next page

fehrest page

back page

اِعجاز قرآن:

مسلمانان قرآن را بزرگترين معجزه پيامبر اسلام (ص) به شمار مىآورند و معتقدند كه خلق اثرى ـ كه در فصاحت و بلاغت با قرآن برابرى كند ـ از نويسندگان شيوا سخن و پرورده گوى عرب و عربى نويس برنمىآيد و چنانكه در قرآن تصريح شده است ; «اگر همه نويسندگان به منظور دست يافتن به اين هدف به همكارى با يكديگر برخيزند و نه تنها از آدميان كه از جنيان نيز در اين كار مدد جويند، باز هم به مقصود نخواهند رسيد» . (الاسراء:88)

در اين مقاله مسائل مربوط به اعجاز قرآن تحت پنج عنوان مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد:

1 ـ قرآن، مناسبترين معجزه: به نظر متكلمان ، حكمت الهى چنين اقتضا مىكند كه معجزه هر پيامبر ظاهراً به فن و هنر رايج در زمان وى مانند باشد. نتيجه اين امر آن است كه اهل فن ـ كه در شمار بزرگان و دانايان روزگارند ـ به تصديق وى بر مىخيزند و بدو مىگروند، چرا كه آنان نيك در مىيابند كه اين همانندى ظاهرى است و آنچه پيامبر انجام مىدهد و در ظاهر به فن رايج زمان مىماند، داستانى ديگر و از مقولهاى ديگر است. چنانكه جادوگران زمان موسى (ع) نخستين كسانى بودند كه به
عظمت كار موسى (ع) پى بردند و دريافتند كه آنچه موسى مىكند (= عصا اژدها كردن، و يد بيضا) فراتر از جادوى آنهاست به همين سبب به حقانيتش اقرار كردند و از تهديد و شكنجه فرعون هم نهراسيدند. برانگيخته شدن موسى (ع) با معجزه يد بيضا
و عصا، عيسى (ع) با معجزاتى كه از نوع درمانهاى پزشكى بود يعنى زنده كردن مردگان و بهبود بخشيدن كوران مادر زاد و پيسان و سرانجام برانگيخته شدن حضرت محمد (ص) با معجزه فصاحت و سخن و سخنورى در ميان اعراب كه در هنر نويسندگى و شاعرى سخت توانا بودند براى همين منظور بوده است. بنابر اين حكمت الهى چنين اقتضا كرد كه محمد (ص) با معجزه بيان به پيامبرى برانگيخته شود و از سوى حق سخنانى پند آموز و حكمت آميز آورد، سخنانى كه در عباراتى سخت شيوا و رسا بيان شده است (= قرآن). چنين بود كه حجت بر مردم تمام گشت و هر هنرمند و سخن شناس ـ كه سر ستيز و عناد نداشت ـ دريافت كه قرآن، معجزه است و از سنخ سخن بشر نيست. برابر روايت كه در اصول كافى «كتاب العقل و الجهل» آمده است، حضرت رضا (ع) امام هشتم شيعيان اين معانى را مورد تأييد قرار داده است.

2 ـ كدام كلام معجزه است؟ اين پرسش معلول تقسيم كلام از سوى اشاعره به كلام نفسى و كلام لفظى است: الف: ديدگاه اشاعره، كلام نفسى معجزه است: اشاعره با تقسيم كردن كلام به نفسى و لفظى، مسأله سخت و دشوار حدوث و قدم كلام الله (= قرآن) را از ديدگاه خود آسان شده مىبينند و آن را حل شده مىانگارند. اين متكلمان همان سان كه كلام نفسى، يعنى كلامى را كه پيوسته با ذات حق است و از سوى بشر شنيده و خوانده نمىشود، قديم انگاشتند، صفت اعجاز را نيز شايسته آن شمردند . ب: ديدگاه اماميه و معتزله، كلام فرود آمده بر پيامبر، معجزه است: در برابر اشاعره، متكلمان اماميه و معتزله، نظريه تقسيم كلام خدا را به نفسى و لفظى مردود مىشمارند و برآنند كه معجزه همانا كلامى است كه بر پيامبر فرود آمده و انسان مىتواند آن را بخواند و بشنود و بنويسد.

3 ـ چه اندازه از قرآن معجزه است؟ آيا اعجاز قرآن محدود است به اندازه كوتاهترين سوره قرآن، يا محدود به اندازهاى معين نيست؟ الف: ديدگاه مثبت (محدود)، نظريه اشاعره و اماميه: اشاعره بدين پرسش پاسخ مثبت مىدهند و برآنند كه اعجاز قرآن در حد كوتاهترين سوره، يعنى سوره سه آيهاى كوثر (= سوره 108) محدود است. طبق اين ديدگاه، واژهها و نيز يك آيه و دو آيه از قرآن معجزه نخواهد بود. دليل اشاعره بر اثبات اين مدعا آن است كه خداوند خود مدعيان برابرى با قرآن را به پرداختن سورهاى همانند سورههاى قرآن فرا خوانده است: (فأتوا بسورة من مثله). (بقره:23)

متكلمان اماميه نيز در اين مسأله با اشاعره همداستانند و برآنند كه معجزه به اندازه كوتاهترين سوره قرآن است و پديد آوردن آيهاى همانند قرآن ناممكن نيست. در مقدمه البيان فى تفسير القرآن آمده است كه: «قرآن در بلاغت و اسلوب معجزه است، نه در هر كلمهاى از كلمههاى آن ... ناتوانى بشر در پديد آوردن سورهاى همانند قرآن، با توانايى وى در پديد آوردن آيهاى همانند آن يا آنچه در حدّ يك آيه است، منافات ندارد و امرى است ممكن. از ميان مسلمانان هم كسى مدعى محال بودن اين امر نشده است و قرآن هم در تحدى به معارضه، مخالفان را به آوردن آيهاى كه به قرآن ماند، دعوت نكرده است».

آنچه را كه شيخ طوسى در تمهيد الاصول در اين باب آورده، تلويحاً مؤيد همين معنى است. شيخ مىگويد: «كوتاهترين سوره قرآن مشتمل بر سه آيه است. خدا از مخالفان خواست تا يك سوره همانند قرآن بياورند. آنان در اين كار فرو ماندند». ب: ديدگاه منفى (نامحدود)، نظريه ديگر متكلمان: در برابر اشاعره و اماميه، ديگر متكلمان اسلام را عقيده بر آن است كه اعجاز قرآن به اندازهاى معين، محدود نمىشود. از اين ديدگاه تمام قرآن، چه كم و چه بسيار آن، معجزه است و آيه (فأتوا بسورة من مثله) (بقره:23) به هيچ روى تعيين كننده اندازه معجزه نيست، بلكه تنها بيانگر اين معنى است كه خداوند از مخالفان خواسته است كه اگر در آسمانى بودن قرآن و اعجاز آن ترديد دارند، سورهاى همانند آن پديد آورند. اعجاز قرآن معلول بلاغت آن است و اين بلاغت نه تنها در سه آيه (سوره كوثر) كه در يك آيه و حتى كمتر از آن نيز متحقق است. طبق اين ديدگاه هر واژه قرآن ـ كه بيانگر معنايى است ـ از جمله قرآن است و معجزه به شمار مىآيد و كسى را توان پديد آوردن همانند آن نيست.

4 ـ اعجاز قرآن تا چه زمان باقى است؟ بدين پرسش از دو ديدگاه پاسخ داده شده است:

الف: ديدگاه صرفه: اعجاز، محدود است به بيست و سه سال . طبق اين ديدگاه اعجاز قرآن محدود است به بيست و سه سال، يعنى فاصله بعثت تا وفات پيامبر(ص). در اين فاصله بود كه كسى نتوانست با قرآن برابرى كند و نوشتهاى همانند و هم سنگ آن پديد آورد. به نظر طرفداران اين ديدگاه در ميان سخنان و نوشتههاى عرب پيش از اسلام، عباراتى كه به قرآن ماند، وجود داشته است پس از وفات پيامبر (ص) هم امكان معارضه با قرآن منتفى نيست، اما اين امر به اعجاز اثبات شده قرآن در زمان حيات پيامبر(ص) خللى وارد نمىآورد.

ب: ديدگاه اعجاز، قرآن معجزهاى است جاويدان: طرفداران روش اعجاز ـ كه بيشتر متكلمان اماميه نيز از زمره آنانند ـ بر اين باورند كه نه پيش از بعثت پيامبر (ص) كسى را ياراى برابرى با قرآن و آفرينش اثرى همانند آن بوده است، نه بعد از وفات پيامبر (ص) كسى به اين كار موفق خواهد شد و بدين سان اعجاز قرآن تا روز رستاخيز پايدار خواهد ماند. جاويدان بودن اعجاز قرآن ـ به نظر متكلمان اماميه ـ از آنروست كه اسلام، بر خلاف آيينهاى پيشين، آيينى است جاويدان و محدود به زمان يا مكان و زمانى خاص نيست. توضيح سخن آنكه، چون پيامبرى پيامبران پيش از حضرت محمد(ص) ويژه روزگارى معين، و گاه ويژه قوم خودشان بود، معجزههاى آنها هم ويژه زمانى محدود و معين بود و استمرار نداشت. چنانكه حتى معجزههاى موسى (ع) و عيسى (ع) محدود به زمانى معين بود. اما از آنجا كه اسلام آيينى است جاويدان و پس از آن آيينى از سوى خدا نخواهد آمد، به ناگزير معجزهاى هم كه بر راستى و درستى آن گواهى مىدهد بايد معجزهاى پايدار و جاويدان باشد، چرا كه محدود بودن معجزه به زمان معين، سبب خواهد شد تا نسلهاى آينده شاهد معجزهاى ـ كه گواه آيين اسلام است ـ نتوانند بود. پيداست كه تكليف چنين كسان به ايمان، تكليف به امر ممتنع است و چنين تكليفى بر خدا محال است. بنابر اين لازمه دوام و جاودانى نبوت، معجزهاى دائم و جاويدان است و اين معجزه همانا قرآن خواهد بود. چنين است كه قرآن به عنوان معجزهاى جاويدان هم برهان جاودانى آيين اسلام است، هم بر معجزات پيامبران پيشين و نيز بر ديگر معجزههاى پيامبر اسلام (ص) برترى دارد .

به «معجزه» رجوع شود.

شيخ طوسى با آنكه عدم معارضه با قرآن در مكه در طول سيزده سال را براى اثبات اعجاز قرآن كافى مىداند، بر آن است كه اگر امروز هم كسى بتواند نوشتهاى هم سنگ قرآن در فصاحت و بلاغت پديد آورد، لطمهاى به اعجاز قرآن نمىزند، با اينهمه از جاودانى بودن اعجاز قرآن دفاع مىكند و مىگويد: نه تنها مردم مكه نتوانستند با قرآن برابرى كنند، كه پس از گسترش اسلام در سرزمينهاى ديگر يعنى ايران و روم، مردم متمدن و با فرهنگ اين سرزمينها هم نتوانستند نوشتهاى همانند قرآن پديد آورند.

5 ـ وجوه اعجاز قرآن كدام است؟ در باب سبب اعجاز قرآن متكلمان نظريههاى مختلفى ابراز كردهاند. بيشتر متكلمان اماميه از نظريهاى جانبدارى مىكنند كه بر مبناى آن اعجاز قرآن معلول فصاحت و بلاغت آن است. با اينهمه ديگر نظريهها را نيز غير ممكن نمىدانند. چنانكه خواجه نصير طوسى در تجريد الاعتقاد، پس از برشمردن نظريههايى مهم در اين باب، با تعبير «و الكل محتمل» درستى همه آنها را ممكن شمرده است و ملا عبد الرزاق لاهيجى در كتاب سرمايه ايمان پس از ذكر چند نظريه در اين باب مىگويد: «و الكل محتمل و الاظهر هو الاول» (= فصاحت و بلاغت).

گذشته از اين برخى از متكلمان نامبردار اماميه از نظريههايى دفاع كردهاند كه مورد پذيرش اكثريت نيست. بدين سان به دست دادن فهرستى از نظريهها و توضيحى مختصر در باب هر يك از آنها ضرورى است. فهرست نظريهها يا ديدگاهها در باب سبب اعجاز قرآن بدين شرح است: الف: نظريه صرفه . ب: نظريه فصاحت و بلاغت . ج: نظريه اسلوب ويژه. د: نظريه اخبار از غيب، هـ: نظريه راست گفتارى . و: نظريه وجود معارف حيرت انگيز در قرآن. ز: نظريه اتقان معانى قرآن. ح) نظريه نظام قانونگذارى (تشريع) قرآن. ط: نظريه وجود اسرار آفرينش در قرآن.

الف: نظريه صرفه (= روش صرفه): طبق اين ديدگاه قرآن خود معجزه نيست، بلكه معجزه آن است كه خداوند انديشههاى كسانى را كه آهنگ برابرى با قرآن مىكنند و مىخواهند و چه بسا مىتوانند اثرى همانند قرآن پديد آورند، منصرف مىسازد و آنها را از برابرى كردن با قرآن باز مىدارد.

از ميان متكلمان اماميه سيد مرتضى و شيخ مفيد از اين ديدگاه جانبدارىمىكنند. نظام معتزلى، ابن حزم ظاهرى و برخى از اشاعره هم از اين نظريه دفاع كردهاند .

ب: نظريه فصاحت و بلاغت (=روش اعجاز): اين نظريه در برابر نظريه صرفه قرار دارد و نظريهاى است كه بيشتر متكلمان، اعم از شيعى و سنى، از آن دفاع مىكنند. طبق نظريه فصاحت، قرآن خود معجزه است و اعجاز آن معلول فصاحت و بلاغت فزون از اندازه آن است، زيرا ويژگيهاى فصاحت كلمه، يعنى سلامت واژهها از غرابت، تنافر حروف و مخالفت قياس صرفى، و نيز ويژگيهاى فصاحت كلام، يعنى خالى بودن كلام از تنافر حروف، ضعف تأليف و تعقيد لفظى و معنوى، در قرآن بيش از هر نوشته فصيح ديگر ديده مىشود و اين كلام فصيح از هر كلام فصيح ديگر رسالت يعنى به مقتضاى حال و مقام بيان شده است و اين مايه فصاحت و بلاغت در آثار نويسندگان و سخنوران عرب، نه پيش از نزول قرآن وجود داشته نه پس از آن. همين امر سبب شده است كه قرآن به صورت يك اثر برتر درآيد و به عنوان يك معجزه جاويدان باقى بماند.

دليل: طرفداران روش فصاحت دليلهاى مختلفى در اثبات ديدگاه خود آوردهاند، معروفترين آنها چنين است: اعراب را مخير ساختند تا ميان برابرى كردن با قرآن و پذيرش آئين اسلام به زور شمشير يكى را برگزينند. آنان، على رغم عنادى كه نسبت به اسلام مىورزيدند، دومين راه را برگزيدند. اين انتخاب نشان دهنده اين است كه با چيرگى در فصاحت و بلاغت نتوانستند صداى قرآن را مبنى بر (فأتوا بسورة من مثله) (بقره:23) ، پاسخ مثبت دهند و از برابرى كردن با قرآن فرو ماندند.

ج: نظريه اسلوب ويژه: طبق اين ديدگاه، اسلوب ويژه قرآن سبب اعجاز آن است. قرآن نه نظم، در معنى دقيق كلمه است، نه نثر و نه سجع، بلكه خود داراى سبك خاصى است كه از آن به «اسلوب ويژه» تعبير توان كرد، اسلوب كه فراتر از تعليم و تعلم است، نه مىتوان آن را آموخت، نه مىتوان آن را به كسى ياد داد و همين امر دليل اعجاز قرآن است. اگر چنين نبود، اولاً كسى كه در كلام بليغ ممارست مىكرد، مىتوانست با چيرگى يافتن در كلام بليغ، نوشتهاى پديد آورد كه در اسلوب به قرآن ماند يا دست كم بدان نزديك باشد. ثانياً: مىبايست اسلوب سخنان پيامبر(ص)، يعنى احاديث و روايات كه جمله موجود است و مدون، به قرآن ماند. در حالى كه نه ممارست در كلام بليغ به پديد آوردن كلامى كه در اسلوب به قرآن ماند مىانجامد (كوشش و ممارست فصحا و بلغاى عرب مؤيد اين ادعاست)، نه سخنان پيامبر (ص) به قرآن مىماند.

د: نظريه اخبار از غيب: طرفداران اين ديدگاه «غيب» را در معنى گسترده آن يعنى آنچه غايب و ناپيداست و آنچه از ديدهها نهان است، به كار بردهاند. بدين ترتيب از غيب نه تنها عالم غيب، يعنى جهان غير مادى و پديدههاى آن (= خدا، فرشتگان، رستاخيز، بهشت، دوزخ، ثواب، عقاب و غيره)، بلكه رويدادهاى گذشته و آينده و نيز آنچه در دلها نهفته است (= ما فى الضماير) را نيز اراده كردهاند. طرفداران نظريه اخبار از غيب برآنند كه قرآن از آنرو معجزه است كه از غيب در معنايى كه از آن سخن گفتيم خبر داده است: 1 ـ از عالم غيب، كه سراسر قرآن از خدا و فرشتگان، رستاخيز و دوزخ و بهشت و بعث و... سخن در ميان است. 2 ـ از ما فى الضماير، كه قرآن جاى جاى از رازهاى نهفته در دلها سخن دارد چنانكه از «بيم و انديشه فرار دو طايفه از مسلمانان در جنگ بدر خبر داده و ياد آور شده است كه خداوند با قدرت خود مسلمانان را در اين جنگ بر كافران چيره خواهد ساخت» (آل عمران:122 ـ 123) نيز «از آگاهى حق تعالى از سوگندهاى دروغ منافقان و از اطلاع خداوند از پندار و كردار آنان» (نور:53) سخن گفته است. 3 ـ از رويدادهاى گذشته، كه قرآن گنجينهاى است از رويدادهاى گذشته، از آفرينش آدم تا هبوط وى، از داستانهاى تاريخى چون داستان فراعنه و داستانهاى مذهبى چون موسى و خضر، و اينهمه به گواهى قرآن (عنكبوت: 48 و انعام: 105) از طريق وحى بر محمد (ص) نازل شده است. 4 ـ از رويدادهاى آينده، كه در قرآن بسيارى از رويدادهاى آينده پيش بينى شده است از جمله اين پيش بينىهاست: «پيش بينى پيروزى مسلمانان با كمى شمار آنان در جنگ بدر بر كافران» (انفال: 7 و قمر: 45) ، «پيش بينى پيروزى مسلمانان بر روميان» (روم:1) ، «پيش بينى غلبه مسلمانان بر كافران و به دوزخ افكنده شدن كافران» . (آل عمران:12)

هـ: نظريه راست گفتارى (نبودن تناقض): طبق اين نظريه قرآن از آنرو معجزه است كه در آن تناقض گويى نيست و آنچه در قرآن طرح شده راست و درست و آموزنده است. قرآن به مباحث مختلف در زمينه الهيات، وضع اصول و احكام و سياست مدن، نظم اجتماعى، قواعد اخلاقى، بحث از فلكيات، تاريخ، جنگ و صلح و وصف پديدههاى آسمانى و زمينى پرداخته است. در تمام اين مباحث نه تناقض ديده مىشود نه اختلاف و نه سخن خلاف عقل، اگر مطلبى هم تكرار شده ـ مثلاً قصه موسى (ع) ـ در جوهر معنى اختلافى ديده نمىشود و در هر بار و در هر مورد نكتهاى تازه مىآموزد و مزيتى ديگر دارد.

و: نظريه وجود معارف حيرت انگيز در قرآن: طبق اين ديدگاه، سبب اعجاز قرآن طرح معارفى است در اين كتاب كه خرد بزرگان دانش و فلسفه را حيران مىسازد. دانشهايى كه طرح آنها از سوى مردى امى محال است و براى طرح آنها راهى جز راه وحى وجود ندارد. ابن ميثم بحرانى ـ متكلم نامبردار اماميه و شارح نهج البلاغه ـ از اين دانشها به دانشهاى شريف تعبير مىكند و آن را با فصاحت و اسلوب ويژه سبب اعجاز قرآن مىشمارد. وى بر آن است كه دانشهاى شريف موجود در قرآن عبارت است از علم توحيد ، اخلاق، سياست، كيفيت سلوك الى الله و علم تاريخ. به نظر ابن ميثم اگر در سخن برخى از حكماى عرب نمونهاى از اين دانشها ديده شود، بر سبيل نقل و حاصل اطلاع آنها از كتب مقدس دينى پيش از قرآن است. با اينهمه در كلام اين حكيمان فصاحت و اسلوب ويژه قرآن وجود ندارد.

دانشهاى شريف از ديدگاه متكلمانى همچون ملا محسن فيض كاشانى مهمترين وجه اعجاز قرآن به شمار مىآيد و اشتمال قرآن بر دانشهاى شريف و رازها و معارف و انوار حكمت الهى است كه آن را به سر حد اعجاز مىرساند، معارف و حكمى كه خردها از ادراك آن ناتوان است.

ز: نظريه اتقان معانى قرآن: آنچه در قرآن مورد بحث قرار گرفته، اعم از مسائل فلسفى، اجتماعى و تاريخى و غيره در نهايت استوارى و اتقان است، يعنى حقايقى است ثابت كه نه قابل نقد است نه باطل مىشود و نه فساد مىپذيرد و همين امر سبب اعجاز قرآن است.

ح: نظريه نظام قانونگذارى در قرآن: طبق اين ديدگاه، نظام قانونگذارى قرآن، سبب اعجاز آن است، نظامى كه بت پرستى را به توحيد بدل ساخت و جهل و رذايل اعراب را به علم و فضايل مبدل كرد. برخى از قوانين و اصول انسانى قرآن بدين شرح است: توصيه به عدل و ميانه روى (نحل:90)، نفى تنگ نظرى و خست (آل عمران:18) . نهى از اسراف و تبذير (اسراء:27، 29) ، توصيه به شكيبايى در برابر دشواريها (آل عمران:146) . توصيه به تحصيل دانش همراه با تقوى (اعراف:32). فرمان دادن به وفاى به عهد (مائده:1). از بزرگترين تعاليم قرآن ايجاد وحدت ميان صفوف مسلمانان، ايجاد برادرى ميان آنان و تعيين پرهيزگارى و دانايى به عنوان معيار برترى است (حجرات:13 ، زمر:9). بر اين مناسبت كه اسلام، سلمان فارسى را به سبب كمال وى در ايمان بر خاندان پيامبر برترى مىدهد و ابو لهب، عم پيامبر را به سبب كفر وى بى ارج مىشمارد.

ط: نظريه وجود اسرار آفرينش در قرآن: طبق اين ديدگاه، وجه اعجاز قرآن همانا طرح اسرار آفرينش يا به تعبير دقيقتر طرح نظريههاى علمى نيز در قرآن آمده است، اسرار يا نظريههايى كه طرح شدن آنها در جزيرة العرب جز از راه وحى ممكن نيست. گرچه يونانيان به برخى از اين نظريهها آگاه بودهاند، اما دليلى در دست نيست كه انتقال آنها را از يونان به جزيرة العرب دور افتاده و فرو رفته در جهل تأييد كند. برخى از اين اسرار يا نظريههاى علمى بدين قرار است: بيان وزن مخصوص اشياء (حجر:19)، طرح مسأله گرده افشانى به وسيله باد (حجر:22)، طرح حركت زمين (طه:53)، تمايل به تفسير علمى قرآن و يافتن انديشهها و نظريههاى علمى و اثباتى (پوزيتيويستى) در اين كتاب و آن را وجه اعجاز قرآن انگاشتن، از جمله كوششهاى نو گرايانه مفسران در روزگار معاصر است. چنانكه در مقدمه تفسير البيان نوشته آية الله خوئى به تفصيل از اين ديدگاه سخن رفته
است.

وجوه مورد توجه قدما بيشتر همان وجوهى است كه در آغاز مورد بحث قرار گرفت، يعنى نظريه صرفه، فصاحت، اسلوب ويژه، اخبار از غيب و نبودن تناقض در
قرآن. در جنب اين نظريهها برخى از متكلمان از «جزالت» و «نظم اجزاى قرآن» به عنوان وجه اعجاز اين كتاب آسمانى سخن گفتهاند. مراد از «جزالت» دلالت الفاظ اندك بر معانى بسيار است و مراد از «نظم اجزا» چگونگى پيوند اجزاى قرآن با يكديگر است كه از ترتيب بديع كلمهها به بار مىآيد. برخى جزالت و نظم بديع قرآن و گروهى هم فصاحت و بلاغت و اسلوب ويژه قرآن را وجه اعجاز آن دانستهاند. (به واژه «قرآن» رجوع شود) . (دائرةالمعارف تشيع)

اِعجام:

سخن گفتن بزبان عجم. نقطه نهادن بر نوشته. نقطه نهادن حروف. نقطه گذارى.

اِعجام قرآن:

نقطه گذارى قرآن، حروف قرآن را نقطه نهادن. رفع ابهام كردن از قرآن بنقطه گذاردن بر حروف آن. توضيح آنكه، اعجام مصدر باب افعال است و يكى از معانى باب مذكور سلب، يعنى از ميان بردن ريشه فعل است و چون عجمه (ريشه ثلاثى آن) بمعنى ابهام و گنگى است باب افعال از آن سلب معنى ثلاثى را مىرساند، يعنى رفع ابهام و گنگى، چنانكه «اعجمت الكلام» يعنى از اين سخن رفع گنگى و ابهام كردم. چون نقطه گذاردن بر حروف و زير و زبر نهادن بر آنها ابهام و گنگى سخن را از ميان مىبرد و تلفظ و قرائت آن را آسان مىسازد، آن عمل را اعجام ناميدهاند.

در ابتدا كتّاب وحى (كاتبان قرآن) قرآن را خالى از هر گونه نقطه و علامت و حركتى نوشتند و آن نه تنها نقطه و زير و زبر و پيش نداشت بلكه حروف (واو، الف، ياء) نيز در كلمه نوشته نمىشد و پيداست كه خواندن چنين خطى تا چه حد مشكل خواهد بود، در مثل يك كلمه با شكل خاص به چند صورت خوانده مىشد كه معنى هر يك با ديگرى تفاوت فاحش داشت از آن جمله است:

«قل» بمعنى بگو ، «قال» بمعنى گفت نيز خوانده مىشد و «طب» «طاب» قرائت مىگرديد و «كتب» ميان اسم و فعل مفرد و جمع، معلوم و مجهول مشترك بود، و مسلمات «مسلمت» و كافرون «كفرون» نوشته مىشد كه نظائر آنها بسيار بود، و با در نظر گرفتن اينكه نقطه نيز بر حروف گذاشته
نمىشد پيداست كه كار خواندن سخت مشكل مىبود. و چه بسا كه اشتباه در يك زير و يا زبر معناى كلام را دگرگون سازد تا جايى كه سر حد ميان كفر و ايمان باشد، چنانكه در داستان ابو الاسود دؤلى معروف است، ولى دو عامل اساسى حافظه قوى و ذوق سرشار، عرب را قبل از آميزش با بيگانگان از خطا و اشتباه در قرائت قرآن كه به آن سخت مؤمن و دلبسته بودند، نگاه مىداشت، ليكن پس از رواج اسلام در ميان مردم ملتهاى مختلف كه به زبان عربى كمترين اطلاعى نداشتند و در نتيجه اختلاط عرب با آنها كار قرائت كه مرجع تمام مسلمانان بود دشوار شد و ديگر باقى گذاشتن قرآن بدون اعراب و اعجام ممكن نمىبود .

ابتدا اعجام تنها با نقطهگذارى انجام مىشد ولى نقطه گذارى به دو صورت و براى دو منظور انجام مىگرفت:

1 ـ نقطه گذارى براى تميز حروف مشابه از يكديگر، چون نقطههاى با، تا، ثا، ج و خ و...

2 ـ نقطه گذارى براى تشخيص حركات حروف كلمه و اعراب آن. در مثل براى نشان دادن حركت فتحه يك نقطه روى حرف مفتوح و براى نماياندن حركت كسره يك نقطه زير حرف مزبور و بجاى ضمه يك نقطه جلو يا ميان حرف مينهادند و قدما گاهى دو قسم نقطه را به هم درمىآميختند و نقطه مدورى مىگذاشتند كه علامت نقطه و حركت هر دو بود. بعدها بتدريج وضع ضبط حركات و اعراب صورت ديگرى بخود گرفت و در آن دو روش پديد آمد:

1 ـ با نقطههاى مدور حركات و اعراب را علامت مىگذاردند كه بنابر مشهور اصل آن از ابو الاسود دؤلى است و بيشتر قاريان در مصاحف خود بكار مىبردند.

2 ـ با شكل كه آن را شكل شعر نيز مىگفتند. يعنى با اشكال بخصوصى همچون ضمه و فتحه و كسره و تشديد و همزه، علامت حركات و اعراب بر حروف مىگذاردند. گفتهاند نخستين بار خليل بن احمد با اقتباس از حروف آن را وضع كرده و بكار برده است. چنانكه علامت تشديد (ــّــ) را از اول كلمه تشديد گرفته و در اصل ضمه واو كوچك و كسره ياء كوچك و فتحه الف كوچكى بوده است. علماى صرف و نحو و لغويان اين ترتيب را براى ضبط
كلمات و لغات بكار مىبردند ليكن قاريان به پيروى از پيشينيان و به منظور تصرف نكردن در قرآن از بكار بردن اين روش در مصاحف خوددارى مىكردند. (المصاحف سجستانى و تفسير ابوالفتوح رازى و اتقان و النقط ابو عمرو دانى)

اَعجَب :

عجيبتر . به شگفت آورندهتر. اميرالمؤمنين (ع) در نعت حضرت بارى ـ عزّ اسمه ـ : «هو المفنى لها بعد وجودها ... و ليس فناء الدنيا بعد ابتداعها بأعجب من انشائها و اختراعها» : هم او خداوندى است كه اشياء را پس از هستى نابود سازد آنچنان كه گوئى از اصل وجود نداشته است ، دانستنى است كه نابود شدن جهان پس از وجود ، شگفتآورتر نباشد از ايجاد آن از كتم عدم و پديد آوردن آن پس از نيستى . (نهج : خطبه 186)

اَعجَز:

عاجزتر، ناتوانتر. كان امير المؤمنين (ع) اذا اراد ان يوبخ الرجل يقول: «و الله لانت اعجز من التارك الغسل يوم الجمعة»: اميرالمؤمنين (ع) هرگاه مىخواست يكى را سرزنش كند مىفرمود: تو از آن كس كه در روز جمعه غسل نمىكند هم ناتوانتر و بى عرضهترى. (بحار:41/123)

اَعجَف:

(افعل وصفى) لاغر. جمل اعجف: شتر لاغر. ج : عجاف. (يأكلهنّ سبع عجاف) . (يوسف:43)

اَعجَل :

شتابانتر . سريعتر . رسول الله(ص) : «اِنّ اعجل الخير ثوابا صلة الرحم» از هر كار خيرى سريع پاداشتر صله رحم است . (بحار:74/121)

اَعجَم:

كسى كه سخن فصيح نگويد اگرچه از عرب باشد. مقابل فصيح. (و لو نزّلناه على بعض الاعجمين فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين): اگر اين قرآن را بر يك عجم زبان فرو فرستاده بوديم و او بر اين عربها تلاوت مىنمود هرگز به او ايمان نمىآوردند . (شعراء:198 ـ 199)

اَعجمىّ :

يك اعجم . گنگ . خلاف عربى . (ولو جعلناه قرآنا اعجميّا لقالوا لولا فصّلت آياته): اگر اين قرآن را به زبانى جز زبان عرب مىفرستاديم مىگفتند: چگونه آياتش مبهم و ناروشن است؟ . (فصّلت:44)

اَعداء:

جِ عدوّ، دشمنان. عن اميرالمؤمنين (ع): «الناس اعداء لما جهلوا»: مردمان، دشمن نادانستنيهاى خويشاند(بحار:1/94) . خلاف اصدقاء.

اِعداء :

يارى دادن و مدد كردن. توانا گردانيدن. درگذرانيدن غيرى را به سوى كارى. دوانيدن اسب را. نقل كردن در دو بيمارى از صاحب خود به ديگرى. سرايت دادن بيمارى و خوى بد به ديگرى. رسول الله(ص): «لا تسترضعوا الحمقاء ولا العمشاء فان اللبن يعدى». (بحار:103/323)

اَعداد:

جِ عدد، شمارهها.

اِعداد:

آماده كردن. (و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل): و آماده سازيد براى جهاد با كفار هر چه بتوانيد از نيروى جنگى و از اسبان معدّ براى نبرد . (انفال:60)

اِعدام:

نيست گردانيدن.

اَعدام:

جِ عدم، نيستها. «لا ميز فى الاعدام من حيث العدم».

اَعدَل :

داد دهندهتر . عادلتر . رسول الله (ص) : «اعدل الناس من رضى للناس ما يرضى لنفسه ، و كره لهم ما يكره لنفسه» : عادلترين مردم آن كس است كه براى مردم بخواهد آنچه را كه براى خود مىخواهد ، و ناشايست و ناروا بداند براى ديگران هر آنچه را كه براى خود ناشايست مىداند . (بحار:75/25)

اَعدى:

دشمنتر. رسول الله (ص): «اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك»: دشمنترين دشمنان تو همين خودت مىباشد (بحار:70/64). دوندهتر. سرايت كنندهتر.

اِعذار:

سرزنش و ملامت از كسى برداشتن: اميرالمؤمنين (ع): «العمر الذى اعذر الله فيه الى ابن آدم ستّون سنة»: آن مقدار از عمر آدمى كه در آن عمر، دگر هيچ عذرى از او پذيرفته نيست شصت سالگى است . (بحار:8/257)

عذر آشكار كردن. حجت بر كسى تمام كردن: «لقد اعذر من انذر»: آن كس كه دين و شريعت به وى ابلاغ گرديد، حجت بر او تمام است.

اَعذار:

جِ عذر. ذى الاعذار: عذرمندان.

اَعذاق:

جِ عِذق يعنى خوشه خرما و خوشه انگور.

اَعذَب:

گواراتر.

اَعذَبان:

آب و مى.

اَعذَر :

معذورتر . عن الباقر (ع) : «انّ عليّا (ع) سمع رجلا يقول : الشحيح اعذر من الظالم . فقال : كذبت ، انّ الظالم يتوب و يستغفرالله و يردّ الظلامة على اهلها ، و الشحيح اذا شحّ منع الزكاة و الصدقة و صلة الرحم و اقراء الضيف و النفقة فى سبيلالله و ابواب البر ، و حرام على الجنّة ان يدخلها شحيح»: از امام باقر (ع) روايت است كه اميرالمؤمنين (ع) شنيد يكى مىگويد: بخيل معذورتر و عذرش مسموعتر از ستمكار است. فرمود: دروغ گفتى، زيرا بسا شود كه ستمكار به درگاه خدا پوزش بخواهد و مظلمهها را به صاحبانش برگرداند و خداوند توبهاش را بپذيرد، ولى بخيل چون به صفت بخل تن داد، زكات را دريغ مىدارد و از صدقه دادن و صله رحم و مهماننوازى و هزينه كردن مال در راه خدا و انواع خيرات بازمىايستد، و بر بهشت حرام است كه بخيل در آن داخل شود . (بحار:73/302)

اِعراء :

برهنه كردن . بخشيدن بار يك سال خرمابن به كسى . اعراه صديقه : از او دورى جست و ياريش نكرد .

اَعراب:

باديه نشينان، از هر تبار و اهل هر زبان كه باشند. اسم جنس است اعرابى را، و واحد از خود ندارد، و اعاريب بهمان معنى است. اَعراب جمع عرب نيست; زيرا عرب اسم جنس است. اين كلمه ده بار در قرآن كريم ذكر شده و در هفت مورد، اين گروه مورد نكوهش قرار گرفتهاند: (الاعراب اشدّ كفراً و نفاقا) (توبه:97). چه اينان بر اثر دورى از مراكز كسب دانش، هميشه در حال جهل و نادانى بسر مىبرند و دورى آنها از حضارت و تمدن موجب عقب افتادگى آنها از ضوابط انسانى است، از احكام شرع و شريعت بى اطلاع، و از صفات نيك بى بهرهاند، آنچه بر آنها حكومت مىكند احساسات خام و تعصبات بى پايه است.

در حديث آمده كه امام صادق (ع) در سفرى يكى از شترانش مريض شد، اتفاقا آن موقع در كنار آب و آبادانى چادر نشينان بنى سليم بودند، غلام حضرت عرض كرد:
اجازه بفرما همينجا آن را نحر كنيم كه حيوان راحت شود. فرمود: خير، صبر كن. و چون چهار ميل از آنجا فاصله گرفتند فرمود: همينجا آن را نحر كن، كه اگر درندگان گوشتش را بخورند بنزد من به از آنكه اين بيابان نشينان بخورند. (بحار:67/175)

امام باقر (ع) فرمود: «تفقهوا فى الحلال و الحرام، و الا فانتم اعراب»: احكام دينتان را نيك بياموزيد، و گرنه شما در شمار اعراب خواهيد بود (بحار:1/214). و فى الحديث: «من تعصّب حشره الله يوم القيامة مع اعراب الجاهلية»: هر كه تعصب بورزد در روز قيامت با عربهاى جاهليت محشور گردد. (بحار:73/291)

(قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم); باديه نشينان گفتند: ايمان آورديم. به آنها بگو شما ايمان نياوردهايد بلكه بگوئيد تسليم اسلام شديم و هنوز ايمان در دل شما راه نيافته است. (حجرات:14)

از امام صادق (ع) روايت شده كه پيغمبر(ص) با باديه نشينان. بدين قرار صلح نمود كه همچنان به باديه نشينى خويش ادامه دهند و از دستور هجرت معاف باشند بشرط اينكه اگر دشمن به مركز اسلام هجوم آورد آنان بيارى مسلمانان بشتابند ولى از غنيمت نصيبى نداشته باشند. (بحار:19/183)

در حديث آمده كه چون پيغمبر (ص) در سال ششم قصد مكه نمود (و اين سفر به صلح حديبيه انجاميد) در مسير راه ، اعراب را به همكارى دعوت نمود، ولى حتى يكنفر هم از آنها دعوت آن حضرت را اجابت ننمودند. (بحار:20/347)

معاوية بن عمّار (از اصحاب خوشنام امام صادق «ع») گويد: بر امام صادق (ع) وارد شدم، و اتفاقاً از نزد بيابان نشينان بر مىگشتم و در آنجا باد عمامهام را برده بود، حضرت فرمود: اى معاويه! گفتم: لبيك فدايت گردم اى پسر پيغمبر. فرمود: باد عمامهاز سرت برگرفت؟ گفتم: آرى. فرمود: اين جزاى كسى است كه باديه نشينان را اطعام مىكند و به آنها غذا مىدهد. (بحار:73/362)

اِعراب:

روشن ساختن، واضح و روشن گردانيدن. نيكو و فصيح و بىغلط ادا نمودن كلام را . در حديث از امام صادق (ع) آمده: «اعربوا احاديثنا فانا قوم فصحاء»: سخن ما را (كه بازگو مىكنيد) فصيح و بى غلط ادا نمائيد كه ما (خاندان نبوت) فصيح زبانانيم.

و در حديث ديگر: «اعربوا القرآن» يعنى لغات غريبه و اعرابهاى بديعه آن را آشكار سازيد و توضيح دهيد. (مجمع البحرين)

از رسول خدا (ص) حديث شده : «اعربوا القرآن و التمسوا غرائبه» . (بحار:92/106)

در اصطلاح: تغيير آخر كلمه بر اثر اختلاف عوامل، در لفظ يا در تقدير; مقابل بناء.

next page

fehrest page

back page