سپاس بىكران ايزد منّان را سزد كه آخرين و كاملترين كتاب خود را با امر به خواندن و تذكار به نوشتن آغاز نمود : (اقرأ باسم ربّك الذى خلق * ... اقرأ و ربّك الاكرم * الذى علّم بالقلم). (علق : 1 ـ 4)
دانش را با سرشت بشر همراه و همزاد ساخت كه نخستين فرد اين نسل را دانشآموز خويش و خود را آموزگار وى اعلام داشت : (و علّم آدم الاسماء كلها ...) . (بقره:31)فراخناى بىنهايت گيتى را چشمانداز انسان ، و عرصه آفاق و انفس را جولانگاه فكر و انديشهاش مقرر داشت .
وى را به زيور خرد آراست و بدين ويژگى ، موجودات آسمان و زمين را مسخّر وى گردانيد، او را مخدوم مكرّم معرفى كرد : (ولقد كرّمنا بنى آدم ...) (اسراء:70) ، و به آيات محكماتى همچون : (و سخّر لكم ما فى السماوات وما فى الارض) (جاثيه:13) و (يا معشر الجنّ و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات و الارض فانفذوا لا تنفذون الاّ بسلطان) (رحمن:33) ، وى را به كنكاش و جستجوى اين حقيقت برانگيخت تا چگونگى ارتباط ديگر كرات به جايباش خود (= زمين) را بشناسد و به نحوه خدمترسانى آنها به خود آگاه گردد ، و سرانجام از اين رهگذر به گوهر وجود خويش ـ طبق ارزيابى قرآن : (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم)ـ پى برد ، و با اين دگرگونى بر تارك جهان مادّه گام نهاده رشتههاى وابستگى به جسم خاكى را بريده از قفس تن رها گردد و به جهان جان درآيد ، و با دو بال عقل و دين پرواز نموده از فراز جهان به جان جهان بنگرد ; از غوغا و هياهوى دوگانگى بگسلد و به خلوتسراى يگانگى پناه برد ، از بويش عطر وحدت لذت برده يگانگى و انسجام نظم جهان را بر يكتائى پديدآورندهاش دليل گيرد و از همسوئى كائنات ، وحدت مكوّن را ضرورى داند ، آنگاه دوران غفلت و بىهُشى را به يادآرد و با نگرشى ويژه در خود ، «نگه كردن عاقل اندر سفيه» بر گذشته خويش افسوس خورد و صدها چرا ؟ به خود گويد :چرا فرصت عمر را ؟! چرا سرمايه هوش و خرد را ؟! چرا دعوت انبياء خدا را ؟! و بالاخره چرا از فرصتهاى گريزان براى شناخت شناختنىها بهره كافى نستدم و به خيل دانايان نپيوستم؟!
و درود فراوان ـ از صميم جان ـ به مقام اقدس سرور كائنات و فخر ممكنات ، بزرگ معلّم عالىترين سطح دانش و بينش ، خاتم انبياء محمد مصطفى و بر آل امجاد و سلاله پاك آن حضرت عليهم صلوات الله ما دامت الارض و السماء .
آنگاه به اين باور برسيم كه اگر اين فرهنگ غنى از محيط گفتار و نوشتار پا به دائره كردار و رفتار مىنهاد و لااقل از خود گويندهها و نويسندهها و به خصوص خدمتكاران به ملك و ملّت (ايدهم الله) ـ به مقتضاى سخن اميرالمؤمنين (ع) : «الناس بأمرائهم اشبه منهم بآبائهم» ـ آغاز مىگرديد و سپس به طبيعت حال ـ با اين ترويج علمى ـ سراسر فضاى جامعه را تحت پوشش خود مىگرفت و كوى و برزن را عطرآگين مىساخت ، دگر افكار و مغزهاى مسلمانان زمينه و جايگاه مناسبى براى ورود فرهنگ اجنبى نمىبود .
آرى اگر ما به حقيقت خواستار تحوّلى فرهنگى در خور نام «ملت اسلام» بوده و متوقع باشيم كه نسل نوين به اخلاق اسلامى و فرهنگ اسلام آراسته ، و از دگر فرهنگها پيراسته باشد بايستى ما پدران دامن همت به كمر بسته با عمل خويش ، مسلمان زيستن را امرى ممكن و عملى نشان دهيم ، به اميد آن روز .
3 ـ در بخش واژهنگارى و شرح لغات اين كتاب ، توجه اصلى نگارنده به واژههاى عربى بوده و از ديگر لغات ـ حتى فارسى ـ به اندازه نياز و طرداً للباب استفاده شده و تعهدى در آن باره وجود ندارد .
4 ـ مواردى در چاپ اول اين كتاب وجود داشت كه براى بعضى خوانندگان ايجاد ابهام نموده و يا انگيزه اِعمال اغراضى گرديد ، كه در اين چاپ كاملاً توضيح داده شد و از ابهام آن پردهبردارى گرديد .5 ـ از خواننده محترم استدعا مىشود : هرگونه نقص و عيبى كه در اين كتاب مشاهده نموديد به ديده محبت در آن نگريسته با غمض عين با آن برخورد نموده مرا ـ كه با شرائط سخت و حادّ ويژه و با دست تنها بدين كار گسترده پرداختهام ـ معذور داريد ; كه به قول شاعر :
فعين الرضا عن كلّ عيب كليلة ----- و لكنّ عين السخط تبدى المساوياو در صورت امكان ـ هر چند ضمن يادداشتى كوتاه ـ نگارنده را دوستانه بدان عيب و نقص آگاه سازيد ، كه شما را سپاسگزار خواهم بود .