next page

fehrest page

back page

كشيد). (نهج : نامه 28)

نضر بن قرواش، قال: سمعت اباعبدالله(ع) يقول: «انما احتج الله على العباد بما آتاهم و عرفهم»: خداوند، تنها به امورى بندگان را محاكمه و محكوم مىسازد كه در ديد و اطلاع آنها قرار داده باشد و به آگاهى آنها رسانيده باشد . (بحار:5/301)

على بن اسباط، قال: رأيت ابا جعفر (الجواد) قد خرج علىّ، فاحددت النظر اليه والى رأسه والى رجله لاصف قامته لاصحابنا بمصر، فخرّ ساجدا و قال: «ان الله احتجّ فى الامامة بمثل ما احتجّ فى النبوة; قال الله تعالى: (و آتيناه الحكم صبيا) و قال الله: (و لما بلغ اشده آتيناه حكما و علما)فقد يجوز ان يؤتى الحكمة و هو صبى، و يجوز ان يؤتى و هو ابن اربعين سنة»: على بن اسباط گويد: هنگامى كه امام جواد (كودك) به جايگاه ما وارد شد، با دقت به سر و پاى آن حضرت نگريستم تا اوصاف وى را به مردم مصر (كه وى عازم آن ديار بوده) بيان دارم. حضرت در آن حال به سجده رفت و چون سر برداشت فرمود: خداوند در مورد امامت همانگونه استدلال مىكند كه در مورد نبوت احتجاج نمود، كه فرمود: «وى را در كودكى به مقام نبوت رسانيدم» و فرمود: و چون يوسف به سن رشد رسيد او را مسند حكمرانى و مقام دانش عطا كرديم. و چنان كه خداوند در موردى به دوران كودكى يكى را به خلعت نبوت مىآرايد، در مورد ديگر تا به چهل سالگى به تاخير مىافكند . (بحار:25/100) به «استدلال» نيز رجوع شود.

اِحتِجاز :

به چيزى پناه بردن. چيزى را حفاظ خود قرار دادن. از ديد ديگران پنهان داشتن .

اِحْتِذاء:

پيروى از كسى كردن، بر نهاد كسى كاركردن ، عن على(ع): « ... مبتدع الخلائق بعلمه، و منشئهم بحكمه، بلا اقتداء و لاتعليم، و لااحتذاء لمثال صانع حكيم»: پديد آورنده آفريدگان به دانش خويش و ايجاد كننده آنان به امر خود بى آن كه در اين باره از كسى پيروى كند و بياموزد، و يا از نمونه و مانندى كه از حكيمى صادر گردد تبعيت نمايد . (نهج : خطبه 191)

اِحْتِراز:

پرهيز كردن، خويشتن را از چيزى نگاه داشتن، خويشتن دارى، گريز، پرهيز. فى الحديث: «احترز من سيّىء الاخلاق و لاتدع صحبة الكريم ...» از خويهاى بد بپرهيز و مصاحبت و همنشين با بزرگان را از دست مده . (بحار:74/187)

اِحْتراس :

احتفاظ، خود را پاس داشتن، خويشتن را از چيزى نگاه داشتن.

الحسين(ع) : «سألت ابى(ع) عن مخرج رسول الله(ص) ـ الى ان قال ـ و يحذر الناس و يحترس منهم من غيران يطوى عن احد بشره و لاخلقه ...» يعنى پيغمبر(ص) از اشخاص تحفظ مىنمود بى آن كه چهره خويش را از آنها بگرداند و يا آنها در اخلاق آن حضرت در اين باره چيزى درك كنند. (بحار: 16/150)

اميرالمؤمنين(ع): «من لم يعرف لؤم ظفر الايام لم يحترس من سطوات الدهر» . (بحار:71/341)

اِحْتِراف:

صاحب پيشه شدن، پيشهور شدن، عبيد بن زرارة، قال: سألت اباعبدالله(ع) عن رجل اخرج زكاة ماله الف درهم، فلم يجد مؤمنا يدفع ذلك اليه، فنظر الى مملوك يباع، فاشتراه بتلك الالف الدرهم التى اخرجها من زكاته، فاعتقه، هل يجوز ذلك؟ قال(ع): «نعم، لابأس بذلك» . قلت: فانه لما اعتق و صار حرّا اتّجر و احترف فاصاب مالا كثيرا، ثم مات و ليس له وارث، فمن يرثه اذا لم يكن وارث؟ قال: «يرثه الفقراء من المؤمنين الذين يستحقون الزكوة، لانه انما اشتُرى بمالهم»: عبيد بن زراره گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: اگر كسى زكات مالش هزار درهم برسد و مستحق مؤمنى نيابد كه به وى دهد، در اين حال بردهاى را ببيند كه در معرض فروش است، با آن پول وى را بخرد و سپس آزادش نمايد، آيا اين كار او صحيح است ؟ فرمود: آرى اشكالى ندارد. گفتم: آن غلام پس از آزادى به حرفه تجارت روى آورد و مال فراوانى بدست آورد و سپس از دار دنيا رفت و هيچ وارثى هم بجاى نگذاشت، اين مال به چه كسى به ارث مىرسد؟ فرمود: فقراى مسلمين كه مستحق زكات مىباشند وارث اين مالاند، زيرا اين برده از مال آنها خريدارى شده است. (بحار:96/67)

احتراق :

سوختن .

اِحْتِرام :

حرمت داشتن، گرامى داشتن. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: خداوند احترام مسلمان را از تمام آنچه در پيشگاهش محترم است بالاتر شمرده و حفظ حقوق مسلمانان را بوسيله اخلاص و توحيد تضمين نموده است . (نهج : خطبه 167)

رسول خدا(ص) فرمود: احترام همسايه بر همسايه در حدّ احترام پدر و مادر او است. (بحار:19/167) و فرمود: احترام مال مسلمان مانند احترام خون او است (چنانكه جانش محترم است مالش نيز محترم است). (بحار:21/210)

امام عسكرى (ع) فرمود : هرگز كسى را آنچنان كه مايه زحمت او شود احترام مكن (بحار:75/141) . امام صادق (ع) فرمود : هرگاه به خانه دوستت رفتى هرگونه احترام كه در باره تو روا دارد بپذير جز نشستن در صدر مجلس .

واز آن حضرت نقل است كه فرمود : روزى دو مرد به خانه اميرالمؤمنين (ع) وارد شدند حضرت به هر يك از آن دو تشكچهاى داد كه به زير خود نهد ، يكى از آن دو بستَد وبر آن نشست وآن ديگرى نپذيرفت و ردّ كرد . حضرت فرمود : بر آن بنشين ، كه گرامى داشت را جز دراز گوش ردّ نكند .

پيغمبر (ص) فرمود : چون بزرگ قومى بر شما وارد شود او را احترام كنيد. (سفينة البحار)

مالك بن انس گويد : جعفر بن محمد(ع) همواره متبسّم بود ولى هرگاه نام پيغمبر(ص) در حضورش برده مىشد رنگش زرد مىشد و(به احترام پيغمبر) بى طهارت حديثى از آن حضرت نقل نمىكرد .

از امام صادق (ع) نقل است كه خداوند مىفرمايد : هر كه بنده مسلمان مرا خوار سازد بايد خود را به جنگ با من آماده كند وكسى كه بنده مسلمان مرا احترام كند از خشم من آسوده وايمن باشد .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : هر آنكس مسجدى را احترام نهد هنگام مردن شاد وخندان باشد . (بحار:17/33 و 75/145 و 7/304) به «گراميداشت» نيز رجوع شود.

احترام پيران:

بزرگسالان را گرامى داشتن، امرى كه در اسلام بسى بر آن تأكيد شده. پيغمبر اكرم(ص) فرمود: اگر جوانى پيرى را احترام كند چون وى پير شود خداوند شخصى را به احترام وى بگمارد. و فرمود: بركت با پيران شما است. و فرمود: پيرمرد در ميان خانواده بمنزله پيغمبر است در ميان امتش. و فرمود: احترام ريش سفيد مسلمان بخشى از احترام خداوند است. انس گويد: رسول خدا(ص) به من وصيت نمود كه: «وَقِّر الكبير تكن من رفقائى يوم القيامة. و قال: ليس منا من لم يرحم صغيرنا و لم يُوَقِّر كبيرنا»: بزرگ سال را احترام كن و گرامى بدار تا روز قيامت در ميان همراهان من باشى. و فرمود: از ما نيست كسى كه به خردسالمان رحم نياورد و به بزرگسالمان احترام ننهد . (بحار:75/137)

به «پير» نيز رجوع شود.

اِحْتِرام دين :

رسول خدا(ص) فرمود: حرمتهائى كه بر هر مسلمان رعايت آنها لازم است عبارتند از حرمت دين و حرمت ادب و حرمت طعام... (بحار: 77/154)

به «دين» نيز رجوع شود.

احترام طعام، احترام ذاكر اهل بيت و احترام محتاجان، به واژههاى: «عاقبت» ، «طعام» و «نيازمند» رجوع شود.

اِحْتِساب:

به شمار آوردن، به مزد و ثواب چشم داشتن. از رسول خدا(ص) روايت شده كه هر آنكس براخلاق بد همسرش صبر كند احتسابا (به چشمداشت ثواب خداوندى) خداوند در ازاء هر بار شكيبائى ثواب صبر ايوب پيغمبر به وى عطا كند. (بحار: 7/213)

النوفلى، قال: سمعت مالك بن انس الفقيه يقول: والله مارأت عينى افضل من جعفر بن محمد(ع) زهدا و فضلا و عبادة و ورعا، و كنت اقصده فيكرمنى و يقبل على، فقلت له يوما: يا ابن رسول الله ما ثواب من صام يوما من رجب ايمانا و احتسابا؟ فقال ـ و كان والله اذا قال صدق ـ «حدثنى ابى عن ابيه عن جده، قال: قال رسول الله(ص): من صام من رجب يوما ايمانا و احتسابا غفرله ...»: نوفلى گويد: از مالك بن انس، دانشمند معروف، شنيدم مىگفت: به خدا سوگند چشمم نديده هيچ كسى را كه در زهد و فضيلت و عبادت و پرهيزكارى برتر از جعفر بن محمد(ع) باشد، چون به زيارتش مىرفتم مرا گرامى مىداشت و رو به من مىنشست، روزى به خدمتش عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! اگر كسى يك روز از ماه رجب را با ايمان به خدا و به اميد ثواب، روزه بدارد، به نزد خدا وى را چه پاداشى باشد؟ حضرت فرمود ـ و او كسى بود كه چون لب به سخن مىگشود راست مىگفت ـ: «پدرم از پدرش از جدش از رسول خدا روايت نمود كه هر كه يك روز با ايمان به خدا و اميد ثواب از خداوند از اين ماه روزه بدارد آمرزيده شود» . (بحار:47/20)

عن رسول الله(ص): «شهر رمضان شهر فرض الله عليكم صيامه، فمن صامه ايمانا و احتسابا خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه»: از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود: ماه رمضان ماهى است كه خداوند روزهاش را واجب نموده است، هر كه از روى ايمان به خدا و به اميد پاداش از حضرتش، اين ماه را روزه بدارد از گناهانش بيرون رود چنان كه از مادر زاده باشد (بحار:96/375). و قال(ص): «من اذّن احتسابا سبع سنين جاء يوم القيامة و لاذنب له»: و فرمود: هر كسى كه هفت سال به اميد پاداش ثواب از جانب خداوند اذان بگويد در روز قيامت چنان وارد صحنه شود كه گناهى بر او نباشد . (بحار:84/149)

اِحتشاش :

گياه وا كردن، حشيش (گياه) فراهم نمودن، گردآوردن و جستن گياه. احتشاش گياهان صحرا كه مباح باشد و مالك معينى نداشته باشد جايز، و اگر ملك كسى باشد بدون اذن مالك حرام، احتشاش در حرم مكه نيز حرام، جز اذخر، كه استثناء شده است .

اِحْتِشام:

بشكوهيدن، مرعوب شأن و شكوه كسى شدن. عن ابى عبدالله(ع): «المؤمن لايحتشم من اخيه» . مسلمان هرگز مرعوب شأن و شكوه برادر مسلمان خويش نگردد. (بحار:75/453)

اِحْتضار:

حاضر شدن ، حضور بهم رساندن ، رسيدن مرگ .

از ابوحمزه نقل است كه گفت : از امام باقر (ع) شنيدم مىفرمود : نشانه مؤمن در حال احتضار آن است كه پيشانيش رو به سفيدى گرايد وچهرهاش به عرق نشيند و از چشمش بسان اشك بچكد وبدين سان روح از بدنش جدا شود .

از حضرت رسول (ص) سؤال شد چگونه ملك الموت روح مؤمن را مىستاند؟ فرمود : چون عبد ذليلى كه در برابر مولاى خود ايستاده باشد ، خود ودستيارانش مىايستند ابتدا سلام مىكنند وسپس مژده بهشتش مىدهند. (بحار:6/165 ـ 167)

احكام شرعى احتضار به «محتضر» رجوع شود .

اِحْتِضان:

دربرگرفتن، فى الحديث: «ان النبى(ص) كان يخطب بالمدينة الى بعض الاجذاع، فلما كثر الناس واتخذوا له منبرا و تحول اليه حَنَّ (الجذع) كما تحن الناقة، فاحتضنه رسول الله(ص) فقال: لو لم احتضنه لحنّ الى يوم القيامة»: در حديث است كه پيغمبر(ص) هنگام ايراد خطبه در مسجد مدينه، به يكى از ستونهاى چوبى مسجد تكيه مىزد، چون جمعيت رو به فزونى نهاد منبرى را جهت آن حضرت ساختند، موقعى كه پيغمبر(ص) به منبر نشست نالهاى از آن ستون برخاست مانند ناله شتر، حضرت آن ستون را به بر گرفت تا ناله فرو نشست، و فرمود: اگر آن را به آغوش نمىكشيدم تا قيامت به ناله ادامه مىداد . (بحار:17/379)

اِحْتِطاب :

هيزم اندوختن، هيزم جمع كردن، عن ابى عبدالله(ع): «كان اميرالمؤمنين(ع) يحتطب و يستقى و يكنس، و كانت فاطمة(ع) تطحن و تعجن و تخبز» : از امام صادق (ع) رسيده كه اميرالمؤمنين (ع) فراهم نمودن هيزم و كشيدن آب از چاه و جاروب كردن را خود به عهده مىگرفت ، و آرد كردن گندم و خمير كردن و نان پختن را فاطمه (ع) تقبل مىنمود. (بحار:43/151)

اِحتِفاء :

برهنه پا رفتن. پابرهنگى .

اِحْتِفاظ:

نگه داشتن، خويشتن دارى كردن، مواظبت نمودن.

اِحْتِفاف:

گرداگرد برآمدن . «روى ان معاوية نظر الى الحسن بن على(ع) و هو بالمدينة، و قد احتفّ به خلق من قريش يعظّمونه، فتداخله حسد، فدعا ابا الاسود الدئلى ...» . (بحار:44/119)

اِحْتِفال:

انجمن شدن، احتفال قوم; گرد آمدن آنان. آراسته شدن.

اِحْتِقار:

خوار و خرد شمردن. على(ع) فى صفة النبى(ص): «... قد حقّر الدنيا و صغّرها و اهون بها و هوّنها، و علم ان الله زواها عنه اختيارا و بسطها لغيره احتقارا ...»: على (ع) در بيان خصايص اخلاقى پيغمبر(ص) فرمود: دنيا را حقير و ناچيز و كوچك شمرد و آن را خوار و بى مقدار گرفت و دانست كه خداوند، احتراما و با اختيار دنيا را از وى به كنار زده و محض حقارت و بى مقداريش براى ديگران گسترش داد. (نهج : خطبه 109)

اِحْتِقان:

احتباس مواد در تن، موادّى در درون حبس شدن، احتقان البول، احتقان الحرارة، احتقان الغضب.

اِحْتِكار :

غلّه اندوختن، غلّه به نيت گرانى جمع كردن، نگهدارى و انبار كردن جنس خوراكى به انتظار گران شدن، حكره اسم مصدر آن است، روايات از حضرات معصومين در نكوهش اين كار آمده است .

احتكار در حال نياز مردم ونبودن آن جنس در جاهاى ديگر به قدر كفاف ، حرام وگرنه مكروه است . واگر مالك جنس بهاى گزاف بر آن نهد به قولى حاكم مىتواند قيمت معينى براى آن معين كند وبه قولى وظيفه حاكم آن است كه او را به قيمت عادله مجبور سازد . و احتكار در هفت چيز است : گندم وجو وخرما وكشمش وروغن وزيتون ونمك . (الروضة البهية)

پيغمبر (ص) فرمود : «المحتكر ملعون» وفرمود : هر كس خواربارى را تا چهل روز به انتظار گرانى نگهدارد در صورتى كه مسلمانان بدان نياز داشته باشند ودر اختيارشان ننهد وى از خدا بيزار وخدا از او بيزار است .

وفرمود : هر كه خواربارى را از مسلمانان نيازمند دريغ دارد ودر دسترس آنان قرار ندهد خداوند او را به جذام وتهيدستى دچار سازد .

امام صادق (ع) به اسحاق بن عمار كه مىخواست پسرش را به كسب وكارى وادارد واز حضرت راهنمائى مىخواست فرمود : ... و او را به فروشگاهى كه مواد غدائى در آن به فروش مىرسد منه زيرا چنين كسبى از احتكار سالم نماند . (بحار:62/292 و 103/77)

اميرالمؤمنين(ع) در نامه خود به مالك اشتر، در اين باره مىفرمايد: و بدان اى مالك ـ در حالى كه بايستى جانب بازرگانان را مرعى دارى و آنها را در كسب و كارشان تقويت نمائى ـ كه بسيارى از آنها حالت حرص و تنگ نظرى دارند، پيوسته درصدد احتكار و اندوختن مواد مورد نياز عموم مىباشند، و اين كار موجب زيان توده مردم و عيب و ننگ زمامداران است، از احتكار به شدت جلوگيرى كن كه رسول خدا(ص) از آن منع فرمود.

بايستى معاملات با شرائط آسان صورت گيرد: ترازوها بايد متوازن بود، نرخها چنان باشد كه به هيچيك از فروشنده و خريدار زيان نرساند، و هر گاه كسى پس از نهى تو از احتكار باز هم به اين كار دست زند وى را كيفر كن و در مجازات او بكوش ولى در عين حال مبادا در مجازات زيادهروى كنى. (نهج : نامه 53)

از امام صادق(ع) آمده كه نگهدارى و انبار كردن، در حال فراوانى بيش از چهل روز و در حال كمبود وقحطى بيش از سه روز روا نباشد. از رسول خدا(ص) روايت شده كه هر آنكس يكى از مواد غذائى را بخرد و چهل روز آن را نگه دارد بدين منظور كه كالاى خود را به مسلمانان به بهاى گران بفروشد، سپس آن را فروخته بهاى آن را صدقه دهد اين كار كفاره گناه او نگردد.

از آن حضرت رسيده كه فرمود: جبرئيل روزى به من گفت: وقتى نظرى به دوزخ افكندم، درهاى در آن ديدم كه پيوسته در جوشش و فوران بود، از مالك دوزخ پرسيدم: چه كسى در اين دره عذاب مىشود؟ وى گفت: اين دره از آن سه گروه است: محتكران و ميگساران مستمر و قوادان. (وسائل:12/312ـ 315)

اِحْتِكاك:

خويشتن را به چيزى بخاريدن. محتاج خاريدن شدن.

اِحْتِلام :

خواب ديدن، جنب شدن در خواب.

اگر كسى در خواب منى از او بيرون آيد چه اينكه خواب خود را به ياد داشته باشد يا نه ، چنين كسى جنب وغسل بر او واجب است ، واگر خواب جنابت ببيند ولى پس از بيدارى منى نبيند جنب نيست . (كتب فقهيه)

در حديث آمده كه پيغمبر(ص)
مكروه مىداشت كه كسى پس از احتلام هنوز غسل نكرده با همسر خود نزديكى كند. (بحار:77/66)

امام موسى بن جعفر(ع) از آباء خود از اميرالمؤمنين(ع) روايت كرده كه از آن حضرت سؤال شد درباره كسى كه محتلم شده يا جماع كرده و غسل خود را فراموش نمود، و او در ماه رمضان بود. فرمود: نماز را قضا كند اما روزهاش قضا ندارد. (بحار:96/288)

در حديث آمده كه در حكومت اميرالمؤمنين(ع) مردى به مردى گفت: من مادرت را بخواب ديدم و به او محتلم شدم. طرف خطاب، وى را به محكمه حضرت برد و گفت: اين شخص به من بهتان زده. فرمود: چه گفته؟ گفت: مىگويد: به مادرت محتلم شدهام. حضرت فرمود: از نظر قانون ـ كيفرى براى چنين گناهى مقرر نشده ـ اگر خواستى ما وى را در آفتاب بداريم و تو به سايهاش تازيانه بزن، چه خواب به منزله سايه است، ولى ما او را كتك مىزنيم كه ديگر بار مسلمانان را مورد اذيت و آزار قرار ندهد. آنگاه حضرت كتكى سخت و دردناك به وى زد. (بحار:40/313)

اميرالمؤمنين(ع): «رفع القلم عن ثلاث ; عن الصبى حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق و عن النائم حتى يستيقظ»: از سه گروه قلم تكليف برداشته شده است: كودك تا وقتى كه محتلم شود، و ديوانه تا آن كه به عقل آيد، و خواب تا آن كه بيدار شود . (وسائل:1/45)

انّ عليا (ع) كان يقول: «لابأس ان يؤذن الغلام قبل ان يحتلم، و لايؤم حتى يحتلم ...»: على (ع) مىفرمود: باكى نيست كه نوجوان پيش از احتلام اذان بگويد، ولى تا بالغ نشده است امامت نكند . (وسائل:8/14)

احتلام از علائم بلوغ است . (وسائل:1/43)

از امام صادق (ع) روايت شده كه هر كه بيم داشته باشد كه در خواب محتلم شود هنگام رفتن به بستر بخواند : «اللهم انى اعوذ بك من الاحتلام ومن سوء الاحلام ومن ان يتلاعب بى الشيطان فى اليقظة والمنام» .

محمد بن افرع گويد : به امام عسكرى(ع) نامهاى نوشتم ودر نامه از احتلام امام پرسيدم ونزد خود گفتم : امام كه به تفاصيل قرآن آگاه است چگونه شيطان در وجودش تصرف كند ؟! حضرت در پاسخ نوشت : حال ائمه در خواب وبيدارى يكسان است وخواب در وجودشان تغييرى پديد نياورد وچنانكه تو نيز به ذهنت آمد امام از تصرف شيطان بدور است . (بحار:76/197 و 25/157)

اِحْتِماء:

پرهيز كردن. الباقر(ع): «عجبا لمن يحتمى من الطعام مخافة الداء كيف لايحتمى من الذنوب مخافة النار» (بحار:62/269) . السجاد(ع): «عجبت لمن يحتمى عن الطعام لمضرته ، و لايحتمى من الذنب لمعرته» (بحار:78/158) يعنى : امام باقر (ع) فرمود : شگفت از كسى كه از غذا پرهيز مىكند كه مبادا بيمارى بدو عارض گردد ، چگونه از گناهان نمىپرهيزد مبادا به آتش دوزخ دچار گردد ؟! . امام سجاد (ع)
فرمود : عجب دارم از آن كس كه از غذائى پرهيز مىكند مبادا وى را زيان رساند ، ولى از گناه نمىپرهيزد كه مبادا به پيامد بد آن مبتلا شود !

اِحْتِمال:

بار برگرفتن، تحمّل . (و من يكسب خطيئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا) ; و هر كس خطا يا گناهى از او سر زند و سپس تهمت آن را به ديگرى بندد وى بهتان و گناه آشكارى را به دوش كشيده است . (مائدة:112)

امكان، گمان بردن.

اِحْتِناك:

مهار كردن اسب. از بن بركندن. (لان اخرتنى الى يوم القيامة لاحتنكن ذريته الا قليلا) اگر مرا (شيطان) تا روز رستاخيز مهلت دهى نسل او (آدم) را مهار كنم جز اندكى . (اسراء:62)

اِحْتِواء:

اشتمال، فراگرفتن از هر سوى، دست يافتن بر چيزى. پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «لا يكمل المؤمن ايمانه حتى يحتوى على مائة و ثلاث خصال; فعل و عمل و نية و باطن و ظاهر...»: ايمان مسلمان كامل نگردد مگر اين كه بر صد و سه خصلت مشتمل گردد و آن خصال، رفتار و كردار و نيت و درون و برون او را تحت پوشش قرار دهد... (بحار:67/310)

اِحْتواش:

كسى را در ميان گرفتن، در ميان گرفتن قوم كسى را.

اِحْتياج:

نيازمند گشتن، حاجتمند شدن. به «نياز» رجوع شود.

احتياج ممكن به علت :

از مسائل محل اختلاف ميان فلاسفه و متكلمان است، منشأ اختلاف اين است كه احتياج ممكنات به علت از جهت حدوث آنها است و يا از جهت امكان ذاتى كه دارند.

متكلمان وعدّهاى از فلاسفه مىگويند : علت احتياج ممكنات به علت حدوث است.

محققان فلاسفه گويند علت احتياج به علت در ممكنات امكان ذاتى آنها است زيرا حدوث در مرتبت بعد از احداث است واحداث وايجاد بعد از امكان است . وحدوث كه به مراتب بعد از امكان است نمىتواند علت احتياج ممكن به علت باشد وبنابر اين همان امكان ذاتى كه لا اقتضائى محض مىباشد سبب احتياج ممكنات به علت است .

آخوند گويد : منشأ احتياج ممكنات به علت ، حدوث نمىتواند باشد زيرا حدوث از كيفيات حاصله بعدى است وامكان هم علت احتياج نيست زيرا درست است كه امكان از حالات سابقه بر وجود است لكن وجود مقدم بر ماهيت است از باب تقدم فعل بر قوت وصورت بر ماده ومادام كه وجود متحقق نشود ماهيتى متحقق نخواهد شد وامكان كه لا اقتضائى محض است از حالات ماهيت است .

ما حصل كلام آنكه وى امكان را در وجودات به معناى فقر ذاتى وحالت سابقه بر وجود مىداند وامكان در ماهيات را از حالات متأخر از ماهيات مىداند وماهيات را هم متأخر از وجود وبنابر اين امكان به معنى لا اقتضائى كه از حالات ماهيت است علت احتياج نمىتواند باشد بلكه فقر ذاتى ووجود تعلقى ارتباطى ممكنات كه به معناى امكان در وجود است منشأ احتياج ممكنات به علت است . (فرهنگ معارف اسلامى)

اِحْتِياط :

جهات كار را وارسى كردن ، از «حياطت» (فراگيرى) است زيرا احتياط كننده همه احتمالات را زير پوشش كار مىگيرد مبادا به خطا افتد .

احتياط از جمله اصول عمليه فقه است كه آن را اشتغال نيز گويند ومبناى آن برائت يقينى ذمه است پس از اشتغال يقينى آن . توضيح اينكه اگر مكلف بداند كه شارع امرى را بر او واجب نموده ولى مورد آن را نداند وبين دو مورد يا بيشتر مردد باشد بر او است كه از عهده آن برآيد ومحتملات را انجام دهد ، واگر بداند مولى چيزى را بر او حرام ساخته ولى آن حرام نزد او مشخص نباشد بايد همه موارد احتمال را ترك كند تا به محرم قطعى دچار نگردد (به كتب اصوليه رجوع شود) .

روايات در باره احتياط در دين ونيز در باره احتياط در شئون زندگى بسيار آمده كه به تعدادى از آنها اشاره مىشود :

عبدالرحمن بن حجاج گويد : از امام كاظم (ع) در باره دو نفرى كه در حال احرام متفقا حيوانى را شكار كنند پرسيدم كه آيا هر دو در كفاره آن شريكند يا بايستى هر يك از آنها يك كفاره كامل بدهد ؟ زيرا يكى از اصحاب اين مسئله را از من پرسيد ومن پاسخش را نداشتم .

فرمود : هرگاه چنين چيزى براى شما پيش آيد وحكمش را ندانيد بر شما است كه احتياط كنيد تا اينكه مسئله را بپرسيد .

امام صادق (ع) فرمود : پرهيزكارترين مردم كسى است كه نزد شبهات بايستد .

پيغمبر (ص) فرمود : هر سلطانى را قرقگاهى (مرزى) است وقرقگاه خداوند حلال وحرام او است ، وشبهات (مسائل مجهوله) در ميان آنها است ، چنانكه اگر چوپان گوسفندان خود را كنار قرقگاه بچراند بيم آن مىرود كه وارد قرقگاه گردند ارتكاب شبهات نيز چنين خطرى را دارد پس احتياط كنيد .

عبدالله بن وضاح گويد : به امام كاظم(ع) نوشتم : بسا شود كه قرص خورشيد از افق پنهان گشته وسرخى از كوه (مشرق) بالا رفته ومؤذنان مشغول اذانند آيا بدين اكتفا كنم وبا اين شرائط نماز بخوانم و روزهام افطار نمايم ؟ حضرت در جواب نوشت : نظر من آن است كه صبر كنى تا سرخى از ميان برود ودر امر دينت احتياط كنى .

امام صادق (ع) فرمود : توقف نمودن در شبهات ، به از آنكه خود را به تباهى افكنى ، وبازگو نكردن حديثى كه به آن اطمينان ندارى ، به از آنكه حديثى مشكوك بازگو نمائى . (بحار:2/258)

اميرالمؤمنين (ع) به كميل بن زياد فرمود: اى كميل برادر تو دين تو است تا توانى در دينت احتياط كن .

امام صادق (ع) فرمود : مسئله زناشوئى شايستهترين وشايستهترين موردى است كه در آن بايد احتياط نمود زيرا فرج است وفرزند از آنجا بوجود آيد . (وسائل:18/116 ـ 123)

آرى احتياط بى مورد وخودسرانه غلط است واز آن نهى شده چنانكه در حديث ذيل ملاحظه مىكنيد :

پيغمبر (ص) فرمود : كسى كه حلالى را حرام داند مانند كسى باشد كه حرامى را حلال داند . (بحار:65/157)

واما روايات مربوط به احتياط در زندگى :

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : خداوند نگهبانى وحفاظت سه كس را به عهده نمىگيرد : آنكه در خانه خرابهاى منزل گزيده باشد وكسى كه كنار راه عبور به نماز بپردازد وكسى كه مركب سوارى خود را نبسته رها سازد .

امام باقر (ع) فرمود : مواظب خود باشى كه مبادا به زمين خورى يا كسى را به زمين زنى ، به از آن است كه (بر اثر بى احتياطى يكى را به زمين زنى وسپس) التماس عفو وگذشت كنى . (بحار:76/267 و 78/187)

اِحْتِيال:

حيله ساختن، چارهگرى، چارهجوئى. عن ابى عبدالله(ع): «ما اعاد الصلاة فقيه قط، يحتال لها و يدبرها حتى لايعيدها»: امام صادق(ع) فرمود: هيچ دانشمند دينشناس، نماز خود را اعاده نكند، بلكه براى آن چارهاى بينديشد و راه حلى بجويد كه آن را اعاده ننمايد . (وسائل:8/247)

روى انه اُتِى باسير فى عهد عمر، فعرض عليه الاسلام فابى، فامر بقتله، قال: «لاتقتلونى و انا عطشان، فجائوا بقدح ملآن، فقال: لى الامان الى ان اشرب ؟ قال عمر: نعم، فاراق الماء على الارض، قال عمر: اقتلوه فانه احتال، فقال على بن ابى طالب(ع) لايجوز قتله فقد آمنته، فقال: ما افعل به؟ قال: تجعله لرجل من المسلمين بقيمة عبد، قال: و من يرغب فيه؟ قال: انا، قال: هو لك، فاخذه اميرالمؤمنين(ع) و القدح بكفه، فدعا، فاذا ذلك الماء اجتمع فى القدح، فاسلم لذلك، فاعتقه اميرالمؤمنين(ع) فلزم المسجد و التعبد»: نقل است كه در عهد خلافت عمر، اسيرى را كه مستوجب قتل بود حاضر ساختند، وى گفت: تشنهام، مرا آبى دهيد، چون قدح آب به دستش دادند گفت: تا اين آب بنوشم در امانم؟ عمر گفت: آرى، وى آبها را به زمين ريخت، عمر گفت: وى را بكشيد كه به ما نيرنگ زد، على(ع) كه در آنجا حضور داشت فرمود: شما او را امان دادهايد نمىتوانيد وى را بكشيد، خليفه گفت: پس چه كنيم؟ فرمود: وى را به بهاى بردهاى در اختيار يكى از مسلمانان قرار ده. عمر گفت: چه كسى چنين كسى را مىپذيرد؟ فرمود: مرا باشد. حضرت وى را به بردگى قبول نمود و سپس آزادش كرد، وى مسلمان شد و اسلامى نيكو داشت كه پيوسته ملازم مسجد و عبادت بود. (بحار:41/250)

اَحَج:

در حديث آمده كه احج پدر ساره همسر ابراهيم (ع) و ورقه مادر لوط (ع) مقام نبوت داشته ولى رسول نبوده است . (مجمع البحرين)

اَحجار :

جِ حجر، سنگها.

اُحْجِيَه:

چيستان، لغز، معمى، سؤالى كه از پرسيدنش قوت طبع مخاطب معلوم شود.

next page

fehrest page

back page