بعض كتب ديگر او به زبان عبرى ولاتينى ترجمه شده وترجمهها موجود اما اصل عربى آن از ميان رفته است واز بعض كتب ديگر او نه اصل باقى مانده است ونه ترجمه .
ابن جبير رحاله مشهور اندلسى را در قدح ابن رشد ، وجمله حكماى معاصر خويش به اندلس واظهار مسرت از نكبت آنان اشعارى است ، واز آنجمله :
بلغت اميرالمؤمنين مدى المنىلانك قد بلغتنا ما نؤمّلُ
قَصدت الى الاسلام تعلى منارهومقصدك الاسنى لدى الله يقبل
تداركت دين الله فى اخذ فرقةبمنطقهم كان البلاء الموكل
اقمتهم للناس يُبرَأ منهمووجه الهدى من خزيهم يتهللُ
وقد كان للسيف اشتياق اِليهمولكن مقام الخزى للنفس اقتل
وآثَرت درء الحد عنهم بشبهةلظاهر اسلام وحكمك اعدلُ
ونيز او را است :
الان قد ايقن ابن رشدان تؤاليفه توالف
يا ظالماً نفسه تأمّلهل تجد الان من تؤالف
ابن الرضا :
رضا زاده ، كنيهاى كه در آغاز ، حضرت جواد الائمه (ع) فرزند بلافصل حضرت رضا (ع) بدان شهرت داشته ، وبعداً به فرزندان و فرزند زادگان آن حضرت ، اعم از معصوم وغير معصوم نيز اطلاق ميشده است .
ابن الرومى :
ابوالحسن على بن عباس بن جريح از موالى عبدالله بن على بن جعفر عباسى كه وى از سوى پدر رومى و از سوى مادر ايرانى الاصل بوده. در بغداد متولد شد ودر آنجا مراحل علمى وپرورشى طى كرد وسرانجام پس از 62 سال عمر به سال 283 ق در همانجا درگذشت .
گويند : قاسم بن عبيدالله وزير معتضد عباسى وى را مسموم ساخت كه او را هجاء گفته بود . مرزبانى گفته : تا جائى كه من مىدانم هرگز كسى را مدح ننمود جز اين كه سپس وى را هجاء گفت. از اين رو بهرهاى از منادمت زعماء نبرد .
وى شاعرى توانا ودر انواع شعر از غزل ومدح ودر رثاء وهجاء ووصف مناظر استاد بوده . در نوپردازى الفاظ ومعانى يگانه روزگار بوده . در وصف شعر وى گفتهاند : كلماتش عربى فصيح ولى معانيش غير عربى است . در تركيب الفاظ چنان رنگ آميزى وصورتگرى مىنمود كه شكلها ورنگها را در نظر شنونده مجسم مىكرد .
ديوان ابن الرومى را پس از مرگش ابوبكر صولى وسپس ابوالطيب وراق جمعآورى كردند . شيخ الرئيس ابن سينا نيز منتخبى از اشعار او را جمع وشرح كرده است .
وى شيعى مذهب بوده ودر باره خاندان نبوت اشعارى سروده كه از جمله اين دو بيت است .
تراب ابى تراب كحل عينىاذا مدت جلوت به قذاها
تلذ لى الملامة فى هواهلذكراه واستحلى اذاها
ابن زَبَعْرى :
شاعر مشهور عرب مخضرم قريش ، واز سرسختترين دشمنان پيامبر اسلام ، وى از بنى سهم بن فهر بود كه مانند ديگر قريشيان بنى كنانه در مكه واطراف آن سكنى داشتند .
ابن زبعرى تا سال هشتم هجرت به كفر وشرك خود باقى بود ودر اين دوران به انواع اذيت وآزار ، وجود مقدس رسول الله(ص) را آزرد ، گاه شكمبه حيوان در حال نماز بر سر آن حضرت مىافكند وگاه با اشعار خود مقام رسالت را مورد طعن وتوهين قرار ميداد .
از جمله اشعار او كه در وصف قريش ومخصوصاً هاشم بن عبدمناف سروده :
كانت قريش بيضة فتقلقلتفالمخّ خالصها لعبدمناف
الرايشون وليس يوجد رايشوالقائلون هلمّ للاضياف
والخالطون فقيرهم بغنيّهمحتى يكون فقيرهم كالكافى
عمرو العلى هشم الثريد لقومهورجال مكة مسنتون عجاف
واز اشعار او در دوران شرك كه در وصف پيروزى مشركان بر مسلمانان گفته :
ليت اشياخى ببدر شهدواجزع الخزرج من وقع الاسل
حين حطت بقباء بركهاواستحر القتل فى عبدالاشل
وى هنگام فتح مكه به همراه هبيرة بن ابى وهب به نجران گريخت . حسّان بن ثابت شعرى در هجاء او سرود و او را از قدرت حضرت رسول (ص) در اين جهان وعذاب سخت در آن جهان بيم داد . اين شعر در ابن زبعرى مؤثر افتاد ، كه عازم مكه شد ، در ديدار با پيامبر (ص) از همه آنچه پيش از آن انجام داده بود پوزش خواست وخداى را سپاس گفت كه او را هدايت كرد واسلام را در دلش افكند ، همچنين از بتپرستى ابراز پشيمانى كرد . پيغمبر (ص) نيز از اين كه او به اسلام رهنمون شده خداى را سپاس گفت، پس از آن مديحهاى تقديم مقام رسالت پناهى كرد :
يا رسول المليك انّ لسانىراتق ما فتقت اذ انابور
اذ ابارى الشيطان فى سنن الغىومن مال ميله مبثور
آمن اللحم والعظام لربىثم نفسى الشهيد انت النذير
نيز از شعر او است در مديحه رسول(ص) :
ولقد شهدت بان دينك صادقحقا وانك فى العباد جسيم
والله يشهد ان احمد مصطفىمستقبل فى الصالحين كريم
ونيز هنگام پذيرش اسلام گفته :
فالآن اخضع للنبى محمدبيد مطاوعة وقلب تائب
ومحمد اوفى البرية ذمةواعز مطلوبا واظفر طالب
هادى العباد الى الرشاد وقائدللمؤمنين بضوء نور ثاقب
(دهخدا ، بحارالانوار ، دائرة المعارف بزرگ اسلامى)
ابن زهره :
سيد عزالدين ابوالمكارم بن زهره حمزة بن على بن ابى المحاسن حلبى معروفترين دانشمند خاندان بنى زهره ، فقيه شيعه واستاد ابن ادريس وشاذان بن جبرئيل . او را كتب بسيار است و از جمله : غنية النزوع الى علمى الاصول والفروع ; قبس الانوار ; والنكت در نحو .
برادر ابوالمكارم موسوم به عبدالله نيز تصانيف زيادى داشته واز آن جمله الغنيه عن الحجج والادله است كه ميان فقها شهرتى بسزا دارد واقوال را از آن نقل مىكنند.
ابن زهره به سال 585 در حلب وفات نمود ودر دامنه كوه جوشن كنار مشهد سقط به خاك سپرده شد .
ابن زياد :
عبيدالله . به «عبيدالله بن زياد» رجوع شود .
ابن زيدون :
ابوالوليد احمد بن غالب بن زيدون قرطبى . او شاعرى مشهور است . در صغر سن از پدر يتيم ماند . وبه جهد خويش در ادب وشعر براعت يافت. در جوانى عاشق دخترى ولاده نام گشت وولاده را عاشقى ديگر موسوم به ابن عبدوس بود كه به آزار وايذاء ابن زيدون كمر بست وعاقبت او را گرفتار حبس وبند كرد . پس از رهائى از زندان مدتى پنهان وآواره روزگار سپرى نمود سپس در (441) به اشبيليه به خدمت معتضد بالله اشبيلى پيوست وبه دربار او محترم مىزيست وبه روزگار معتمد فرزند معتضد بالله مقام وزارت يافت وبه ترغيب او معتمد به شهر قرطبه لشكر كشيد وآنرا متصرف وتختگاه خويش كرد . در (463) آنگاه كه يهود اشبيليه علم طغيان افراشتند او به اطفاء نائره عصيان مأمور گشت وبدانشهر به عارضه تب درگذشت . مولد او به سال 394 ووفات در سنه 463 بوده است .
ابن سبيل :
راهى ، راهگذر ، مسافر . در اصطلاح فقه : مسافرى از وطن دور كه در جايباش خويش توانگر است واينجا بى زاد وراحله ودرويش مانده وسامان بازگشت حتى به طريق فروش وقرض ندارد . چنين كسى از مستحقين زكوة ، واگر هاشمى بود از مستحقان خمس نيز باشد . بايستى آن مقدار از زكوة يا خمس در اختيار وى نهاد كه به موطن خويش بازگردد . اين واژه در سورههاى : حشر ، آيه 7 . انفال ، آيه 41 . توبه ، آيه 60 . اسراء ، آيه 26 . روم ، آيه 38. بقرة ، آيه 177 و 215 ونساء ، آيه 26 آمده است . (الموسوعة الفقهية : 1/190 ودائرة المعارف تشيع : 1/325 ودهخدا: 2/317)
ابن سرّاج :
ابوبكر محمد بن سرى سهل نحوى ، شاگرد مبرد واستاد سيرافى ورمانى، وى از مشاهير نحاة وقراء در قرن سوم هجرى بوده . از كتب او است: الاصول ، الاشتقاق ; شرح كتاب سيبويه ; الشعر والشعراء ; الجمل ; الموجز . وى بسال 316 در گذشت . (دهخدا)
ابن سعد كاتب واقدى :
ابوعبدالله محمد (بصره ح 168ـ بغداد 230 ق ) فرزند سعد بن منيع بصرى ، از مورخان ومحدثان شيعه . نياى او از موالى حسين بن عبدالله بن عبيدالله بن عباس بود ، از اين روى گهگاه به او نسبت هاشمى نيز مىدهند . از زندگى او آگاهى چندانى نداريم . در جوانى براى شنيدن وگرد آورى حديث از زادگاهش بيرون آمد وسرانجام در بغداد به محمد بن عمر واقدى (م 207ق ) پيوست وبه شاگردى ومصاحبت او اختصاص يافت . چندان نگذشت كه از سرآمدان عالمان و محدثان زمان خويش گرديد و نفوذ وى در ميان مردم چندان بود كه در 218 ق كه مأمون خليفه عباسى (م 218 ق) از هفت تن از قضات بزرگ سرزمينهاى خلافت خواست تا به مخلوق بودن قرآن فتوى دهند، ابن سعد نيز در ميان اين هفت تن بود و از بيم كيفر به ناچار در پاسخ به پرسش خليفه خود را معتزلى فرا نموده قرآن را مخلوق خواند .
مهمترين اثر ابن سعد كتاب عظيم الطبقات الكبير است كه وى آن را در پانزده جلد نوشته و در آن آگاهىهايى در باره حضرت رسول اكرم (ص) ، صحابه ، تابعين و ناقلان حديث كه شمار آنها مجموعاً به 4250 تن مىرسيد به دست داد . طبقات كه مفصلترين كتاب در باره صحابه و تابعين تا سده سوم هجرى است ، نخستين بار به اهتمام ادواردزاخاو (م 1930 ) در نه جلد در مطبعه بريل ليدن به طبع رسيده است (1903 م) اما پس از آن چاپهاى ديگرى از آن در قاهره و بيروت شده و به تازگى ترجمه و طبع آن در ايران نيز آغاز شده و تاكنون مجلد اول كتاب كه سيره پيامبر(ص) است انتشار يافته است . ابن نديم كتابهاى ديگرى نيز به ابنسعد نسبت مىدهد كه عبارتند از : اخبار النبى ; طبقات الصغير كه مختصر طبقات الكبير است ; كتاب الحيل ; و حروف القرآن كه آن را نزد استادش واقدى خوانده و به ابن ابىاسامه آموخته است . (دائرة المعارف تشيع)
ابن السِّكّيت :
ابويوسف يعقوب بن اسحق سكيت ايرانى خوزى اهوازى از مردم قريه دورق . او در نحو بر پدر مقدم بود چنانكه سكيت در شعر بر او تقدم داشت . مولد او بغداد است و يعقوب پس از صحبت بزرگان و ائمه لغت عصر و استفادات از آنان به جمع و تصحيح لغات به باديه ميان قبائل عرب شد سپس چندى در بغداد و سامره به تدريس پرداخت او از اصحاب كسائى و در
انواع علم متصرف و يكى از امامان نحو به مذهب كوفيين بود و متوكل خليفه تعليم و تربيت دو فرزند خود معتز و مؤيد به او محول داشت و او را پسرى بوده به نام يوسف كه نديمى معتضد خليفه مىكرد . يعقوب دوستدار اهلبيت بود و مذهب شيعه داشت وقتى خليفه از او پرسيد حسنين را دوستتر دارى يا دو فرزند مرا ؟ گفت من تو و فرزندان تو را با قنبر غلام على برابر ندارم . متوكل برآشفت و فرمان كرد تا زبان او از كام بيرون كردند و غلامان خليفه او را به بدترين صورت بكشتند . او راست كتاب الامثال . كتاب الاضداد . كتاب النبات و الشجر . كتاب القلب و الابدال . كتاب الزبرج. كتاب البحث . كتاب المقصور و الممدود . كتاب المذكر و المؤنث . كتاب الاجناس و آن مجلدى ضخيم است . كتاب الفرق . كتاب السرج و اللجام . كتاب فعل و افعل . كتاب الابل . كتاب النوادر . كتاب معانى الشعر الكبير و كتاب معانى الشعر الصغير . كتاب الايام و الليالى . كتاب سرقات الشعراء و ما اتفقوا عليه و غيرها و نيز شروحى بر بعض دواوين عرب داشته و ديوان امرء القيس بن حجر گرد كرده است . وفات او به سال 246 بود .
ابن سيّار :
به «ابوماهر» رجوع شود .
ابن سيرين :
محمد بن سيرين (33 ـ 110 هـ) از تابعين و معاصر با حسن بصرى بوده و در بصره مىزيسته ، پدرش شغل مسگرى داشته و اهل جرجرايا بوده كه او را به اسارت آورده بودند . وى در تعبير خواب ضربالمثل است و كتابهاى منتخب الكلام فى تفسير الاحلام و كتاب تعبير الرؤيا و كتاب الجامع به وى منسوب است . (دهخدا)
ابن سينا :
به «ابوعلى» رجوع شود .
ابن شاذان :
ابوالحسن محمد بن احمد بن على بن حسن بن شاذان قمى محدث شيعى در مائه چهارم . از ابن بابويه و ديگران روايت كرده و ابن قولويه خال او بود . تاريخ وفات او به دست نيامد و ليكن در سال 402 به مكه بوده و كراجكى در اين سال از او حديث شنيده است و سى و هشت سال قبل از آن در سال 374 در كوفه مىزيسته و به تحصيل علم حديث اشتغال داشته است . او راست : كتابى در مناقب اميرالمؤمنين على (ع) . پدر او احمد بن على نيز از محدثين و علماى شيعه است و او راست : كتاب زاد المسافر و امالى . (از روضات و رجال ابى على و نجاشى)
ابن شاذان :
فضل . به «فضل بن شاذان» رجوع شود .
ابن شجرى :
(450 ـ 542 ق) شريف ابوسادات هبة الله بن على بن محمد علوى حسنى ، كه در خاندان شجرى (آل الشجرى) ، شاخهاى از تبار على (باغر) بن عبيدالله (امير) بن عبدالله بن حسن بن جعفر بن حسن (مثنى) بن امام حسن مجتبى (ع) زاده شد . ابن شجرى در عربى دانى ، زبانشاسى و ادب پيشگى از سرامدان زمان خود بود و در اشعار ، احوال و ايام عرب از آگاهان بشمار مىرفت . نزد ابن فضال مجاشعى ، خطيب تبريزى ، سعيد سلالى و ابومعمر ابن طباطبا علوى درس خواند و گروهى از او علم نحو فرا گرفتند . سمعانى ، زمخشرى و ابن انبارى از محضر وى استفاده كردهاند . وى نايب نقيب طالبيان كرخ بغداد ، مردى با وقار و با ادب بود . بزرگترين و سودمندترين تأليفات او عبارتند از :
1 ـ كتاب الامالى ، كه آن را در 84 نشست املا كرده است ، دستنوشتههايى از آن در كتابخانهها هست ، و يك بار نيز در حيدرآباد دكن (1349 ق) چاپ شده است ; 2 ـ كتاب الحماسة ، همسان حماسه ابوتمام، كه آن نيز در حيدرآباد دكن (1345 ق) چاپ شده است ; 3 ـ ديوان مختارات الشعراء ، كه گزيدههاى چكامههاست ، و دو بار در مصر (چاپ سنگى ، 1306 ق ، قاهره 1344 ق) چاپ شده است ; 4 ـ المعجم للمشترك اللفظى ، دستنوشته برلين (شماره 3142) كه گويا همان كتاب «ما اتفق لفظه و اختلف معناه» باشد كه ياقوت (19 ، 283) ياد كرده است ; 5 ـ الانتصار
على ابن الخشاب ; 6 ـ شرح التصرف الملوكى ; 7 ـ شرح اللمع لابن جنى النحوى . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن شرفشاه استرآبادى :
سيد ابوالفضائل ركن الدين ابومحمد حسن (645 ـ 715 ق) فرزند محمد بن شرفشاه علوى حسينى استرآبادى جرجانى ، از حكما و متكلمان و اطباى شيعه . وى از شاگردان خواجه نصيرالدين طوسى و از ملازمين خواجه در مراغه بود و پس از فوت خواجه در سال 672 ق به موصل هجرت كرد و آن سامان را مسكن دائمى خويش قرار داد و مقام رهبرى و رياست تامه داشت و كرسى
فتوى و تدريس را به خود اختصاص داد و از مدرسين مدرسه نوريه موصل بود و توليت اوقاف مذكور را به وى واگذار نمودند. بعضى از رجال نويسان او را شافعى مىخوانند . صاحب رياض العلماء (1/321) مىنويسد كه مورخين بر دو دستهاند ، بعضى بر تشيع او رفتهاند و جمعى بر تسنن ، لذا صاحب ترجمه را در دو قسم كتاب خود ياد كرده ، هم جزء علماى خاصه به شرح حال وى پرداخته و هم در قسم دوم كتاب خود جزء علماى عامه . صاحب اعيان الشيعة او را شيعه مىداند و آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعة در شرح حال وى چنين مىنويسد : «آراء فلسفى وى و مؤلفات او در حكمت و منطق و نزديكى او به خدابنده كه متجاهر به تشيع بود تمامى دلالت بر تشيع وى دارد» . مشهورترين آثار او عبارتند از : نهج الشيعة كه به نام سلطان اويس بهادر خان تأليف نموده است ; شرح قواعد العقائد النصيرية ، تأليف استادش خواجه نصيرالدين طوسى كه براى فرزند استادش تأليف كرده است ; شرح الكبير على الكافية در نحو ابن حاجب كه به نام البسيط معروف است ; شرح الوسيط على الكافية به نام الوافيه كه از مشهورترين شروح مىباشد ; شرح الصغير على الكافية ; شرح مختصر ابن الحاجب در اصول ; شرح الشافية در صرف ; شرح الحاوى در چهار جلد ; شرح الحاوى الثانى ; حواشى التجريد; اسئلة سألها شيخ الطوسى . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن شهر آشوب :
رشيدالدين ابوعبدالله محمد (489 ـ 588 ق) فرزند على بن شهر آشوب ، از مفاخر علماى اماميه و مشايخ جليلالقدر شيعه . در مازندران به دنيا آمد و مقدمات علوم را در همان شهر فرا گرفت . سپس به بغداد كوچيد . يك بار در ايام مقتفى لامرالله در بغداد به منبر رفت و خطابه او به قدرى مورد تحسين خليفه واقع گشت كه خليفه به او خلعت و منصب تدريس در بغداد بخشيد . پس از سالها اقامت در بغداد به حلب كه در آن هنگام در پرتو حمايت حمدانيها از پيشرفتهترين مراكز علمى تشيع بود مسافرت كرد و در همان سامان درگذشت . ابن شهر آشوب نزد ابوالحسن بن ابىالقاسم زيد بن محمد بن حسين بيهقى (م 565 ق) نخستين شارح
نهجالبلاغه ، و ابو منصور احمد بن على طبرسى صاحب الاحتجاج و ابوالقاسم جارالله زمخشرى (م 538 ق) صاحب كشاف و ابوالفتوح رازى صاحب تفسير روض الجنان و ابوالفتح ناصح الدين عبدالواحد آمدى (م 510 ق) صاحب غررالحكم و دررالكلم و ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (م 548 ق) صاحب مجمعالبيان و قطبالدين راوندى (م 573 ق) صاحب شرح نهجالبلاغه و ابوعلى فتال نيشابورى صاحب روضة الواعظين و بسيارى ديگر از بزرگان علم و ادب قرن ششم علم آموخته بود . بعضى از مشايخ روايت او عبارتند از : ابن ابى زيد جرجانى (م 516 ق) ، ابوصمصام سيد عمادالدين ذوالفقار بن محمد ، از تلاميذ سيد مرتضى و شيخ طوسى ، ابوالفضل داعى بن رضا بن محمد حسينى صاحب كتاب آثار الابرار و انوار الاخيار ، ابوعبدالله حسين بن احمد طحال مقدادى غروى ، امام سيد ضياءالدين ابوالرضا فضلالله بن على راوندى كاشانى ، ابوعلى شيخ محمد بن فضل طبرسى . ابن شهر آشوب حدود صد سال زيسته و در مازندران و بغداد و حلب به تعليم و تدريس اشتغال داشته و شاگردان بسيارى تربيت نموده است . بعضى از آثار او عبارتند از : الاربعون فى مناقب سيدة النساء فاطمة ; انساب آل ابى طالب ; متشابه القرآن ; مناقب آل ابى طالب ; و معالم العلماء كه تتمه كتاب فهرست شيخ طوسى است . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن صابونى :
كمال الدين عبدالرزاق بن احمد بن محمد و او را ابن فوطى نيز مىگفتند از مشاهير علماى حديث و تاريخ و صاحب يد طولى در حكمت. مولد او به (642) و وفات (723) و گويند او از اخلاف معن بن زائده شيبانى است آنگاه كه هلاكو بغداد را تسخير كرد او را به بردگى گرفتند و چون غنيمتى جنگى در سهم خواجه نصيرالدين حكيم طوسى معروف افتاد و او نزد خواجه به تكميل علوم و فنون خويش پرداخت و چون صاحب خطى نيكو بود آثار خواجه و كتب ديگر را براى او استنساخ مىكرد آنگاه كه حكيم طوسى رصدخانه مراغه تأسيس كرد دستيار خواجه بود و سپس به بغداد شد و كتابدارى مدرسه مستنصريه بدو واگذاشتند و در اين وقت وى به مطالعه تواريخ بسيار فرصت يافت و تأليفات كثيره او در اين زمان آغاز شد كه از آن جمله است: مجمع الاداب فى معجم الاسماء على معجم الالقاب و آن كتابى ضخيم است در پنجاه مجلد. درر الاصداف فى غرر الاوصاف در بيست مجلد. تلقيح الافهام فى الموتلف و المختلف. تاريخ عالم از آغاز خلقت تا خراب بغداد. الدرر الناصعه فى شعراء المائة السابعه. الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فى المأة السابعه و او را به فارسى و عربى اشعار بوده است .
ابن الصباغ :
ابونصر عبدالسيد بن محمد بن عبدالواحد بن احمد بن جعفر فقيه شافعى . به روزگار خود فقيه عراقين بود و او را عديل شيخ ابواسحق شيرازى مىشمردند و در معرفت مذاهب بر ابواسحق مقدم بود از بلاد بعيده طالبين علم به خدمتش مىشتافتند وى مردى ثقه و صالح و حجت بود آنگاه كه نظام الملك مدرسه نظاميه بساخت تدريس آن بدو تفويض كرد و بيست روز در اين مقام ببود سپس اين شغل به شيخ ابواسحق شيرازى محول گشت و پس از مرگ ابواسحق بار ديگر سمت مدرسى بدو واگذار شد و ابوالحسن محمد
بن هلال بن صابى در كتاب خود گويد : بناى مدرسه نظاميه را نظامالملك در ذيحجه سال 457 آغاز و در شنبه دهم ذى القعده از سال 459 افتتاح كرد و به تدريس شيخ ابواسحق امرداد و در روز مقرر ابواسحق
غيبت كرد و هر چند او را جستند نيافتند و از اين رو اين سمت به ابن صباغ ارجاع شد و شاگردان شيخ ابواسحق بدو نوشتند كه اگر از تدريس نظاميه امتناع ورزد به حوزه ابن صباغ خواهند پيوست وى بار ديگر اين سمت بپذيرفت و ابن صباغ كناره گرفت و مدت تدريس ابن صباغ بيست روز بيش نكشيد و ابن نجار در تاريخ بغداد گويد چون ابواسحق وفات كرد مدرّسى به ابوسعيد منوفى دادند و پس از چندى وى كنار كرد و تدريس به ابن صباغ مفوض گرديد و باز ابوسعيد را بدان سمت تعيين كردند و او تا آخر عمر در آن مقام ببود .
ولادت ابن صباغ در سال 400 به بغداد بوده و در آخر عمر نابينا شده و در 477 هم به دارالخلافه درگذشته است . و از كتب اوست كتاب الشامل در فقه ; تذكرة العالم و طريق السالم در همان علم ; و كتاب العده .
ابن صبّاغ :
نورالدين على بن محمد بن صباغ مكى مالكى صاحب كتاب الفصول المهمه فى معرفة الائمه ، در سال 855 درگذشت بعضى او را شيعه دانستهاند چه وى در آغاز يكى از خطب خود چنين گفته : «الحمدلله الذين جعل من صلاح هذه الامة نصب الامام العادل» زيرا شيعه است كه امامت را از جانب خدا مىداند .
ابن طاووس :
سيد جمال الدين ابوالفضائل احمد بن موسى (م 673 ق) ، فقيه ، اصولى ، محدث ، رجالى ، اديب ، شاعر و متكلم شيعى . در نخستين سالهاى قرن هفتم هجرى به دنيا آمد و در حله شهر زادگاهش درگذشت . خاندان «طاووس» يا «آل طاووس» يا «بنى طاووس» ، از شريفترين و مشهورترين خاندانهاى دينى و علمى حله بودهاند . اين خاندان در اصل از مردم مدينه بوده و از فرزند زادگان حسن المثنى فرزند امام حسن مجتبى (ع) هستند . نياى بزرگ اين خاندان محمد مشهور به طاووس بن اسحق بن حسن بن محمد ابن سليمان بن داود بن حسن مثنى به خاطر «حسن وجه و لطف شمايل» ، ملقب به طاووس گشت و فرزندان و تبار او ، پس از اقامت در عراق ، به «آل طاووس» شهرت يافتند . بزرگان خاندان بنى طاووس علاوه بر مراتب دانش و تقوى ، به سبب خويشاوندى كه با ائمه اطهار (ع) داشتهاند ، از دوران اقامت در مدينه و پس از آن در حله ، در سلك اصحاب و راويان احاديث آن بزرگواران بودهاند . بعضى از افراد اين
خاندان در سوراء ، مدينه ، حله ، مصر ، كربلا و نجف نقيب الاشراف و نقيب النقباء بودهاند. اسحق نيز سيدى زاهد و عابد بود . ناگفته نماند كه داوود جدّ چهارم اسحق ، «فرزند حسن مثنى» ، برادر رضاعى حضرت صادق (ع) بوده كه مادرش «فاطمه دختر امام حسين (ع) و همسر حسن مثنى»، حضرت صادق را شير داده و آن حضرت نيز اعمال ام داود (عمل استفتاح در ماه رجب) را كه در كتب ادعيه مذكور است براى رهائى داود از زندان منصور خليفه عباسى به آن بانوى بزرگوار تعليم فرموده است . يادآورى اين نكته سودمند است كه شهرت «ابن طاووس» در اين خاندان اختصاص به ابوالفضائل احمد بن موسى صاحب ترجمه و برادرش رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى دارد و هر جا در كتب فقه ، رجال ، حديث ، شعر ، ادب و كلام به لفظ «ابن طاووس» بر مىخوريم مسلماً متعلق به جمال الدين ابوالفضائل است ، و هرگاه در كتب زيارات و ادعيه و اخبار اهل بيت و وقايع عاشورا و نظاير آن ، نامى از «ابن طاووس» يا «سيد بن طاووس» يا مطلق «سيد» ، ملاحظه گرديد مسلماً متعلق به سيد رضىالدين على برادر جمالالدين است ; و اين هر دو برادر از مشايخ اجازه و اسانيد روايت بزرگانى چون علامه حلى ، حسن بن داود صاحب رجال ، على بن عيسى اربلى ، عبدالكريم بن طاووس برادر زاده ايشان و بسيارى از علماى اماميه در قرن هفتم بودهاند . محدث قمى بنابر مشرب خود سيد رضىالدين را مشهورترين فرد خاندان طاووس مىپندارد : «و اشهر ايشان سيد اجل رضىالدين على بن موسى بن جعفر بن محمد است» ، ولى بايد توجه داشت كه اهتمام و تخصص و علاقه رضىالدين بيشتر به پژوهش در ادعيه و زيارات و اخبار زندگى و شهادت خاندان على (ع) بوده كه به جاى خود خدمتى ارزنده به فرهنگ تشيع است ، اما هرگز جامعيت و حسن قريحه و ذوق لطيف برادر خود ابوالفضائل را نداشته و او در تفسير و حديث تحولى ايجاد كرده و در فقه در آنچنان پايگاه رفيعى قرار داشته كه به «فقيه اهل بيت» شهرت يافته است . علامه نورى در خاتمه مستدرك (467) در باب مشايخ اجازه ابوالفضائل مىنويسد : «... و يروى عن جماعة من المشايخ العظام الذين يروى
عن اكثرهم اخوه السيد الاجل رضى الدين على ، ايضاً ، و هم على ما عثرنا عليه سبعة» (صاحب روضات به آوردن نام دو نفر از اساتيد او شيخ نجيب الدين بن نما و سيد فخار بن معد الموسوى بسنده كرده و اين عبارت را آورده است : و غيرهما من المشايخ الاجلاء) . اين هفت تن عبارتند از : 1 ـ السيد الجليل فخار بن معد الموسوى ; 2ـسيد حفىالدين محمد بن معد الموسوى كه از مشايخ پدر ابوالفضائل نيز بوده است ; 3 ـ سيد محيى الدين مشهور به «ابن اخى» ابن زهره صاحب الغنية ; 4 ـ حسين بن احمد سوراوى ; 5 ـ شيخ نجيب الدين محمد بن نما ; 6 ـ ابوعلى حسين بن خشرم ; 7ـمحمد بن غالب . در عظمت مقام جمالالدين احمد بن موسى همين بس كه شاگردى چون علامه حلى در محضرش تحصيل كرده است . ديگر از شاگردان مشهور او حسن بن على بن داود الحلى (م 740 ق) صاحب كتاب رجال است . شهيد ثانى در اجازه مفصلى كه به شيخ حسين بن عبدالصمد پدر شيخ بهائى داده ، نام او را در سلسله مشايخ خود آورده است . بعضى از تأليفات او عبارتند از : بشرى المحققين (فقه، 6 جلد) ; الملاذ (فقه ، 4 مجلد) ; العدة (در اصول فقه) ; كتاب الروح نقضاً على ابن ابى الحديد ; شواهد القرآن (دو جلد) ; عين العترة فى غبن العترة ; زهرة الرياض فى المواعظ ; الاختيار فى ادعية الليل و النهار ; الازهار فى شرح لامية مهيار ; عمل اليوم و الليلة . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن طاووس :
رضىالدين ابوالقاسم على (متولد 647 ق) فرزند على بن موسى بن جعفر ، از فقها و محدثان شيعه و از دانشمندان خاندان بنى طاووس . وى در خدمت پدرش كه از علماى بزرگ شيعه به شمار مىرفته و استادانى ديگر به تحصيل علوم دينى پرداخت . پس از درگذشت برادر مهترش صفىالدين محمد (680 ق) نقابت علويان به او سپرده شد ، وى از پدر خود و خواجه نصيرالدين طوسى و سيد محمد بن معيه روايت مىكرده . اثر معروف رضىالدين على كتاب زوائد الفوائد به عربى است كه بيشتر مطالب آن برگرفته از كتاب سه جلدى پدرش به نام الاقبال لصالح الاعمال يا الاقبال بالاعمال الحسنة فى ما يعمل ميقاتاً واحداً فى كل سنة است . علامه مجلسى نقلهايى از اين كتاب كرده كه از آن جمله است حديثى در باب فضيلت نهم ربيع الاول . سال مرگ رضىالدين على دانسته نيست . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن طاووس :
سيد رضى الدين على بن موسى (م 664 ق) ، از علماى ربانى و زاهد مشرب اماميه كه در عين استادى در فقه از فرط تقوا در عمر خود فتوى نداد و به ادعيه و اوراد و سير باطن مشغول بود . آوردهاند كه با امام غائب (عج) ملاقات داشت و به خود وى هم كراماتى نسبت مىدهند . ابن طاووس رواياتى را كه در قدح غلات آمده است حمل بر تقيه مىكرد و مىگفت از آن جهت بوده كه اسرار به دست اغيار نيفتد . ابن طاووس شخصاً نيز ادعيه و زياراتى انشاء كرده . وى در دوران زندگى و پس از مرگ مورد احترام فريقين بود . مدفن او در حله است . نواده او نيز به نام رضىالدين بن طاووس (مؤلف زوائد الفوائد) مشهور است . ابن طاووس از عالمانى است كه عرفاى متأخر شيعه وى را از پيشروان خود شمردهاند . از آثار اوست : الامان عن اخطار الاسفار و الزمان ; مهج الدعوات و منهج العبادات ; جمال الاسبوع ; الملهوف على قتلى الطفوف ; الفتن و الملاحم ; فتح الابواب بين ذوى الالباب و رب الارباب (در استخارات) . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن طاووس :
غياثالدين ابوالمظفر عبدالكريم (كربلا 648 ـ كاظمين 693 ق) فرزند احمد بن موسى ، فقيه ، نسبشناس ، شاعر و نحوى شيعى . وى از اعضاى خاندان معروف بنى طاووس و پدرش ابوالفضايل احمد (م 673 ق) نواده دخترى شيخ طوسى (م 460 ق) و از علماى نامدار شيعه بوده است . عبدالكريم در شهرهاى حله و بغداد در خدمت پدرش و استادانى چون محقق حلى ، يحيى بن سعيد حلى ، ابوالحسن على بن محمد بن على علوى عمرى ، عم خود سيد رضىالدين و خواجه نصيرالدين طوسى و ديگران به آموزش علوم دينى و ادبى پرداخت . حافظهاى چندان قوى داشت كه در يازده سالگى قرآن را از بر گرديد و به گفته ابن داود كه معاصر و معاشر او بوده «هرگز سخنى به ذهن او راه نيافت كه آن را از ياد ببرد» . از اين گذشته ، ابن داود وى را عالمى نيك محضر و خوش خوى مىداند و مىگويد كه او سرآمد سادات عهد خويش بوده است . ابن
طاووس گذشته از علوم دينى به شاعرى نيز مىپرداخت و در علوم ادبى چون نحو و عروض نيز مهارت داشته است . از شاگردان وى ابن داود ، عبدالصمد ابن احمد بن ابىالجيش و على بن حسين بن حماد ليثى را مىتوان نام برد . برخى از آثارش عبارتند از : فرحة الغرى بصرحة الغرى در تعيين مرقد على بن ابى طالب (ع) در دو مقدمه و پانزده باب است كه در تهران (1311 ق) و نجف (1368 ق) به طبع رسيده است . علامه مجلسى اين كتاب را به فارسى ترجمه كرده
و خلاصهاى به نام دلائل البرهانية فى تصحيح الحضرة الغروية نيز از آن در دست بوده كه ميرزا عبدالله افندى آن را در تهران ديده است ; الشمل المنظوم فى صنفى العلوم در شرح احوال دانشمندانى كه در يكى از علوم مهم كتبى نوشتهاند و ابن داود آن را در ميان كتب شيعه بىمانند دانسته است . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن طباطبا :
ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليهما السلام .
به سال 199 در عصر خلافت مأمون به معيت ابوالسرايا در رقه بر عباسيان خروج كرده كوفه را به ضبط خويش آورد . از بغداد جيشى به حرب او سوق كردند و ابن طباطبا فائق آمد و از غنايم اين جنگ ابوالسرايا حصّهاى را كه انتظار داشت نيافت و از اين رو ابن طباطبا را مسموم كرده بكشت و باز جوانى را به نام محمد بن محمد بن زيد بن على بن الحسين بن ابى طالب به خلافت برداشت و با او بيعت كرد . گويند ابراهيم پدر صاحب ترجمه را طباطبا از آن گفتند كه مخرج قاف نداشت و به جاى قاف طاء ادا مىكرد چنانكه روزى از خادم خويش قبا مىخواست به جاى قباقبا طباطبا گفت .
ابن طباطبا :
ابوالحسن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا . جدّ او احمد بن ابراهيم برادر ابن طباطبا ابوعبدالله محمد سابق الذكر است . يكى از شرفاى اصفهان و اديب و شاعر و به حدّت ذكاء و قريحه مشهور و مذكور است . او راست كتاب عيار الشعر و كتاب تهذيب الطبع و كتاب العروض . و به سال 322 به اصفهان درگذشته است و از نسل او عده كثيرى علما و ادبا بودهاند .
ابن طباطبا :
احمد بن محمد بن اسماعيل ابن ابراهيم . مصرى علوى شاعر و اديب . نقيب علويين به مصر و طباطبا لقب ابراهيم جد او است ، وفات (345) .
ديگرى از اين خاندان نيز در مصر شهرت يافت و به ابن طباطبا معروف است و هو ابو محمد عبدالله بن احمد بن على بن حسين بن ابراهيم ، او مردى پاك طينت و كريم و فاضل و توانگر بوده و سخا و بذلى كثير داشته و او را با كافور اخشيدى در امر لوزينه و رغيف قصهاى است و مرگ او به بيمارى بود كه اطباى آن زمان چنان مرضى نشناخته و در كتب سابقين نديده بودند . در گلوى او بثرهاى پديد آمد با خارش و هيچ دوائى آن را سود نداد و بدان بيمارى درگذشت . (286 ـ 348)
ابن طقطقى :
ابوجعفر محمد بن تاج الدين ابوالحسن على، ملقب به جلال الدين و صفى الدين از نواده ابراهيم طباطبا و نسب او به بيست واسطه به حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام مىپيوندد پدر او نقيب علويين كوفه و بغداد بود و در سال 680 به امر عطا ملك جوينى وزير اباقا به قتل رسيد. مولد صاحب ترجمه در 660 است و او پس از پدر رياست علويان حله و نجف و كربلا داشت و با زنى خراسانيه ازدواج كرد و در سال 696 به مراغه بود. در سنه 701 به موصل رفت و كتاب الفخرى را به نام فخرالدين عيسى حاكم موصل از دست غازان در آنجا نوشت اين كتاب دو جزء است جزء اول در سياست مدن و بخش دوم تاريخ مختصرى از دول اسلام و از خصوصيات اين كتاب يكى آن است كه از بعض كتبى كه امروز ظاهراً از ميان رفته نقل و اقتباس دارد مانند كتاب الاوسط و كتاب اخبارالزمان مسعودى. و اخبار وزراء را از صولى و هلال صابى گرفته است و ديگر اينكه پس از ذكر وقايع عصر هر خليفه يا سلطانى وزرا را نيز نام برده و ترجمه مختصرى از آنان آورده است و نام اصلى اين كتاب منية الفضلاء فى تواريخ الخلفاء و الوزراء است. ابن طقطقى مذهب شيعه داشت و كتاب او عارى از هرگونه اغراض مذهبى و تعصبات است. وفات او به سال 701 بوده است .
ابن طُولون :
ابوالعباس احمد بن طولون بخارايى (م 270 ق) ، از امراى ترك خلافت بغداد و پايهگذار دودمان بنىطولون مصر . پدرش طولون (به تركى يعنى بدر) غلامى ترك از مردم فرغانه بود كه امير سامانى بخارا او را به مأمون ، خليفه عباسى هديه كرده بود . طولون در دستگاه مأمون به مقامات عالى رسيد و در ايام خلافت معتصم در سامرا رئيس نگهبانان خاصه گرديد . با درگذشت طولون همسرش به نكاح باياك بيگ ، يكى از امراى ترك درآمد و در 254 كه باياك بيگ به ولايتدارى مصر رسيد احمد را به نيابت خود فرستاد . احمد در رمضان 254 وارد فسطاط شد و چندان نگذشت كه با كاردانى امور مصر را سامان بخشيد و در ميان مردم محبوبيت يافت ، چنانكه ولايتدار بعدى كه ترك ديگرى به نام يارجوخ بود ناگزير گرديد وى را در مقام خويش باقى گذارد . احمد به زودى دست احمد بن مدبر را كه عامل خراج مصر بود از كارها كوتاه كرد و كارهاى مالى را خود به دست گرفت و چون خليفه المهتدى وى را مأمور سركوبى والى سوريه كرد ، احمد از فرصت بهره جسته سپاه نيرومندى از غلامان براى خود تجهيز كرد . در 264 كه موفق برادر خليفه المعتمد سرگرم فرونشاندن شورش زنگيان بود ، احمد سوريه را نيز به قلمرو خويش افزود و از مردم اين سرزمين بيعتگرفت . در 269 كه معتمد در صدد برآمد تا خود را از زير سلطه برادرش موفق آزاد كند كوشيد تا از سامرا نزد سپاه ابن طولون در رقه بگريزد . اگر چه موفق توانست جلوى حركت خليفه
را بگيرد ، اما اين مسأله بهانهاى گرديد كه احمد از بيعت و طاعت موفق دست بردارد و نام وى را از خطبه بيندازد . به دستور موفق احمد را در منابر لعن كردند ، اما او ظاهراً دريافت كه قدرت احمد چندان است كه در افتادن با او مقدور نيست .
در ايام فرمانروايى احمد بر مصر ، اوضاع اقتصادى اين سرزمين بهبود يافت . وى به آبادى قلمرو خود توجه داشت ، بيمارستانى در مصر ساخت كه 60000 دينار هزينه آن كرد و هر جمعه براى بازرسى بيمارستان و عيادت بيماران به آنجا مىرفت .
ابن طولون تمايلات شيعى داشت و از مال خود براى سادات طالبى در مصر مقررى تعيين كرد كه سهم برخى در سال به 200 دينار مىرسيد . با اين همه به آنان فرصت قدرتنمايى در قلمرو خود نمىداد ، چنانكه در 255 احمد بن محمد بن عبدالله بن ابراهيم طباطبا را كه در صعيد مصر قيام كرد بكشت و در سال بعد قيام ابراهيم بن محمد طالبى معروف به ابن صوفى را فرو نشاند . در ايام فرمانروايى ابن طولون بر مصر اين سرزمين براى نخستين بار پس از دوران بطالسه حكومتى مستقل يافت . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن عباس :
عبدالله . به «عبدالله بن عباس» رجوع شود .
ابن عبدالبر :
ابوعمر يوسف بن عبدالله قرطبى اندلسى (368 ـ 463 هـ) ، عالم و محدث مشهور . پس از تكميل علوم براى صحبت دانشمندان عصر به سياحت بعض بلاد رفت و سپس توليت قضاء اشبونه و شنترين داشته ، و در شاطبه درگذشته است، او را كتب چند است، از جمله :
1 ـ الدرر فى اختصار المغازى و السير .
2 ـ العقل و العقلاء .
3 ـ الاستيعاب .
4 ـ جامع بيان العلم و فضله .
5 ـ المدخل فى القراآت .
6 ـ الانتقاء فى فضائل الثلاثة الفقهاء . در ترجمه مالك و ابوحنيفه و شافعى .
7 ـ التمهيد لما فى الموطأ من المعانى و الاسانيد . و چند كتاب ديگر . (اعلام زركلى)
ابن عبد ربّه :
شهابالدين ابوعمر احمد بن محمد (10 رمضان 246 ـ 18 جمادى الاول 328 ق/28 نوامبر 860 ـ 2 مارس 940 م) شاعر و اديب اندلسى . وى در قرطبه و در خانوادهاى مستمند چشم به جهان گشود و با ذهن وقّاد و ذوق سرشار و عشق و علاقهاى كه به شعر و ادب داشت توانست ضمن مدتى كوتاه در بديههگوئى و مناسبسرائى گوى سبقت از همگنان بربايد و گزيدهترين غزل به بازار ادب آرد و رقم اولين شاعر غزلسراى اندلس را به خود اختصاص دهد .
ارزشمندترين اثر وى كتاب «العقد الفريد» است كه مجموعهاى دلپذير از معارف دينى و سياسى و اجتماعى و تاريخ ادبيات است . (چكيدهاى از دائرةالمعارف بزرگ اسلامى)
ابن عبدون :
شيخ ابوعبدالله احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز (م 423 ق) معروف به ابن عبدون (چنانچه در رجال نجاشى ذكر شده) و ابن الحاشر (چنانكه شيخ طوسى از او تعبير مىنمايد) از علماى اماميه در قرن پنجم هجرى . وى از شاگردان ابوالحسن على بن محمد قريشى معروف به ابن الزبير و از مشايخ ابوالعباس احمد نجاشى (372 ـ 450 ق) است . شيخ طوسى (385 ـ 460
ق) و تلعكبرى از وى نقل حديث مىنمايند . از مؤلفات اوست : اخبار السيد الحميرى ; كتاب تاريخ ; تفسير خطبة فاطمة الزهرا عليها السلام ; عمل الجمعة و كتاب الحديثين المختلفين . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن عربشاه :
احمد بن محمد بن عبدالله بن ابراهيم ، ابومحمد ، شهابالدين ، معروف به ابن عربشاه : تاريخنگار و جهانگرد و پيگير علم ادب . از مردم دمشق بوده و هنگامى كه تيمور لنگ بدان ديار فرود آمد وى به اتفاق خانواده به سمرقند هجرت كرد و از آنجا به ماوراءالنهر رخت بست و همچنان به سير و سياحت خويش ادامه داد تا به ادرنه فرود آمد و با سلطان عثمان محمد بن عثمان ارتباط يافت و خواسته وى را مبنى بر ترجمه بعضى كتب از عربى به فارسى و تركى اجابت نمود ـ كه او ضمن سفرهايش بدين دو زبان تسلط كامل يافته بود ، و پس از 23 سال مجددا به دمشق بازگشت .
ابن عربشاه در كتابت و انشاء و شعر به سه زبان : عربى و فارسى و تركى به غايت