back page fehrest page next page

(يا بُنَىَّ لا تقصص رؤياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا) (يوسف:5) . (لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين محلّقين رؤوسكم ومقصرين لا تخافون ...) . (فتح:27)

در حديث است كه : «اول ما بُدىء به رسول الله (ص) من الوحى الرؤيا الصادقة» .

(بحار:18/194)

قيل للصادق (ع) : «كم تتأخر الرؤيا ؟ فذكر منام رسول الله (ص) ، فكان التأويل بعد ستين سنة» . (بحار:45/31)

فى الكافى عن الحسن بن جهم قال : سمعت ابا الحسن (ع) يقول : «الرؤيا على ما تُعَبّر» ، فقلت له : ان بعض اصحابنا روى ان رؤيا المَلِك كانت اضغاث احلام ، فقال : «ان امرأة رأت على عهد رسول الله (ص) ان جذع بيتها انكسر . فاتت رسول الله (ص) فقصّت عليه الرؤيا ، فقال لها النبى(ص) : يقدم زوجك وياتى وهو صالح ـ وقد كان زوجها غائبا ـ فقدم كما قال النبى (ص) ، ثم غاب عنها زوجها غيبة اخرى ، فرأت فى المنام : كانّ جذع بيتها قد انكسر ، قأتت النبى(ص) فقصّت عليه الرؤيا ، فقال لها : يقدم زوجك وياتى صالحا . فقدم على ما قال . ثم غاب زوجها ثالثة ، فرأت فى منامها : ان جذع بيتها قد انكسر ، فلقيت رجلا اعسر، فقصّت عليه الرؤيا ، فقال لها الرجل السوء : يموت زوجك . فبلغ النبى (ص) فقال : اَلاّ كان عبّر لها خيرا» ؟! (بحار:61/164)

روى آوردن :

متوجه شدن . اِقبال .

از امام صادق (ع) روايت است كه در مناجات خداوند با موسى (ع) آمده : اى موسى ، اگر ديدى فقر به تو روى آورد ، بگو: خوش آمد شعار شايستگان ، واگر توانگرى به تو روى آورد ، بگو : گناهى بود كه در كيفرش شتاب شد . (بحار:13/340)

اميرالمؤمنين (ع) : هرگاه دنيا به كسى روى آورد نيكيهاى ديگران را (همچون لباس) به اندام وى كند ، وچون از كسى پشت كند نيكيهاى خودش را نيز از او بستاند . (غررالحكم)

رُوَيبضة :

مرد حقير وعاجز و از طلب معالى امور بازمانده . (ناظم الاطباء)

در حديث رسول آمده كه آن حضرت ضمن حديثى در نشانه هاى قيامت فرمود : در آن هنگام رويبضه به سخن آيد . سلمان گفت : اى پيغمبر رويبضه چيست ؟ فرمود : كسى كه سخنگو نبوده (و از فرومايگان جامعه بشمار مى آمده) در شئون عمومى مردم سخن گويد (و اظهار نظر كند) ... (بحار:6/305)

رُؤية :

رُؤيت . ديدن به ديده يا به خرد (المنجد) . در قرآن كريم به هر دو وجه (يعنى ديدن به چشم وديدن به عقل) آمده است : (فلمّا جنّ عليه الليل رأى كوكبا قال هذا ربّى ...)(انعام:76) . (قال فرعون ما أريكم الاّ ما ارى ...) . (غافر:29)

رُؤية الربّ ، كه در ظاهر بعضى آيات وروايات آمده است ، جمعى از دانشمندان عامه ، مانند ابوحامد غزّالى ومحققين از علماء علم الكلام بر رُويت عقلى وكشف تامّ كه جز به كنار رفتن

حجاب تن دست ندهد ، حمل نموده اند .

رَوِيَّة :

فكر وتامّل در امور . انديشه . نگرش . اميرالمؤمنين (ع) «ليست الرويّة كالمعاينة مع الابصار ، فقد تكذب العيون اهلها ، ولا يغش العقل من استنصحه» : تفكر وانديشه همچون ديدن با چشم نباشد ، زيرا بسا شود كه چشم خلاف حقيقت به صاحب خود منتقل سازد ، ولى عقل سليم به كسى كه از او راهنمائى بخواهد غشّ وخيانت ننمايد . (نهج : حكمت 281)

رَوِيَّة :

نوشابه بسيار شيرين وسيراب كننده . اميرالمؤمنين (ع) در وصف متقين : «قد ذاقوا حلاوة معرفته وشربوا بالكأس الرويّة من محبته» . (نهج : خطبه 91)

رُويين تن :

آن كه اندامى چون روى (فلز معروف) دارد ، كنايه از اين كه اسلحه به بدن او كارگر نباشد . لقب اسفنديار پسر گشتاسب است ، اما وى سرانجام به تير رستم كشته شد .

رَها :

خلاص . آزاد . طالق . رسته . رهيده .

رَهاء :

زن فراخ چشم . جاى فراخ و وسيع .

رَهائِن :

جِ رَهينة به معنى گروى . اميرالمؤمنين (ع) خطاب به دنيا : «اين القرون الذين غررتهم بمداعبك ، اين الامم الذين فتنتهم بزخارفك ، فها هم رهائن القبور ومضامين اللحود» . (نهج : نامه 45)

رهاق

(به كسر يا ضمّ راء) :

مقدار . يقال: القوم رهاق مأة ، يعنى آنان نزديك صداند .

رهام

(به كسر راء) :

ج : رِهمة ، به فتح : گوسفند لاغر . به ضمّ : عدد بسيار . مرغى كه شكار نكند .

رِهان :

گرو بستن با كسى . گرو بستن به تاختن اسب . امام كاظم (ع) : «لا تَستَحِبَّ شيئا من اللعب غير الرهان والرمى» . (بحار:10/271)

امام صادق (ع) : «ان الملائكة لتنفر عند الرهان وتلعن صاحبه ما خلا الحافر والخف والريش والنصل» . (وسائل:19/251)

رَهاورد :

سوغات و ارمغان .

پيغمبر (ص) فرمود : چون يكى از شما به سفرى مى رود هنگام بازگشت هديه ورهاوردى براى خانواده اش بياورد گرچه سنگى باشد . (بحار:86/283)

رَهب :

ترسيدن . ترس توأم با وحشت واضطراب . (واضمم اليك جناحك من الرهب ...). (قصص:32)

رُهبان :

جِ راهب . پارسايان ترسايان . (ذلك بانّ منهم قسّيسين ورهبانا ...)(مائده:82) . (اتخذوا احبارهم ورهبانهم اربابا من دون الله) . (توبه:31)

رُهبانيت :

زهد ترسايان كه بازداشتن نفس باشد از حظوظ ولذات ، چنان كه نكاح نكنند وغذاى لذيذ وخوب نخورند بلكه گاه براى دفع شهوت آلت تناسل را مى برند . (غياث اللغات)

(ورهبانية ابتدعوها ما كتبناها عليهم الاّ ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعايتها) : آن رهبانيت كه خود آن را بدعت نهاده بودند، ما رهبانيت (صحيح به معنى خداى ترسى) را بر آنها مقرر نداشته بوديم جز آن كه رضا وخوشنودى خدا را طلبند ، ولى آنها حق آن را ادا ننمودند ... (حديد:27)

على بن جعفر گويد : از امام كاظم (ع) پرسيدم آيا شايسته است كه مرد مسلمان به سياحت وجهانگردى بپردازد ويا شيوه رُهبانيّت اختيار كند كه از خانه بيرون نيايد؟ فرمود : نه . (بحار:10/249)

اصل رهبانيت از خوف است جز اينكه در ميان مسيحيان به گونه اى خاص باشد . رسول اكرم فرمود : «لا رهبانيّة فى الاسلام» قرآن آن را از بدعت نصارى ميداند وميفرمايد : (ورهبانيّة ابتدعوها ما كتبناها عليهم الاّ ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعايتها)(حديد27) نصارى خود رهبانيت را بدعت نهادند كه ما بر آنها ننوشته بوديم وآن را به انگيزه جلب رضاى خدا بر خويش تحميل نمودند ولى آن را چنانكه بايد (حسب ادعاى خود كه رضاى خدا را ميجويند) رعايت ننمودند (كه به خاتم پيامبران ايمان نياوردند) . (مجمع البيان)

انس بن مالك گويد : عثمان بن مظعون فرزندش مرده بود آنچنان غم واندوه بر دلش نشست كه از همه مردم به كنار رفت وگوشه گيرى اختيار نمود ودر خانه خود اتاقى را به نمازگاه خود اختصاص داد و در آنجا مشغول عبادت بود . پيغمبر (ص) خبردار شد به منزل عثمان رفت وبه وى فرمود : اى عثمان ! خداوند تبارك وتعالى رهبانيت را بر من واجب نكرده ورهبانيت امت من جهاد در راه خدا ميباشد ، اى عثمان بهشت را هشت در ودوزخ را هفت در است آيا دوست ندارى به هر يك از اين درها فرزندت را بيابى كه دامنت گرفته ونزد خداوند شفاعتت كند ؟! (بحار:8/170)

از اين حديث بر مى آيد كه نوعى رهبانيت در كيش حضرت عيسى بوده وبعدا مسيحيان آن را تحريف نموده وپيرايه هائى بر آن بستند .

رَهبت :

بيم . ترس . خوف . (لانتم اشدّ رهبة فى صدورهم من الله) . (حشر:13)

رهبر :

پيشوا ، قائد . از حضرت رسول(ص) حديث شده كه فرمود : پس از من رهبرانى بيايند كه (شما مسلمانان) از آنان پيروى كنيد ، شما را به كفر سوق دهند واگر از فرمانشان سر بتابيد شما را بكشند ، آنها (به حقيقت) رهبران كفر وسران ضلالتند (كنزالعمال حديث 30849)

از امام صادق (ع) روايت است كه پيغمبر(ص) فرمود : تنها آن مرد شايسته رهبرى ميباشد كه سه خصلت در او باشد : ورع وپرهيزكاريى كه وى را از گناه باز دارد، وحلم وبردباريى كه بدان خشم خود را در اختيار داشته باشد ، وسرپرستى نيكو بر رعيت آنچنان كه بسان پدرى مهربان با آنها رفتار نمايد .

امام باقر (ع) فرمود : كسى كه سلاح برداشته و مردم را به خود مى خواند ودر آن حال داناتر از او در ميان مردم وجود داشته باشد چنين كسى گمراه است وپا از گليم خويش درازتر كرده است .

پيغمبر اكرم (ص) فرمود : تنها خطرى كه از آن بر امتم بيم دارم همانا رهبران گمراه كننده مى باشد ، وموقعى كه شمشير به جان اينها بيفتد دگر تا قيامت از سرشان برداشته نشود .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : در حضور پيغمبر (ص) بوديم وآن حضرت خفته وسر مباركش به دامن من بود وما از دجّال سخن ميگفتيم ، ناگهان حضرت سر برداشت در حالى كه چهره مباركش برافروخته وسرخ شده بود وفرمود : من به غير از دجّال بيش از دجّال بر شما بيمناكم ، رهبران گمراه كننده وريختن خون عترتم پس از مرگم .

محمد بن منصور گويد : از امام صادق(ع) معنى اين آيه (واذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليه آبائنا والله امرنا بها قل ان الله لا يأمر بالفحشاء اتقولون على الله ما لا تعلمون)پرسيدم فرمود : تو فكر مى كنى اينكه مى گويند خداوند ما را به اين فاحشه (كار زشت) امر كرده يعنى زنا وميگسارى ؟! عرض كردم : پس آن فاحشه چه باشد ؟ فرمود : اينها رهبران ستم پيشه وامامان باطلند كه ادّعا ميكنند خدا اطاعت آنها را (به بعنوان اولوالأمر) بر مردم واجب ساخته ، كه خداوند (در اين آيه) آنها را ردّ مى كند وآن را فاحشه مى نامد .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : كسى كه خود را رهبر مردم مى داند بايد پيش از آن كه مردم را تعليم دهد به آموزش خويش بپردازد ، وپيش از آنكه به زبان تعليم دهد به عمل معلِّم مردم باشد ، وآنكس كه خود را مى آموزد ومى پرورد به احترام شايسته تر است از آنكه ديگران را تعليم وتأديب مى كند .

واز آن حضرت روايت شده كه مى فرمايد: خداوند مرا پيشواى خلق خود قرار داده واز اين رو بر من واجب نمود كه زندگى وغذا وپوشاكم با طبقه ضعيف برابر باشد تا فقرا در فقر خويش به من اقتدا كنند واغنيا به ثروتشان ننازند .

امام صادق (ع) فرمود : در كتاب پدرم خواندم كه رهبر در كتاب خدا دو نوع است : رهبر هدايت ورهبر ضلالت ، رهبر هدايت امر خدا را بر امر خويش مقدّم دارد وحكم خدا را اصل

داند وآنرا ملاك حكم خود گيرد ولى رهبر ضلالت امر خود را بر امر خدا مقدّم داند واحكامى را به هواى دل و راى خود جعل نموده بر احكام خدا مقدّم دارد .

از آن حضرت رسيده كه هر كه به طاعت وپيروى از رهبرى بى عدالت عقيده مند بود وآن را جزء دين داند وى دين ندارد .

وفرمود : سه نفرند كه بدون حساب به بهشت روند : پيشواى عدالت گستر وبازرگان راستگو وپيرى كه عمر خود را در راه خدا سپرى كرده باشد . مفضل گويد : در حال طواف در خدمت امام صادق (ع) بودم حضرت نگاهى به من كرد وفرمود : اى مفضل چه شده كه اين همه غمگين ورنگت پريده است ؟ عرض كردم : فدايت شوم به فكر بنى عباس واين عظمت وشوكت ودولتى كه دارند بودم وبا خود ميگفتم : اى كاش امر زعامت به دست شما ميبود كه صاحب اصلى آن ميباشيد تا ما نيز در كنار شما از اين نعمت برخوردار ميبوديم . فرمود: اى مفضل اگر چنين بود كه ما در رأس اين حكومت ميبوديم ميبايست همه شب تا به صبح به فكر تدبير وسياست كشور وروزها به سركشى وگشت وگذار در ميان مردم ميپرداختيم وبا غذاى ناگوار ولباس خشن ميساختيم مانند اميرالمؤمنين (ع) در دوران حكومتش ، واگر جز اين ميبود ميبايست آماده آتش ميبوديم . اكنون ما از اين مسئوليت بزرگ آسوده ايم ، ميخوريم ، مينوشيم (وميپوشيم) ، وآيا غصب حقّى چنين ديده اى كه خداوند آنرا به نعمت وآسايش تبديل كرده باشد ؟

اميرالمؤمنين (ع) ضمن خطبه اى مفصل فرمود : اى مردم رهبران وحكامى كه اهليّت رهبرى ندارند فراوان شدند واگر نه اين بود كه شما مردم از طرفدارى حق ونگهبانى آن دست برداشته ودر برون راندن باطل وتحقير آن سستى نموديد آنان بر شما جرأت نميكردند وگستاخ نميشدند ونااهلان بر شما چيره نمى گشتند وآنان كه شايسته اين مقامند خانه نشين نمى بودند ولى شما (بر اثر بى تفاوتى وعدم قيام به وظيفه) سرگردان شديد چنانكه بنى اسرائيل در عهد موسى (ع) سرگردان شدند ، وبه جان خودم سوگند كه اين سرگردانى شما پس از من چندين برابر خواهد شد .

سپس حضرت در آخر خطبه ميفرمايد : روزگارى كه امر بر شما سخت شود وغلبه حكام جور ورهبران باطل ادامه يابد شما را جز توبه وبازگشت به سوى خدا وحفاظت از قوانين دينتان چاره وكارسازى نباشد ... (بحار:27/250 و 100/25 و 28/32 و 48/24 و 24/189 و 2/56 و 40/336 و 24/156 و 69/402 و 26/261 و 52/359 و 51/123)

رَهَبة :

ترسيدن . خوف و بيم .

علىّ (ع) : «الا فاعملوا فى الرغبة كما تعملون فى الرهبة» (نهج : خطبه 28) . «انّ قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجّار ، و انّ قوما عبدوا الله رهبةً فتلك عبادة العبيد ، و انّ قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار» . (نهج : حكمت 238)

رَهص :

سخت گرفتن كسى را به تقاضى ، ديوار گل ساختن وچينه گذاشتن ، به گل ديوار گرفتن وبعض آن را بر بعض نهادن . سخت فشردن چيزى را . نكوهيدن . شتابانيدن كسى را . (منتهى الارب ، آنندراج، اقرب الموارد)

رَهَص :

سوده سم گرديدن اسب از سنگ وجز آن ، ونيز شتر ومانند آن .

رَهض :

جامه شستن .

رَهط :

گروه جماعت مردان : (ولولا رهطك لرجمناك) (هود:91) . نفر ، تن : (وكان فى المدينة تسعة رهط يفسدون فى الارض). (نمل:48)

رَهَق :

فرو پوشيدن چيزى را . (ولا يرهق وجوههم قتر ولا ذلة) (يونس:26) . در رسيدن : (ولا ترهقنى من امرى عسرا)(كهف:73) . تباه شدن : (فمن يؤمن بربه فلا يخاف بخسا ولا رهقا) (جنّ:13) . ويا اينجا نيز به معنى فرو پوشيدن باشد ، يعنى وى را بيم كمبودى ويا پوشش مكروهى نباشد .

شرّ وستم . دروغ . فتنه انگيزى . شتابزدگى . بزه . گناه .

رَهم :

باران اندك آمدن .

رَهن :

گرو كردن وگرو دادن . گرو . وثيقة . ثابت وبرقرار ماندن چيزى . (كلّ امرىء بما كسب رهين) : هر كسى در گرو اعمال خويش است . (طور:21)

اميرالمؤمنين (ع) : «الحجر الغصب فى الدار رهن على خرابها» : سنگ غصبى در ساختمان خانه ، گروگان ويرانى آن است . (نهج : حكمت 240)

در اصطلاح فقه : عقدى است كه به موجب آن مديون مالى را جهت وثيقة به داين ميدهد ، كه در خاتمه موعد اگر دين را رد نكند داين از قيمت آن دين خود را بردارد ، وبايد زايد بر مقدار دين را به مديون رد كند . مال مرهونه بايد عين خارجى باشد. عقد رهن از عقود لازمه است . به «گرو» نيز رجوع شود .

رَهو :

گشوده . گشاده شدن ميان دو پاى كسى . آرميدن دريا . (واترك البحر رهوا انهم جند مغرقون) : دريا را گشوده (يا آرام) بگذار كه آنان گروهى ميباشند كه ميبايست به آب فرو روند . (دخان:24)

رَهيص :

سخت گير . ستور سم سنگ خورده .

رَهين :

گروى . مرهون . (كلّ امرىء بما كسب رهين) . (طور:21)

رَهينَة :

مؤنث رهين . (كل نفس بما كسبت رهينة) : هر كس در گرو اعمال خويش است . (مدّثّر:38)

رَىّ :

رِىّ : سيرابى وتازگى . سيراب گرديدن . تازه شدن درخت وسيراب گرديدن آن .

رَى :

شهر معروف كنار تهران كه در قديم بسى آباد بوده وبه واسطه قدمتش به شيخ البلاد شهرت داشته منسوب به آن رازى است كه دانشمندان بزرگى بدين نسبت منسوبند . گويند كه در قرن چهارم هجرى فهرست كتابهاى يك كتابخانه عمومى رى در ده مجلد بزرگ مضبوط بود .

صاحب معجم البلدان گويد : در حديث آمده كه رى يكى از دروازه هاى زمين است كه تجارت مردم به آن منتهى ميشود .

در حديث ديگر آمده كه رى وقزوين وساوه ملعون وشومند . (بحار:60/228)

رواياتى كه در مدح يا مذمت برخى بلاد آمده كلاً يا اكثراً مربوط به زمان صدور روايات ميباشد . (نگارنده)

رياء :

خودنمائى . در صدد اين بودن كه به وسيله اعمال نيك در دلهاى مردم جا كند ومورد توجّه مردم باشد . از صفات مهلكه و از بيماريهاى مرگ زاى اخلاقى ميباشد . آيات وروايات در ذم آن فراوان است . خداوند سبحان ميفرمايد : (فويل للمصلين الذين هم عن صلواتهم ساهون * الذين هم يرائون ويمنعون الماعون) وفرمود : (يرائون النّاس ولا يذكرون الله الاّ قليلا) وفرمود : (كالذى ينفق ماله رئاء النّاس) .

از امام صادق (ع) روايت است كه از پيغمبر (ص) سؤال شد فرداى قيامت چه چيزى نجات بخش خواهد بود ؟ فرمود : اينكه به خدا نيرنگ نزنى كه خداوند به شما مكر كند زيرا آنكس كه به خدا نيرنگ ميزند اگر نيك بينديشد در حقيقت به خود نيرنگ زده . عرض شد چگونه به خدا نيرنگ زند ؟ فرمود : عملى را كه به خدا مربوط است انجام دهد وديگرى را به آن منظور دارد ، از ريا بپرهيزيد كه آن شرك به خدا است ، وبدانيد كه ريا كار را در قيامت به چهار نام بخوانند : اى كافر ، اى تبهكار ، اى نيرنگ باز، اى زيانكار ! عملت به هدر رفت ، اجرت ضايع شد ، تو امروز سهمى ندارى ، پاداشت را از آنكس كه براى جلب نظر او عمل كردى بخواه .

پيغمبر (ص) فرمود : بيشترين چيزى كه شما را در خطر آن مى بينيم همانا شرك كوچك است . عرض شد : شرك كوچك چيست ؟ فرمود : آن رياء است كه خداوند در قيامت هنگامى كه پاداش عمل بندگان را ميدهد به رياكاران فرمايد : شما به نزد آن كسان رويد كه در دنيا عملتان را به منظور جلب نظر آنها انجام ميداديد .

وفرمود : خداوند عملى را كه ذره اى ريا در آن باشد قبول نكند .

وفرمود : در دوزخ وادى ايست كه براى خوانندگان رياكار مهيا شده .

وفرمود : كمترين ريا شرك است .

وفرمود : زمانى بيايد كه مردمان ، درونى پليد وبرونى ـ به هدف رسيدن به دنيا ـ آراسته داشته باشند ، به اميد پاداش پروردگار نباشند ، رياكارانه ديندارى كنند آنگونه كه هيچ ترسى از خدا در دلشان نباشد ، در آن اوان عقوبت پروردگار آنان را فرا گيرد كه بسان شخص غرقى دعا كنند وبه اجابت نرسد .

روزى پيغمبر (ص) را ديدند كه ميگريست . سبب پرسيدند ، فرمود : بر امتم از شرك بيمناكم ، نه اين كه بت يا خورشيد يا ماه يا سنگ پرستند بلكه به عمل خويش ريا وخودنمائى كنند .

از امام صادق (ع) رسيده كه : روز قيامت بنده اى را به موقف حساب آرند كه اهل نماز بوده ، گويد خداوندا براى رضاى تو نماز خواندم . به وى گفته شود : تو نماز خواندى كه بگويند : چه نيكو نمازى خواند ! او را به دوزخ بريد . بنده ديگر را كه اهل جنگ وجهاد بوده حاضر سازند ، گويد خداوندا من براى تو جنگيدم . به وى گفته شود خير ، تو جنگيدى كه بگويند فلان رزمنده وشجاع بود ، او را به دوزخ بريد . بنده ديگر آرند كه اهل آموزش قرآن بوده ، گويد خداوندا قرآن را محض رضاى تو آموختم . به وى گفته شود خير ، آموختى كه بگويند چه نيكو به آواز خوش قرآن ميخواند ! او را به دوزخ بريد . بنده ديگر را كه اهل بذل وبخشش بوده احضار كنند، گويد خدايا مالم را در راه رضاى تو دادم . به وى گفته شود : خير ، تو دادى كه گويند شخص سخاوتمندى بود ، به دوزخش بريد .

على بن سالم گويد از امام صادق (ع) شنيدم ميفرمود : خداوند عز وجل ميفرمايد : من بهترين شريكم كه هر كه در عملى ديگرى را با من شريك كند همه آن عمل را به شريك دهم وچيزى از آن را قبول نكنم .

پيغمبر (ص) فرمود : رياكار را سه نشانست : در تنهائى كسل وبيحال باشد وچون كسى با او باشد سرخوش وبا نشاط بود ، وهمواره دوست دارد كه در هر كارى مردم او را بستايند . (جامع السعادات وبحار:7 و 72)

رِياح :

جِ ريح . بادها . (وهو الذى يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته). (اعراف:57)

رَياحين :

جِ ريحان . گلهاى خوشبو .

رِياست :

سرى وسرورى . امام صادق(ع) فرمود : كم تجربه اى كه به رأى خود خوشبين بود نبايد در رياست طمع بندد .

از حضرت رسول (ص) آمده : هر آنكس رياست قومى را تقبل كرده باشد (روز قيامت) بر كنار دوزخ در برابر هر روزى از رياستش هزار سال بازداشت شود اگر به شايستگى به وظيفه اش عمل كرده باشد رها گردد وگرنه از همانجا سرازير دوزخ شود . (بحار:75/98 و 7/213)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : «آلة الرياسة سعة الصدر» ابزار رياست دست ودل بازى ميباشد . (غررالحكم)

نقل است كه حضرت رسول (ص) جمعى از ياران خويش را فرمود كه به جائى جهت انجام مأموريتى روند ، از يك يك افراد گروه پرسيد : چه مقدار از قرآن با خود داريد ؟ تا به يكى از آنها رسيد كه از همه كمسال تر بود فرمود : از قرآن چه دارى ؟ وى گفت : فلان آيات وسوره بقره . فرمود : برويد وهمين نوجوان رئيس شما باشد . (مجمع البيان)

رياست طلبى :

به دنبال جاه ومقام بودن . (تلك الدّار الآخرة نجعلها للذين لا يُريدون علوّا فى الأرض ولا فسادا و العاقبة للمتّقين); آن سراى بازپسين ـ بهشت ـ ويژه كسانى كنيم كه در اين جهان خواستار برترى وتباهى در روى زمين نباشند وخوشبختى آينده تنها از آن خداى ترسانست . (قصص:83)

معمر بن خلاّد گويد : در محضر امام موسى بن جعفر (ع) بوديم سخن از يكى (از دوستان) به ميان آمد كه وى به دنبال رياست است . حضرت فرمود : چون دو گرگ گرسنه به جان گله گوسفند بى چوپانى بيفتند آن قدر از گله نكاهند كه رياست طلبى از دين مسلمان بكاهد . (سفينة البحار)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : رياست دوستى اساس وپايه محنتها ورنجها است .

وفرمود : رياست مايه هلاكت است . (غررالحكم)

امام صادق (ع) در مقام نصيحت به يكى از ياران خود به نام حفص فرمود : اى حفص هميشه دُم باش وسر مباش .

پيغمبر (ص) به ياران خود فرمود : شما پس از من جهت بدست آوردن رياست وامارت سخت تلاش خواهيد نمود ، رياست جز حسرت وندامت نباشد ، نيكو شير دهنده اى وبد از شير باز گيرنده اى است.

على بن عقبه از پدرش نقل ميكند كه روزى به نزد امام صادق (ع) رفتم سلام كردم ونشستم حضرت به من فرمود : روزى در همين مجلس ابوالخطاب (يكى از بدعتگذاران عصر امام صادق «ع») كه هفتاد نفر با او بودند وهر يك از آنها وجهى از او دريافت ميداشت بر من وارد

شد ، مرا به حال آنها رحم آمد وبه آنها گفتم : ميخواهيد كه فضايل مسلمان برايتان بگويم (بدين منظور كه فريب ابوالخطاب نخورند) ؟ يكى از آنها كه به گمانم از همه كم سن وسال تر بود گفت : بلى فدايت گردم .

گفتم : يكى از فضايل مسلمان آنست كه گفته شود فلان كس قارى قرآن است ، دگر اينكه گفته شود وى بهره اى از ورع وپرهيز دارد ، ديگر اينكه گفته شود فلان مردى است كه در عبادت پروردگارش كوشا است، اين است امتيازات مسلمان ، شما چه واين رياستها (ى قلابى) ؟! مسلمانها را يك رئيس بس است ، از اين اشخاص به كنار رويد كه اينها شما را به تباهى ميكشانند .

از آن حضرت روايت است كه فرمود : هر آنكس به دنبال رياست رود تباه است .

نيز از آن حضرت است كه فرمود : ملعون است كسى كه رئيس باشد ، ملعون است آنكه به دنبال رياست بود ، ملعون است كسى كه هواى رياست در سر داشته باشد .

سفيان بن خالد گويد : امام صادق (ع) به من فرمود : از رياست بپرهيز كه كسى به دنبال آن نرفت جز اينكه هلاك شد . گفتم : فدايت گردم پس ما همه مان تباهيم چه هر يك از ما دوست داريم ناممان ببرند ومورد توجه مردم باشيم وحديث واحكام از ما بپرسند ؟! فرمود : مراد من از رياست اين نيست كه فكر ميكنى بلكه مراد من آنست كه مردى را كه در مسير حق نبوده وحجت خدا نباشد رئيس بدانى وهر چه بگويد تصديقش كنى ومردم را به وى بخوانى .

back page fehrest page next page