next page

fehrest page

back page

اِيتِمام:

ائتمام، قصد كردن. اقتدا كردن.

ايثار:

برگزيدن. (فأما من طغى و آثر الحيوة الدنيا فان الجحيم هى المأوى) ; پس هر كه از فرمان خدا سر پيچيد و طغيان ورزيد و زندگى دنيا را برگزيد دوزخ جايگاه او خواهد بود. (نازعات:38)

برادران يوسف كه پس از ساليانى برادر خود يوسف را ديدند و شناختند (قالوا تالله لقد آثرك الله علينا و ان كنا لخاطئين) ; گفتند: به خدا سوگند كه خداوند تو را بر ما برگزيد و ما مقصر و خطا كاريم. (يوسف:91)

چون ساحران ـ كه حقانيت موسى بر ايشان آشكار گشته بود ـ مورد توبيخ و تهديد فرعون قرار گرفتند به وى گفتند: (لن نؤثرك على ما جاءنا من البينات و الذى فطرنا فاقض ما انت قاض انمّا تقضى هذه الحياة الدنيا); سوگند به آنكه ما را آفريد هرگز منفعت تو را بر مصلحت خويش برنگزينيم با وجود آن دليل آشكار كه بر ما هويدا گشت، هر چه خواهى كن، كه تنها كارى كه از دست تو برمىآيد آن است كه زندگى اين جهانى را از ما بستانى. (طه:71)

ايثار به مال: عطا كردن و ديگرى را بر خود ترجيح دادن، اين صفت از صفات فاضله اخلاقى و از اخلاق والاى اسلامى است. كه آدمى از آنچه خود بدان نياز دارد، جوانمردانه بگذرد و آن را به ديگرى ـ كه بدان نيازمند است ـ ببخشد، و مرتبه والاتر آن كه اين خصلت ملكه نفس وى گردد و بدان خو بگيرد.

قرآن كريم در ستايش انصار (ياران مدنى پيغمبر اسلام) مىفرمايد: (و الذين تبوّأوا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة...) ; و آنان كه از پيش (پيش از هجرت مهاجران) مدينه را خانه ايمان گردانيدند و مهاجران را كه بسوى آنها آمدند دوست مىدارند و از اين كه پيغمبر (ص) اموال بنى نضير را به آنها اختصاص داد و از آن غنايم چيزى به انصار عطا ننمود در دل خويش هيچ كينه و حسدى درباره مهاجران نمىيابند و هر چند به چيزى نيازمند باشند مهاجران را در آن چيز بر خود مقدم ميدارند و آن را در اختيار آنها مىنهند ... (حشر:9)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: ايثار خوى نيكان و روش پاكان است. (غرر)

امام باقر (ع) فرمود: خداى را بهشتى است كه جز سه كس شايسته آن نباشد : كسى كه عليه خود قضاوت كند و آنكه براى خدا به ديدار برادر مؤمن خويش رود ، و كسى كه محض خوشنودى خدا برادر مؤمن خويش را در چيزى كه خود بدان نياز دارد بر خويشتن مقدم دارد. (بحار:74/348)

نقل است كه در جنگ يرموك سه تن از ياران پيغمبر (ص) بنامهاى: حارث بن هشام و عكرمه بن ابى جهل و عياش بن ابى ربيعه هر سه مجروح بودند و از شدت جراحت در ميدان معركه افتاده بودند و سخت تشنه بودند، آب خواستند، چون به آنها رساندند اول به حارث دادند گفت: به عكرمه بدهيد. عكرمه بستد ولى چون چشمش به عياش افتاد گفت: به عياش بدهيد، آب را به نزد
عياش بردند اما او مرده بود، به هشام و عكرمه برگردانيدند آن دو نيز جان سپرده بودند.

در امالى در تاريخ پيغمبر اسلام چنين آمده كه: شبى مردى به نزد آن حضرت آمد و از گرسنگى شكوه نمود، حضرت كسى را به خانه همسران خود فرستاد. آنان گفتند: ما چيزى جز آب در خانه نداريم. فرمود: پس چه كسى امشب اين مرد را از گرسنگى نجات مىدهد؟ على (ع) برخاست و عرض كرد: من آمادهام. پس وى را به خانه برد و به فاطمه(ع) گفت: در خانه چه داريم؟ فاطمه(ع) گفت: جز غذاى كودكان چيزى در خانه نيست ولى مهمان را بر خود و فرزندانمان مقدم مىداريم و آنرا به وى مىدهيم. على (ع) فرمود: پس كودكان را بخوابان و چراغ را خاموش كن. پس آن غذا را به مهمان دادند و خود گرسنه ماندند. (صافى:258)

از امام صادق (ع) روايت است كه روزى فاطمه (س) به على (ع) گفت: بنزد پدر رو و چيزى از او بستان كه غذاى امروزمان را تهيه كنى. على (ع) بنزد پيغمبر (ص) رفت و يك دينار از حضرت گرفت و به بازار برفت تا غذائى بدان بخرد. در بين راه مقداد بن اسود را ديد، از حالش پرسيد، معلوم شد كه وى سخت در مضيقه است، دينار را به وى داد و خود به مسجد رفته سر بزمين نهاد و بخفت كه شرمنده بود با دست تهى به خانه رود. مدتى گذشت و پيغمبر (ص) در جستجوى على بود، تا اينكه وى را در مسجد خفته ديد، او را حركت داد، على برخاست، پيغمبر (ص) فرمود: كجا بودى و چرا غذائى جهت خانواده فراهم نكردى؟ عرض كرد: آخر مقداد را ديدم كه سخت نيازمند است، دينار را به وى دادم. پيغمبر(ص) فرمود: آرى من بدين ماجرا آگاهم كه خبر آن را جبرئيل به من داده و خداوند اين آيه را درباره تو فرستاده (و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه)ديگران را بر خويش مقدم مىدارند هر چند خود در تنگنا باشند. (بحار:35/59)

در حديث است كه روزى كلّه گوسفندى را به خانه يكى از اصحاب پيغمبر (ص) هديه بردند، آن صحابى نزد خود گفت: فلان همسايهام از من نيازمندتر است، پس آن را به همسايهاش هديه كرد، او نيز به همسايه خود هديه كرد و همچنين تا به هفت خانه منتقل شد و آخر به خانه همان شخص اول بازگشت. (درّ المنثور:6/95)

اِيثاق:

بند كردن و بستن. استوار بستن. «فيومئذ لا يعذّب عذابه احد. ولا يوثق وثاقه احد». (فجر:26)

اِيجاء:

بخشيدن، عطا كردن. زفتى كردن. از اضداد است. سوده گردانيدن سم ستور را.

ايجاب:

فرض كردن و واجب گردانيدن. واقع ساختن. ضدّ سلب. در صيغه عقد: مقابل قبول.

ايجاد:

آفريدن و هست نمودن.

ايجار:

دارو در دهان كسى ريختن. به كرايه دادن.

ايجاز:

كوتاه كردن سخن و اختصار نمودن. ضدّ اِطناب. معنى مراد را به كمتر از الفاظ متعارفه ادا نمودن.

اِيجاف :

راندن شتر به رفتار. پويانيدن. «وما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل ولا ركاب ولكنّ الله يسلّط رسله على من يشاء والله على كل شىء قدير». (حشر:6)

ايحاء:

فرستادن، وحى فرستادن. القاء المعنى فى النفس بخفاء و سرعة. يعنى معنى سخن را سريع و پنهان بدل مخاطب افكندن.

اِيحاش:

به وحشت افكندن و پژمان و اندوهگين كردن. بى ثبات و بى مردم يافتن جائى را. ويران و خراب گرديدن خانه و جاى. حديث ـ فى صفة الدنيا ـ: «من ركن اليها خذلته، ومن انس فيها اوحشته». (بحار:78/)

اَيد :

سخت و صلب و قوى شدن . نيرومند گرديدن . از اين مادّه است تأييد به معنى نيرو دادن .

اَيد :

قوّت و نيرو . (و اذكر عبدنا داود ذا الايد انّه اوّاب) ; از بنده ما داود توانمند ياد كن كه پيوسته به درگاه ما روى آور بود . (ص:17)

اَيِّد :

نيرومند . رجل ايّد : مردى نيرومند. (نهاية)

اِيداء :

يارى دادن . آماده شدن براى سفر . قوت گرفتن مرد به سلاح و قوت دادن، لازم و متعدى است . هلاك شدن . مرگ فرا رسيدن . پوشيده شدن مرد از سلاح .

اِيداع :

وديعت نهادن به كسى ، چيزى را به رسم امانت به كسى سپردن . چيزى را موقةً در اختيار كسى نهادن . علىّ (ع) : «ما من احد اودع قلبا سرورا الاّ و خلق الله له من ذلك السرور لطفا ، فاذا نزلت به نائبة جرى اليها كالماء فى انحداره حتى يطردها عنه كما تطرد غريبة الابل» : هر كسى شاديى در قلبى به وديعت نهد (دلى را شاد سازد) خداوند از آن شادى لطفى بيافريند كه هرگاه مصيبتى بدو دست دهد همان لطف بسان آب در سرازيرى به سوى آن مصيبت شتابد و آنچنان آن را بيرون راند كه شتر غريبه از رمه شتران بيرون رانند . (نهج : حكمت 257)

اَيدِى :

جِ يد . دستها . نيروها . (اذا قمتم الى الصلاة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق ...) ; چون به نماز برخاستيد صورتهاتان را و دستهاتان را تا آرنجها بشوئيد ... (مائدة:6) . (و اذكر عبادنا ابراهيم و اسحق و يعقوب اولى الايدى و الابصار) ; و ياد كن از بندگان ما : ابراهيم و اسحاق و يعقوب كه همه صاحبان نيرو و بصيرت بودند . (ص:45)

اميرالمؤمنين (ع) : «الغنى الاكبر : اليأس عمّا فى ايدى الناس» : بزرگترين بىنيازى آن است كه از آنچه در دست مردم است نوميد باشى (نهج : حكمت 342) . «الجهاد بأيديكم ثم بالسنتكم ثم بقلوبكم» : جهاد نخست با دست (جهاد فيزيكى) و سپس با زبان و پس از آن (اگر هيچ كدام ميسّر نبود) با دلهاتان . (نهج : حكمت 375)

ايذاء:

كسى را بيازردن . (يا ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين آذوا موسى فبرّأه الله مما قالوا و كان عندالله وجيها) ; اى مسلمانان مانند آن مردمى نباشيد كه موسى را (به زبان خود) آزردند (تهمتهاى ناروا همچون زنا و قتل هارون به وى زدند) پس خداوند او را تبرئه نمود و او به نزد خداوند آبرومند بود (احزاب:69) . رسول الله(ص): «من آذى مؤمنا فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله عزوجلّ، و من آذى الله فهو ملعون فى التوراة و الانجيل و الزبور و الفرقان» (بحار:67/72). «من آذى جاره حرّم الله عليه ريح الجنة و مأواه جهنم و بئس المصير ...» . (بحار:74/150)

ايذان:

اعلام كردن. (و يوم يناديهم اين شركائى قالوا آذنّاك...). (فصلت:41)

اَير:

آلت تناسل. ج: اُيور و آيار و آيُر. قال ابن اثير فى النهاية: فى حديث على (ع): «من يطل اير ابيه ينطق به» كنايه از اين كه كسى كه برادرانش بسيار بوند پشتش بدانها استوار باشد.

ايراد:

درآوردن، حاضر كردن. بيان كردن. فرود آوردن.

اى ربّ:

خداوندا، يكى از اذكار مأثوره. از امام صادق (ع) روايت است كه فرمود: چون يكى از شما هنگامى كه سخنى از بهشت و دوزخ به ميان مىآيد سه بار بگويد: «اى رب» از جانب خداوند به وى ندا شود: حاجتت را بخواه. (بحار:93/233)

ايرج ميرزا:

جلال الممالك (1291 ـ 1344 ق) فرزند غلامحسين ميرزا صدر الشعرا، فرزند ملك ايرج ميرزا انصاف پسر فتحعليشاه قاجار، از شعراى متأخر ايران.

پدران او تا نياى بزرگش جملگى شاعر بودند. ايرج در تبريز متولد شد و هم در آن شهر فارسى و عربى و منطق و معانى و بيان و زبان فرانسه را فرا گرفت و از عنفوان جوانى به سرودن شعر شروع كرد و مورد توجه و تشويق امير نظام گروسى قرار گرفت. در 18 سالگى پدر را از دست داد و پس از چندى عازم اروپا گرديد. ايرج پس از مراجعت از اروپا شغلهاى مختلفى مانند مترجمى در گمرك سنندج، رياست صندوق پست و گمرك كردستان بعهده گرفت كه در مأموريت اخير با مأموران بلژيكى اختلاف پيدا كرده به تهران آمد.

ورود ايرج به تهران مصادف با انقلاب مشروطه بود و مىگويند كه با مشروطه خواهان در تحصن حضرت عبد العظيم (1323 ق) همراه بوده است.

ايرج ميرزا در سال 1324 ق به وزارت معارف منتقل گرديد و اداره عتيقهجات به ابتكار وى تأسيس شد. مدتى نيز در اصفهان مأموريت داشت، سپس به بندر انزلى و آباده رفت در سال 1337 ق به پيشكارى ماليه خراسان فرستاده شد. اواخر سال 1342 ق به تهران آمد و منتظر خدمت شد.

دوران اقامت ايرج ميرزا در خراسان بارورترين دوران فعاليت ادبى اوست. اشعار اوايل دوران شاعرى ايرج جز مقدارى قصيدههاى مديحه نيست.

ايرج كه مردى مستعد و طالب كسب كمال بوده، بزودى از مرحله اول گذشته و به مرحله دوم زندگانى معنوى پا گذاشت، سفر به اروپا و مشاهده مظاهر تمدن جديد و آغاز انقلاب مشروطه در ايران موجب تعالى تفكر و ترقى و توسعه قلمرو انديشه و اشعار ايرج شد، او در دوره نخست شاعرى از امير نظام گروسى و در دوره دوم شاعرى از دهخدا متأثر شده است. در اين دوره به انتقاد اجتماعى و عيبجويى از عادتهاى زشت و رسمهاى نامناسب و اشتباهات سياسى رجال ايران مىپردازد و آنچه را كه موجب تيره بختى مردم مىداند بازگو مىكند.

مضامين و موضوعات عمده شعر ايرج از اين قرار است: 1 ـ انتقاد از اوضاع سياسى و اجتماعى كشور. 2 ـ خرده گيرى از پردگيان و پرده پوشان. 3 ـ تشويق جوانان به دانش اندوختن و علم آموختن.
4 ـ توجه فراوان به تعليم و تربيت كودكان. 5 ـ اظهار علاقه به مادر و حق شناسى از او. 6 ـ تشويق مردم به وطن پرستى و تقدير از وطن پرستان. 7 ـ انتقاد از زاهدان ريايى. اشعار باقى مانده دوره جوانى ايرج محدود به ده، دوازده قصيده است كه درباره سلام اعياد و مدح رجال و بزرگان همعصر خود سروده است و ده دوازده غزل دارد. ايرج حدود 60 قطعه در باب مسائل سياسى و اجتماعى و كارهاى متفرقه سروده است. مثنوى عارفنامه ايرج از معروفترين آثار اوست كه در 515 بيت سروده شده است. قطعه مادر يكى از شاهكارهاى ادبيات معاصر ماست. مثنوى زهره و منوچهر كه موضوع آن از ويليام شكسپير گرفته شده از اشعار متين و استوار ايرج است. گرايش به سادگى و زبان گفتگو در اشعار ايرج او را يكى از پيشگامان انقلاب ادبى به شمار آورده است. جنبه هزل و طنز در اشعار ايرج بسيار قوى است. ايرج ميرزا علاوه بر شاعرى دبيرى توانا و منشى و كاتبى چيرهدست بوده و پيوسته رؤسا و كارفرمايانش نوشتن نامههاى اخوانى را به وى واگذار مىكردهاند.

ايرج ميرزا و تشيّع: شمهاى از اشعار ايرج ميرزا كه چهره تشيع وى را ترسيم مىكند به ترتيبى كه در ديوان او آمده، ذكر مىشود، در قصيدهاى با مطلع:

برآمد بامدادان مهر انورجهان را كسوت نو كرد در بر

چنين مىسرايد:

نبى اندر غدير خم برافراشتجهاز چار اشتر جاى منبر

برآمد بر فراز آن و بگرفتبه دست خويش اندر دست حيدر

همه بر گرد او گرديده انبوهگروه بى شمار و خيل بى مر

همه تفويض كرد امر ولايتبه ابن عم و در معنى برادر

در مدح حضرت مولاى متقيان على(ع):

گفتم رهين مهر تو شد اين دل حزينگفتا حزين دلى كه به مهرى بود رهين

گفتم على خلاصه تشكيل كاف و نونگفتا على نتيجه تركيب ماء و طين

به همين صورت سؤال و جواب ده بيت ديگر نيز در مدح حضرت على (ع) است. ايرج در قصيده ديگر در مدح مولاى متقيان(ع) مىسرايد:

خوش آن كه او را در دل بود ولاى علىكه هست باعث رحمت به دنيى و عقبى

پناه شاه و گدا ملجأ وضيع و شريفملاذ پير و جوان مهرب فقير و غنى

مهين امام هدى بهترين دليل اممستوده شير خدا فر خجسته صهر نبى

مرثيهاى كه براى حضرت سيد الشهداء(ع) و واقعه كربلا ساخته است با مطلع:

رسمست هر كه داغ جوان ديد دوستانرافت برند حالت آن داغ ديده را

در مرثيه ديگرى صحنه واقعه كربلا را چنين تصوير مىكند:

سرگشته بانوان وسط آتش خيامچون در ميان آب نقوش ستارهها

اطفال خردسال ز اطراف خيمههاهر سو دوان چون از دل آتش شرارهها

جاه و جلال على (ع):

اندر خبر بود كه نبىشاهحقپرستچونسوى عرش در شب معراج رخت بست

بر مسند دنى فتدلى نهاد پاىدستى ز غيب آمد و بر پشت او نشست

چون دست حق بدو اثر لطف دوست بوداز فرط شادمانى مدهوش گشت و مست

گويند پا نهاد به دوش نبى علىاز طاق كعبه خواست چو اصنام را شكست

جاه و جلال بين كه يد الله پا نهادآن جا كه حق نهاد به صد احترام دست

ايزاء:

گل اندود كردن گرداگرد ديوار خانه را. تكيه كردن بر پشت خود. مقابل و برابر شدن. ترسيدن.

ايزار:

نيرومند گرديدن. در پناه آوردن. استوار كردن. گران نمودن پشتواره را.

ايزاع:

در دل افكندن. الهام كردن. (ربّ اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت علىّ و على والدىّ) ; خداوندا به من الهام فرما كه بر نعمتى كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتى سپاس گويم. (نمل:19)

اِيزَد :

نام فارسى خداوند ، آفريدگار هستى .

اِيسار :

توانگر گرديدن و بىنياز شدن . به آسانى زادن زن .

ايساغوجى:

اين كلمه يونانى و در اصل بمعنى گل پنج برگ، و اكنون به معنى كليات خمس: جنس، نوع، فصل، عرض خاصّه و عرض عامّ است.

اِيساف:

اندوهگين گردانيدن. به خشم آوردن. «فلما آسفونا انتقمنا منهم فاغرقناهم اجمعين». (زخرف:55)

ايستادگى:

پايدارى، استوارى، ثبات، استقامت. صمود.

ايستادن:

برپا شدن. قيام، سر پا بودن، مقابل نشستن. درنگ كردن. وقوف توقف . ايستادن از واجبات نماز است براى شخص متمكن ، و در دو مورد از اركان است : در حال تكبيرة الاحرام ، و پيش از ركوع ، كه ركوع پس از آن تحقق پذيرد ، و اين را قيام متصل به ركوع گويند .

ايستادن جهت تعظيم و گراميداشت وارد ; از حضرت رسول (ص) روايت شده كه اگر كسى دوست داشته باشد ديگران به احترامش بپا خيزند، نشيمنگاهش به آتش
دوزخ بسوزد. در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه فرمود: مانند عجمان به تعظيم يكديگر برمخيزيد. اسحاق بن عمار گويد: به امام صادق (ع) گفتم: چه مىفرمائيد درباره شخصى كه به احترام كسى از جاى خود برخيزد؟ فرمود: مكروه است، مگر اينكه اين بلند شدن به انگيزه دينى باشد. (بحار:16/240 و 2/43)

ايستادن در برابر خدا: در حديث آمده كه خداوند به موسى بن عمران (ع) وحى نمود: چون در برابر من مىايستى مانند ايستادن شخص ذليل محتاج بايست. (بحار:13/358)

ايصاء:

اندرز كردن. وصىّ گردانيدن. (و اوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمت حيّا). (مريم:31)

اِيصاد :

بستن در و قفل كردن . (انّها عليهم مؤصدة) (همزة:8) . اى مُطبقة . درهاى آن آتش بر آنها بسته است مبادا از آن برون آيند .

اِيصال:

رسانيدن. پيوند دادن.

ايضاً:

بازگشتن، بازگشتن بسوى آن بعد از آنكه ترك كرده بود آن را. مفعول مطلق است از «آض» اى رجع.

ايضاح:

پيداو آشكار كردن. روشن و آشكار گشتن.

اِيعاء :

در وعاء نهادن چيزى . نگاه داشتن . ياد گرفتن . (تدعو من ادبر و تولّى* و جمع فاوعى) ; دوزخ كسانى را به خود مىخواند كه از خدا روى گردانيده با حق مخالفت مىورزند . مال را فراهم نموده آن را ذخيره و نگاهدارى مىكند . (معارج:17 ـ 18)

اِيعاب :

جمله شدن قوم . همگى چيزى گرفتن . از بن بركندن . جمله چيزى را به چيزى درآوردن . (منتهى الارب)

اِيعاد :

وعده دادن . ترسانيدن و بيم دادن . (ولا تقعدوا بكلّ صراط توعدون); بر سر راهها منشينيد كه مردمان را بيم دهيد (اعراف:86) . اين آيه از قول شعيب (ع) است خطاب به قوم خود ، كه راهزنى مىكردند ، يا بر سر راه مىنشستند و هر كسى را كه به خانه حضرت شعيب مىرفت بيم مىدادند .

عباد بن كثير ، قال سألت اباجعفر (ع) عن الكبائر ، فقال : «كل شىء اوعد الله عليه النار»: عباد بن كثير گويد از امام باقر (ع) در باره گناهان كبيره پرسيدم؟ فرمود: هر گناهى كه خداوند بر ارتكابشان وعده آتش دوزخ داده باشد . (بحار:79/13)

ايعار:

دشوار گشتن راه بر كسى.

ايعاز:

اشاره كردن. پيش آمدن به كارى. فرمان دادن بر كارى.

اِيغار:

در سختى گرما درآمدن. كينهور و خشمناك گردانيدن. جوشانيدن آب و شير و جز آن. تمام گرفتن عامل خراج را.

ايغال:

تيز رفتن. در شدن در شهرها.

ايفاء:

به عهد وفا كردن. پرداختن حق كسى را.

ايفاد :

برآمدن بر چيزى . وفد فرستادن .

اِيفاض :

دويدن . شتافتن . (يوم يخرجون من الاجداث سراعا كانّهم الى نصب يوفضون) ; روزى كه (مردگان) از گورها شتابان بيرون آيند كه گوئى به سوى نشانههائى مىدوند . (معارج:43)

ايقاب:

در منفذ فرو كردن . عن ابىعبدالله (ع) فى رجل لعب بغلام ، قال : «اذا اوقب لن تحلّ له اخته ابدا»: از امام صادق (ع) روايت شده كه آن حضرت در باره مردى كه با نوجوانى بازى كرده باشد فرمود: اگر آلت را فرو برده باشد خواهرش براى هميشه بر فاعل حرام مىشود . (بحار:104/8)

ايقاد:

آتش افروختن. (كلّما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله...) . (مائده:64)

اَيقاظ :

جِ يَقِظ . بيداران . (و تحسبهم ايقاظاً وهم رقود) ; آنان را بيدار پندارى در حالى كه آنها به خواب بوند . (كهف:18)

اِيقاظ:

بيدار كردن از خواب.

اِيقاع:

به جنگ در انداختن كسى را. انداختن كسى را در آنچه بد آيد.

ايقاع در اصطلاح فقه مقابل عقد است: معاملهاى كه نياز به دو طرف نداشته باشد، مانند طلاق و ابراء.

اِيقان:

به يقين دانستن. موقِن: آنكه به يقين داند.

اِيكال:

وا گذاشتن كار به كسى. بخورانيدن.

اَيكَة:

بيشه، درختان بهم پيچيده، نيزار. (كذّب اصحاب الايكة المرسلين)(شعراء:176). اين كلمه چهار بار در قرآن آمده. گفتهاند: آن محلى بوده در نزديكى مدين كه حضرت شعيب (ع) براى آنها نيز مبعوث شده بود. و نيز گفتهاند: ايكه نام شهرى بود.

اِيل:

به لغت سريانى يكى از نامهاى خداى تعالى جلّ جلاله مىباشد.

اَيِّل :

گوزن .

اِيلاء:

نزديك نمودن و نزديك شدن. كار بر كسى انداختن. سوگند خوردن.

در اصطلاح شرع قسم خوردن مرد است به قسم جلاله بر ترك جماع با همسر دائمى خود مطلقاً يا براى مدت چهار ماه يا براى هميشه و بايستى قسم خورنده بالغ و عاقل و مختار و بمنظور ايذاء زن قسم خورد نه به مصلحت خود يا مصلحت زوجه. اين كار حرام و اثر آن حرمت وطى زوجه است. و چون ايلاء تحقق پذيرد زن حق دارد به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شوهر زن را بالاجبار بين دو امر مخير مىسازد، يا طلاق گويد يا به همسر خويش رجوع نموده با وى الفت بندد. (شرح لمعه)

ايلاج :

در آوردن چيزى در ميان چيزى. مقابل اخراج . (يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل) ; شب را به روز و روز را به شب در مىآورد (حج:61) . مراد كاستى و فزونى هر يك و درآمدن بخشى از يكى در ديگرى ، يا هر يك به جاى ديگرى قرار گرفتن است به حركت وضعى زمين .

next page

fehrest page

back page