طوسى او را در شمار كسانى كه از امامان عليهم السلام روايت نكردهاند ياد نموده است . از على بن الحسن دقاق نيشابورى روايت نموده ، و كسى در شرح حال سلمان از او روايت آورده است . (دائرة المعارف تشيع)
به موجب مكتشفات علمى قرون اخيره ، فسيلهائى از نوع بشر كشف شده كه ميليونها سال قبل بر اين زمين مىزيستهاند ، در صورتى كه حداكثر عمر اين نسل ـ طبق ادله معتبرة ـ بين هفت و هشت هزار سال است .
در برخى روايات كه در اين باره آمده تعبيراتى مانند : «الف الف عالم والف الف آدم» به كار برده شده ، كه مراد از اين لفظ ، مليون نيست بلكه منظور از اين تعبير ، مبالغه و بيان كثرت است ، يعنى چه بسيار ؟!
«واينكنمونهاىاز روايات مربوطه» :
ابوحمزه ثمالى گويد : امام سجاد (ع) (ضمن حديثى مفصل) به من فرمود : ... تو گمان دارى كه خداوند آفريدهاى را پيش از شما نيافريده ؟ آرى ، به خدا سوگند كه خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفريده كه تو در آخرين آن عوالم قرار دارى. (بحار:25/25) از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه حضرت در پاسخ كسى كه پرسيد قبل از آدم كه بوده ؟ فرمود : آدم . وى سؤال خود را تكرار نمود ، فرمود : اگر صد بار بپرسى خواهم گفت : آدم . از امام باقر (ع) رسيده كه فرمود : خداوند پس از فناى اين خلق و اين جهان جهانى ديگر و خلقى ديگر پديد مىآورد كه او را به يگانگى پرستش كنند با زمين و آسمانى ديگر ، آنگاه فرمود : آيا مىپندارى كه خدا جز شما بشرى نيافريده ؟ چنين نيست بلكه هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفريده كه تو آخر آن عالمها و آدمهائى . (سفينة البحار)
از امام سجاد (ع) روايت است كه فرمود: سختترين ساعات آدمىزاد سه ساعت است : ساعتى كه فرشته مرگ را به چشم مىبيند ، و ساعتى كه از گور خويش (جهت حساب) برمىخيزد ، و ساعتى كه در برابر خداوند مىايستد ، كه پس از آن يا به بهشت بايد برود يا روانه دوزخ شود .
سپس فرمود : اى فرزند آدم ! اگر هنگام مرگ و ساعت ديدار ملكالموت نجات يافتى خوش به حالت ، و گرنه تباه گشتى ، و اگر هنگامى كه تو را در قبر مىنهند (از اوضاع خطرناك آن عالم) نجات يافتى خوش به حالت و گرنه تباه خواهى بود ، و اگر هنگام عبور از صراط نجات يافتى خوش به حالت و گرنه هلاك و تباهى، و اگر هنگامى كه مردمان در برابر ذات احديّت مىايستند نجات يافتى خوش به حالت و گرنه هلاكى ... (بحار:6/159)از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود : موقعى كه آدمىزاد به آخرين روز از روزهاى دنيا و اولين روز از روزهاى آخرت (لحظه آخر عمر خود) مىرسد مال و فرزندان و عملش در برابرش حضور مىيابند و مجسم مىشوند ، به مال خود مىنگرد و مىگويد : به خدا سوگند من در باره تو حريص بودم و آنچنان به نزدم عزيز بودى كه در هزينه كردنت در راهى كه به سودم بود بخل مىورزيدم ، اكنون چه خدمتى مىتوانى برايم انجام دهى ؟ مال مىگويد : كفنت را مىتوانى از من برگيرى . به فرزندان خود نگاه مىكند و مىگويد : به خدا سوگند بسيار شما را دوست مىداشتم و سخت طرفدارتان بودم ، اكنون شما چه كارى مىتوانيد براى من بكنيد ؟ آنها مىگويند : ما تو را تا گورت مىبريم و به خاكت مىسپاريم.
آنگاه به عمل خويش روى مىآورد و مىگويد : به خدا سوگند كه من در باره تو بىعلاقه بودم و تو را بر خود گران مىيافتم، اكنون تو چه خدمتى در حق من مىتوانى بكنى ؟ عمل مىگويد : من ملازم تو و همراه تو هستم ، در قبر با توام ، در محشر در كنار توام تا گاهى كه من و تو را به محضر پروردگار عرضه كنند ... (بحار:6/224)
اين ناحيه در عهد خليفه دوم به قلمرو اسلام در آمده ، اجمال داستان از اين قرار بوده :
عمر بن خطاب فرمان لشكركشى به اين ايالت را طىّ نامهاى توسط مغيرة بن شعبه والى كوفه به حذيفة بن يمان سردار سپاه اسلام در فتح نهاوند ـ كه به تازگى اين منطقه را گشوده بود و در آنجا بسر مىبرد ـ داد ، وى از نهاوند با لشكرى انبوه رهسپار آن ديار گشت ، چون به اردبيل رسيد مرزبان آنجا كه از عزيمت سپاه اسلام آگاه شده و كاملاً مهياى رزم بود به دفاع برخاست و چند روزى نبردى سخت بداد ، سرانجام چون احساس شكست كرد با حذيفه از در صلح درآمد و به هشتصد هزار درهم (در سال) با وى صلح نمود ، مواد صلحنامه بدين قرار بود: كسى را از آنها نكشد ، كسى را به اسارت نگيرد ، آتشكدهاى را ويران نسازد ، به كردهاى بلاشجان و سبلان و ميانرودان متعرض نشود ، و اهالى شيز را به خصوص از رقص و پايكوبى در مراسم جشن سرورهاى ويژه منع نكند .پس از آن عمر ، حذيفه را عزل نمود و عتبة بن فرقد را به جاى او بر آذربايجان منصوب داشت . (معجم البلدان)
از ابوبصير آمده كه وى از امام صادق(ع) روايت نموده كه فرمود : مسئله آذربايجان بر ما پيش خواهد آمد (شايد مراد حضرت فاجعهاى كه در آن سرزمين براى شيعيان رخ داده يا بعداً اتفاق افتد) و چاره و گريزى از آن نباشد و چون چنين شود شما (شيعه) در خانههاى خويش بمانيد و تا گاهى كه ما حركت نكردهايم شما نيز ساكن باشيد و هنگامى كه قائم ما قيام كند شما هر چند به دست و پا راه رويد خود را به وى برسانيد .از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده كه آذربايجان بر اثر سم اسبان و صاعقه از بين برود . (بحار:52/41)
عن الصادق (ع) : قال : «قال لى ابى (ع) : لابد لنا من آذربيجان ، لا يقوم لها شىء ، واذا كان ذلك فكونوا احلاس بيوتكم والبدوا ما البدنا ، فاذا تحرك متحركنا فاسعوا اليه ولو حبوا ; والله لكانى انظر اليه بين الركن والمقام يبايع الناس على كتاب جديد على العرب شديد ، وقال : ويل لطغاة العرب من شر قد اقترب» . (بحار:52/135)
نيز از آن حضرت روايت شده كه سلمان فارسى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ هرگاه سهم خود را از بيتالمال مىگرفت (چه وى در تشكيلات اسلام از طراحان سياست بود) به اندازه آذوقه تمام سال خود و تا سررسيد حقوق و مواجب ديگر ، اندوخته مىكرد ، به وى گفتند : اى سلمان ! تو با آن زهد و بىعلاقگى كه به دنيا دارى چرا مال دنيا ذخيره مىكنى ، كه اى بسا امروز يا فردا بميرى و اين مال بماند ! سلمان در پاسخ گفت : همچنان كه احتمال و امكان مردن هست ، امكان زنده ماندن نيز هست ، اى بىخردان مگر نمىدانيد كه نفس آدمى اگر آن مقدار از آذوقه كه در هزينه سالش بدان اعتماد كند در اختيار نداشته باشد در هماهنگى با صاحبش سستى و كندى مىورزد و شخص نشاط خود را از دست مىدهد؟! (كافى:5/68)
به «آرايش» نيز رجوع شود .
امام صادق (ع) : مىبايست كه هر يك از شما در روز جمعه خويشتن را آراسته سازد: شستشو كند و خود را خوشبو نمايد و بهترين جامههاى خود را بپوشد و خويشتن را به نماز جمعه آماده كند ... (وسائل:7/395) . امام صادق (ع) : با كسى مجالست و رفاقت كن كه به وى آراسته گردى ، نه با آن كس كه خويشتن را به تو آراسته سازد . (وسائل:11/412)
به «آرايش» نيز رجوع شود .
از امام صادق (ع) روايت شده كه بهترين زينت مرد آرامش (روح) است كه با ايمان توأم باشد . (بحار:77/116)
از سخنان اميرالمؤمنين (ع) است كه در صفين ايراد فرمود : «معاشر المسلمين استشعروا الخشية ، وتجلببوا السكينة ، وعضّوا على النواجذ فانه انبى للسيوف على الهام ...» : اى مسلمانان ! لباس زيرين خود را ترس از خدا ، و لباس روئين را آرامش و خونسردى قرار داده ، دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما در برابر دشمن بيشتر گردد (بحار:77/337) . و فرمود : «العدل زينة الامارة والسكينة زينة العبادة» : عدالت زيور سرورى و آرامش زينت بندگى است . (بحار:78/291)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : «انّ الله عزّ وجلّ جميل و يحبّ الجمال ويحبّ ان يرى اثر نعمته على عبده» خداوند عز و جل خود زيبا است و زيبائى را دوست دارد و دوست دارد آثار نعمتش در بندهاش ديده شود .
در حديث است كه پيغمبر (ص) به آينه نگاه مىكرد و موى خويش را مرتب مىنمود و شانه مىزد و بسا در آب مىنگريست و چنين مىكرد و حضرت علاوه بر اينكه براى خانوادهاش خود را مىآراست چون در جمع اصحاب حضور مىيافت نيز آرايش مىكرد . حسن بن جهم گويد : حضرت رضا (ع) را ديدم كه به روغن گل خيرى خود را آرايش مىنمود .از امام صادق (ع) آمده كه روزى خواهر امحبيب كه آرايشگر بود به نزد پيغمبر(ص) آمد حضرت ضمن دستوراتى در اين باره فرمود : چون زنى را آرايش مىكنى رويش را به پارچه مشوى زيرا شستشوى به پارچه آب چهره را از بين مىبرد .
ابوبصير گويد : از امام (ع) پرسيدم آيا زن مىتواند به منظور آرايش براى همسرش موى پيش سر را كوتاه كند و يا بند بيندازد و موى صورتش را بسترد يا پشم و مانند آن را به موى خود وصل كند؟ فرمود : همه اينها بىاشكال است .محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر يا صادق (ع) روايت كند كه فرمود : سزاوار نيست زن دست خود را از خضاب تهى بدارد گرچه به اين باشد كه مقدارى حنا به دستش بمالد هر چند سنش زياد باشد .
از حضرت رسول (ص) آمده كه حضرت امر فرمود : زنان خضاب كنند ، آنكه شوهر دارد براى شوهرش و آنكه ندارد تا دست زنان همرنگ دست مردان نباشد .حسن ابن جهم گويد : روزى به خدمت امام موسى بن جعفر (ع) رفتم ديدم حضرت موى خود را سياه نموده ، عرض كردم : فدايت شوم شما مويتان را سياه كردهايد ؟! فرمود : آرى خضاب ثواب دارد چه اينكه خضاب و آرايش مردان بر عفت زنان مىافزايد و بدين جهت زنان عفت خويش را از دست مىدهند كه همسرانشان به آرايش پايبند نمىباشند .
حسن زيات گويد : دوستى از اهل بصره داشتم كه مدتها در عالم دوستى او را نصيحت و به مذهب تشيع ارشاد مىنمودم تا اينكه سرانجام وى پذيرفت ، و ضمن صحبت ، از امام زمانم امام باقر (ع) سخن مىگفتم و اوصاف ستوده آن حضرت را برايش بيان مىكردم تا به اتفاق وى به حج و از آنجا به مدينه رفتيم و اذن تشرف به حضور آن جناب خواستيم و پس از اذن بر آن حضرت وارد شديم امام را در اتاقى مزين و مجلل ديديم نشسته و ردائى گلرنگ به خود پيچيده و سر و روى خويش را كه خضاب هم كرده بود آرايش نموده و چشمان خود را سرمه كرده بود ، دوستم نگاهى به چهره آراسته حضرت مىنمود و نگاهى به اتاق مزين . من دريافتم كه وى چيزى به خاطرش گذشت و ميان توصيف
زن گفت : بگو . دختر ماجرا را به پدر گزارش كرد . فرعون آن زن را به اتفاق فرزندانش احضار نمود و به وى گفت : خدايت كيست ؟ زن گفت : آن يگانهاى كه خداى من و تو و خداى هر موجودى است . فرعون دستور داد تنورى از مسّ گداخته آماده نمودند و او و فرزندانش را به كنار تنور آوردند ، زن گفت : من تنها يك حاجت دارم و آن اينكه ريزه استخوانهاى من و فرزندانم را دفن كنيد . فرعون گفت : چون بر ما حق دارى اجابت مىشود . پس يك يك فرزندانش را به پيش چشمش به آتش افكندند تا آخرين فرزند كه شيرخواره بود چون در ميان تنور قرار گرفت گفت : مادر شكيبا باش كه تو بر حقى آنگاه زن را به تنور انداختند . (بحار:13 و 163)
در وصيت پيغمبر اكرم (ص) به على (ع) آمده : اى على ، در دوزخ آسيائى است آهنين ، كه سرهاى قرّاء (قرآن خوانان) و علماى جنايتكار با آن آرد كنند . (بحار:92/184)
از جابر بن عبدالله انصارى روايت شده كه روزى رسول خدا (ص) دخترش فاطمه(ع) را ديد كه گليمى از آنچه كه با آن پالان شتر مىسازند بسر داشت و در آن حال دستاس (گندم يا جو آرد) مىكرد و فرزندش را شير مىداد ، اشك از ديدگان پيغمبر (ص) جارى شد و فرمود : اى دخترم تلخى عاجل اين دنيا را تحمل كن كه در ازاء آن به شيرينى آخرت نائل گردى . فاطمه(ع) عرض كرد : «يا رسول الله الحمدلله على نعمائه والشكر لله على آلائه» . در اين حال اين آيه نازل شد : (ولسوف يعطيك ربك فترضى) .در سؤالات على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر (ع) آمده : و از آن حضرت پرسيدم اگر فضله موش در ميان آرد افتاده باشد ، آيا مىتوان از آن آرد جهت خوردن استفاده نمود ؟ فرمود : اگر فضله موش در ميان آرد مشخص نباشد اشكال ندارد ، و اگر علم داشته باشد كه فضله موش در آرد وجود دارد و آن آرد خمير شده باشد آن آرد را به دور افكند . (بحار:10/276)
از امام باقر (ع) آمده كه ابراهيم خليل دوستى در مصر داشت روزى به قصد اينكه مقدارى آرد از او به وام بستاند به نزد وى رفت او را نيافت ولى شرم داشت كه با دست تهى به خانه بازگردد جوال خود را پر از ريگ كرد و به خانه برگشت (و از فرط خستگى) بخفت .ساره جوال را بگشود و آردى بسيار نفيس در آن يافت فورا نان پخت و حاضر نمود . ابراهيم گفت : اين نان را از كجا فراهم ساختى ؟ ساره گفت : از آن آردى كه از نزد دوست مصريت آوردى . ابراهيم گفت : دوست آرى ولى مصرى نه (بلكه خدا) پس سپاس نعمت حق به جاى آورد و تناول نمود . (بحار/12 و 5)
از سخنان حضرت عيسى بن مريم (ع) : مانند الك مباشيد كه آرد پاكيزه را از خود بيرون كند و سبوس را در خود بجاى نهد . (بحار:14/312)عمرو بن ثابت گويد : موقعى كه امام سجاد (ع) دار دنيا را وداع گفت و جسد آن حضرت را غسل مىدادند پينه سياهى بر پشت آن حضرت جلب نظر حاضرين كرد ، از اعضاء خانواده سبب پرسيدند ، گفتند : ايشان شبها هميان آرد به دوش مىكشيد و به فقراى مدينه مىرسانيد ، و اين سياهى اثر آن هميانها است . (بحار:46/88)
خداوند سبحان در باره كسانى كه به وظائف دينى خويش عمل نكرده خود را براى جهان باقى آماده نمىكنند و به آرزوى اين كه روزگارى به فرصت مناسبترى دست يابند اكتفا مىكنند مىفرمايد : (ذرهم يأكلوا ويتمتعوا ويُلههم الامل فسوف يعلمون); بگذارشان بخورند كامرانى كنند و آرزو سرگرمشان سازد ، زودا كه به نتيجه اعمال خويش آگاه گردند . (حجر:3)
امام كاظم (ع) فرمود : اگر پايان عمرها مشخص مىگشت آرزوها رسوا مىشدند . (بحار:78/333)نقل است كه اسامة بن زيد (از ياران معروف پيغمبر) كنيزى خريد كه تا يك ماه بهايش را بپردازد ، اين خبر به گوش پيغمبر رسيد ، فرمود : از اين اسامه تعجب نمىكنيد كه كالائى يك ماهه مىخرد ؟! همانا اسامه دراز آرزوست .
اميرالمؤمنين (ع) در وصيت خود به فرزندش حسن (ع) فرمود : اين را به طور حتم و يقين بدان كه به آرزو(ها)يت (كه به سر مىپرورانى) نخواهى رسيد و از اجلى كه برايت مقرر شده نخواهى گذشت .اميرالمؤمنين (ع) در يكى از خطبههاى خود فرمود : اى بندگان خدا آرزو عقل آدمى را مىگيرد و همواره وعدههاى دروغين مىدهد و انسان را به غفلت واميدارد و سرانجام حسرت و ندامت به بار مىآورد ، آرزو را دروغ پنداريد كه جز فريب چيزى نباشد . و از آن حضرت رسيده كه فرمود : هر كه آرزويش دراز باشد عملش بد خواهد بود .
و فرمود : مرگ را به جاى خود نشناخته كسى كه فردا را از عمر خود داند .روزى اميرالمؤمنين (ع) به منبر رفت و فرمود : دو خصلت است كه مردم را به تباهى كشيده ، آن دو پيشينيان را هلاك ساخته و پسينيان را نيز به دست تباهى سپارد : آرزوئى كه آخرت را از ياد ببرد و هواى نفسى كه آدمى را از راه به در برد . اين بفرموده و از منبر به زير آمد .
در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه فرمود : اى مردم بزرگترين خطرى كه من در باره شما احساس مىكنم همانا پيروى از هواى دل و آرزوى دراز است . اما پيروى از هواى نفس ، آدمى را از راه حق بازمىدارد و اما درازى آرزو ، آخرت را از ياد مىبرد .از امام صادق (ع) رسيده كه هرآنكس دل به دنيا ببندد سه چيز از دنيا به دلش بسته شود : اندوهى تمام نشدنى و آرزوئى دست نيافتنى و آرزوئى انجام ناپذير .
از حضرت رسول (ص) آمده كه هر كه چيزى را آرزو كند كه مورد رضاى خدا باشد از دنيا نرود تا اينكه خداوند آن را به وى بدهد .از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : چون بنده مؤمن تهيدستى بگويد : خداوندا مرا مالى ده كه فلان كار نيك انجام دهم و فلان خيرات بكنم چنانچه خدا بداند كه به راستى نيت او چنين است به وى پاداشى دهد كه اگر آن عمل انجام مىداد به وى عطا مىكرد كه بزرگى خدا را حدى نباشد . (بحار: 103 و 77 و 73 و 71)
از امام صادق (ع) آمده كه آروغ نعمتى است از نعمتهاى خدا پس چون آروغ زديد خداى را حمد و سپاس گوئيد .
از حضرت رسول (ص) نقل است كه فرمود : چون آروغ مىزنيد به سمت بالا نزنيد (بلكه در آن حال سر خود را به پائين بگيرد) .از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه روزى ابوجحيفه نزد پيغمبر (ص) نشسته بود داشت (بر اثر پرخورى) پياپى آروغ مىزد حضرت به وى فرمود : آروغت را بازدار كه سيرترين مردم در دنيا گرسنهترين آنها باشد در قيامت . از آن به بعد ابوجحيفه سير نخورد تا از جهان رفت . (بحار:76 و 66)
در حديث امام كاظم (ع) آمده كه بادروج ، آروغ را خوشبو مىكند و غذا را گوارا مىسازد (بحار:66/216) . در حالات حضرت رسول (ص) آمده كه آن حضرت هرگز آروغ نزد . (بحار:16/226)
و فرمود : رأس عيوب آزمندى است . (غرر)
به «طمع» و به «حرص» نيز رجوع شود .
اميرالمؤمنين (ع) : آزاد مرد ، بنده است اگر به دام طمع افتد ، و بنده آزاد است اگر بدانچه دارد قانع بود . (مستدركالوسائل:12/70)