next page

fehrest page

back page

آيِنَه :

آهن مصقول وآهن پرداخت كرده وشيشه وبلور پشت به زيبق زده كه صور اشياء خارجى در آن افتد ، آبگينه . به عربى مرآت ، مرآة .

از سخنان اميرالمؤمنين (ع) : « الفكرة مرآة صافية » انديشه آينهاى شفاف است . (بحار:1/169)

در حديث آمده كه حضرت رسول (ص) به آينه نگاه مىكرد وموى خويش را مرتب و شانه مىنمود وبسا در آب مىنگريست واين كار مىكرد ، وحضرت علاوه بر اينكه براى خانوادهاش خود را مىآراست چون در جمع اصحاب حضور مىيافت نيز آرايش مىنمود .

نقل است كه پيغمبر (ص) به على (ع) فرمود : چون به آينه مىنگرى سه بار تكبير بگو وسپس بگو : «اللّهمّ كما حسّنت خَلقى فحسّن خُلقى» (خداوندا چنانكه مرا نيكو آفريدى خوى مرا نيز نيكو ساز) .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : مسلمان آينه برادر مسلمان خويش است پس اگر لغزشى از برادرتان ديديد مبادا آن را وسيله آزار وى سازيد بلكه در باره او مانند خود او باشيد وارشادش كنيد وخيرخواهش باشيد. (بحار:16 و 77)

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : سزد كه آدمى به چهره خود در آينه بنگرد ، اگر روى خود را نيكو ديد شايسته نداند كه كار زشتى را در كنار اين روى نيكو نهد وزشت را با زيبا جمع كند ; واگر روى خود را زشت ديد باز هم روا نداند كه زشتى را در كنار زشتى نهد وبا دو زشت سروكار داشته باشد . (مستدرك الوسائل:1/443)

آينه سكندرى :

به قول فرهنگ نويسان : آينه سكندرى آينهاى بوده كه اسكندر به دستور ارسطو در شهر اسكندريه مصر بر سر منارهاى بلند به طول سيصد ذراع نصب كرده بوده وكشتيهاى دريا از صد ميل در آن ديده مىشده . (دهخدا)

زمخشرى آورده كه آن مناره بر پلهائى از شيشه نصب گرديده وآن پلها بر پشت مجسمه خرچنگى از مسّ قرار داده شده وآن خرچنگ در عمق زمين جاى گذاشته شده وارتفاع مناره 450 ذراع بوده واين ارتفاع بيشترين ارتفاع ممكن آن زمان بوده، ودر آن مناره 350 اتاق بوده وبرفراز آن مناره آينهاى بزرگ قرار داشته كه «قسطنطنيه» (اسلامبول) ديده مىشده ، كه اگر احياناً سلطان روم لشكرى را به قصد مصر گسيل دارد از آنجا ديده شود .

يكى از سلاطين روم به يكى از خلفاى اسلامى پيام داد كه در ثلث بالاى اين مناره گنجهائى است كه از ذوالقرنين رومى بجاى مانده . خليفه دستور داد آن را بدين منظور ويران ساختند اما چيزى نيافتند ، معلوم شد اين توطئهاى بوده بقصد از ميان بردن طلسمى كه در ميان آينه بوده . (ربيعالابرار:1/327)

آيه :

ج : آيات ، آى . نشان ، نشانه ، علامت . اين كلمه به صورت مفرد وجمع 232 بار در قرآن كريم ذكر شده ، با توجه به اين كه همه آنها در معنى اصلى خود (نشان) استعمال شده ، ولى از حيث اختلاف مصاديق (مستعمل فيها) مىتوان آنها را به دو بخش تقسيم نمود :

1 ـ نشان وجود صانعى حكيم ومدبرى آگاه كه پيدايش وبقاء ونظم جهان هستى به دست تواناى او است ، اين بخش نيز به دو بخش منقسم مىگردد ، نشانههاى عامه كه آيات آفاقى وانفسى خوانده مىشوند : (سنريهم آياتنا فى الآفاق وفى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق) (فصلت:53) . (ومن آياته خلق السماوات والارض واختلاف السنتكم والوانكم)(روم:22) . ونشانههاى خاصه كه به عنوان معجز يا معجزه شناخته مىشوند : (ويقولون لولا انزل عليه آية من ربه)(يونس:20) . (وان يروا آية يعرضوا ويقولوا سحر مستمر). (قمر:2)

2 ـ جمله يا قطعهاى از قرآن كريم كه هر تعدادى از آنها سورهاى را از اين كتاب تشكيل مىدهند : (واذا بدلنا آية مكان آية والله اعلم بما ينزل ...) . (نحل:151)

آيه قرآن گاه از يك جمله يا جملات متعدده تشكيل مىگردد ، وبيشتر آنها از اين قبيلاند ، وگاه يك كلمه يا تعدادى از حروف مقطعه است ، مانند : (مدهامتان)و (يس) .

ابتداء وانتهاى آيه توقيفى است ، به اين معنى كه برحسب تعيين پيغمبر (ص) است .

در شمار آيات قرآن ميان قاريان كوفه ومدينه وبصره ومكه وشام اختلاف است ، ومعتبرترين آنها تعدادى است كه از قاريان كوفه نقل شده چه آنان سند را به اميرالمؤمنين على (ع) مىرسانند وروايتى كه از حضرت رسول (ص) آمده كه آيات حمد هفت است وبسم الله يكى از آنها است آنها را تأييد مىكند ، وشمارى كه از اهل مدينه آمده منسوب است به ابوجعفر يزيد بن قعقاع قارى وشيبة بن نصاح كه اين دو از قاريان پيشين مدينهاند ، واسماعيل بن جعفر كه از پسينيان است ... وشمار اهل بصره منسوب است به عاصم بن ابى الصباح جحدرى وايوب بن متوكل وشمار اهل مكه منسوب است به مجاهد واسماعيل مكى ... وتعداد اهل شام منسوب است به عبدالله بن عامر . (مجمع البيان ، مقدمه)

شمار آيات به روايت ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبيب سليمى از على بن ابى طالب (ع) ، به نقل شاطبى در «ناظمة الزهر» 6236 آيه است . (دائرة المعارف تشيع)

ابىّ بن كعب شمار آيات را 6210 وعطاء بن يسار 6170 دانسته . (ابن النديم)

پيغمبر (ص) را عادت چنين بود كه (در نماز يا غير نماز) چون به آيهاى مىرسيد كه مشتمل بر بيم بود از آن به خدا پناه مىبرد واگر به آيه رحمتى مىرسيد آن را از خدا درخواست مىنمود ، وچون به آيهاى مىرسيد كه مشتمل بر تنزيه خداوند از شرك وانباز بود تسبيح مىگفت . (كنزالعمال حديث 17906)

امام باقر (ع) فرمود : دورترين چيز به عقول اشخاص ، تفسير قرآن است زيرا يك آيه ، اوّل آن مطلبى را مىگويد وميان آن راجع به مطلبى وآخرش گوياى مطلبى ديگر است .

نيز از آن حضرت است كه فرمود : بپرهيز از بحث ونزاع وجدال كه چنين كارى عمل را ناچيز ودين را نابود مىسازد ، بسا شود كه يكى از شما (در مقام جدال) در مورد آيهاى آنچنان فرو افتد كه گوئى بيش از فاصله آسمان به زمين پرتاب گردد . (وسائل : 18 / 150)

«اميد بخشترين آيه»

امام صادق (ع) فرمود : روزى اميرالمؤمنين (ع) رو به مردم كرد وفرمود: كداميك از آيات قرآن اميدبخشترين است؟ يكى گفت : (ان الله لا يغفر ان يشرك به ويغفر مادون ذلك لمن يشاء): خداوند، گناه شرك به خود را نمىبخشايد، ولى به كمتر از آن از هر كه بخواهد مىبخشايد . فرمود : اين آيه اميدبخش است ولى اميدبخشترين نيست . ديگرى گفت : (ومن يعمل سوء او يظلم نفسه): هر آن كس مرتكب كار بدى شود يا به خود ستم روا دارد سپس از خداوند پوزش بخواهد خدا را آمرزندهاى مهربان مىيابد. فرمود: اين نيز اميدبخش است ولى آن نيست . ديگرى گفت : (والذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ...): و آنان كه چون كار زشتى از آنان سر زند يا ظلمى به خويشتن كنند خدا را ياد آرند و از گناه خويش به درگاه او پوزش بخواهند، و جز خدا چه كسى گناهان را مىآمرزد. فرمود : اين هم خوب است ولى آن نيست . تا اينكه همه گفتند : بخدا سوگند ما جز اين نمىدانيم . فرمود : از رسول اكرم(ص) شنيدم كه فرمود: نويد بخشترين آيه قرآن اين آيه است : (واقم الصلواة طرفى النهار وزلفا من الليل انّ الحسنات يذهبن السيّئات): و نماز را در آغاز و پايان روز بپاى دار و نيز در تاريكى شب، كه كارهاى نيك اثر كارهاى بد را از ميان مىبرند. و فرمود : اى على قسم به آنكه مرا به حق مژده دهنده ، وبيم دهنده فرستاد چون يك مسلمان به وضو برخيزد گناهان از او فرو ريزد وچون با توجه به نماز بايستد ونماز گزارد هنگامى كه نماز را بانجام رساند آنچنان از گناه بيرون رود كه گوئى از مادر زاده است وهر نماز كه بجاى آورد گناهان بين آن ونماز پيشين را بسترد ، وحضرت يك يك نمازهاى پنجگانه را برشمرد وفرمود : اى على نمازهاى پنجگانه براى امت من به جوئى روان مىماند
كه به درب خانه باشد چون صاحب خانه
هر روز (پنج بار) در آن شستشو كند آيا چركى بر آن مىماند ؟! بخدا سوگند كه نمازهاى پنجگانه براى امت من اينچنين است . (بحار:82/220)

آيه اِكمال :

آيه 3 از سوره مائده : (اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام ديناً) . اين آيه شريفه به اجماع شيعه در قضيه غدير خم نازل شده است وعدهاى از مفسرين ومحدثين عامه هم با علماى شيعه در شأن نزول آيه متفقند كه بعداً اشاره خواهيم نمود ، ولى عده كثيرى از عامه قائلند كه آيه در عرفه روز جمعه در حجة الوداع بر پيغمبر اكرم (ص) نازل شده چنانكه در صحيح مسلم وبخارى نقل شده واز اين جهت در معنى آيه شريفه به اشكالى برخورد كردهاند وآن اشكال اين است كه خداوند متعال مىفرمايد : «امروز دين شما را كامل كردم» ولازمه آن ، آن است كه تا امروز دين كامل نبوده چنانكه فخر رازى وديگران معترفند . در صورتى كه در موقع نزول آيه وبعد از آن ، آيه وحكمى نازل نشده است كه سبب تكميل دين گردد ، زيرا سوره مائده بلكه اين آيه آخرين سوره و آيهاى است كه به پيغمبر نازل شد وبه فاصله هشتاد يا هشتاد ويك يا هشتاد ودو روز بعد از نزول آيه شريفه پيغمبر اسلام (ص) از دنيا رحلت فرمود (البته بنا بر قول شيعه كه نزول آيه را در غدير خم وروز هيجدهم ذيحجه مىدانند ، ولى اگر در عرفه نازل شده باشد ده روز افزوده مىشود) . به هر حال اشكال
مزبور وارد است ودر رفع اين اشكال علماى عامه مخصوصاً فخر رازى جوابهائى داده وتوجيهاتى كردهاند كه رسا ومستدلّ نيست . آيه اكمال در غدير خم بعد از آيه تبليغ نازل شده : (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك)(مائده:66) وخود فخر رازى هم در تفسير آيه وشأن نزول آن بعد از
احتمالات زياد اعتراف كرده است كه اين آيه : «آيه تبليغ» در فضائل على بن ابيطالب(ع) نازل شده وروايات زيادى وارد شده ، ولى فوراً كلام را ناتمام وناقص گذاشته ومىگويد : اولى آن است كه بگوييم: راجع به يهود ونصارى است واينكه خداوند متعال مىفرمايد : (والله يعصمك من الناس)مراد يهود ونصارى است ، در صورتى كه روايات بسيارى دلالت بر آن دارند كه مطلب غير از اين است وآيه اكمال هم بعد از آيه تبليغ وبلاشبهه در غدير خم وبعد از نصب على بن ابيطالب (ع) به خلافت وولايت بلافصل از طرف پيغمبر اكرم(ص) نازل شده است . عده زيادى از مفسرين ومحدثين بزرگ عامه هم بر اين حقيقت معترفند كه اينك به چند نفر از آنها اشاره مىكنيم :

ابوجعفر محمد بن جرير طبرى (م 310 ق) در كتاب الولاية به هفتاد طريق وسند از زيد بن ارقم وغيره نزول آيه اكمال را در غدير خم در شأن اميرالمؤمنين على (ع) دانسته است ; ابن مردويه الاصفهانى (م 410 ق) از ابى سعيد خدرى نزول آيه شريفه اكمال را در غدير خم در باره على بن ابيطالب ذكر كرده است ; سيوطى در تفسير الدر المنثور از ابى سعيد خدرى نقل كرده كه وقتى پيغمبر اكرم (ص) على بن ابيطالب(ع) را در غدير خم به خلافت نصب كرد جبرئيل نازل شد واين آيه شريفه را آورد ; حافظ ابو نعيم الاصفهانى (م 430 ق) در كتاب خود مانزل فى على (ع) از ابى سعيد خدرى آورده كه پبغمبر اكرم (ص) در روز پنجشنبه در غدير خم على (ع) را خواست وبازوان او گرفت وبلند كرد بطوريكه همه ديدند وآن خطبه شريفه را خواند وهنوز جمعيت متفرق نشده بود كه آيه شريفه اكمال نازل شد وپيغمبر اكرم (ص) گفت : «الله اكبر على اكمال الدين واتمام النعمة ورضى الرب»; حافظ ابوبكر خطيب بغدادى (م 463 ق) در تاريخ بغداد ; حافظ ابو سعيد سجستانى (م 477 ق) در كتاب الولاية ; ابوالحسن بن المغازلى شافعى (م 483 ق) در مناقب ;
حافظ ابوالقاسم حاكم نيشابورى معروف به ابن حداد (م بعد از 490 ق) در كتاب خود حديث الغدير ; ابن عساكر شافعى دمشقى (م 571 ق) واخطب خطباء خوارزم (م 568 ق) در مناقب وابوالفتح نطنزى در كتاب خود الخصايص العلوية از ابوسعيد خدرى واز امام باقر (ع) وامام صادق (ع) وچند نفر ديگر از بزرگان مفسرين ومحدثين تقريباً به عبارت واحد آوردهاند كه وقتى آيه تبليغ در غدير خم نازل شد وپيغمبر اكرم (ص) على
بن ابيطالب (ع) را به ولايت وخلافت نصب كرد آيه شريفه «اكمال» نازل گرديد وفرمود: «الله اكبر على اكمال الدين واتمام النعمة ورضى الرب برسالتى وولاية على بن ابيطالب من بعدى» تا آخر فرمايشات آن حضرت . اما از طرق شيعه كه تقريباً چنانچه قبلاً گذشت اتفاقى است ، صاحب تفسير البرهان از على بن ابراهيم صاحب تفسير نقل مىكند : آخرين فريضهاى كه نازل شد مسئله ولايت على بن ابيطالب (ع) بود وبعد از آن فريضهاى نازل نشد مگر آيه اكمال . ابن بابويه از عبدالعزيز بن مسلم نقل مىكند زمانى كه حضرت على بن موسى الرضا (ع) به مرو تشريف آوردند وما خدمت آن حضرت رسيديم ، در ضمن كلامى حضرت فرمود : در حجة الوداع وآخر عمر پيغمبر اكرم (ص) آيه شريفه اكمال نازل شد . (دائرةالمعارف تشيع)

آيه انذار :

آيه 214 از سوره شعراء : (وانذر عشيرتك الاقربين) ; اى فرستاده ما خويشان نزديكت را (از پيامد كفر وشرك) هشدار بده .

اين آيه مباركه به نقل تفاسير وكتب سِيَر به سال سوم بعثت نازل گرديد وحامل پيامى بوده به آشكار ساختن رسول گرامى اسلام دعوت خويش را ، چه آن حضرت سه سال تمام ، مردمان را به پنهانى به دين اسلام مىخواند .

ظاهر تواريخ وكتب تفسير وحديث آن است كه انذار «عشيره أقربين» در چند نوبت وبه چند صورت انجام يافته است . يعقوبى مىنويسد : خداى عزّوجلّ او را فرمود كه خويشان نزديكتر خود را بيم دهد ، پس بركوه «مَرْوه» ايستاد ، وبا صداى بلند فرياد زد: اى آل فِهْر ! در اين هنگام همه طوايف قريش نزد وى فراهم شدند ، أبولَهَب گفت : اينان فِهْرند . سپس فرياد كرد : اى آل غالب !
پس بَنى مُحارب بن فِهْر وبَنى حارث بن فِهْر بازگشتند . سپس فرياد برآورد : اى آل لُؤىّ ! بَنى تَيْم أدْرَم بن غالب هم رفتند . آنگاه فرياد زد : اى آل مُرّه ! بَنى عَدِىّ بن كَعْب وبَنى سَهمْ وبَنى جُمَح (بَنى هُصَيْص بن كَعْب) نيز رفتند . بعد فرياد زد : اى آل كَلاب ! بَنى تَيْم بن مُرّه وبَنى مَخْزوم بن يَقَظَة بن مُرّه هم رفتند . سپس فرياد كرد : اى آل قُصَىّ ! بَنى زُهره نيز رفتند . سپس فرياد برآورد : اى عَبْد مَناف ! بَنى عَبدالدّار وبَنى عبدالعُزّى (پسران قُصَىّ) رفتند . باز فرياد برآورد : اى آل هاشم ! بَنى عبدَشمس وبَنى نَوْفَل هم رفتند وتنها بَنى عَبْدالمُطّلبِ باقى ماندند . سپس أبولهَب گفت : اينان بنى هاشماند كه فراهم گشتهاند ، آنگاه در يكى از خانههاى بَنى هاشم آنان را مجتمع ساخت .

رسول اكرم «على» را فرمود تا : يك صاع طعام تهيه كند . ويك پاى گوسفند هم بر آن نهد وظرفى هم از شير آماده كند. آنگاه فرزندان «عَبْدالمُطّلب» را فراهم سازد تا با آنان سخن بگويد ، على غذا را آماده ساخت و«بَنى عبدالمُطّلِب» را كه چهل مرد ، يكى بيش يا كم مىشدند ، فراهم ساخت . همگى از آن طعام خوردند ونوشيدند وسير شدند .

وخوراكيها همچنان برجاى ماند . اما پيش از آن كه رسول خدا سخن بگويد ، أبولهَب او را به ساحرى نسبت داد وجمعيّت متفرّق شدند .

به روايت يعقوبى : سپس آنان را چنان كه خدا به وى امر فرموده بود بيم داد . وبه آنان اعلام كرد كه : خدا آنان را برترى داده وبرگزيده وپيامبر خود را در ميانشان مبعوث كرده ، واو را فرموده است كه : بيمشان دهد .

پس أبولهَب گفت : پيش از آن كه ديگران جلو محمّد را بگيرند ، جلو او را بگيريد ، چه آن روز اگر به يارى وى برخيزيد كشته مىشويد واگر او را رها كنيد خوار مىگرديد.

أبوطالب گفت : اى ننگ خاندان ! به خدا قسم براى يارى او آمادهايم ، ودر آينده هم ياور او خواهيم بود . اى پسر برادرم ! هرگاه خواستى به سوى پروردگارت دعوت كنى ما را اعلام كن تا مسلح شده همراه تو بيرون آئيم .

روز ديگر رسول خدا به «على» گفت: اين مرد سخنانى كه گفت وشنيدى جمعيّت را متفرّق ساخت ، ونشد كه با آنان سخن گويم . بار ديگر همان مقدار خوراكى تهيه كن وآنان را نزد من فراهم ساز .«على» (عليه السّلام) مىگويد : خوراكى را تهيه كردم وآنان را فراهم ساختم ، ورسول خدا مثل روز گذشته پارهاى گوشت برگرفت وپاره پاره ساخت ودر اطراف سفره ريخت وگفت : بخوريد به نام خدا .

پس همگى خوردند وآشاميدند وسير شدند ، پس رسول خدا به سخن آمد وگفت : اى فرزندان «عبدالمطلب» به خدا قسم هيچ جوان عربى نمىشناسم كه بهتر از آنچه من براى شما آوردهام، براى قوم خود آورده باشد . به راستى كه من خير دنيا وآخرت را براى شما آوردهام ، وخداى مرا فرموده است كه شما را به جانب او دعوت كنم . اى «بنى عبدالمطلب» ! خدا مرا بر همه مردم عموماً وبر شما بالخصوص مبعوث كرده وگفته است : (وانذر عشيرتك الأقربين) ومن شما را به دو كلمهاى كه بر زبان سبك ودر ميزان سنگين است دعوت مىكنم ، به وسيله
اين دو كلمه عرب وعجم را مالك مىشويد، وامتها رام شما مىشوند ، وبا اين دو كلمه وارد بهشت مىشويد ، وبا همين دو كلمه از دوزخ نجات مىيابيد : گفتن «لا اله الا الله» ، وگواهى بر پيامبرى من ، پس كدام يك از شما مرا در اين راه كمك مىكند تا برادر من، ووصى من ، وخليفه من در ميان شما باشد ؟ (تا برادر من ووصى من ووزير من ووارث من وخليفه من پس از من باشد) .

پس احدى از آنان وى را پاسخ نداد ، امّا من كه از همه خردسالتر ، وكم جثّهتر وكودكتر بودم گفتم : يا رسول الله ! من تو را در اين كار يارى مىدهم (پس گفت : بنشين، وسپس گفتار خويش را تكرار كرد وهمچنان خاموش ماندند تا من گفتار نخستين خود را باز گفتم ، پس گفت : بنشين. وبار سوم سخن خود را بر آنان تكرار فرمود ، و احدى از ايشان حتّى به يك حرف وى را پاسخ نگفت ، وباز من برخاستم وگفتم : يا رسول الله ! براى يارى تو در اين امر آمادهام) .

پس گردنم را گرفت وگفت : هان اين است برادر من ، ووصىّ من ، وخليفه من در ميان شما ، پس از وى بشنويد وفرمانش را ببريد . پس جمعيّت بپا خاستند ومىخنديدند وبه أبوطالب مىگفتند : تو را امر كرد كه از پسرت بشنوى و او را اطاعت كنى .

ظاهراً در همين مرحله است كه ابن اسحاق مىنويسد : چون رسول خدا چنان كه خداوند فرموده بود ، دعوت خويش را آشكار ساخت ، قريش ، از او دورى نجستند وبا وى به ستيزه برنخاستند ، وهرگاه بر آنها عبور مىكرد ، به وى اشاره مىكرده ومىگفتند : پسر «بنى عبدالمطلب» از آسمان سخن مىگويد . (تاريخ پيامبر اسلام:100)

آيه تبليغ : (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك ...) (مائده:67) ; اى پيامبر! آنچه كه بر تو فرود آمده است بى آنكه از كسى هراسى به دل راه دهى به مردم بگو اگر چنين نكنى پيام او (خدا) را چنان كه بايد ابلاغ ننمودهاى، وخداوند تو را از آسيب مردم مصون مىدارد.اين آيه مباركه كه به آيه تبليغ شهرت دارد به سال دهم هجرت در روز هيجدهم ذيحجةالحرام ـ بازگشت رسول خدا (ص) از حجةالوداع در منزل غدير خم ـ فرود آمد، پنج ساعت از آن روز گذشته بود كه جبرئيل نازل شد وگفت: اى محمّد! خداوند سلامت مىرساند ومىفرمايد: اى فرستاده
ما! برسان به مردم آنچه كه در باره على بر قوم نازل گشته، كه اگر بدين دستور عمل نكنى گوئى كه رسالت خويش را به انجام نرسانيده باشى. اين آيه هنگامى به پيغمبر(ص) نازل شد كه پيش گروه جمعيت صد وبيست هزار نفرى حجاج به جحفه نزديك شده بود; حضرت دستور داد پيش افتادگان باز گردند وجمعيت حاضر در آن وادى فرود آيند ودرنگ نمود تا بازماندگان رسيدند وآنگاه فرمان خداوند را در باره على بن ابى طالب اجراء نمود و او را به عنوان جانشين خويش به مردم معرفى كرد. بقيه داستان را ذيل واژه: «غدير خم» ملاحظه كنيد.آنچه در اين جا شايان تذكر است موضوع شأن نزول آيه مىباشد كه عامّه مفسرين شيعه بدين مضمون كه اشاره شد بيان داشتهاند لذا از تفاصيل نقل علما ومحدثين شيعه در اين باره صرف نظر مىكنيم وبه ذكر احاديث علماى سنت در اين خصوص مىپردازيم:1 ـ حافظ أبو جعفر محمّد بن جرير طبرى متوفى بسال 310 هـ ق در كتاب ولايت خود از طرق غدير از زيد بن ارقم بدين گونه حديث كرده كه گفت: چون رسول خدا هنگام بازگشت از حجة الوداع به غدير خم رسيد هنگام چاشت بوده در شدت گرما، فرمود: زير درختانى كه آنجا بود از خس وخاشاك پاك كردند ودستور داد جارچيان فرياد برآوردند كه همه حاجيان در آن زمين گرد آيند، همه در آنجا گرد آمديم، حضرت خطبهاى بليغ ايراد نمود وسپس فرمود: خداى تعالى اين آيه را بر من نازل نمود: (بلّغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه يعصمك من الناس) وجبرئيل از جانب پروردگار به من امر كرده كه در اين جمع بپاخيزم واين پيام را به (عموم مردم) از سفيد پوست وسياه پوست برسانم كه على بن أبى طالب برادر ووصىّ وجانشين وپيشواى مردم پس از من مىباشد; اما من (پيش از اين كه پيام را به شما برسانم) به جبرئيل گفتم: از خدا بخواهد كه مرا در اين امر معاف دارد، زيرا مىدانم كه خدايترسان اندكند وآزار دهندگان به من فراوان، چه بسيار كسان كه بر اثر شدت محبتى كه به على دارم ومدام او را ملازم خويش مىدارم مرا سرزنش مىكنند ودر باره من مىگويند: وى سرا پا گوش على شده است، لذا خداوند در اين باره فرمود: (ويقولون هو اذن ...); مىگويند او (پيغمبر) گوشى (وخوش باور) شده، بگو اين گوشى بودن او به سود شما است» . سپس حضرت ادامه داد كه خداوند مىفرمايد: اگر مىخواستم اين افراد را (كه اين گونه به پيغمبر زخم زبان مىزنند) نام مىبردم ولى به بزرگواريم بر آنها شرم نمودم. بهر حال خداى من جز به تبليغ اين پيام رضا نداد ومرا به رسانيدن آن به شما امر فرمود.پس اى مردم بدين فرمان كه از جانب پروردگارتان به شما ابلاغ داشتم گوش جان بسپاريد كه خداوند على را ولى وزمامدار وامام بر شما منصوب داشته وطاعتش را بر هر فردى فرض وواجب ساخته، فرمان او نافذ وسخن او واجب العمل است، هر كه سر از طاعت او پيچد ملعون وهر آنكس امر او را اطاعت كند مشمول رحمت پروردگار است. بشنويد واطاعت كنيد كه خدا اختيار دار مطلق شما وعلى امام شما است، سپس امامت از جانب خداوند به فرزندان من از نسل او تا قيامت مستدام خواهد بود، حلالى نباشد جز آنچه كه خدا ورسول او آن را حلال كرده، وحرامى نباشد جز آنچه كه خدا ورسول او واين پيشوايان آن را حرام كنند; هيچ علمى نيست جز اين كه خداوند آن را به من عطا كرده ومن آن را به على منتقل ساختم، مبادا راه او را رها كرده راه ديگر برگزينيد ويا از اطاعت او سرپيچيد، زيرا اوست كه به حقّ رهبرى مىكند وخود به حق عمل مىنمايد، هر آنكس وى را منكر شود خداوند او را نبخشايد وتوبهاش نزد پروردگار مقبول نيفتد، خداوند بر خويشتن حتم وواجب داشته كه چنين كسى را براى هميشه به عذابى ناشناخته معذب سازد، پس او پس از من تا گاهى كه روزى روزىخوران از سوى خداوند مقرر وتا روزگارى كه چرخ آفرينش بر مدار است بر همه خلايق برتر است، ملعون است هر آنكس او را مخالفت كند; اين سخن را من از خود نگويم كه سخن جبرئيل است وسخن او سخن خدا پس دگر خود دانيد وپاسخ فرداى خود.آيات محكمات قرآن را درك كنيد وبياموزيد متشابهاتش را دنبال مكنيد، و(اين را بدانيد كه) هيچكس جز اين شخصى كه دستش به دست من است وبازويش گرفته وى را در ديد شما آشكار مىسازم از عهده تفسير آن آيات وتعليم آن معضلات بر نيايد: «انّ من كنت مولاه فهذا على مولاه» زيرا هر آنكس من بر او سرورم اين على بر او سرور است، واين مقام سرورى را خداوند خود مقرر داشته وبر من نازل نموده است. «الا وقد ادّيت . الا وقد بلّغت. الا وقد اسمعت. الا وقد اوضحت» آيا رسالتم را ادا نمودم؟ آيا پيام محوّله را ابلاغ نمودم؟ آيا سفارش پروردگارم رايا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ـ ان عليا مولى المؤمنين ـ وان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه يعصمك من الناس) . (درّالمنثور:2/298)وبه سند خود از ابن عباس روايت كرده كه چون خداوند پيامبرش را به معرفى على به امامت مسلمين فرمان داد، پيغمبر گفت: خداوندا ! قوم من تازه مسلمانند وفاصله آنها به فرهنگ جاهليت كوتاه است. سپس آن حضرت به سفر حج رفت، پس از پايان مناسك حج چون در مسير بازگشت به غدير خم رسيد خداوند اين آيه (يا ايها الرسول بلغ ...)فرود آورد. آنگاه پيغمبر(ص) بازوى على بگرفت ودر جمع ـ از پيش فراهم شده مردم ـ حضور يافت وفرمود: «الست اولى بكم من انفسكم» ؟ قالوا: بلى يا رسول اللّه. قال: «اللّهمّ من كنت مولاه فعلى مولاه ...» مگر من بر شما از خودتان بر خودتان اولويت ندارم؟ همه گفتند: آرى چنين است اى رسول خدا. فرمود: خداوندا هر آنكس كه من مولى وسرور اويم على بر او مولى وسرور است، خدايا پيوند مودتت برقرار كن با آنكس كه با على در پيوند باشد، ودشمن باش با هر كه با وى سر دشمنى دارد ويار ومددكار باش هر آنكس را كه با على يار بود ودست از يارى آنكس بردار كه دست يارى خويش از على بردارد ونصرت بفرما آن كس را كه به نصرت على برخيزد ودوست دار آن كس را كه او را دوست بدارد وخشم گير بر آن كس كه او را به خشم آورد.در اين حال حسّان بن ثابت بپاخاست واين ابيات سرود:يناديهم يوم الغدير نبيهمبخمّ واسمع بالرسول مناديايقول فمن مولاكم ووليكمفقالوا ولم يبدو هناك التعامياالهك مولانا وأنت وليّناولم تر منا فى الولاية عاصيافقال له قم يا على فانّنىرضيتك من بعدى اماما وهادياواز زيد بن على روايت شده كه چون فرمان ولايت على به پيغمبر رسيد آن حضرت سخت در تنگنا قرار گرفت وفرمود: قوم من اندك زمانى است كه دوران جاهليت را پشت سر نهادهاند واين بار بر آنها گران باشد، كه اين آيه نازل شد. (كشفالغمه : 94)4 ـ حافظ حاكم حسكانى متوفى بعد از سال 490 در كتاب خود بنام: «شواهد التنزيل لقواعد التفصيل والتأويل» به سند خود از كلبى از ابو صلاح از ابن عباس وجابر انصارى روايت كرده كه چون خداى تعالى پيغمبرش را به نصب على به زمامدارى مردم امر نمود وفرمان داد كه مردمان را از آن آگاه سازد پيغمبر ترسيد كه مردم بگويند وى از سر دوستى ومحبت خاصى كه با على داشته اين سمت را به وى اختصاص داده، وحضرتش را در اين باره مورد طعن وسرزنش قرار دهند; كه در اين حال به وى وحى آمد: (يا ايها الرسول بلغ ...)آنگاه حضرت در روز غدير خم اين رسالت را ايفاء نمود. (مجمع البيان ذيل اين آيه)5 ـ ابو عبداللّه فخرالدين رازى شافعى متوفى بسال 606 در تفسير كبير خود: 3/636 گفته: اين آيه در فضيلت على (ع) است هنگامى كه بر پيغمبر (ص) نازل شد آن حضرت دست على بگرفت وفرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه، الّلهمّ وال من والاه وعاد من عاداه» وچون عمر او را ملاقات نمود به وى گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابوطالب كه با اين فرمان (از جانب رب العزة) بر من وبر هر مرد مؤمن و زنمؤمنه سرورى يافتى. سپس فخر رازى اضافه مىكند كه اين داستان را بدين منوال ابن عباس وبراء بن عازب ومحمّد بن على تأييد مىكنند.6 ـ جلالالدين سيوطى شافعى متوفى به سال 911 در تفسير درّ المنثور 2/298 گفته: ابو الشيخ از حسن روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: خداوند مرا به پيامى فرمان داده كه از ابلاغ آن سخت در تنگنا قرار دارم، زيرا مىدانم كه چون به مردم برسانم آنان مرا تكذيب خواهند نمود، اما خداوند مرا تهديد نموده كه اگر اين پيام را به مردم ابلاغ نكنم مرا معذّب سازد، كه اين آيه نازل شد: (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك ...)وعبد بن حميد وابن جرير و ابن ابى حاتم وابو الشيخ از مجاهد روايت كردهاند كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر(ص) عرض كرد: خداوندا من يك تن بيش نيستم اگر مردم به من هجوم آورند چه كنم؟ در اين حال اين قسمت از آيه فرود آمد: (وان لم تفعل فما بلغت رسالته) . وابن ابى حاتم وابن مردويه وابن عساكر از ابو سعيد خدرى روايت كردهاند كه اين آيه بر پيغمبر (ص) فرود آمد: (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك ـ ان عليا مولى المؤمنين ـ وان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه يعصمك من الناس) . (الغدير:1/214)وبالاخره مرحوم آيه ا... امينى تا 30 مصدر در اين باره بتفصيل وذكر اسناد نقل مىكند كه محض اختصار بدين مقدار اكتفا شد.آيه تطهير: (انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهرّكم تطهيرا); خدا آن مىخواهد كه هر پليدى را از شما خاندان (نبوت) بدور سازد وشما را بطور كامل پاك كند . (احزاب: 33)

عموم شيعه واكثر محدثين سنى مراد از اهلبيت در اين آيه را رسول اكرم وعلى وفاطمه وحسن وحسين عليهم الصلاة والسلام دانند جز تعداد اندكى از مفسرين كه آنرا مربوط به همسران پيغمبر(ص) دانند بدين دليل كه آيات قبل وآيات بعد آن راجع به آنها است . وبقول مرحوم شيخ طوسى گوئى آنان بضمير مذكر در «عنكم» و«يطهركم» توجه نداشتهاند در صورتى كه در آيات قبل وبعد كه مربوط به زنان پيغمبر است همه ضماير مؤنثند .

مرحوم طبرسى پس از اينكه روايات متعددى از طرق اهل سنت در اين باره نقل مىكند مىگويد : شيعه علاوه بر اينكه

next page

fehrest page

back page