next page

fehrest page

back page
اِستَبرَق: معرب استبرك: ديباى ستبر. اين كلمه چهار بار در قرآن كريم و در وصف پوشاك بهشتيان ذكر شده است.

در حديث امام سجاد (ع) آمده: هر كه برادر دينى برهنه خود را بپوشاند خداوند او را از استبرق و حرير (بهشت) بپوشاند ... (بحار:74/303). براء بن عازب گويد: پيغمبر (ص) ما (مردان) را از پوشيدن استبرق نهى نمود. (بحار:83/254)

و در حديث امام صادق (ع) آمده: هر كس به مسلمانى كه برهنه بود جامهاى دهد خداوند از استبرق بهشت به وى بپوشاند، و هر كه به مسلمان جامهدارى جامهاى دهد، تا گاهى كه پارهاى از آن جامه باقى است خداوند او را در ستر خويش بدارد. (بحار:74/381)

اِستبسال: دل به مرگ دادن، بر جنگ دل نهادن تا بكشد يا كشته شود.

اِستبشار: مژده دادن. (و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم): و مژده مىدهند به آن مؤمنان كه هنوز به آنها نپيوستهاند . (آل عمران:170)

اِستبصار: طلب بصيرت كردن، بينا دل شدن.

اِستِبضاع: سرمايه كردن مالى. استبضعتُ فلانا: مال و سرمايهاى را در اختيار وى نهادم. در حديث امام صادق (ع) آمده كه فرمود: «انى اردت ان استبضع بضاعة الى اليمن فاتيت ابا جعفر (ع) فقلت: انى اردت ان استبضع فلانا، فقال لى: اما علمت انه يشرب الخمر؟ ...»: من مىخواستم مالى را براى تجارت به يمن سرمايه كنم، به نزد امام باقر (ع) رفتم گفتم: مىخواهم سرمايهام را به فلان شخص بسپارم. فرمود: مگر نمىدانى كه وى مشروب مىنوشد؟!... (بحار:103/164)

اِستبطاء: درنگى شمردن، چون كسى در انتظار شخصى باشد و آمدن آن شخص بنظر آن كس بتأخير افتد و دير شود، گفته مىشود: «استبطأ فلان فلانا». در حديث رسول الله (ص) آمده: «من استبطأ الرزق فليستغفر الله»: هر كه پندارد كه روزيش به تأخير افتاده است، استغفار كند . (بحار:46/201)

اِستتابه: توبه خواستن. فى حديث امير المؤمنين (ع) مع عبدالله بن سبأ حين ادعى النبوة و قال بالوهية على (ع) انه (ع) حبسه و استتابه ثلاثة ايام فلم يتب فاحرقه بالنار... (بحار:25/286)

اِستِتار: پوشانيدن. در پرده شدن. روى ابو بصير عن ابى عبدالله (ع) قال: «كان طول رحل رسول الله (ص) ذراعا و كان اذا صلى وضعه بين يديه يستتر به ممن يمر بين يديه. و يجوز الاستتار بالسهم و الخشبة و كل ما كان اعرض فهو افضل ...»: درازاى دنباله زير پالان شتر پيغمبر (ص) يك ذراع بود كه هنگام نماز آن را رو به روى خود مىنهاد بدين منظور كه از عابر پيش رو ساترى باشد، و جايز است با تير و چوب جهت چنين ستارى استفاده كرد، و هر چه پهناى آن بيشتر باشد بهتر است . (بحار:83/300)

اِستِتباب: كامل و راست شدن كار براى كسى. چون ياران امير المؤمنين (ع) در صفين ديدند معاويه گروهى از سردمداران عراق را بمال جذب خويشتن كرده بعضى از آنها به حضرت عرض كردند: كسانى را از اصحابت كه خطر پيوستگيشان به معاويه احساس مىشود به مال نگهدار «حتى اذا استتبّ لك ما تريد عدت الى احسن ما كنت عليه من العدل فى الرعية» كه چون كار بر تو راست آمد باز بر سر عدل آئى و به بهترين وجه در ميان رعيت به داد پردازى. (بحار:78/96)

اِستتباع: پيروى كردن. پيروى كردن خواستن. در اصطلاح بديع: نوعى از صنايع شعرى است كه آن را مدح موجه نيز خوانند، و آن ستودن ممدوح است به مدحى كه منتج مدح ديگر باشد. مانند:

آن كند كوشش تو بر اعداكه كند بخشش تو بر دريا

ز رشك ساعدش در خون نشستهيد بيضا به رنگ پنجه گل

اِستثفار: دامن ميان هر دو ران گرفتن.

اِستِثقال: گران داشتن. اميرالمؤمنين (ع) ـ ضمن خطبهاى ـ: «من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه»: آن كه بر او گران آيد كه سخن حق به وى گفته شود، و يا عدالت بر او عرضه شود، چنين كسى عمل به حق و عدالت بر او گرانتر آيد. (بحار:41/152)

اِستثمار: ميوه خواستن. از رنج ديگرى بر خوردن.

اِستثناء: بيرون كردن چيزى از حكم ماقبل خود چنانكه گوئى: همه آمدند جز زيد. و در قرآن و حديث بمعنى گفتن «ان شاء الله» آمده (و لا يستثنون) يعنى آنها (اصحاب الجنة) «ان شاء الله» نگفتند.

در اخلاقيات اسلام بسى تأكيد شده كه چون مسلمان به كارى تصميم مىگيرد تنها امكانات و اسباب ظاهرى آن كار را در نظر نگيرد بلكه مشيت خدا را بيش از هر چيز در آن مؤثر داند و بگويد اگر خدا بخواهد چنين كنم (و لا تقولنّ لشىء انى فاعل ذلك غدا الاّ ان يشاء الله) هرگز مگو فردا چنين كنم، جز اينكه خدا بخواهد.

روايات مربوطه بواژه «ان شاء الله» رجوع شود.

و بدين جهت ان شاء الله را استثناء گويند كه چون كسى بگويد: اين كار را مىكنم ان شاء الله مرادش آن است كه همه موجبات كار از تصميم من تا دگر اسباب ظاهرى مهيا است جز مشيت خدا كه بر من مجهول است.

استجابت: پاسخ كردن، جواب گفتن، مهياى جواب شدن، پذيرفتن. (الذين استجابوا لله و للرسول من بعدما اصابهم القرح...): آنان كه نداى خدا و رسول را (به كوچ به جهاد) پاسخ مثبت دادند، در حالى كه (از جنگ پيشين) مجروح بودند . (آلعمران:172)

استجابت دعاء ، به «اجابت» رجوع شود.

اِستجاره: زنهار خواستن. قرآن كريم: (و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله) ; و هرگاه يكى از مشركان بتو پناه آورد وى را پناه ده تا كلام خدا را بشنود آنگاه وى را بجايگاه امن خويش برسان زيرا اينان نادانند. (توبه:6)

اِستِجازَة: دستورى خواستن.

اِستجمار: با سنگ استنجاء كردن. مقيم كردن لشكر بدار الحرب . خود را بخور دادن به عود و جز آن . كان النبىّ يستجمر بالعود القمارى . (بحار:76/143)

اِستِجمام: بر آسودن. با گياه شدن زمين. پر آب شدن چاه.

اِستِحاضَة: خونى كه از رحم زن نه از رگ حيض بلكه از رگ عاذل بيرون آيد و در شرائط حيض و نفاس نبود، چنانكه پيش از بلوغ يا پس از يأس يا كمتر از سه روز (در صورتى كه بعد از وضع حمل نباشد) يا بدنبال حيض پس از پايان ده روز يا پس از ايام عادت (بشرط اينكه خون حيض از ده روز بگذرد) يا بفاصله كمتر از ده روز از پايان حيض بيرون آيد.

استحاضه از نظر احكام سه قسم است:

قليله: خونى كه پنبه را رنگ بكند ولى در آن نفوذ نكند، حكم اين خون آن است كه براى هر نماز كه پيش از آن ديده شود وضو بسازد.

متوسطه: خونى كه به پنبه نفوذ كند ولى از پشت آن بيرون نيايد، حكم آن ، اين است كه علاوه بر وضو براى هر نماز يك غسل نيز در اول روز بكند.

كثيره: خونى كه از كثرت از پشت پنبه نيز بيرون آيد، حكمش آنكه در شبانه روز سه غسل جهت نماز صبح و دو نماز ظهر و عصر و دو نماز مغرب و عشاء بكند و بعضى گفتهاند براى هر نماز وضو نيز بسازد.

استحاضه از نظر كيفيت: سرد، زرد رنگ و رقيق است و بكندى بيرون آيد بخلاف خون حيض كه گرم، تيره رنگ و غليظ است و بفشار از موضع بيرون آيد، و در برخى موارد اشتباه بين اين دو خون به اين مشخصات نياز افتد چون مضطربه و ناسيه و مانند آن . (لمعه دمشقيه و عروة الوثقى)

اِستِحالَة: تغيير و تحول از حالتى بحالتى ديگر، تبدل حقيقة الشىء و صورته النوعية الى صورة اخرى. استحاله از مطهرات است مانند اينكه مدفوع نجس بخاك مبدل گردد يا چوب نجس شده خاكستر شود يا شاش بخار شود. كه همه اين تبدلات طاهر كنندهاند. (عروة الوثقى)

اِستِحباب: دوست داشتن. گزيدن بر. در شرع: خطاب اقتضائى غير جازم.

اِستِحسان: نيكو شمردن. در حديث آمده: «من استحسن قبيحا كان شريكا فيه»: كسى كه كار زشتى را نيكو بشمرد، وى در آن كار شريك خواهد بود. و در اصطلاح نام يكى از چهار دليل سنيان است در استنباط احكام، كه با قياس جلى معارضه كند، و چون از آن قوىتر بود عمل بدان باشد، و بدين سبب آن را بدين نام موسوم ساختند كه غالبا از قياس جلى قوىتر بود، و معنى آن چنين است كه اين، قياسى پسنديده است.

اِستِحصاء: ضبط كردن، شمار كردن.

اِستِحصاد: استحصاد زرع، به هنگام درو رسيدن كشت.

اِستِحضار: حاضر كردن خواستن. به خود باز آمدن. دوانيدن.

اِستِحفاظ: يادداشت خواستن. ياد گرفتن چيزى را. حفظ كردن. نگاهدارى خواستن. نگاهبانى كردن. نگاهدارى كردن. اميرالمؤمنين (ع) ـ در وصف متقين ـ: «لا يضيع ما استحفظ، و لا ينسى ما ذكر». (بحار:67/315)

اِستِحقار: خوار داشتن.

اِستِحقاق: سزاوار شدن، سزاوار بودن. قرآن كريم: (فان عثر على انهما استحقا اثما)(مائده:107). اى وجبت عليهما عقوبة.

اِستِحكام: استوار شدن.

اِستِحلاف: سوگند دادن. عن ابى جعفر(ع) : كان على (ع) اذا اخذ اسيرا فى حروب الشام اخذ سلاحه و دابته و استحلفه ان لا يعين عليه» . (بحار:41/50)

اِستِحلال: حلال كردن، تشريع حكم حليت. استحلال به اين معنى منحصراً در صلاحيت شارع مقدس، و از كس ديگر بدعت و حرام است.

اِستِحلال: معتقد به حليت چيزى بودن، و حلال دانستن چيزى; كه اگر موافق شرع بود واجب، و اگر بر خلاف شريعت بود بدين معنى كه يكى از محرمات شرع را حلال بداند، اگر چنانچه آن محرّم غير ضرورى بود، حرام; و اگر از محرمات ضروريه شرع ـ مانند زنا و شرب خمر ـ بود الحاد و كفر است.

رسول خدا (ص) فرمود: «المجالس بالامانة الاّ ثلاثة مجالس: مجلس سفك فيه دم حرام، و مجلس استحلّ فيه فرج حرام، و مجلس استحل فيه مال حرام بغير حقّه»: هر مجلسى محترم، و وقايع آن به نزد شركت كنندگان، امانت است، جز سه مجلس: مجلسى كه ريختن خون محترمى در آن تجويز شود، و مجلسى كه تجاوز به ناموس مسلمانى مجاز دانسته شود، و مجلسى كه غصب و دستبرد به مال محترمى جايز دانسته شود .

عن الصادق (ع): «اذا اختلط الذكىّ بالميتة باعه ممن يستحل الميتة»: اگر گوشت مذبوح شرعى با گوشت مردار مخلوط و مشتبه گرديد، آن را به كسى بفروشيد كه چنان گوشت را حلال مىداند . (بحار:65/144)

اِستِحلال: حليت خواستن، طلب حليت نمودن از كسى كه مالى يا حقى از او توسط مستحل ضايع شده باشد، استحلال به اين معنى گاه واجب باشد، مانند استحلال غيبت كننده از غيبت شدهاى كه خبردار شده باشد، و گاه مباح يا مستحب، مانند استحلال غاصب از مغصوب عنه، در صورتى كه اداء مال غير مقدور بود، و يا استحلال جهت فعل غصب و تصرف در عين مغصوبه باشد.

اِستِحمام: به گرمابه شدن، به حمام رفتن، شستشو نمودن به آب گرم.

به «حمّام» رجوع شود.

اِستِحواذ: چيره شدن بر چيزى. قرآن كريم: (استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله...); شيطان بر آنها چيره گشت و ياد خدا را از خاطرشان زدود (مجادله:19). (و ان كان للكافرين نصيب قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين) ـ اين آيه درباره منافقان است كه در صورت غلبه كفار بر اهل ايمان بكفار مىگفتند ـ ; آيا بر شما در رأى غلبه نكرديم و از گرويدن
بمؤمنين باز نداشتيم؟ پس در اين فتح ما را نيز بهرهاى بايد، و يا ما بر شما منت داريم. (نساء:141)

اميرالمؤمنين (ع) در بيان آغاز فتنه: «...فهنا لك استحوذ الشيطان على اوليائه...» آنجا است كه شيطان بر پيروان و دوستانش پيروز مىگردد. (بحار:2/315)

اِستِحياء: شرم داشتن: (فجاءته احداهما تمشى على استحياء) ; پس يكى از آن دو (دختر شعيب) بنزد موسى آمد در حالى كه بحالت شرم و حيا راه مىرفت . (قصص:25)

زنده داشتن: (يذبّح ابنائهم و يستحيى نسائهم); پسرانشان را (فرعون) سر مىبريد و زنانشان (زنان بنى اسرائيل) را زنده ميگذاشت. (قصص:4)

اِستِخارَة: خواستار گزينش بهترين از دو امر يا امور شدن، از كسى خواستن كه بهترين را براى خواستار انتخاب نمايد.

استخاره ـ كه در كتب حديث شيعه و سنى بحد تواتر از معصومين رسيدهـ نوعى دعا و درخواست است از بنده بدرگاه خداوند در مورد تردد ـ در امرى كه داراى وجوه متعدد باشد، و يا تردد در انجام دادن و انجام ندادن امرى ـ و او از خداوند مىخواهد كه آنچه به خير و صلاح او است در دل او اندازد و تصميمش را بدان استوار دارد و آن را برايش ميسّر و ممكن سازد.

از معلى بن خنيس نقل شده كه گفت: از امام صادق (ع) شنيدم مىفرمود: هيچ بنده مؤمنى از خداوند خود ، گزينش بهترين را درخواست ننمود جز اين كه خداوند، آنچه بهتر بود برايش انتخاب نمود هر چند آن را كه برايش گزيده مورد پسند بنده نباشد.

در كتاب جمع بين الصحيحين (صحيح مسلم و صحيح بخارى) از جابر بن عبدالله روايت شده كه گفت: پيغمبر (ص) به ما ـ اصحاب ـ استخاره ياد مىداد همچنان كه سورههاى قرآن به ما تعليم مىنمود.

در منابع شيعه از امام صادق (ع) و آن حضرت از پدرش روايت نموده كه مىفرمود: ما استخاره را آنچنان مىآموختيم (و به آموزش آن اهتمام مىورزيديم) كه سورههاى قرآن را مىآموختيم. نيز در حديث ديگر از امام صادق (ع) آمده كه فرمود: من چون استخاره كنم دگر باكى ندارم كه به كدام پهلويم به زمين بيفتم. (بحار:91/224)

بخارى و مسلم از جابر بن عبدالله روايت كرده كه رسول خدا (ص) بدين كيفيت در همه امور به ما استخاره تعليم مىنمود: هر گاه در صدد انجام كارى برآمدى دو ركعت نماز ـ غير از نمازهاى فريضه ـ بخوان و پس از سلام نماز اين دعا بخوان: «اللهم انى استخيرك بعلمك، و استقدرك بقدرتك، و اسئلك من فضلك العظيم، فانك تقدر و لا اقدر، و تعلم ما لا اعلم، و انت علاّم الغيوب. اللهم ان كنت تعلم ان هذا الامر خير لى فى دينى و معاشى و عاقبة امرى ـ يا اين كه فرمود: عاجل امرى و آجله ـ فاقدره لى و يسّره لى، ثم بارك لى فيه، و ان كنت تعلم ان هذا الامر شرّ فى دينى و معاشى و عاقبة امرى ـ يا اين كه فرمود:
عاجل امرى و آجله ـ فاصرفه عنى و اصرفنى عنه. و اقدر لى الخير حيث كان، ثم رضّنى به» سپس فرمود: آنگاه حاجت خويش را بزبان آرد. (فتح البارى:11/183 چاپ سلفيه، نسائى:6/80 ـ 81 چاپ المكتبة التجارية)

از ابن ابى يعفور روايت است كه گفت: از امام صادق (ع) شنيدم كه در مورد استخاره مىفرمود: نخست خداى را به بزرگى ياد كن و حضرتش را تمجيد و تحميد نما و بر پيامبر و آلش درود فرست و سپس بگو: «اللهم انى اسألك بأنّك عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم و انت علاّم الغيوب، استخير الله برحمته» ـ سپس حضرت فرمود: اگر كار مورد نظر حائز اهميت است كه از انجام آن بيمناكى صد بار اين جمله «استخير الله برحمته» را تكرار كن، وگرنه سه بار كافى است. (بحار:91/256)

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود: موقعى كه پيغمبر (ص) مرا به يمن اعزام داشت در حال حركت از مدينه سفارشاتى بمن داشت از جمله فرمود: اى على «ما حار من استخار» هر كه به گزينى در امور خود را از خدا خواستار گرديد سرگردان نگشت. (بحار:75/100)

استخاره به استشاره: استخاره بوسيله مشورت با خدا. در مكارم الاخلاق از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: چون خواستى وارد كارى شوى، پيش از آنكه با ديگران مشورت كنى با خداى خويش مشورت كن. راوى گويد: عرض كردم: چگونه با خدايم مشورت كنم؟ فرمود: صد بار بگو: «استخير الله» (به گزينى در كارم را از خدا مىخواهم) سپس در كار مورد نظر با مردم مشورت كن، كه خداوند هرآنچه بخير و صلاح تو است بزبان هر كه خواهد جارى سازد. (بحار:91/253)

استخاره به تسبيح: از مرحوم شيخ بهائى نقل شده كه گفت: از اساتيدمان شنيديم كه شفاهاً از حضرت حجت عجل الله فرجه الشريف نقل شده كه استخاره به تسبيح چنين است: تسبيح را به دست گير و سه بار بر محمد و آل صلوات فرست و سپس يك مشت از تسبيح جدا ساز و دو دانه دو دانه بشمار اگر يكى ماند آن كار را انجام ده و اگر دو تا ماند انجام مده. (بحار:91/250)

استخاره به قرآن: از حضرت رسول(ص) روايت شده كه چون خواستى به قرآن استخاره كنى سه بار قل هو الله احد بخوان و سه بار بر محمد و آل صلوات فرست و سپس بگو: «اللّهم تفألت بكتابك و توكلت عليك فأرنى من كتابك ما هو مكتوم من سرك المكنون فى غيبك» آنگاه قرآن كامل را مىگشائى و مطلب خود را در سطر اول صفحه دست راست مىبينى. (بحار:91/241)

استخاره ذات الرقاع: از امام صادق(ع) روايت شده كه چون خواستى كارى انجام دهى (و در آن ترديد داشتى) شش رقعه (كاغذ يا پوست) برگير و در سه تاى آنها بنويس «بسم الله الرحمن الرحيم خيرة من الله العزيز الحكيم لفلان بن فلانة ـ و نام خود و مادرت را بنويس ـ افعل» و در سه تاى ديگر بنويس «بسم الله الرحمن الرحيم خيرة من الله العزيز الحكيم لفلان لا تفعل» و همه اينها را به زير سجاده خود بنه و دو ركعت نماز بخوان و سپس بسجده رو و صد بار بگو: «استخير الله برحمته خيرة فى عافية» آنگاه رقعهها را بهم مخلوط كن و آنها را يكى پس از ديگرى ببين، اگر سه رقعه پشت سر هم «افعل» بود آن كار انجام ده و اگر سه تا «لا تفعل» بود انجام مده و اگر يكى افعل و ديگرى لا تفعل بود اين دو را بكنارى نه و سه تاى ديگر را نيز ببين و به آخرين رقعه نگاه مكن و اين سه را با دو تاى اولى روى هم ملاحظه كن اگر بيشتر «افعل» بود آن كار انجام ده و اگر بيشتر «لا تفعل» بود انجام مده. (بحار:91/244)

اِستخبار: خبر پرسيدن از كسى. در حديث دفن امير المؤمنين (ع) جسد حضرت صدّيقه آمده آن حضرت در آن حال خطاب بروح رسول الله (ص) عرض كرد: «...و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك على هضمها، فاحفها السؤال و استخبرها الحال...»: زودا كه دخترت تو را به ستمهائى كه بر او وارد شده خبردار سازد، پس بىپرده از او بپرس و ما وقع را او خبر گير . (بحار:43/193)

استخدام: خدمت خواستن، بخدمت گرفتن. و در اصطلاح ادب: ان يذكر لفظ له معنيان، فيراد به احدهما ثم يراد بالضمير الراجع الى ذلك اللفظ معناه الآخر، او يراد باحد ضميريه احد معنييه ثم بالآخر معناه الآخر. فالاول كقوله:

اذا نزل السماء بارض قومرعيناه و ان كانوا غضابا

اراد بالسماء الغيث و بالضمير الراجع اليه من رعيناه النبت، و السماء يطلق عليهما. و الثاني كقوله:

فسقى الغضا و الساكنيه و ان همشبّوه بين جوانحى و ضلوعى

اراد باحد الضميرين الراجعين الى الغضا و هو المجرور فى الساكنيه، المكان، و بالآخر و هو المنصوب فى شبّوه، النار; اى اوقدوا بين جوانحى نار الغضا، يعنى نار

next page

fehrest page

back page