next page

fehrest page

back page
ارث: (مصدر)، انتقال مال و جز آن از يكى (به در گذشتن يا كنار رفتن) به ديگرى. (فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله ربّ رضيا) (مريم: 5 ـ 6). حضرت زكريا (ع) چون مرگ خويش را نزديك مىبيند و خويشان نااهلى را در كنار خود مىيابد، بيم آن دارد كه آنها اشياء مادى او و نيز امور معنوى (زعامت قوم) را به ارث ببرند، از خدا مىخواهد كه وارث صالحى را به وى عطا كند، ميگويد: خداوندا! مرا فرزندى عطا فرما كه پسنديده باشد و از من و از آل يعقوب (يعقوب بن ماتان برادر عمران بن ماتان و عموى مريم، يا يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم كه جد اعلاى حضرت زكريا است) ارث ببرد.

كه اين دعا مستجاب مىگردد و خداوند، حضرت يحيى را به وى ميدهد.

مراد از «ارث» در اين آيه چيست؟ برخى از مفسرين گفتهاند: نبوّت است. اين قول را عامّه انتخاب نمودهاند بموجب حديثى كه ابوبكر (خود بتنهائى) از رسول اكرم (ص) روايت كرده، بدين مضمون كه پيامبران مالى را به ارث نمىنهند و هر مالى از آنها بماند صدقه است. قول دوم اين كه مراد، مال است از زكريا و نبوت از آل يعقوب. شيعه اين قول را اختيار نموده كه مقتضاى ظاهر لفظ است و ظهور حجت است، و بدين آيه استدلال نمودهاند بر اين مُدّعى كه انبياء ميراث مال نيز دارند، چه اين كه حضرت زكريا وارثى پسنديده از خدا مىخواهد: (و اجعله ربّ رضيا) در
صورتى كه اگر مراد او ارث نبوت بود اين قيد بيهوده و لغو مىبود، چه پيغمبر نتواند كه ناپسند بود. كس نگويد: خداوندا پيغمبرى خردمند و پسنديده بما عطا فرما.

اِرث: (بمعنى اسم مصدر يا اسم مفعول)، ميراث، تُراث: مالى يا حقى يا سلطهاى كه از درگذشتهاى به بازماندهاى انتقال يابد، بفارسى: مُرده ريگ. مرحوم طبرسى گفته: «الميراث ما صار للباقى من جهة البادى».

اِرث، شرعا: استحقاق شخصى است (وارث) از مال شخص مرده (مورّث)، يا حقى از حقوق شرعيه او. به عناوين ذيل ملاحظه فرمائيد:

1 ـ آياتى از قرآن راجع به ارث.
2 ـ موجبات ارث. 3 ـ موانع ارث. 4 ـ سهام ارث. 5 ـ ارث خنثى. 6 ـ ارث غرقى و به زير آوار مرده. 7 ـ حبوه در ارث. 8 ـ ارث حمل. 9 ـ عول و تعصيب در ارث.

«آيات ارث»

(للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون مما قلّ منه او كثر نصيبا مفروضا * و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه و قولوا لهم قولا معروفا * ... يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين فان كنّ نساء فوق اثنتين فلهنّ ثلثا ما ترك و ان كانت واحدة فلها النصف و لابويه لكلّ واحد منهما السدس مما ترك ان كان له ولد فان لم يكن له ولد و ورثه ابواه فلامه الثلث فان كان له اخوة فلامه السدس من بعد وصية يوصى بها او دين ...* و لكم نصف ما ترك ازواجكم ان لم يكن لهن ولد فان كان لهن ولد فلكم الربع مما تركن من بعد وصية يوصين بها او دين و لهن الربع مما تركتم ان لم يكن لكم ولد فان كان لكم ولد فلهن الثمن مما تركتم من بعد وصية توصون بها او دين و ان كان رجل يورث كلالةً او امرأة و له اخ او اخت فلكلّ واحد منهما السدس فان كانوا اكثر من ذلك فهم شركاء فى الثلث من بعد وصية يوصى بها او دين غير مضارّ وصية من الله و الله عليم حليم).
(نساء:7 ـ 12)

(يستفتونك قل الله يفتيكم فى الكلالة ان امرؤ هلك ليس له ولد و له اخت فلها نصف ما ترك و هو يرثها ان لم يكن لها ولد فان كانتا اثنتين فلهما الثلثان مما ترك و ان كانوا اخوة رجالا و نساء فللذكر مثل حظ الانثيين...). (نساء:176)

(و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ان الله بكل شىء عليم). (انفال:75)

«موجبات ارث»

آنچه موجب مىشود مالى (منقول يا غير منقول) يا حقى (مانند حق قصاص و حق خيار) از كسى به مرگ (حقيقى يا فرضى مانند ارتداد) به ديگرى منتقل گردد دو امر است: 1 ـ نسب (خويشى). 2 ـ سبب (رابطه زوجيت و جز آن). كسانى كه به نسب ارث مىبرند بترتيب عبارتند از: 1 ـ پدر و مادر و فرزند. 2 ـ برادر و خواهر و جد و جدّه.
3 ـ عمو و عمه و دائى و خاله.

فرزند فرزند و فرزند برادر و خواهر و فرزند عمو و عمه و دائى و خاله در طبقه پدر و مادر خويش است بشرط اينكه پدر يا مادرش در حيات نباشد.

كسانى كه به سبب ارث مىبرند عبارتند از: 1 ـ زوج و زوجه بسبب علقه زوجيت، اين دو با تمام طبقات وارث ارث مىبرند: زوج در صورت نبودن فرزند براى زوجه، نصف همه مال و با بودن فرزند يك چهارم. و زوجه با بودن فرزند براى زوج، يك هشتم و با نبودن آن يك چهارم از همه مال جز زمين، و از ساختمان و درخت ، قيمت آن.

شرط ارث در زوجيت دوام عقد است پس اگر عقد موقت بود از يكديگر ارث نمىبرند، ولى دخول شرط نيست كه به صِرف عقد توارث برقرار مىشود. مطلّقه رجعيه در حكم زوجه است كه هر يك از آن دو ، پيش از ديگرى در زمان عده بميرد ديگرى از او ارث مىبرد ولى مطلّقه به طلاق بائن خير.

آرى اگر كسى زن خود را در مرض موت خود طلاق دهد ـ كه اين كار مكروه است ـ و پيش از تمام سال از تاريخ طلاق به همان مرض بميرد زن از او ارث مىبرد خواه طلاق رجعى باشد يا بائن بشرط اينكه طلاق بخواست زن يا طلاق خلع و مبارات نباشد و آن زن شوهر نكرده باشد.

2 ـ آزاد كننده ميت اگر برده بوده بسبب ولاء عتق.

3 ـ ضامن جريره (به اين واژه رجوع شود) بسبب قراردادى كه بين او و ميت بوده، وى در صورتى ارث مىبرد كه ميت وارثى نداشته باشد حتى آزاد كننده.

4 ـ امام مسلمين بسبب ولاء امامت، وى در فرضى وارث است كه وارث ديگر حتى ضامن جريره نيز نباشد، بعضى گفتهاند وى با زوجه نيز ارث مىبرد.

ارث طبقه اول از اين قرار است: اگر پدر يا مادر تنها بودند تمام مال را به ارث مىبرد و اگر هر دو بدون فرزند، مادر با بودن دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى يا پدر و مادرى ميت، يك ششم و بقيه را پدر مىبرد و با نبود چنين برادر و خواهرانى مادر يك سوم و پدر دو سوم مىبرد.

فرزند اگر يكى بود همه مال از آن او است و اگر فقط پسرهاى متعدد يا دخترهاى متعدد بودند بطور مساوى قسمت مىكنند و اگر دختر و پسر با هم بودند پسر دو برابر دختر مىبرد.

و اگر پدر و مادر با فرزندان پسر يا پسر و دختر جمع شدند پدر و مادر هر يك ، يك ششم و بقيه از آن فرزندان است.

و اگر پدر و مادر با يك دختر جمع بودند در صورتى كه ميت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد (با وجود اينكه آنها در اين طبقه ارث نمىبرند) مال شش قسمت مىشود يك ششم از آن مادر و يك ششم از آن پدر و سه ششم از آن دختر است و يك ششم ديگر يك چهارمش از آن پدر و بقيه از آن دختر است.

و اگر برادر يا خواهران مزبور نبودند مال پنج قسمت مىشود پدر و مادر هر يك، يك قسمت و دختر سه قسمت مىبرد.

فرزند فرزند در همين طبقه اوّل است ولى با بودن فرزند بلا واسطه او ارث نمىبرد.

ارث طبقه دوم چنين است كه اگر جد (پدر بزرگ) تنها بود چه پدرى و چه مادرى مال همه از آن او است و همچنين اگر برادر پدر و مادرى يا پدرى بود، و اگر جد و برادر جمع شدند و هر دو از سوى پدر بودند مال را دو نصف مىكنند.

و اگر يك جده (مادر بزرگ) بتنهائى بود همه مال را مىبرد چه از سوى پدر باشد يا مادر.

و اگر جد يا جده يا هر دو پدرى با جد يا جده يا هر دو مادرى جمع بودند پدريها دو برابر مادريها مىبرد ولى مادريها بطور مساوى و پدريها، جد دو برابر جده مىبرد.

برادر مادرى يا خواهر مادرى بتنهائى همه مال را مىبرد و اگر برادر و خواهر مادرى جمع بودند مال را بطور مساوى مىبرند.

اگر برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى و برادر و خواهر مادرى با هم جمع بودند برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرند و مادرى اگر يكى بود يك ششم و اگر بيشتر بودند يك سوم بطور مساوى و بقيه از آن برادر و خواهر پدر و مادرى است كه برادر دو برابر خواهر مىبرد.

در صورتى برادر و خواهر پدرى ارث مىبرد كه برادر و خواهر پدر و مادرى نباشد.

اگر برادران با اجداد جمع بودند برادران و خواهران و اجداد مادرى يك سوم مىبرند و بطور مساوى با هم قسمت مىكنند و برادر و خواهر و جد و جده پدرى دو ثلث مىبرند، مرد دو برابر زن.

جد هر چه بالا باشد (در صورتى كه جد پائين نباشد) بهمراه برادر ارث مىبرد و برادرزاده هر چه پائين باشد (در صورتى كه برادر نباشد) بهمراه جد ارث مىبرد.

ارث طبقه سوم كه عمو و عمه و دائى و خاله است چنين است كه اگر يكى از اينها بتنهائى بود همه مال را به ارث مىبرد و اگر عمو و عمه با هم بودند در صورتى كه مادرى بودند بطور مساوى و اگر پدر و مادرى يا پدرى بودند مرد دو برابر زن مىبرد.

اگر عمو و عمه مادرى يا يكى از آنها با عمو و عمه پدرى يا پدر و مادرى جمع شدند مادرى اگر يكى بود يك ششم و اگر متعدد بودند يك سوم مىبرد و بقيه از آن پدرى يا پدر و مادرى است.

اگر عمو و عمه با دائى و خاله جمع شدند دائى و خاله چه يكنفر و چه بيشتر باشند يك سوم و عمو و عمه دو ثلث مىبرد. (لمعه دمشقيه)

هشام بن سالم گويد: روزى ابن ابى العوجاء (دهرى) به ابو جعفر احول (از ياران امام صادق «ع») گفت: چرا چنين است كه زن ناتوان يك سهم از ارث مىبرد و مرد توانمند دو سهم؟! احول گفت : من اين را از امام صادق(ع) پرسيدم فرمود: بدين سبب كه زن (هزينههائى مانند) ديه عاقله (پرداخت تاوان جنايات خطائى خويشان) و نفقه خود و جهاد ـ و حضرت امور ديگرى نيز برشمرد ـ (از قبيل مهر كه مرد مىپردازد و زن مىستاند) به عهده ندارد. (بحار:104/327)

«موانع ارث»

و آن چند چيز است: 1 ـ كفر. خواه بالاصاله كافر باشد يا بعداً مرتد شده باشد. ولى اگر ميت كافر باشد مسلمان از او ارث مىبرد. حتى اگر كافرى بميرد و بازماندگان متعددى داشته باشد و يكى از آنها مسلمان باشد همان مسلمان بتنهائى وارث او است. و اگر هيچ بازمانده مسلمان نداشته باشد اموالش ميان بازماندگانش به قانون ارث تقسيم مىگردد، مگر اين كه آن كافر مرتد باشد، كه در اين صورت اموالش به امام مسلمين منتقل مىشود نه به بازماندگان كافر او.

2 ـ قتل. اگر كسى يكى از نزديكان خود را عمداً و بناحق بكشد از او ارث نمىبرد; اما اگر بحق او را بكشد، چنانكه بموجب حد شرعى يا بجهت دفاع از خودش يا ناموس يا مالش او را بكشد چنين قتلى مانع ارث نمىگردد، چنانكه اگر بخطاى محض او را بقتل رساند، مانند اينكه پرندهاى را هدف گرفته باشد و تيرش به آن شخص اصابت كند، آرى از ديهاش ارث نمىبرد. اما قتل شبه عمد، مانند اينكه ضربهاى عمداً بر كسى وارد كند نه بقصد كشتن بلكه به نيت تأديب ـ مثلاً ـ و ضربه هم عادة كشنده نباشد، اتفاقاً بسبب آن ضربه بميرد، آيا چنين قتلى مانع ارث مىشود يا نه؟ محل خلاف است.

3 ـ بردگى. حسب آنچه كه در كتب مفصله مندرج است.

4 ـ ولادت از زنا. اگر نطفهاى از هر دو طرف به زنا منعقد شده باشد، ميان آن كودك و آن پدر و مادر علاقه وراثت نخواهد بود، و هيچيك از آنها از ديگرى ارث نمىبرند، ولى اگر از يك طرف زنا نباشد، چنانكه پدر يا مادر اشتباها مرتكب آن كار شده باشد ميان او و آن كودك توارث برقرار است و از يكديگر ارث مىبرند.

خود زنا زاده با نزديكانش از يكديگر ارث مىبرند. پيروان اديان ديگر (غير از اسلام) اگر بر طبق آئين خودشان ازدواج كرده باشند از نظر ما از يكديگر ارث مىبرند.

5 ـ لعان. فرزندى كه در مورد او لعان صورت گرفته باشد. (به واژه «لعان» در اين كتاب رجوع شود) ميان او و پدر توارث نباشد، اما لعان مانع ارث بردن او از مادر و بالعكس نمىباشد.

«سهام ارث»

وارث، گاه بقرابت (و بموجب عمومات وارده از كتاب و سنت) ارث مىبرد، چنانكه اگر وارث عبارت از فرزندان ذكور، يا ذكور و اناث با هم باشند، و گاه به فرض ارث مىبرد، مراد از فرض سهم معين و كسر مقررى است كه در قرآن بيان شده است، فروض معينه در قرآن، شش و مستحقين آن سيزده گروه مىباشند.

(اول نصف) و آن سهم يك دختر است در صورتى كه آن ميت فرزند ديگرى كه از ارث بردن مجاز باشد نداشته باشد. و نيز سهم خواهر پدر و مادرى يا پدرى است اگر برادرى كه مجاز الارث باشد با او نباشد. و نيز سهم شوهر است اگر زن فرزندى يا نوه و نتيجهاى نداشته باشد.

(دوم يك چهارم) و آن سهم شوهر است اگر زن داراى فرزند باشد. و سهم زن است اگر شوهر فرزندى نداشته باشد.

(سوم يك هشتم) و آن سهم زوجه است اگر شوهر داراى فرزند باشد.

(چهارم يك سوم) و آن سهم مادر است بشرط اينكه ميت داراى فرزند، و يا برادران متعدد نباشد. و نيز سهم برادر و خواهر مادرى است بشرط اينكه متعدد باشند.

(پنجم دو سوم) و آن سهم دو دختر يا بيشتر است بدين شرط كه ميت داراى پسر نباشد. و سهم دو خواهر يا بيشتر پدر و مادرى است بشرط اينكه برادر پدر و مادرى در بين نباشد، و يا خواهران پدرى بشرط اينكه برادر پدرى در ميان نباشد.

(ششم يك ششم) و آن سهم پدر است با وجود فرزند، و سهم مادر است در صورتى كه حاجبى در كار باشد، يعنى ميت داراى فرزند يا برادران متعدد باشد. و سهم برادر يا خواهر مادرى است اگر متعدد از مادر تنها نباشند.

«ارث خنثى»

اگر يكى از ورثه خنثى بود، يعنى هم داراى آلت تناسلى مردان و هم فرج زنان بود. (به اين واژه رجوع شود) در صورتى كه به هيچيك از مميزات، تشخيص مرد بودن يا زن بودن او داده نشد آن را خنثاى مشكل گويند و درمورد ارث نيمى از سهم مرد و نيمى از سهم زن به وى داده مىشود.

«ارث غرقى و به زير آوار مرده»

اگر دو نفرى كه چون يكى از آنها بميرد ديگرى وارث او باشد، مانند پدر و فرزند، اين دو نفر با هم غرق شوند و بميرند، يا بزير آوار بروند و بميرند، در صورتى كه معلوم نباشد كداميك زودتر مرده است، هر يك از اين دو از ديگرى ارث مىبرد، بدين معنى كه ورثه فرزند پسر از جدشان به اندازه سهم يك پسر، ارث مىبرند و ورثه پدر در حد سهم پدر از مال فرزند متوفى ارث مىبرند. اين حكم خاصّ اين دو سبب است.

«حَبوَه در ارث»

اصل حبوه بمعنى دهش و بخشش است، و در اصطلاح فقه: آن بخش از تركه ميت را گويند كه به بزرگترين پسر او اختصاص دارد، جامههاى ويژه او و انگشتر و شمشير و قرآنش به پسر بزرگترش داده مىشود، و اگر دو پسر بزرگترين اولاد او بودند بى آنكه يكى از ديگرى بزرگتر باشد (كه بندرت اتفاق مىافتد) حبوه را ميان آن دو تقسيم مىكنند. ملاك بزرگترين پسر هنگام مرگ پدر است. در اين كه سلاح غير از شمشير نيز جزء حبوه محسوب شود محل تأمل است.

«ارث حمل»

هر گاه هنگام مرگ مورث حملى (جنين در رحم مادرى) باشد كه اگر قابل وراثت متولد شود (هنگام ولادت جان داشته باشد) مانع از ارث تمام يا بعضى از وراث ديگر مىگردد نبايد ارث را تقسيم نمود تا حال حمل معلوم شود، و اگر حمل مانع از ارث هيچيك از ساير وراث نبود و آنها بخواهند تركه را تقسيم كنند بايستى پيش از تقسيم، حصهاى به اندازه حصه دو پسر از همان طبقه كنار نهند و سپس تقسيم كنند كه پس از وضع حمل معلوم مىشود آن حصه از آن كيست.

«عول و تعصيب در ارث»

به «عول» در اين كتاب رجوع شود.

اَرج: ارزش، قيمة ، قدر و منزلت. (و التين و الزيتون ... لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم) ; سوگند به انجير و زيتون ]كه بمعانى ديگر تفسير شده[ و طور سينا و اين شهر امن كه انسان را به بهترين ارج آفريديم. (تين:1 ـ 4)

در حديث آمده كه «قيمة كل امرء ما يحسنه» ارج هر كس بر حسب كمالات او است (مجمع البحرين). اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اى مردم! دينى كه دانش در آن نباشد و دنيائى كه انديشه در آن نباشد و عبادتى كه با پرهيز از محرمات توام نباشد ارزش ندارد.

امام كاظم (ع) فرمود: ارجمندترين مردم كسى است كه به دنيا ارج ننهد، و بدانيد كه ابدان شما را جز بهشت بهائى نباشد پس خود را به كمتر از آن مفروشيد. (بحار:1/141 ـ 174)

اِرجاء: اميدوار كردن. واپس بردن، كار را بتأخير افكندن. قرآن كريم: (ترجى من تشاء منهن و تؤْوى اليك من تشاء...) ; تو اى رسول هر يك از زنانت را كه خواهى نوبتش مؤخر دار و هر كه را خواهى بخود بپذير... (احزاب:51)

اَرجاء: جِ رجا: كنارهها، اطراف. قرآن كريم: (و الملك على ارجائها): فرشتگان به اطراف آن بوند (حاقه:17). اميرالمؤمنين(ع): «ثم انشأ سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء»: پس از آن خداوند سبحان، طبقات جوّ را از هم گشود، و اطراف فضا را باز كرد . (نهج : خطبه 1)

اِرجاع: باز گردانيدن.

اِرجاف: اضطراب شديد. شايعه پراكنى. اشاعه دروغ و باطل كه موجب اندوه ديگرى گردد، اين كار از گناهانى است كه اسلام ـ در قرآن و حديث ـ شديداً آن را مورد نكوهش قرار داده و بشدت از آن منع كرده است. قرآن كريم: (لئن لم ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لايجاورونك فيها الا قليلا * ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتّلوا تقتيلا): اگر منافقان و بيمار دلان و شايعه پراكنان در شهر دست از اين شيوه خويش برندارند، تو را عليه آنها برانگيزانيم كه از آن پس، جز اندك زمانى در اين شهر باقى نمانند. رانده شدگان درگاه بوند كه هر جا يافت شوند آنان را دستگير نموده به قتل رسانند . (احزاب:60 ـ 61)

اِرجال: پياده كردن. فرو گذاشتن. مهلت دادن.

اَرَّجانى : ابوبكر احمد بن الحسين الأرجانى قاضى تستر ، وى از افاضل عصر خويش و مليح الشعر و رقيق الطبع بود و ديوان شعر او در آفاق مشهور است و در اصفهان از ابىبكر محمد بن احمد بن الحسين بن ماجة الابهرى سماع حديث كرد و او وى را به جميع مسموعات و مقولات خويش اجازه داد و ارجانى در تستر در حدود سنه اربعين و خمسمائه 540 درگذشت (انساب سمعانى) . مؤلف معجم المطبوعات آرد : قاضى ابوبكر احمد بن محمد بن الحسين الارجانى الشيرازى الشافعى ملقب به ناصح الدين . وى قاضى تستر و عسكر مكرّم بود و او را شعر رائق به نهايت نيكوئى است . عماد كاتب اصفهانى ذكر او در خريدة آورده گويد : ارجانى در عنفوان عمر خود در مدرسه نظاميه اصبهان علم آموخت . مؤلف معجم المطبوعات آرد: و شعره من آخر عهد نظام الملك سنة نيّف و 480 الى آخر عهده و هو سنة 544 و پيوسته نائب قاضى در عسكر مكرم بود و او مردى معظم و معزّز و شعر او بسيار است و آنچه از او جمع شده به عُشر اشعار وى نمىرسد . ارجانى در شهر تُستر و به قولى
در عسكر مكرم وفات كرد . ديوان ارجانى را احمد بن عباس الازهرى تصحيح و تفسير كرده در بيروت به سال 1307 به طبع رسيده است . رجوع به تاريخ الحكماى قفطى صفحه 342 سطر 11 شود .

اَرجَح: راجحتر. بهتر. چربندهتر. ابوجعفر (ع): «من كان ظاهره ارجح من باطنه خفّ ميزانه»: آن كس كه برونش بر درونش بچربد كفّه ترازويش به نزد خداوند سبك باشد. (بحار:71/365)

اَرجُل : جِ رَجِل . پيادگان . و جِ رِجل . پايها . (اليوم نختم على افواههم و تكلّمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون): امروز (قيامت) بر دهنهاشان مهر مىزنيم و دستهاشان با ما سخن مىگويند و پاهاشان به اعمالشان گواهى مىدهند (يس:65) . (اَلَهم اَرجُلٌ يمشون بها اَم لَهُم اَيد يبطشون بها): آيا آنها (بتان) را پاهائى است كه بدآنهاراه پيمايند يا دستهائى كه از آستين قدرت برون آرند . (اعراف:194)

اَرجَل : قوى . مرد كلان پاى . ستور يكپاى سفيد . احمق .

ارجمند: ارزشمند، صاحب قيمت، با قدر. ثمين. نفيس، گرانبها. بلندمرتبه.

اُرجُوان : معرّب ارغوان . درختى كه گل سرخ دارد .

اُرجوزَة : قصيدهگونهاى از بحر رجز . شعر كوتاه . ج : اراجيز .

اَرحام: جِ رحم، زهدانها. قرآن كريم: (الله يعلم ما تحمل كل انثى و ما تغيض الارحام و ما تزداد و كل شىء عنده بمقدار): خدا مىداند كه هر مادينه چه در رحم دارد (به هويت و آينده و سعادت يا شقاوت او آگاه است) و نيز مىداند كه رحمها چه زيادت و يا چه كاستى در آنها پديد مىآيد و هر چيزى را به نزد او اندازهاى مقرر است (رعد:9). خويشان. قرآن كريم: (لن تنفعكم ارحامكم و لا اولادكم يوم القيامة يفصل بينكم و الله بما تعملون بصير): نه خويشانتان و نه فرزندان شما را در قيامت سودى نرسانند، كه در آن روز ميان شما و آنها جدائى مىافتد و خداوند بدانچه انجام مىدهيد آگاه است (ممتحنه:3). به «رَحِم» نيز رجوع شود.

اَرحَب: اوسع، گشادهتر. در اوصاف رسول خدا (ص) آمده: «... كان ارحب الناس صدرا»: آن حضرت از هر كسى دست و دل بازتر بود.

اَرحَم : رحيمتر . مهربانتر . (ارحم الراحمين) : مهربانترين مهربانان . اين تركيب چهار بار در قرآن كريم و در نعت حضرت بارى عزّ اسمه آمده است ; اعراف : 151 و يوسف : 64 و 92 و انبياء:83 .

اَرخَص : ارزانتر .

اَرد : درستى و راستى و پاكى و تقدس ، و مجازا مقدس . همين كلمه در اول اردشير و اردوان و اردستان و اردبيل و اردكان ديده مىشود . خشم ، قهر ، غضب . نام ايزدى در آئين ايرانيان باستان و گاه ارت به كار رود .

اِرداء: لاغر كردن. هلاك كردن. به مشقت افكندن. فرو انداختن. قرآن كريم: (و ذلكم ظنكم الذى ظننتم بربكم ارداكم فاصبحتم من الخاسرين). (فصلت:23)

اِرداف: در پى كسى رفتن. از پى درآوردن. بترك نشاندن. به پس پشت خود سوار كردن. امير المؤمنين (ع) ـ در وصف اخلاق رسول اكرم (ص) ـ : «و لقد كان رسول الله (ص) يأكل على الارض و يجلس جلسة العبد و... و يركب الحمار العارى و يردف خلفه ...» . (بحار:16/284)

اَردَأ: ردىءتر. زبونتر. پستتر. بدتر.

next page

fehrest page

back page