در ادب اسلامى اصولاً به آهستگى وانخفاض آواز دستور داده شده است : (واقصد فى مشيك واغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير) ; در راه رفتن ، ميانهرو باش وآوازت را آهسته بكن كه ناپسندترين آوازها آواز درازگوشان است . (لقمان : 19) . جز آن كه آواز براى اعلام باشد ، چون اذان ومانند آن . آواز در نماز : در مورد كلمات والفاظ نماز عموماً ، به ميانه روى واعتدال در آواز دستور آمده : (ولا تجهر بصلاتك ولا تخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا): صداى خود را در نماز نه بسيار بلند و نه بسيار آهسته گردان، بلكه حد وسط را اختيار كن (اسراء:110) . ودر مورد قرائت تسبيحات اربع كه در ركعتهاى سوم وچهارم خوانده ميشود ، واجب است آهسته خوانده شود . ودر مورد قرائت حمد وسوره ، در نمازهاى مغرب وعشاء وصبح ، بلند (يعنى با جوهر صدا) ودر نمازهاى ظهر وعصر آهسته دستور داده شده .
آواز در دعاء : به آهستگى وآرامش دستور آمده : (ادعوا ربكم تضرعا وخفية انه لا يحبّ المعتدين) ; خداى خويش را با تضرع وبه آهستگى بخوانيد ، كه او (خداوند) مزاحم شوندگان را دوست ندارد . (اعراف : 55)روايت شده كه پيغمبر اكرم (ص) ـ در يكى از سفرهاى جنگى ، موقعى كه لشكر اسلام مُشرف بر منطقه دشمن گرديد ، لشكريان صدا به تكبير وتهليل بلند كردند ـ فرمود : اى مردم ! آرام باشيد ، شما يك فرد ناشنوا يا غايب را صدا نمىزنيد ، كسى را مىخوانيد كه هم شنوا وهم به شما نزديك است . (مجمعالبيان:4/662)
(يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى) ; اى مسلمانان آواز خويش را بالاتر از آواز پيغمبر مكنيد (حجرات : 2) . در شأن نزول اين آيه اختلاف است : قولى آن است كه رؤساى قبيله تميم در رأس هيئتى انبوه از افراد قبيله وارد مدينه شده چون به مسجد الرسول درآمدند پيغمبر(ص) را به آواز بلند از خانهاش كه مجاور مسجد بود صدا زدند : اى محمد بيرون آى . رسول خدا از بى ادبى آنها آزرده خاطر گشت ، اما بى آن كه اين حالت را از خود بروز دهد به نزد آنها حضور يافت .قول ديگر آن كه گروهى از قبيله بنى عنبر بودند كه فداى اسيران خويش را آورده بودند وچون شتاب داشتند پيغمبر (ص) را از درون مسجد به گفتن : يا محمد اخرج الينا صدا مىزدند .
(واستفزز من استطعت منهم بصوتك)وبفريب (اى ابليس) هر كدام از پيروان خود را كه بتوانى به آواز خويش . (اسراء : 64) مفسرين گفتهاند : مراد از آواز شيطان در اينجا هر آوازى است كه به فساد بخواند ، از آن جمله است آواز مطرب و آوازى كه از آلات لهو برآيد .از حضرت رسول (ص) آمده كه سه چيز فريبندهاند : موى زيبا وروى زيبا وآواز نيكو. (كنزالعمال:44129)
ونيز فرمود : خداوند آواز آرام را دوست و آواز بلند را دشمن دارد .از امام صادق (ع) روايت شده كه خداوند عز وجل پيغمبرى را نفرستاد جز آن كه خوش آواز بود . (بحار:11/66)
از آن حضرت رسيده كه رسول اكرم(ص) فرمود : به هر يك از افراد امت من كمتر از يكى از سه خصلت داده نشده : زيبائى صورت وآواز نيكو وحافظه نيكو . (بحار:22/443)نقل است كه امام موسى بن جعفر (ع) خوش آواز وخوشخوان بود . (بحار:46/69)
پيغمبر (ص) فرمود : قرآن را به آواز نيكو بخوانيد كه آواز خوب ، قرآن را زيباتر مىكند .در حديث آمده كه حضرت رسول (ص) سرگرم موعظه بود از جمله سخن از بهشت ولذتهاى گوناگون آن به ميان آورد ، عربى بيابانى كه در آن جمع بود بپاخاست وگفت : آيا در بهشت ساز وآواز هم هست ؟ فرمود : آرى در بهشت نهرى است كه از دو سوى آن دخترانى باكره باشند ، آنان آوازهائى مىخوانند كه به گوش شنوندهاى نرسيده باشد وآن آوازخوانى بهترين لذتهاى بهشت باشد . ابودرداء عرض كرد : مايه آواز آنها چيست ؟ فرمود : تسبيح خدا .
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه نخستين نوحه سرا ونخستين آوازخوان ونخستين حدى خوان (حدى آواز شتربان است در حالى كه بر شتر سوار باشد) ابليس بود ، هنگامى كه آدم از آن درخت تناول نمود ابليس از شادى آواز سرداد وچون به زمين فرود آمد حدى خواند وچون بر زمين قرار گرفت در كنار آدم به نوحه سرائى پرداخت و او را به ياد بهشت ميآورد . (بحار:2 و 14 و 79 و 8 و 6)
البته برخى چون مرحوم فيض فعليت اين امور را شرط حرمت دانستهاند . والله العالم . على بن جعفر گويد : از امام كاظم(ع) پرسيدم آيا با كسى كه عمداً به آواز خوانى طرب انگيز سرگرم است مىتوان نشست ؟ فرمود : نه .
ريان بن صلت گويد : به حضرت رضا(ع) عرض كردم : (هشام بن ابراهيم) عباسى مىگويد : شما در شنيدن غنا وساز وآواز به وى اجازه دادهايد ؟ حضرت فرمود: اين زنديق دروغ مىگويد ، وى چون اين مسئله را از من پرسيد به وى گفتم : يكى از امام باقر (ع) همين را سؤال نمود حضرت به وى فرمود : اگر خداوند دو سلسله اعمال حق واعمال باطل را از هم جدا سازد تو خود غنا را در كدام سلسله مىيابى ؟ وى گفت : در ليست باطل . حضرت فرمود : همين پاسخ تو است . (بحار:49/263)على بن جعفر گويد به امام كاظم (ع) عرض كردم : آيا در عيد فطر واضحى وايام شادى ميتوان آواز خوانى كرد ؟ فرمود : اشكالى ندارد بشرط اينكه با نى زدن توأم نباشد . (بحار:10/249)
عاصم بن حميد گويد : به حضرت صادق (ع) عرض كردم : فدايت شوم از حضورتان سؤالى دارم كه به اظهارش شرم دارم . فرمود : بپرس . گفتم : آيا در بهشت آواز خوانى هست ؟ فرمود : آرى در بهشت درختى است كه خداوند به باد فرمان دهد بدان بوزد ، به وزيدن باد آنچنان آوازى از آن برخيزد كه كسى به خوشى ودلنوازى آن آوازى نشنيده باشد واين پاداش كسانى است كه در دنيا از خوف خدا به آوازى گوش نداده باشند .از آن حضرت آمده كه «قول زور» (كه خداوند در قرآن به اجتناب از آن فرمان داده) همان آواز خوانى است .
يكى از ياران امام صادق (ع) به حضرت عرض كرد : فدايت شوم همسايگانى دارم كه كنيزكان آوازخوان با آلات موسيقى در خانههايشان مىنوازند ، مستراح خانه من به سمت خانه آنها است هرگاه به قضاى حاجت مىروم و آواز آنها را مىشنوم به نشستن ادامه ميدهم كه صداشان بيشتر بشنوم ؟ حضرت فرمود : اين كار مكن . وى گفت: من مخصوصاً به اين منظور نمىروم . فرمود : مگر نشنيدهاى كه خداوند مىفرمايد: (انّ السمع والبصر ...)گوش وچشم ودل آدمى از آنچه فرا مىگيرند در قيامت بازجوئى خواهند شد؟! (بحار:79/241 ـ 246)امام صادق (ع) فرمود : آيا شرم نمىكند آن كسى كه به مركبش سوار استو آواز مىخواند كه وى به آواز خوانى ومركبش به تسبيح خدا مشغول باشد ؟!
نيز از آن حضرت روايت است كه فرمود: زن آواز خوان ملعون است وكسى كه او را جاى دهد ملعون است وكسى كه از درآمد كسب او مصرف كند ملعون است . (بحار:64/103)به «غناء» نيز رجوع شود .
1 ـ ( آتونى زبر الحديد ... ); ذوالقرنين به آن قومى كه از بيم يأجوج به وى پناه برده بودند گفت : قطعههاى آهن برايم بياوريد ، چون آوردند ، آن مقدار كه بين دو كوه ـ كه راه عبور آنها بود ـ هموار گشت (وديگر راهى براى آنها نماند) فرمود : تا وسيله ذوب فلز فراهم ساخته آهنها ، يا سرب ويا مس (جهت ملاط آهنها) را ذوب نمودند آنچنان كه سدى محكم واستوار گرديد كه نتوانستند آن را سوراخ كنند ... (كهف: 96 ـ 97)
2 ـ ( ولهم مقامع من حديد ... ); دوزخيان را گرزهائى از آهن مهيا است كه هرگاه خواستند از آتشگاه به در آيند باز فرشتگان عذاب آنها را برگردانند . (حج : 21 ـ 22)3 ـ ( يا جبال اوّ بى معه والطير والنّا له الحديد ) ; اى كوهها و اى پرندگان با او (داود) تسبيح كنيد وآهن را برايش نرم ساختيم . (سبأ : 10)
4 ـ ( قل كونوا حجارة او حديدا * او خلقا مما يكبر فى صدوركم ... ) ; بگو ـ اى محمد به منكران معاد ـ سنگ باشيد يا آهن يا هر آفريدهاى كه در نظرتان سخت وصلب آيد (نخواهيد توانست از معاد وبازگشت به حضور ما نجات يابيد) ... (اسرى : 50 ـ 51)5 ـ ( لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط وانزلنا الحديد فيه بأس شديد ومنافع للناس ...) ; ما پيامبرانمان را با ادله ومعجزات فرستاديم وكتاب ]مشتمل بر احكام[ و ميزان ]ومعيار اشياء وكارها[ را با آنها همراه كرديم تا مردم به عدل وداد ودرستى گرايند، وآهن را كه در آن هم سختى وهيبت كارزار ودفاع وهم منافع بسيار ] آلات وابزار آهنين[ است فرستاديم ] كه آنرا در حوائج خويش بكار برند[ . (حديد : 25)
از پيغمبر اكرم (ص) در تفسير : (وانزلنا الحديد ...) آمده كه خداوند چهار بركت از آسمان به زمين فرستاد : آهن وآتش وآب ونمك .از اميرالمؤمنين (ع) آمده كه : (فيه بأس شديد) مراد مطلق سلاح است .
واز ابن عباس نقل است كه چون آدم به زمين آمد چكش وسندان وكلبتين (انبردست) را با خود آورد .امام صادق (ع) فرمود : مؤمن از پاره آهن محكمتر است زيرا آهن به آتش نرم گردد ولى مؤمن اگر كشته شود وباز زنده گردد وباز هم كشته شود (كه از دينش دست بردارد) دلش تغيير نكند .
واز آن حضرت آمده كه پوشيدن آهن در حال نماز مكروه است مگر اينكه شخص در حال نبرد باشد .از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه آن حضرت از بكار بردن آهن در پوشاك كودك كراهت داشت . (بحار:70 و 104 وسفينة البحار وتفسير صافى)
عن محمد بن مسلم عن ابى عبدالله(ع) قال : مرّ عليه غلام له فدعاه ، فقال : يا قين . قال : قلت : وما القين ؟ قال الحدّاد . اردّ عليك فلانة على ان تطعمنا بدرهم خربزة چاشته . خربزة يعنى البطيخ . قال : قلت له : جعلت فداك انا نروى بالكوفه ان عليا (ع) اشتريت له جارية او اهديت له جاريه فسألها افارغة انت ام مشغولة ؟ فقالت : مشغولة ، فارسل فاشترى بعضها بخمسمأة درهم . قال : كذبوا ... محمد بن مسلم گويد : در نزد امام صادق (ع) بودم در اين حال يكى از غلامان آن حضرت بيامد ، امام به وى ـ به زبان فارسى ـ گفت : اى آهنگر فلان كنيز را به تو بازمىگردانم به شرط اين كه با يك درهم خربزهاى جهت ناهارمان فراهم سازى ... (بحار:103/345)
نقل است كه امام سجاد (ع) در يكى از سفرهاى خود در حالى كه در بين راه سفره گسترده وبا همراهان مشغول صرف غذا بودند آهوئى از دور نمايان شد وآهنگ آمدن به نزد حضرت نمود اما با ترس ولرز مىآمد ، حضرت به وى اشاره نمود وفرمود : بيا كه در امانى . آهو آمد ومانند ديگران شروع كرد از غذاى سفره خوردن ، در اين اثناء يكى از همراهان سنگى بسوى آن حيوان پرتاب نمود ، برميد وفرار كرد . حضرت سخت به خشم آمد وبه آن مرد فرمود : تو پناه مرا شكستى وزينهار مرا حرمت ننهادى ... (بحار : 46 / 43)
فضل بن شاذان از حضرت رضا (ع) روايت كند كه فرمود : اينكه نماز كسوف (گرفتگى خورشيد) واجب شد بدين سبب است كه اين نشانهاى است از نشانههاى خدا كه معلوم نيست نشان رحمت است يا نشان عذاب ، لذا پيغمبر (ص) خواست تا امتش را در چنين مناسبتى به خدا روى آورند زيرا او است كه آنها را آفريده و او است كه مىتواند به آنها رحم كند چنانكه قوم يونس هنگامى كه خود را در برابر عذاب ديدند به خدا پناه بردند ...
امام باقر (ع) فرمود : زمين لرزه وگرفتگى قرص خورشيد وماه وبادهاى هولناك از نشانههاى قيامتند (كه چون آن روز فرا رسد اينگونه حوادث رخ دهد) وچون يكى از اينها پيش آيد قيامت را ياد كنيد وبه مساجدتان پناه بريد .امام صادق (ع) فرمود : نماز براى وزش بادهاى هولناك وتاريكى كه در آسمان پديد آيد ونيز براى گرفتگى خورشيد وماه يكسان است .
حلبى گويد : از امام صادق (ع) كيفيت نماز كسوف وخسوف پرسيدم فرمود : دو ركعت است با ده ركوع كه پس از ركوع پنجم به سجده مىروى وپس از انجام دو سجده برمىخيزى وپنج ركوع ديگر را (كه ركعت دوم است) بجا مىآورى وسجده وتشهد انجام مىدهى وسلام مىگوئى وپيش از ركوع اول در هر يك از دو ركعت حمد ميخوانى واگر پس از حمد يك سوره كامل خواندى پيش از ركوع دوم نيز بايد حمد بخوانى وهمچنين ساير ركوعها . واگر نيمى از سوره خواندى براى پيش از ركوعهاى بعد كافى است كه بقيه سوره را بدون حمد بخوانى مگر اينكه بخواهى سوره ديگرى را آغاز كنى كه بايستى پيش از آن حمد بخوانى . و «سمع الله لمن حمده» را تنها بعد از ركوعى بگو كه مىخواهى از آن به سجده روى . (وسائل : 5 / 142)
2 ـ آيات مربوط به كعبه ، ونشانههاى خاص اين بيت ، كه نخستين آنها مقام ابراهيم (ع) است ، وديگر حجرالاسود ، وديگر حطيم وزمزم وديگر بقاع متبركه آنجا : (ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا وهدى للعالمين . فيه آيات بينات ...). (آل عمران:96 ـ 97)
3 ـ آيات نهگانه حضرت موسى (ع) كه معجزات آن حضرت بودند : (ولقد آتينا موسى تسع آيات بينات): همانا موسى را نُه نشانه واضح عطا نموديم (اسراء:110) ، و در جاى ديگر به آيات مفصلات تعبير شده : (فارسلنا عليهم الطوفان والجراد والقمل والضفادع والدم آيات مفصلات): پس، طوفان و ملخ و كنه و قورباغه و خون از منبع غضب بر آنان (قوم فرعون) فرستاديم كه نشانههائى آشكار بودند . (اعراف:133)سلام بن مستنير گويد : از امام باقر(ع) معنى (ولقد آتينا موسى تسع آيات)(موسى را نه آيت داديم) پرسيدم فرمود : آنها عبارت بودند از : ملخ وكنه وقورباغه وخون وطوفان ودريا وسنگ (باران) وعصا ودستش . (بحار : 13 / 136)
و اما سجدههاى مندوب ومستحب كه در يازده آيه آمده به قرار ذيل است (كه مطلع هر يك ياد مىشود): (ان الذين عند ربك لايستكبرون ...)(اعراف : 205) و (ولله يسجد من فى السموات والارض ... )(رعد : 16) و (و لله يسجد ما فى السموات وما فى الارض ...) (نحل : 49) و (ويخرون للاذقان يبكون ويزيدهم خشوعا)(اسراء:109) و (اولئك الذين انعم الله عليهم ...)(مريم : 59) و (الم تر ان الله يسجد له من فى السموات ومن فى الارض ...) و (يا ايها الذين آمنوا اركعوا واسجدوا ...)(حج : 18 و 77) و (واذا قيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا وما الرحمن ...)(فرقان : 60) و ( الا يسجدوا لله الذى يخرجالخبأ فى السموات والارض ...)(نمل : 25) و (قال لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه ...) (ص : 24) و (اذا قرىء عليهم القرآن لايسجدون)(انشقاق : 21) . اينها يازده آيه است كه سجده كردن در موقع قرائت آنها وهمچنين براى شنونده با تفصيلى كه گذشت مستحب است واختلافاتى ميان علماى اهل سنت وفقهاى شيعه در بعضى موارد وجود دارد . ابوحنيفه در همه سجده را واجب مىداند . در تعداد آيات سجده نيز اختلافات جزئى موجود است ولكن در وجوب سجده در چهار سوره وچهار آيه كه آنها را سورههاى عزائم نيز گويند وجوب اتفاقى است كه صراحتاً در روايت ابى بصير كه در وسائل باب 42 از ابواب قرائت قرآن مذكور است آمده است كه حضرت صادق(ع) مىفرمايد : هنگامى كه چهار سوره عزائم خواندى يا شنيدى سجده كن ، ولو اينكه وضو نداشته باشى يا جنب باشى يا زن ، حائض باشد ودر سائر موارد مخير هستى اگر خواستى سجده بكن واگر نخواستى سجده نكن . سجده كردن بعد از قرائت تمام آيه واجب است نه اينكه در كلمهاى كه امر به سجده كردن مىكند واجب باشد وهمچنين به كسى كه اين آيات را مىنويسد يا تصور مىكند يا در كاغذى مىبيند ، سجده واجب نيست ، واگر در حال نماز شنيد ، يعنى كسى اين آيات را مىخواند ونمازگزار در اثناء نماز مىشنود نبايد سجده كند بلكه با سر خود ايماء مىكند وبعد از تمام شدن نماز سجده كامل مىنمايد . (دائرةالمعارف تشيع ، با اندك تصرف)
به «آيه» رجوع شود .
مفسران و علماى علم القرآن را ذيل اين آيه شريفه سخنانى است كه اينك به بيان ملخصى از آن مقالات مىپردازيم :
(معنى لغات غريبه آيه)
محكم: استوار و متقن و ثابت و پابرجا. ام الكتاب: اصل و پايه و اساس و مابهالاعتبار آن، درفش لشكر را امّ گويند كه اعتبار لشكر بدان است. متشابه: چيزى كه بعضى از اجزاء يا افراد آن به بعض ديگرش مانند باشد آنچنان كه نتوان از يكديگر جدا نمود و موجب ابهام گردد.زيغ: ميل كردن و منحرف شدن از حق است. فتنة: امتحان است، صحنه گناه را فتنه گويند كه آزمايشگاه بندگان است. تأويل: تفسير است، اصل آن اول به معنى بازگشت است، يعنى اين لفظ به فلان معنى برمىگردد. راسخ: ثابت و پابرجاى. جبل راسخ: كوه استوار و بيخ آور. راسخ فى العلم: متبحر و توانا در علم .
راغب گفته :متشابهات قرآن، آن بخش از آيات آن است كه تفسير و درك معانى آن به سبب مانندگيش با آيات ديگر ـ از حيث لفظ يا معنى ـ دشوار باشد. دانشمندان گفتهاند: متشابه آن است كه ظاهر آن بيان كننده مراد از آن نباشد .
توضيح مطلب آن كه: آيات قرآن چون با يكديگر سنجيده شوند بر سه قسماند: محكم مطلق و متشابه مطلق، و قسم سوم آن كه از جهتى محكم و از جهت ديگر متشابه باشد .پس متشابه ـ به نحو اجمال ـ سه گونه است: متشابه از حيث لفظ به تنهائى، و متشابه از حيث معنى فقط، و متشابه از هر دو حيث; متشابه از حيث لفظ بر دو قسم است: تشابه و ابهامى كه مربوط به الفاظ مفرده باشد، خواه به جهت غرابت لفظ، مانند «ابّ» و «يزفّون» و يا به سبب اشتراك در لفظ، مانند «يد» و «عين»، ابهام در قسم دوم (مشاركت در لفظ) به تركيب جمله بازمىگردد، كه آن بر سه قسم است: مختصر و كوتاه بودن جمله، مانند «و ان خفتم ان لا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء...» و يا گستردگى و طولانى بودن آن، مانند «ليس كمثله شىء» كه اگر گفته شده بود: «ليس مثله شىء» براى شنونده واضحتر مىبود. قسم سوم به نظم جمله ارتباط دارد، مانند «انزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا. قيّما...» كه در تقدير «الكتاب قيما» مىباشد. و ديگر «لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات لم تعلموهم ان تطئوهم فتصيبكم منهم معرّة...» كه در تقدير: «لولا كراهة ان تهلكوا ناسا مؤمنين بين ظهرانى المشركين و انتم غير عارفين بهم... لما كفّ ايديكم عنهم» مىباشد .
و متشابه از جهت معنى را مىتوان به صفات خداوند و اوصاف قيامت ـ كه در قرآن آمده است ـ مثال زد، چه آن صفات و اوصاف در تصور ما نمىگنجد و ما را توان درك آنها نباشد، بدين سبب كه نه خود اين امور محسوس ما بودهاند و نه مشابه آنها براى ما آشنا مىباشد .و اما متشابه از حيث لفظ و هم از حيث معنى را مىتوان به پنج قسم تقسيم نمود:
اول تشابه از حيث كميت و مقدار، چنان كه در عموم و خصوص، مانند «اقتلوا المشركين» دوم تشابه از حيث كيفيت، همچون وجوب و استحباب، مانند «فانكحوا ما طاب لكم من النساء» سوم تشابه از حيث زمان، چنان كه در ناسخ و منسوخ، مانند: «اتقوا الله حق تقاته» چهارم تشابه از حيث مكان و امورى كه آيه مورد نظر در آن باره نازل گرديده است، مانند «و ليس البرّ بان تاتوا البيوت من ظهورها و لكن البرّ من اتقى و أتوا البيوت من ابوابها...» و «انما النسىء زيادة فى الكفر...» زيرا آن كس كه به تاريخ جاهليت در مورد نسىء آگاهى ندارد نتواند به تفسير چنين آيه دست بيابد .پنجم تشابه و ابهام از حيث شروطى كه در صحت و فساد عملى دخيل مىباشند، مانند شرائط نماز و نكاح و جز آن .
و با اين تفاصيل كه بيان گرديد بايد دانست كه هرگونه تعبيرى كه مفسران در باره متشابه نمودهاند از اين تقسيمات بيرون نخواهد بود، مانند قول كسى كه گفته است: متشابه «الم» است، و قول قتاده كه گفته است: محكم ناسخ است و متشابه منسوخ، و قول اصمّ: محكم آياتى است كه تفسير آنها مورد اتفاق نظر مفسران است و متشابه آن كه محل خلاف باشد .نتيجه، آن كه: همه اقسام متشابه سه قسم است: يك قسم آن كه راهى به كشف آن نباشد، مانند فراهنگام رستاخيز و خروج دابّة الارض و مانند آن. دوم آن كه آدمى را به شناخت آن راهى باشد، مانند الفاظ غريبه و احكام مبهمه. و بالاخره قسم سوم آياتى كه بعضى از راسخون فى العلم به تفسير و تأويل آنها آگاه باشند ولى ديگر مردمان را راهى به آن نباشد، چنان كه پيغمبر (ص) در باره على (ع) فرمود: «اللهم فقّهه فى الدين و علّمه التأويل» و گفتار مشابه آن در باره ابن عباس .
و با اين تفصيل دانسته شد كه هم عطف راسخون فى العلم بر الله در «وما يعلم تأويله الاّ الله و الراسخون فى العلم» و هم استيناف گرفتن واو، هر دو قابل توجيه است. (مفردات راغب)در حقيقت معنى محكم و متشابه اقوالى نقل شده است: اول: محكم آياتى است كه از فرط وضوح در درك معنى آن نيازى به قرينه و شاهدى نباشد، مانند «ان الله لا يظلم الناس شيئا. و لا يظلم مثقال ذرة» و متشابه آياتى كه از ظواهر لفظ، مراد از آن مفهوم نگردد مگر آن كه از قرائن و شواهد چيزى بدست آورد، زيرا حالت ابهام و غموض در آن وجود دارد، مانند «و اضله الله على علم» كه ظاهر آن با «و اضلهم السامرى» شباهت دارد ولى مىدانيم كه اضلال سامرى قبيح و اضلال خداوند نيكو است...
دوم: محكم ناسخ و متشابه منسوخ است. سوم: آن كه در تفسير آن بيش از يك وجه محتمل نباشد و متشابه آن كه وجوه متعدد را متحمل باشد .چهارم: محكم آن كه الفاظش تكرار نشده باشد و متشابه آن كه الفاظش تكرار شده باشد، مانند داستان حضرت موسى... (تلخيص از مجمع البيان)
از امام صادق (ع) رسيده كه : «من اعان على مؤمن بشطر كلمة لقى الله عز وجل وبين عينيه مكتوب : آيس من رحمة الله» . (بحار:75/148)
در حديث آمده كه حضرت رسول (ص) به آينه نگاه مىكرد وموى خويش را مرتب و شانه مىنمود وبسا در آب مىنگريست واين كار مىكرد ، وحضرت علاوه بر اينكه براى خانوادهاش خود را مىآراست چون در جمع اصحاب حضور مىيافت نيز آرايش مىنمود .
نقل است كه پيغمبر (ص) به على (ع) فرمود : چون به آينه مىنگرى سه بار تكبير بگو وسپس بگو : «اللّهمّ كما حسّنت خَلقى فحسّن خُلقى» (خداوندا چنانكه مرا نيكو آفريدى خوى مرا نيز نيكو ساز) .اميرالمؤمنين (ع) فرمود : مسلمان آينه برادر مسلمان خويش است پس اگر لغزشى از برادرتان ديديد مبادا آن را وسيله آزار وى سازيد بلكه در باره او مانند خود او باشيد وارشادش كنيد وخيرخواهش باشيد. (بحار:16 و 77)
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : سزد كه آدمى به چهره خود در آينه بنگرد ، اگر روى خود را نيكو ديد شايسته نداند كه كار زشتى را در كنار اين روى نيكو نهد وزشت را با زيبا جمع كند ; واگر روى خود را زشت ديد باز هم روا نداند كه زشتى را در كنار زشتى نهد وبا دو زشت سروكار داشته باشد . (مستدرك الوسائل:1/443)
يكى از سلاطين روم به يكى از خلفاى اسلامى پيام داد كه در ثلث بالاى اين مناره گنجهائى است كه از ذوالقرنين رومى بجاى مانده . خليفه دستور داد آن را بدين منظور ويران ساختند اما چيزى نيافتند ، معلوم شد اين توطئهاى بوده بقصد از ميان بردن طلسمى كه در ميان آينه بوده . (ربيعالابرار:1/327)
1 ـ نشان وجود صانعى حكيم ومدبرى آگاه كه پيدايش وبقاء ونظم جهان هستى به دست تواناى او است ، اين بخش نيز به دو بخش منقسم مىگردد ، نشانههاى عامه كه آيات آفاقى وانفسى خوانده مىشوند : (سنريهم آياتنا فى الآفاق وفى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق) (فصلت:53) . (ومن آياته خلق السماوات والارض واختلاف السنتكم والوانكم)(روم:22) . ونشانههاى خاصه كه به عنوان معجز يا معجزه شناخته مىشوند : (ويقولون لولا انزل عليه آية من ربه)(يونس:20) . (وان يروا آية يعرضوا ويقولوا سحر مستمر). (قمر:2)
2 ـ جمله يا قطعهاى از قرآن كريم كه هر تعدادى از آنها سورهاى را از اين كتاب تشكيل مىدهند : (واذا بدلنا آية مكان آية والله اعلم بما ينزل ...) . (نحل:151)آيه قرآن گاه از يك جمله يا جملات متعدده تشكيل مىگردد ، وبيشتر آنها از اين قبيلاند ، وگاه يك كلمه يا تعدادى از حروف مقطعه است ، مانند : (مدهامتان)و (يس) .
ابتداء وانتهاى آيه توقيفى است ، به اين معنى كه برحسب تعيين پيغمبر (ص) است .در شمار آيات قرآن ميان قاريان كوفه ومدينه وبصره ومكه وشام اختلاف است ، ومعتبرترين آنها تعدادى است كه از قاريان كوفه نقل شده چه آنان سند را به اميرالمؤمنين على (ع) مىرسانند وروايتى كه از حضرت رسول (ص) آمده كه آيات حمد هفت است وبسم الله يكى از آنها است آنها را تأييد مىكند ، وشمارى كه از اهل مدينه آمده منسوب است به ابوجعفر يزيد بن قعقاع قارى وشيبة بن نصاح كه اين دو از قاريان پيشين مدينهاند ، واسماعيل بن جعفر كه از پسينيان است ... وشمار اهل بصره منسوب است به عاصم بن ابى الصباح جحدرى وايوب بن متوكل وشمار اهل مكه منسوب است به مجاهد واسماعيل مكى ... وتعداد اهل شام منسوب است به عبدالله بن عامر . (مجمع البيان ، مقدمه)
شمار آيات به روايت ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبيب سليمى از على بن ابى طالب (ع) ، به نقل شاطبى در «ناظمة الزهر» 6236 آيه است . (دائرة المعارف تشيع)ابىّ بن كعب شمار آيات را 6210 وعطاء بن يسار 6170 دانسته . (ابن النديم)
پيغمبر (ص) را عادت چنين بود كه (در نماز يا غير نماز) چون به آيهاى مىرسيد كه مشتمل بر بيم بود از آن به خدا پناه مىبرد واگر به آيه رحمتى مىرسيد آن را از خدا درخواست مىنمود ، وچون به آيهاى مىرسيد كه مشتمل بر تنزيه خداوند از شرك وانباز بود تسبيح مىگفت . (كنزالعمال حديث 17906)امام باقر (ع) فرمود : دورترين چيز به عقول اشخاص ، تفسير قرآن است زيرا يك آيه ، اوّل آن مطلبى را مىگويد وميان آن راجع به مطلبى وآخرش گوياى مطلبى ديگر است .
نيز از آن حضرت است كه فرمود : بپرهيز از بحث ونزاع وجدال كه چنين كارى عمل را ناچيز ودين را نابود مىسازد ، بسا شود كه يكى از شما (در مقام جدال) در مورد آيهاى آنچنان فرو افتد كه گوئى بيش از فاصله آسمان به زمين پرتاب گردد . (وسائل : 18 / 150)
«اميد بخشترين آيه»
امام صادق (ع) فرمود : روزى اميرالمؤمنين (ع) رو به مردم كرد وفرمود: كداميك از آيات قرآن اميدبخشترين است؟ يكى گفت : (ان الله لا يغفر ان يشرك به ويغفر مادون ذلك لمن يشاء): خداوند، گناه شرك به خود را نمىبخشايد، ولى به كمتر از آن از هر كه بخواهد مىبخشايد . فرمود : اين آيه اميدبخش است ولى اميدبخشترين نيست . ديگرى گفت : (ومن يعمل سوء او يظلم نفسه): هر آن كس مرتكب كار بدى شود يا به خود ستم روا دارد سپس از خداوند پوزش بخواهد خدا را آمرزندهاى مهربان مىيابد. فرمود: اين نيز اميدبخش است ولى آن نيست . ديگرى گفت : (والذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ...): و آنان كه چون كار زشتى از آنان سر زند يا ظلمى به خويشتن كنند خدا را ياد آرند و از گناه خويش به درگاه او پوزش بخواهند، و جز خدا چه كسى گناهان را مىآمرزد. فرمود : اين هم خوب است ولى آن نيست . تا اينكه همه گفتند : بخدا سوگند ما جز اين نمىدانيم . فرمود : از رسول اكرم(ص) شنيدم كه فرمود: نويد بخشترين آيه قرآن اين آيه است : (واقم الصلواة طرفى النهار وزلفا من الليل انّ الحسنات يذهبن السيّئات): و نماز را در آغاز و پايان روز بپاى دار و نيز در تاريكى شب، كه كارهاى نيك اثر كارهاى بد را از ميان مىبرند. و فرمود : اى على قسم به آنكه مرا به حق مژده دهنده ، وبيم دهنده فرستاد چون يك مسلمان به وضو برخيزد گناهان از او فرو ريزد وچون با توجه به نماز بايستد ونماز گزارد هنگامى كه نماز را بانجام رساند آنچنان از گناه بيرون رود كه گوئى از مادر زاده است وهر نماز كه بجاى آورد گناهان بين آن ونماز پيشين را بسترد ، وحضرت يك يك نمازهاى پنجگانه را برشمرد وفرمود : اى على نمازهاى پنجگانه براى امت من به جوئى روان مىماند
ابوجعفر محمد بن جرير طبرى (م 310 ق) در كتاب الولاية به هفتاد طريق وسند از زيد بن ارقم وغيره نزول آيه اكمال را در غدير خم در شأن اميرالمؤمنين على (ع) دانسته است ; ابن مردويه الاصفهانى (م 410 ق) از ابى سعيد خدرى نزول آيه شريفه اكمال را در غدير خم در باره على بن ابيطالب ذكر كرده است ; سيوطى در تفسير الدر المنثور از ابى سعيد خدرى نقل كرده كه وقتى پيغمبر اكرم (ص) على بن ابيطالب(ع) را در غدير خم به خلافت نصب كرد جبرئيل نازل شد واين آيه شريفه را آورد ; حافظ ابو نعيم الاصفهانى (م 430 ق) در كتاب خود مانزل فى على (ع) از ابى سعيد خدرى آورده كه پبغمبر اكرم (ص) در روز پنجشنبه در غدير خم على (ع) را خواست وبازوان او گرفت وبلند كرد بطوريكه همه ديدند وآن خطبه شريفه را خواند وهنوز جمعيت متفرق نشده بود كه آيه شريفه اكمال نازل شد وپيغمبر اكرم (ص) گفت : «الله اكبر على اكمال الدين واتمام النعمة ورضى الرب»; حافظ ابوبكر خطيب بغدادى (م 463 ق) در تاريخ بغداد ; حافظ ابو سعيد سجستانى (م 477 ق) در كتاب الولاية ; ابوالحسن بن المغازلى شافعى (م 483 ق) در مناقب ;
حافظ ابوالقاسم حاكم نيشابورى معروف به ابن حداد (م بعد از 490 ق) در كتاب خود حديث الغدير ; ابن عساكر شافعى دمشقى (م 571 ق) واخطب خطباء خوارزم (م 568 ق) در مناقب وابوالفتح نطنزى در كتاب خود الخصايص العلوية از ابوسعيد خدرى واز امام باقر (ع) وامام صادق (ع) وچند نفر ديگر از بزرگان مفسرين ومحدثين تقريباً به عبارت واحد آوردهاند كه وقتى آيه تبليغ در غدير خم نازل شد وپيغمبر اكرم (ص) على
بن ابيطالب (ع) را به ولايت وخلافت نصب كرد آيه شريفه «اكمال» نازل گرديد وفرمود: «الله اكبر على اكمال الدين واتمام النعمة ورضى الرب برسالتى وولاية على بن ابيطالب من بعدى» تا آخر فرمايشات آن حضرت . اما از طرق شيعه كه تقريباً چنانچه قبلاً گذشت اتفاقى است ، صاحب تفسير البرهان از على بن ابراهيم صاحب تفسير نقل مىكند : آخرين فريضهاى كه نازل شد مسئله ولايت على بن ابيطالب (ع) بود وبعد از آن فريضهاى نازل نشد مگر آيه اكمال . ابن بابويه از عبدالعزيز بن مسلم نقل مىكند زمانى كه حضرت على بن موسى الرضا (ع) به مرو تشريف آوردند وما خدمت آن حضرت رسيديم ، در ضمن كلامى حضرت فرمود : در حجة الوداع وآخر عمر پيغمبر اكرم (ص) آيه شريفه اكمال نازل شد . (دائرةالمعارف تشيع)
اين آيه مباركه به نقل تفاسير وكتب سِيَر به سال سوم بعثت نازل گرديد وحامل پيامى بوده به آشكار ساختن رسول گرامى اسلام دعوت خويش را ، چه آن حضرت سه سال تمام ، مردمان را به پنهانى به دين اسلام مىخواند .
ظاهر تواريخ وكتب تفسير وحديث آن است كه انذار «عشيره أقربين» در چند نوبت وبه چند صورت انجام يافته است . يعقوبى مىنويسد : خداى عزّوجلّ او را فرمود كه خويشان نزديكتر خود را بيم دهد ، پس بركوه «مَرْوه» ايستاد ، وبا صداى بلند فرياد زد: اى آل فِهْر ! در اين هنگام همه طوايف قريش نزد وى فراهم شدند ، أبولَهَب گفت : اينان فِهْرند . سپس فرياد كرد : اى آل غالب !رسول اكرم «على» را فرمود تا : يك صاع طعام تهيه كند . ويك پاى گوسفند هم بر آن نهد وظرفى هم از شير آماده كند. آنگاه فرزندان «عَبْدالمُطّلب» را فراهم سازد تا با آنان سخن بگويد ، على غذا را آماده ساخت و«بَنى عبدالمُطّلِب» را كه چهل مرد ، يكى بيش يا كم مىشدند ، فراهم ساخت . همگى از آن طعام خوردند ونوشيدند وسير شدند .
وخوراكيها همچنان برجاى ماند . اما پيش از آن كه رسول خدا سخن بگويد ، أبولهَب او را به ساحرى نسبت داد وجمعيّت متفرّق شدند .به روايت يعقوبى : سپس آنان را چنان كه خدا به وى امر فرموده بود بيم داد . وبه آنان اعلام كرد كه : خدا آنان را برترى داده وبرگزيده وپيامبر خود را در ميانشان مبعوث كرده ، واو را فرموده است كه : بيمشان دهد .
پس أبولهَب گفت : پيش از آن كه ديگران جلو محمّد را بگيرند ، جلو او را بگيريد ، چه آن روز اگر به يارى وى برخيزيد كشته مىشويد واگر او را رها كنيد خوار مىگرديد.أبوطالب گفت : اى ننگ خاندان ! به خدا قسم براى يارى او آمادهايم ، ودر آينده هم ياور او خواهيم بود . اى پسر برادرم ! هرگاه خواستى به سوى پروردگارت دعوت كنى ما را اعلام كن تا مسلح شده همراه تو بيرون آئيم .
روز ديگر رسول خدا به «على» گفت: اين مرد سخنانى كه گفت وشنيدى جمعيّت را متفرّق ساخت ، ونشد كه با آنان سخن گويم . بار ديگر همان مقدار خوراكى تهيه كن وآنان را نزد من فراهم ساز .«على» (عليه السّلام) مىگويد : خوراكى را تهيه كردم وآنان را فراهم ساختم ، ورسول خدا مثل روز گذشته پارهاى گوشت برگرفت وپاره پاره ساخت ودر اطراف سفره ريخت وگفت : بخوريد به نام خدا .
پس همگى خوردند وآشاميدند وسير شدند ، پس رسول خدا به سخن آمد وگفت : اى فرزندان «عبدالمطلب» به خدا قسم هيچ جوان عربى نمىشناسم كه بهتر از آنچه من براى شما آوردهام، براى قوم خود آورده باشد . به راستى كه من خير دنيا وآخرت را براى شما آوردهام ، وخداى مرا فرموده است كه شما را به جانب او دعوت كنم . اى «بنى عبدالمطلب» ! خدا مرا بر همه مردم عموماً وبر شما بالخصوص مبعوث كرده وگفته است : (وانذر عشيرتك الأقربين) ومن شما را به دو كلمهاى كه بر زبان سبك ودر ميزان سنگين است دعوت مىكنم ، به وسيله
اين دو كلمه عرب وعجم را مالك مىشويد، وامتها رام شما مىشوند ، وبا اين دو كلمه وارد بهشت مىشويد ، وبا همين دو كلمه از دوزخ نجات مىيابيد : گفتن «لا اله الا الله» ، وگواهى بر پيامبرى من ، پس كدام يك از شما مرا در اين راه كمك مىكند تا برادر من، ووصى من ، وخليفه من در ميان شما باشد ؟ (تا برادر من ووصى من ووزير من ووارث من وخليفه من پس از من باشد) .
پس گردنم را گرفت وگفت : هان اين است برادر من ، ووصىّ من ، وخليفه من در ميان شما ، پس از وى بشنويد وفرمانش را ببريد . پس جمعيّت بپا خاستند ومىخنديدند وبه أبوطالب مىگفتند : تو را امر كرد كه از پسرت بشنوى و او را اطاعت كنى .
ظاهراً در همين مرحله است كه ابن اسحاق مىنويسد : چون رسول خدا چنان كه خداوند فرموده بود ، دعوت خويش را آشكار ساخت ، قريش ، از او دورى نجستند وبا وى به ستيزه برنخاستند ، وهرگاه بر آنها عبور مىكرد ، به وى اشاره مىكرده ومىگفتند : پسر «بنى عبدالمطلب» از آسمان سخن مىگويد . (تاريخ پيامبر اسلام:100)
آيه تبليغ : (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك ...) (مائده:67) ; اى پيامبر! آنچه كه بر تو فرود آمده است بى آنكه از كسى هراسى به دل راه دهى به مردم بگو اگر چنين نكنى پيام او (خدا) را چنان كه بايد ابلاغ ننمودهاى، وخداوند تو را از آسيب مردم مصون مىدارد.اين آيه مباركه كه به آيه تبليغ شهرت دارد به سال دهم هجرت در روز هيجدهم ذيحجةالحرام ـ بازگشت رسول خدا (ص) از حجةالوداع در منزل غدير خم ـ فرود آمد، پنج ساعت از آن روز گذشته بود كه جبرئيل نازل شد وگفت: اى محمّد! خداوند سلامت مىرساند ومىفرمايد: اى فرستاده
ما! برسان به مردم آنچه كه در باره على بر قوم نازل گشته، كه اگر بدين دستور عمل نكنى گوئى كه رسالت خويش را به انجام نرسانيده باشى. اين آيه هنگامى به پيغمبر(ص) نازل شد كه پيش گروه جمعيت صد وبيست هزار نفرى حجاج به جحفه نزديك شده بود; حضرت دستور داد پيش افتادگان باز گردند وجمعيت حاضر در آن وادى فرود آيند ودرنگ نمود تا بازماندگان رسيدند وآنگاه فرمان خداوند را در باره على بن ابى طالب اجراء نمود و او را به عنوان جانشين خويش به مردم معرفى كرد. بقيه داستان را ذيل واژه: «غدير خم» ملاحظه كنيد.آنچه در اين جا شايان تذكر است موضوع شأن نزول آيه مىباشد كه عامّه مفسرين شيعه بدين مضمون كه اشاره شد بيان داشتهاند لذا از تفاصيل نقل علما ومحدثين شيعه در اين باره صرف نظر مىكنيم وبه ذكر احاديث علماى سنت در اين خصوص مىپردازيم:1 ـ حافظ أبو جعفر محمّد بن جرير طبرى متوفى بسال 310 هـ ق در كتاب ولايت خود از طرق غدير از زيد بن ارقم بدين گونه حديث كرده كه گفت: چون رسول خدا هنگام بازگشت از حجة الوداع به غدير خم رسيد هنگام چاشت بوده در شدت گرما، فرمود: زير درختانى كه آنجا بود از خس وخاشاك پاك كردند ودستور داد جارچيان فرياد برآوردند كه همه حاجيان در آن زمين گرد آيند، همه در آنجا گرد آمديم، حضرت خطبهاى بليغ ايراد نمود وسپس فرمود: خداى تعالى اين آيه را بر من نازل نمود: (بلّغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه يعصمك من الناس) وجبرئيل از جانب پروردگار به من امر كرده كه در اين جمع بپاخيزم واين پيام را به (عموم مردم) از سفيد پوست وسياه پوست برسانم كه على بن أبى طالب برادر ووصىّ وجانشين وپيشواى مردم پس از من مىباشد; اما من (پيش از اين كه پيام را به شما برسانم) به جبرئيل گفتم: از خدا بخواهد كه مرا در اين امر معاف دارد، زيرا مىدانم كه خدايترسان اندكند وآزار دهندگان به من فراوان، چه بسيار كسان كه بر اثر شدت محبتى كه به على دارم ومدام او را ملازم خويش مىدارم مرا سرزنش مىكنند ودر باره من مىگويند: وى سرا پا گوش على شده است، لذا خداوند در اين باره فرمود: (ويقولون هو اذن ...); مىگويند او (پيغمبر) گوشى (وخوش باور) شده، بگو اين گوشى بودن او به سود شما است» . سپس حضرت ادامه داد كه خداوند مىفرمايد: اگر مىخواستم اين افراد را (كه اين گونه به پيغمبر زخم زبان مىزنند) نام مىبردم ولى به بزرگواريم بر آنها شرم نمودم. بهر حال خداى من جز به تبليغ اين پيام رضا نداد ومرا به رسانيدن آن به شما امر فرمود.پس اى مردم بدين فرمان كه از جانب پروردگارتان به شما ابلاغ داشتم گوش جان بسپاريد كه خداوند على را ولى وزمامدار وامام بر شما منصوب داشته وطاعتش را بر هر فردى فرض وواجب ساخته، فرمان او نافذ وسخن او واجب العمل است، هر كه سر از طاعت او پيچد ملعون وهر آنكس امر او را اطاعت كند مشمول رحمت پروردگار است. بشنويد واطاعت كنيد كه خدا اختيار دار مطلق شما وعلى امام شما است، سپس امامت از جانب خداوند به فرزندان من از نسل او تا قيامت مستدام خواهد بود، حلالى نباشد جز آنچه كه خدا ورسول او آن را حلال كرده، وحرامى نباشد جز آنچه كه خدا ورسول او واين پيشوايان آن را حرام كنند; هيچ علمى نيست جز اين كه خداوند آن را به من عطا كرده ومن آن را به على منتقل ساختم، مبادا راه او را رها كرده راه ديگر برگزينيد ويا از اطاعت او سرپيچيد، زيرا اوست كه به حقّ رهبرى مىكند وخود به حق عمل مىنمايد، هر آنكس وى را منكر شود خداوند او را نبخشايد وتوبهاش نزد پروردگار مقبول نيفتد، خداوند بر خويشتن حتم وواجب داشته كه چنين كسى را براى هميشه به عذابى ناشناخته معذب سازد، پس او پس از من تا گاهى كه روزى روزىخوران از سوى خداوند مقرر وتا روزگارى كه چرخ آفرينش بر مدار است بر همه خلايق برتر است، ملعون است هر آنكس او را مخالفت كند; اين سخن را من از خود نگويم كه سخن جبرئيل است وسخن او سخن خدا پس دگر خود دانيد وپاسخ فرداى خود.آيات محكمات قرآن را درك كنيد وبياموزيد متشابهاتش را دنبال مكنيد، و(اين را بدانيد كه) هيچكس جز اين شخصى كه دستش به دست من است وبازويش گرفته وى را در ديد شما آشكار مىسازم از عهده تفسير آن آيات وتعليم آن معضلات بر نيايد: «انّ من كنت مولاه فهذا على مولاه» زيرا هر آنكس من بر او سرورم اين على بر او سرور است، واين مقام سرورى را خداوند خود مقرر داشته وبر من نازل نموده است. «الا وقد ادّيت . الا وقد بلّغت. الا وقد اسمعت. الا وقد اوضحت» آيا رسالتم را ادا نمودم؟ آيا پيام محوّله را ابلاغ نمودم؟ آيا سفارش پروردگارم رايا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ـ ان عليا مولى المؤمنين ـ وان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه يعصمك من الناس) . (درّالمنثور:2/298)وبه سند خود از ابن عباس روايت كرده كه چون خداوند پيامبرش را به معرفى على به امامت مسلمين فرمان داد، پيغمبر گفت: خداوندا ! قوم من تازه مسلمانند وفاصله آنها به فرهنگ جاهليت كوتاه است. سپس آن حضرت به سفر حج رفت، پس از پايان مناسك حج چون در مسير بازگشت به غدير خم رسيد خداوند اين آيه (يا ايها الرسول بلغ ...)فرود آورد. آنگاه پيغمبر(ص) بازوى على بگرفت ودر جمع ـ از پيش فراهم شده مردم ـ حضور يافت وفرمود: «الست اولى بكم من انفسكم» ؟ قالوا: بلى يا رسول اللّه. قال: «اللّهمّ من كنت مولاه فعلى مولاه ...» مگر من بر شما از خودتان بر خودتان اولويت ندارم؟ همه گفتند: آرى چنين است اى رسول خدا. فرمود: خداوندا هر آنكس كه من مولى وسرور اويم على بر او مولى وسرور است، خدايا پيوند مودتت برقرار كن با آنكس كه با على در پيوند باشد، ودشمن باش با هر كه با وى سر دشمنى دارد ويار ومددكار باش هر آنكس را كه با على يار بود ودست از يارى آنكس بردار كه دست يارى خويش از على بردارد ونصرت بفرما آن كس را كه به نصرت على برخيزد ودوست دار آن كس را كه او را دوست بدارد وخشم گير بر آن كس كه او را به خشم آورد.در اين حال حسّان بن ثابت بپاخاست واين ابيات سرود:يناديهم يوم الغدير نبيهمبخمّ واسمع بالرسول مناديايقول فمن مولاكم ووليكمفقالوا ولم يبدو هناك التعامياالهك مولانا وأنت وليّناولم تر منا فى الولاية عاصيافقال له قم يا على فانّنىرضيتك من بعدى اماما وهادياواز زيد بن على روايت شده كه چون فرمان ولايت على به پيغمبر رسيد آن حضرت سخت در تنگنا قرار گرفت وفرمود: قوم من اندك زمانى است كه دوران جاهليت را پشت سر نهادهاند واين بار بر آنها گران باشد، كه اين آيه نازل شد. (كشفالغمه : 94)4 ـ حافظ حاكم حسكانى متوفى بعد از سال 490 در كتاب خود بنام: «شواهد التنزيل لقواعد التفصيل والتأويل» به سند خود از كلبى از ابو صلاح از ابن عباس وجابر انصارى روايت كرده كه چون خداى تعالى پيغمبرش را به نصب على به زمامدارى مردم امر نمود وفرمان داد كه مردمان را از آن آگاه سازد پيغمبر ترسيد كه مردم بگويند وى از سر دوستى ومحبت خاصى كه با على داشته اين سمت را به وى اختصاص داده، وحضرتش را در اين باره مورد طعن وسرزنش قرار دهند; كه در اين حال به وى وحى آمد: (يا ايها الرسول بلغ ...)آنگاه حضرت در روز غدير خم اين رسالت را ايفاء نمود. (مجمع البيان ذيل اين آيه)5 ـ ابو عبداللّه فخرالدين رازى شافعى متوفى بسال 606 در تفسير كبير خود: 3/636 گفته: اين آيه در فضيلت على (ع) است هنگامى كه بر پيغمبر (ص) نازل شد آن حضرت دست على بگرفت وفرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه، الّلهمّ وال من والاه وعاد من عاداه» وچون عمر او را ملاقات نمود به وى گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابوطالب كه با اين فرمان (از جانب رب العزة) بر من وبر هر مرد مؤمن و زنمؤمنه سرورى يافتى. سپس فخر رازى اضافه مىكند كه اين داستان را بدين منوال ابن عباس وبراء بن عازب ومحمّد بن على تأييد مىكنند.6 ـ جلالالدين سيوطى شافعى متوفى به سال 911 در تفسير درّ المنثور 2/298 گفته: ابو الشيخ از حسن روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: خداوند مرا به پيامى فرمان داده كه از ابلاغ آن سخت در تنگنا قرار دارم، زيرا مىدانم كه چون به مردم برسانم آنان مرا تكذيب خواهند نمود، اما خداوند مرا تهديد نموده كه اگر اين پيام را به مردم ابلاغ نكنم مرا معذّب سازد، كه اين آيه نازل شد: (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك ...)وعبد بن حميد وابن جرير و ابن ابى حاتم وابو الشيخ از مجاهد روايت كردهاند كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر(ص) عرض كرد: خداوندا من يك تن بيش نيستم اگر مردم به من هجوم آورند چه كنم؟ در اين حال اين قسمت از آيه فرود آمد: (وان لم تفعل فما بلغت رسالته) . وابن ابى حاتم وابن مردويه وابن عساكر از ابو سعيد خدرى روايت كردهاند كه اين آيه بر پيغمبر (ص) فرود آمد: (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك ـ ان عليا مولى المؤمنين ـ وان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه يعصمك من الناس) . (الغدير:1/214)وبالاخره مرحوم آيه ا... امينى تا 30 مصدر در اين باره بتفصيل وذكر اسناد نقل مىكند كه محض اختصار بدين مقدار اكتفا شد.آيه تطهير: (انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهرّكم تطهيرا); خدا آن مىخواهد كه هر پليدى را از شما خاندان (نبوت) بدور سازد وشما را بطور كامل پاك كند . (احزاب: 33)