back page fehrest page  

از حضرت رسول (ص) حديث شده كه فرمود: اگر نه اين بود كه سگان يك امتند دستور كشتن آنها ميدادم.

«حيوانات حلال گوشت»

از حيوانات دريائى جز ماهى و بعضى اقسام پرندگان دريائى (با شرائطى كه به زودى بيان ميشود) خوردن آن حرام است، پس سگ دريائى و ديگر حيوانات دريا كه مشابه آن در خشكى وجود دارد نتوان خورد.

آن قسم ماهى حلال است كه داراى فلس (پلكه) باشد، كه ميگو نيز از نوع فلس دار بشمار مى آيد. تخم ماهى تابع ماهى است.

از حيوانات اهلى: همه انواع گوسفند و گاو و شتر حلال، و اسب و استر و الاغ مكروه، و جز اينها مانند سگ و گربه حرام.

از حيوانات وحشى: آهو و گورخر و گاو وحشى و بز و ميش كوهى، حلال، درندگان صحرا حرام، خرگوش حرام گوشت است گرچه از درندگان نيست.

حشرات، مانند مار، موش، سوسمار و ديگر خزندگان و خار پشت و ديگر اقسام حشرات، و نيز مسوخات مانند فيل و ميمون و خرس و جز آنها از حيوانات ممسوخه حرام گوشت ميباشند.

از مرغان: انواع مرغ خانگى و اقسام كبوتر و نيز انواع گنجشكان كه از آن جمله است پرستو و چكاوك و هدهد و بلبل، حلال، گرچه هدهد و پرستو مكروه ميباشد.

پرندگان چنگال دار و شكارى مانند باز و شاهين، و نيز شب پره و طاووس و اقسام كلاغ، حرام.

معيار حلال بودن يا حرام بودن پرنده (جز اصنافى كه ذكر شد) دو چيز است:

1 ـ بال زدن زياد در هنگام پرواز، و كم بال زدن آنها است، نخست حلال و دوم حرام.

3 ـ داشتن چينه دان و سنگدان و خار پا، آنكه يكى از اين سه را دارد حلال، و آنكه فاقد هر سه باشد حرام است.

حيوان نجاست خوار حرام گوشت است مگر اينكه از جَلَل خارج شود. به «جلاّل» رجوع شود.

«اجزاء حرام از حيوان حلال گوشت»

چهارده جزء از حيوان حرام است، خواه آن حيوان حلال گوشت يا حرام گوشت باشد: خون. مدفوع. سپرز. آلت تناسلى نر. فرج: درون و برون آن. بيضه. مثانه. زهره. نخاع. غدّه (دژ پيه). بچه دان. دو پى (عصب) زرد رنگ كه از گردن تا دم حيوان امتداد دارند. مهره اى كه در مغز حيوان ميباشد و باندازه نخودى حجم آنست. حدقه چشم، يعنى آن حبه وسط كه مردمك ميگويند.

«بچه حيوان در شكم مادر»

اگر پشم و مو در نياورده باشد از خبائث و حرام، و اگر پشم يا مو درآورده باشد، اگر چنانچه پس از ذبح مادر مرده از شكم مادر بيرون آمد تابع مادر و حلال، و اگر زنده بود بايد آن را بوجه شرعى ذبح نمود.

«تلقيح حيوان»

جفت كردن حيوان نر با ماده: در مورد حيوانات اهلى، امرى مشروع و مباح است. نقل شده كه روزى اميرالمؤمنين (ع) از جائى عبور ميكرد ديد دو حيوان نر و ماده را بيكديگر تلقيح ميكنند، حضرت روى از آنها برگردانيد و فرمود: اين كار غلطى است هرگاه خواستيد حيواناتتان را با يكديگر جفت كنيد آنها را بجاى پنهان بريد كه مرد و زنى آنها را نبينند. (بحار: 64 / 225)

به «لقاح» نيز رجوع شود.

«حيوان مورد تجاوز آدمى»

احكام شرعى آن ذيل واژه «نزديكى با حيوان» بيان ميشود، و اينك حديثى در اين باره:

نقل است كه موسى مبرقع از برادرش امام هادى (ع) پرسيد: چون مالك گله گوسفند چوپان خود را ببيند كه با يكى از گوسفندان جفت شده و محض اينكه وى صاحب گوسفندان بديد گوسفند مورد تجاوز را در ميان گله رها ميسازد مالك گوسفند چه وظيفه دارد؟ فرمود: گوسفندان را بدو بخش تقسيم كند و بقيد قرعه يكى از آن دو بخش را جدا سازد و بار دوم با آن بخش چنين كند و بدين منوال تا دو راس گوسفند بماند و يكى از آن دو نيز بقرعه جدا كند و آن را ذبح نمايد و جسدش را بسوزاند و با اين كار ساير گوسفندان را نجات دهد. (بحار: 65 / 254)

حَيوة:

رسم الخطى از كلمه حياة، يا حيات خاص قرآن كريم.

حَيّة:

مؤنث حىّ. مار. ج : حيّات و حيوات. اميرالمؤمنين (ع): «مثل الدنيا كمثل الحية: ليّن مسّها و السمّ الناقع فى جوفها، يهوى اليها الغرّ الجاهل و يحذرها ذو اللب العاقل». (نهج : حكمت 119)

حَيّهَل:

كلمه استعجال و تحضيض است، يعنى بشتابيد و بشتاب، واحد و جمع در آن يكسان است. اسم فعل امر است.

حَيِىّ:

شرمگين. رسول الله (ص): «ان الله يحب الحيىّ المتعفف، و يبغض البذىّ السائل الملحف». (بحار: 71 / 270)
back page fehrest page