از امام صادق (ع) روايت است كه آن حضرت نهى فرمود از سجده بر آستين ، و امر فرمودند كه دستها هنگام سجود از آستين بيرون كنند و بر زمين ، يا هر آنچه بر آن نماز گزارده مىشود بگسترانند . نيز از حضرت رسول (ص) روايت شده كه آن حضرت نهى فرمودند از اين كه نمازگزار بر
جامه يا آستين يا گوشه عمامهاش سجده كند . (بحار:85/157)
1 ـ آسمان و زمين در آغاز به هم بسته و به صورت يك شىء واحد بودند و سپس خداوند آن دو را از يكديگر جدا ساخت ، 2ـ آسمان ، يعنى فضاى بالا ، بسته بود كه باران از آن نمىباريد و زمين بسته بود كه گياه از آن نمىروئيد و ما اين دو را به باريدن باران و روئيدن گياه باز گشوديم. (أ انتم اشد خلقا ام السماء بناها * رفع سمكها فسوّاها ...) ; آيا آفرينش شما ـ انسانها ـ سختتر است يا آفرينش آسمان ؟ آن را بساخت ، سقف آن را برافراشت و سپس همه اجزاء و ابعاد آن را متعادل و متناسب قرار داد ... (نازعات:27 ـ 28)خداوند در اين آيه آفرينش آسمان را مهمتر از آفرينش انسان بيان داشته ، چنان كه در آيه : (لخلق السماوات والارض اكبر من خلق الناس ...)(غافر:57) ، خلقت آسمان و زمين را برتر از خلقت انسان معرفى كرده است .
(وهو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ثم استوى الى السماء فسويهن سبع سماوات وهو بكل شىء عليم) او خداوندى است كه همه آنچه در زمين است براى شما آفريد . سپس به آسمان روى آورد و آنها را به هفت آسمان استوار داشت و او به هر چيز آگاه است (بقره:29) . مرحوم طبرسى در تفسير اين آيه مىگويد: گمان نرود كه ميان اين آيه كه بر تقدم آفرينش زمين بر آسمان دلالت دارد و آيه : (والارض بعد ذلك دحاها): (و زمين را پس از آن (آسمان) بگسترد) كه موهم تأخر آفرينش زمين است تضادى باشد ، زيرا در آيه دوم آنچه متأخر بر آفرينش آسمان آمده گسترش زمين است نه آفرينش آن ، كه اگر «ثم» در اينجا بر ترتيب دلالت كند معنى چنين مىشود كه خلقت زمين پيش از آسمان ولى گسترش آن پس از آفرينش آسمان بوده است . (ومن آياته خلق السماوات والارض وما بثّ فيهما من دابّة) ; از نشانههاى وجود خداوند آفرينش آسمان و زمين و جنبندگان جاندارى است كه در آن دو پراكنده ساخته. (شورى:29)(خلق السماوات بغير عمد ترونها)آسمانها را بيافريد بىآنكه ستونى مرئىّ شما آنها را نگاه دارد (لقمان:10) . مفسران گفتهاند: مراد از ستون نامرئى نيروى جاذبه و دافعه است كه به چشم ظاهر محسوس نباشد. (يدبر الأمر من السماء الى الارض)(سجده:5) . (وفى السماء رزقكم وما توعدون). (زاريات:22)آيات راجع به آسمان بسيار آمده كه محض اختصار به اين مقدار اكتفا مىشود.«آسمان در حديث»روايات در باره آسمان بيش از حد و حصر در كتب حديث مدون شده كه مرحوم مجلسى يكى از مجلدات كتاب بحارالانوار خود را بدين امر اختصاص داده و آن را به نام سماوى العالم موسوم ساخته ، ولى نظر به اينكه مبناى اين كتاب بر اختصار است به ذكر سه حديث در اين باره اكتفا مىكنيم : از اميرالمؤمنين على (ع) روايت است كه فرمود : «فسوّى منه ـ يعنى من الماء ـ سبع سماوات ، جعل سفلاهن موجا مكفوفا ، وعلياهن سقفا محفوظا» . (مجمع البحرين)از حبه عرنى نقل شده كه گفت : شنيدم روزى على (ع) سوگند ياد مىكرد و مىگفت قسم به آنكه آسمان را از دودى و آبى بيافريد .از ابوبصير نقل است كه گفت : از امام صادق (ع) در باره هفت آسمان پرسيدم فرمود : آسمانها هفتند و هر يك از آنها داراى سكنهاى است و بين هر يك تا ديگرى نيز آفريدگانى وجود دارند .گفتم : زمين چطور؟ فرمود: آن (نيز) هفت است . پنج آن داراى سكنه است و دو ديگر هوا است كه چيزى در آن نيست . (بحار:58/104 و 97)آسِن : طعم برگشته ، گنديده ، آجن . (مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير آسن وانهار من لبن لم يتغير طعمه ...) ; صفت بهشتى كه به خداى ترسان وعده داده شده آن است كه در آن جويبارهائى است از آبى كه (بر اثر طول زمان و يا آلودگى) طعم و رنگش دگرگون نگشته ، و جويهائى از شير مزه برنگشته و جويهائى از مى ... (محمد:15)
ابوخالد سجستانى از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود : پنج خصلت است كه اگر كسى يكى از آنها را فاقد بود پيوسته در وضعيتى نامساعد و عقلى از سر پريده و خاطرى مشوش بسر مىبرد : نخستين آنها سلامتى جسم است ، و دوم امنيت ، و سوم روزى وسيع (توانگرى) و چهارم انيس موافق (يار همدم) ، عرض كردم : مرادتان از انيس موافق چيست ؟ فرمود : همسر شايسته و فرزند شايسته و دوست شايسته ، و پنجمين آنها كه جامع همه اينها است آسودگى . (بحار:74/186)
از جمله دعاهاى وارده در تعقيب نماز كه از حضرات معصومين رسيده اين فقره است : «اللهم واسئلك السعة والدعة والامن والكفاية» خداوندا از تو وسعت روزى و آسودگى و امنيت و بىنيازى مسئلت دارم . (بحار:87/63)از سخنان اميرالمؤمنين (ع) : «ومن اقتصر على بلغة الكفاف فقد انتظم الراحة وتبوأ خفض الدعة ...» آنكس كه به مقدار كفاف اكتفا كند به آسايش و راحتى دست يافته و وسعت و آرامش و آسودگى كامل به دست آورده است . (نهج : حكمت 371)
ابوعلى صولى در كتاب «اخبار فاطمه» و ابوالسعادات در «فضائل العشرة» به اسناد خود از ابوذر غفارى روايت كردهاند كه گفت : روزى پيغمبر (ص) مرا به دنبال على(ع) فرستاد ، به خانهاش رفتم او را صدا زدم ، پاسخ نداد ، به نزد رسول خدا بازگشتم و گفتم : وى در خانه نيست . حضرت فرمود: وى در خانه است برگرد و او را بخوان . من به خانه على (ع) درآمدم آسيا را ديدم كه مىچرخيد و آرد مىكرد بى آن كه كسى آن را بچرخاند . به على (ع) عرض كردم : پيغمبر (ص) تو را مىخواند . على به نزد پيغمبر شتافت ، من ماجرا را به حضرت عرض كردم . فرمود : اى اباذر تعجب مكن كه خداى را فرشتگانى است كه به روى زمين سياحت مىكنند و مأموريت آنها مددكارى خاندان محمد (ص) است .
حسن بصرى و ابواسحاق از عمّار و ميمونه روايت كردهاند كه مىگفتند : فاطمه(ع) را ديدم كه به خواب رفته و آسيا به كنار آن حضرت به خودى خود دور ميزد. ماجرا را به پيغمبر (ص) عرضه داشتم ، فرمود : خداوند دانست كه كنيزش را ضعف و خستگى عارض شده ، به آسيا فرمان داد كه بچرخد ، پس چرخيد (و وظيفه خود ادا نمود) ... (بحار:43/44)از حضرت رسول (ص) روايت شده كه در جهنم آسيائى است كه علماى گردنكش را آرد مىكند .
زنى كه در دربار فرعون مدعى الوهيت ، خدا را به يكتائى مىپرستد و هنگامى كه آيات معجزه را از موسى ديد به نبوت او نيز ايمان آورد . قرآن دو بار از اين زن بى ذكر نام ياد كرده : آيه 9 سوره قصص : (وقالت امرأة فرعون قرّة عين لى ولك ...) واين هنگامى بود كه موسى كودكى نوزاد بود و مادرش از بيم اينكه گماشتگان فرعون او را بكُشند به وحى خدا وى را در صندوقى نهاد و به آب افكند و موج دريا صندوق را به ساحل و كنار كاخ فرعون آورد ، چون صندوق گشودند و كودكى در آن يافتند خواستند حسب فرمان فرعون او را بكشند
همسر فرعون كه فرزندى نداشت به شوى خود گفت : اين كودك مايه روشنائى چشم من و تو است او را نكشيد باشد كه ما را سودى دهد يا او را به فرزندى بگيريم . ولى آنها نمىدانستند كه عاقبت چه خواهد شد .
مورد دوم آيه 11 تحريم : (وضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون ... )(خداوند نمونهاى ]از زن شايسته[ را براى مؤمنان آورده و آن همسر فرعون است) گويند چون فرعون دريافت كه همسرش ايمان آورده در آغاز او را منع نمود و خواست از راه نصيحت او را بازدارد آسيه نپذيرفت و همچنان استقامت نمود فرعون او را به شكنجه كشيد و دستها و پاهايش را با ميخ به زمين بدوخت و در ميان آفتاب بداشت ، چون ديد دست از دين برنمىدارد سنگى بزرگ بر سينهاش نهادند تا در زير آن سنگ جان سپرد و در حال جان كندن همى گفت خداوندا خانهاى در بهشت برايم بنا كن و مرا از فرعون و روش فرعون و گروه ستمگران نجات بخش . گويند : آسيه از تبار بنىاسرائيل بوده . از اينكه نام او و نام پدرش عربى است تعجب نشود . زيرا زبان عربى برخلاف آنچه شهرت دارد قديمتر از عهد موسى بوده و قرائن و شواهد بسيارى بر اين است : از جمله اينكه هود و صالح كه قبل از حضرت ابراهيم مىزيستهاند عرب زبان بودهاند . به علاوه زبانهاى قبطى و عبرى و عربى متقارب و آميزه يكديگر بودهاند . (مجمع البيان و بحار:13)
در دعوات راوندى آمده كه گزيدهترين طعام نزد پيغمبر (ص) آش انار بوده (اين آش را با اناردان وكشمش مىسازند) .
يونس بن يعقوب گويد : روزى ديگ كوچكى آش انار به خانه امام صادق (ص) فرستاديم ، حضرت از آن ميل كرد و فرمود : باقى ماندهاش را برايم نگه داريد ، پس از آن دو يا سه بار ديگر از آن تناولشخصى نزد امام موسى بن جعفر (ع) از بيمارى گرى (و خشكى پوست) شكوه نمود فرمود : گرى از بخار كبد است ، برو از پاى راست خود خون بگير و دو درهم (قريب يك مثقال) روغن بادام شيرين با آش جو بخور و از ماهى و سركه پرهيز كن . وى به دستور عمل نمود و شفا يافت . (بحار:62/127)
در روايات اسلامى آدابى براى آشاميدن بيان شده كه از آن جمله است : به گونه مكيدن نوشيده شود نه قورت دادن . آرام آرام نه لاجرعه . از كنار دسته ظرف ونيز از جاى شكسته آن نوشيده نشود . در شب نشسته آب بنوشند . به آبى كه مىخواهيد بنوشيد فوت مكنيد . در چاهى كه آب آن به مصرف آشاميدن مىرسد آب دهان ميندازيد . هنگام آشاميدن ، در آن ظرف نفس بيرون مدهيد ، واگر خواستيد ، ظرف را به كنار بزنيد و آنگاه نفس بيرون دهيد .
در آغاز نام خدا بريد و در پايان حمد خدا بگوئيد .از نوشيدن آب سرد پس از خوردن غذاى گرم يا نوشيدن نوشابه گرم نهى شده . در ميان صرف غذا آب نوشيده نشود ، بايد صبر كرد تا غذا تمام شود . (سفينة البحار)
(انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم) ; مسلمانان با يكديگر برادرند (جدائى و پراكندگى شايسته مسلمانان نيست) پس (اگر ميان دو تن از آنها كدورتى دست داد) ميان دو برادرتان آشتى برقرار سازيد .
(وان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله فان فائت فاصلحوا بينهما بالعدل) ; اگر دو گروه از مسلمانان به جنگ با يكديگر برخاستند اختلافشان را به نصيحت و دعوت به راه حق برطرف سازيد و اگر يكى از آن دو (سخن حق نپذيرفت و) به ستيز عليه ديگرى دست ياخت با ستيزهگر بجنگيد تا به حكم خداى ، بازگردد (و تسليم حق شود) و چون بازگشت ميان آن دو به عدالت آشتى برقرار كنيد . (حجرات : 9 ـ 10)امام باقر (ع) فرمود : شيطان همواره دو مسلمان را عليه يكديگر ميشوراند تا يكى از آن دو را از دين برگرداند . چون كارشان به اينجا رسيد آنقدر شاد گردد كه به پشت بخوابد وگويد : اكنون به مرادم رسيدم . خدا رحمت كند كسى را كه ميان دو دوست ما الفت برقرار كند و آنها را آشتى دهد . اى مسلمانان با يكديگر در انس و الفت بسر بريد و با هم مهربان باشيد .
پيغمبر (ص) فرمود : هيچ عملى پس از انجام فرائض و واجبات به از اصلاح بين مردم نباشد كه سخن خيرى بگويد و خيرى را بروياند .امام صادق (ع) فرمود : آشتى دهنده (نزد خدا) دروغگو نيست (گرچه دروغ بگويد) . و فرمود : اگر به شما بگويند ميان دو نفر آشتى بده مگو سوگند ياد كردهام كه چنين كارى نكنم .
ابوحنيفه حملهدار گويد : من و دامادم بر سر ارثى نزاع داشتيم ، مفضل بن عمر (از ياران امام صادق ـ ع ـ) به ما رسيد و از ماجرا مطلع شد ، ما را به خانه خويش خواند ، چون به خانه وى رفتيم مبلغ چهارصد درهم محل اختلاف از خودش به ما داد و ميان ما اصلاح نمود . پس از آشتى مفضل گفت اين پول را كه به شما دادم از مال خودم نيست بلكه امام صادق (ع) به من فرموده كه هرگاه بين دو نفر از دوستانشان نزاعى پيش آيد آنها را آشتى دهم و پولى به من سپرده كه اگر لازم شد در اين راه مصرف كنم .امام صادق (ع) فرمود : ملعون است ، ملعون ، كسى كه برادر دينيش به وى پيشنهاد آشتى كند و او نپذيرد . (بحار:75 و 76 و 47 و 74)
آن حضرت ضمن خطبهاى كه مشتمل بر پيشگوئيها است مىفرمايد : «ان الذى أنبئكم به عن النبى الامى صلى الله عليه آله ، ما كذب المبلغ ولا جهل السامع ، لكانى انظر الى ضِلّيل قد نعق بالشام ...» همانا اين خبر كه به شما مىدهم از قول پيامبر امّى است ، نه رساننده (پيغمبر) دروغ گفته و نه شنونده (خود حضرت) اشتباه كرده ، گوئى مىبينم آن گمراه گمراه كننده را كه در شام فرياد دراز گوشانه برآورد و پرچمهاى خود را در اطراف كوفه نصب كند ، هنگامى كه دهان باز كند و طغيانش به اوج رسد و جاى پايش در زمين محكم شود (حكومت آن سركش جهان شمول گردد) و آشوب ، فرزندان خويش (بپا كنندگانش) را بگزد و آتش زبانه كشد و روزها ، چهره به هم فشرده و عبوس خود را ظاهر سازند و شبها رنج و مشكلات خويش را آشكار نمايند ، هنگامى
كه كشت او به مرحله درو رسد و براى چيدنش بپاخيزد و به هيجان آيد و برق شمشيرش بدرخشد ، در آن حال پرچمهاى آشوب و شورش پيچيده به اهتزاز درآيد و بسان شب تار و درياى متلاطم روى آورند ... (نهج:خطبه 101)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : سلطان ظالم به از آشوبهاى مستمر است . (بحار:93/326 و 75/359)
در حديث امام موسى بن جعفر (ع) آمده: قم آشيانه خاندان محمد (ص) و پناهگاه پيروان آنها است ... (بحار:60/214)
از امام صادق (ع) روايت شده كه «غنا» (آواز خوانى طرب انگيز) آشيانه نفاق ، و مىگسارى كليد هر تبهكارى است . (بحار:79/140)
به نقل از ابن عباس وى وزير و خواهر زاده سليمان و صديق بود و اسم اعظم خدا را كه چون او را بدان بخوانند اجابت فرمايد مىدانست و اسم اعظم به قولى «الله» و پس از آن «رحمن» و به قولى «يا حىّ يا قيوم» كه به زبان عبرى «آهيا شراهيا» مىباشد و از مجاهد آمده كه آن «يا ذالجلال والاكرام» است ; و از زهرى آمده كه آصف هنگامى كه خواست تخت بلقيس را به يك چشم به هم زدن از يمن به فلسطين آرد به اين جمله تكلم نمود «يا ذالجلال والاكرام» و اما آن كتاب كه قرآن مىگويد وى بهرهاى از علم آن را داشته به نقلى لوح محفوظ و به قولى
جنس كلى كتب آسمانى است كه بر انبياء فرود آمد و به قول ديگر مراد نامه سليمان به بلقيس بوده كه آصف از آن خبر داشته . از امام هادى (ع) روايت است كه فرمود : اسم اعظم خداوند داراى هفتاد و سه حرف است كه آصف بن برخيا يك حرف آن را داشت و چون آن را به زبان آورد زمين بين او و شهر سبا شكافته گرديد و تخت بلقيس را بستد و در حضور سليمان نهاد و سپس به حال نخست بازگشت همه اينها به كمتر از يك چشم به هم زدن انجام گرفت . موسى مبرقع فرزند امام جواد (ع) گويد از برادرم امام هادى (ع) پرسيدم آيا سليمان به علم آصف نياز داشت كه وى با اسم اعظم تخت بلقيس را به نزدش حاضر ساخت ؟ فرمود : نه ، ولى چون آصف وصى و خليفه سليمان بود مىخواست مقام او را بر جن و انس امتش آشكار سازد تا حجت بر آنها تمام باشد و پس از درگذشت سليمان در بارهاش اختلاف نكنند . (مجمع البيان و بحار:14/113 ـ 127)
از ابوبصير نقل است كه گفت : روزى امام صادق (ع) جعبهاى بگشود كه در آن جعبه ورقى كاغذ بود و در آن ورقه نوشته بود : «سبحان الواحد الذى لا اله غيره ، القديم المبدىء الذى لا بدء له ...» پاك و منزه آن يكتائى كه جز او خدائى نباشد ، قديم آغازگرى كه او را آغازى نبود ... (بحار:3/285)
در حديث رسول خدا (ص) به ابنمسعود آمده : «يا ابنمسعود الاسلام بدء غريبا وسيعود غريبا كما بدء ، فطوبى للغرباء ...» اسلام از غربت آغاز گرديده و به غربت باز خواهد گشت چنان كه آغاز شد ، پس خوش به حال غريبان ... (بحار:77/99)از امام صادق (ع) روايت است كه حواريون به عيسى بن مريم (ع) عرض كردند : اى آن كه به هر دانش سودمند آموزگارى ! به ما بگوى آنكه از هر چيزى سختتر و خطرش سهمگينتر است چيست ؟ فرمود : سختترين چيز خشم خداوند است . گفتند: به چه كارى مىتوان از خشم حضرتش رهائى يافت و دورى جست ؟ فرمود : به اين كه خشم نورزيد . گفتند : خشم از چه آغاز مىگردد ؟ فرمود : از تكبر و گردنكشى و مردم را كوچك شمردن . (بحار:14/287)
از سخنان اميرالمؤمنين (ع) است : «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع واحكام تبتدع ، يخالف فيها كتاب الله ...» همانا آغاز پيدايش هر فتنه ، افسار گسيختگى و مطرح ساختن احكامى برخلاف شرع و شريعت است ، كه مردمان كسانى را كه در مسير دين نبودند پيشواى خويش سازند (بدين سان با كتاب خدا مخالفت ورزند) و اگر باطل از آميزش با حق خالص مىبود همانا بر آنان كه پى جوى حقند پنهان نمىماند ،
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : آغل گوسفندانتان را پاكيزه داريد . (بحار:46/150)
از امام سجاد (ع) سؤال شد : آيا سخن گفتن بهتر است يا سكوت نمودن ؟ فرمود : هر يك از اين دو را آفاتى است ، اگر از آفات سالم بودند سخن گفتن به از سكوت است . عرض شد : چگونه سخن به از سكوت است ؟ فرمود : زيرا خداوند عز و جل پيامبران را به سكوت مبعوث ننمود بلكه آنها را به سخن گفتن مبعوث كرد ... (بحار:71/274)
از سخنان اميرالمؤمنين (ع) هنگامى كه مردم ، آن حضرت را به بيعت دعوت مىكردند : «دعونى والتمسوا غيرى ، فانا مستقبلون امرا له وجوه والوان ، لا تقوم له القلوب ولا تثبت عليه العقول ، وان الآفاق قد اغامت والمحجة قد تنكرت ...» مرا واگذاريد و ديگرى را بخوانيد ، زيرا ما به استقبال چيزى مىرويم كه چهرههاى مختلف و جهات گوناگونى دارد ، دلها بر اين امر استوار ، و خردها ثابت نمىمانند ، افقهاى حقيقت را ابرهاى تيره پوشانيده و راه مستقيم حق ناشناخته مانده ... (نهج:خطبه 92)
در حديث امام صادق (ع) آمده كه : آفت دانشمندان هشت چيز است : طمع و بخل و رياء و تعصب ، و ستايش دوستى ، فرو رفتن در مطالبى كه نتوان به كنه آنها پى برد ، و خود را به رنج انداختن در اين كه سخن خويش را به الفاظ زايده زيور دهند ، و كم شرمى از خدا ، و افتخار و مباهات ، و عمل نكردن به آنچه كه مىدانند . (بحار:2/52)
از سخنان عوف بن كنانه ، حكيم عرب : «احيوا الحسب بترك الكذب ، فان آفة المروءة الكذب والخلف»: شرافت خانوادگى را به دروغ نگفتن آباد سازيد، كه آفتِ شخصيت، دروغ و خلف وعد است . (بحار:51/239)از سخنان اميرالمؤمنين (ع) : «العجز آفة والصبر شجاعة»: سستى و بى عرضگى آفت، و استقامت و پايدارى، شجاعت است. (بحار:73/160)
در حديث رسول (ص) آمده : «آفة العلم الخيلاء»: آفت دانش، تكبر است. (بحار:73/196)«آفة الحسب الافتخار والعجب»: آفت شرافت خانوادگى، مباهات و خودپسندى است. (بحار:73/228)
از امام صادق (ع) روايت شده : «آفة الدين الحسد والعجب والفخر»: آفت دين آدمى حسد است و خودبينى و افتخار بر ديگران نمودن . (بحار:73/248)آفت درخت . به «كرم» رجوع شود .
توسعا و مجازا : بزرگترين كوكب نزديكترين آسمان (السماء الدنيا) ، به عربى: شمس . اين نيز توسع است كه به جاى شعاع الشمس استعمال مىشود : در حديث آمده كه در عهد خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين على (ع) مردى به مردى ديگر گفت : من ديشب مادرت را به خواب ديدم كه با او نزديكى مىكنم ، مرد مخاطب كه از اين سخن سخت به خشم آمده بود وى را به محكمه اميرالمؤمنين (ع) كشانيد ، حضرت فرمود : مقتضاى عدل بيش از اين نباشد كه وى را در «آفتاب» بداريم و به سايهاش تازيانه زنيم ، زيرا خواب مانند سايه است ، ولى ما او را تنبيه مىكنيم كه ديگر مسلمانان را اينگونه آزار ندهد . در حديث ديگر آمده كه آن حضرت كتك سختى به وى زد . (بحار:40/313)
عن يونس عن بعض رجاله عناز حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : به آبى كه به تابش خورشيد گرم شده باشد وضو و غسل مسازيد و با آن خمير مكنيد كه موجب پيسى مىشود . نيز از آن حضرت رسيده كه بَرِ آفتاب (نشستن يا خفتن) چهار چيز را موجب مىشود : رنگ پوست دگرگون و بد نما مىسازد ، و بو را گنديده مىكند ، و لباس را مىپوساند ، و بيمارى مىآورد .
از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه اگر خواستيد در آفتاب بنشينيد پشت به آفتاب بنشينيد ، زيرا آفتاب بيمارى درون را ظاهر مىسازد . (مجمع البحرين و سفينة البحار و بحار:80 و 76)
«بعضى از احكام شرعى آفتاب»
1 ـ آفتاب از مطهرات است : چيزهاى ثابت ، مانند زمين و متعلقات آن از سنگ و كلوخ و درخت و گياه ، اگر تر باشند و به تابش خورشيد خشك شوند طاهر مىشوند. 2 ـ يكى از تروك احرام روى از آفتاب پوشانيدن است : حرام است كه شخص مُحْرِم روى خود را با جامه يا چيز ديگر از آفتاب بپوشاند .به «خورشيد» نيز رجوع شود .