next page

fehrest page

back page

آواز :

صوت ، بانگ ، نغمه . آواز را در اسلام احكامى خاصّ است كه به بخشى از آنها ذيلاً اشاره ميشود :

در ادب اسلامى اصولاً به آهستگى وانخفاض آواز دستور داده شده است : (واقصد فى مشيك واغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير) ; در راه رفتن ، ميانهرو باش وآوازت را آهسته بكن كه ناپسندترين آوازها آواز درازگوشان است . (لقمان : 19) . جز آن كه آواز براى اعلام باشد ، چون اذان ومانند آن . آواز در نماز : در مورد كلمات والفاظ نماز عموماً ، به ميانه روى واعتدال در آواز دستور آمده : (ولا تجهر بصلاتك ولا تخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا): صداى خود را در نماز نه بسيار بلند و نه بسيار آهسته گردان، بلكه حد وسط را اختيار كن (اسراء:110) . ودر مورد قرائت تسبيحات اربع كه در ركعتهاى سوم وچهارم خوانده ميشود ، واجب است آهسته خوانده شود . ودر مورد قرائت حمد وسوره ، در نمازهاى مغرب وعشاء وصبح ، بلند (يعنى با جوهر صدا) ودر نمازهاى ظهر وعصر آهسته دستور داده شده .

آواز در دعاء : به آهستگى وآرامش دستور آمده : (ادعوا ربكم تضرعا وخفية انه لا يحبّ المعتدين) ; خداى خويش را با تضرع وبه آهستگى بخوانيد ، كه او (خداوند) مزاحم شوندگان را دوست ندارد . (اعراف : 55)

روايت شده كه پيغمبر اكرم (ص) ـ در يكى از سفرهاى جنگى ، موقعى كه لشكر اسلام مُشرف بر منطقه دشمن گرديد ، لشكريان صدا به تكبير وتهليل بلند كردند ـ فرمود : اى مردم ! آرام باشيد ، شما يك فرد ناشنوا يا غايب را صدا نمىزنيد ، كسى را مىخوانيد كه هم شنوا وهم به شما نزديك است . (مجمعالبيان:4/662)

(يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى) ; اى مسلمانان آواز خويش را بالاتر از آواز پيغمبر مكنيد (حجرات : 2) . در شأن نزول اين آيه اختلاف است : قولى آن است كه رؤساى قبيله تميم در رأس هيئتى انبوه از افراد قبيله وارد مدينه شده چون به مسجد الرسول درآمدند پيغمبر(ص) را به آواز بلند از خانهاش كه مجاور مسجد بود صدا زدند : اى محمد بيرون آى . رسول خدا از بى ادبى آنها آزرده خاطر گشت ، اما بى آن كه اين حالت را از خود بروز دهد به نزد آنها حضور يافت .

قول ديگر آن كه گروهى از قبيله بنى عنبر بودند كه فداى اسيران خويش را آورده بودند وچون شتاب داشتند پيغمبر (ص) را از درون مسجد به گفتن : يا محمد اخرج الينا صدا مىزدند .

(واستفزز من استطعت منهم بصوتك)وبفريب (اى ابليس) هر كدام از پيروان خود را كه بتوانى به آواز خويش . (اسراء : 64) مفسرين گفتهاند : مراد از آواز شيطان در اينجا هر آوازى است كه به فساد بخواند ، از آن جمله است آواز مطرب و آوازى كه از آلات لهو برآيد .

از حضرت رسول (ص) آمده كه سه چيز فريبندهاند : موى زيبا وروى زيبا وآواز نيكو. (كنزالعمال:44129)

ونيز فرمود : خداوند آواز آرام را دوست و آواز بلند را دشمن دارد .

از امام صادق (ع) روايت شده كه خداوند عز وجل پيغمبرى را نفرستاد جز آن كه خوش آواز بود . (بحار:11/66)

از آن حضرت رسيده كه رسول اكرم(ص) فرمود : به هر يك از افراد امت من كمتر از يكى از سه خصلت داده نشده : زيبائى صورت وآواز نيكو وحافظه نيكو . (بحار:22/443)

نقل است كه امام موسى بن جعفر (ع) خوش آواز وخوشخوان بود . (بحار:46/69)

پيغمبر (ص) فرمود : قرآن را به آواز نيكو بخوانيد كه آواز خوب ، قرآن را زيباتر مىكند .

در حديث آمده كه حضرت رسول (ص) سرگرم موعظه بود از جمله سخن از بهشت ولذتهاى گوناگون آن به ميان آورد ، عربى بيابانى كه در آن جمع بود بپاخاست وگفت : آيا در بهشت ساز وآواز هم هست ؟ فرمود : آرى در بهشت نهرى است كه از دو سوى آن دخترانى باكره باشند ، آنان آوازهائى مىخوانند كه به گوش شنوندهاى نرسيده باشد وآن آوازخوانى بهترين لذتهاى بهشت باشد . ابودرداء عرض كرد : مايه آواز آنها چيست ؟ فرمود : تسبيح خدا .

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه نخستين نوحه سرا ونخستين آوازخوان ونخستين حدى خوان (حدى آواز شتربان است در حالى كه بر شتر سوار باشد) ابليس بود ، هنگامى كه آدم از آن درخت تناول نمود ابليس از شادى آواز سرداد وچون به زمين فرود آمد حدى خواند وچون بر زمين قرار گرفت در كنار آدم به نوحه سرائى پرداخت و او را به ياد بهشت ميآورد . (بحار:2 و 14 و 79 و 8 و 6)

آواز خوان :

مُغَنّىِ ، مُغَنّيَة . از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : زن آواز خوان ملعونه است وهر كه او را به خانه خود جاى دهد واز كسب او بهره برد نيز ملعون است .

ابراهيم بن ابى البلاد گويد : به امام كاظم(ع) عرض كردم : فدايت گردم يكى از دوستان شما كنيزان آوازخوان دارد كه چهارده هزار دينار بهاى آنها است ، يك سوم آن را به شما بخشيده ؟ حضرت فرمود : مرا به چنين پولى نياز نيست ، چه بهاى سگ وكنيز آوازخوان سُحت است . (بحار:79/242)

آواز طربانگيز :

غِناء ، سرود ، نغمة; از موضوعات فقهيه .

شيخ انصارى فرموده در حرمت آن بطور اجمال خلافى نيست كه اخبار زيادى بر اين دلالت دارد وبعضى دعوى تواتر كردهاند واز جمله رواياتى است كه در تفسير «قول زور» در آيه : (فاجتنبوا قول الزور ) آمده است زيرا در صحيحه شحام ومرسله ابن ابىعمير وموثقه ابىبصير كه در كافى نقل شده وروايت عبدالاعلى كه از معانى الاخبار نقل شده وحسنه هشام كه از تفسير قمى بازگو شده قول زور كه قرآن اجتناب از آن را واجب كرد به غِناء تفسير شده ، ونيز روايات زيادى كه در تفسير «لهو الحديث » ويا آنچه كه در تفسير «يشهدون الزور» آمده
حرمت غناء را مىرسانند . ولى آنچه ميان فقها از ديرباز محل خلاف بوده آن است كه آيا آواز به خودى خود (البته آواز طرب انگيز چنانكه غناء بدان معنى شده) حرام است يا در صورتى كه الفاظ همراه با آواز ، الفاظ لهو وباطل باشد ؟ وبا تفاصيل زيادى كه در مكاسب محرمه آمده مرحوم شيخ بر اين ميشود كه غناء حرام ، آوازى لهوى است كه با بازيهاى حرام وسخنان لغو وباطل وورود زنان بر مردان به منظور چشم چرانى متناسب باشد هر چند بالفعل اين امور وجود نداشته باشند .

البته برخى چون مرحوم فيض فعليت اين امور را شرط حرمت دانستهاند . والله العالم . على بن جعفر گويد : از امام كاظم(ع) پرسيدم آيا با كسى كه عمداً به آواز خوانى طرب انگيز سرگرم است مىتوان نشست ؟ فرمود : نه .

ريان بن صلت گويد : به حضرت رضا(ع) عرض كردم : (هشام بن ابراهيم) عباسى مىگويد : شما در شنيدن غنا وساز وآواز به وى اجازه دادهايد ؟ حضرت فرمود: اين زنديق دروغ مىگويد ، وى چون اين مسئله را از من پرسيد به وى گفتم : يكى از امام باقر (ع) همين را سؤال نمود حضرت به وى فرمود : اگر خداوند دو سلسله اعمال حق واعمال باطل را از هم جدا سازد تو خود غنا را در كدام سلسله مىيابى ؟ وى گفت : در ليست باطل . حضرت فرمود : همين پاسخ تو است . (بحار:49/263)

على بن جعفر گويد به امام كاظم (ع) عرض كردم : آيا در عيد فطر واضحى وايام شادى ميتوان آواز خوانى كرد ؟ فرمود : اشكالى ندارد بشرط اينكه با نى زدن توأم نباشد . (بحار:10/249)

عاصم بن حميد گويد : به حضرت صادق (ع) عرض كردم : فدايت شوم از حضورتان سؤالى دارم كه به اظهارش شرم دارم . فرمود : بپرس . گفتم : آيا در بهشت آواز خوانى هست ؟ فرمود : آرى در بهشت درختى است كه خداوند به باد فرمان دهد بدان بوزد ، به وزيدن باد آنچنان آوازى از آن برخيزد كه كسى به خوشى ودلنوازى آن آوازى نشنيده باشد واين پاداش كسانى است كه در دنيا از خوف خدا به آوازى گوش نداده باشند .

از آن حضرت آمده كه «قول زور» (كه خداوند در قرآن به اجتناب از آن فرمان داده) همان آواز خوانى است .

يكى از ياران امام صادق (ع) به حضرت عرض كرد : فدايت شوم همسايگانى دارم كه كنيزكان آوازخوان با آلات موسيقى در خانههايشان مىنوازند ، مستراح خانه من به سمت خانه آنها است هرگاه به قضاى حاجت مىروم و آواز آنها را مىشنوم به نشستن ادامه ميدهم كه صداشان بيشتر بشنوم ؟ حضرت فرمود : اين كار مكن . وى گفت: من مخصوصاً به اين منظور نمىروم . فرمود : مگر نشنيدهاى كه خداوند مىفرمايد: (انّ السمع والبصر ...)گوش وچشم ودل آدمى از آنچه فرا مىگيرند در قيامت بازجوئى خواهند شد؟! (بحار:79/241 ـ 246)

امام صادق (ع) فرمود : آيا شرم نمىكند آن كسى كه به مركبش سوار استو آواز مىخواند كه وى به آواز خوانى ومركبش به تسبيح خدا مشغول باشد ؟!

نيز از آن حضرت روايت است كه فرمود: زن آواز خوان ملعون است وكسى كه او را جاى دهد ملعون است وكسى كه از درآمد كسب او مصرف كند ملعون است . (بحار:64/103)

به «غناء» نيز رجوع شود .

آوازه :

آواز . آوا . شهرت نيك . صيت و ذكر جميل .

آوَخ :

دريغ . افسوس . دريغا . اسفا . يا حسرتا .

آورد :

نبرد، كارزار، حمله در جنگ. حرب. قتال .

آوردگاه :

ميدان جنگ ، معركة . در حديث آمده : اگر ميتى باشد كه در آوردگاه ودر راه خدا كشته شده باشد غسل ندارد ودر جامهاش به خاك سپرده شود (بحار:82/9) . به «جهاد» نيز رجوع شود .

آوَند :

ظرف . اناء . وعاء . خنور .

آوِنَة :

جِ آن و اوان . وقتها . اميرالمؤمنين(ع) : «فهل ينتظر اهل بضاضة الشباب الاّ حوانى الهرم ، و اهل غضارة الصحة الاّ نوازل السقم ، و اهل مدّة البقاء الاّ آونة الفناء» ؟ : آيا آن كس كه در شور جوانى بسر مىبرد جز روزگار پيرى انتظار دارد ؟ و آيا آنان كه از نعمت سلامتى برخوردار مىباشند جز حوادث بيمارى را چشم به راه مىباشند ؟ و آيا آن كه اكنون در عالم بقاء زندگى مىكند جز فرارسيدن ايام نيستى و فناء به پيشروى خود مىبيند ؟! . (نهج : خطبه 83)

آويخته :

آويزان شده ، معلق . در حديث امام صادق (ع) آمده كه سه چيز در قيامت به درگاه خداوند شكايت مىكنند : مسجد خرابى كه اهل محل مجاورش در آن نماز نخوانند ، ودانشمندى كه در ميان جهّال گرفتار باشد ، وقرآنى كه آويخته باشد وگرد وغبار بر آن نشسته مورد استفاده قرار نگيرد و تلاوت نگردد . (بحار : 2 / 241)

آويزه :

گوشوار. گوشواره. قرط.

آويشن :

آبشن ، سعتر . به «آبشن» رجوع شود .

آه :

آوازى كه براى نمودن درد ورنج والم واسف واندوه از سينه برآرند .

از امام صادق (ع) روايت شده كه «آه» نامى از نامهاى خداوند است وچون بنده هنگام نزول بلا وگرفتارى بگويد : «آه» در حقيقت به خدا پناه برده . (بحار:81/202)

آهستگى :

كندى ، بطوء ، ضد تندى وسرعت . آرامش در صدا وآواز ، اخفات ، دون الجهر ، ضد فرياد زدن وبلند آواز دادن . در ادب قرآنى هم در مورد راه رفتن وهم در مورد صدا وآواز ، به آهستگى واعتدال امر شده است : (واقصد فى مشيك واغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير): در راه رفتن ميانهرو باش، و صداى خود را آهسته درآور، كه ناپسند صداها صداى درازگوشان است . (لقمان:19)

به «آواز» و «صدا» رجوع شود .

آهِسته :

آرام ، هادىء ، مستكين . صداى آهسته : خافِت وخفيت . آهسته دعا خواندن ، به «پنهان داشتن» رجوع شود .

آهَك :

پخته وريزيده شده سنگى مخصوص كه براى محكم كردن بنا در ملاط وشفته وساروج آميزند . به عربى كلس وبورق گويند .

آهِل :

مردى كه داراى زن وفرزند باشد. در حديث است كه : «ان النبى(ص) كان يعطى الآهل حظين والاعزب حظا» پيغمبر(ص) ـ از غنيمت ـ دو سهم به متاهل مىداد و يك سهم به مجرد .

بلد آهل بالسكان : شهرى كه به سكنهاش آباد است .

آهِلة :

مؤنث آهل . دار آهلة بالسكان: سراى آبادان به نشين مندان .

آهَن :

گوهرى كانى كه به ندرت خالص وغالباً مخلوط با ساير اجساميافت مىشود، وآن بيشاز همه فلزات مورد نياز آدمى ودر تمام صنايع بكار است، ودر هر جاى حتى در نباتات وآبهاى معدنىنيز وجود دارد. به عربى حديد خوانده مىشود . اينكلمهبه اين معنى پنجبار در قرآنكريم آمده است :

1 ـ ( آتونى زبر الحديد ... ); ذوالقرنين به آن قومى كه از بيم يأجوج به وى پناه برده بودند گفت : قطعههاى آهن برايم بياوريد ، چون آوردند ، آن مقدار كه بين دو كوه ـ كه راه عبور آنها بود ـ هموار گشت (وديگر راهى براى آنها نماند) فرمود : تا وسيله ذوب فلز فراهم ساخته آهنها ، يا سرب ويا مس (جهت ملاط آهنها) را ذوب نمودند آنچنان كه سدى محكم واستوار گرديد كه نتوانستند آن را سوراخ كنند ... (كهف: 96 ـ 97)

2 ـ ( ولهم مقامع من حديد ... ); دوزخيان را گرزهائى از آهن مهيا است كه هرگاه خواستند از آتشگاه به در آيند باز فرشتگان عذاب آنها را برگردانند . (حج : 21 ـ 22)

3 ـ ( يا جبال اوّ بى معه والطير والنّا له الحديد ) ; اى كوهها و اى پرندگان با او (داود) تسبيح كنيد وآهن را برايش نرم ساختيم . (سبأ : 10)

4 ـ ( قل كونوا حجارة او حديدا * او خلقا مما يكبر فى صدوركم ... ) ; بگو ـ اى محمد به منكران معاد ـ سنگ باشيد يا آهن يا هر آفريدهاى كه در نظرتان سخت وصلب آيد (نخواهيد توانست از معاد وبازگشت به حضور ما نجات يابيد) ... (اسرى : 50 ـ 51)

5 ـ ( لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط وانزلنا الحديد فيه بأس شديد ومنافع للناس ...) ; ما پيامبرانمان را با ادله ومعجزات فرستاديم وكتاب ]مشتمل بر احكام[ و ميزان ]ومعيار اشياء وكارها[ را با آنها همراه كرديم تا مردم به عدل وداد ودرستى گرايند، وآهن را كه در آن هم سختى وهيبت كارزار ودفاع وهم منافع بسيار ] آلات وابزار آهنين[ است فرستاديم ] كه آنرا در حوائج خويش بكار برند[ . (حديد : 25)

از پيغمبر اكرم (ص) در تفسير : (وانزلنا الحديد ...) آمده كه خداوند چهار بركت از آسمان به زمين فرستاد : آهن وآتش وآب ونمك .

از اميرالمؤمنين (ع) آمده كه : (فيه بأس شديد) مراد مطلق سلاح است .

واز ابن عباس نقل است كه چون آدم به زمين آمد چكش وسندان وكلبتين (انبردست) را با خود آورد .

امام صادق (ع) فرمود : مؤمن از پاره آهن محكمتر است زيرا آهن به آتش نرم گردد ولى مؤمن اگر كشته شود وباز زنده گردد وباز هم كشته شود (كه از دينش دست بردارد) دلش تغيير نكند .

واز آن حضرت آمده كه پوشيدن آهن در حال نماز مكروه است مگر اينكه شخص در حال نبرد باشد .

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه آن حضرت از بكار بردن آهن در پوشاك كودك كراهت داشت . (بحار:70 و 104 وسفينة البحار وتفسير صافى)

آهنگ :

قصد ، عزم . در حديث است: هر كسى كه آهنگ بدار كشيدهاى نمايد كه به وى نظاره كند بر او است كه غسل كند به كيفر اين كار . (بحار : 81 / 23)

آهنگر :

پيشهورى كه آهن در كوره تافته وكوبد وآلات آهنينه سازد . حدّاد . قين .

اميرالمؤمنين (ع) در باره عايشه : «واما فلانة فادركها رأى النساء ، وضغن غلا فى صدرها كمرجل القين ...» واما آن زن افكار زنانه او را دامنگير شد ، وكينهاى كه در سينه خود پنهان مىداشت همچون بوته آهنگران به غليان آمد ... (نهج : خطبه 156)

عن محمد بن مسلم عن ابى عبدالله(ع) قال : مرّ عليه غلام له فدعاه ، فقال : يا قين . قال : قلت : وما القين ؟ قال الحدّاد . اردّ عليك فلانة على ان تطعمنا بدرهم خربزة چاشته . خربزة يعنى البطيخ . قال : قلت له : جعلت فداك انا نروى بالكوفه ان عليا (ع) اشتريت له جارية او اهديت له جاريه فسألها افارغة انت ام مشغولة ؟ فقالت : مشغولة ، فارسل فاشترى بعضها بخمسمأة درهم . قال : كذبوا ... محمد بن مسلم گويد : در نزد امام صادق (ع) بودم در اين حال يكى از غلامان آن حضرت بيامد ، امام به وى ـ به زبان فارسى ـ گفت : اى آهنگر فلان كنيز را به تو بازمىگردانم به شرط اين كه با يك درهم خربزهاى جهت ناهارمان فراهم سازى ... (بحار:103/345)

آهو :

حيوان وحشى حلال گوشت معروف . به عربى غزال وظبى .

نقل است كه امام سجاد (ع) در يكى از سفرهاى خود در حالى كه در بين راه سفره گسترده وبا همراهان مشغول صرف غذا بودند آهوئى از دور نمايان شد وآهنگ آمدن به نزد حضرت نمود اما با ترس ولرز مىآمد ، حضرت به وى اشاره نمود وفرمود : بيا كه در امانى . آهو آمد ومانند ديگران شروع كرد از غذاى سفره خوردن ، در اين اثناء يكى از همراهان سنگى بسوى آن حيوان پرتاب نمود ، برميد وفرار كرد . حضرت سخت به خشم آمد وبه آن مرد فرمود : تو پناه مرا شكستى وزينهار مرا حرمت ننهادى ... (بحار : 46 / 43)

آهوى مشك :

نوعى آهو كه از آهوى معمولى كوچكتر وبه اندازه برّه آهو مىباشد ودر بلاد تبت زندگى مىكند ، اين حيوان را به منظور دستيابى به نافهاش صيد مىكنند ، وچون آن را شكار كردند شكارچى نافش را كه خون در آن مجتمع است وكيسه وار آويزان شكم آن است به ريسمانى مىبندد وسپس آن را بسمل نموده وكيسه را به زير انبوهى از جو پنهان مىكند وپس از مدت زمانى آن خون تبديل به مشك مىگردد . (ربيع الابرار:2/275)

آهورا مزدا :

يزدان ، ربّ اعلى ، رب الارباب ، فاعل خير . مقابل اهرمن ، فاعل شر ، ديو ، در آئين زرتشت .

آى :

جِ آية . آيهها .

آيات :

جِ آيه ، نشانهها . فقرات وجملات قرآن كه از محلى آغاز وبه مقطعى ختم مىشوند . معجزات . به «آية» رجوع شود .

آيات :

(در اصطلاح فقه) حوادث جوّيهاى را گويند كه به حدوث آنها نمازى با كيفيتى خاص واجب گردد ، وآنها عبارتند از : كسوف ، خسوف ، زلزله وهر سانحه آسمانى كه موجب خوف عموم باشد .

فضل بن شاذان از حضرت رضا (ع) روايت كند كه فرمود : اينكه نماز كسوف (گرفتگى خورشيد) واجب شد بدين سبب است كه اين نشانهاى است از نشانههاى خدا كه معلوم نيست نشان رحمت است يا نشان عذاب ، لذا پيغمبر (ص) خواست تا امتش را در چنين مناسبتى به خدا روى آورند زيرا او است كه آنها را آفريده و او است كه مىتواند به آنها رحم كند چنانكه قوم يونس هنگامى كه خود را در برابر عذاب ديدند به خدا پناه بردند ...

امام باقر (ع) فرمود : زمين لرزه وگرفتگى قرص خورشيد وماه وبادهاى هولناك از نشانههاى قيامتند (كه چون آن روز فرا رسد اينگونه حوادث رخ دهد) وچون يكى از اينها پيش آيد قيامت را ياد كنيد وبه مساجدتان پناه بريد .

امام صادق (ع) فرمود : نماز براى وزش بادهاى هولناك وتاريكى كه در آسمان پديد آيد ونيز براى گرفتگى خورشيد وماه يكسان است .

حلبى گويد : از امام صادق (ع) كيفيت نماز كسوف وخسوف پرسيدم فرمود : دو ركعت است با ده ركوع كه پس از ركوع پنجم به سجده مىروى وپس از انجام دو سجده برمىخيزى وپنج ركوع ديگر را (كه ركعت دوم است) بجا مىآورى وسجده وتشهد انجام مىدهى وسلام مىگوئى وپيش از ركوع اول در هر يك از دو ركعت حمد ميخوانى واگر پس از حمد يك سوره كامل خواندى پيش از ركوع دوم نيز بايد حمد بخوانى وهمچنين ساير ركوعها . واگر نيمى از سوره خواندى براى پيش از ركوعهاى بعد كافى است كه بقيه سوره را بدون حمد بخوانى مگر اينكه بخواهى سوره ديگرى را آغاز كنى كه بايستى پيش از آن حمد بخوانى . و «سمع الله لمن حمده» را تنها بعد از ركوعى بگو كه مىخواهى از آن به سجده روى . (وسائل : 5 / 142)

آيات بينات :

نشانههاى آشكار . اين تعبير به سه معنى در قرآن كريم آمده است :

1 ـ مجموع قرآن به لحاظ اجزاء آن: (ولقد انزلنا اليك آيات بيناب). (بقرة:99)

2 ـ آيات مربوط به كعبه ، ونشانههاى خاص اين بيت ، كه نخستين آنها مقام ابراهيم (ع) است ، وديگر حجرالاسود ، وديگر حطيم وزمزم وديگر بقاع متبركه آنجا : (ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا وهدى للعالمين . فيه آيات بينات ...). (آل عمران:96 ـ 97)

3 ـ آيات نهگانه حضرت موسى (ع) كه معجزات آن حضرت بودند : (ولقد آتينا موسى تسع آيات بينات): همانا موسى را نُه نشانه واضح عطا نموديم (اسراء:110) ، و در جاى ديگر به آيات مفصلات تعبير شده : (فارسلنا عليهم الطوفان والجراد والقمل والضفادع والدم آيات مفصلات): پس، طوفان و ملخ و كنه و قورباغه و خون از منبع غضب بر آنان (قوم فرعون) فرستاديم كه نشانههائى آشكار بودند . (اعراف:133)

سلام بن مستنير گويد : از امام باقر(ع) معنى (ولقد آتينا موسى تسع آيات)(موسى را نه آيت داديم) پرسيدم فرمود : آنها عبارت بودند از : ملخ وكنه وقورباغه وخون وطوفان ودريا وسنگ (باران) وعصا ودستش . (بحار : 13 / 136)

آيات سجده :

آياتى از قرآن كريم كه به خواندن يا گوش دادن آنها از طرف شرع انور امر به سجده شده است : وجوباً او ندباً ، وآنها پانزده آيهاند ، در چهار مورد از آنها سجده واجب ودر ساير موارد مستحب است ، وآن چهار مورد يكى (انما يؤمن بآياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا وسبحوا بحمد ربهم وهم لا يستكبرون)(سجده : 15). دوم (ومن آياته الليل والنهار والشمس والقمر لاتسجدوا للشمس ولا للقمر واسجدوا لله ...)(فصلت : 38) . سوم (فاسجدوا لله واعبدوا) (النجم : 62) . چهارم (كلا لاتطعه واسجد واقترب)(علق : 19) است . كه در اين چهار آيه ، سجده كردن واجب است . يعنى كسى كه اين آيات را مىخواند يا گوش مىدهد يا قهراً مىشنود ، بايد سجده كند ، يعنى پيشانى خود را بر زمين گذارد وبردارد . در اين سجده روى به قبله داشتن و با طهارت بودن و ذكر گفتن واجب نيست . بلى مستحب است بگويد : (لا اله الا الله حقاً حقا لا اله الا الله ايماناً وتصديقاً لا اله الا الله عبوديةً ورقاً سجدت لك يا رب يا رب يا رب)وهمين اندازه كافى است . اگر آيات سجده از راديو يا ضبط صوت پخش شود سجده كردن براى شنونده واجب نيست ، هر چند بهتر است . بعضىها در هر آيهاى كه امر به سجده كردن شده است سجده را لازم شمردهاند مانند : (واسجدى واركعى)(آل عمران : 43) خطاب به حضرت مريم .

و اما سجدههاى مندوب ومستحب كه در يازده آيه آمده به قرار ذيل است (كه مطلع هر يك ياد مىشود): (ان الذين عند ربك لايستكبرون ...)(اعراف : 205) و (ولله يسجد من فى السموات والارض ... )(رعد : 16) و (و لله يسجد ما فى السموات وما فى الارض ...) (نحل : 49) و (ويخرون للاذقان يبكون ويزيدهم خشوعا)(اسراء:109) و (اولئك الذين انعم الله عليهم ...)(مريم : 59) و (الم تر ان الله يسجد له من فى السموات ومن فى الارض ...) و (يا ايها الذين آمنوا اركعوا واسجدوا ...)(حج : 18 و 77) و (واذا قيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا وما الرحمن ...)(فرقان : 60) و ( الا يسجدوا لله الذى يخرجالخبأ فى السموات والارض ...)(نمل : 25) و (قال لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه ...) (ص : 24) و (اذا قرىء عليهم القرآن لايسجدون)(انشقاق : 21) . اينها يازده آيه است كه سجده كردن در موقع قرائت آنها وهمچنين براى شنونده با تفصيلى كه گذشت مستحب است واختلافاتى ميان علماى اهل سنت وفقهاى شيعه در بعضى موارد وجود دارد . ابوحنيفه در همه سجده را واجب مىداند . در تعداد آيات سجده نيز اختلافات جزئى موجود است ولكن در وجوب سجده در چهار سوره وچهار آيه كه آنها را سورههاى عزائم نيز گويند وجوب اتفاقى است كه صراحتاً در روايت ابى بصير كه در وسائل باب 42 از ابواب قرائت قرآن مذكور است آمده است كه حضرت صادق(ع) مىفرمايد : هنگامى كه چهار سوره عزائم خواندى يا شنيدى سجده كن ، ولو اينكه وضو نداشته باشى يا جنب باشى يا زن ، حائض باشد ودر سائر موارد مخير هستى اگر خواستى سجده بكن واگر نخواستى سجده نكن . سجده كردن بعد از قرائت تمام آيه واجب است نه اينكه در كلمهاى كه امر به سجده كردن مىكند واجب باشد وهمچنين به كسى كه اين آيات را مىنويسد يا تصور مىكند يا در كاغذى مىبيند ، سجده واجب نيست ، واگر در حال نماز شنيد ، يعنى كسى اين آيات را مىخواند ونمازگزار در اثناء نماز مىشنود نبايد سجده كند بلكه با سر خود ايماء مىكند وبعد از تمام شدن نماز سجده كامل مىنمايد . (دائرةالمعارف تشيع ، با اندك تصرف)

آيات قرآن :

جملات يا قطعاتى از قرآن كه مجموعهاى از آنها سورهاى را تشكيل مىدهند .

به «آيه» رجوع شود .

آيات محكمة و آيات متشابهة:

مأخوذ از كريمه: «هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ امّ الكتاب و أخر متشابهات، فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الاّ الله و الراسخون فى العلم يقولون آمنا به كلّ من عند ربّنا و ما يذّكر الاّ اولوالالباب»: او خداوندى است كه كتابى را بر تو فرو فرستاد (داراى دو بخش) بخشى از آن را آيات محكمه تشكيل مىدهد و آن بخش اساس و پايه اين كتاب مىباشند، و (بخش ديگر آن) آيات متشابهاند، كه بيماردلان همين بخش را دنبال مىكنند تا ايجاد شبهه كنند و آنها را به معانى ديگر بگردانند، در صورتى كه برگردان اين آيات را جز خدا نداند، و اهل دانش گويند ما به همه كتاب ايمان آورديم كه همه از جانب خداوندگارمان مىباشد، و جز خردمندان اين امر را درنيابند. (آلعمران:7)

مفسران و علماى علم القرآن را ذيل اين آيه شريفه سخنانى است كه اينك به بيان ملخصى از آن مقالات مىپردازيم :

(معنى لغات غريبه آيه)

محكم: استوار و متقن و ثابت و پابرجا. ام الكتاب: اصل و پايه و اساس و مابهالاعتبار آن، درفش لشكر را امّ گويند كه اعتبار لشكر بدان است. متشابه: چيزى كه بعضى از اجزاء يا افراد آن به بعض ديگرش مانند باشد آنچنان كه نتوان از يكديگر جدا نمود و موجب ابهام گردد.

زيغ: ميل كردن و منحرف شدن از حق است. فتنة: امتحان است، صحنه گناه را فتنه گويند كه آزمايشگاه بندگان است. تأويل: تفسير است، اصل آن اول به معنى بازگشت است، يعنى اين لفظ به فلان معنى برمىگردد. راسخ: ثابت و پابرجاى. جبل راسخ: كوه استوار و بيخ آور. راسخ فى العلم: متبحر و توانا در علم .

راغب گفته :

متشابهات قرآن، آن بخش از آيات آن است كه تفسير و درك معانى آن به سبب مانندگيش با آيات ديگر ـ از حيث لفظ يا معنى ـ دشوار باشد. دانشمندان گفتهاند: متشابه آن است كه ظاهر آن بيان كننده مراد از آن نباشد .

توضيح مطلب آن كه: آيات قرآن چون با يكديگر سنجيده شوند بر سه قسماند: محكم مطلق و متشابه مطلق، و قسم سوم آن كه از جهتى محكم و از جهت ديگر متشابه باشد .

پس متشابه ـ به نحو اجمال ـ سه گونه است: متشابه از حيث لفظ به تنهائى، و متشابه از حيث معنى فقط، و متشابه از هر دو حيث; متشابه از حيث لفظ بر دو قسم است: تشابه و ابهامى كه مربوط به الفاظ مفرده باشد، خواه به جهت غرابت لفظ، مانند «ابّ» و «يزفّون» و يا به سبب اشتراك در لفظ، مانند «يد» و «عين»، ابهام در قسم دوم (مشاركت در لفظ) به تركيب جمله بازمىگردد، كه آن بر سه قسم است: مختصر و كوتاه بودن جمله، مانند «و ان خفتم ان لا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء...» و يا گستردگى و طولانى بودن آن، مانند «ليس كمثله شىء» كه اگر گفته شده بود: «ليس مثله شىء» براى شنونده واضحتر مىبود. قسم سوم به نظم جمله ارتباط دارد، مانند «انزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا. قيّما...» كه در تقدير «الكتاب قيما» مىباشد. و ديگر «لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات لم تعلموهم ان تطئوهم فتصيبكم منهم معرّة...» كه در تقدير: «لولا كراهة ان تهلكوا ناسا مؤمنين بين ظهرانى المشركين و انتم غير عارفين بهم... لما كفّ ايديكم عنهم» مىباشد .

و متشابه از جهت معنى را مىتوان به صفات خداوند و اوصاف قيامت ـ كه در قرآن آمده است ـ مثال زد، چه آن صفات و اوصاف در تصور ما نمىگنجد و ما را توان درك آنها نباشد، بدين سبب كه نه خود اين امور محسوس ما بودهاند و نه مشابه آنها براى ما آشنا مىباشد .

و اما متشابه از حيث لفظ و هم از حيث معنى را مىتوان به پنج قسم تقسيم نمود:

اول تشابه از حيث كميت و مقدار، چنان كه در عموم و خصوص، مانند «اقتلوا المشركين» دوم تشابه از حيث كيفيت، همچون وجوب و استحباب، مانند «فانكحوا ما طاب لكم من النساء» سوم تشابه از حيث زمان، چنان كه در ناسخ و منسوخ، مانند: «اتقوا الله حق تقاته» چهارم تشابه از حيث مكان و امورى كه آيه مورد نظر در آن باره نازل گرديده است، مانند «و ليس البرّ بان تاتوا البيوت من ظهورها و لكن البرّ من اتقى و أتوا البيوت من ابوابها...» و «انما النسىء زيادة فى الكفر...» زيرا آن كس كه به تاريخ جاهليت در مورد نسىء آگاهى ندارد نتواند به تفسير چنين آيه دست بيابد .

پنجم تشابه و ابهام از حيث شروطى كه در صحت و فساد عملى دخيل مىباشند، مانند شرائط نماز و نكاح و جز آن .

و با اين تفاصيل كه بيان گرديد بايد دانست كه هرگونه تعبيرى كه مفسران در باره متشابه نمودهاند از اين تقسيمات بيرون نخواهد بود، مانند قول كسى كه گفته است: متشابه «الم» است، و قول قتاده كه گفته است: محكم ناسخ است و متشابه منسوخ، و قول اصمّ: محكم آياتى است كه تفسير آنها مورد اتفاق نظر مفسران است و متشابه آن كه محل خلاف باشد .

نتيجه، آن كه: همه اقسام متشابه سه قسم است: يك قسم آن كه راهى به كشف آن نباشد، مانند فراهنگام رستاخيز و خروج دابّة الارض و مانند آن. دوم آن كه آدمى را به شناخت آن راهى باشد، مانند الفاظ غريبه و احكام مبهمه. و بالاخره قسم سوم آياتى كه بعضى از راسخون فى العلم به تفسير و تأويل آنها آگاه باشند ولى ديگر مردمان را راهى به آن نباشد، چنان كه پيغمبر (ص) در باره على (ع) فرمود: «اللهم فقّهه فى الدين و علّمه التأويل» و گفتار مشابه آن در باره ابن عباس .

و با اين تفصيل دانسته شد كه هم عطف راسخون فى العلم بر الله در «وما يعلم تأويله الاّ الله و الراسخون فى العلم» و هم استيناف گرفتن واو، هر دو قابل توجيه است. (مفردات راغب)

در حقيقت معنى محكم و متشابه اقوالى نقل شده است: اول: محكم آياتى است كه از فرط وضوح در درك معنى آن نيازى به قرينه و شاهدى نباشد، مانند «ان الله لا يظلم الناس شيئا. و لا يظلم مثقال ذرة» و متشابه آياتى كه از ظواهر لفظ، مراد از آن مفهوم نگردد مگر آن كه از قرائن و شواهد چيزى بدست آورد، زيرا حالت ابهام و غموض در آن وجود دارد، مانند «و اضله الله على علم» كه ظاهر آن با «و اضلهم السامرى» شباهت دارد ولى مىدانيم كه اضلال سامرى قبيح و اضلال خداوند نيكو است...

دوم: محكم ناسخ و متشابه منسوخ است. سوم: آن كه در تفسير آن بيش از يك وجه محتمل نباشد و متشابه آن كه وجوه متعدد را متحمل باشد .

چهارم: محكم آن كه الفاظش تكرار نشده باشد و متشابه آن كه الفاظش تكرار شده باشد، مانند داستان حضرت موسى... (تلخيص از مجمع البيان)

آيِس :

نااميد ، نوميد . از حضرت رسول(ص) روايت شده كه : « من مات على بغض آل محمد (ص) جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه : آيس من رحمة الله ...»: هر كه با دشمنى خاندان محمد (ص) بميرد، در روز قيامت ميان دو ديدهاش نوشته شده باشد: «نوميد است از رحمت پروردگار». (بحار:23/233)

از امام صادق (ع) رسيده كه : «من اعان على مؤمن بشطر كلمة لقى الله عز وجل وبين عينيه مكتوب : آيس من رحمة الله» . (بحار:75/148)

آينده :

وارد . قادم . قادمة . آتى . آتية . مستقبل . زمان پس از حال .

next page

fehrest page

back page
$