next page

fehrest page

back page

طوسى او را در شمار كسانى كه از امامان عليهم السلام روايت نكردهاند ياد نموده است . از على بن الحسن دقاق نيشابورى روايت نموده ، و كسى در شرح حال سلمان از او روايت آورده است . (دائرة المعارف تشيع)

آدمها و عالمها :

طبق روايات عديده، پيش از آفرينش اين آدم و اين عالم و نسل حاضر ، عالمهائى و نيز نسلهائى از همين نوع بر اين زمين مىزيستهاند . حتى از بعضى آيات مباركات قرآن مجيد نيز مىتوان استفاده اين معنى نمود : (افعيينا بالخلق الاول بل هم فى لبس من خلق جديد)آيا ما به آفرينش نخست خسته شديم ؟! خير ، بلكه اين آفريدگان هم اكنون در حال تبدل به آفرينشى نوين مىباشند . (ق:15)

به موجب مكتشفات علمى قرون اخيره ، فسيلهائى از نوع بشر كشف شده كه ميليونها سال قبل بر اين زمين مىزيستهاند ، در صورتى كه حداكثر عمر اين نسل ـ طبق ادله معتبرة ـ بين هفت و هشت هزار سال است .

در برخى روايات كه در اين باره آمده تعبيراتى مانند : «الف الف عالم والف الف آدم» به كار برده شده ، كه مراد از اين لفظ ، مليون نيست بلكه منظور از اين تعبير ، مبالغه و بيان كثرت است ، يعنى چه بسيار ؟!

«واينكنمونهاىاز روايات مربوطه» :

ابوحمزه ثمالى گويد : امام سجاد (ع) (ضمن حديثى مفصل) به من فرمود : ... تو گمان دارى كه خداوند آفريدهاى را پيش از شما نيافريده ؟ آرى ، به خدا سوگند كه خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفريده كه تو در آخرين آن عوالم قرار دارى. (بحار:25/25)

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه حضرت در پاسخ كسى كه پرسيد قبل از آدم كه بوده ؟ فرمود : آدم . وى سؤال خود را تكرار نمود ، فرمود : اگر صد بار بپرسى خواهم گفت : آدم . از امام باقر (ع) رسيده كه فرمود : خداوند پس از فناى اين خلق و اين جهان جهانى ديگر و خلقى ديگر پديد مىآورد كه او را به يگانگى پرستش كنند با زمين و آسمانى ديگر ، آنگاه فرمود : آيا مىپندارى كه خدا جز شما بشرى نيافريده ؟ چنين نيست بلكه هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفريده كه تو آخر آن عالمها و آدمهائى . (سفينة البحار)

آدمىّ :

منسوب به آدم ، يك تن از اولاد آدم . مقدام بن معديكرب گويد : از رسول خدا (ص) شنيدم مىفرمود : «ما مَلاَ آدمى وعاءً شرا من بطن ، حسب الآدمى لقيمات يقيمن صلبه ، فان غلب الآدمى نفسه فثلث للطعام وثلث للشراب وثلث للنفس » (بحار:66/330) . يعنى هيچ ظرفى به دست انسان پر نشده بدتر از شكم ، آدمى را چند لقمه كوچك بس است كه او را برپاى دارد (و از گرسنگى از پاى در نيايد) و اگر انسان
بر خود غالب بوده مهار نفس خويش را به دست داشته باشد يك سوم شكم خود را به غذا اختصاص دهد و يك سومش را سهم آب و يك سوم ديگرش را سهم نَفَس قرار دهد .

ج : آدميين : «... وعدلت بلسانى عن مدائح الآدميين » خداوندا ... و زبانم را از مديحه سرائى آدميان و ثناگوئى مخلوقين (به مدح خويش) برگردانيدى . (نهج:91)

آدمىّ :

ابوسعيد سهل بن زياد آدمى رازى (د ح 255 ق/869 م) ، از محدثان شيعه كه روايات بسيارى نقل كرده است . وى محضر امام جواد ، امام هادى و امام عسكرى (ع) را درك كرده است . صدوق (د 381 ق/991 م) ، نجاشى (د 450 ق/1058 م) و شيخ طوسى (د 460 ق/1069 م) او را ضعيف الرّوايه شمردهاند . مدتى در قم زيست ، امّا احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى وى را كذّاب و غالى خواند و از قم بيرون راند . از آن پس او در رى مىزيست . نام او در اسنادِ بيش از 2300 روايت ذكر شده است . از نوشتههاى او دو كتاب التّوحيد و النّوادر را نام بردهاند . (دائرةالمعارف بزرگ اسلامى)

آدميت :

اتصاف به صفات ويژه انسانى، مقابل حيوانيت ، به «انسانيت» رجوع شود .

آدمىزاد :

زاده آدم ، انسان ، ابن آدم. از سخنان منقول از امام موسى بن جعفر (ع) : «وجدت ابن آدم بين الله وبين الشيطان ، فان احبه الله تقدست اسمائه خلصه واستخلصه ، والا خلا بينه وبين عدوه» آدمىزاد را بين خدا و شيطان يافتم : كه اگر خداوند ـ جلّ شأنه ـ او را دوست بدارد وى را خالص (و از شوائب شرك) مخلص و پاك مىسازد ، و گرنه او را رها ساخته در اختيار دشمنش (شيطان) قرار مىدهد . (بحار:5/54)

رسول خدا (ص) فرمود : اگر سه چيز در آدمىزاد نبود هيچ چيزى سرش را به زير نمىكشيد : بيمارى و فقر و مرگ . و با وجود اين كه وى تحت سيطره اين سه عامل قهار هست و در عين حال بسيار جهنده است . (بحار:5/316)

از امام سجاد (ع) روايت است كه فرمود: سختترين ساعات آدمىزاد سه ساعت است : ساعتى كه فرشته مرگ را به چشم مىبيند ، و ساعتى كه از گور خويش (جهت حساب) برمىخيزد ، و ساعتى كه در برابر خداوند مىايستد ، كه پس از آن يا به بهشت بايد برود يا روانه دوزخ شود .

سپس فرمود : اى فرزند آدم ! اگر هنگام مرگ و ساعت ديدار ملكالموت نجات يافتى خوش به حالت ، و گرنه تباه گشتى ، و اگر هنگامى كه تو را در قبر مىنهند (از اوضاع خطرناك آن عالم) نجات يافتى خوش به حالت و گرنه تباه خواهى بود ، و اگر هنگام عبور از صراط نجات يافتى خوش به حالت و گرنه هلاك و تباهى، و اگر هنگامى كه مردمان در برابر ذات احديّت مىايستند نجات يافتى خوش به حالت و گرنه هلاكى ... (بحار:6/159)

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود : موقعى كه آدمىزاد به آخرين روز از روزهاى دنيا و اولين روز از روزهاى آخرت (لحظه آخر عمر خود) مىرسد مال و فرزندان و عملش در برابرش حضور مىيابند و مجسم مىشوند ، به مال خود مىنگرد و مىگويد : به خدا سوگند من در باره تو حريص بودم و آنچنان به نزدم عزيز بودى كه در هزينه كردنت در راهى كه به سودم بود بخل مىورزيدم ، اكنون چه خدمتى مىتوانى برايم انجام دهى ؟ مال مىگويد : كفنت را مىتوانى از من برگيرى . به فرزندان خود نگاه مىكند و مىگويد : به خدا سوگند بسيار شما را دوست مىداشتم و سخت طرفدارتان بودم ، اكنون شما چه كارى مىتوانيد براى من بكنيد ؟ آنها مىگويند : ما تو را تا گورت مىبريم و به خاكت مىسپاريم.

آنگاه به عمل خويش روى مىآورد و مىگويد : به خدا سوگند كه من در باره تو بىعلاقه بودم و تو را بر خود گران مىيافتم، اكنون تو چه خدمتى در حق من مىتوانى بكنى ؟ عمل مىگويد : من ملازم تو و همراه تو هستم ، در قبر با توام ، در محشر در كنار توام تا گاهى كه من و تو را به محضر پروردگار عرضه كنند ... (بحار:6/224)

آدينه :

نام روزى از هفته ميان پنجشنبه و شنبه . جُمُعَة . و آن به نزد مسلمانان مانند شنبه نزد يهود و يكشنبه نزد نصارى عيد و روز آخر هفته باشد .

آذار :

نام ماه اول بهار يا ماه هفتم از ماههاى سريانى (رومى) ميان شباط و نيسان ، و بودن آفتاب در برج حوت (برهان قاطع) . ماه سوم از سالهاى مسيحى . (اقرب الموارد)

آذان :

جِ اُذُن . گوشها . (انّا جعلنا على قلوبهم اكنّة ان يفقهوه و فى آذانهم وقرا) . (كهف:57)

آذَر :

آتش . آتشكده . دوزخ . نام ماه نهم از سال شمسى ايرانيان .

آذربايجان:

ناحيهاى در شمال غربى ايران ، منطقهاى كوهستانى و آباد ، با هوائى خوش و مناظرى دلپذير و كشاورزى وسيع در گذشته و حال ، و صنعت گسترده در عصر حاضر ، اكثريت مردم اين سامان مسلمان ، داراى فرهنگى اسلامى ، اخلاقى ادبى ، سخائى . (اطلاعات متفرقه)

از نظر اصول جغرافيائى قديم : در اقليم پنجم واقع است به طول 73 و عرض 40 درجه . نسبت به آن آذرى . اين واژه مركب از «آذر» به معنى آتش ، و «بايگان» به معنى نگاه دارنده ; يعنى آتش نگهدار يا آتش دار; شايد وجه اين تسميه آن باشد كه در عهد قديم و پيش از اسلام آتشكدهها فراوان در آنجا بوده .

اين ناحيه در عهد خليفه دوم به قلمرو اسلام در آمده ، اجمال داستان از اين قرار بوده :

عمر بن خطاب فرمان لشكركشى به اين ايالت را طىّ نامهاى توسط مغيرة بن شعبه والى كوفه به حذيفة بن يمان سردار سپاه اسلام در فتح نهاوند ـ كه به تازگى اين منطقه را گشوده بود و در آنجا بسر مىبرد ـ داد ، وى از نهاوند با لشكرى انبوه رهسپار آن ديار گشت ، چون به اردبيل رسيد مرزبان آنجا كه از عزيمت سپاه اسلام آگاه شده و كاملاً مهياى رزم بود به دفاع برخاست و چند روزى نبردى سخت بداد ، سرانجام چون احساس شكست كرد با حذيفه از در صلح درآمد و به هشتصد هزار درهم (در سال) با وى صلح نمود ، مواد صلحنامه بدين قرار بود: كسى را از آنها نكشد ، كسى را به اسارت نگيرد ، آتشكدهاى را ويران نسازد ، به كردهاى بلاشجان و سبلان و ميانرودان متعرض نشود ، و اهالى شيز را به خصوص از رقص و پايكوبى در مراسم جشن سرورهاى ويژه منع نكند .

پس از آن عمر ، حذيفه را عزل نمود و عتبة بن فرقد را به جاى او بر آذربايجان منصوب داشت . (معجم البلدان)

از ابوبصير آمده كه وى از امام صادق(ع) روايت نموده كه فرمود : مسئله آذربايجان بر ما پيش خواهد آمد (شايد مراد حضرت فاجعهاى كه در آن سرزمين براى شيعيان رخ داده يا بعداً اتفاق افتد) و چاره و گريزى از آن نباشد و چون چنين شود شما (شيعه) در خانههاى خويش بمانيد و تا گاهى كه ما حركت نكردهايم شما نيز ساكن باشيد و هنگامى كه قائم ما قيام كند شما هر چند به دست و پا راه رويد خود را به وى برسانيد .

از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده كه آذربايجان بر اثر سم اسبان و صاعقه از بين برود . (بحار:52/41)

عن الصادق (ع) : قال : «قال لى ابى (ع) : لابد لنا من آذربيجان ، لا يقوم لها شىء ، واذا كان ذلك فكونوا احلاس بيوتكم والبدوا ما البدنا ، فاذا تحرك متحركنا فاسعوا اليه ولو حبوا ; والله لكانى انظر اليه بين الركن والمقام يبايع الناس على كتاب جديد على العرب شديد ، وقال : ويل لطغاة العرب من شر قد اقترب» . (بحار:52/135)

آذرخش :

برق . صاعقه . نام روز نهم از ماه نهم و فارسيان در اين روز جشن و سرور بپا داشتى و آتشكدهها را زينت دادى.

آذوقه :

ساز وبرگ،آنچهدر خانهاز غله و حبوب و امثال آن گردآورى كنند مصرف چند ماهى يا سالى را . در حديث امام صادق (ع) آمده : آدمى مىتواند به اندازه كفاف خود و خانوادهاش از اين سال به آن سال (آذوقه) بيندوزد . (بحار:73/141)

نيز از آن حضرت روايت شده كه سلمان فارسى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ هرگاه سهم خود را از بيتالمال مىگرفت (چه وى در تشكيلات اسلام از طراحان سياست بود) به اندازه آذوقه تمام سال خود و تا سررسيد حقوق و مواجب ديگر ، اندوخته مىكرد ، به وى گفتند : اى سلمان ! تو با آن زهد و بىعلاقگى كه به دنيا دارى چرا مال دنيا ذخيره مىكنى ، كه اى بسا امروز يا فردا بميرى و اين مال بماند ! سلمان در پاسخ گفت : همچنان كه احتمال و امكان مردن هست ، امكان زنده ماندن نيز هست ، اى بىخردان مگر نمىدانيد كه نفس آدمى اگر آن مقدار از آذوقه كه در هزينه سالش بدان اعتماد كند در اختيار نداشته باشد در هماهنگى با صاحبش سستى و كندى مىورزد و شخص نشاط خود را از دست مىدهد؟! (كافى:5/68)

آذىّ :

موج دريا، ج: اواذى. از سخنان اميرالمؤمنين(ع): «كبس الارض على مَور امواج مستفحلة، و لجج بحار زاخرة، تلتطم اواذى امواجها...»: خداوند (خشكيهاى) زمين را بر روى امواج پر هيجان و درياهاى مملو از آب قرار داد، درياهائى كه موجهايش به روى يكديگر سيلى مىزنند... (نهج خطبه 91)

آذين :

زيب . زيور . زينت . آرايش .

آراء:

جِ رأى، بينشها، افكار و انديشهها. اميرالمؤمنين (ع): «من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء»: كسى كه از افكار و انديشههاى ديگران استفاده كند به موارد خطا و اشتباهها آشنا گردد (نهج حكمت 173). آن حضرت در باره قرآن: استنصحوه على انفسكم و اتهموا عليه آرائكم»: از آن ـ جهت راهيابى خود ـ اندرز برگيريد، و به انديشه خويش در برابر آن بدبين باشيد. (نهج خطبه 176)

آراستگى :

تجمّل ، تزيّن . خصلتى ستوده و ممدوح ، كه در شرع اسلام بر آن تأكيد شده است . قرآن كريم : بگو (اى محمد) چه كسى زينت خدائى را كه خداوند براى بندگانش آفريده حرام كرده است (اعراف:32) . امام باقر (ع): رسول خدا(ص) خويشتن را براى اصحاب و هنگام حضور در جمع ياران آراسته مىساخت ، چه رسد به آرايش براى همسران ؟! سر و روى خويش را اصلاح مىنمود ، مويها را شانه مىزد ، روغن مخصوص آرايش به سر و روى مىماليد و به آينه نگاه مىكرد سپس از خانه بيرون مىشد ، چون سبب مىپرسيدند مىفرمود : خداوند دوست دارد كه بندهاش هنگام حضور در جمع برادران ، خويشتن را مهيّا و مرتّب سازد (بحار:16/249) . امام صادق(ع) : موقعى كه اميرالمؤمنين(ع) ، عبدالله بن عباس را به نزد خوارج فرستاد كه با آنها بحث كند و اتمام حجت نمايد ، وى بهترين و فاخرترين پوشاك به تن نمود و خويشتن را به بهترين عطر خود معطر ساخت و بر بهترين مركب خويش سوار شد آنگاه به نزد آنها رفت ، و چون در جمع آنها حضور يافت آنها زبان به اعتراض گشوده گفتند : اى عبدالله ! ما تو را بهترين مسلمان مىشناسيم ، چگونه بر مركب جباران سوار گشتهاى ؟! ابن عباس در پاسخ ، اين آيه بر آنها تلاوت نمود : (قل من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق) . (اعراف:32)

امام موسى بن جعفر (ع) : امام سجّاد(ع) جامهاى را به پانصد دينار ، و رداء نگارينى را به پنجاه دينار مىخريد و اين پوشاك زمستانه آن حضرت بود ، و چون زمستان سپرى مىگشت اينها را مىفروخت و بهاى آنها را به صدقه مىداد . در حديث ديگر آمده كه امام حسين (ع) عباء خز زمستانه را به پنجاه دينار (زر مسكوك) مىخريد و مىپوشيد و چون تابستان فرا مىرسيد آن را تصدق مىنمود و اين كار را بى اشكال مىدانست و اين آيه تلاوت مىنمود : (قل من حرّم زينة الله ...) .

به «آرايش» نيز رجوع شود .

آراستن :

آمودن . زيور كردن . آذين كردن . تقيين . تزيين . تجميل . تحلية . توشيح . تزويق . زبرجة . زخرفة . به «آرايش» و «آراسته» رجوع شود .

آراسته :

موده . مجمّل . مزيّن . مزخرف. مطرّز . قرآن كريم : آنان كه به آخرت ايمان نياوردهاند ، كارهاشان را در نظرشان آراسته نموديم (نمل:4) . نزديكترين آسمان را به زيور ستارگان آراسته ساختيم . (صافّات:6)

در مناهى رسول (ص) آمده كه آن حضرت از آراسته نمودن خانه به عكس و مجسمه نهى نمودند . (وسائل:5/303)

امام صادق (ع) : مىبايست كه هر يك از شما در روز جمعه خويشتن را آراسته سازد: شستشو كند و خود را خوشبو نمايد و بهترين جامههاى خود را بپوشد و خويشتن را به نماز جمعه آماده كند ... (وسائل:7/395) . امام صادق (ع) : با كسى مجالست و رفاقت كن كه به وى آراسته گردى ، نه با آن كس كه خويشتن را به تو آراسته سازد . (وسائل:11/412)

به «آرايش» نيز رجوع شود .

آرام (اين كلمه در فارسى ، هم صفت آمده و هم اسم مصدر) :

آرامش ، سكن، سكون ، مقابل اضطراب و جنبش . ساكن ، مطمئن ، هادىء مقابل مضطرب ومتحرك . صداى آرام : صداى آهسته ، مقابل داد زدن و جهر و اجهار .

آرامِش:

اسم مصدر است از آراميدن : آسايش ، سكون و طمأنينة و سكينة . (ومن رحمته جعل لكم الليل والنهار لتسكنوا فيه ولتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون); خداوند از مهربانى خويش شب و روز را براى شما قرار داد تا (در شب) آرامش يابيد و (در روز) به دنبال روزى رويد و باشد كه حضرتش را سپاس گوئيد (قصص:73) . (ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها) ; از نشانههاى وجود خداوند است كه از نوع خودتان جفتهائى (زنان) قرار داد تا در كنار آنها آرامش يابيد (روم:21) . (الذين آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئنّ القلوب) ; آنان كه خداى را باور كرده و دلهاشان به ياد خدا آرامش مىيابد ، مگر نه كه دلها به ياد خدا آرام مىگيرند (رعد:28) . (هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا)خداوند بود كه آرامش را در دلهاى مؤمنان فرود آورد تا ايمانشان (به خدا) فزونى يابد . (فتح:4)

از امام صادق (ع) روايت شده كه بهترين زينت مرد آرامش (روح) است كه با ايمان توأم باشد . (بحار:77/116)

از سخنان اميرالمؤمنين (ع) است كه در صفين ايراد فرمود : «معاشر المسلمين استشعروا الخشية ، وتجلببوا السكينة ، وعضّوا على النواجذ فانه انبى للسيوف على الهام ...» : اى مسلمانان ! لباس زيرين خود را ترس از خدا ، و لباس روئين را آرامش و خونسردى قرار داده ، دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما در برابر دشمن بيشتر گردد (بحار:77/337) . و فرمود : «العدل زينة الامارة والسكينة زينة العبادة» : عدالت زيور سرورى و آرامش زينت بندگى است . (بحار:78/291)

آرامش خاطر :

آرامش روان . طمأنينه. ضد اضطراب نفس .

آرامى :

منسوب به آرام فرزند پنجم سام بن نوح، قوم آرامى. زبان آرامى: لهجهاى از زبان ساميان بدوى مشرق فرات .

آراميدن :

آرميدن . آسودن . سكون . اطمينان . قرار گرفتن .

آرايش:

اسم مصدر آراستن : زيب ، زيور ، جمال ، تزيين ، تحلّى . يكى از دستورات اسلام است كه پيروان خود را بدان امر كرده و در اين باره بسى تأكيد نموده است ; و شرائطى براى آن مقرر فرموده ، از جمله اين كه مرد نمىتواند خود را به طلا و حرير بيارايد . چنان كه زن ممنوع است خويشتن را جز براى شوى و در كنار محارم خود آرايش نمايد .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : «انّ الله عزّ وجلّ جميل و يحبّ الجمال ويحبّ ان يرى اثر نعمته على عبده» خداوند عز و جل خود زيبا است و زيبائى را دوست دارد و دوست دارد آثار نعمتش در بندهاش ديده شود .

در حديث است كه پيغمبر (ص) به آينه نگاه مىكرد و موى خويش را مرتب مىنمود و شانه مىزد و بسا در آب مىنگريست و چنين مىكرد و حضرت علاوه بر اينكه براى خانوادهاش خود را مىآراست چون در جمع اصحاب حضور مىيافت نيز آرايش مىكرد . حسن بن جهم گويد : حضرت رضا (ع) را ديدم كه به روغن گل خيرى خود را آرايش مىنمود .

از امام صادق (ع) آمده كه روزى خواهر امحبيب كه آرايشگر بود به نزد پيغمبر(ص) آمد حضرت ضمن دستوراتى در اين باره فرمود : چون زنى را آرايش مىكنى رويش را به پارچه مشوى زيرا شستشوى به پارچه آب چهره را از بين مىبرد .

ابوبصير گويد : از امام (ع) پرسيدم آيا زن مىتواند به منظور آرايش براى همسرش موى پيش سر را كوتاه كند و يا بند بيندازد و موى صورتش را بسترد يا پشم و مانند آن را به موى خود وصل كند؟ فرمود : همه اينها بىاشكال است .

محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر يا صادق (ع) روايت كند كه فرمود : سزاوار نيست زن دست خود را از خضاب تهى بدارد گرچه به اين باشد كه مقدارى حنا به دستش بمالد هر چند سنش زياد باشد .

از حضرت رسول (ص) آمده كه حضرت امر فرمود : زنان خضاب كنند ، آنكه شوهر دارد براى شوهرش و آنكه ندارد تا دست زنان همرنگ دست مردان نباشد .

حسن ابن جهم گويد : روزى به خدمت امام موسى بن جعفر (ع) رفتم ديدم حضرت موى خود را سياه نموده ، عرض كردم : فدايت شوم شما مويتان را سياه كردهايد ؟! فرمود : آرى خضاب ثواب دارد چه اينكه خضاب و آرايش مردان بر عفت زنان مىافزايد و بدين جهت زنان عفت خويش را از دست مىدهند كه همسرانشان به آرايش پايبند نمىباشند .

حسن زيات گويد : دوستى از اهل بصره داشتم كه مدتها در عالم دوستى او را نصيحت و به مذهب تشيع ارشاد مىنمودم تا اينكه سرانجام وى پذيرفت ، و ضمن صحبت ، از امام زمانم امام باقر (ع) سخن مىگفتم و اوصاف ستوده آن حضرت را برايش بيان مىكردم تا به اتفاق وى به حج و از آنجا به مدينه رفتيم و اذن تشرف به حضور آن جناب خواستيم و پس از اذن بر آن حضرت وارد شديم امام را در اتاقى مزين و مجلل ديديم نشسته و ردائى گلرنگ به خود پيچيده و سر و روى خويش را كه خضاب هم كرده بود آرايش نموده و چشمان خود را سرمه كرده بود ، دوستم نگاهى به چهره آراسته حضرت مىنمود و نگاهى به اتاق مزين . من دريافتم كه وى چيزى به خاطرش گذشت و ميان توصيف
من از زهد و بىرغبتى آن حضرت به دنيا و وضع كنونى آن جناب تضادى مىبيند . چون از نزد حضرت برخاستيم ما دو نفر را براى روز بعد دعوت نمود ، چون فردا شد به دوستم گفتم برخيز به نزد امام رويم . وى گفت : تو خود برو من همينجا مىمانم . گفتم: سبحان الله ! مگر نه آن جناب ما هر دو را دعوت نموده ؟! باز هم گفت : تو خود برو و مرا رها كن . بالاخره به هر اصرارى كه بود او را به همراه خود بردم . چون بر آن حضرت
وارد شديم ديديم در اتاقى نشسته كه به جاى فرش سنگريزه به زير پاى حضرت مىباشد و لباسى خشن به تن دارد ، رو به ما كرد و فرمود : آن اتاقى كه ديروز مرا در آن ديديد مربوط به يكى از همسران من بود كه ديروز نوبتش بود و او خود را براى من زينت كرده بود من نيز وظيفه داشتم خود را براى او زينت كنم و اتاق من اين است كه مىبينيد ، اى برادر بصرى چيزى به دلت خطور نكند . دوستم گفت : فدايت گردم به خاطرم خطور كرده بود ولى اكنون خداوند آن را از دلم زدود . (بحار : 10 و 16 و 22 و 76)

آرايشگر خانواده فرعون :

زنى صالحه، و در راه عقيده فداكار كه نامش در رديف شايستگان تاريخ ثبت گشته .

از حضرت رسول (ص) آمده كه فرمود : در شب معراج ناگهان بوئى خوش به مشامم رسيد . به جبرئيل گفتم : اين چه بوئى است ؟ گفت بوى آن زنى است كه آرايشگر خانواده فرعون بود ، روزى سر دختر فرعون شانه مىزد ناگهان شانه از دستش بيفتاد و گفت : بسم الله (به نام خدا) دختر گفت : مرادت پدر من است ؟ گفت : نه ، بلكه خداى من و تو و پدرت ، خدائى كه جز او خدائى نيست . دختر گفت : من اين را به پدرم خواهم گفت .

زن گفت : بگو . دختر ماجرا را به پدر گزارش كرد . فرعون آن زن را به اتفاق فرزندانش احضار نمود و به وى گفت : خدايت كيست ؟ زن گفت : آن يگانهاى كه خداى من و تو و خداى هر موجودى است . فرعون دستور داد تنورى از مسّ گداخته آماده نمودند و او و فرزندانش را به كنار تنور آوردند ، زن گفت : من تنها يك حاجت دارم و آن اينكه ريزه استخوانهاى من و فرزندانم را دفن كنيد . فرعون گفت : چون بر ما حق دارى اجابت مىشود . پس يك يك فرزندانش را به پيش چشمش به آتش افكندند تا آخرين فرزند كه شيرخواره بود چون در ميان تنور قرار گرفت گفت : مادر شكيبا باش كه تو بر حقى آنگاه زن را به تنور انداختند . (بحار:13 و 163)

آرد:

نرم شده حبوبات ، چون گندم و جو و برنج و نخود . به عربى طحين و دقيق گويند .

در وصيت پيغمبر اكرم (ص) به على (ع) آمده : اى على ، در دوزخ آسيائى است آهنين ، كه سرهاى قرّاء (قرآن خوانان) و علماى جنايتكار با آن آرد كنند . (بحار:92/184)

از جابر بن عبدالله انصارى روايت شده كه روزى رسول خدا (ص) دخترش فاطمه(ع) را ديد كه گليمى از آنچه كه با آن پالان شتر مىسازند بسر داشت و در آن حال دستاس (گندم يا جو آرد) مىكرد و فرزندش را شير مىداد ، اشك از ديدگان پيغمبر (ص) جارى شد و فرمود : اى دخترم تلخى عاجل اين دنيا را تحمل كن كه در ازاء آن به شيرينى آخرت نائل گردى . فاطمه(ع) عرض كرد : «يا رسول الله الحمدلله على نعمائه والشكر لله على آلائه» . در اين حال اين آيه نازل شد : (ولسوف يعطيك ربك فترضى) .

در سؤالات على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر (ع) آمده : و از آن حضرت پرسيدم اگر فضله موش در ميان آرد افتاده باشد ، آيا مىتوان از آن آرد جهت خوردن استفاده نمود ؟ فرمود : اگر فضله موش در ميان آرد مشخص نباشد اشكال ندارد ، و اگر علم داشته باشد كه فضله موش در آرد وجود دارد و آن آرد خمير شده باشد آن آرد را به دور افكند . (بحار:10/276)

از امام باقر (ع) آمده كه ابراهيم خليل دوستى در مصر داشت روزى به قصد اينكه مقدارى آرد از او به وام بستاند به نزد وى رفت او را نيافت ولى شرم داشت كه با دست تهى به خانه بازگردد جوال خود را پر از ريگ كرد و به خانه برگشت (و از فرط خستگى) بخفت .

ساره جوال را بگشود و آردى بسيار نفيس در آن يافت فورا نان پخت و حاضر نمود . ابراهيم گفت : اين نان را از كجا فراهم ساختى ؟ ساره گفت : از آن آردى كه از نزد دوست مصريت آوردى . ابراهيم گفت : دوست آرى ولى مصرى نه (بلكه خدا) پس سپاس نعمت حق به جاى آورد و تناول نمود . (بحار/12 و 5)

از سخنان حضرت عيسى بن مريم (ع) : مانند الك مباشيد كه آرد پاكيزه را از خود بيرون كند و سبوس را در خود بجاى نهد . (بحار:14/312)

عمرو بن ثابت گويد : موقعى كه امام سجاد (ع) دار دنيا را وداع گفت و جسد آن حضرت را غسل مىدادند پينه سياهى بر پشت آن حضرت جلب نظر حاضرين كرد ، از اعضاء خانواده سبب پرسيدند ، گفتند : ايشان شبها هميان آرد به دوش مىكشيد و به فقراى مدينه مىرسانيد ، و اين سياهى اثر آن هميانها است . (بحار:46/88)

آرد بو داده :

به «پَسَت» رجوع شود.

آرِزو :

چشمداشت ، آرمان ، ميل دل بدانچه دستيابى به آن آسان نباشد ;
به عربى امل گويند . اين خصلت مانند
ديگر خويها كه خداوند در نهاد بشر قرار داده در اصل ستوده و سودمند ، و از
جمله نيروهاى محركه استعدادهاى درونى و بالقوه آدمى است ، چنان كه از
رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود : «لولا الامل ما رضعت والدة ولدها ولا غرس غارس شجرا» . (بحار:77/175)

ولى از فرط حِدَّت آن به سرعت از مدار اعتدال خارج شده به افراط مىگرايد ، لذا پيشوايان دينى طبق مدونات كتب آسمانى از اين خطر هشدار داده و از درازى آرزو آنچنان كه انسان را به خود سرگرم سازد و از كار و فعاليت كه تنها راه رسيدن به نتيجه است باز دارد برحذر داشتهاند .

خداوند سبحان در باره كسانى كه به وظائف دينى خويش عمل نكرده خود را براى جهان باقى آماده نمىكنند و به آرزوى اين كه روزگارى به فرصت مناسبترى دست يابند اكتفا مىكنند مىفرمايد : (ذرهم يأكلوا ويتمتعوا ويُلههم الامل فسوف يعلمون); بگذارشان بخورند كامرانى كنند و آرزو سرگرمشان سازد ، زودا كه به نتيجه اعمال خويش آگاه گردند . (حجر:3)

امام كاظم (ع) فرمود : اگر پايان عمرها مشخص مىگشت آرزوها رسوا مىشدند . (بحار:78/333)

نقل است كه اسامة بن زيد (از ياران معروف پيغمبر) كنيزى خريد كه تا يك ماه بهايش را بپردازد ، اين خبر به گوش پيغمبر رسيد ، فرمود : از اين اسامه تعجب نمىكنيد كه كالائى يك ماهه مىخرد ؟! همانا اسامه دراز آرزوست .

اميرالمؤمنين (ع) در وصيت خود به فرزندش حسن (ع) فرمود : اين را به طور حتم و يقين بدان كه به آرزو(ها)يت (كه به سر مىپرورانى) نخواهى رسيد و از اجلى كه برايت مقرر شده نخواهى گذشت .

اميرالمؤمنين (ع) در يكى از خطبههاى خود فرمود : اى بندگان خدا آرزو عقل آدمى را مىگيرد و همواره وعدههاى دروغين مىدهد و انسان را به غفلت واميدارد و سرانجام حسرت و ندامت به بار مىآورد ، آرزو را دروغ پنداريد كه جز فريب چيزى نباشد . و از آن حضرت رسيده كه فرمود : هر كه آرزويش دراز باشد عملش بد خواهد بود .

و فرمود : مرگ را به جاى خود نشناخته كسى كه فردا را از عمر خود داند .

روزى اميرالمؤمنين (ع) به منبر رفت و فرمود : دو خصلت است كه مردم را به تباهى كشيده ، آن دو پيشينيان را هلاك ساخته و پسينيان را نيز به دست تباهى سپارد : آرزوئى كه آخرت را از ياد ببرد و هواى نفسى كه آدمى را از راه به در برد . اين بفرموده و از منبر به زير آمد .

در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه فرمود : اى مردم بزرگترين خطرى كه من در باره شما احساس مىكنم همانا پيروى از هواى دل و آرزوى دراز است . اما پيروى از هواى نفس ، آدمى را از راه حق بازمىدارد و اما درازى آرزو ، آخرت را از ياد مىبرد .

از امام صادق (ع) رسيده كه هرآنكس دل به دنيا ببندد سه چيز از دنيا به دلش بسته شود : اندوهى تمام نشدنى و آرزوئى دست نيافتنى و آرزوئى انجام ناپذير .

از حضرت رسول (ص) آمده كه هر كه چيزى را آرزو كند كه مورد رضاى خدا باشد از دنيا نرود تا اينكه خداوند آن را به وى بدهد .

از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : چون بنده مؤمن تهيدستى بگويد : خداوندا مرا مالى ده كه فلان كار نيك انجام دهم و فلان خيرات بكنم چنانچه خدا بداند كه به راستى نيت او چنين است به وى پاداشى دهد كه اگر آن عمل انجام مىداد به وى عطا مىكرد كه بزرگى خدا را حدى نباشد . (بحار: 103 و 77 و 73 و 71)

آرزوى مرگ :

از امام صادق (ع) نقل است كه فرمود : سه چيز است كه چون آدمى به يكى از آن سه دچار گردد مرگ خود را آرزو كند : تهيدستى متوالى (دراز مدت) و رفتن آبرو و چيره شدن دشمنى كه از دفع آن ناتوان باشد . به «مرگ» نيز رجوع شود .

آرَش:

نام پهلوانى كماندار از لشكر منوچهر .

آرمان :

حسرت . دريغ . اندوه . اميد . رجاء . لهف .

آرنج :

مفصل و بند ميان بازو و ساعد . به عربى مِرفَق . آغازگاه شستن دست در وضو از نظر شيعه ، و پايان آن از نظر اهل سنّت .

آروغ :

آرغ ، زراغن ، باد گلو : باد معده كه از گلو برايد ، به عربى جُشاء گويند .

از امام صادق (ع) آمده كه آروغ نعمتى است از نعمتهاى خدا پس چون آروغ زديد خداى را حمد و سپاس گوئيد .

از حضرت رسول (ص) نقل است كه فرمود : چون آروغ مىزنيد به سمت بالا نزنيد (بلكه در آن حال سر خود را به پائين بگيرد) .

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه روزى ابوجحيفه نزد پيغمبر (ص) نشسته بود داشت (بر اثر پرخورى) پياپى آروغ مىزد حضرت به وى فرمود : آروغت را بازدار كه سيرترين مردم در دنيا گرسنهترين آنها باشد در قيامت . از آن به بعد ابوجحيفه سير نخورد تا از جهان رفت . (بحار:76 و 66)

در حديث امام كاظم (ع) آمده كه بادروج ، آروغ را خوشبو مىكند و غذا را گوارا مىسازد (بحار:66/216) . در حالات حضرت رسول (ص) آمده كه آن حضرت هرگز آروغ نزد . (بحار:16/226)

آرِى :

كلمه تصديق در پاسخ استفهام . به عربى : اى . بلى . نعم . اَجَل .

آريائيان :

اين نام تقريبا به مجموع سپيدپوستان آسيا و اروپا اطلاق مىشود. مؤلفين قديم از آن نام برده و هرودوتس و بطلميوس چند قوم را بنام آريائى ذكر كردهاند. تحقيقات عميقه در پيرامون اين كلمه در اين اواخر آغاز شده و اختلافات بسيارى به ميان آمده است. در اواخر مائه قبل شناسائى دو شعبه زبان آسيائى يعنى سانسكريت و اوستائى آغاز شد علما به شباهت تام زبان سانسكريت با زبانهاى يونانى و لاتينى و كلتى و آلمانى پى بردند و اين شباهت معلوم كرد كه كليه السنه مزبوره را اصلى مشترك است و نيز خويشى و قرابت زبان اوستائى و سانسكريت به تحقيق پيوست و امروز بوجود اين خانواده لغوى محققين همداستانند و آن را بنام سانسكريتى هند و اروپائى، هند و جرمانى و آريائى مىنامند. اين زبان شامل هفت گروه مغربى است; (يونانى، ايطاليائى، كلتى، تتنى، سقلابى، ليتوانى، چك و آلبانى) و دو گروه زبان آسيائى: 1) گروه هندى، مشتمل چهارده لهجه مشتق از سانسكريت 2) گروه ايرانى مشتق از اوستائى مشتمل، فارسى، افغانى، بلوچى، كردى، آسى و ارمنى) در ميان لهجههاى معمول اروپا تنها لهجه باسك فنلاندى و مجار و ترك از خانواده آريائى مستثنى و بر كنار است و بعض از علما از اشتراك اين ملل در زبان وحدت نژاد را نيز دعوى كردهاند .

آز :

زياده جوئى ، شُحّ ، حرص . از خويهاى پست و نكوهيده است .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : آزمندى خوى پليدان است . و فرمود : آزمندى اساس هر شرى و عفت (نفس) اساس هر خيرى است .

و فرمود : رأس عيوب آزمندى است . (غرر)

به «طمع» و به «حرص» نيز رجوع شود .

آزاد :

آزاده . آنكه بنده نباشد . حُرّ ، حُرّة. قرآن كريم : اى مسلمانان ! حكم قصاص كشتگان اين چنين مقرر گشت كه آزاد را در قبال آزاد و بنده را به جاى بنده و زن را به زن قصاص توانيد كرد ... (بقرة:178)

ابوبصير گويد : از امام صادق (ع) شنيدم مىفرمود : آزادمرد ، در همه حال آزاده است : اگر مصيبتى بر او وارد شود در برابرش بايستد و استقامت ورزد ، و اگر انبوه بلاها بر او انباشته گردند او را نشكنند ، گرچه اسير شود و به بند اسارت گرفتار آيد و زندگى خوش و مرفه او به سختى و شدت مبدل گردد ، چنان كه يوسف صدّيق امين ، بردگى و اسارت و در بند شدن به روح آزاد او لطمه نزد و تاريكى چاه و وحشت تنهائى و ديگر رنجها وى را زيانى نرسانيد ، كه خداوند بر او منت نهاد و سرانجام ، همان سلطان جبار سركش كه روزگارى مالك او بود بندهاش گشت و بالاخره خداوند مقام نبوت به وى داد و امتى را به وسيله او مورد ترحم قرار داد ، آرى (تلخى) صبر اين چنين پيامد (شيرين و) نيكو دارد ، پس استقامت ورزيد و خويشتن را به صبر و استقامت خو دهيد تا به پاداش رسيد . (مستدركالوسائل: 2/427)

اميرالمؤمنين (ع) : آزاد مرد ، بنده است اگر به دام طمع افتد ، و بنده آزاد است اگر بدانچه دارد قانع بود . (مستدركالوسائل:12/70)

next page

fehrest page

back page