next page

fehrest page

back page

اشتباه كنم نمىدانم و از اين كه در كارهايم مرتكب خطا گردم ايمن نيستم ، جز اين كه خداوند مرا حفظ كند ... (نهج : خطبه 216)

آزادىخواهى :

طرفدارى از حكومت آزاد . به « ظلم » رجوع شود .

آزادى در پذيرش اسلام :

به موجب آيه كريمه : (لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى) در پذيرش دين اكراه و اجبارى نباشد ، زيرا حق و باطل (به ادله و براهين عقليه و به آيات بينات قرآن و نيز به معجزاتى كه به دست پيغمبر (ص) ظاهر گشته) آشكار و بر همگان روشن شده است. (بقره:256) . ابن اثير گويد : شأن نزول اين آيه از اين قرار بود كه جمعى از صحابه رسول (ص) از آن حضرت درخواست نمودند كه اجازه دهد فرزندان قبيله بنىنضير را ـ كه مغلوب مسلمانان شده بودند ـ به پذيرش اسلام مجبور سازند ، حضرت ـ به نزول اين آيه ـ آنها را اجازه نداد .

طبق آيات عديدهاى مشخص مىگردد كه پيغمبر (ص) تنها وظيفه داشته كه اسلام را بر مردم عرضه كند و آنها به آزادى كامل آن را بپذيرند ، آرى اگر احياناً مانعى سدّ راه مىشده موظف بوده به عنوان جهاد ، مانع را از سر راه بردارد تا حجت خدا بر مردم تمام باشد . از جمله : (وقل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر) : و بگو (اى محمد) دين حق همان است كه از جانب خداوندگارتان است، هر كه خواهد بپذيرد و هر كه خواهد منكر گردد (كهف:29). (فذكّر انما انت مذكّر لست عليهم بمسيطر): پس (اى رسول ما) به يادآور مردمان را، كه تو يادآورندهاى بيش نمىباشى. تو مسلط و قاهر بر آنان نيستى (غاشية:21 ـ 22) . (افانت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين): آيا تو مىخواهى مردم را به ايمان اجبار نمائى؟!. (يونس:99)

در تاريخ طبرى : 2/592 آمده كه يكى از كنيزان پيغمبر (ص) به نام ريحان ، مدت زمانى به كيش يهود باقى بود و اسلام نياورد و آن حضرت وى را به پذيرش اسلام اكراه ننمود تا اين كه خود ايمان آورد .

مرحوم طبرسى ذيل آيه : (لا اكراه فى الدين) مىگويد : اسلام عبارت است از اعمال و افعالى كه مىبايست به انگيزه طاعت پروردگار انجام شود و چنين چيزى جز به اختيار و آزادى صورت نبندد و اما اظهار شهادتين كه بر اثر جنگ و جهاد تحقق مىيافته آن دين نيست چنانكه اگر كسى را به گفتن كلمه كفر مجبور سازند وى كافر نخواهد بود .

ابوصلت هروى گويد : روزى مأمون به حضرت رضا (ع) عرض كرد : مرا از اين آيه كه مىفرمايد : (ولو شاء ربّك لأمن من فى الارض ...) (اگر خدا مىخواست همه مردم روى زمين ايمان مىآوردند . تو مىخواهى مردم را به ايمان مجبور سازى ؟) چيست ؟

فرمود : داستان چنين بوده كه مسلمانان به پيغمبر (ص) پيشنهاد كردند كه خوب است تا جائى كه بتوانى مردمان را به پذيرش اسلام مجبور نمائى تا جمعيتمان زياد شود و نيرومان عليه دشمنان فزونى يابد . پيغمبر (ص) در پاسخ فرمود : من هرگز نخواهم خداى را در حالى ملاقات كنم كه بدعتى با خود به همراه داشته و بى دستورى كارى انجام داده باشم و من كسى نيستم كه امرى را بر كسى تحميل كنم . آنگاه خداوند اين آيه نازل نمود(لو شاء ربّك ...) اگر خدا مىخواست آنچنان حقايق را در اين جهان به چشم ظاهر آنان آشكار مىساخت كه به ناچار ايمان آرند بدان گونه كه در قيامت چنين شود و اگر اين كار مىكردم آنان مستوجب پاداش و ستايشى نمىبودند ، در صورتى كه من مىخواهم آنها خود به اختيار و تشخيص خويش ايمان آورند تا مستحق كرامت من و مقام و منزلت به نزد من و مستوجب بهشت جاويد من گردند . (بحار:5 و 49)

آزادى انسان در كارهاى خود :

به «اطاعت» و «جبر» رجوع شود .

آزار :

شكنجه ، رنج كه دهند ، گزند ; به عربى ايذاء . قرآن كريم با ذكر اين واژه در 24 مورد مطالبى را بيان داشته است كه از آن جمله موارد ذيل را مىتوان يادآورد شد :

1 ـ آزار به پيغمبر اسلام و ديگر پيامبران الهى : (ومنهم الذين يؤذون النبى ويقولون هو اذن قل اذن خير لكم يؤمن ...) ; برخى از اين منافقان پيغمبر (ص) را (به زبان خويش) آزار مىدهند و مىگويند او مردى گوشى است (كه به هر سخنى گوش مىدهد و آن را قبول مىكند اى محمد به اين اشخاص) بگو اين صفت نيكى است ، به خدا ايمان دارد و سخن مؤمنان را نيز باور دارد و براى مؤمنانتان رحمت است ، و كسانى كه رسول خدا را بيازارند آنها راست عذابى دردناك (توبه:61) . (انّ الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله فى الدنيا والآخرة واعدّ لهم عذابا مهينا); كسانى كه خدا و رسول خدا را آزار مىدهند در دنيا و آخرت از رحمت خدا به دورند و خداوند عذابى خوارساز براى آنان مهيا نموده (احزاب:57) . (يا ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين آذوا موسى فبرّأه الله مما قالوا وكان عندالله وجيها) ; اى مسلمانان مباشيد مانند كسانى كه موسى را آزار دادند و خداوند او را از آن تهمت ناروا تبرئه نمود و او به نزد خداوند آبرومند بود . (احزاب:69)

2 ـ آزار به مسلمانان : (والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا واثما مبينا); آنان كه مردان و زنان مسلمان را آزار و اذيت مىكنند (و تهمت ناروا به آنها مىزنند) چنين كسانى بار گران بهتان به دوش كشيده و گناهى بزرگ مرتكب گشتهاند . (احزاب:58)

3 ـ مسلمان بايستى در راه هدف ، تحمل آزار ديگران كند : ( لتبلونّ فى اموالكم وانفسكم ولتسمعنّ من الذين أوتوا الكتاب من قبلكم ومن الذين اشركوا اذى كثيرا وان تصبروا وتتقوا فانّ ذلك من عزم الامو ر) ; به مال و جانتان در معرض آزمايش قرار خواهيد گرفت و از يهود و نصارى و مشركان آزار و اذيت بسيار خواهيد ديد و اگر در اين راستا شكيبائى و خداىترسى را پيشه خود سازيد چنين شيوهاى از جمله امورى است كه بايد
بر آن همت گماشت (آل عمران:186) . ( ومن الناس من يقول آمنّا بالله فاذااوذى فى الله جعل فتنة الناس كعذاب الله ...); بعضى از مردمان هستند كه دعوى ايمان به خدا مىكنند اما همينها هنگامى كه در راه خدا اذيت و آزار مىبينند از دين خدا برمىگردند مانند كسى كه از عذاب خدا به ايمان به خدا پناه برد . (عنكبوت:10)

«بخشى از روايات مربوط به آزار»

امام صادق (ع) فرمود : چون روز قيامت شود منادى ندا دهد : كجايند كسانى كه دوستان مرا آزار دادند ؟ گروهى بپاخيزند كه گوشت بر چهره نداشته باشند ، گفته شود : اينها بودند كه مسلمانان را آزار مىدادند و با آنان دشمنى مىورزيدند و به جهت پايبند بودن آنها به دينشان سرزنششان مىكردند. در اين حال فرمان رسد كه اينها را به دوزخ بريد .

امام باقر (ع) فرمود : مردم دو دستهاند : يا مؤمنند يا نادان ، مؤمن را ميازار ، و با نادان نادانى مكن كه در اين صورت تو نيز نادانى چون او خواهى بود . (تفسير صافى: 4/203)

در حديث قدسى آمده كه خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد : كسى كه بنده مؤمن مرا بيازارد خويشتن را آماده جنگ با من كند . (بحار:67/71)

رسول خدا (ص) فرمود : هر كه مسلمانى را بيازارد مرا آزار داده ، و هر كه مرا آزار دهد خداوند عز و جل را اذيت كرده ، و هر كه خدا را اذيت كند در تورات و انجيل و زبور و فرقان ملعون خوانده شده . (بحار:67/72)

و فرمود : هر كه همسايه خود را بيازارد خداوند بوى بهشت را بر او حرام كند . (بحار:74/150)

در حديث امام صادق (ع) از پدران بزرگوارشان آمده كه رسول خدا (ص) فرمود : هنگامى كه در مقام محمود (مرتبه والائى كه خداوند براى آن حضرت در قيامت مقرر داشته) بايستم در باره آن دسته از امتم شفاعت كنم كه گناهان بزرگ مرتكب شده باشند ، و خداوند شفاعت مرا در باره آنها بپذيرد ، اما به خدا سوگند شفاعت نكنم در باره كسانى كه ذريه مرا آزار داده باشند . (بحار:96/218)

مجاهد (مفسر معروف) در حديثى نقل كرده كه خداوند بر بخشى از دوزخيان بيمارى جرب (خارش) مسلط كند ، آنچنان خود را بخارند كه استخوانهايشان نمايان گردد ، به آنها گفته شود : آيا اين بيمارى شما را آزار مىدهد ؟ گويند آرى به خدا سوگند . به آنها گفته شود : اين كيفر آن آزارهائى است كه به مؤمنان روا مىداشتيد . (ربيع الابرار:2/844)

امام صادق (ع) فرمود : به خدا سوگند كه نيكان برنده شدند و به مراد خود رسيدند . مىدانيد آنها كيانند ؟ كسانى كه حتى به مورچه هم آزارشان نرسيد .

امام هادى (ع) فرمود : در مناجات موسى با پروردگار آمده كه موسى عرض كرد : پروردگارا چه پاداشى دارد آنكه آزار خود را از ديگران بازدارد و خير خود را به مردم رساند ؟ خداوند فرمود : در روز قيامت آتش به وى ندا كند كه من راهى به تو ندارم .

امام صادق (ع) فرمود : عزت مؤمن خوددارى از آزار مردم است .

و نيز فرمود : كسى كه مسلمانى را لو دهد هر چند به نيم كلمه باشد در قيامت به پيشانيش نوشته شود : نوميد است از رحمت خدا . از امام عسكرى (ع) نقل است كه در مناجات موسى آمده : خداوندا پاداش كسى كه در راه تو بر آزار مردم شكيبا باشد و ناسزاهاى آنها را در راه تو تحمل نمايد چيست ؟ فرمود : او را در خطرات و مواقف هولناك قيامت يارى دهم .

از حضرت رسول (ص) آمده كه فرمود : اذيت و آزار را از كسى كه از تو بزرگتر و از كسى كه از تو خردسالتر و از كسى كه از تو بهتر و از آنكه از تو بدتر است تحمل نما كه اگر چنين باشى هنگامى كه مرگت فرا رسد خداوند به تو نزد ملائكه مباهات نمايد . (بحار:78 و 75 و 13 و 76)

آزر :

نامى غير عربى كه در قرآن آمده است . اين نام كه به ظاهر قرآن نام پدر حضرت ابراهيم خوانده شده در ميان كتب آسمانى و نيز مآخذ تاريخى قديمه جز قرآن يافت نشده چه اينكه در عهد عتيق نام پدر ابراهيم «تارح» آمده است .

مرحوم طريحى در مجمع ذيل واژه «ازر» گفته : قوله تعالى : (و اذقال ابراهيم لابيه آزر) كه به گونه نداء نيز خوانده شده (يعنى اى آزر) محل خلاف است ، برخى بر ايناند كه آزر جدّ مادرى ابراهيم بوده ، و به قولى وى پدر ابراهيم است به دليل اين آيه و به روايتى (در تفسير على بن ابراهيم قمى 194) كه مىگويد : آزر پدر ابراهيم منجم نمرود بود . سپس طريحى مىگويد : ولى اين قول را پايهاى نباشد زيرا اجماع فرقه محقه (شيعه) بر اين منعقد است كه اجداد پيامبر ما تا آدم همه مسلمان يكتاپرست بودهاند و اين حديث از حضرات معصومين (ع) به تواتر نقل شده كه «ما از پشتهاى پاكيزه و زهدانهاى پاك و طاهر به وجود آمديم» و بعضى از بزرگان اهل دانش از بعضى
كتابهاى شافعية مانند قاموس و شرح همزية ابن حجر مكى نقل نموده كه آزر عموى حضرت ابراهيم بوده و نام پدرش تارخ بوده است ; چنانكه از بعضى دانشمندان نقل شده كه در ميان نسبشناسان اختلافى نيست كه نام پدر ابراهيم تارخ بوده ، و چنين امرى بعيد به نظر نمىرسد زيرا عمو را پدر خواندن در عهد باستان متعارف و معمول بوده است . (مجمع البحرين)

آرى اين مسئله از ديرباز ميان مورخين و مفسرين اسلامى محل خلاف و نقض و ابرام بوده ، مشهور ميان شيعه و برخى از علماى سنت اين است كه پدر ابراهيم تارخ نام داشته ، از جمله به آيه : (و تقلبك فى الساجدين) (شعراء:220) استدلال كنند بدين بيان كه يعنى من ـ خداوند ـ تو را در پشت سجدهكنندگان مىگردانيدم . ولى از سياق آيه به قرينه آيات قبل معنى ديگرى استفاده مىشود : (واخفض جناحك للمؤمنين ...) در برابر پيروان مؤمن خود بال محبت فرود آر ; و چون تو را نافرمانى كردند بگو من از كردار شما بيزارم ; و پشت خويش را به خداوند نيرومند مهربان استوار دان ; خداوندى كه تو را مىبيند هنگامى كه برمىخيزى ـ به نماز شب يا به تبليغ احكام ـ ، و نيز بالا و پائين كردنت در ميان سجدهكنندگان را ; كه او ـ خداوند ـ شنواى دانا است .

چنانكه ملاحظه مىكنيد مضمون اين آيات آن است كه تو را ـ اى پيغمبر ـ از عصيان و سرپيچى كسى باكى نباشد كه تو تحت حمايت ما زندگى مىكنى و حركات و سكنات تو را زير نظر داريم ، و تو را اين بس كه به ما توكل كنى .

مرحوم طبرسى در مجمعالبيان پس از نقل قول زجّاج از مفسرين معروف كه گفته ميان نسبشناسان خلافى نيست كه پدر ابراهيم تارخ نام داشته چنين مىگويد : آرى اجماع شيعه بر اين است كه آباء پيغمبر اسلام تا آدم همه موحد بودهاند و از آن حضرت روايت شده كه «لم يزل ينقلنى الله من اصلاب الطاهرين الى ارحام المطهرات حتى اخرجنى من عالمكم هذا ، لم يدنّسنى بدنس الجاهلية» .

سپس طبرسى مىگويد : و اگر در ميان پدران آن حضرت كافرى وجود مىداشت هر آينه آنها را به صورت دست جمعى به طهارت وصف نمىنمود با وجود اينكه خداوند فرمود : (انما المشركون نجس) .

شگفت اين كه در ميان مفسرين معروف سنى ، آلوسى صاحب تفسير روحالمعانى سخت طرفدار اين قول است كه پدر
ابراهيم تارخ بوده نه آذر ، به خلاف
فخر رازى كه شديداً مخالف اين قول است
و مىگويد : ما نبايد ظاهر قرآن را كنار
نهاده به قول مورخين يا كتاب تورات اعتماد كنيم . (نگارنده)

آزردن :

ايذاء . اذيت . رنجانيدن . به همين واژهها رجوع شود .

آزرده كردن :

رنجانيدن . به «آزار» رجوع شود .

آزرم :

شرم ، حياء . امام باقر (ع) فرمود: چهار خصلت است كه در وجود هر كه باشد مسلمانيش كامل است و خداوند در ايمانش او را يارى مىدهد و گناهانش آمرزيده مىشود و چون خداى را ملاقات كند او را از خود خوشنود مىيابد ... : به تعهداتى كه در برابر خداوند دارد وفا كند ، با مردم صادق و راستگو باشد ، از آنچه نزد خدا و مردم زشت است آزرم دارد ، با خانواده و با مردم خوش خلق باشد . (بحار:69/380)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : هر كه را جامه آزرم به تن باشد عيوبش بر مردمان پنهان ماند . (بحار:71/337)

به «حياء» رجوع شود .

آزرميدخت :

دختر پرويز بن هرمز بن انوشيروان، ملقبه به عادلة كه پس از خواهر خويش: پوراندخت لشكريان، او را به پادشاهى برداشتند و چهار ماه ملك راند، و او را آزرم و آزرمى نيز خواندهاند.

آزِف :

نزديك ، شتابنده .

آزِفة :

مؤنت آزف . صفت قيامت ، زيرا هرآنچه حتما آمدنى است نزديك است . (وانذرهم يوم الآزفة ...) ; اى پيغمبر ، مردمان را از روزى كه به زودى خواهد آمد بيم ده . (غافر:18)

آزمايش :

اسم مصدر آزمودن . به عربى: بلاء ، امتحان ، فتنة ، اختبار ، ابتلاء .

اين واژه ـ به هر دو لغت ـ در اصل به معنى آشكار ساختن حقيقت چيزى و خالص نمودن گوهرى از آميزههاى پنهانى آن است .

اگر اين كار توسط شخص ناآگاه صورت گيرد هدف ، دستيابى وى به حقيقت آن شىء باشد ، و اگر آزمايش كننده خود به حقيقت آن چيز آگاه بود ، غرض آن باشد كه ديگرى بدان آگاه گردد ، مانند زرگرى كه مىخواهد زر ناخالصى را از كسى كه مدعى خلوص آن است بخرد ، آن را در بوته آزمايش مىنهد و فروشنده را به مغشوش بودن آن آگاه مىسازد .

و اما اگر آزمايش كننده خود آگاه و آزمايش شده موجود فاعل مختار باشد ، مانند آزمايشى كه خداوند در مورد انسان اِعمال مىدارد ، هدف از اين كار آشكار شدن ماهيت آزمايش شده است براى خود او ، باشد كه از اين زنگ خطر به خود آيد و با انگيزههاى برخاسته از بُعد منفى پنهانى وى كه اكنون آشكار گشته مبارزه كند و
انگيزههاى مثبت و سودمند خويش را فعّال سازد ; درست ، همان كارى كه آدمى خود به منظور فعال گشتن و ورزيده شدن اراده و در نتيجه به دست گرفتن زمام اختيار نفس ، مىبايست انجام مىداد و با آزمونهاى پى در پى خويشتن را فولاد آبديده مىساخت ، به جاى او خداوند با هشدار قبلى اين لطف را در باره او مبذول مىدارد .

اين معنى را مىتوان از اين آيه مباركه به وضوح استفاده نمود : (وبلوناهم بالحسنات والسيّئات لعلهم يرجعون)(اعراف:168) ونيز اين آيه : (ولنبلونكم بشىء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمّرات وبشّر الصابرين * الذين ...) . (بقرة:156 ـ 157)

آياتى كه در قرآن كريم بدين مضمون آمده و گاه به لفظ بلاء و ابتلاء و گاه به لفظ فتنة ذكر شده نوعاً در اين معنى ظهور دارند ، هر چند در برخى آيات استفاده اين معنى از آيه به تفسير مفسر نياز دارد.

و اينك بعضى آيات مربوطه :

(ونبلوكم بالشر والخير فتنة والينا ترجعون) ; شما را به بدى و نيكى مىآزمائيم و (به هوش باشيد كه) به نزد ما بازمىگرديد. (انبياء:35)

(الذى خلق الموت والحياة ليبلوكم ايّكم احسن عملا) ; خداوندى كه مرگ و زندگى آفريد تا شما را ]در صحنه زندگى و انديشه مرگ[ بيازمايد كه كداميك بهترين كردار را داريد (ملك:2) . (لتبلونّ فى اموالكم وانفسكم) ; در مورد اموالتان و خودتان آزمايش خواهيد شد (آل عمران:186) . (احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنّا وهم لايفتنون); مردم گمان كنند كه به صرف ادعاى ايمان رها شوند و در بوته آزمايش قرار نگيرند ؟! . (عنكبوت:29)

(وسْئلهم عن القرية التى كانت حاضرة البحر ...) ; اى محمد ! بنى اسرائيل را از آن روستا كه در ساحل دريا بود ]ايله ، مدين [بازپرس كه چرا از دستور تعطيل شنبه تجاوز كردند ؟! آنگاه كه ]محض آزمايش [ماهيانشان روز شنبه در آن آبگيرهاى مخصوص متصل به دريا گرد مىآمدند و روزهاى ديگر در آنجا ديده نمىشدند (به «شنبه يهود» رجوع شود) ، ما در قبال نافرمانيشان اينچنين آنها را آزمايش نموديم . (اعراف:163)

(وجعلنا بعضكم لبعض فتنة اتصبرون وكان ربّك بصيرا) ; بعضى از شما را مايه آزمايش بعضى ديگر قرار داديم ]زن و شوهر ، فقير وغنى ، بزرگسال و خردسال ، كم زور و پر زور ، توانا و ناتوان[ حال
آمادهايد در صحنه آزمايش شكيبا و نيرومند بوده از ميدان به در نرويد ؟ و اين را بدانيد كه خدائى كه اين صحنه آزمايش را برگزار نموده خود ناظر صحنه است كه چه كسى مرد اين ميدان است . (فرقان:23)

از سخنان اميرالمؤمنين (ع) در اين باره : «لا يقولن احدكم : اللهم انى اعوذ بك من الفتنة . لانه ليس احد الا وهو مشتمل على فتنة ، ولكن من استعاذ فليستعذ من مضلات الفتن ، فان الله سبحانه يقول : (اعلموا انما اموالكم واولادكم فتنة) . ومعنى ذلك انه يختبرهم بالاموال والاولاد ليتبين الساخط لرزقه والراضى بقسمه ، وان كان سبحانه اعلم بهم من انفسهم ، ولكن لتظهر الافعال التى بها يستحق الثواب والعقاب ، لان بعضهم يحب الذكور ويكره الأناث ، وبعضهم يحب تثمير المال ويكره انثلام الحال » . (نهج:حكمت 93)

آزمايش بنده ، خداى خود را :

كارى بيرون از حريم ادب و خارج از وظيفه بندگى .

از امام صادق (ع) روايت است كه روزى ابليس نزد عيسى (ع) آمد و گفت : مگر نه آن است كه تو مرده را زنده مىكنى؟ گفت : آرى . ابليس گفت : پس خود را از باروى ديوار پرتاب كن (زيرا تو را با چنان قدرت باكى نباشد) عيسى گفت واى بر تو! بنده را نرسد كه خداى خويش را بيازمايد . (بحار:14/271)

آزمايش دوست و افراد خانواده و مردم :

به «شناخت» و «دوست» رجوع شود .

آزمودن :

آزمايش كردن ، كسى يا چيزى را تحت آزمايش قرار دادن و يا به كار بردن رويّه و پياده كردن كارى در مورد او ، درون وى را كشف كردن . تجربت ، تجربه ، امتحان ، اختبار ، خبرت ، بلاء .

آزمودن ، گاه به منظور كشف حقيقت بر آزمايشگر بوده و گاه اين كار به هدفِ آگاهى آزمون شده به حقيقت خويش صورت پذيرد ، آزمودنهاى خداوند بندگان را از قسم دوم است .

شايان ذكر است كه اكثر آيات قرآن كه در اين باره آمده است مراد از آنها معنى حقيقى آزمودن نيست ، بلكه مراد ، آزمودن گونه عمل كردن است ، يعنى كارى چون آزمايش صورت دادن . چنان كه «مكر خدا» نيز بدين وجه باشد . در باره آزمودن خداوند بندگان را ، مطالبى ذيل واژه «آزمايش» بيان گرديد ، چنان كه به برخى آيات مربوطه نيز در آنجا اشاره شد . به آن واژه رجوع شود .

از سخنان اميرالمؤمنين (ع) : «اُخْبُر تَقْلَهْ» بيازماى (هر كه را بخواهى) كه چون آزمودى وى را دشمن خواهى داشت . (نهج:حكمت 434)

مرحوم سيد رضى از قول ثعلب ، و او از ابن الاعرابى نقل مىكند كه مأمون عباسى گفته : اگر نه اين بود كه على (ع) فرموده : «اخبر تقله» بيازماى تا آزموده خويش را دشمن گيرى . من مىگفتم : «اِقْلَهُ تَخْبُر» بر هر كه خواهى خشم گير كه اين كار ، وى را آزمايش باشد .

«... ثم اختبر بذلك ملائكته المقربين ليميز المتواضعين منهم والمستكبرين...» سپس خداوند سبحانه به صفت كبر ، فرشتگان مقرب خويش را مورد آزمون قرار داد كه آدم را از گل آفريد و آنها را به سجده وى امر كرد ، در اين آزمون ابليس مردود گشت ... (نهج:خطبه 192)

«... ففيها اختبرتم ولغيرها خلقتم» اين جهان آزمايشگاهى بيش نيست كه جايگاه اصلى شما جاى ديگر است . (نهج:خطبه 204)

«... ولكن اختبرهم بما وُلّوا للصالحين قبلك ...» اى مالك هرگز در انتخاب كارگزاران ، به فراست و خوشبينى و خوشگمانى خود تكيه مكن ، كه مردان زرنگ طريقه جلب نظر و خوشبينى زمامداران را با ظاهرسازى و تظاهر به خوش خدمتى خوب مىدانند ... بلكه آنها را از طريق پستهائى كه براى حكومتهاى صالح پيش از تو داشتهاند بيازماى ... (نهج:نامه 53)

آزمون :

اسم مصدر از آزمودن ; امتحان ، تجربة ، سنجش . به «تجربه» و «آزمايش» رجوع شود .

آژنگ :

چين و شكن كه بر چهره يا دگر اندام افتد از خشم يا پيرى . به عربى تقطّب .

آس :

دو سنگى كه حبوبات بدانها آرد كنند . اگر با دست بگردد دستآس ، و اگر با آب بچرخد آسياب گويند . عربى آن : حجرالرحى باشد .

آس (عربى) :

مُوْرد ، درختى است بلندتر از انار ، داراى گل و برگى معطر ، تخمش سياه است ، در مناهى رسول (ص) از خلال كردن با چوب آن نهى شده .

در حديثى از آن حضرت آمده : «ورائحة ابنتى فاطمة الزهراء رائحة السفرجل والآس والورد»: بوى دختر فاطمه، بوى به و مورد و گل گلاب است . (بحار:66/441 و 76/177)

آسا :

اداة تشبيه است . گون . گونه . مانند . مثل .

آسان :

سهل ، هيّن . مقابل دشوار ، سخت . (قال كذلك قال ربك هو على هيّن وقد خلقتك ولم تك شيئا) ; خداوند در پاسخ زكريا ـ كه از مژده به وجود آمدن فرزندى به نام يحيى براى او در عين پيرى خود و نازائى همسر در شگفت بود ـ فرمود خداى تو چنين (مقرر) فرموده و اين كار بر او آسان است ، مگرنه خودت را از كتم عدم بوجود آورد ؟! . (مريم:9)

در حديث رسول (ص) آمده : «المؤمن هيّن ليّن سمح ، له خلق حسن ; والكافر فظّ غليظ ، له خلق سيّىء ، وفيه جبرية» مسلمان آسان خوى ، نرم طبيعت ، با گذشت و داراى اخلاقى نيكو است ; و كافر سخت خوى ، خشن طبع ، بدخلق و زورگوى است. (بحار:71/391)

آسان گيرى :

مقابل سختگيرى . پيغمبر اكرم (ص) فرمود : خداوند دوست دارد بندهاى را كه گاه فروختن و گاه خريدن و هنگام پرداخت بدهى و هنگام دريافت طلب آسانگير و بلند نظر باشد . (كنزالعمال:4/44)

امام باقر (ع) فرمود : خداوند (در قيامت) گروهى را در سايه عرش خود بدارد كه چهرههاشان رخشان ، لباسشان نور ، بر كرسى نور نشسته باشند . خلايق بدانها نظاره كنند و گويند : ايشان پيامبرانند ؟ گفته شود : خير ، پيغمبر نيستند . گويند : پس شهيدانند ؟ گفته شود شهيد نيز نيستند ولى
اينها كسانيند كه بر مردم آسان مىگرفتند (سختگير نبودند) و به بدهكار ندار مهلت مىدادند تا اينكه دارا شود . (بحار:70/304)

آسانى پس از سختى :

امرى كه خداوند متعال در قرآن كريم آن را از جمله قوانين مسلّمه جهان آفرينش معرفى كرده و از اصول مقرّره بيان داشته است .

آنجا كه ـ در سوره الم نشرح ـ رسول گرامى خويش را به نعمتهائى كه بر او ارزانى داشته ـ مانند شرح صدر و سبك شدن بار نبوت از دوشش ، و بالا بردن نام مباركش ـ تذكار مىدهد ، و او را به گشايش در آينده و آسان شدن كار پس از سختى و شدت ، مژده مىدهد ، به عنوان دليل بر اين مدّعى مىفرمايد : (فان مع العسر يسرا * ان مع العسر يسرا); زيرا با هر سختى آسانى است . چه با هر سختى آسانى است . (انشراح:5 ـ 6)

در مجمع البيان آمده كه روزى پيغمبر(ص) از خانه بيرون شد در حالى كه شادان و خندان بود و همى فرمود : هيچگاه يك سختى بر دو آسانى غالب نيايد .

اهل ادب در وجه فرموده حضرت گفتهاند : زيرا عسر در هر دو آيه با الف و لام است و معرفه است ، و معرفه متعدد نباشد به خلاف يسر كه در دو آيه نكره است و نكره متعدد است . (صافى:568)

در وصاياى پيغمبر (ص) به ابوذر آمده كه (اى اباذر بدان كه) در صبر بر ناگواريها سود بسيار است و همواره شكيبائى را پيروزى در پى ، و با هر سختى آسانى خواهد بود . (بحار:77/87)

ابن عباس گويد : در دورانى كه روزگار نوجوانى بسر مىبردم ، در خدمت رسول خدا (ص) بودم ، به من فرمود : اى پسرك ! مىخواهى جملاتى به تو ياد دهم كه از آنها سود برى ؟ عرض كردم : آرى . فرمود : خداى را (براى خود) نگه دار (دوستى او را از دست مده) تا تو را (از زيانها در پناه خود) نگه دارد ، خدا را داشته باش تا هميشه او را در پيشِ روى خود (جهت حل مشكلات) بيابى ، در اوقات آسانى و آسودگى خدا را بشناس تا او تو را در هنگام سختى و دشوارى بشناسد; هرگاه خواستى از كسى چيزى بخواهى (به كسى عرض حاجت كنى) حاجت خويش را از خدا بخواه ، و چون خواستى از كسى مدد بجوئى از او
بجوى ; و بدان كه در شكيبائى بر ناكاميها و ناگواريها خير بسيار و سود فراوان است ، و (نيز بدان كه) پيروزى با شكيبائى و گشايش با سختى است ، و با هر سختى آسانى مقرر است . (بحار:82/138)

آسايش :

اسم مصدر و مصدر دوم آسودن . به عربى : راحة ، خفض العيش .

از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه فرمود : هر كسى كه بتواند خود را از چهار چيز باز دارد سزاوار است كه هيچ رنجى به وى دست ندهد (و هميشه در آسايش بسر برد) . عرض شد آن چهار چه باشد ؟ فرمود : شتاب و لجاجت و خودبينى و سهل انگارى. و نيز از آن حضرت است كه فرمود : هر كه غم و اندوه بر او چيره شود (و خود را به دست غم سپارد) آسايش از او رخت بربندد.

امام صادق (ع) فرمود : خداوند به عدل و حكمت و علم خويش آسايش و شادى را در يقين (به خدا) و خوشنودى از (تصرفات) خدا قرار داده است (كسى كه به وجود خداوندى مهربان يقين داشت و از تصرفاتش در باره خود كه همه محض خير و صلاح او است خوشنود بود همواره در آسايش و شادى بسر مىبرد) . و غم و اندوه را در شك (به وجود خدا و اينكه آنچه بر او مىگذرد زير نظر خدا هست يا نه) قرار داده. پس هميشه از خدا راضى باشيد و كارتان را به او واگذاريد (تا هميشه آسوده و شاد باشيد) .

از اميرالمؤمنين (ع) نقل است كه فرمود : هر چه در جستجوى آسايش برآمدم آن را نيافتم جز به ترك اختلاط و آميزش با مردم در امر معاش . شما (نيز) دنيا و سر وكار با مردم در بدست آوردن دنيا را رها سازيد تا در دنيا و آخرت آسوده باشيد .

پيغمبر (ص) فرمود : معصيت خدا از شش چيز آغاز مىشود كه يكى از آنها آسايش طلبى است . (بحار:78 و 75 و 71 و 69 و 103)

از امام سجاد (ع) روايت است كه فرمود: ... آسايش در اين جهان و براى مردم اين جهان آفريده نشده ، بلكه آسايش تنها در بهشت و خاص بهشتيان است . (بحار:73/92)

از امام صادق (ع) رسيده كه شخص حريص بدين سبب كه از دو خصلت نيكو محروم است دو نعمت بزرگ را از دست مىدهد : از صفت قناعت محروم است از اين رو آسايش از او به دور است ، از صفت رضا محروم است لذا از كاميابى به لذت «يقين» نيز محروم است . (بحار:73/161)

در وصاياى پيغمبر (ص) به على (ع) آمده : اى على ، هر آنكس بىقرارى (وسستى در برابر حوادث) بر او مستولى گشت آسايش از او رخت بربست . (بحار:73/373)

در حديث آمده كه خداوند به داود (ع) وحى نمود : اى داود ، من پنج چيز را در پنج چيز قرار دادهام و مردمان آنها را در جاى ديگر مىجويند لذا به آنها دست نمىيابند ، دانش را در گرسنگى و كوشش قرار دادهام و آنها آن را در سيرى و آسايش مىجويند ، پس آن را نمىيابند ; عزت را در طاعت و بندگى خود قرار دادم ، آنها آن را در خدمت به حكّام زمان مىجويند ، لذا بدان دست نمىيابند ; بىنيازى را در قناعت قرار دادم ، آنها آن را در فراوانى ثروت و مال مىجويند از اين رو بدان نائل نمىگردند ; خوشنودى خود را در دشمنى با نفس قرار دادم ، آنها آن را در خوشنودى نفس مىجويند ، پس به آن نمىرسند ; آسايش را در بهشت مقرر داشتم، آنها آن را در دنيا مىجويند ، لذا از آن محرومند . (بحار:78/453)

آستان :

درگاه . وصيد . فناء . عتبة . ساحت .

آستَر :

لاى زيرين جامه ، مقابل رويه ، به عربى : بطانة ، مقابل ظهارة . مجازا : ياران نزديك ، دوستان ويژه كه آنها را رازدار خويش گيرى . (متكئين على فرش بطائنها من استبرق ...) ; در حالى كه ـ بهشتيان ـ بر بالشهائى تكيه زده باشند كه آستر آنها از استبرق باشد ... (رحمن:53)

(يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونكم) ; اى مسلمانان هرگز دوست آسترين (رازدار) از غير خودتان مگيريد . (آل عمران:118)

next page

fehrest page

back page