« ژ »
ژ :
حرف چهاردهم از حروف الفباى فارسى است .
ژاژ :
گياهى بود كه آن را كنگر گويند وتره دوغ كنند . (لغت نامه اسدى)
گياهى است شبيه به درمنه در نهايت بى مزگى وناگوارى كه هر چند شتر آن را بخايد نرم نشود وبه جهت بى مزگى فرو نبرد ، وآن را به تازى غليص خوانند . (برهان قاطع)
ژاژ خائى :
كنايه از بيهوده گوئى ، هرزه درائى ، ياوه سرائى ، خوئى كه در اسلام به شدت از آن نكوهش شده ودر علم اخلاق به «خوض در باطل» از آن تعبير مى كنند ، غزّالى گفته : خوض در باطل عبارت است از سخنانى كه مربوط به گناهان باشد ، مانند حكايت احوال زنان ومجالس مى گسارى وبيان اوصاف ومدايح فساق وفجّار ونقل داستانهائى در رابطه با عياشى توانگران وتجبر سلاطين ومراسم ناستوده وغير مشروع آنها ، كه فرو رفتن در اين چنين مطالب حرام ومذموم است .
بلال بن حارث از رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود : بسا مردى سخنى را كه مورد خوشنودى خداوند است به زبان آرد وبه حسب ظاهر بهاى گزافى نداشته باشد ولى نزد خداوند آنقدر ارزنده باشد كه حضرت حق جل شأنه خوشنودى خويش تا قيامت را در باره گوينده مكتوب دارد ، وبسا مردى سخنى به زبان آرد كه نزد خداوند ناپسند باشد ولى به ظاهر كوچك به نظر آيد ، همان سخن آنچنان موجب خشم خداوند قرار گيرد كه حضرتش خشم خود تا قيامت را در باره گوينده بنويسد .
در حديث ديگر از آن حضرت رسيده كه فرمود: بسا آدمى سخنى بگويد بدين منظور كه همنشينان خويش را بخنداند ، همان سخن باعث شود كه وى بيش از فاصله پروين به زمين از معنويت خود سقوط كند .
نيز از حضرت رسول اكرم (ص) روايت شده كه بزرگترين گناه در روز قيامت از آن كسى است كه بيشتر در باطل فرو رفته باشد.
از سلمان فارسى (رضوان الله عليه) نقل شده كه مى گفت : بيش گناه ترين مردم در قيامت كسى است كه سخن در باب معصيت خدا بيشتر گفته باشد . (احياء العلوم:3/145)
ژرفا :
عمق .
ژرف نگرى :
تعمق ، ژرف انديشى ودقت در امور . اين خصلت از خصلتهائى است كه در دين مبين اسلام شديداً بر آن تأكيد شده ودر قرآن كريم بخصوص مكرر به تفكر عميق در مسائل مربوط به آيات آفاق وانفس ونشانه هاى وجود خداوند در آفريدگانش امر شده است . ولى از تعمق وژرف نگرى در ذات حضرت بارى تعالى اكيدا نهى شده ، زيرا پى بردن به كنه ذات حضرت احديت از اندازه عقل وخرد محدود بشر بيرون است .
اميرالمؤمنين (ع) ژرف انديشى در اين باره را از پايه هاى كفر مى داند ومى فرمايد : «والكفر على اربع دعائم : على التعمق والتنازع والزيغ والشقاق ، فمن تعمق لم يُنِب الى الحق ...» . (نهج : حكمت 30)
در جاى ديگر مى فرمايد : «واعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيوب ، الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب ، فمدح الله اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما ، وسمى تركهم التعمق فيما لم يكلفهم البحث عن كنهه رسوخا» : بدان كه دانشمندان توانا كسانى اند كه خداوند آنها را به پذيرش اجمالى تمامى حقايق غيبيه اى كه پرده از آنها به كنار نرود از فرو رفتن در ژرفاى آن حقايق و تلاش بيهوده در جهت دستيابى به اعماق آن امور ، بى نياز ساخته ، و اعتراف آنها را به ناتوانيشان از آگاهى به آن حقايق ستوده است ، و همين اجتناب آنها از تعمق و فرورفتن در كنه آنچه كه آنها را به كاوش آن مكلف نساخته است ، كمال عمل خوانده است . (نهج:خطبه 90)
ژَنْدَه :
كهنه جامه ، جامه پاره پاره ، مندرس . عربى آن : طِمْر ، سَمِل .
ژنده پوشى در اسلام مذموم ونكوهيده است وبزرگان از آن نهى نموده اند جز در مواردى كه مصلحت خاصّى اقتضاى اين امر كند چنان كه اميرالمؤمنين (ع) در نامه خود به عثمان بن حنيف مى فرمايد : «ولا اعددت لبالى ثوبى طمرا» (نهج : نامه 45) . زيرا اسلام دين زندگى بهتر وبرتر ، ودين جمال و زيبائى است .
روزى اميرالمؤمنين (ع) به عيادت يكى از ياران خود به نام علاء بن زياد حارثى رفت ، علاء از فرصت استفاده كرد و از برادرش عاصم بن زياد به نزد آن حضرت شكوه نمود وعرض كرد : يا اميرالمؤمنين ! برادرم (ترك دنيا كرده و راه رهبانان پيش گرفته) گليمى (ژنده جامه اى) به تن كرده واز دنيا دورى گزيده است .
حضرت فرمود : وى را به نزد من آوريد . چون آمد ، فرمود : اى دشمنك خويش ! آن ناپاك (ابليس) خواسته تو را سرگردان كند (و از راه راست بدر برد) به زن وفرزندت رحم نكردى (واين وضع نامطلوب به خود گرفتى) ؟! تو فكر مى كنى خداوندى كه اشياء پاكيزه (غذاهاى گوارا ، پوشاكهاى زيبا و...) را بر تو حلال كرده دوست ندارد از آنها بهره بردارى كنى ؟! ـ چنان كه قرآن فرمود : (قل من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق ...) ـ تو پست تر از آنى كه خداوند نعمتش را بر تو حلال كند ونخواهد كه از آن بهره برى .
عاصم گفت : يا اميرالمؤمنين من در اين كار مى خواهم از تو پيروى كنم وبه تو تأسى جويم كه لباس زبر وخشن مى پوشى وغذاى سخت وبى مزه مى نوشى . فرمود : واى بر تو ! من مثل تو نيستم ، زيرا خداى تعالى به پيشوايان حق واجب نموده كه خويشتن را با مردمان تنگدست برابر نهند تا اين كه درويش وتهيدست را پريشانيش فشار نياورده نگران نسازد . (نهج : كلام 200)
در حديث ديگر آمده كه روزى آن حضرت يكى را ديد كه به حساب زهد ، ژندگى وكثافت لباسش از حد گذشته است ، فرمود : مگر سخن خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد : (واما بنعمة ربك فحدث)(نعمتهاى خدايت را به زبان آر) ؟! بخدا سوگند كه نعمت خدا را به عمل نشان دادن به از آن بود كه به زبان آرى . (بحار:78/62)
ژوليدگى :
آشفتگى ، پريشانى ، پريشانى موى خصوصا ، در اسلام از اين صفت نهى شده وبه مرتّب نمودن سر وروى ورخت ولباس ومانند آن امر شده ، به واژه هاى : «آرايش» و «شانه» و «نظافت» وديگر واژه هاى مناسب در اين كتاب رجوع شود .
از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه ژوليدگى موجب فقر وتهيدستى است . (غررالحكم)
در حديث آمده كه روزى رسول خدا (ص) در مسجد نشسته بود ناگهان مردى وارد شد با سر وروئى ژوليده وبه هم ريخته ونامنظم . حضرت به وى اشاره نمود كه بيرون شو . وبه وى فهمانيد كه برو وسر ورويت را اصلاح كن آنگاه بيا به مسجد .
وى رفت ودر حالى كه خود را آراسته وسر وروى آرايش داده بود بازگشت . پيغمبر (ص) فرمود : اين بهتر است يا اين كه يكى از شما بيايد در حالى كه سر وصورتى به هم ريخته ونامنظم به شكل شيطان درآمده داشته باشد ؟! . (موطّأ مالك : 2/949 ط عيسى الحلبى ; جامع الاصول : 4/751)