كشيد). (نهج : نامه 28)
نضر بن قرواش، قال: سمعت اباعبدالله(ع) يقول: «انما احتج الله على العباد بما آتاهم و عرفهم»: خداوند، تنها به امورى بندگان را محاكمه و محكوم مىسازد كه در ديد و اطلاع آنها قرار داده باشد و به آگاهى آنها رسانيده باشد . (بحار:5/301)على بن اسباط، قال: رأيت ابا جعفر (الجواد) قد خرج علىّ، فاحددت النظر اليه والى رأسه والى رجله لاصف قامته لاصحابنا بمصر، فخرّ ساجدا و قال: «ان الله احتجّ فى الامامة بمثل ما احتجّ فى النبوة; قال الله تعالى: (و آتيناه الحكم صبيا) و قال الله: (و لما بلغ اشده آتيناه حكما و علما)فقد يجوز ان يؤتى الحكمة و هو صبى، و يجوز ان يؤتى و هو ابن اربعين سنة»: على بن اسباط گويد: هنگامى كه امام جواد (كودك) به جايگاه ما وارد شد، با دقت به سر و پاى آن حضرت نگريستم تا اوصاف وى را به مردم مصر (كه وى عازم آن ديار بوده) بيان دارم. حضرت در آن حال به سجده رفت و چون سر برداشت فرمود: خداوند در مورد امامت همانگونه استدلال مىكند كه در مورد نبوت احتجاج نمود، كه فرمود: «وى را در كودكى به مقام نبوت رسانيدم» و فرمود: و چون يوسف به سن رشد رسيد او را مسند حكمرانى و مقام دانش عطا كرديم. و چنان كه خداوند در موردى به دوران كودكى يكى را به خلعت نبوت مىآرايد، در مورد ديگر تا به چهل سالگى به تاخير مىافكند . (بحار:25/100) به «استدلال» نيز رجوع شود.
اميرالمؤمنين(ع): «من لم يعرف لؤم ظفر الايام لم يحترس من سطوات الدهر» . (بحار:71/341)
رسول خدا(ص) فرمود: احترام همسايه بر همسايه در حدّ احترام پدر و مادر او است. (بحار:19/167) و فرمود: احترام مال مسلمان مانند احترام خون او است (چنانكه جانش محترم است مالش نيز محترم است). (بحار:21/210)
امام عسكرى (ع) فرمود : هرگز كسى را آنچنان كه مايه زحمت او شود احترام مكن (بحار:75/141) . امام صادق (ع) فرمود : هرگاه به خانه دوستت رفتى هرگونه احترام كه در باره تو روا دارد بپذير جز نشستن در صدر مجلس .واز آن حضرت نقل است كه فرمود : روزى دو مرد به خانه اميرالمؤمنين (ع) وارد شدند حضرت به هر يك از آن دو تشكچهاى داد كه به زير خود نهد ، يكى از آن دو بستَد وبر آن نشست وآن ديگرى نپذيرفت و ردّ كرد . حضرت فرمود : بر آن بنشين ، كه گرامى داشت را جز دراز گوش ردّ نكند .
پيغمبر (ص) فرمود : چون بزرگ قومى بر شما وارد شود او را احترام كنيد. (سفينة البحار)مالك بن انس گويد : جعفر بن محمد(ع) همواره متبسّم بود ولى هرگاه نام پيغمبر(ص) در حضورش برده مىشد رنگش زرد مىشد و(به احترام پيغمبر) بى طهارت حديثى از آن حضرت نقل نمىكرد .
از امام صادق (ع) نقل است كه خداوند مىفرمايد : هر كه بنده مسلمان مرا خوار سازد بايد خود را به جنگ با من آماده كند وكسى كه بنده مسلمان مرا احترام كند از خشم من آسوده وايمن باشد .اميرالمؤمنين (ع) فرمود : هر آنكس مسجدى را احترام نهد هنگام مردن شاد وخندان باشد . (بحار:17/33 و 75/145 و 7/304) به «گراميداشت» نيز رجوع شود.
به «پير» نيز رجوع شود.
به «دين» نيز رجوع شود.
احترام طعام، احترام ذاكر اهل بيت و احترام محتاجان، به واژههاى: «عاقبت» ، «طعام» و «نيازمند» رجوع شود.
عن رسول الله(ص): «شهر رمضان شهر فرض الله عليكم صيامه، فمن صامه ايمانا و احتسابا خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه»: از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود: ماه رمضان ماهى است كه خداوند روزهاش را واجب نموده است، هر كه از روى ايمان به خدا و به اميد پاداش از حضرتش، اين ماه را روزه بدارد از گناهانش بيرون رود چنان كه از مادر زاده باشد (بحار:96/375). و قال(ص): «من اذّن احتسابا سبع سنين جاء يوم القيامة و لاذنب له»: و فرمود: هر كسى كه هفت سال به اميد پاداش ثواب از جانب خداوند اذان بگويد در روز قيامت چنان وارد صحنه شود كه گناهى بر او نباشد . (بحار:84/149)
از ابوحمزه نقل است كه گفت : از امام باقر (ع) شنيدم مىفرمود : نشانه مؤمن در حال احتضار آن است كه پيشانيش رو به سفيدى گرايد وچهرهاش به عرق نشيند و از چشمش بسان اشك بچكد وبدين سان روح از بدنش جدا شود .
از حضرت رسول (ص) سؤال شد چگونه ملك الموت روح مؤمن را مىستاند؟ فرمود : چون عبد ذليلى كه در برابر مولاى خود ايستاده باشد ، خود ودستيارانش مىايستند ابتدا سلام مىكنند وسپس مژده بهشتش مىدهند. (بحار:6/165 ـ 167)احكام شرعى احتضار به «محتضر» رجوع شود .
احتكار در حال نياز مردم ونبودن آن جنس در جاهاى ديگر به قدر كفاف ، حرام وگرنه مكروه است . واگر مالك جنس بهاى گزاف بر آن نهد به قولى حاكم مىتواند قيمت معينى براى آن معين كند وبه قولى وظيفه حاكم آن است كه او را به قيمت عادله مجبور سازد . و احتكار در هفت چيز است : گندم وجو وخرما وكشمش وروغن وزيتون ونمك . (الروضة البهية)
پيغمبر (ص) فرمود : «المحتكر ملعون» وفرمود : هر كس خواربارى را تا چهل روز به انتظار گرانى نگهدارد در صورتى كه مسلمانان بدان نياز داشته باشند ودر اختيارشان ننهد وى از خدا بيزار وخدا از او بيزار است .وفرمود : هر كه خواربارى را از مسلمانان نيازمند دريغ دارد ودر دسترس آنان قرار ندهد خداوند او را به جذام وتهيدستى دچار سازد .
امام صادق (ع) به اسحاق بن عمار كه مىخواست پسرش را به كسب وكارى وادارد واز حضرت راهنمائى مىخواست فرمود : ... و او را به فروشگاهى كه مواد غدائى در آن به فروش مىرسد منه زيرا چنين كسبى از احتكار سالم نماند . (بحار:62/292 و 103/77)اميرالمؤمنين(ع) در نامه خود به مالك اشتر، در اين باره مىفرمايد: و بدان اى مالك ـ در حالى كه بايستى جانب بازرگانان را مرعى دارى و آنها را در كسب و كارشان تقويت نمائى ـ كه بسيارى از آنها حالت حرص و تنگ نظرى دارند، پيوسته درصدد احتكار و اندوختن مواد مورد نياز عموم مىباشند، و اين كار موجب زيان توده مردم و عيب و ننگ زمامداران است، از احتكار به شدت جلوگيرى كن كه رسول خدا(ص) از آن منع فرمود.
بايستى معاملات با شرائط آسان صورت گيرد: ترازوها بايد متوازن بود، نرخها چنان باشد كه به هيچيك از فروشنده و خريدار زيان نرساند، و هر گاه كسى پس از نهى تو از احتكار باز هم به اين كار دست زند وى را كيفر كن و در مجازات او بكوش ولى در عين حال مبادا در مجازات زيادهروى كنى. (نهج : نامه 53)از امام صادق(ع) آمده كه نگهدارى و انبار كردن، در حال فراوانى بيش از چهل روز و در حال كمبود وقحطى بيش از سه روز روا نباشد. از رسول خدا(ص) روايت شده كه هر آنكس يكى از مواد غذائى را بخرد و چهل روز آن را نگه دارد بدين منظور كه كالاى خود را به مسلمانان به بهاى گران بفروشد، سپس آن را فروخته بهاى آن را صدقه دهد اين كار كفاره گناه او نگردد.
از آن حضرت رسيده كه فرمود: جبرئيل روزى به من گفت: وقتى نظرى به دوزخ افكندم، درهاى در آن ديدم كه پيوسته در جوشش و فوران بود، از مالك دوزخ پرسيدم: چه كسى در اين دره عذاب مىشود؟ وى گفت: اين دره از آن سه گروه است: محتكران و ميگساران مستمر و قوادان. (وسائل:12/312ـ 315)
اگر كسى در خواب منى از او بيرون آيد چه اينكه خواب خود را به ياد داشته باشد يا نه ، چنين كسى جنب وغسل بر او واجب است ، واگر خواب جنابت ببيند ولى پس از بيدارى منى نبيند جنب نيست . (كتب فقهيه)
در حديث آمده كه پيغمبر(ص)امام موسى بن جعفر(ع) از آباء خود از اميرالمؤمنين(ع) روايت كرده كه از آن حضرت سؤال شد درباره كسى كه محتلم شده يا جماع كرده و غسل خود را فراموش نمود، و او در ماه رمضان بود. فرمود: نماز را قضا كند اما روزهاش قضا ندارد. (بحار:96/288)
در حديث آمده كه در حكومت اميرالمؤمنين(ع) مردى به مردى گفت: من مادرت را بخواب ديدم و به او محتلم شدم. طرف خطاب، وى را به محكمه حضرت برد و گفت: اين شخص به من بهتان زده. فرمود: چه گفته؟ گفت: مىگويد: به مادرت محتلم شدهام. حضرت فرمود: از نظر قانون ـ كيفرى براى چنين گناهى مقرر نشده ـ اگر خواستى ما وى را در آفتاب بداريم و تو به سايهاش تازيانه بزن، چه خواب به منزله سايه است، ولى ما او را كتك مىزنيم كه ديگر بار مسلمانان را مورد اذيت و آزار قرار ندهد. آنگاه حضرت كتكى سخت و دردناك به وى زد. (بحار:40/313)اميرالمؤمنين(ع): «رفع القلم عن ثلاث ; عن الصبى حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق و عن النائم حتى يستيقظ»: از سه گروه قلم تكليف برداشته شده است: كودك تا وقتى كه محتلم شود، و ديوانه تا آن كه به عقل آيد، و خواب تا آن كه بيدار شود . (وسائل:1/45)
انّ عليا (ع) كان يقول: «لابأس ان يؤذن الغلام قبل ان يحتلم، و لايؤم حتى يحتلم ...»: على (ع) مىفرمود: باكى نيست كه نوجوان پيش از احتلام اذان بگويد، ولى تا بالغ نشده است امامت نكند . (وسائل:8/14)احتلام از علائم بلوغ است . (وسائل:1/43)
از امام صادق (ع) روايت شده كه هر كه بيم داشته باشد كه در خواب محتلم شود هنگام رفتن به بستر بخواند : «اللهم انى اعوذ بك من الاحتلام ومن سوء الاحلام ومن ان يتلاعب بى الشيطان فى اليقظة والمنام» .محمد بن افرع گويد : به امام عسكرى(ع) نامهاى نوشتم ودر نامه از احتلام امام پرسيدم ونزد خود گفتم : امام كه به تفاصيل قرآن آگاه است چگونه شيطان در وجودش تصرف كند ؟! حضرت در پاسخ نوشت : حال ائمه در خواب وبيدارى يكسان است وخواب در وجودشان تغييرى پديد نياورد وچنانكه تو نيز به ذهنت آمد امام از تصرف شيطان بدور است . (بحار:76/197 و 25/157)
محققان فلاسفه گويند علت احتياج به علت در ممكنات امكان ذاتى آنها است زيرا حدوث در مرتبت بعد از احداث است واحداث وايجاد بعد از امكان است . وحدوث كه به مراتب بعد از امكان است نمىتواند علت احتياج ممكن به علت باشد وبنابر اين همان امكان ذاتى كه لا اقتضائى محض مىباشد سبب احتياج ممكنات به علت است .
آخوند گويد : منشأ احتياج ممكنات به علت ، حدوث نمىتواند باشد زيرا حدوث از كيفيات حاصله بعدى است وامكان هم علت احتياج نيست زيرا درست است كه امكان از حالات سابقه بر وجود است لكن وجود مقدم بر ماهيت است از باب تقدم فعل بر قوت وصورت بر ماده ومادام كه وجود متحقق نشود ماهيتى متحقق نخواهد شد وامكان كه لا اقتضائى محض است از حالات ماهيت است .ما حصل كلام آنكه وى امكان را در وجودات به معناى فقر ذاتى وحالت سابقه بر وجود مىداند وامكان در ماهيات را از حالات متأخر از ماهيات مىداند وماهيات را هم متأخر از وجود وبنابر اين امكان به معنى لا اقتضائى كه از حالات ماهيت است علت احتياج نمىتواند باشد بلكه فقر ذاتى ووجود تعلقى ارتباطى ممكنات كه به معناى امكان در وجود است منشأ احتياج ممكنات به علت است . (فرهنگ معارف اسلامى)
احتياط از جمله اصول عمليه فقه است كه آن را اشتغال نيز گويند ومبناى آن برائت يقينى ذمه است پس از اشتغال يقينى آن . توضيح اينكه اگر مكلف بداند كه شارع امرى را بر او واجب نموده ولى مورد آن را نداند وبين دو مورد يا بيشتر مردد باشد بر او است كه از عهده آن برآيد ومحتملات را انجام دهد ، واگر بداند مولى چيزى را بر او حرام ساخته ولى آن حرام نزد او مشخص نباشد بايد همه موارد احتمال را ترك كند تا به محرم قطعى دچار نگردد (به كتب اصوليه رجوع شود) .
روايات در باره احتياط در دين ونيز در باره احتياط در شئون زندگى بسيار آمده كه به تعدادى از آنها اشاره مىشود :عبدالرحمن بن حجاج گويد : از امام كاظم (ع) در باره دو نفرى كه در حال احرام متفقا حيوانى را شكار كنند پرسيدم كه آيا هر دو در كفاره آن شريكند يا بايستى هر يك از آنها يك كفاره كامل بدهد ؟ زيرا يكى از اصحاب اين مسئله را از من پرسيد ومن پاسخش را نداشتم .
فرمود : هرگاه چنين چيزى براى شما پيش آيد وحكمش را ندانيد بر شما است كه احتياط كنيد تا اينكه مسئله را بپرسيد .امام صادق (ع) فرمود : پرهيزكارترين مردم كسى است كه نزد شبهات بايستد .
پيغمبر (ص) فرمود : هر سلطانى را قرقگاهى (مرزى) است وقرقگاه خداوند حلال وحرام او است ، وشبهات (مسائل مجهوله) در ميان آنها است ، چنانكه اگر چوپان گوسفندان خود را كنار قرقگاه بچراند بيم آن مىرود كه وارد قرقگاه گردند ارتكاب شبهات نيز چنين خطرى را دارد پس احتياط كنيد .عبدالله بن وضاح گويد : به امام كاظم(ع) نوشتم : بسا شود كه قرص خورشيد از افق پنهان گشته وسرخى از كوه (مشرق) بالا رفته ومؤذنان مشغول اذانند آيا بدين اكتفا كنم وبا اين شرائط نماز بخوانم و روزهام افطار نمايم ؟ حضرت در جواب نوشت : نظر من آن است كه صبر كنى تا سرخى از ميان برود ودر امر دينت احتياط كنى .
امام صادق (ع) فرمود : توقف نمودن در شبهات ، به از آنكه خود را به تباهى افكنى ، وبازگو نكردن حديثى كه به آن اطمينان ندارى ، به از آنكه حديثى مشكوك بازگو نمائى . (بحار:2/258)اميرالمؤمنين (ع) به كميل بن زياد فرمود: اى كميل برادر تو دين تو است تا توانى در دينت احتياط كن .
امام صادق (ع) فرمود : مسئله زناشوئى شايستهترين وشايستهترين موردى است كه در آن بايد احتياط نمود زيرا فرج است وفرزند از آنجا بوجود آيد . (وسائل:18/116 ـ 123)آرى احتياط بى مورد وخودسرانه غلط است واز آن نهى شده چنانكه در حديث ذيل ملاحظه مىكنيد :
پيغمبر (ص) فرمود : كسى كه حلالى را حرام داند مانند كسى باشد كه حرامى را حلال داند . (بحار:65/157)واما روايات مربوط به احتياط در زندگى :
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : خداوند نگهبانى وحفاظت سه كس را به عهده نمىگيرد : آنكه در خانه خرابهاى منزل گزيده باشد وكسى كه كنار راه عبور به نماز بپردازد وكسى كه مركب سوارى خود را نبسته رها سازد .امام باقر (ع) فرمود : مواظب خود باشى كه مبادا به زمين خورى يا كسى را به زمين زنى ، به از آن است كه (بر اثر بى احتياطى يكى را به زمين زنى وسپس) التماس عفو وگذشت كنى . (بحار:76/267 و 78/187)
روى انه اُتِى باسير فى عهد عمر، فعرض عليه الاسلام فابى، فامر بقتله، قال: «لاتقتلونى و انا عطشان، فجائوا بقدح ملآن، فقال: لى الامان الى ان اشرب ؟ قال عمر: نعم، فاراق الماء على الارض، قال عمر: اقتلوه فانه احتال، فقال على بن ابى طالب(ع) لايجوز قتله فقد آمنته، فقال: ما افعل به؟ قال: تجعله لرجل من المسلمين بقيمة عبد، قال: و من يرغب فيه؟ قال: انا، قال: هو لك، فاخذه اميرالمؤمنين(ع) و القدح بكفه، فدعا، فاذا ذلك الماء اجتمع فى القدح، فاسلم لذلك، فاعتقه اميرالمؤمنين(ع) فلزم المسجد و التعبد»: نقل است كه در عهد خلافت عمر، اسيرى را كه مستوجب قتل بود حاضر ساختند، وى گفت: تشنهام، مرا آبى دهيد، چون قدح آب به دستش دادند گفت: تا اين آب بنوشم در امانم؟ عمر گفت: آرى، وى آبها را به زمين ريخت، عمر گفت: وى را بكشيد كه به ما نيرنگ زد، على(ع) كه در آنجا حضور داشت فرمود: شما او را امان دادهايد نمىتوانيد وى را بكشيد، خليفه گفت: پس چه كنيم؟ فرمود: وى را به بهاى بردهاى در اختيار يكى از مسلمانان قرار ده. عمر گفت: چه كسى چنين كسى را مىپذيرد؟ فرمود: مرا باشد. حضرت وى را به بردگى قبول نمود و سپس آزادش كرد، وى مسلمان شد و اسلامى نيكو داشت كه پيوسته ملازم مسجد و عبادت بود. (بحار:41/250)