ابن عميد :
ابوالفضل محمد بن العميد ابى عبدالله الحسين بن محمد الكاتب الخراسانى معروف به ابن عميد ، پدرش از اهل فضل و ادب و صاحب ترسل بوده و به عادت اهل خراسان لقب تعظيمى عميد و وزارت مرداويج را داشت .
پسرش ابوالفضل در سال 328 به مقام وزارت ركنالدوله ابى على حسن بن بويه ديلمى رسيد و او را در علوم نجوم و فلسفه يد طولائى بود و در ادب و ترسل هيچ كس به پاى او نرسيده چنانكه او را جاحظ دوم مىگفتند : و يكى از اتباع او صاحب بن عباد است كه او لقب صاحب را بدين جهت يافت كه چندى در صحبت ابن عميد بوده .
وى در سال 344 با لشكر محمد بن ماكان جنگ كرد و شكست خورد و رى و اصفهان را از دست بداد ولى بعداً اين دو شهر را باز گرفت و محمد بن ماكان را اسير كرد .
و در سال 355 جمعى از مردم خراسان به قصد جهاد با روم ، به رى آمدند و از ركنالدوله طلب يارى كردند و ابن عميد با همه مطامع آنان مساعدت نكرد و آنان دست به غارت و تاراج بردند و ابن عميد را در خانهاش مجروح كردند . و ركنالدوله خراسانيان را بشكست و پراكنده ساخت و رؤساى آنان را اسير كرد . و در سال 359 ابن عميد با لشكرى به جنگ حسنويه ، سردار كردى برفت و در صفر 360 در رى يا بغداد درگذشت .
دو كتاب ديوان الرسائل و المذهب فى البلاغات از او است . (لغتنامه دهخدا)
ابن عَوّام:
ابو زكريا يحيى بن محمد بن احمد بن عوام اشبيلى او در آخر مائه ششم به اشبيليه مىزيست . از احوال وى اطلاع بسيارى در دست نيست فقط معلوم است كه كتابى در كشاورزى موسوم به كتاب الفلاحه در 34 فصل داشته است سى فصل آن در كشت و زرع و چهار فصل در تربيت حيوانات اهلى و بيطره . اين كتاب از حيث سعه بزرگترين كتابى است كه در اين فن از قدما به جاى مانده است و حاوى فنون كشاورزى عاليه اسپانياى عربى و شامل علوم فلاحت لاتينى و افريقى و كلدانى و عربى است و يكى از موسوعات فن است ، مشتمل بر قسمت عملى و نظرى اين دانش . و چنانكه خود گويد گذشته از فائدهها كه از كتب پيشينيان برده تجارب خويش نيز بر آن افزوده است و اين كتاب بر دو بخش است ، بخش اول در طباع اراضى و رشوه و كوت و مياه و باغها و درختان و اثمار و طريقه نگاهداشت و حفظ ميوهها و جز آن ، و بخش دوم در كشت و انتخاب تخمها و فصول كشت بذور و حبوب و بُقول و احرار البقول و گياهان عطرى و صناعى و حصاد و ساختمانهاى فلاحى و تربيت احشام و طيور اهلى و در آخر اين جزء مبحثى است در بيطره . ابن خلدون در مقدمه گفته است : هذه الصناعه ]اى الفلاحه[ من فروع الطبيعيات وهى النظر فى النبات من حيث تنميته و نشؤه بالسقى و العلاج و تعهده بمثل ذلك و كان للمتقدمين بها عناية كثيرة و كان النظر فيها عندهم عاما فى النبات من جهة غرسه و تنميته و من جهة خواصه و روحانيته و مشاكلتها لروحانيات الكواكب و الهياكل المستعمل ذلك كله فى باب السحر ، فعظمت عنايتهم به لاجل ذلك و ترجم من كتب اليونانيين كتاب الفلاحة النبطية منسوبة
لعلماء النبط مشتملة من ذلك على علم كبير و لما نظر اهل الملة (اى الملة الاسلامية) فيما اشتمل عليه هذا الكتاب و كان باب السحر مسدودا و النظر فيه محظورا (يعنى عند المسلمين) فاقتصروا منه على الكلام فى النبات من جهة غرسه و علاجه و ما يعرض له فى ذلك و حذفوا الكلام فى الفن الآخر منه جملة . و اختصر ابن العوام كتاب الفلاحة النبطية على هذا المنهاج و بقى الفن الآخر منه مغفلا نقل منه مسلمة فى كتبه السحرية امهات من مسائله كما نذكره عند الكلام على السحر ان شاء الله تعالى و كتب المتأخرين فى الفلاحة كثيرة و لا يعدون فيها الكلام فى الغراس و العلاج و حفظ النبات من جوائحه و عوايقه و ما يعرض فى ذلك كله و هى موجودة . انتهى .
ابن عوام در چند موضع اين كتاب گويد : با مراعات شرايطى چند در آبيارى مىتوان رنگ و خواص نباتات را تغيير داد . نيز در امر پيوند طريقههاى نوين دارد . اين كتاب به زبان فرانسه ترجمه و چاپ شده و نيز با متن عربى و ترجمه انگليسى در 1216 هجرى به طبع رسيده است .
ابن عَيّاش جوهرى :
شيخ ابوعبدالله احمد (م 401 ق) فرزند محمد بن عبيدالله بن حسن بن عياش بن ابراهيم بن ايوب جوهرى بغدادى ، از دانشمندان بزرگ شيعه در بغداد . اديب ، شاعر ، رجالى ، خطاط و جامع فنون اسلامى . پدرش و جدش از برجستگان شيعه در عصر آل حماد در بغداد بودند و عموى مادرش قاضى ابوعمر محمد بن يوسف بود و نيز از ابوالحسن عبدالصمد بن مكرم و ابوطالب انبارى عبيدالله بن احمر و از على بن محمد بن جعفر بن عنبسه نقل حديث مىكرد . از كتابش مقتضب الاثر نام جمعى از مشايخ عامه و خاصه او به دست مىآيد كه از آن جملهاند : از مشايخ خاصه قاضى حافظ جعابى محمد بن عمر و احمد بن محمد بن يحيى عطار و ابوالقاسم على بن حبشى . از مؤلفات وى كتاب مقتضب الاثر فى النص على عدد الائمة الاثنى عشر چاپ شده است . كتاب ديگرى الاشتمال فى معرفة الرجال در ذكر و ترتيب طبقات اصحاب الائمة (ع) نظير رجال شيخ و رجال برقى است . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن الغضائرى :
شيخ ابوالحسين احمد (م 425 ق) فرزند حسين ابن عبيدالله بن ابراهيم ، از اعاظم علماى شيعه در قرن پنجم هجرى و از شيوخ محدثين اماميه و اجلاء محققين . وى از شاگردان پدرش حسين معروف به ابن الغضائرى (م 411 ق) و شريك بحث ابوالعباس احمد نجاشى (372
ـ 450 ق) بوده است . كتاب رجال وى كه به نام رجال ابن الغضائرى شهرت دارد از منابع مهم كتب رجالى است و علامه حلى در كتاب خود الخلاصة و ابن داوود در رجال خويش و سيد ابن طاووس (م 673 ق) در كتاب خود حل الاشكال از آن نقل مىدارند. از مؤلفات ديگر او فى ذكر الاصول و التاريخ است . سيد بن طاووس كتاب الجرح او را براى آنكه محفوظ بماند تماماً در كتاب خويش درج كرد . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن فارِس :
احمد بن فارس بن زكريا بن محمد بن حبيب رازى لغوى ، در اقسام علوم به خصوص در لغت پيشوا بوده و كتاب مجمل او در لغت عرب در عين اختصار مشتمل بر فوايد زيادى است . در اصل از مردم رى بوده و به قزوين علم و ادب فرا گرفته . يكى از شاگردان او بديع الزمان همدانى است و صاحب بن عباد خود را رهين فضل و دانش او مىدانسته . كتب متعددهاى را تأليف نموده . وفات او در سال 390 در رى بوده است . (دهخدا)
ابن فارِض :
ابوحفص ابوالقاسم عمر بن ابى الحسن على بن المرشد بن على (576 ـ 632) اصل او از حماة (از شهرهاى سوريه) ، زادگاه و مسكن و مدفنش مصر بوده ، عارف و شاعرى معروف ، او را به اشعر المتصوفين وصف نمودهاند و سلطان العاشقينش لقب دادهاند و از اشعارش فلسفه وحدت وجود استشمام مىشود .
پدرش از حماة به مصر هجرت كرد و در آنجا سكنى گزيد ، او در علم فرائض (احكام ارث و مواريث) خبرويتى تامّ داشت و در محاكم قضائيه از ارث زنان و حق آنها بر مردان دفاع مىكرده ، از اين رو وى را فارض مىگفتند . فرزندش عمر در مصر متولد شد و در بيت علم نشو و نما يافت و از ابتداى سنّ خود به فراگيرى فقه شافعى پرداخت و حديث را از ابن عساكر گفت و سپس به مسلك تصوف گرائيد و شيوه زهد و انعزال پيشه كرد و پيوسته به مساجد مهجوره متروكه روى مىآورد . از آنجا به مكه رفت و پيوسته اوقات خود را به نماز در مسجدالحرام يا به خلوت گزينى در واديهاى اطراف اين شهر سپرى مىكرد و پس از 15 سال به مصر بازگشت و كرسى
خطابه ازهر مصر را اشغال نمود و به افاضه علوم و معارف پرداخت ، مردمان به زيارت او مىرفتند و مورد توجه عام و خاص گرديد ، تا جائى كه ملك كامل حاكم مصر به ملاقات او مىرفت . وى مردى زيبا روى و خوش برخورد و خوش تيپ و خوش لباس و نرم خوى و فصيح اللسان و سخاوتمند بود .
گويند : وى را در كوى «بهنسا» كنيزانى خنياگر بود كه به نزد آنها مىشد و آنها برايش آواز مىخواندند و دف و نى مىنواختند و (چنان كه شيوه صوفيان است) خود به رقص و پايكوبى مىپرداخت و حالت خلسه و وجد به وى دست مىداد .
مناوى گفته : دانشمندان در مذهب و آئين وى اختلاف دارند ، چنان كه در باره محيىالدين عربى و عفيف تلمسانى و قونوى و ابن هود ، آراء و انظار مختلف است: برخى اينها را كافر و ملحد مىخوانند و بعضى مسلمان و منسوب به فلان مذهب مىدانند ، و هكذا .
در ديوان ابن فارض خصوصا در قصيده تائية او اشعارى وجود دارد كه باعث شده است جمعى از علما و اصحاب تراجم آنها را حمل بر تشيع وى كنند ، چنان كه محدث نيشابورى و قاضى نورالله شوشترى هر دو بالصراحه وى را شيعه خواندهاند ، و شيخ بهائى در چندين جا از كشكول اشعار زيادى از وى نقل كرده و در مجلد سوم آن كتاب قصيده تائيه صغرى را به تمامه ذكر كرده است و با ترحم و دعاى خير يادش مىكند . صاحب روضات الجنات در حق وى گويد : «تكتاز در ميدان ولايت اهلبيت رسول و اعتصام به ريسمان محكم الهى» .
ديوان شعر ابن فارض معروف است كه على بن محمد دختر زادهاش آن را جمعآورى كرده و عدّهاى آن را شرح كرده ، از آن جمله : حسن بورينى و عبدالغنى نابلسى . از اشعار او است :
شربنا على ذكر الحبيب مدامةسكرنا بها من قبل ان يخلق الكرم
و قالو شربت الاثم كلا و انّماشربت التى فى تركها عندى الاثم
و نيز :
بآل محمد عرف الصوابو فى ابياتهم نزل الكتاب
وهم حجج الاله على البرايابهم و بجدهم لا يستراب
ولا سيما ابوحسن علىله فى الحرب مرتبة تهاب
طعام سيوفه مهج الاعادىوفيض دم الرقاب لها شراب
و ضربته كبيعته بخممعاقدها من القوم الرقاب
علىّ الدر و الذهب المصفىو باقى الناس كلهم تراب
هو البكّاء فى المحراب ليلاهو الضحاك اذا اشتد الضراب
هو النبأ العظيم و فلك نوحو باب الله و انقطع الخطاب
(اعلام زركلى ، الغدير ، المنجد)
ابن فُرات :
نام چند تن از اعضاى خاندانى معروف كه در دستگاه خلافت عباسى به مقام وزارت و ديگر مناصب ادارى رسيدند . بنو فرات اصلاً از مردم صريفين از نواحى دجيل بودند و از مذهب شيعه پيروى مىكردند . يكى از اعضاى اين خاندان به نام نوفل بن محمد بن فرات در فاصله 142 ـ 144 ق دو بار به ولايتدارى مصر رسيد . محمد بن موسى بن حسن بن فرات در دستگاه خلافت داراى مناصب عالى بود . اما معروفترين اعضاى اين خاندان عبارتند از :
1 ـ ابوالعباس احمد بن محمد (م 291 ق) . وى از اطرافيان اسماعيل بن بلبل ، وزير شيعى عباسيان بود . در خلافت معتمد به زندان افتاد ، ولى در خلافت معتضد از بند رها شد و خليفه رياست ديوان خراج عراق را به او سپرد و پس از چندى متصدى ديوان خراج سراسر متصرفات عباسى گرديد . وى اين سمت را در ايام خلافت مكتفى نيز حفظ كرد . ابوالعباس مردى دانشمند و خوشنويس بود .
2 ـ ابوالحسن على بن محمد (241 ـ 312 ق) معروف به ابن فرات اول . وى در ابتدا نايب برادرش احمد بود . در 296 ق در پى شكست توطئه سرداران ، دبيران و قاضيان خلافت براى خلع مقتدر و به خلافت برداشتن عبدالله بن معتز به مقام وزارت رسيد در 8 ذىحجه 299 مقتدر بر وزير خشم گرفت و او را به بند كشيد و هفت ميليون دينار از اموال وى را مصادره كرد . در 304 ق مقتدر براى بار دوم ابن فرات را به وزارت برداشت كه اين بار نزديك به يك سال و نيم در اين سمت باقى ماند . در 27
ربيع الآخر 306 خليفه بارى ديگر ابن فرات را از وزارت بركنار كرد و بارى ديگر يك ميليون از اموال وى و كسانش را مصادره نمود . در 311 ق مقتدر از او استمالت كرده براى سومين بار وزارت خويش به او داد . ابن فرات كه از مصادره اموالش سخت خشمگين بود دست پسرش محسن را در كارها باز گذاشت كه دست به كشتار مردم و اخذ اموال آنان گشود . در 9 ربيعالاول 312 مقتدر ابن فرات را از وزارت معزول كرد و او را بارى ديگر به بند كشيد و پسرش محسن را دستگير كرده به خانه خليفه بردند . ابتدا خليفه قصد داشت با گرفتن مال زياد آنان را رها سازد ، اما با تحريك غلامان از سوى مونس سردار خليفه و برخى ديگر از اركان دولت ، رأى خليفه بگرديد و به قتل ابن فرات و فرزندش فرمان داد . نازوك ، صاحب شرطه بغداد ابن فرات و فرزندش را گردن زد و سرهايشان را در توبره نهاد و به دجله انداخت . ابن فرات در تجمل افراط مىكرد ، هر بار كه به وزارت مىرسيد بهاى برف و شمع و كاغذ بالا مىرفت . هر كس در هر موقع سال به خانه وزير مىرفت آب يخ مىنوشيد و هيچ كس پس از فرا رسيدن مغرب از خانه او بيرون نمىآمد مگر آنكه شمعى نظيف و بزرگ در پيشاپيش او روشن بود . در سراى وزير كاغذ خانهاى بود كه هر كس به كاغذ نياز داشت به آنجا مىرفت و هر اندازه كاغذ كه مىخواست برمىداشت . وى در اداره ملك كفايتى از خود نشان نداد و در اختلاس بيتالمال و مصادره اموال كسانى كه موجب سقوط وى از وزارت مىشدند يد طولى داشت . با اين همه ابن فرات از ادبا ، شعرا ، فقها و صوفيه حمايت مىكرد و به آنان مقررى مىپرداخت ، از اينروست كه هيچيك از شعرا و تاريخنگاران از او به بدى ياد نكردهاند . ابن فرات در ترفيه يكى از فرق غالى شيعه اماميه مىكوشيد و مقررى هاشميان را كه قطع شده بود دوباره برقرار كرد .
3 ـ ابوالفتح الفضل بن ابوالخطاب جعفر (279 ـ رحله 327 ق) ملقب به ابن خنزابه (نام مادرش) و معروف به ابن فرات دوم . وى برادر زاده ابوالحسن على بن محمد بود. فضل نخست در ديوان خراج خدمت مىكرد، و در سال 320 ق كه مقتدر حسين بن قاسم را از وزارت برداشت ، وى را بر جاى او نشاند . اما وزارت فضل بيش از چند ماهى نپائيد و با قتل مقتدر به وزارت او پايان داده شد . فضل در ايام خلافت راضى متولى خراج مصر و شام گرديد و در 325 ق وزارت خليفه و ابن رائق ، امير الامراى بغداد را با هم به عهده گرفت ، اما يك سال بعد به واسطه شدت گرفتن خرابى امور از وزارت كناره گرفت و رهسپار مصر گرديد .
4 ـ ابوالفضل جعفر بن فضل ، پسر ابن خنزابه ، معروف به ابن فرات سوم (308 ـ 391 ق) . وى به وزارت اخشيديان مصر رسيد . با ورود فاطميان به مصر ، العزيز خليفه فاطمى وى را در منصب خود باقى گذاشت ، اما يك سال بعد (383) به واسطه ناتوانى در فايق آمدن بر مشكلات از كار كناره گرفت . ابوالفضل مردى ادب دوست بود ، از ادبا و شعرا حمايت مىكرد و خود از روات حديث بشمار مىرفت . وى علاقه فراوانى به تماشاى افعى و مار و عقرب و ديگر جانوران گزنده داشت و در قصر خود ايوانى داشت كه جعبهها و سبدهاى مارها را
در آنجا نگهدارى مىكرد و مارگيران مصر براى او مار شكار مىكردند و جايزههاى كلان مىگرفتند . ابوالعباس ، پسر جعفر در 405 ق وزارت الحاكم فاطمى يافت ، اما چند روز بعد خليفه فاطمى به قتل او فرمان داد . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن فضّال :
على ، احمد ، محمد ، حسن. به «بنى فضال» رجوع شود .
ابن فَهْد :
جمالالدين ابوالعباس احمد بن محمد بن فهد اسدى حلّى (756 ـ 841) فقيه معروف شيعه ، در حله متولد شده و نزد شاگردان شهيد اول و محقق اول درس خوانده ، در يكى از مدارس حله تدريس مىكرده و محقق ثانى على بن عبدالعال كركى و ابن عشرة و ابن طى شاگردان اويند .
كتاب المهذب البارع و كتاب التحصين و كتاب عدة الداعى و كتاب الدرّ النضيد و كتاب رسالة المحتاج از او است .
برخى وى را به عرفان و تصوف متهم ساختهاند . (دهخدا و دائرةالمعارف تشيع)
ابن قِبَة :
ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن رازى ، معروف به ابن قبه : فقيه و متكلم شيعى در قرن چهارم هجرى ، وى شاگرد ابوالقاسم احمد بن عبدالله كعبى (م 317 ق) و تقريبا معاصر كلينى (م 9/328 ق) بوده است ، در فن بحث و استدلال مهارتى بسزا داشته . در آغاز معتزلى بود و سپس به مذهب تشيع گرائيد ، وى با ابوالقاسم بلخى متكلم معروف معاصر بوده . گويند : پنجاه
بار پياده به سفر حج رفت . ابن بطه از وى كسب دانش نمود و ابوالحسن سوسنجردى از او روايت كرده است .
اوراست كتابهاى : الانصاف و الامامة . (فهرست ابن النديم و دائرةالمعارف تشيع و لغتنامه دهخدا)
ابن قُتَيْبة :
عبدالله بن مسلم بن قتيبه كوفى دينورى ، اصل او از مروالرود و در سال 213 در كوفه متولد شد . وى اديبى عالم به لغت عرب و نحو و غريب القرآن و شعر و فقه بوده . مدتى منصب قضاوت دينور را داشته و از اين رو به دينورى مشهور شده و پس از آن در بغداد تدريس مىكرده . وفات او در سال 270 بوده است . كتاب معانى الشعر الكبير و كتاب عيون الشعر و عيون الاخبار و كتاب ادب الكاتب و كتاب الخيل و كتاب دلائل النبوه و كتاب غريب الحديث از او است . (دهخدا)
ابن قُدامه :
شيخ قاضى ابوالمعالى احمد (م 486 ق) فرزند على بن قدامه انبارى ، از اعاظم علماى شيعه و فحول فقهاى اماميه . از شاگردان شيخ مفيد و علم الهدى شريف مرتضى و سيد رضى بود . سپس كرسى فتواى شهر انبار را به خود اختصاص داد و قاضى القضات آن سامان شد . ياقوت حموى در معجم الادباء او را از علماى مشهور زمان خويش و از قضات بزرگ شهر انبار معرفى مىكند . از مؤلفات وى كتاب علم القوافى و كتاب النحو است . قاضى عمادالدين حسن بن محمد استرآبادى قاضى رى و شيخ ابوالسعادات احمد بن ماصورى از وى اجازه نقل روايت داشتند . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن قُضاعه :
ابوعبدالله محمد (م ب 346 ق) فرزند احمد اسدى كوفى ، فقيه و محدث و پارسا بود . مورخين او را «عالم ربانى» و «مستجاب الدعوة» ناميدهاند . گويند نزد سلطان سيف الدولة بن حمدان در بغداد با قاضى موصل در مسأله امامت و خلافت على بن ابى طالب (ع) مناظره و مباحثه كرد ، و چون قاضى به مكابره و ستيزهگرى پرداخت ، ابن قضاعه او را دعوت به مباهله كرد و در روز موعود كف دست خود را بر دست قاضى نهاد و مباهله نمود . فرداى آن روز قاضى در مجلس سيفالدوله حاضر نشد ، جوياى او شدند و معلوم شد كه بر اثر مباهله دستش سياه شده و آماس كرده و به تبى شديد مبتلا شده
فرداى آن روز درگذشته است . ابن نديم داستان ملاقات خود را با او نقل كرده است . از تأليفات اوست : الامامة ; انس العالم و ادب المتعلم ; تحفة الطالب و بغية الراغب ; الرد على ابن رياح الممطور . او شاگرد كلينى و على بن ابراهيم قمى و استاد شيخ مفيد و ابو محمد هارون ابن موسى تلعكبرى (م 385 ق) بوده . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن قولويه :
ابوالقاسم جعفر بن محمد قمى (م 368 يا 369 ق) . از ثقات و مشايخ بزرگ اماميه در فقه و حديث . وى از كلينى و ابن عقده و ابن ابىعقيل روايت كرده و شيخ مفيد و ابن عبدون از او روايت كردهاند. شيخ مفيد از شاگردان او بوده است و او را «شيخ صدوق» خوانده است . پدر ابن قولويه ابوجعفر محمد بن جعفر ، كه او نيز به ابن قولويه مشهور است از بزرگان محدثين بوده و در 299 ـ 301 در قم درگذشته و در نزديك بقعه على بن بابويه به خاك سپرده شد . برادرش ابوالحسين على بن محمد نيز از محدثان شيعه بوده و كتاب فضل العلم و آدابه تأليف اوست . ابن قولويه كتب متعددى تأليف كرده است كه از آن جملهاند: مداواة الجسد لحياة الابد ; الجمعة و الجماعة; الصلوة ; الرضاع ; الصداق ; الاضاحى ; قسمة الزكاة ; العدد فى شهر رمضان ; جامع الزيارات ; القضاء و ادب الحكام ; تاريخ الشهور و الحوادث فيها ;
النوادر ; النساء ; الوطى بملك اليمين و غيره . ابن قولويه در كاظمين درگذشت و در جوار امامين (ع) مدفون شد . وى از فقهاى صاحب فتوى و واسط مكتب اهل حديث و مكتب متكلمان بود و برخلاف فقهاى محدث در مسائل فقهى به نظر و اجتهاد اعتقاد داشت . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن قياما :
حسين واسطى ، از سران واقفيه . آوردهاند كه نزد امام رضا (ع) رفت و پرسيد : آيا مىشود كه دو امام با هم باشند؟ حضرت فرمود نه ، مگر آنكه يكىشان صامت باشد . در روايت ديگرى ابن قياما به امام رضا (ع) مىنويسد كه چگونه تو امامى در حالى كه پسر ندارى ؟ (هنوز امام محمد تقى (ع) متولد نشده بودند) . طبق روايت ديگرى حيرت ابن قياما از زمان امام موسى كاظم (ع) سابقه داشته ، و يا بر اثر نفرين آن حضرت اسير حيرت مانده بوده است كه فرمود : ما تريد ؟
حيرك الله . بايد دانست كه بعضى از سران واقفيه به خاطر وجوهاتى كه از آن امام هفتم(ع) به عنوان وكالت نزد خود داشتند ، پس از شهادت آن حضرت منكر امام بعدى شدند تا آن اموال را بخورند ، چنانكه يكى از آنان به نام ابن سراج به اين قضيه در دم مرگ اعتراف كرد . ابن قياما هم از طمع دنيوى اعتقاد به واقفيه داشته ، و نزد حضرت رضا (ع) رفت و آمد مىكرده است، اما ظاهراً تا آخر توفيق نيافته است كه به امامت حضرت ايمان آورد . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن قيم الجوزيه :
شمس الدين ابوعبدالله محمد بن ابى بكر حنبلى، شاگرد و پيرو ابن تيميه به عدم خلود عذاب عصات معتقد بود و زيارت مسجد خليل (حبرون) را حرام مىشمرد و بدين سبب دستگير و محبوس گرديد. او را كتب بسيار است از جمله: كتاب الفئواد المشوقه. كتاب الروح. كتاب اخبار النساء. كتاب الطريق الحكمية فى السياسة الشرعيه. كتاب مفتاح دار السعادة. زاد المعاد فى هدى خير العباد. كتاب هادى الارواح. كتاب الجواب الكافى. كتاب اغاثة اللهفان. كتاب مدارك السالكين. كتاب اقسام القرآن. و كتب مزبوره همگى به مصر و بعضى به حيدرآباد طبع شده است. مولد او به سال (69) و وفات در سنه (751) بوده است. وجه تسميه او به ابن القيم الجوزيه توليت مدرسه جوزيه دمشق است كه پدر يا جد او داشته است و در كشف الظنون از شراح الفيه ابن مالك يكى برهان الدين ابراهيم بن محمد بن قيم الجوزيه را نام مىبرد و شرح او را به اسم ارشاد السالك ذكر مىكند و وفات او را به سال 765 مىگويد و نمىدانم تصحيفى در نام و لقب و سال وفات روى داده و يا دو تن به نام ابن قيم الجوزيه (و شايد از يك خاندان) در مائه هشتم بودهاند .
ابن كثير :
عبدالله بن كثير از قراء سبعه است كه در مكه مىزيسته ، وى از فارسيان يمن است كه كسرى براى طرد حبشه با كشتى به يمن فرستاد .
وفات او در سال 120 در مكه بوده . (لغتنامه دهخدا)
ابن كَمُّونَه :
سعد بن منصور بن حسن بن هبةالله بن كمونه متوفى به سال (683 هـ ق) . از فيلسوفان معاصر ابن سينا و ابوريحان بيرونى و خواجه نصيرالدين طوسى و ابوالخير خمّار ، وى با فلاسفه عصر خود مكاتبه داشته و رسالهاى حاوى پرسشهاى او از خواجه نصيرالدين و پاسخهاى خواجه بر جاى مانده است ، در باره اعتقادات مذهبى ابن كمونه اختلاف است ، بسيارى وى را يهودى دانستهاند ، برخى به استناد مقدمه پارهاى از آثارش كه مشتمل بر درود بر پيامبر (ص) و خاندان نبوت است ، مانند : «التنقيحات فى شرح التلويحات» وى را مسلمان ، و حتى برخى ديگر شيعه شمردهاند ، و بعضى نيز او را شيطان الحكماء لقب دادهاند .
به هر حال از مفاد برخى از آثار او و اظهار نظرهاى ابن فوطى كه معاصر او بوده برمىآيد كه وى اعتقادى به اديان نداشته ، و تصنيف كتاب تنقيح الابحاث كه مشتمل بر شبهات الحادى بود سبب شد كه مردم بغداد بر او بشورند و با اجتماع در مدرسه مستنصريه خواستار مجازات او شوند . در پى اين شورش شحنه بغداد تصميم به سوزاندن ابن كمونه گرفت ولى طرفدارانش او را در صندوقى گذاشته پنهانى به حله فرستادند و چندى بعد در همانجا درگذشت. شبهه ابن كمُّونَه كه در كتب كلاميه پيوسته مورد بحث و نقض و ابرام بوده ، به واژه «شبهه» در اين كتاب رجوع شود .
ابن كوّاء :
از سران خوارج كه نسبت به اميرالمؤمنين (ع) گستاخ بوده و در حضور آن حضرت زبان درازى مىكرده و از آزادى بيان در حكومت على (ع) سوء استفاده مىنموده و گاه در مسجد و مجلس از آن حضرت آيات مشكله و مسائل مبهمه مىپرسيده . گويند وقتى پشت سر حضرت نماز مىخواند به صداى بلند اين آيه تلاوت نمود : (و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لان اشركت ليحبطنّ عملك و لتكونن من الخاسرين) اشاره به اينكه مشرك شدى. حضرت دو بار سكوت فرمود و چون بار سوم نيز وى همان آيه را به صداى بلند بخواند حضرت در جواب او اين آيه تلاوت فرمود : (فاصبر انّ وعدالله حق و لا يستخفّنّك الذين لا يوقنون) . ابن كوّاء در واقعه نهروان به جنگ على (ع) آمد و كشته شد . (از كامل مبرد و احتجاج طبرسى)
ابن لَبون :
شتر نرينه دو ساله ، يا به سال سوم درآمده .
ابن لِرّه ، يا ابن لِزّه :
بندار بن عبدالحميد الكرجى الاصفهانى اللغوى معروف به ابن لره . صاحب بغيه گويد از قول ياقوت ، ابن لره در علم لغت و روايت شعر پيشوا بود و در كرج توطن جست پس به عراق رفت و قدر فضل او در آنجا بشناختند وى تلميذ قاسم بن سلام است و ابن كيسان معروف شاگرد اوست و مبرّد گويد آنگاه كه ابن لرة به روزگار متوكل به سامره آمد با هم دوستى پيوستيم و او در روايت دواوين شعراى عرب يگانه زمانه خويش بود تا آنجا كه كمتر شعر جاهليت و اسلام بود كه از بر نداشت و در معرفت لغت از هر كس داناتر بود و در هفته يك بار در حضور متوكل با نحاة وقت به مباحثه مىپرداخت . و از كتب اوست : معانى الشعر و شرح معانى الباهلى و جامع اللغة (نقل به اختصار از روضات
الجنات) . و در نسخه فهرست ابن النديم طبع قاهره چنين آمده است «ابن لزة الكرخى از علماى جبل و اسم او منداد بن عبدالحميد است و لزة لقب است و كنيت منداد ابى عمر است و خلط مذهب كوفيين و بصريين مىكرد اوراست كتاب معانى الشعراء و كتاب شرح معانى الباهلى الانصارى و كتاب جامع اللغة» و هم ابن النديم گويد از جامع اللغه قطعه كتاب الوحوش را ديدم .
ابن لهيعه :
ابو عبدالرحمن عبدالله بن لهيعه حضرمى ، محدث . در دولت عباسى به سال 155 به مقام قضاى مصر منصوب شد و در سنه 174 درگذشت . و گويند او نخستين قاضى باشد كه به تن خويش به استهلال رمضان شد و ديگر قضاة تقليد او كردند و او را در روايت تضعيف كنند .
ابن ماجه :
محمد بن يزيد بن ماجه قزوينى از كبار محدثين سنت و صاحب كتاب معروف سنن كه از صحاح سته به شمار مىآيد و كتابهاى ديگر او عبارتند از : كتاب تفسير و كتاب تاريخ قزوين . وى به بغداد و بصره و كوفه و شام و مكه و مصر و رى سياحت كرده و از محدثين مشهور عصر خود حديث شنوده . وى به سال 273 درگذشت .
ابن ماسويه :
ابوزكريا يحيى (يوحنا) بن ماسويه. فاضلى طبيب و مصنفى دانشمند بود خدمت مأمون و معتصم و واثق كرد پدر او ماسويه در جندى شاپور عطار بود و خود يوحنا تلميذ جبرئيل بن بختيشوع طبيب هارون بود و حنين بن اسحاق شاگرد ابن ماسويه است. و گويند آنگاه كه حجاج بن مطرو ابن البطريق و سلم را براى اختيار و حمل كتب حكمت به روم فرستادند او نيز به همين سمت به روم رفت و رشيد او را متولى ترجمه كتب طبيّه قديمه كرد و آن كتبى بود كه مسلمين پس از فتوحات خود در انقره و عموريه و ديگر بلاد روم يافتند. او مردى مزاح و حاضر جواب بوده است چنانكه گويند روزى ابن حمدون نديم در محضر متوكل با يوحنا به دعا به چيزى گفت، يوحنا گفت اگر به اندازه جهل خويش علم داشتى و آن علم به صد خبز دوك بخش كردندى هر يك از آنان اعقل از ارسطو گرديدندى. ابن النديم. او بسيارى از كتب يونانى و سريانى را به زمان هارون و امين و مأمون و معتصم به عربى نقل كرد و از خليفه براى اين شغل وظيفه مستمره داشت. گويند او مكانى به كنار دجله براى تشريح بوزينگان مهيا داشت و در سال 321 آنگاه كه پادشاه نوبه براى معتصم بوزينه به تحفه آورد ابن ماسويه تمنا كرد كه عده بسيارى از نوع آن از نوبه بدو فرستند و او به تشريح اجساد آنان پرداخت و علت اين تقاضا آن بود كه اين نوع در تمام اندام به انسان شبيه و تنها فرقشان با آدمى مستور بودن بشره آنان از موى بود. وفات يوحنا در سال 243 بوده است. ليون افريقائى گويد مولد او به سال 777 ميلادى (165 هجرى) بوده است. اوراست: كتاب الكمال و التمام. كتاب الكامل. كتاب الحمام. كتاب دفع ضرر الاغذيه. كتاب الاسهال. كتاب علاج الصداع. كتاب السدر و الدوار. كتاب لم امتنع الاطباء من علاج الحوامل فى بعض شهور حملهن. كتاب محنة الطبيب. كتاب مجسة العروق. كتاب الصوت و البحة. كتاب ماء الشعير. كتاب الفصد و الحجامة. كتاب المرة السوداء. كتاب علاج النساء اللواتى لا يحبلن. كتاب السواك و السنونات. كتاب اصلاح الادوية المسهلة. كتاب الحميات مشجر. كتاب القولنج. كتاب البرهان و آن مشتمل بر سى كتاب است. و كتاب البصيرة. كتاب الكناش مشجر. كتاب الجذام. كتاب اصلاح الاغذيه. كتاب الرجحان فى المعده (كذا). كتاب النجح و آن كناش صغيرى است بنام مأمون. كتاب الادوية المسهلة. كتاب التشريح. كتاب الطبيخ. برادرهاى او ميخائيل و عيسى و جرجيس شغل طبابت داشتهاند .
ابن مالك :
جمال الدين ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن مالك طائى جيانى اندلسى . در حدود سال 600 در جيان متولد و در 12 شعبان 672 به دمشق درگذشت . او از نحويين معروف عرب است كه در شهرت با سيبويه برابرى مىكند . علم نحو را ابتدا در اندلس آموخته و پس از آن در مشرق كامل كرد . وى شاگرد ابن حاجب و شلوبين و ابوالبقا و ديگران بوده و در حلب شروع به تدريس نحو كرد و در مسجد عادليه امامت يافت پس از آن در حماة و دمشق تدريس كرد و در اين شهر بدرود زندگى گفت . ابن مالك كتب بسيارى به نظم و نثر دارد ، از همه معروفتر كتاب الفيه است در هزار بيت رجز و اين خلاصهاى از منظومه مفصل ديگر او است موسوم به الكافية الشافيه در 2000 تا 2757 بيت . شرح و حواشى و تلخيصات الفيّة بسيار است از آن جمله است شرح پسر او بدرالدين و شرح ابن عقيل و جلال الدين سيوطى . و دوساسى مستشرق فرانسوى آن را به زبان فرانسه شرح و منتشر كرده است . ديگر از تأليفات او به نظم ، لاميات الافعال است در 114 بيت در علم صرف و تحفة المودود فى المقصور و الممدود در 162 بيت و آن با شرح مختصرى از تاريخ حيات او در قاهره به طبع رسيده . كتاب الاعلام فى
مثلث الكلام و آن نيز رجز است (چاپ قاهره) . و الاعتداد فى الفرق بين الزاى و الضاد 62 بيت . منظومه در 49 بيت متضمن افعال ثلاثى معتل (و آن با المزهر در يك مجلد به طبع رسيده) و از تصنيفات نثر او عمدة الحافظ و عدة اللافظ با شرح آن ايجاز
التعريف فى علم التصريف . كتاب العروض . شواهد التوضيح و التصحيح لمشكلات الجامع . الصحيح . كتاب الألفاظ المختلفه در مترادفات .
ابن مُتَوَّج :
جمالالدين ابوناصر احمد (م 820 ق) فرزند عبدالله بن محمد بن على بن حسن بن متوج بحرانى ، فقيه و مجتهد برجسته كه در عصر او رياست مذهبى و علمى بدو منتهى مىشد . در بحرين متصدى انجام امور حسبيه و فصل خصومات شرعيه و تدريس و تأليف بود . به سال 802 ق جهت ابن فهد اجازه نوشته است . بعضى از تأليفات او عبارتند از : آيات الاحكام ، موسوم به منهاج الهداية ; آخذ الثار ، منظومه در شرح حال مختار بن ابى عبيده ثقفى ; تفسير قرآن مجيد ; مقتل الحسين (ع) كه منظومه است ; كفاية الطالبين فى اصول الدين . بين مؤلفات او و همنامش احمد بن عبدالله بن سعيد بن متوج بحرانى خلط شده و آثار آن دو را به يكديگر نسبت دادهاند . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن مُتَوَّج :
شيخ عبدالله بن سعيد بحرانى ، از فقها و شعراى شيعه در قرن هشتم . وى از علماى مشهور بحرين بود و رياست و رهبرى شيعيان آن سامان را به عهده داشت . او پدر شيخ فخرالدين احمد است و كتاب المقاصد در شرح قواعد علامه به او منسوب است . صاحب ريحانة الادب مىنويسد : «... او نيز اشعار بسيارى در مراثى اهل بيت عصمت (ع) سروده است . بعضى از اهل فن اشعار مذكوره و ديوان كفايه و مقاصد و ناسخ و منسوخ و نهايه مذكوره در شرح حال پسرش را بدو نسبت دادهاند ...» . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن مُتَوَّج :
فخرالدين احمد بن عبدالله بن سعيد بن متوج بحرانى ، از فقهاى اماميه در اوايل قرن نهم هجرى . مفسر ، محدث ، اديب و شاعر بوده است به خاتم المجتهدين و شهاب الدين ابن المتوج معروف است . ملازم حوزه تدريس فخرالمحققين فرزند علامه حلى و شهيد اول بوده از تأليفات اوست : النهاية فى تفسير الخمسمائة آية ; تلخيص التذكرة (ملخص تذكره علامه حلى) ; شرح قواعد علامه حلى ; الناسخ و المنسوخ . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن مُتَوَّج :
شيخ ناصر بن جمال الدين احمد بن عبدالله بحرانى ، از علما و شعراى اماميه در قرن نهم هجرى . قبر وى كنار قبر پدرش در جزيره بحرين در آستانه نبى صالح (ع) واقع است . وى از علما و زعماى شيعه در بحرين بوده است . صاحب ريحانة الادب در وصف وى مىنويسد : «... قول به اشتراط فصاحت و بلاغت در اجتهاد كه فوقاً ضمن شرح حال احمد بن عبدالله بن سعيد اشاره نموديم گاهى به همين صاحب ترجمه ناصر منسوب است ...» .
از آثار وى رسالهاى در فقه است . حر عاملى در امل الآمل مىنويسد كه بعضى از علما از وى در اجازات خود ياد نمودهاند . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن المجوس :
على بن عباس مجوسى يا ابن المجوس طبيب معروف ايرانى نژاد از مردم اهواز ، شاگرد ابوماهر فارسى و پس از ابوماهر او خود به مطالعه كتب متقدمين پرداخت ، وى از بزرگترين اطباى دولت آلبويه بود و با اين حال در بيمارستان عضدى كه بسيارى از اطبا در آنجا منصب داشتند او را منصبى نبود . كتاب موسوم به كامل الصناعه يا كناش ملكى و يا به طور اختصار ملكى را به نام فنا خسرو عضدالدوله ديلمى نگاشت و موجب شهرت او گرديد . در مقدمه آن گويد : كتب طبى متقدمين و متأخرين را از زمان بقراط تا اين وقت آنچه ديدم ناقص بود و كتابى كامل و جامع تمام فنون و اقسام طب تا اين عصر تاليف نشده است . كتاب ملكى جامع تمام فنون طب است و اين كتاب قبل از قانون ابن سينا كتاب درسى اطبا بود ، و قفطى گويد : پس از تصنيف قانون مردم كناش ملكى را ترك گفته به قانون روى كردند . هر چند كتاب ملكى در عمل از قانون بهتر است لكن قانون از جهت علمى بر آن برترى دارد . از تاريخ وفات ابن المجوس و شرح حال وى تفصيلى در دست نيست همين قدر مىدانيم كه تا سال 383 زنده بوده است . (دهخدا)