الف ليّنه در زبان عرب جز در بعضى اسامى جامده حرف اصلى كلمه نباشد بلكه يا بدل از حرف ديگر ، يا زايده ، و يا علامت و اعراب گونه باشد .
متحركه (همزه) در لسان عرب به معانى متعدد استعمال شده :1 ـ استفهام ، مانند : (قل آلله اذن لكم ام على الله تفترون) .
2 ـ نداى قريب ، مانند : «افاطم مهلا بعض هذا التدلّل» و در آيه : (امّن هو قانت آناء الليل) حسب قرائت حرميّين (نافع مدنى و ابنكثير مكّى) و همزه به هر دو وجه (استفهام و نداء) تجويز شده است .3 ـ تسوية ، قاعده اين همزه آن است كه بتوان جمله مدخول آن را به مصدر تأويل برد ، مانند : (سواء عليهم أانذرتهم ام لم تنذرهم) يعنى سواء عليهم انذارهم وعدم انذارهم .
همزه علامت متكلم وحده فعل مضارع نيز باشد ، مانند : «اَنْصُرُ» .
از نظر علم جديد ، مادهاى مركب از هيدروژن و اكسيژن ، با فرمول شيميائىO2 Hكه در شرائط عادى مايع ، و خالص آن بى بو و بى مزه و اندك آن بىرنگ است ولى بسيار آن آبى به نظر مىآيد.
اين واژه كه عربى آن «ماء» است 63 بار در قرآن كريم ذكر شده ، و در اين كتاب آسمانى عنايتى شگفت بدان مبذول گشته است ، گاه آن را سرآغاز آفرينش جهان مادّه خوانده : (وهو الذى خلق السماوات والارض فى ستة ايام وكان عرشه على الماء ...): او خداوندى است كه آسمانها و زمين را ظرف مدت شش روز آفريد و در آن روزگار، سلطنتش بر آب قرار داشت (هود:7). پيش از آفرينش آسمان و زمين سلطنت پروردگار بر آب بود ، و به حديث منقول از امام صادق (ع) خداوند در آغاز خلقت ، علم و دين خويش را بر آب حمل نمود ، روزگارى كه هنوز آسمان و زمينى به وجود نيامده بود . (تفسير صافى ص 254)و گاه مبدأ نشو و مايه هر زندهاش توصيف نموده : (والله خلق كل دابّة من ماء): و خداوند، هر جنبنده را از آبى آفريد (نور:45) . (وجعلنا من الماء كلّ شىء حىّ): و هر چيز زنده را از آب قرار داديم . (انبياء:30)
در موارد عديده آن را به عنوان نعمتى بزرگ كه زيست بشر بدان بستگى دارد يادآور شده : (وانزلنا من السماء ماء بقدر فاسكنّاه فى الارض وانّا على ذهاب به لقادرون * فانشأنا لكم به جنّات من نخيل واعناب ...): و ما از فرازتان آبى به اندازهاى معين فروفرستاديم و سپس آن را در زمين جاى داديم و ما از ميان بردن آن توانمنديم. آنگاه بدان آب باغهائى از خرمابنان و تاكستان پديد آورديم... (مؤمنون:18) (افرأيتم الماء الذى تشربون * أأنتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون): آيا به آبى كه مىنوشيد نگريستهايد. آيا شما آن را از ابر فرود آوردهايد يا ما ؟(الواقعة:68) . (وانزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم): و خداوند از فرازتان آبى فرو فرستاداز امام باقر (ع) روايت شده كه : آب نخستين آفريده خداوند (در جهان مادّه) است ، و ديگر آفريدهها را از آن آفريده است . (بحار:57/66)
در حديث آمده كه آب سرور نوشابهها است در دنيا و آخرت ، و از زياد نوشيدن آب و همچنين لاجرعه نوشيدن آن و نوشيدن از جاى شكسته ظرف و كنار دسته آن در حديث مذمت شده .و در طبالرضا آمده كه هر كه بخواهد معدهاش او را آزار ندهد ميان غذا آب ننوشد كه چنين كارى موجب رطوبت مزاج و ضعف معده شده و رگها نتوانند مواد اصلى غذا را به خود جذب نمايند .
و نيز آمده كه اگر مردم آب را كم مىنوشيدند بدنهاشان استوار مىبود .و نيز در حديث است كه نوشيدن آب پس از غذاى چرب بيمارى را تحريك مىكند ، و پيغمبر (ص) هرگاه غذاى چربى مىخورد كمتر آب مىنوشيد و مىفرمود : تا غذايم بهتر هضم شود . و مستحب است كه آب به نحو مكيدن نوشيده شود و در شب نشسته و در روز ايستاده آشاميده شود .
و نيز آمده كه آب سرد (كه بدان شستشو شود) بيمارى را از بين مىبرد .و اين كه آب جوشيده هر چيزى را سودمند است و زيانى ندارد .
و نقل است كه اگر آب را هفت بار بجوشانى و سپس آن را به ظرف ديگر بريزى چنين آبى تب را قطع كند و ساقها و پاها را قوت بخشد . (سفينة البحار)در حديث است كه هرگاه پيغمبر(ص) مىخواست آب بنوشد نخست «بسمالله» مىگفت و سپس كمكم يك جرعه يا دو جرعه مىنوشيد و «الحمدلله» مىگفت و آب را مىمكيد و قورت نمىداد و مىفرمود : بزرگ شدن شكم از قورت دادن آب است ، و در ظرفى كه از آن آب مىنوشيد نفس نمىكشيد و چون مىخواست نفس بكشد ظرف را از دهان كنار مىزد آنگاه نفس مىكشيد .
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : از كنار دسته ظرف آب منوشيد كه آنجا محل گرد آمدن كثافات است و از مركز آب بىآنكه از ظرفى يا دست خود استفاده كنيد همانند حيوانات آب منوشيد و در چاه ، آب دهن ميفكنيد و به آب فوت مكنيد .از امام صادق (ع) رسيده كه فرمود : آب را با سه نفس بنوشيد .
به امام صادق (ع) عرض شد : چرا ياران عيسى (حواريون) بر روى آب راه مىرفتند ولى ياران محمد (ص) چنين نبودند ؟ فرمود: بدين سبب كه ياران عيسى از كسب معاش آزاد بودند (به تبعات آن آلوده نگشتند) ولى ياران محمد (ص) مبتلى به كسب معاش بودند . (بحار: 57 ، 66 ، 16 ، 246 ، 66 ، 46 ، 14 ، 278)داود رقّى گويد : در خدمت امام صادق(ع) بودم ، حضرت آب خواست ، چون بنوشيد ديدم اشك از ديدگان حضرت سرازير شد آنچنان كه ديدگان غرق در اشك گرديد ، سپس فرمود : اى داود ، خدا لعنت كند قاتل حسين (ع) را، هر آن بنده كه چون آب بنوشد حسين (ع) را ياد كند و بر قاتلش لعنت فرستد خداوند صدهزار حسنه در نامه عملش ثبت كند و صد هزار گناه از او محو سازد و صد هزار درجه برايش بالا برد ، و چنان باشد كه صدهزار بنده آزاد كرده باشد و خداوند وى را در قيامت خنك دل محشور سازد . (بحار:44/303)
«احكام فقهى آب»
آب از نظر شرع اسلام ، ذاتاً طاهر (پاك) و مطهّر (پاك كننده) است چيزهائى را كه به نجس آلوده شده باشد . رافع حدث نيز هست ، به اين معنى كه با آن وضو مىتوان ساخت و غسل نمود .(وانزلنا من السماء ماء طهورا) از فراز شما آبى پاكيزه و پاكيزه كننده فرود آورديم . (فرقان:48)
از امام صادق (ع) روايت است كه : «كلّ ماء طاهر الاّ ما علمت انه قذر» هر آبى پاك است جز آن آب كه بدانى آلوده است . (من لايحضره الفقيه:1/6)آبى كه طاهر كننده است بايستى خود طاهر باشد ، مطلق نيز باشد (به «آب مطلق» رجوع شود) آبى كه رافع حدث است علاوه بر اين دو شرط ، مباح نيز بايد باشد ، به اين معنى كه تصرف در آن و بهرهبردارى از آن شرعا جايز باشد .
آب راكد كمتر از كر به محض ملاقات با چيز نجس ، نجس مىشود .آب كر و جارى و چشمه و چاه به ملاقات با چيز نجس نجس نمىشود مگر اين كه رنگ يا بو يا مزه آن نجس به خود بگيرد ، آب باران در حال باريدن نيز به ملاقات منفعل نمىشود .
اگر رنگ يا بو يا مزه نجس برطرف شد آب جارى و چشمه و چاه به خودى خود طاهر مىشود ولى آب كر همچنان نجس مىماند تا اين كه به آب جارى يا كر طاهر متصل گردد يا باران بر آن ببارد .
وبايد كه سبك نمودن سنگينى بار ايشان بر تو گران نيايد زيرا تخفيفى كه به آنها دادهاى اندوختهاى است كه به آبادى كشور و آرايش دادن حكومتت به تو باز مىگردانند ، به اضافه جلب خوشبينى وستايش آنها به خود و شادمان بودن تو از اينكه عدل و داد در ميان آنها برقرار كردهاى; زيرا در اين صورت تو بر اثر عدل و رفاه و آسايشى كه در اختيار آنها نهاده و اعتمادى كه به تو دارند نيروى آنان را ذخيره روز مباداى خود كردهاى ، لذا اگر احياناً حادثهاى اتفاق افتد كه بايستى نيروى مردمى در آن به كار رود آنان به طيب خاطر ، آن بار را به دوش كشند زيرا به كشور آباد آنچه بار كنى مىتواند بكشد .
و (اين را بدان اى مالك كه) زمين آنگاه ويران گردد كه مردمى كه در آن زمين كار مىكنند تهيدست شوند ، و آن روز مردم تهيدست گردند كه حكمرانان (تنها) به گردآورى مال توجه داشته و به دوام قدرت خويش بدگمان بوده واز احوال روزگار پند نگيرند .و فرمود : آفت آبادانى (كشور) ستم پيشگى حاكمان است . ونيز فرمود : آنجا كه ظلم و ستم بر مردم حكومت كند عمران و آبادانى صورت نپذيرد .
و فرمود : امتياز سلطان در آباد ساختن كشور است . (غرر)و فرمود شما (مردم) آباد كننده زمينيد كه خداوند شما را در آن گماشته كه ببيند در آن چه مىكنيد ، پس نظارت خدا را بر خود مراقب باشيد . (بحار:10 و 89)
و فرمود : نيكى و خوش خلقى ، خانهها را آباد و عمرها را زياد مىكند . (بحار:12/104)گويند بر نگين انگشتر انوشيروان اين كلمات منقوش بود : آنجا كه جور سلطان بود آبادانى صورت نپذيرد . (ربيع الابرار:2/819)
قرآن كريم: «تنها كسانى مسجدهاى خداوند را آباد مىكنند كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و نماز را به پاى دارند و زكات مال خويش را ادا كنند و جز از خدا از دگر كس بيم ندارند، باشد كه چنان كسانى از راهيافتگان بوند». (توبه:18)
«آيا اين كافران به اطراف زمين سير و سياحت نكردند كه عاقبت امر پيشينيان را ديده از آنان پند بگيرند، كسانى كه از ايشان نيرومندتر بوده و زمين را زير و رو كرده و آباد نمودهاند بيش از آنچه كه اينان آباد كردهاند...». (روم:8)به «آبادانى» نيز رجوع شود .
على بن يقطين گويد : به امام موسى بن جعفر (ع) عرض كردم : نوعى آب جو در بازار ساخته و فروخته مىشود كه معلوم نيست چگونه و در چه وقت ساخته شده ، آيا نوشيدن آن جايز است ؟ فرمود: من آن را دوست ندارم (بحار: 44و66) . به «فقاع» نيز رجوع شود .
ديگر مذاهب سنت و همچنين فقهاء شيعه از زمان مرحوم علامه به بعد قائل به عاصميت آب چاه بوده و مىگويند : آب چاه مانند هر آبى كه داراى ماده باشد منفعل نمىشود مگر اين كه اوصاف ثلاثهاش بر اثر نجاست تغيير كند .
و مىگويند : رواياتى كه دلالت دارند بر كشيدن آب چاه هنگام افتادن بعضى نجاسات در آن محمول به استحباب است و اين كار واجب نيست .قول سوم قول نگارنده است ، و آن اين كه روايات مشارٌاليها محمول به وجوب است ، اما نه به جهت نجاست آب به معنى معهود ، بلكه بدين سبب كه آب چاه غالباً به مصرف نوشيدن مىرسد ، و از جنبه بهداشتى چنين آبى بايستى نظافت كامل در آن رعايت شود لذا كشيدن مقدار آبى كه در روايات براى هر يك از نجاسات مقرر شده واجب است نه مستحب ، و حكم مبنى بر غالب است .
جهت اطلاع بيشتر به اين نظريه و ادله آن به كتاب فقه استدلالى نگارنده رجوع شود .
و از آن حضرت رسيده كه بهترين صدقه آب دادن است .
از ابن عباس روايت شده كه گفت : روزى مردى به نزد پيغمبر (ص) آمد و عرض كرد : يا رسول الله كدام عمل است كه چون آن را انجام دهم به بهشت روم ؟ فرمود: مشكى نو بخر و مردم را به آن آب ده تا كهنه و فرسوده شود كه پيش از اينكه آن فرسوده گردد تو مستحق بهشت شوى . (بحار:74و62و96)
به «ساقى» نيز رجوع شود .
و فرمود : بهترين مال و ثروت آن است كه در راه حفظ آبرو مصرف شود .
امام صادق (ع) فرمود : آبرو چون ريخت جمع كردن آن آسان نباشد .پيغمبر (ص) فرمود : جبرئيل مكرر به من مىگويد : از نزاع با مردم بپرهيز كه آن مايه كشف عيوب و رفتن آبرو خواهد شد .
پيغمبر (ص) فرمود : كسى كه از آبروى برادر مسلمانش دفاع كند البته كه خداوند بهشت را برايش ثبت نمايد .امام صادق (ع) فرمود : هر كه زبان خويش را از تعرض به آبروى ديگران باز دارد خداوند در قيامت از لغزشهايش درگذرد .
معاوية بن وهب گويد : روزى امام صادق (ع) مرا ديد كه مقدارى سبزى با خود دارم و به خانه مىبرم ، فرمود : شخص آبرومند را نشايد كه چيزى حقير با خود حمل كند كه اهل خانه به وى گستاخ شوند .عبدالله بن خالد كنانى گويد : روزى يك ماهى به دست داشتم و به خانه مىرفتم . امام موسى بن جعفر (ع) در راه مرا ديد فرمود : اين را بينداز كه من شايسته ندانم مرد چيز پستى را شخصاً با خود حمل كند ، شما شيعه دشمن فراوان داريد تا بتوانيد در ميان مردم آبرومندانه زندگى كنيد .
نقل است كه روزى امام حسن (ع) مبلغى پول به شاعرى داد . يكى از حضار گفت : سبحان الله ! به شاعرى هرزه دراى معصيتكار پول ميدهى ؟! فرمود : بهترين مصرف مال در راه حفظ آبرو است وخود دفع شر نوعى بهرهگيرى از مال است .امام باقر (ع) به جابر جعفى فرمود : بدانچه كه ديگران در بارهات مىگويند (و تو از اينكه به آبرويت لطمه زدهاند بر آنان خشم مىگيرى) بينديش اگر ديدى راست است و آن عيب در وجود تو هست بدانكه تو بد كردى كه از سخن حقى به خشم آمدهاى و چون به اين كارت از چشم خدا بيفتى اين مصيبت بر تو گرانتر باشد از اينكه از چشم مردم بيفتى ، و اگر دروغ است پس بى آنكه رنجى به خود راه دهى به ثوابى رسيدهاى .
از امام صادق (ع) آمده كه روزى اميرالمؤمنين (ع) پنج بار شتر خرما براى كسى فرستاد و او مردى بود كه هرگز به احدى رو نمىزد و حاجت خويش را به كسى عرضه نمىكرد كه وى مردى آبرومند بود و خود به محتاجان كمك مىنمود . شخصى كه حاضر و ناظر بود به حضرت عرض كرد : اين مرد كه از شما چيزى نخواسته بود و مىشد به كمتر از اين او را راضى نمود ! حضرت فرمود : خداوند در ميان مسلمانان امثال تو را زياد نكند . مال را من مىدهم و تو بخل مىورزى ؟! اگر من پس از خواهش و رو زدنش به وى مىدادم در حقيقت بهاى آبرويش داده بودم .
اسحاق بن ابىابراهيم گويد : روزى در خدمت امام صادق (ع) بودم و معلى بن خنيس (و جمعى از اصحاب) نيز در محضر امام بودند در اين بين مردى خراسانى وارد شد و عرض كرد : يابن رسول الله شما مىدانيد كه من يكى از شيعيان شمايم كه از راه دور به قصد زيارت شما به اين ديار آمدهام و اكنون هزينه سفرم تمام شده نمىتوانم به وطن بازگردم جز اينكه شما كمكى به من كنيد . حضرت به سمت چپ و راست خود نگاهى كرد و فرمود : سخن برادرتان را شنيديد ؟ اين را بدانيد كه احسان آن است كه پيش از آنكه محتاج حاجت خويش را عرضه كند نيازش را برطرف سازى و اما آن بذل و بخششى كه پس از عرض حاجت باشد در حقيقت بهاى آبروى او خواهد بود كه وى شب را تا به صبح خوابش نبرد و بين اميد و نوميدى به خود بپيچد و نداند به چه كسى روى آورد و
چون تصميم بگيرد كه حاجتش را به تو عرضه كند دلش در طپش باشد كه از تو پاسخ مثبت بشنود يا منفى ، گيرم كه تو در آن صورت توقعش برآورى فكر مىكنى به وى احسانى كردهاى ؟! . پيغمبر (ص) سوگند ياد كرده كه چنين كسى آنچه را كه از آبروى خود مايه نهاده ارزشش بيش از آنچه هست كه تو به وى دهى (هر چند گرانبها باشد) .
نقل است كه مردى به نزد اميرالمؤمنين(ع) آمد وعرض كرد : يا اميرالمؤمنين با شما كارى دارم . حضرت فرمود : پيدا است كه مشكلى به تو روى آورده مشكلت را به روى زمين بنويس . وى نوشت «من بى نوا و تهيدستم» حضرت به قنبر فرمود : دو دست لباس به وى ده . آن مرد چهار بيت شعر به مضمون سپاس و قدردانى از لطف حضرت بسرود ، حضرت (چون دريافت كه وى مردى با كمال و آبرومند است) فرمود : صد دينار به وى دهيد ، شخصى كه از اين كار حضرت بسى شگفت زده شده بود گفت يا اميرالمؤمنين وى را بىنياز و توانگر ساختى! فرمود : از رسول خدا شنيدم كه فرمود : با هر كسى به مقتضاى شأن و لياقتش رفتار كنيد . سپس فرمود : عجب دارم از كسانى كه بردگان را به مال خويش مىخرند ولى آزاد مردان را به احسان خود نمىخرند !
و از آن حضرت رسيده كه اگر كسى در باره مسلمانى سخنى بگويد كه از آبروى او بكاهد خداوند (در قيامت) او را در طينت خبال (دوزخ) زندانى كند تا اينكه پاسخ دهد چرا چنين كارى كرده است ؟امام صادق (ع) فرمود : كسى كه به گناه مسلمانى آگاه شود و آن را افشا كند و پنهانش نسازد و آمرزش آن را براى برادر دينيش از خدا نخواهد چنين كسى به منزله آنكس بود كه خود مرتكب آن گناه شده باشد و خداوند از جرم گنهكار در گذرد و كيفرش را همان ريختن آبرويش قرار دهد و وى هنگام مرگ دريابد كه خدا بزرگتر از آن است كه در آخرت نيز او را عقوبت كند .
و فرمود : كسى كه از قول مسلمانى مطلبى بازگو كند كه بدين وسيله آبرويش را ببرد و او را از چشم مردم بيندازد خداوند او را از حمايت و سرپرستى خويش به دور دارد و در ولايت شيطان در آورد و شيطان نيز او را نپذيرد . (بحار:10 و 41 و 43 و 73 و 74 و 75 و 78 و 96 و نهج و غرر)
از آن حضرت رسيده كه : آب روان را چيزى نجس نكند . (بحار:80/20)
از سخنان اميرالمؤمنين (ع) (خطبه شماره 70) در نكوهش مردم عراق بدين سبب كه در جنگ صفين فريب معاويه خورده حكمين را بر آن حضرت تحميل نمودند ، چنين مىفرمايد : «اما بعد يا اهل العراق فانما انتم كالمرأة الحامل ، حملت ...» يعنى اى مردم عراق، شما به زن آبستنى مىمانيد كه پس از تحمل سختى دوران باردارى بچه خود را سقط كرده مرده بيندازد وشويش بميرد و بيوگى او به درازا كشد و سرانجام بيگانهترين اشخاص ميراث او را بهچنگآورد...(نهجالبلاغهترجمهفيضالاسلام ص 166) به «آبستنى» نيز رجوع شود .
روايات بسيارى در باره آبستنى آمده كه در اين كتاب ذيل واژه «باردارى» ملاحظه مىفرمائيد .
«احكام شرعى آبستنى»
آبستنى (باردارى زن) را در شريعت اسلام احكامى خاص است كه در ابواب فقه به طور پراكنده ذكر شده است :
1 ـ كمترين مدت آبستنى شش ماه است، مستفاد از آيه مباركه : (وحمله وفصاله ثلاثون شهرا): و دوران بودن وى (جنين) در رحم مادر تا از شير بريدگيش سى ماه است (احقاف:15) . به ضميمه آيه شريفه : (والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين): و مادران دو سال تمام فرزندانشان را شير مىدهند (بقره: 233) .
احكامى بر اين مترتب است ، از جمله : نوزادى كه شش ماه پس از ازدواج مادرش به دنيا آمده باشد شرعاً فرزند زوج شرعى آن زن خواهد بود .
3 ـ اگر زن كافرهاى بميرد و او به فرزندى كه نطفهاش از مسلمانى منعقد شده باشد آبستن باشد و جنين نيز در رحم مادر مرده باشد ، بايستى آن زن را در قبرستان مسلمانان به خاك سپارند و پشت به قبله او را در قبر نهند ، زيرا روى فرزند به پشت مادر است .
4 ـ زن آبستن اگر روزه به حال خودش يا فرزند در رحمش ضرر داشته باشد بايستى افطار كند و بعداً قضا كند ، در صورتى كه روزه براى فرزندش مضر باشد فديه (سه ربع كيلو طعام) نيز بدهد.5 ـ اگر زنى آبستن باشد و كسى كه ارثش به فرزند در رحم او مىرسد بميرد بايستى سهم دو پسر ـ احتياطاً ـ نگه بدارند تا وقتى كه آن زن وضع حمل كند، اگر دو پسر زائيد فبها ، و اگر جز اين بود بقيه مال را ميان ورثه تقسيم مىكنند ، اين در صورتى است كه ورثه با اين كار موافق باشند ، و گرنه سهم يك پسر نگه دارند و بر فرض دختر بودن نوزاد ، بقيه را ميان ورثه تقسيم كنند و اگر بيش از يك پسر متولد شد سهم زايد بر يك پسر را از ورثه مسترد دارند . (كتب فقهيه) به «باردارى» نيز رجوع شود .
در حديث ديگر آمده كه آبشن معده را دباغى مىكند . از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه آبشن پودى بسان پود مخمل در معده مىروياند .
در حديث آمده كه هرگاه پيغمبر(ص) غذاى سنگينى ميل مىكرد پيش از غذا زنيان و آبشن و سياهدانه و نمك نرم را به هم مىآميخت و مىخورد و مىفرمود : پس از اين هر غذائى بخورم باكى ندارم . (بحار:66/198 ـ 244)احمد بن على بن الحسين ثعالبى از عبدالله بن عبدالرحمن صفوانى نقل كرده كه : كاروانى از خراسان عازم كرمان شد، راهزنان سر راه بر آنها گرفتند و اموال آنها را به غارت بردند ، يكى از مسافران را كه وى را مردى مالدار وبازرگان مىشناختند دستگير نموده ، بدين منظور كه جاى اموال خود را به آنها نشان بدهد وى را شكنجه كردند ، او را دست وپا بسته در ميان برفها واداشتند و دهان او را پر از برف مىكردند و مىبستند ، همچنان در شكنجه آنها بود تا اين كه زنى از آن راهزنان بر او رحم آورد و او را از بند رها نموده بگريخت و نجات يافت ، اما دهان و زبان او به علت اين كه مدتى طولانى برف در دهانش نگه داشته بودند بىحس شده بود آنچنان كه توان سخن گفتن را از دست داده بود ، چون به خراسان بازگشت خبر تشريف فرمائى حضرت رضا (ع) بدان ديار به گوشش رسيد و شنيد كه آن حضرت به نيشابور رسيده ، اتفاقاً به خواب ديد كه يكى به وى گفت : فرزند پيغمبر (ص) وارد خراسان شده، شرح بيمارى خويش را به آن حضرت عرضه دار ، باشد كه تو را به درمانى راهنمائى فرمايد ، وى در عالم خواب به عزم زيارتش شتافت و از بيمارى خود به حضورش شكوه نمود ، فرمود : مقدارى زيره با آويشن و نمك بگير و آنها را كوبيده (ساويده) دو تا سه بار به دهان بگير (مضمضه كن) كه به خواست خدا شفا مىيابى .
وى چون از خواب بيدار شد به خواب خويش ترتيب اثر نداد و بدان عمل نكرد ، ولى فوراً به نيشابور عزيمت نمود، چون به دروازه شهر رسيد به وى گفتند : حضرت رضا (ع) از نيشابور حركت كرده و اكنون در رباط سعد تشريف دارند ، وى بدانجا رفت و به حضور امام شرفياب گشت ، شرح حال خويش با مشقت زياد كه از سخن گفتن ناتوان بود بيان داشت ، حضرت فرمود : مگر من در خواب به تو نگفتم و درمان بيماريتوى گفت : به دستور عمل كردم و شفا يافتم . (بحار:49/124)