next page

fehrest page

back page

« الف »

أ :

نخستين از حروف هجاء ، و در حساب جمل به يك حساب كنند ، نام عامّ آن الف است ، وآن بر دو قسم است : ساكنه، كه آن را ليّنه نيز خوانند و نام خاص آن الف است ; و متحركه ، كه نام خاصش همزه مىباشد .

الف ليّنه در زبان عرب جز در بعضى اسامى جامده حرف اصلى كلمه نباشد بلكه يا بدل از حرف ديگر ، يا زايده ، و يا علامت و اعراب گونه باشد .

متحركه (همزه) در لسان عرب به معانى متعدد استعمال شده :

1 ـ استفهام ، مانند : (قل آلله اذن لكم ام على الله تفترون) .

2 ـ نداى قريب ، مانند : «افاطم مهلا بعض هذا التدلّل» و در آيه : (امّن هو قانت آناء الليل) حسب قرائت حرميّين (نافع مدنى و ابنكثير مكّى) و همزه به هر دو وجه (استفهام و نداء) تجويز شده است .

3 ـ تسوية ، قاعده اين همزه آن است كه بتوان جمله مدخول آن را به مصدر تأويل برد ، مانند : (سواء عليهم أانذرتهم ام لم تنذرهم) يعنى سواء عليهم انذارهم وعدم انذارهم .

همزه علامت متكلم وحده فعل مضارع نيز باشد ، مانند : «اَنْصُرُ» .

آئِب :

باز گردنده . «ولا يفوته ناء ولا آئب» (بحار:91/34) . نصر بن مزاحم از عمر بن سعد و او از عبدالرحمن بن جندب روايت كرده كه گفت : چون در ركاب على(ع) از صفين بازگشتيم ، حضرت بدين كلمات ما را متذكر فرمود : «آئبون عائدون لربنا حامدون ، اللهم انى اعوذبك من وعثاء السفر وكآبة المنقلب وسوء المنظر فى المال والاهل»: بازگردندگان، به وطن آمدگان، خداى خويش را ستايندگانيم، خداوندا! از سختى و مشقت و رنج سفر و از اندوه پيامد آن، و از مواجه شدن با منظره بد در مورد مال و زن و فرزند، به تو پناه مىبرم. (بحار:32/550)

آب :

جسم سيّال معروف ، كه حيوان از آن آشامد و نبات بدان رويد و تازگى و ترى گيرد ، و آن يكى از عناصر چهارگانه قدما است و مىگفتند : طبع اولين آن سردى است.

از نظر علم جديد ، مادهاى مركب از هيدروژن و اكسيژن ، با فرمول شيميائىO2 Hكه در شرائط عادى مايع ، و خالص آن بى بو و بى مزه و اندك آن بىرنگ است ولى بسيار آن آبى به نظر مىآيد.

اين واژه كه عربى آن «ماء» است 63 بار در قرآن كريم ذكر شده ، و در اين كتاب آسمانى عنايتى شگفت بدان مبذول گشته است ، گاه آن را سرآغاز آفرينش جهان مادّه خوانده : (وهو الذى خلق السماوات والارض فى ستة ايام وكان عرشه على الماء ...): او خداوندى است كه آسمانها و زمين را ظرف مدت شش روز آفريد و در آن روزگار، سلطنتش بر آب قرار داشت (هود:7). پيش از آفرينش آسمان و زمين سلطنت پروردگار بر آب بود ، و به حديث منقول از امام صادق (ع) خداوند در آغاز خلقت ، علم و دين خويش را بر آب حمل نمود ، روزگارى كه هنوز آسمان و زمينى به وجود نيامده بود . (تفسير صافى ص 254)

و گاه مبدأ نشو و مايه هر زندهاش توصيف نموده : (والله خلق كل دابّة من ماء): و خداوند، هر جنبنده را از آبى آفريد (نور:45) . (وجعلنا من الماء كلّ شىء حىّ): و هر چيز زنده را از آب قرار داديم . (انبياء:30)

در موارد عديده آن را به عنوان نعمتى بزرگ كه زيست بشر بدان بستگى دارد يادآور شده : (وانزلنا من السماء ماء بقدر فاسكنّاه فى الارض وانّا على ذهاب به لقادرون * فانشأنا لكم به جنّات من نخيل واعناب ...): و ما از فرازتان آبى به اندازهاى معين فروفرستاديم و سپس آن را در زمين جاى داديم و ما از ميان بردن آن توانمنديم. آنگاه بدان آب باغهائى از خرمابنان و تاكستان پديد آورديم... (مؤمنون:18) (افرأيتم الماء الذى تشربون * أأنتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون): آيا به آبى كه مىنوشيد نگريستهايد. آيا شما آن را از ابر فرود آوردهايد يا ما ؟(الواقعة:68) . (وانزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم): و خداوند از فرازتان آبى فرو فرستاد
و سپس بدان آب بر و بار درختان جهت روزى و هزينه زندگيتان برون داد (ابراهيم:32) . (او لم يروا انّا نسوّق الماء الى الارض الجرز فنخرج به زرعا تأكل منه انعامهم وانفسهم افلا يبصرون): مگر مردمان نديدهاند كه ما آب را به سوى زمين بى آب (يا بى گياه) مىرانيم و سپس كِشتى از آن مىرويانيم كه حيواناتشان و خودشان از آن بخورند، آيا به ديده بصيرت در آن نمىنگرند ؟(سجده:27) . و در جاى ديگر آن را وسيله نظافت و طهارت خاطر نشان ساخته : (وينزّل عليكم من السماء ماء ليطهّركم به): و خداوند آبى از فرازتان فرو مىفرستد كه شما را بدان پاكيزه سازد . (انفال:11)

از امام باقر (ع) روايت شده كه : آب نخستين آفريده خداوند (در جهان مادّه) است ، و ديگر آفريدهها را از آن آفريده است . (بحار:57/66)

در حديث آمده كه آب سرور نوشابهها است در دنيا و آخرت ، و از زياد نوشيدن آب و همچنين لاجرعه نوشيدن آن و نوشيدن از جاى شكسته ظرف و كنار دسته آن در حديث مذمت شده .

و در طبالرضا آمده كه هر كه بخواهد معدهاش او را آزار ندهد ميان غذا آب ننوشد كه چنين كارى موجب رطوبت مزاج و ضعف معده شده و رگها نتوانند مواد اصلى غذا را به خود جذب نمايند .

و نيز آمده كه اگر مردم آب را كم مىنوشيدند بدنهاشان استوار مىبود .

و نيز در حديث است كه نوشيدن آب پس از غذاى چرب بيمارى را تحريك مىكند ، و پيغمبر (ص) هرگاه غذاى چربى مىخورد كمتر آب مىنوشيد و مىفرمود : تا غذايم بهتر هضم شود . و مستحب است كه آب به نحو مكيدن نوشيده شود و در شب نشسته و در روز ايستاده آشاميده شود .

و نيز آمده كه آب سرد (كه بدان شستشو شود) بيمارى را از بين مىبرد .

و اين كه آب جوشيده هر چيزى را سودمند است و زيانى ندارد .

و نقل است كه اگر آب را هفت بار بجوشانى و سپس آن را به ظرف ديگر بريزى چنين آبى تب را قطع كند و ساقها و پاها را قوت بخشد . (سفينة البحار)

در حديث است كه هرگاه پيغمبر(ص) مىخواست آب بنوشد نخست «بسمالله» مىگفت و سپس كمكم يك جرعه يا دو جرعه مىنوشيد و «الحمدلله» مىگفت و آب را مىمكيد و قورت نمىداد و مىفرمود : بزرگ شدن شكم از قورت دادن آب است ، و در ظرفى كه از آن آب مىنوشيد نفس نمىكشيد و چون مىخواست نفس بكشد ظرف را از دهان كنار مىزد آنگاه نفس مىكشيد .

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : از كنار دسته ظرف آب منوشيد كه آنجا محل گرد آمدن كثافات است و از مركز آب بىآنكه از ظرفى يا دست خود استفاده كنيد همانند حيوانات آب منوشيد و در چاه ، آب دهن ميفكنيد و به آب فوت مكنيد .

از امام صادق (ع) رسيده كه فرمود : آب را با سه نفس بنوشيد .

به امام صادق (ع) عرض شد : چرا ياران عيسى (حواريون) بر روى آب راه مىرفتند ولى ياران محمد (ص) چنين نبودند ؟ فرمود: بدين سبب كه ياران عيسى از كسب معاش آزاد بودند (به تبعات آن آلوده نگشتند) ولى ياران محمد (ص) مبتلى به كسب معاش بودند . (بحار: 57 ، 66 ، 16 ، 246 ، 66 ، 46 ، 14 ، 278)

داود رقّى گويد : در خدمت امام صادق(ع) بودم ، حضرت آب خواست ، چون بنوشيد ديدم اشك از ديدگان حضرت سرازير شد آنچنان كه ديدگان غرق در اشك گرديد ، سپس فرمود : اى داود ، خدا لعنت كند قاتل حسين (ع) را، هر آن بنده كه چون آب بنوشد حسين (ع) را ياد كند و بر قاتلش لعنت فرستد خداوند صدهزار حسنه در نامه عملش ثبت كند و صد هزار گناه از او محو سازد و صد هزار درجه برايش بالا برد ، و چنان باشد كه صدهزار بنده آزاد كرده باشد و خداوند وى را در قيامت خنك دل محشور سازد . (بحار:44/303)

«احكام فقهى آب»

آب از نظر شرع اسلام ، ذاتاً طاهر (پاك) و مطهّر (پاك كننده) است چيزهائى را كه به نجس آلوده شده باشد . رافع حدث نيز هست ، به اين معنى كه با آن وضو مىتوان ساخت و غسل نمود .

(وانزلنا من السماء ماء طهورا) از فراز شما آبى پاكيزه و پاكيزه كننده فرود آورديم . (فرقان:48)

از امام صادق (ع) روايت است كه : «كلّ ماء طاهر الاّ ما علمت انه قذر» هر آبى پاك است جز آن آب كه بدانى آلوده است . (من لايحضره الفقيه:1/6)

آبى كه طاهر كننده است بايستى خود طاهر باشد ، مطلق نيز باشد (به «آب مطلق» رجوع شود) آبى كه رافع حدث است علاوه بر اين دو شرط ، مباح نيز بايد باشد ، به اين معنى كه تصرف در آن و بهرهبردارى از آن شرعا جايز باشد .

آب راكد كمتر از كر به محض ملاقات با چيز نجس ، نجس مىشود .

آب كر و جارى و چشمه و چاه به ملاقات با چيز نجس نجس نمىشود مگر اين كه رنگ يا بو يا مزه آن نجس به خود بگيرد ، آب باران در حال باريدن نيز به ملاقات منفعل نمىشود .

اگر رنگ يا بو يا مزه نجس برطرف شد آب جارى و چشمه و چاه به خودى خود طاهر مىشود ولى آب كر همچنان نجس مىماند تا اين كه به آب جارى يا كر طاهر متصل گردد يا باران بر آن ببارد .

آباء :

جِ اب . پدران . آباء علوى : افلاك و ستارگان ، سيّارات سبعه . آباء عنصرى : چهار آخشيج ، عناصر اربعه ، بسائط ، چهار اركان ، امّهات ، استقسّات . آباء يسوعيّين : كشيشان پيرو طريقت ايگناس . (يا ايّها الذين آمنوا لا تتّخذوا آبائكم و اخوانكم اولياء ان استحبّوا الكفر على الايمان ...): اى خداباوران! مبادا پدران و برادرانتان را كه كفر را بر ايمان برمىگزينند به دوستى بگيريد . (توبة:23)

اميرالمؤمنين (ع) : «مودّة الآباء قرابةٌ بين الابناء»: دوستى پدران، خويشاوندى است ميان فرزندان . (بحار:74/264)

آباد :

آبادان . عامر . عامرة . معمور . معمورة . مزروع . مسكون . مقابل ويران ، ويرانه ، خراب ، خرابه ، بائر . زمين آباد ، به «زمين» و «اراضى» رجوع شود .

از سخنان ابوذر غفارى رحمه الله : دلى كه دانشى در آن نباشد به خانه ويرانهاى مىماند كه آباد كنندهاى نداشته باشد . (بحار:1/182)

آباد :

جِ ابد . ابد الآباد : هميشه و جاودان.

آبادان :

معمور . معمورة . آهل . مسكون و مأهول .

آبادانى :

عمران ، عمارت . (هو انشأكم من الارض واستعمركم فيها); خداوند است كه شما را از زمين بوجود آورد و آبادانى آن را به شما سپرد . (هود:61)

در عهدنامه اميرالمؤمنين (ع) به مالك اشتر آمده كه اى مالك بايد سعى و تلاش تو در آبادى زمين (ى كه از آن خراج گرفته مىشود زيرا زمين مصر اكثرا از ممتلكات دولت بوده و عمده درآمد حكومت از ممرّ خراج آن زمينها بوده) از تلاشت در ستاندن خراج بيشتر باشد زيرا خراج (ماليات زمين) به دست نيايد جز به آبادى ، و كسى كه خراج را بدون آباد نمودن بطلبد به ويرانى كشور وتباه نمودن بندگان خدا پرداخته و كار او جز اندك مدتى پايدار
نماند ، پس اگر خراج دهندگان از سنگينى ماليات يا از علت و آفتى (كه به محصول رسيده) يا از قطع شدن سهم آب يا از نيامدن باران و شبنم يا از اينكه آب زمين را پوشانده يا از نارسائى آب شكايت كردند به ايشان تخفيف بده به اندازهاى كه اميد داشته باشى كارشان به سامان مىرسد .

وبايد كه سبك نمودن سنگينى بار ايشان بر تو گران نيايد زيرا تخفيفى كه به آنها دادهاى اندوختهاى است كه به آبادى كشور و آرايش دادن حكومتت به تو باز مىگردانند ، به اضافه جلب خوشبينى وستايش آنها به خود و شادمان بودن تو از اينكه عدل و داد در ميان آنها برقرار كردهاى; زيرا در اين صورت تو بر اثر عدل و رفاه و آسايشى كه در اختيار آنها نهاده و اعتمادى كه به تو دارند نيروى آنان را ذخيره روز مباداى خود كردهاى ، لذا اگر احياناً حادثهاى اتفاق افتد كه بايستى نيروى مردمى در آن به كار رود آنان به طيب خاطر ، آن بار را به دوش كشند زيرا به كشور آباد آنچه بار كنى مىتواند بكشد .

و (اين را بدان اى مالك كه) زمين آنگاه ويران گردد كه مردمى كه در آن زمين كار مىكنند تهيدست شوند ، و آن روز مردم تهيدست گردند كه حكمرانان (تنها) به گردآورى مال توجه داشته و به دوام قدرت خويش بدگمان بوده واز احوال روزگار پند نگيرند .

و فرمود : آفت آبادانى (كشور) ستم پيشگى حاكمان است . ونيز فرمود : آنجا كه ظلم و ستم بر مردم حكومت كند عمران و آبادانى صورت نپذيرد .

و فرمود : امتياز سلطان در آباد ساختن كشور است . (غرر)

و فرمود شما (مردم) آباد كننده زمينيد كه خداوند شما را در آن گماشته كه ببيند در آن چه مىكنيد ، پس نظارت خدا را بر خود مراقب باشيد . (بحار:10 و 89)

و فرمود : نيكى و خوش خلقى ، خانهها را آباد و عمرها را زياد مىكند . (بحار:12/104)

گويند بر نگين انگشتر انوشيروان اين كلمات منقوش بود : آنجا كه جور سلطان بود آبادانى صورت نپذيرد . (ربيع الابرار:2/819)

آبادكردن :

عَمْر. عِمارَة. اصلاح و ترميم ساختمان نمودن. رفع عيب و نقص از چيزى كردن. به چيزى سامان دادن و آن را از نابسامانى و متروكه بودن بيرون آوردن .

قرآن كريم: «تنها كسانى مسجدهاى خداوند را آباد مىكنند كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و نماز را به پاى دارند و زكات مال خويش را ادا كنند و جز از خدا از دگر كس بيم ندارند، باشد كه چنان كسانى از راهيافتگان بوند». (توبه:18)

«آيا اين كافران به اطراف زمين سير و سياحت نكردند كه عاقبت امر پيشينيان را ديده از آنان پند بگيرند، كسانى كه از ايشان نيرومندتر بوده و زمين را زير و رو كرده و آباد نمودهاند بيش از آنچه كه اينان آباد كردهاند...». (روم:8)

به «آبادانى» نيز رجوع شود .

آبادى :

عمران. عمارت، برابر ويرانى. جاى آباد و جاى معمور، مَعمَر .

آبار :

جِ بئر . چاهها .

آبان :

نام فرشته موكل بر آهن و تدبير امور و مصالحى كه در ماه آبان واقع شود. ماه هشتم از سال شمسى مطابق برج عقرب و تشرين اول .

آب استنجاء :

آبى كه با آن موضع بول و غائط را مىشويند . اين آب اگر بو يا رنگ يا مزهاش به نجاست تغيير نكرده و نجاست ديگرى به آن نرسيده باشد طاهر است ، ولى طاهر كننده نيست و غسل و وضو با آن نتوان ساخت . اين نظر مشهور فقها است . ولى از نظر نگارنده چنين آبى نجس است ، زيرا آب قليلى است كه به نجس ملاقات نموده ، دليل خاصى كه مستند فقها است قابل خدشه است .

آب باران :

حكم شرعى اين آب آن است كه در حال باريدن مانند آب جارى است كه به ملاقات با نجس منفعل نمىشود ، و چون بر چيز متنجس ببارد آن را طاهر مىكند . به «باران» نيز رجوع شود .

آب به بينى زدن :

به عربى استنشاق . به اين واژه رجوع شود .

آبتنى كردن :

شستشو كردن بدن . بدنشوئى با آب سرد . در حديث آمده كه آبتنى با آب سرد بيمارى را از ميان مىبرد و انقباض و گرفتگى را زايل مىسازد . خداوند به پيغمبرش حضرت ايوب فرمود : (هذا مغتسل بارد وشراب)و چون وى از آن آب سرد آبتنى كرد همه رنجها از او برطرف گرديد . (بحار:61/224)

آب جارى :

آب روان ، اين آب اگر به مادّهاى غنى (مانند كر و قنات و چاه و چشمه) متصل باشد عاصميت دارد ، يعنى به ملاقات نجس منفعل و نجس نمىشود ، مگر اين كه اوصاف سه گانه آن: رنگ و بو و مزهاش تغيير كند .

آبجو :

فوگان ، فقاع : شرابى كه از جو گيرند . از حضرت رضا (ع) روايت شده كه هر كس هنگامى كه چشمش به آبجو و شطرنج افتد حسين (ع) را ياد كند و يزيد و آل يزيد را لعنت نمايد خداوند گناهانش را محو سازد گرچه به شمار ستارگان آسمان باشد .

على بن يقطين گويد : به امام موسى بن جعفر (ع) عرض كردم : نوعى آب جو در بازار ساخته و فروخته مىشود كه معلوم نيست چگونه و در چه وقت ساخته شده ، آيا نوشيدن آن جايز است ؟ فرمود: من آن را دوست ندارم (بحار: 44و66) . به «فقاع» نيز رجوع شود .

آب چاه :

حكم شرعى اين آب در ادوار مختلف تاريخ فقه اسلام مورد اختلاف و محل بحث و خلاف بوده : فقهاء حنفى و اكثر فقهاء شيعه تا قبل از زمان مرحوم علامه حلى (ق ه) قائل به نجاست آب چاه بوده به مجرد ملاقات با نجس ، گرچه آب چاه به اندازه كر يا بيشتر باشد ، هر چند در كيفيت تطهير بستگى دارد به نجاستى كه در آن افتاده باشد .

ديگر مذاهب سنت و همچنين فقهاء شيعه از زمان مرحوم علامه به بعد قائل به عاصميت آب چاه بوده و مىگويند : آب چاه مانند هر آبى كه داراى ماده باشد منفعل نمىشود مگر اين كه اوصاف ثلاثهاش بر اثر نجاست تغيير كند .

و مىگويند : رواياتى كه دلالت دارند بر كشيدن آب چاه هنگام افتادن بعضى نجاسات در آن محمول به استحباب است و اين كار واجب نيست .

قول سوم قول نگارنده است ، و آن اين كه روايات مشارٌاليها محمول به وجوب است ، اما نه به جهت نجاست آب به معنى معهود ، بلكه بدين سبب كه آب چاه غالباً به مصرف نوشيدن مىرسد ، و از جنبه بهداشتى چنين آبى بايستى نظافت كامل در آن رعايت شود لذا كشيدن مقدار آبى كه در روايات براى هر يك از نجاسات مقرر شده واجب است نه مستحب ، و حكم مبنى بر غالب است .

جهت اطلاع بيشتر به اين نظريه و ادله آن به كتاب فقه استدلالى نگارنده رجوع شود .

آبِد :

جاودانه . ج : آباد ، اُبود ، آبدون ، آبدين . فى حديث الحج : قال له (ص) سراقة بن مالك : ارأيت متعتنا هذه لعامنا هذا ام للابد ؟ قال (ص) : لا ، بل لابد الآبد . (كافى:4/246)

آب دادن :

به عربى : سقى ، سقايت . اين كار در اسلام از كارهاى بسيار پسنديده و ممدوح به شمار آمده و ثوابهاى جزيل بر آن مقرر شده : از حضرت رسول (ص) نقل است كه فرمود : كسى كه مسلمانى را در جائى كه دسترسى به آب باشد آب دهد خداوند در برابر هر شربت آبى هفتاد هزار حسنه در نامه عملش ثبت نمايد و اگر در جائى مسلمان را آب دهد كه امكان دسترسى به آب نباشد ثواب او چون ثواب كسى باشد كه ده بنده را از فرزندان اسماعيل آزاد كرده باشد .

و از آن حضرت رسيده كه بهترين صدقه آب دادن است .

از ابن عباس روايت شده كه گفت : روزى مردى به نزد پيغمبر (ص) آمد و عرض كرد : يا رسول الله كدام عمل است كه چون آن را انجام دهم به بهشت روم ؟ فرمود: مشكى نو بخر و مردم را به آن آب ده تا كهنه و فرسوده شود كه پيش از اينكه آن فرسوده گردد تو مستحق بهشت شوى . (بحار:74و62و96)

آبدار :

ساقى ، كسى كه مأمور آب دادن است . از حضرت رسول (ص) آمده كه : «ساقى القوم آخرهم شربا» آبدار بايستى بعد از ديگران ، خود آب بنوشد . (بحار:18/43)

از آن حضرت روايت شده كه خطاب به على (ع) فرمود : «انا واردكم على الحوض وانت يا على الساقى ...» . (بحار:36/269)

به «ساقى» نيز رجوع شود .

آبدان :

آبگير، غدير .

آبِدَة :

سخن غريب . مثل ، حكايت . جانور وحشى . مرغ كه بر جاى ماند و به سردسير و گرمسير نشود . ج : اوابد . واقعهاى كه ياد آن جاودانه بماند .

آب دهان :

بزاق . بصاق . مادام كه در دهان است به عربى ريق گويند . به فارسى خدو . به «بزاق» و «بصاق» و «خدو» رجوع شود .

آب دهنده :

كسى كه آب به ديگرى مىدهد . به «آبدار» رجوع شود .

آبِر :

آنكه تابير خرمابن كند، تلقيح كننده خرمابن، گشن دهنده خرمابن و جز آن. على (ع) در باره خوارج: «لا بقى منكم آبر»: آنچنان نابود شويد كه گشن دهنده خرمابنى از شما نماند. (نهج البلاغة)

آبرو :

شرف . ناموس . عِرض . قدر و منزلت . اعتبار .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : هر كه آبروى خود بخواهد بايستى از ستيزه دست بردارد .

و فرمود : بهترين مال و ثروت آن است كه در راه حفظ آبرو مصرف شود .

امام صادق (ع) فرمود : آبرو چون ريخت جمع كردن آن آسان نباشد .

پيغمبر (ص) فرمود : جبرئيل مكرر به من مىگويد : از نزاع با مردم بپرهيز كه آن مايه كشف عيوب و رفتن آبرو خواهد شد .

پيغمبر (ص) فرمود : كسى كه از آبروى برادر مسلمانش دفاع كند البته كه خداوند بهشت را برايش ثبت نمايد .

امام صادق (ع) فرمود : هر كه زبان خويش را از تعرض به آبروى ديگران باز دارد خداوند در قيامت از لغزشهايش درگذرد .

معاوية بن وهب گويد : روزى امام صادق (ع) مرا ديد كه مقدارى سبزى با خود دارم و به خانه مىبرم ، فرمود : شخص آبرومند را نشايد كه چيزى حقير با خود حمل كند كه اهل خانه به وى گستاخ شوند .

عبدالله بن خالد كنانى گويد : روزى يك ماهى به دست داشتم و به خانه مىرفتم . امام موسى بن جعفر (ع) در راه مرا ديد فرمود : اين را بينداز كه من شايسته ندانم مرد چيز پستى را شخصاً با خود حمل كند ، شما شيعه دشمن فراوان داريد تا بتوانيد در ميان مردم آبرومندانه زندگى كنيد .

نقل است كه روزى امام حسن (ع) مبلغى پول به شاعرى داد . يكى از حضار گفت : سبحان الله ! به شاعرى هرزه دراى معصيتكار پول ميدهى ؟! فرمود : بهترين مصرف مال در راه حفظ آبرو است وخود دفع شر نوعى بهرهگيرى از مال است .

امام باقر (ع) به جابر جعفى فرمود : بدانچه كه ديگران در بارهات مىگويند (و تو از اينكه به آبرويت لطمه زدهاند بر آنان خشم مىگيرى) بينديش اگر ديدى راست است و آن عيب در وجود تو هست بدانكه تو بد كردى كه از سخن حقى به خشم آمدهاى و چون به اين كارت از چشم خدا بيفتى اين مصيبت بر تو گرانتر باشد از اينكه از چشم مردم بيفتى ، و اگر دروغ است پس بى آنكه رنجى به خود راه دهى به ثوابى رسيدهاى .

از امام صادق (ع) آمده كه روزى اميرالمؤمنين (ع) پنج بار شتر خرما براى كسى فرستاد و او مردى بود كه هرگز به احدى رو نمىزد و حاجت خويش را به كسى عرضه نمىكرد كه وى مردى آبرومند بود و خود به محتاجان كمك مىنمود . شخصى كه حاضر و ناظر بود به حضرت عرض كرد : اين مرد كه از شما چيزى نخواسته بود و مىشد به كمتر از اين او را راضى نمود ! حضرت فرمود : خداوند در ميان مسلمانان امثال تو را زياد نكند . مال را من مىدهم و تو بخل مىورزى ؟! اگر من پس از خواهش و رو زدنش به وى مىدادم در حقيقت بهاى آبرويش داده بودم .

اسحاق بن ابىابراهيم گويد : روزى در خدمت امام صادق (ع) بودم و معلى بن خنيس (و جمعى از اصحاب) نيز در محضر امام بودند در اين بين مردى خراسانى وارد شد و عرض كرد : يابن رسول الله شما مىدانيد كه من يكى از شيعيان شمايم كه از راه دور به قصد زيارت شما به اين ديار آمدهام و اكنون هزينه سفرم تمام شده نمىتوانم به وطن بازگردم جز اينكه شما كمكى به من كنيد . حضرت به سمت چپ و راست خود نگاهى كرد و فرمود : سخن برادرتان را شنيديد ؟ اين را بدانيد كه احسان آن است كه پيش از آنكه محتاج حاجت خويش را عرضه كند نيازش را برطرف سازى و اما آن بذل و بخششى كه پس از عرض حاجت باشد در حقيقت بهاى آبروى او خواهد بود كه وى شب را تا به صبح خوابش نبرد و بين اميد و نوميدى به خود بپيچد و نداند به چه كسى روى آورد و
چون تصميم بگيرد كه حاجتش را به تو عرضه كند دلش در طپش باشد كه از تو پاسخ مثبت بشنود يا منفى ، گيرم كه تو در آن صورت توقعش برآورى فكر مىكنى به وى احسانى كردهاى ؟! . پيغمبر (ص) سوگند ياد كرده كه چنين كسى آنچه را كه از آبروى خود مايه نهاده ارزشش بيش از آنچه هست كه تو به وى دهى (هر چند گرانبها باشد) .

راوى گويد : پس از سخنان حضرت، اصحاب مبلغ پنج هزار درهم جمعآورى كردند و به وى دادند .

نقل است كه مردى به نزد اميرالمؤمنين(ع) آمد وعرض كرد : يا اميرالمؤمنين با شما كارى دارم . حضرت فرمود : پيدا است كه مشكلى به تو روى آورده مشكلت را به روى زمين بنويس . وى نوشت «من بى نوا و تهيدستم» حضرت به قنبر فرمود : دو دست لباس به وى ده . آن مرد چهار بيت شعر به مضمون سپاس و قدردانى از لطف حضرت بسرود ، حضرت (چون دريافت كه وى مردى با كمال و آبرومند است) فرمود : صد دينار به وى دهيد ، شخصى كه از اين كار حضرت بسى شگفت زده شده بود گفت يا اميرالمؤمنين وى را بىنياز و توانگر ساختى! فرمود : از رسول خدا شنيدم كه فرمود : با هر كسى به مقتضاى شأن و لياقتش رفتار كنيد . سپس فرمود : عجب دارم از كسانى كه بردگان را به مال خويش مىخرند ولى آزاد مردان را به احسان خود نمىخرند !

و از آن حضرت رسيده كه اگر كسى در باره مسلمانى سخنى بگويد كه از آبروى او بكاهد خداوند (در قيامت) او را در طينت خبال (دوزخ) زندانى كند تا اينكه پاسخ دهد چرا چنين كارى كرده است ؟

امام صادق (ع) فرمود : كسى كه به گناه مسلمانى آگاه شود و آن را افشا كند و پنهانش نسازد و آمرزش آن را براى برادر دينيش از خدا نخواهد چنين كسى به منزله آنكس بود كه خود مرتكب آن گناه شده باشد و خداوند از جرم گنهكار در گذرد و كيفرش را همان ريختن آبرويش قرار دهد و وى هنگام مرگ دريابد كه خدا بزرگتر از آن است كه در آخرت نيز او را عقوبت كند .

و فرمود : كسى كه از قول مسلمانى مطلبى بازگو كند كه بدين وسيله آبرويش را ببرد و او را از چشم مردم بيندازد خداوند او را از حمايت و سرپرستى خويش به دور دارد و در ولايت شيطان در آورد و شيطان نيز او را نپذيرد . (بحار:10 و 41 و 43 و 73 و 74 و 75 و 78 و 96 و نهج و غرر)

آب روان :

در حديث آمده كه سه چيز ديده را جلا مىدهد : نگاه به سبزه و نگاه به آب روان و نگاه به چهره زيبا .

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه آن حضرت نهى نمود از ادرار كردن در آب روان . (بحار:59/239)

از آن حضرت رسيده كه : آب روان را چيزى نجس نكند . (بحار:80/20)

آب زمزم :

آب معروف از چاهى كه در مسجدالحرام واقع است . به «زمزم» رجوع شود .

آبسال :

باغ، حديقه، باغچه .

آبِستن :

هر مادينه از انسان و حيوان كه بچه در شكم دارد ، باردار ، بارور . عربى آن: حامل ، حُبْلى . اصل اين واژه «آپُسْتن» مركب است از پيشوند «آ» و دو كلمه «پُس» به معنى پسر ، و «تَن» كه معنى آن مىشود : پسر در تن ; كه در حقيقت فال نيك زدن است براى زن باردار به آوردن پسر .

از سخنان اميرالمؤمنين (ع) (خطبه شماره 70) در نكوهش مردم عراق بدين سبب كه در جنگ صفين فريب معاويه خورده حكمين را بر آن حضرت تحميل نمودند ، چنين مىفرمايد : «اما بعد يا اهل العراق فانما انتم كالمرأة الحامل ، حملت ...» يعنى اى مردم عراق، شما به زن آبستنى مىمانيد كه پس از تحمل سختى دوران باردارى بچه خود را سقط كرده مرده بيندازد وشويش بميرد و بيوگى او به درازا كشد و سرانجام بيگانهترين اشخاص ميراث او را بهچنگآورد...(نهجالبلاغهترجمهفيضالاسلام ص 166) به «آبستنى» نيز رجوع شود .

آبستنى :

بارورى حيوان ماده از نطفه حيوان نر ، حَمْل . (هو الذى خلقكم من نفس واحدة وجعل ...) او خداوندى است كه شما را از يك تن آفريد و همسرش را نيز از جنس او آفريد تا مايه آرامش او باشد ، و چون وى را به آغوش كشيد بارى سبك از او برداشت (آبستن شد) و چون به مرور زمان اين بار سنگين شد به پيشگاه خداوند دست به دعا برداشتند كه خداوندا اگر اين فرزندى شايسته باشد تو را سپاسگزار خواهيم بود (اعراف:89) . (الله يعلم ما تحمل كل انثى وما تغيض الارحام ...)خداوند آگاه است به آنچه كه در رحم
مادگان مىباشد ـ نر است يا ماده ، كامل است يا ناقص ، خوشبخت است يا بدبخت ـ و ـ نيز مىداند ـ كم شدن يا زياد شـدن مـدت بـاردارى را و هر چيز به نزد او انـدازه معينى دارد (رعد:8) . (و وصّيناالانسـان بوالديـه حملتـه امّه وهنا على وهن ...)انسان را در باره پدر و مادرش به نيكى سفارش كرديم ، مادرش وى را در رحم خويش حمل نمود با ضعفهاى پياپى ـ يا مشقتهــاى پىدرپى كه بر اثر آبستن شدن ، وى را دست مىدهـد ـ و جدا شدن او از شير ـ كه پايـان شـدت رنج مادر باشد ـ پس از دو سال است ، مرا سپاس گوى و پدر و مادرت را ـ نيز ـ سپاسگزار باش كه بازگشت به سوى من است (لقمان:14) . (ووصّينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها ووضعته كرها وحمله وفصاله ثلاثون شهرا)انسان را در باره پدر ومادرش به نيكى سفارش نموديم ، مادرش وى را به سختى در رحم خويش حمل نمود و به سختى او را فرو نهاد و دوران آبستنى و از شير باز گرفتن او سى ماه بود . (احقاف:15)

روايات بسيارى در باره آبستنى آمده كه در اين كتاب ذيل واژه «باردارى» ملاحظه مىفرمائيد .

«احكام شرعى آبستنى»

آبستنى (باردارى زن) را در شريعت اسلام احكامى خاص است كه در ابواب فقه به طور پراكنده ذكر شده است :

1 ـ كمترين مدت آبستنى شش ماه است، مستفاد از آيه مباركه : (وحمله وفصاله ثلاثون شهرا): و دوران بودن وى (جنين) در رحم مادر تا از شير بريدگيش سى ماه است (احقاف:15) . به ضميمه آيه شريفه : (والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين): و مادران دو سال تمام فرزندانشان را شير مىدهند (بقره: 233) .
احكامى بر اين مترتب است ، از جمله : نوزادى كه شش ماه پس از ازدواج مادرش به دنيا آمده باشد شرعاً فرزند زوج شرعى آن زن خواهد بود .

2 ـ خونى كه زن در دوران آبستنى ببيند و واجد شرائط باشد ميان فقهاء اختلاف است كه آيا حيض است و احكام حيض بر آن مترتب مىشود يا نه، اكثر فقها به خصوص فقهاء معاصر فتوى به حيضيت آن مىدهند .

3 ـ اگر زن كافرهاى بميرد و او به فرزندى كه نطفهاش از مسلمانى منعقد شده باشد آبستن باشد و جنين نيز در رحم مادر مرده باشد ، بايستى آن زن را در قبرستان مسلمانان به خاك سپارند و پشت به قبله او را در قبر نهند ، زيرا روى فرزند به پشت مادر است .

4 ـ زن آبستن اگر روزه به حال خودش يا فرزند در رحمش ضرر داشته باشد بايستى افطار كند و بعداً قضا كند ، در صورتى كه روزه براى فرزندش مضر باشد فديه (سه ربع كيلو طعام) نيز بدهد.

5 ـ اگر زنى آبستن باشد و كسى كه ارثش به فرزند در رحم او مىرسد بميرد بايستى سهم دو پسر ـ احتياطاً ـ نگه بدارند تا وقتى كه آن زن وضع حمل كند، اگر دو پسر زائيد فبها ، و اگر جز اين بود بقيه مال را ميان ورثه تقسيم مىكنند ، اين در صورتى است كه ورثه با اين كار موافق باشند ، و گرنه سهم يك پسر نگه دارند و بر فرض دختر بودن نوزاد ، بقيه را ميان ورثه تقسيم كنند و اگر بيش از يك پسر متولد شد سهم زايد بر يك پسر را از ورثه مسترد دارند . (كتب فقهيه) به «باردارى» نيز رجوع شود .

آبَسْته :

زمين راست كرده براى زراعت . به «زمين» رجوع شود .

آب سرد :

معروف است . از امام صادق(ع) رسيده كه (شستشو با) آب سرد حرارت بدن را فرو مىنشاند و صفرا را آرام و غذا را در معده گوارش مىدهد و تب را قطع مىكند . (بحار:66/450)

آبشار :

آب جوى و نهر بزرگ كه از بلندى فرو ريزد . شلاّل . شلاّلة .

آبشخور :

جايى از رود يا نهر يا حوض كه از آن آب توان خورد يا توان برداشت . ورد . مورد . مشرب . منهل . عطن . معطن . شرعة .

آب شكم :

نوعى بيمارى . به «آية الكرسى» رجوع شود .

آبشَن :

آويشن ; به عربى سعتر ، صعتر . گياهى است معروف كه آن را پودنه برى و پودينه صحرائى نيز گويند . اين گياه در طب قديم اين چنين توصيف شده: گرم و خشك است در مرحله سوم، غذا را تحليل مىبرد ، بيمارى را رو مىآورد و ظاهر مىسازد ، پوست را لطافت مىبخشد ، جويدن آن موجب تسكين درد دندان مىشود .

از امام صادق (ع) روايت شده كه آبشن با نمك بادهاى درون را بپراند و منافذ بسته را بگشايد و بلغم را بسوزاند و فضولات آبى بدن به جريان در آورد و بو (ى بدن) را خوش كند و معده را لينت بخشد و بوى بد را از دهان بزدايد و آلت تناسلى را سفت كند .

در حديث ديگر آمده كه آبشن معده را دباغى مىكند . از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه آبشن پودى بسان پود مخمل در معده مىروياند .

در حديث آمده كه هرگاه پيغمبر(ص) غذاى سنگينى ميل مىكرد پيش از غذا زنيان و آبشن و سياهدانه و نمك نرم را به هم مىآميخت و مىخورد و مىفرمود : پس از اين هر غذائى بخورم باكى ندارم . (بحار:66/198 ـ 244)

احمد بن على بن الحسين ثعالبى از عبدالله بن عبدالرحمن صفوانى نقل كرده كه : كاروانى از خراسان عازم كرمان شد، راهزنان سر راه بر آنها گرفتند و اموال آنها را به غارت بردند ، يكى از مسافران را كه وى را مردى مالدار وبازرگان مىشناختند دستگير نموده ، بدين منظور كه جاى اموال خود را به آنها نشان بدهد وى را شكنجه كردند ، او را دست وپا بسته در ميان برفها واداشتند و دهان او را پر از برف مىكردند و مىبستند ، همچنان در شكنجه آنها بود تا اين كه زنى از آن راهزنان بر او رحم آورد و او را از بند رها نموده بگريخت و نجات يافت ، اما دهان و زبان او به علت اين كه مدتى طولانى برف در دهانش نگه داشته بودند بىحس شده بود آنچنان كه توان سخن گفتن را از دست داده بود ، چون به خراسان بازگشت خبر تشريف فرمائى حضرت رضا (ع) بدان ديار به گوشش رسيد و شنيد كه آن حضرت به نيشابور رسيده ، اتفاقاً به خواب ديد كه يكى به وى گفت : فرزند پيغمبر (ص) وارد خراسان شده، شرح بيمارى خويش را به آن حضرت عرضه دار ، باشد كه تو را به درمانى راهنمائى فرمايد ، وى در عالم خواب به عزم زيارتش شتافت و از بيمارى خود به حضورش شكوه نمود ، فرمود : مقدارى زيره با آويشن و نمك بگير و آنها را كوبيده (ساويده) دو تا سه بار به دهان بگير (مضمضه كن) كه به خواست خدا شفا مىيابى .

وى چون از خواب بيدار شد به خواب خويش ترتيب اثر نداد و بدان عمل نكرد ، ولى فوراً به نيشابور عزيمت نمود، چون به دروازه شهر رسيد به وى گفتند : حضرت رضا (ع) از نيشابور حركت كرده و اكنون در رباط سعد تشريف دارند ، وى بدانجا رفت و به حضور امام شرفياب گشت ، شرح حال خويش با مشقت زياد كه از سخن گفتن ناتوان بود بيان داشت ، حضرت فرمود : مگر من در خواب به تو نگفتم و درمان بيماريت
برايت توصيف ننمودم ؟ برو و به همان دستور عمل كن . وى گفت : يا ابن رسولالله، عنايتى فرموده آنچه در خواب فرموديد تكرار بفرمائيد . حضرت فرمود : مقدارى زيره و آويشن و نمك در هم كوبيده دو تا سه بار به دهان بگير كه شفا مىيابى .

وى گفت : به دستور عمل كردم و شفا يافتم . (بحار:49/124)

آب غوره :

عصارهاى كه از غوره انگور گيرند . ماء حِصرِم .

آبِق :

گريخته ، عبد آبق : بنده گريخته يا گريز پا . از امام صادق (ع) روايت شده كه : چهار كسند كه نمازشان مقبول نشود : حاكم ظالم ، و مردى كه امام جماعت جمعى باشد و آن جمع وى را نخواهند و از او ناراضى باشند ، و بندهاى كه بدون عذر موجه از مالكان خويش گريخته باشد ، و زنى كه بى اجازه شوى خويش از خانه بيرون شده باشد . (بحار:74/144)

آب قليل :

آبى كه كمتر از كر باشد چنين آبى به ملاقات نجس متنجّس مىگردد هر چند به اوصاف ثلاثه ، (رنگ ، بو، مزه) متغير نشود .

آبكامه :

نانخورشى و نوعى از گوارش بوده است به طعم ترش ، و آن را از نان خشك گندم يا جو كه در آب خيسانده و مدتى براى تخمير در آفتاب مىنهادهاند حاصل كنند ، و گاهى پودنه و تخم كرفس و دارچينى و ميخك و ابازير ديگر بر آن بيفزايند . و يك قسم آن را از ماست و شير و تخم سپند و خمير خشك و سركه مىكردهاند . به عربى مرىّ و معرّب آن كامخ است .

آب كثير :

آبى كه به اندازه كر يا بيشتر از آن باشد اين آب محض ملاقات نجاست نجس نشود مگر اينكه يكى از اوصاف ثلاثهاش (رنگ ، بو ، مزه) بر اثر ملاقات نجس تغيير كند كه در اين صورت براى تطهير آن بايد به آب كر يا جارى متصل گردد كه پس از زوال تغيير پاك مىشود و يا باران بر آن ببارد .

آب كُر :

آبى در اندازهاى معين از حيث وزن و مساحت . به «كُر» رجوع شود .

آب گرم :

آب جوشيده ، حارّ ، حميم . از حضرت صادق (ع) روايت شده كه پيغمبر(ص) به شيرينى افطار مىنمود و اگر شيرينى حاضر نبود به آب نيم گرم ، و مىفرمود : نوشيدن آب نيم گرم هنگام افطار يا ناشتا كبد و معده را شستشو و دهان را خوشبو و دندانهاى آسيا و حدقه چشم را قوت مىبخشد و بينائى را افزايش مىدهد . (بحار:16 و 242)

آب گرم به تابش خورشيد :

استفاده از چنين آبى مذمت شده . به «آفتاب» رجوع شود .

آب گرم معدنى :

از امام صادق (ع) روايت است كه پيغمبر (ص) از شفا جوئى به آب گرم معدنى كه در كوهسارها است و بوى گوگرد مىدهد نهى نموده . (بحار: 8 و 315)


next page

fehrest page

back page