next page

fehrest page

back page
و بدانكه خودبينى و خودپسندى شيوهاى ناپسند و آفت خردها است.

در كسب معاش خويش كوشا باش ولى انباردار و ذخيره اندوز ديگرى مباش.

و چون راه خويش را يافتى هرچه بيشتر در برابر پروردگارت خاشع و فروتن باش.

و بدانكه تو را راهى دور و دراز و پر مشقت در پيش است كه در آن راه به توشهاى كافى و وافى نياز دارى كه به نحو صحيح فراهم شده باشد و (چون راه دراز و صعب العبور است بايستى) پشتت (از وزر و وبال) سبك باشد، پس به پشت خود منه بارى را كه بر تو وبال باشد، و اگر مستمندانى يافتى كه بارت را بدوش كشند و به روز رستاخيز رسانند و فردا هنگام نيازت به تو مسترد دارند آن را غنيمت شمار و هر چه در توان دارى به وى بسپار (و در داد و دهش كوتاهى مكن) كه روزى رسد كه تو در جستجوى چنين كسى باشى و نيابى، و غنيمت دان كه كسى در حال توانگريت از تو وام بخواهد كه روز تنگدستيت به تو باز پس دهد.

و بدانكه گردنهاى صعب العبور در پيش دارى كه در آن سبكبار از سنگينبار خورسندتر است و كند رفتار از تندرو درماندهتر، و از آنجا خواه ناخواه يا به بهشت فرود آئى يا به دوزخ، پس، براى رسيدن به آنجا خويشتن را مهيا ساز و پيشرو فرست و پيش از ورود به آن سرا منزلى فراهم كن كه پس از مرگ نه جاى گلهاى مىماند و نه راه بازگشتى وجود دارد.

و بدان كه همان كس كه گنجهاى آسمان و زمين به دست او است تو را اجازه داده كه او را بخوانى و ضمانت نموده كه تو را اجابت كند، و فرموده كه از او بخواهى تا تو را بدهد، و از او رحمت بخواهى تا به تو رحم آورد، و ميان تو و خود حاجب و دربانى قرار نداده و تو را ناچار نساخته كه به نزدش شفيع و ميانجى ببرى، و چون بدى كنى تو را از توبه و بازگشت منع نكرده و به كيفرت شتاب ننموده، و در آنجا كه شايسته رسوا شدن بودى رسوايت نكرده، و در پذيرش تو به بر تو سخت نگرفت، و بر اثر گناه تو را در تنگنا قرار نداد و از رحمت خويش نوميدت نساخت بلكه خوددارى تو را از گناه ، حسنه و كار نيك شمرد و كار بدت را يكى و كار نيكت را ده برابر به حساب آورد، و درِ توبه و گوش فرا دادن به خواستههايت بر روى تو بگشود كه هر گاه او را بخوانى صدايت را بشنود و چون به او راز گوئى به آنچه در دل دارى آگاه گردد، پس خواست خود را به او برسانى و راز دلت را با او در ميان نهى و غم و اندوهت را به پيشش شكوه كنى و از او چاره گرفتاريهايت بخواهى و بر كارهايت از او چاره جوئى و از گنجينههاى رحمتش آن خواهى كه كسى جز او به بخشيدنش توانا نيست: از قبيل درازى عمر و تندرستى و گشايش در روزى ، و (چون نيك بنگرى در حقيقت) كليد گنجينههايش را به دست تو داده به اينكه در درخواست اجازت فرموده كه هرگاه بخواهى درهاى نعمتش را بروى خود بازگشائى و پى در پى رسيدن بارانهاى رحمتش را درخواست نمائى. و مبادا تاخير اجابت تو را نوميد سازد كه (تاخير در اجابت دعا را موجباتى است از جمله اينكه) دهش خداوند برحسب نيت تو است، و (ديگر اينكه) بسا اجابت به تاخير افتد تا اجر و پاداش خواهنده بيشتر و دهش براى آرزومند آن ارزندهتر گردد ، و (ديگر اينكه) بسا تو چيزى را از خدا مىخواهى و به تو داده نمىشود ولى دير يا زود به چيزى بهتر از آن نائل گردى يا خود نرسيدنت به آن تو را بهتر باشد كه چه بسا چيزى را از خدا خواستهاى كه مايه تباهى دينت مىشد اگر به آن دست مىيافتى، پس بايستى (همواره) از خدا چيزى بخواهى كه آثار حسنش براى تو برقرار و آزارش از تو بركنار باشد.

و بدانكه تو براى آخرت آفريده شدهاى نه براى دنيا، و براى نيستى نه براى هستى، و براى مردن نه براى زنده ماندن، و تو در جايگاه كوچ و سراى موقت و در راه رفتن به آخرتى، و مرگى تو را تعقيب مىكند كه گريز، تو را از آن نجات ندهد و بدنبال هر كه بيفتد از دستش رها نشود و لا محال بر او دست يابد پس از آن بر حذر باش و بترس از اينكه تو را در حالى بد (آلوده به گناه) دريابد كه تو خويش را وعده توبه مىدادى و مرگ ميان تو و توبه حايل گردد كه در اين صورت خود را تباه ساختهاى.

اى پسرك من! به ياد مرگ و پيش آمدهاى پس از مرگ كه ناگهان بآن درآئى بسيار باش كه چون بر تو درآيد آماده و كمر بسته باشى، نكند كه ناگهان تو را دريابد و بر تو غالب شود.

و مبادا به فرو رفتن مردم دنيا به دنيا و خود را جاويد پنداشتن در آن و دشمنى آنان بر سر آن فريفته گردى كه خداوند (در آياتى از كتابش) تو را از بى وفائى و بازيچه بودن دنيا خبر داده و دنيا خود خويشتن را به تو شناسانده و عيوبش را بر تو آشكار ساخته، و (اين را بدانكه) مردم دنيا جز سگانى پارس كننده و ددانى درنده نباشند كه برخى به برخى ديگر بتازند و توانمند ، ناتوان را به خورد و بزرگتر ، كوچكتر را مقهور و مغلوب سازد، (اينان مانند) چهارپايانىاند كه برخىشان بند بپا و برخى رها و افسار گسيخته بوند، عقولشان را از دست داده بر مركب جهالت سوار، همچنان به بيابان سر داده، نه چوپانى كه آنها را اداره كند و نه چرانندهاى كه آنان را بچراند، دنيا آنها را به راه كورى و گمراهى مىبرد و ديدههاشان را از ديدن نشانههاى راه بسته است، پس در آن گمراهى سرگردانند و در نعمت و خوشيهاى دنيا فرو رفته آنچنانكه دنيا را خداى خويش گرفته و دنيا به آنها بازى مىكند و آنها سرگرم بازى با آنند و آنچه را كه در پى آن است از ياد بردهاند! زودا كه پرده تاريكى بكنار رود (مرگ در رسد)، گوئى كه هودجهاى سفر در رسيد و نزديك است كه پسينيان شتابان به پيشينيان بپيوندند.

و بدان اى فرزندم! هر كه مركب سواريش شب و روز باشد به مقصد رهسپار است گرچه خود راه نرود، و مسافت را طى مىكند گرچه بر جاى خود ايستاده باشد.

و بيقين بدان كه تو به آرزويت نخواهى رسيد و از اجل مقرر فراتر نخواهى رفت و تو در راه كسانى هستى كه پيش از تو بودند پس (حال كه مرگ در پى است آنچنان در جمع مال حريص مباش كه دينت را فداى دنيايت كنى و) در طلب مال آرام گام بردار و در كسب و كار متين باش زيرا بسا تلاش كه (بعكس) سرمايه را به نيستى كشاند و چنين نيست كه هر جوينده ، مال يابنده باشد و يا هر كه با متانت و آرام كسب مىكند محروم و ناكام بماند، و خويشتن را از هر زبونى و پستى گرامى دار گرچه تو را به كامرانيهاى بسيار رساند زيرا هرگز در برابر آنچه كه از شرف و آبرويت مايه مىنهى بهائى به دست نيارى، و هيچگاه بنده ديگرى مباش كه خدا تو را آزاد آفريده، و آن خير و سودى كه به كارى ناسزا به دست آيد خير و سود نباشد و آن گشايش كه به دشوارى فراهم آيد گشايش نَبُوَد .

و بپرهيز از اينكه مركبهاى طمع تو را به آبشخورهاى تباهى فرود آرند، و اگر بتوانى (به زير بار منت كسى نباشى و) ميان تو و خدا دهنده و بخشندهاى نباشد چنان كن زيرا آنچه (از اين دنيا) بهرهات باشد به تو خواهد رسيد و به سهمت دست خواهى يافت، و اندكى كه از جانب خدا به تو رسد بزرگتر و آبرومندتر است از بسيارى كه از دست خلق به دست آرى گرچه همه از جانب خدا است. و (زبانت را حفظ كن كه) تدارك آنچه كه بر اثر سكوت از دست دهى آسانتر است از بازيافتن آنچه كه بر اثر گفتار از دست دهى، و نگهدارى محتويات ظرف به بستن در بند است، و نگهدارى (و ريخت و پاش نكردن) آنچه در دست دارى نزد من به از اينكه چشمت به دست ديگرى باشد، و تلخى نوميدى (و ناكامى) به از دست درازى بسوى مردم است، و (درآمد اندكِ) كار و كارگرى كه با عفت و پاكدامنى توأم باشد به از توانگرى و ثروتى كه با بزهكارى همراه باشد، و هر كسى راز خود را بهتر نگه مىدارد، و چه بسيار تلاشگر كه در راه زيان خويش گام مىنهد، پرگو هرزه دراست، هر كه بينديشد بينا گردد، با نكوكاران بپيوند تا از آنها باشى و از بدان دورى گزين كه از ايشان نباشى.

بد خوراكى است حرام ، و ستم بر ناتوان زشتترين ستم است...و بپرهيز از اينكه به آرزوها دل بندى كه اين روش روش بيخردان و دون همّتان است، و عقل و خرد راستين ، اندوختن آزمونها و تجارب است و بهترين آزمون آن است كه تو را پند دهد.

بسوى فرصت شتاب پيش از اينكه (آن را از دست داده و) تو را مايه غم و اندوه شود...

دستيار پَست و فرومايه و همچنين دوست بدنام و متهم را ارج و ارزشى نباشد .

زمانه را بر خود آسان گير تا گاهى كه آن رام تو باشد ، و هيچگاه به منظور فزونى خويشتن را به خطر ميفكن.

بپرهيز از اينكه مركب لجاجت مهار را از دستت بربايد. در عالم دوستى بار دوستان را بدوش نه كه اگر دوستت از تو بريد تو به وى بپيوند و اگر از تو روى گرداند تو به مهر و محبت به وى روى آور، و اگر او مال خود را از تو دريغ داشت تو به بخشش و كرم وى را نوازش كن، و اگر از تو دورى گزيد تو به او نزديك شو، و اگر او به تو درشتى نمود تو به او نرمش نشان ده، و اگر جرمى نسبت به تو مرتكب شد تو او را معذور دار; آنچنان كه گوئى تو بنده او و او ولى نعمت تو است; و مبادا اين نيكيهائى كه بيان شد نابجا بكار برى يا درباره نااهلان انجام دهى.

هيچگاه دشمن دوستت را دوست مگير كه در اين صورت با دوستت دشمنى كردهاى، و در پند و نصيحت دوستت محض خير و صلاح او را منظور دار خواه بپسندد يا نپسندد و همواره در برابر ناملائمات جرعه نوش خشم باش كه من نوشابهئى شيرينتر و گواراتر در پايان و عاقبت از جرعه خشم نديدم.

و در برابر كسى كه به تو درشتى كند نرمش كن كه زودا وى به تو نرمى كند.

و در برابر دشمن راه نيكى و احسان پيش گير كه اين كار شيرينترين دو پيروزى است (اين پيروزى در عالم انسانيت از پيروزى ظاهرى شيرينتر است).

و اگر خواستى از دوستت ببرى و قطع دوستى كنى مقدارى از رابطه دوستى را بجاى گذار كه اگر روزى دوستت خواست بسوى تو بازگردد بى راه نماند و جاى آشتى باقى بماند.

و اگر كسى درباره تو گمان خيرى برد گمانش را تحقق بخش.

و حق برادرىِ برادر دينيت را به اعتماد اينكه او دوست است (و رشته دوستى به آسانى گسيخته نمىشود) ناديده مگير (و حقش را ادا كن) زيرا دوستى كه حق دوست را ادا نكند در حقيقت دوست نيست.

و مبادا افراد خانواده و نزديكانت نسبت به تو بدبختترين (و ناكامترين) مردم باشند (چنانكه گفتهاند: چراغى كه به خانه بايد بر مسجد نشايد).

هيچگاه به كسى كه با تو سر ميلى ندارد و به تو بىرغبت است مهر مورز...

ابدا ستم ستمگر را بر خود گران مدان كه او (به اين كارش) به خود زيان مىزند و به تو سود مىرساند.

پاداش كسى كه تو را شاد نموده اين نيست كه او را برنجانى...

حوادث گذشته را بر آينده دليل گير كه امور (و مسائلى كه در اين جهان پيش مىآيد) مانند يكديگرند. و مبادا از كسانى باشى كه پند او را سود ندهد مگر پس از اينكه او را سخت به رنج آرد كه خردمند به ادب و آموزش پند گيرد و چهارپايان جز به زدن به راه نيايند.

چون سيل اندوه به تو روى آورد آن را به تصميم مردانه بر صبر و شكيبائى و نيك باورى (به خدا) از خود بران.

بپرهيز از اينكه سخن خندهآور بگوئى گرچه آن را از ديگرى بازگو كنى.

و بپرهيز از اينكه با زنان مشورت نمائى كه فكر و انديشه آنان به ناتوانى و تصميمشان به سستى متمايل است...

و خويشانت را گرامى دار زيرا آنان بال و پر توأند كه بدان پرواز كنى و اصل و ريشه توأند كه بدان بازگردى و دست توأند كه بدان با دشمن مقابله كنى.

(و در پايان) دين و دنيايت را بخدا مىسپارم و از او مىخواهم كه در عاجل و آجل و دنيا و آخرت بهترين را براى تو مقدر فرمايد. (نهج : نامه 31)

اِندفاع:

دور شدن. بركنار شدن. به يكسو رانده شدن.

اِندفاق :

ريختن . انصباب .

اندَك:

مقابل بسيار. بعربى قليل، يسير. (و ما تلبثوا بها الاّ يسيرا) ; جز اندك زمانى در مدينه نخواهند زيست. (احزاب:14)

(و لا تشتروا بآياتى ثمنا قليلا) آيات مرا به بهائى اندك از دست مدهيد. (بقره:41)

رسول اكرم (ص) ـ در صفت مؤمن خردمند ـ : اندك نيكى از ديگرى را بسيار مىداند و نيكى بسيار را از خود اندك مىشمارد. (بحار:1/108)

امام موسى بن جعفر (ع): عمل اندك از خردمند مقبول...و عمل بسيار از بى خرد و نادان مردود است. (بحار:1/138)

رسول اكرم (ص): اندكى دانش به از عبادت بسيار. (بحار:1/185)

اميرالمؤمنين (ع): عمل اندك كه با دانش بسيار توأم بود به از عمل بسيار كه با دانش اندك و با شك و شبهه همراه باشد. (بحار:1/208)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اندكِ طمع ، ورع بسيار را تباه مىسازد.

اندكى از حرص آدمى را به طمع بسيار وامىدارد.

اندكِ دين به از دنياى فراوان.

اندكى از هوا پرستى خرد را تباه مىسازد.

اندكى كه تو را كفايت كند به از بسيارى كه تو را به تباهى كشاند.

اندكى از حق، باطل بسيار را بر طرف مىسازد. (غرر)

اِندِكاك:

برابر و هموار گرديدن مكان. منهدم شدن ديوار آنچنان كه هم سطح زمين گردد. هموار شدن كوهان و گسترده شدن آن بر پشت شتر.

اِندِلاع:

كلان شدن شكم و پيش آمدن آن. بيرون آمدن شمشير از نيام. زبان از دهان بيرون آمدن.

اَندُلُس:

ناحيهاى است در جنوب كشور اسپانيا كنار درياى مديترانه و اقيانوس اطلس بوسعت 87570 كيلومتر مربع كه اكنون مشتمل بر هشت ولايت است، رودخانه وادى الكبير آن را مشروب مىسازد و رشته كوههاى سيرنامورنا و سيرانوادا در آن واقع است، در اصطلاح جغرافى نويسان اسلام، اندلس و جزيره اندلس بر تمام شبه جزيره ايبرى يعنى اسپانيا و پرتقال فعلى اطلاق مىشده، زيرا مسلمانان در سال 92 هـ ق. به سردارى طارق بن زياد غلام موسى بن نصير اندلس را بتصرف درآوردند و بعد بر قسمت اعظم شبه جزيره ايبرى تسلط يافتند و از اينرو به تمام شبه جزيره ايبرى اندلس گفتند. پس از آنكه در سال 92 اسپانيا بوسيله مسلمانان فتح شد تا 128 هـ ق. اين سرزمين بوسيله حكامى كه از دمشق گسيل مىگشتند اداره مىشد، در اين سال عبد الرحمن اول يكى از نوادگان هشام خليفه دهم اموى خود را امير اندلس خواند و بدين ترتيب سلسله امويان اندلس تاسيس گرديد.

حكومت امويان اندلس تا سال 422 هـ ق ادامه يافت. از آن پس سلطنتهاى كوچك محلى پيدا شد. اين تفرقه فشار مسيحيان را به مسلمانان براى بازپس گرفتن سرزمينهاى خود بيشتر كرد. از سال 479 به بعد مرابطون فرمان روايان بربر شمال افريقا به كمك ملوك طوايف آمدند و كمكم بر اسپانيا مسلط شدند. در اواسط قرن ششم هجرى موحدون مرابطون را برانداختند و تا سال 609 بر اسپانيا حكومت راندند.

از آن پس تا دو قرن و نيم تنها امارت اسلامى اسپانيا امارت غرناطه بود. تا در سال 898 هـ ق غرناطه نيز به دست مسيحيان افتاد و حكومت اسلامى اندلس خاتمه يافت.

مسلمانان هنگام حكومت خود در اندلس در نشر تمدن اسلامى كوشيدند و تمدنى درخشان با شهرهاى معمور و كشاورزى و صنايع منظم و معمارى پر شكوه كه نمونه آن قصر الحمراء در غرناطه است بوجود آوردند (مساجد مجلل و مدارس آباد آن زبانزد تاريخ است) و بدين وسيله تمدن اسلامى و قسمت مهمى از علم و ادب يونان از طريق اسپانيا به اروپاى غربى انتقال يافت. از ميان مسلمانان اندلس دانشمندان بزرگى در علوم گوناگون ظاهر شدند و به بسط تمدن اسلامى كمك شايانى كردند. (دهخدا)

به «بنى اميه» نيز رجوع شود.

اِندِماج:

درآمدن در چيزى و استوار شدن در آن. مدور گرديدن. در اصطلاح حكما به معنى تكاشف و مقابل تخلخل است.

اِندِمال:

به شدن زخم و جراحت.

اندوختن:

جمع كردن، فراهم آوردن. بعربى جمع، ادّخار، اعداد، كنز (به معنى مصدرى). (ويل لكل همزة لمزة * الذى جمع مالا و عدّده) ; واى بر هر عيبجوى هرزه زبان . آنكه مالى را اندوخته و به شمارهاش مىپردازد (همزه:1 ـ 2). (يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و
ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون); روزى كه در آتش دوزخ گداخته گردند و پيشانى و پهلويشان بدان داغ كنند، اين است (نتيجه) آنچه براى خويش مىاندوختيد، اكنون بچشيد اندوختههاى خود را (توبه:35) . (و الذين يكنزون الذهب و الفضّة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشّرهم بعذاب اليم); آنانكه زر و سيم مىاندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمىكنند آنها را بعذابى دردناك مژده بده. (توبه:34)

رسول خدا (ص): اندوختهاى به از دانش نباشد. (بحار:1/165)

اندوختن مال، گاه روا بود و گاه ناروا، اگر حق خدائى مال ادا شود و سپس آن را بيندوزند، روا (به «آذوقه» رجوع شود) و اگر حق شرعى آن ادا نگردد ناروا باشد: از رسول خدا (ص) روايت شده هر آن مال كه زكاتش را نپرداخته باشى آن مال كنز(ى) است (كه در قرآن از آن مذمت شده) هر چند بروى زمين و آشكار بود، و هر مالى كه زكات آن را پرداخته باشى كنز (مذموم) نباشد گرچه در زمين مدفون باشد. (بحار:8/242)

اندوه:

گرفتگى دل، غم، همّ، حُزن، حَزَن، بَثّ. (و ابيضت عيناه من الحزن...); ديدگانش (يعقوب از فراق يوسف) سفيد گشت از غم و اندوه (يوسف:84) . (قال انّما اشكو بثّى و حزنى الى الله); يعقوب گفت غم و اندوه خود را بنزد خداوند بشكايت مىبرم (يوسف:86) . (و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنّا الحَزَن) ; بهشتيان گفتند سپاس مر خداوندى كه اندوه را از ما برطرف ساخت. (فاطر: 34)

(...فاثابكم غمّا بِغمّ لكيلا تحزنوا على ما فاتكم و لا ما اصابكم و الله خبير بما تعملون); چون شما در كارزار اُحد پيغمبر را در امر به ثبات ، عصيان ورزيديد، در قبال اندوهى كه به دل آن حضرت وارد آورديد خداوند شما را (به شكست) اندوهگين ساخت تا از اين پس (بخود آئيد و غم و اندوه را به اعمال خويش مربوط دانيد و كارى را كه موجب خشم خدا و حدوث اندوه شود مرتكب نگرديد و) براى از دست رفتن سودى يا حدوث مصيبتى اندوهگين نگرديد... (آل عمران:153)

از رسول خدا روايت شده كه بعضى از گناهان، نماز و روزه آن را از بين نبرند. عرض شد: يا رسول الله پس كفاره چنين گناهانى چه باشد؟ فرمود: اندوههائى كه در راه امرار معاش به انسان دست مىدهد.

در حديث ديگر از آن حضرت است كه چون گناه مؤمن بسيار شد و وى را عملى نبود كه آن گناهان را از ميان ببرد خداوند وى را به اندوه مبتلى سازد كه كفاره گناهانش باشد. از حضرت صادق (ع) روايت شده كه فرمود: هر گاه اندوهى بر دل پدرم وارد مىشد (جهت برطرف شدن آن اندوه) زنان و كودكان را جمع مىكرد و خود دعا مىكرد و آنها آمين مىگفتند.

در حديث آمده كه جبرئيل (ع) به پيغمبر(ص) گفت: هر گاه اندوهى در دل خويش احساس نمودى بگو: «لا حول و لا قوة الاّ بالله». (سفينةالبحار و بحار:11/210)

از حضرت رسول (ص) روايت است كه در بهشت درجهاى مىباشد كه جز اندوهمندان كسى را بدان راه نبُوَد. (كنزالعمال:3/331)

اَندى :

سخىتر . بسيار عطاتر .

انديشه:

به كار بردن خرد در رسيدن به حقايق، كاوش فكرى، تفكّر. قرآن كريم و اصولا دين مقدس اسلام بسى به اين امر اهميت داده، و كتاب عزيز در آيات زيادى بر آن تأكيد نهاده. 19 آيه از اين كتاب آسمانى بلفظ صريح «تفكر» در اين باره نازل شده بجز مواردى كه به الفاظ ديگر آمده است. برخى از آيات مربوط به تفكر مطلق بوده و متعلق تفكر در آن ذكر نشده ، و شمارى از آنها مربوط به تفكر در آفاق جهان هستى از آسمان و زمين و دنيا و آخرت و تاريخ گذشتگان است، بعضى از آنها درباره انديشه در شگفتى آفرينش برخى موجودات است مانند زنبور عسل، تعدادى از آنها راجع به انديشه در مسائل مرموزى است كه در وجود خود انسان قرار دارد مانند خواب و بيدارى و ازدواج زن و مرد، برخى از آنها مربوط به انديشه در قرآن و آيات آن و قوانين حيات بخش اسلام است، دو آيه از اين آيات مربوط به تفكر در وضعيت پيغمبر اسلام و چگونگى حالات او است كه چنين كسى را با چنين شيوه و شيمهاى نتوان ديوانه و ناقص العقل پنداشت.

(الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا) ; آنانكه مدام چه ايستاده و چه نشسته و چه خوابيده باشند بياد خدايند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند و مىگويند: پروردگارا اين را بيهوده نيافريدى. (نساء:191)

پيغمبر (ص) فرمود: در آفرينش بينديشيد ولى در آفريدگار مينديشيد كه از توان انديشه ما بيرون است.

و فرمود: انديشه يك ساعت به از عبادت شصت سال. (كنزالعمال:3/106)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: فكر تو گنجايش هر چيزى را ندارد پس آن را براى كارهاى مهم تهى دار. (غرر)

و فرمود: دانش يادگارى ارجمند و انديشه آينهاى پاك است. (بحار:1/182)

و فرمود: انديشه در نعمتهاى پروردگار نيكو عبادتى است. (غرر)

از اميرالمؤمنين (ع) روايت است كه فرمود: همه خير در سه چيز جمع است: نگاه و سخن و سكوت، نگاهى كه در آن عبرت نبود آن نگاه سهو است ، و سكوتى كه در آن انديشه و فكر نباشد غفلت است ، و سخنى كه در آن ذكر خدا نباشد لغو است پس خوشا بحال كسى كه نگاهش عبرت و سكوتش فكر و سخنش ذكر بوده و بر گناه خويش بگريد و مردم از شرش ايمن باشند.

و فرمود: اگر زندگى با انديشه و تفكر توأم نباشد ارزشى ندارد.

هارونالرشيد به امام موسى بن جعفر(ع) نامه نوشت كه مرا موعظهاى جامع و كوتاه بفرما. حضرت در جواب نوشت: هيچ چيزى نيست كه به چشمت آيد مگر اين كه در آن موعظهاى باشد.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: چه بسيار است چيزهائى كه از آن عبرت توان گرفت و چه اندك است پند گيرى.

امام صادق (ع) فرمود: هنگامى كه به بستر خواب ميروى بينديش كه چه غذائى وارد معده كردهاى و امروز چه عملى انجام دادهاى، و بياد خويش آور كه خواهى مرد و قيامتى خواهى داشت.

و نيز از آن حضرت آمده كه بهترين عبادت مدام انديشيدن در وجود خدا و قدرت او است.

حضرت رضا (ع) فرمود: عبادت اين نيست كه نماز و روزهات بسيار باشد بلكه عبادت همانا انديشيدن در كار خدا است.

امام صادق (ع) فرمود: بيشتر عبادت ابوذر رحمة الله عليه انديشه و عبرت بود. (بحار:71/321)

پيغمبر (ص) فرمود: غافلترين مردم كسى است كه از دگرگونى دنيا از حالى به حالى ديگر پند نگيرد. (بحار:2/ و 71)

اِنذار:

بيم كردن در ابلاغ، ترسانيدن در ابلاغ. اين واژه در قرآن كريم راجع به انبياء آمده: (و اذكر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف) ; اى پيغمبر عادى را ياد كن كه خويشان خود را در منطقه احقاف (به عذاب خدا بر اثر عصيان) بيم داد و پيام دين را به آنها ابلاغ نمود (احقاف:21) . (و انذر عشيرتك الاقربين) ; اى محمد! نزديكترين خويشانت را (از خطر نافرمانى خدا) بيم بده. (شعراء:214)

عن الصادق (ع): «قال الله عزوجل لداود(ع): يا داود! بشّر المذنبين و انذر الصديقين. قال: كيف ابشّر المذنبين و انذر الصديقين؟ قال: يا داود بشّر المذنبين انّى اقبل التوبة و اعفو عن الذنب، و انذر الصديقين ان لا يعجبوا باعمالهم، فانه ليس عبد انصبه للحساب الاّ هلك»: از امام صادق(ع) روايت شده كه خداوند عزّ و جلّ به داوود (ع) فرمود: اى داوود! گنهكاران را مژده بده و دوستان راستين ما را بيمناك گردان. داوود گفت: اين چگونه باشد؟! فرمود: گناهكاران را مژده بده كه من توبه را مىپذيرم و از گناه درمىگذرم، و به دوستان راستين ما بگوى مبادا به اعمال خود خوشبين باشيد و حالت خودپسندى به شما دست دهد، كه چون بندهاى را مورد حساب دقيق قرار دهيم هلاك گردد . (بحار:14/40)

اَنذال:

جِ نَذل، فرو مايگان، حقيران. اميرالمؤمنين (ع): «من جالس العلماء وُقّر، و من خالط الانذال حُقّر»: هر كه با دانشمندان نشيند محترم زندگى كند، و هر كه با فرومايگان بياميزد پست و حقير شمرده شود . (بحار:1/205)

رسول الله (ص): «ثلاثة مجالستهم تميت القلب: مجالسة الانذال و الحديث مع النساء و مجالسة الاغنياء»: سه گروهاند كه مجالست با آنها دل را مىميراند: همنشينى با فرومايگان، و گفت و شنود با زنان، و مجالست با توانگران . (بحار:71/80)

اِنزاء:

برجهانيدن، برجهانيدن حيوان نر به حيوان ماده.

از امام صادق (ع) روايت شده كه: «نهى النبى (ص) من ان ينزى حمار على عتيقة»: پيغمبر (ص) نهى نمود از اين كه الاغى را بر ماديان نجيبى بجهانند. (بحار:64/224)

اِنزاف:

خشك شدن همه آب چاه. ايستادن اشك كسى. مست شدن. از اين معنى است انزاف در قرآن سوره صافات. يعنى همه خرد را از دست دادن.

اِنزال:

فرو فرستادن. (و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم): خداوند، آبى را از آسمان فرو فرستاد و سپس بدان آب از بر و بار درختان بيرون داد كه شما را روزى باشد. (بقره:22)

فروريختن منى از شرمگاه، يكى از دو موجب جنابت، كه موجب ديگرش ادخال است. حكم شرعى آن، جز احكامى كه بر جنابت مترتب است عبارتند از: انزال عمدى به استمناء، حرام و باطل كننده روزه. انزال عمدى با حلال خود، حلال و باطل كننده روزه. در هر دو مورد از تروك احرام است و حج را فاسد مىكند .

در حالت خواب، روزه را باطل نمىكند.

انزال زن نيز احكام انزال مرد را دارد به شرط اين كه منى از فضاى فرج بيرون آيد .

اِنزِجار:

بازايستادن. على (ع) ـ در نكوهش دنياپرستان ـ: «لا ينزجر من الله بزاجر، ولا يتّعظ منه بواعظ». (نهج خطبه 109)

اَنزَع:

مردى كه موى دو سوى پيشانيش رفته باشد. مؤنث آن زَعراء باشد بر غير قياس. رسول الله (ص): «خذوا بحجزة هذا الانزع يعنى عليا فانه الصديق الاكبر...»: دامان اين سرتاس ـ يعنى على ـ را داشته باشيد و آن را از دست مدهيد كه وى صدّيق اكبر است ... (بحار:23/129)

و فى حديث آخر: ... «فابشر فانك الانزع البطين، منزوع من الشرك، بطين من العلم»: اى على مژده باد تو را كه تو اى انزع البطين، بركنده از شرك و كلان شكم از دانش . (بحار:68/101)

اِنزِعاج :

بى آرام شدن و از جاى بركنده شدن . اميرالمؤمنين (ع) ـ فى بعض خطبه ـ : «ايّها الناس ! اعلموا انّه ليس بعاقل من انزعج من قول الزور فيه ، ولا بحكيم من رضى بثناء الجاهل عليه»: اى مردم! خردمند نباشد آن كس كه از سخن نابحق در باره خود برنجد و ناآرام گردد، و فرزانه نباشد آن كه از ستايش نادانان شاد شود . (بحار:1/204)

اِنزِلاق :

لغزيده شدن . با سر شدن پالان استر . انزلاق جنين : اسقاط جنين .

اِنزِواء :

يك سو شدن و گوشه گرفتن .

اَنزَه :

پرهيزكارتر . با نزهتتر .

اُنس:

آرام يافتن به چيزى. خو گرفتگى، ضد وحشت. آنچه كه مايه آرامش خاطر بود. عن المعصوم: «عليكم بطلب العلم، فان طلبه فريضة، و هو صلة بين الاخوان و دالّ على المروة و تحفة فى المجالس و صاحب فى السفر و اُنسٌ فى الغربة»: بر شما باد به پژوهش دانش، كه پژوهش آن (بر همگان واجب است و آن رابطى (شايسته) است در ميان دوستان، و راهگشائى است به سوى شخصيت، و تحفهاى نيكو است در مجالس، و يار مناسبى است در سفر و انسى است در ديار غربت . (بحار:1/183)

اميرالمؤمنين (ع): « (اهل الدنيا) انسوا بالدنيا فغرّتهم، و وثقوا بها فصرعتهم»: مردم دنيا به دنيا خو گرفتند، از اين رو دنيا آنها را فريب داد، و بدان اعتماد نمودند لذا آنها را به سردر آورد . (نهج: خطبه 188)

در مَثَل عرب معروف است: «لولا الوئام لهلك الانام» يعنى اگر موافقت مردمان در معاشرت و اُنسشان با يكديگر نبود هلاك مىشدند.

اميرالمؤمنين (ع): «الجاهل يستوحش عمّا يأنس به الحكيم. لا يونسنّك الاّ الحق و لا يوحشّنك الاّ الباطل»: نادان از آنچه كه دانشمند بدان انس و الفت دارد وحشت دارد، پس زنهار كه جز به حق به چيز ديگرى انسگيرى، و يا جز به باطل از چيز ديگرى وحشت نمائى . (غرر الحكم)

الامام الرضا (ع): «الاُنس يذهب بالمهابة» . (بحار:78/356)

«الاسترسال بالانس يذهب بالمهابة»: انس و الفت بىاندازه، هيبت را از ميان مىبرد . (بحار:78/357)

الامام الصادق (ع): «الاُنس فى ثلاث: فى الزوج الموافقة، و الولد البارّ، و الصديق المصافى»: انس در سه چيز است: همسر همخوى، و فرزند شايسته مطيع، و دوست راست رفتار (بحار:78/231). اميرالمؤمنين(ع): «ثمرة الانس بالله الاستيحاش من الناس»: ثمره انس به خدا، وحشت نمودن است از مردم . (غرر الحكم)

رسول الله (ص): «من خرج من ذل المعصية الى عزّ الطاعة، آنسه الله عزوجل بغير انيس و اعانه بغير مال»: آن كس كه از خوارى عصيان برون رود و به عزت فرمانبردارى درآيد، خداوند عز و جل وى را بدون انيسى انس دهد و بدون مال وى را يارى دهد (بحار:75/359). الصادق (ع): «ما من مؤمن الاّ و قد جعل الله له من ايمانه انسا يسكن اليه، حتى لو كان على قلّة جبل لم يستوحش»: هيچ مؤمنى نباشد جز آن كه خداوند به وسيله ايمانش اُنسى برايش قرار دهد كه با آرامش خاطر زندگى كند، و اگر بر فراز كوهى به تنهائى زندگى كند وحشتى نداشته باشد . (بحار:70/111)

اِنس:

مردم، بشر، در قبال جن و ملك. ج : اُناس و اَناسىّ. واحد آن اِنسىّ. (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون)(ذاريات:56). (فلن اكلّم اليوم اِنسيّا)(مريم:26) . (قد علم كلّ اناس مشربهم)(بقره:60) . (و اناسىّ كثيرا) . (فرقان:49)

اَنَس:

بن ابى سحيم يا ابن حارث از صحابه رسول (ص) بوده، از او نقل شده كه گفت: خود از پيغمبر (ص) شنيدم فرمود: فرزندم حسين (ع) در سرزمين كربلا كشته شود هر يك از شما كه او را درك كنيد بايد به ياريش بشتابيد. گويند همين انس به همرام امام حسين (ع) به كربلا رفت و در ركاب آن حضرت به شهادت رسيد. (بحار:44/247 و 18/141)

next page

fehrest page

back page