back page fehrest page  

امام باقر (ع) فرمود : اگر كسى بدين هدف دانش فرا گيرد كه به علم خود بر دانشمندان فخر ومباهات كند يا با نادانان بحث وجدال نمايد يا بدين منظور كه مردم را متوجه خويش سازد جايگاهش آتش دوزخ باشد ، زيرا رياست به اهلش اختصاص دارد . (بحار:78/226 و 77/138 و 72/214 و 73/151 و 2/38)

رِياش :

جامه ولباس پاكيزه . حالت زيبا ونيكو . معاش . اميرالمؤمنين (ع) : «اوصيكم عبادالله ! بتقوى الله الذى البسكم الرياش و اسبغ عليكم المعاش» . (نهج : خطبه 182)

رِياض :

جِ روضة . مرغزارها . رسول الله(ص) فى حديث : «من اثقله ذكر الموت و جد قبره روضةً من رياض الجنّة» (بحار:6/137) . «القبر امّا روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النيران» . (بحار:6/275)

ابوجعفر الباقر (ع) : «انّ فقراء المؤمنين ينقلبون فى رياض الجنّة قبل اغنيائهم باربعين خريفاً ...» . (بحار:72/45)

رِياضت :

كوشش با رنج وتعب . رياضت نفس : خودسازى و رام كردن نفس به تعليم

وتربيت .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : خويشتن را به اخلاق نيك رياضت دهيد زيرا مسلمانى كه داراى اخلاق نيكو بود به منزله كسى است كه روزها روزه وشبها به عبادت قيام كرده باشد .

وفرمود : هر آنكس به رياضت خويش مداومت كند سود برده است .

وفرمود : رياضت جز در نفس بيدار صورت نبندد .

وفرمود : بارور كننده رياضت درس حكمت (الهى) خواندن وبر عادت غالب شدن است . (غررالحكم)

آن حضرت در نامه اش به عثمان بن حنيف در اين باره چنين مينگارد : بخدا سوگند ، سوگندى كه جز خواست خدا آن را نشكند آنچنان نفس خود را رياضت دهم وآن را بپرورم كه در غذا به گرده نانى اگر بدان دست يابم شاد وشكفته گردد ، ودر نان خورش به نمك قانع شود ، وكاسه چشمم را آنچنان به گريه از اشك تهى سازم بسان چشمه اى كه آبش فرو رفته باشد .

در حديث قدسى آمده كه اى احمد هر كه شكم خود را گرسنه دارد وزبانش را حفظ كند به وى حكمت آموزم واگر چنانچه آنكس كافر بود همان حكمت او را وبال باشد . (بحار:1/89 و 77/29)

از حضرت رسول (ص) روايت است كه در ملاقات موسى (ع) با خضر ، موسى از خضر درخواست نمود كه او را به نصايحى پند دهد ، از جمله نصايح خضر آن بود كه گفت : «رضّ نفسك على الصبر تخلص من الاثم» : خويشتن را به صبر واستقامت رياضت ده تا از گناه نجات يابى . (بحار:1/226)

رياكار :

مرائى .

رَيّان :

سيراب . ضدّ عطشان . از حضرت رسول (ص) آمده كه بهشت را درى است به نام ريّان كه روز قيامت براى مردان وزنان روزه دار امّت محمّد (ص) گشوده گردد ورضوان كليددار بهشت ندا كند اى امّت محمّد بشتابيد به سوى ريّان . پيغمبر(ص) فرمود : پس امّت من از آن در به بهشت در آيند . وآن كس كه در ماه رمضان آمرزيده نگردد در چه ماهى به آمرزش رسد؟! (بحار:8/183)

رَيّان :

بن شبيب . مرحوم نجاشى در رجال خود آورده كه وى دائى معتصم عباسى و از راويان موثّق است ، در قم سكونت داشته . نقل است كه وى به خيران خادم گفت : چون به نزد امام جواد (ع) رفتى بگو : غلامت ريان بن شبيب سلامت ميرساند وميگويد مرا وفرزندانم را دعا كن . چون خيران پيام را رساند حضرت او را دعا كرد ولى فرزندانش را دعا نكرد .

مرحوم صدوق در امالى آورده كه ريّان گفت : روز اوّل محرّم بود كه به خدمت حضرت رضا (ع) شرفياب شدم حضرت به من فرمود : اى پسر شبيب آيا روزه اى ؟ گفتم : نه . فرمود : امروز روزيست كه حضرت زكريّا از خدا خواست كه نسلى پاك به وى عطا كند وخداوند دعايش را اجابت كرد ويحيى (ع) را به وى داد ، پس هر كه امروز را روزه بدارد وخدا را بخواند دعايش به اجابت رسد چنانكه دعاى زكريّا(ع) مستجاب شد ، اى پسر شبيب محرّم ماهيست كه مردم جاهليت آن را محترم ميشمردند واز جنگ وستم در اين ماه دست برميداشتند ولى اين امت نه حرمت اين ماه را ونه حرمت پيغمبر (ص) را رعايت نمودند ودر آن ذريّه او را كشتند وعيالش را اسير كردند واموالش را به غارت بردند خداوند هرگز آنها را نيامرزد .

اى پسر شبيب چون بخواهى بر چيزى گريه كنى بر حسين بن على (ع) بگرى كه او را چون گوسفند سر بريدند وبا او هيجده تن از خاندانش كه در روى زمين مثل ومانندى نداشتند به قتل رساندند وآسمان وزمين بر او گريستند ...

اى پسر شبيب هنگاميكه جدّم حسين(ع) به شهادت رسيد آسمان خون گريست وخاك سرخ رنگ از آن باريد ... (اعيان الشيعه)

رَيّان :

بن وليد سلطان مصر وشوهر زليخا كه يوسف صدّيق خواب او را تعبير كرد . او دومين فراعنه مصر است . (حبيب السير)

رَيب :

شك . (ذلك الكتاب لا ريب فيه): آن كتاب شكى در آن نباشد . (بقره:2)

به گمان افكندن . (انهم كانوا فى شك مريب) : آنان در شكى به گمان افكننده بودند . (سبأ : 54)

ريب المنون : حادثه مرگ . سختيهاى زمانه . حوادث روزگار . ريب : حاجت .

رِيبة :

شك . گمان بد . بدگمانى . اسم مصدر است از ريب . (لا يزال بنيانهم الذى بنوا ريبة فى قلوبهم) . (توبه:110)

نظر ريبة : نگاه به نامحرم نه به چشم تقوى . عن الصادق (ع) : «الاشتهار بالعبادة ريبة» . (بحار:72/297)

اميرالمؤمنين (ع) : «من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فلا يقوم مكان ريبة» (بحار:74/214) . «مجالسة اهل الفسق ريبة» (بحار:78/122) . «التقنّع فى الليل ريبة» . (بحار:79/195)

رَيث :

درنگ . مقدار ، گويند : ما يلبث الاّ ريثما كذا . اميرالمؤمنين (ع) ـ در نعت حضرت بارى عزّ اسمه ـ : «لم يعترض دونه ريث المبطىء ولا اناة المتلكّىء» . (نهج : خطبه 91)

رَيِّث :

بَطىء . درنگ كار .

رَيثَما :

هرگاه كه . وقتى كه .

رِيح :

باد . ج : أرواح و أرياح . (ولسليمان الريح عاصفة تجرى بامره)(انبياء:81) . بوى : (ولما فصلت العير قال ابوهم انى لاجد ريح يوسف) (يوسف:94) . چيرگى وتوانائى : (ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم) (انفال:46) . مهربانى ويارى گرى (منتهى الارب) . اميرالمؤمنين(ع) در صفت كسانى كه انگيزه هاى اعمال خويش را تنظيم ننموده اند : «هَمَجٌ رعاع ، اتباع كلّ ناعق ، يميلون مع كلّ ريح ...» (نهج: حكمت 147)

رسول الله (ص) : «انّ اهل النار ليتأذّون من ريح العالم التارك لعلمه» (بحار:2/34) . و عنه (ص) قال : «اخبرنى جبرئيل (ع) انّ ريح الجنّة توجد من مسيرة الف عام ، ما يجدها عاقٌّ ولا قاطع رحم ولا شيخ زان ...». (بحار:8/193)

رَيحان :

بوئيدنى . روزى . (والحبّ ذوالعصف والريحان) (رحمن:12) . (فروح وريحان وجنة نعيم) (واقعه:89) . ج: رياحين .

عن الرضا (ع) فى قوله تعالى : (والحب ذوالعصف والريحان) : «الحب : الحنطة والشعير والحبوب ، والعصف : التين . والريحان : ما يؤكل منه» . (بحار:60/74)

رَيحان :

هر گياه خوشبوى . بوته . (المنجد)

فى الحديث ان رسول الله (ص) اذا رفع اليه الريحان شمّه و ردّه ، الاّ المرزنجوش ، فانه كان لا يردّه .

عن الكاظم (ع) قال : «قال رسول الله(ص) : نعم الريحان المرزنجوش» (بحار:76/147) . «كان ابوعبدالله (ع) اذا صام لا يشمّ الريحان» . (بحار:96/274)

حريز بن عبدالله ، قال : سالت اباعبدالله(ع) عن المحرم ، ايشم الريحان ؟ قال : «لا» . (بحار:99/168)

ريحانة :

دختر عمرو از اسراى بنى قريظه بود كه پيغمبر (ص) وى را جهت خود انتخاب نمود ، حضرت مايل بود با وى ازدواج كند ولى او ميگفت : كنيزى تكليفش سبك تر است .

وى تا مدّت زمانى به دين يهود باقى بود تا اينكه روزى پيغمبر (ص) در جمع اصحاب نشسته بود ناگهان ثعلبة بن سعد مژده اسلام او را به حضرت داد . (بحار:20/278)

رَيحانى :

نوعى رسم الخط از خطوط عربى شبيه به ثلث با اندك اختلافى .

ريختن :

معروف است وبه عربى «صبّ» و «افراغ» و «اراقة» و «هراقة» و «قدف» .

ريخت وپاش :

در تداول عامّه ، اسراف ونفله كارى .

امام صادق (ع) فرمود : اگر كسى همه موجودى خود را در راهى از راههاى خدا خرج كند نه

كار درستى كرده ونه با اين كار توفيق خيرى نصيبش شده مگر نه خداوند ميفرمايد : (ولا تلقوا بايديكم الى التهلكة واحسنوا ان الله يحب المحسنين) كه مراد از محسنين (نيكوكاران در اين آيه) ميانه روان است . عجلان گويد : در خدمت امام صادق(ع) بودم سائلى آمد حضرت برخاست و از زنبيلى كه خرما در آن بود دست خود را پر كرد وبه وى داد . سائل دوم آمد حضرت همين كار كرد ، وچون سائل سوم آمد فرمود : خدا روزى تو وما را بدهد . سپس فرمود : پيغمبر (ص) را عادت چنين بود كه هر كس هر چه از او ميخواست به وى ميداد ، تا اينكه روزى زنى پسرش را به نزد حضرت فرستاد وبه وى گفت : از پيغمبر چيزى بخواه اگر گفت ندارم بگو جامه ات را بده . وى برفت وچون از حضرت چيزى طلب كرد فرمود : اكنون چيزى در دست ندارم . وى گفت : پيراهنت را به من ده . حضرت جامه را از تن بيرون كرد وبه وى داد . در آن حال خداوند او را به ميانه روى ادب كرد واين آيه فرستاد (ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا) نه هرگز دست خود را محكم بسته دار ونه بسيار باز وگشاده دار كه هر كدام از اين دو ترا به نكوهش وحسرت نشاند .

در حديث امام صادق (ع) آمده كه فرمود : هر كه را خداوند مالى دهد و وى آن را ريخت وپاش نموده حفظش نكند آنگاه از خدا بخواهد كه روزيش دهد خداوند فرمايد : مگر روزيت ندادم ؟ ... (بحار:96/68 ـ 171)

به «اسراف» نيز رجوع شود .

ريز :

مقابل درشت . ذره . صغير . رُحمة .

ريزه طعام :

خرده نان جاى سفره . از اميرالمؤمنين (ع) روايت است كه ريزه خوراك جاى سفره براى كسى كه آن را به نيّت شفا بخورد به اذن خدا شفاى هر دردى است . (بحار:10/89)

به «سفره» نيز رجوع شود .

ريستن :

رشتن وتافتن . غَزْل .

ريسمان :

رشته و رَسَن . غَزْل .

ريش

(فارسى) :

موهاى چانه و ـ زير ـ گونه ها . لِحية . برخى اين واژه را عربى دانسته اند .

از حبابه والبيّه نقل است كه روزى اميرالمؤمنين (ع) را در بازار ماهى فروشان ديدم آنها را موعظه ميكرد ودر ضمن از سپاه بنى مروان نام برد . فرات بن احنف پيش آمد وعرض كرد : يا اميرالمؤمنين مرادتان از سپاه بنى مروان چيست ؟ فرمود : آنان گروهى بوند كه ريش خود را بتراشند وسبيل را تاب دهند .

سدير صيرفى گويد : امام صادق (ع) را ديدم كه موى گونه ها ونيز موى زير چانه خود را

ميسترد . حسن زيات گويد : امام باقر (ع) را ديدم كه ريش خود را سبك (كوتاه) كرده بود .

محمد بن مسلم گويد : امام باقر (ع) را ديدم كه سلمانى ريش آن حضرت را كوتاه ميكرد وحضرت به وى ميفرمود : آن را مدوّر ساز .

از امام صادق (ع) روايت شده كه عقل مرد به سه چيز شناخته شود : درازى ريش ونقش انگشتر وكنيه اش .

على بن جعفر گويد : از امام كاظم (ع) پرسيدم آيا گرفتن (كوتاه كردن) سبيل سنّت است ؟ فرمود : آرى . پرسيدم گرفتن موى ريش چطور ؟ فرمود : از دو گونه اشكالى ندارد ولى از جلو چانه خير .

در حديث است كه روزى پيغمبر (ص) ديد مردى ريش خود را دراز نهاده است . فرمود : چه عيبى داشت اگر اين مرد ريش خود را اصلاح ومرتّب مينمود ؟ وى متوجّه شد ، رفت وريش خود را در حد وسط اصلاح كرد وآمد . حضرت چون وى را ديد فرمود : آرى اين چنين كنيد .

در حديث رسول (ص) آمده كه فرمود : سبيلتان را بلند مكنيد كه سبيل دراز جايگاه شيطان است .

هر كه سبيل خود را نچيند از ما نيست .

سبيلتان را كوتاه كنيد وريشتان را انبوه سازيد وبه شكل مجوس در نيائيد كه آنها سبيل را انبوه نهاده وريش خود را ميستردند.

از امام صادق (ع) آمده كه از سعادت مرد سبك بودن ريش او است .

آن حضرت به صفوان جمّال فرمود : زياده بر ريش خود دست منه كه اين كار زيبائى چهره را ميبرد .

در وصيّت پيغمبر (ص) به اميرالمؤمنين(ع) آمده كه سه چيز از وسواس ميباشد : گل خوارگى وناخن به دندان چيدن وريش خوردن .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : شايسته نباشد كه مرد در حال نماز با ريش خود يا چيز ديگرى بازى كند كه فكرش را به خود مشغول دارد . (بحار:25/175 و 46/299 و 36/299 و 1/107 و 76/113 و 10/89)

ريش

(فارسى) :

جراحت . قُرحة . قَرح . زخم . به همين واژه ها رجوع شود .

رِيش

(عربى) :

پر مرغ . ج : ارياش ورياش .

ريش

(عربى) :

زينت . ج ، رياش . (قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سوآتكم وريشا ولباس

التقوى ذلك خير) (اعراف:26) . لباس زينت يا لباس زيبا . «البسكم الرياش واسبغ عليكم المعاش» . (نهج : خطبه 81 و 180)

ريشخند :

سُخرة . سُخريَّة .

رِيشه :

آنچه رشته رشته وتار تار آويزد از كنار فرش وجز آن زينت را . ريشه درخت : بيخ درخت . عروق اشجار . عِرق .

رَيِّض :

نخست در رياضت آمده . ستورى كه به تازگى وارد تربيت ورياضت شده . مذكر ومؤنث در آن يكسان است . (المنجد)

رَيطة :

چادر يك لخت وهر جامه نرم وتنك كه زنان بر سر اندازند .

ريطة :

دختر كعب تميمى . از امام باقر(ع) روايت شده كه آن زن كه رشته هاى خود را از هم ميگسست ودر قرآن آمده (كالتى نقضت غزلها) زنى بود از بنى تميم به نام ريطه بنت كعب، وى ناقص عقل بود همواره مو ميريسيد وسپس رشته هاى خود را از هم ميگسست و از نو باز ميريسيد ... (بحار:9/220)

رَيع :

اول هر چيز وافضل آن . جواب . جنبش ودرخش سراب . ترس وبيم . فزونى آستين زره . فزونى هر چيز . فضل . زياده .

رِيع :

مكان مرتفع . (اتبنون بكل ريع آية تعبثون) . (شعراء:128)

رِيف :

زمين با كشت وعلف . ج : اَرياف. زمين آبادان . جاى سبزه وآب وكشت . هر زمين كه قريب به آب باشد .

رِيق :

آب دهن . ج : اَرياق . ناشتا . ناشتائى .

اميرالمؤمنين (ع) ـ در تبرّى خود از اجحاف به بيت المال و رعايت عدالت ـ : «و اعجب من ذلك طارقٌ طرقنا بملفوفة فى وعائها ، و معجونة شنئتها ، كانّما عجنت بريق حيّة اوقيئها ، فقلت : أصِلةٌ ام زكاةٌ ام صدقةٌ ؟ ... فقال : لا ذا ولا ذاك ، و لكنّها هديّة. فقلت : هبلتك الهبول ، اعن دين الله اتيتنى لتخدعنى ؟ ...» . (نهج : خطبه 224)

رِيگ :

شن نرمى كه حاصل شده است از تفتّت سنگريزه ها . به عربى حَصاة . رمل .

در حديث آمده كه شش صفت در اين امت است كه از بقاياى قوم لوط ميباشد : گلوله بازى وريگ پرانى با انگشت وسقز جويدن وبه روى يكديگر باد رها كردن ودكمه قبا وجامه را باز گذاشتن . (بحار:12/151)

ريم :

چركى كه از جراحت مى پالايد و در دنبل فراهم مى آيد . غسّاق . غِسلين .

رَين :

زنگار . (كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون) . (مطففين:14)

رِيَة :

شش . جگر سفيد . سُحر . ريتين : دو شش .

back page fehrest page