حاضر گشت ومدت 7 سال (429 ـ 436 ق) از محضر وى استفاده كرد . پس از فوت سيد مرتضى به درس شيخ طوسى حضور يافت واز شاگردان خاص او گشت وآنگاه به طرابلس شام رفت وتا پايان عمر در آن ديار به شغل قضاوت مشغول شد وهم در آنجا درگذشت . شيخ طوسى او را بسيار مىستود واز او با القاب «الشيخ الفاضل» و «الشيخ الجليل» ياد كرده است . ابن براج در واقع نيابت شيخ طوسى را در بلاد شام داشته است . استادان ومشايخ ديگر ابن براج عبارت بودهاند از : كراچكى ، ابوالصلاح حلبى ، دوريستى ، سلار ديلمى وصهردشتى . از شاگردان وكسانى كه از وى اخذ روايت كردهاند ، ابن ابى كامل طرابلسى، شيخ مفيد رازى، حسكابن بابويه را نام بردهاند . ابن براج فقيهى صاحب نظر بوده وبرخلاف قول مشهورى كه تمام شاگردان وپيروان شيخ طوسى را تا ابن ادريس مقلد صرف دانستهاند ، به اجتهاد خود عمل مىكرده وداراى آراى فقهى خاص بوده است كه از آن جملهاند : مسأله تنجيس آب قليل ، لزوم اتمام صلاة در مكه ومسجد پيغمبر (ص) ومشاهد ائمه (ع) وحج مرتد وجواز اخراج قيمت زكاة . آثار او عبارتند از : المهذب ; الجواهر ; المعتمد ; روضة النفس ; الموجز ; المعالم ; المنهاج ; الكامل وشرح جمل العلم والعمل . تنها دو كتاب الجواهر (ضمن مجموعه جوامع الفقهيه) وشرح جمل (به تصحيح كاظم مدير شانهچى ، مشهد ، 1352 ش) به چاپ رسيده است . از مهذب كه يكى از نفيسترين كتب فقهى قدماست نسخه كهنى (مورخ 651 ق) در كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن بزيع :
محمد بن اسماعيل بن بزيع از بزرگان شيعه واز اصحاب دانشمند وكثيرالعلم وكثيرالحديث امام كاظم (ع) وحضرت رضا (ع) است وامام جواد (ع) را نيز درك كرده .
وى در دولت بنى عباس سمت وزارت داشته وعملش مورد امضاء وتأييد حضرات ائمه بوده ونزد علماى شيعه كاملاً مورد وثوق بوده است .
ابن بِطْريق :
يحيى بن حسن (م 600 ق) ملقب به شرف الاسلام ، شرف الدين وشمس الدين ، محقق محدث رجالى ، از اكابر علماى اماميه . در حديث ومناقب ورجال ، خبير وبصير بوده ، ودر اخبار وروايات مهارتى بسزا داشت ، در شهر حله حوزه علمى برپا نمود وشاگردان بسيارى تربيت كرد . او شاگرد ابن شهر آشوب ابوعبدالله محمد بن على (م 588 ق) وشيخ عمادالدين ابوجعفر محمد بن على طبرى آملى (م 560 ق) بود . اكثر علوم مخصوصاً حديث را از اين دو فقيه فراگرفته است . از تأليفات اوست : اتفاق صحاح الاثر فى امامة الائمة الاثنى عشر ; تصفح الصحيحين فى تحليل المتعتين ; خصايص الوحى المبين فى مناقب اميرالمؤمنين (ع) (شامل تمامى آيات قرآنى كه به اعتراف خود وشهادت صحاح سته در مناقب آن حضرت نازل شده است) ; الرد على اهل النظر فى تصفح ادلة القضاء والقدر ; شرح عمدة الحكام ومرجع القضاة فى الاحكام تأليف شيخ محمد علوانى ; العمدة فى عيون صحاح الاخبار فى مناقب امام الابرار ; المناقب ; نهج العلوم الى نفى المعدوم كه معروف به «سئوال اهل حلب» است . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن بطوطه :
ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن محمد طنجى معروف به ابن بطوطه جهانگرد وجغرافىدان معروف ، وى از سال 725 سفرهاى خويش را آغاز كرده .
سفر اولش از شمال آفريقا ومصر عليا وشام وفلسطين واز آنجا به مكه وعراق عرب وايران بوده ودر سفر دوم به زيارت خانه رفته ودر آنجا دو سال مجاور بوده واين در سالهاى 729 و 730 بوده وبه سفر سيم به جنوب عربستان ومشرق آفريقا وخليج فارس وتنگه هرمز ومكه وسوريه وآسياى صغرى وشبه جزيره قرم (كريمه) وقسطنطنيه وبخارا وافغان ودهلى وجزاير ذيبة المهل و از راه سرانديب به بنگاله ، هندوچين وچين تا شهر كانت واز جزيره سومترا به عربستان بازگشته ودر محرم 748 در ظفار از كشتى فرود آمده ودر اين سفر دو سال در دهلى ويكسال ونيم در
جزاير ذيبه شغل قضاوت داشته ودر سفر چهارم از مصر به مكه واز مكه باز به شمال آفريقا وبه سال 750 به شهر فاس شده واز آنجا به اندلس رفته وشهر غرناطه را ديده ودر سال 753 و 754 به سياحت سودان پرداخته واز آنجا به مراكش بازگشته وسياحت نامه خود را مشهور به رحله ابن بطوطه به محمد بن محمد بن جزى داده و او آن كتاب را در 757 تنقيح وتلخيص كرده وابن خلدون در تاريخ خود گفته كه وى را بيست سال پس از رحلتش ديده است . (لغت نامه دهخدا)
ابن بَقِيّه :
ابوطاهر محمد (م بغداد 367 ق) ، ملقب به ناصح ، از وزراى شيعى آل بويه . وى از مردم «اوانا» در ده فرسخى بغداد بود وپدرش پيشه كشاورزى داشت . ابوطاهر در اوضاع آشفته نيمه اول سده چهارم هجرى نيرويى گرد آورده عوارض عبور از دجله در تكريت را تصاحب كرد . در فتح عراق به دست معزالدوله احمد ، به امير بويهى پيوست وخوانسالار او گرديد . ابوطاهر در حكومت عزالدوله بختيار نيز موقعيت خود را حفظ كرده «سفره براى بختيار مىبرد وكاسههاى سرپوشيده را به دست خود حمل مىكرد وانواع غذا را در حضور وى مىچشيد» . وى در وزارت ابوالفضل عباس بن حسين شيرازى مستوفى وزير گرديده ودر 362 به رغم ميل باطنى خود به جانشينى وزير منصوب شد و «از كاسه آشپزى به وزارت» رسيد . با ورود عضدالدوله به عراق ، ابن بقيه كه مىدانست پادشاه بى كفايت وعشرت طلب او توانائى در ايستادن در برابر امير مقتدر فارس را ندارد ، كوشيد تا عنايت عضدالدوله را به خود جلب نمايد و وارد دستگاه او شود . عضدالدوله امور واسط وتكريت را به دست او سپرد . با اين همه ابن بقيه از عضدالدوله بيمناك بود وچون درآمدن عضدالدوله به عراق ، جانب وى را گرفته بود از عزالدوله نيز وحشت داشت . وى مىكوشيد تا با تشديد دشمنى ميان دو امير بويهى خود را از تعرض هر دو نگهدارد وبا دادن كمكهاى مالى به دستههاى شورشى وامراى گردنكش از قدرت يافتن عزالدوله جلوگيرى كند . چون عضدالدوله بارى ديگر به عراق آمد ، بر آن شد تا پيش از همه دشنامگوييهاى ابن بقيه را تلافى كند ، از اين روى از بختيار خواست ابن بقيه را براى مجازات به او تسليم كند .
بختيار چشم او را ميل كشيد وپيش عضدالدوله فرستاد . به فرمان عضدالدوله وزير كور را در پاى فيل افكندند وسرش را برداشته پيكر ماليدهاش را در كنار دجله بر دار كردند . در سراسر ايام استيلاى عضدالدوله بر بغداد پيكر ابن بقيه همچنان بر دار بود ، با اينهمه امير بويهى با شنيدن قصيده زيبايى كه ابن انبارى در رثاى وزير گفته بود چندان متأثر گرديد كه آرزو كرد كاش جاى ابن بقيه بود . با وجودى كه اكثر منابع صرفاً به خاطر خاستگاه پست ابن بقيه نظر مساعدى به او ندارند ، چنين برمىآيد كه وزير از كفايت وكاردانى بىبهره نبود . وى از شيعيان عراقى پشتيبانى مىكرد ويكبار يكى از امراى بغداد را كه گروهى از شيعيان كرخ را به قتل رسانيده بود در وسط محله به هلاكت رساند . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن بيطار :
ابو محمد عبدالله بن احمد، ضياء الدين بن بيطار از مردم مالقه اندلس حشاش و گياهشناس معروف. نزد چند تن حشايشى و نباتى مشهور و بالخاصه ابوالعباس اشبيلى مقدمات اين علم فرا گرفت و به بيست سالگى در تجسس ادويه مفرده به شمال افريقيه و از جمله مصر سفر كرد. و ملك كامل ايوبى او را به خدمت خويش گزيد و پس از او به خدمت فرزند ملك كامل، ملك صالح ايوبى پيوست و آسية الصغرى و شامات را براى فحص انواع مفردات بپاى طلب بپيمود و به سال (644) به دمشق درگذشت. او را در اين فن دو كتاب است. يكى كتاب المغنى و ديگرى كتاب الجامع. و كتاب الجامع در سعه فوائد و دقت بىنظير است و بر كتاب دوم قانون بوعلى و ادويه مفرده سرافيون رجحان دارد. از اين كتاب ترجمه ناقصى بلاطينيه و ترجمه به آلمانى هست و لُكلرك نيز آن را به فرانسه نقل كرده است و او گويد اين كتاب در دوره احياء علم و تجدد بسيارى از اختلافات علماى اروپا را در تطبيع لغات يونانى و عربى حل كرده است .
ابن تغرى بردى :
به «يوسف بن تغرى بردى» رجوع شود .
ابن تَيْمِيّة :
منسوب به تيما شهركى در شام . تقى الدين ابوالعباس احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام بن عبدالله بن محمد بن تيميه حرّانى . (661 ـ 728) تولد او در حران نزديكى دمشق . پدرش مانند خود او از علماى دينى بوده و از جور مغول گريخته وبه دمشق پناه برده است . ابن تيميه ابتدا نزد پدر خود وبعض دانشمندان ديگر علوم اسلامى فرا گرفت در فقه پيرو مذهب حنبلى ودر كلام طريقت سلفيان داشت وتجاوز از قرآن وحديث را روا نمىشمرد اما چون در مجادله بى باك بود علماى مذاهب ديگر به خصومت او برخاستند .
ابن تيميه فتوى به جهاد با مغول داده وخود در جنگ شقحب حاضر بوده وچندين مرتبه به واسطه مخالفت با سلاطين وقت در مسائل سياسى يا دينى گرفتار حبس وتوقيف گرديده . وقتى او را از دادن فتوى منع كردند در آخر عمر نيز مدتى از مراوده مردم ممنوع بوده وفقط برادرش او را خدمت مىكرده . در حبس به نوشتن تفسير ورسائل ديگر اشتغال داشت . دشمنان او وسيله انگيختند تا از كتاب ونوشتن رسائل نيز محروم گرديد با وجود اين عامه را به او اعتقاد كامل بود چنانكه در تشييع او قريب 200 هزار مرد و 15 هزار زن حاضر آمدند .
ابن تيميه با اشاعره وحكما وصوفيه وكليه فرق اسلام جز سلفيين معارضه كرده وهمه را باطل شمرده وبه تجسم معتقد بوده واز ظاهر لفظ قرآن وحديث تجاوز روا نمىداشته . وزيارت قبور اولياء را بدعت مىشمرده چنانكه در اين امر او را پيشرو وهّابيان مىتوان گفت . كتب بسيارى نزديك پانصد جلد به او نسبت دادهاند كه عدّهاى از آنها در دست است . واز آن جمله است منهاج السنه .
از اين خاندان چند تن ديگر به نام ابن تيميه مشهورند از جمله فخرالدين ابوعبدالله محمد بن ابى القاسم خطيب وواعظ حرّانى (542 ـ 621) و او راست كتاب تفسير القرآن وبعض كتب در فقه ونيز ديوانى جامع خطب او وقطعات اشعارى نيز داشته است . او در بغداد اكمال تحصيلات كرده وبيشتر به تدريس تفسير اشغال مىورزيده است .
يكى از تأليفات مشهور او كتاب منهاج السنة النبوية فى نقض الشيعة القدرية ، ردّى است بر كتاب منهاج الكرامةفى معرفة الامامة علامه حلى (م 727) . وى در اين كتاب انواع تهمتها وافتراها را نثار مذهب شيعه كرده واقوالى را از قول ديگران نقل نموده كه يكسره دروغ محض وخالى از هرگونه تحقيق وتأمل است . بالاترين نشانه غرض در كتاب منهاج السنة همان نام آن است : فى الرد على الشيعة القدرية . حال آنكه شيعه اماميه به تصريح احاديث ائمه(ع) واقوال متكلمين وعلماى اماميه منكر قدريه ومنكر جبريه هستند وروايت معروف «لا جبر ولا تفويض بل امر بين الامرين» اصل مسلم شيعه است . در طعن وتقبيح ابن تيميه بر شيعه يك مسأله اساسى سياسى را نبايد از نظر دور داشت وآن دشمنى سخت ميان دولت مماليك مصر ودولت ايلخانان مغول در ايران بود كه به مذهب تشيع گرايش داشتند وچه خوب گفته است علامه حلى وقتى كه كتاب ابن تيميه را ديده بود : «اگر سخن مرا فهم مىكرد پاسخش مىدادم» . (لغت نامه دهخدا ودائرة المعارف تشيع)
ابن جذعان :
عبدالله تيمى ، از سخاوتمندان معروف مكه در جاهليت بوده، خوان طعام او ضرب المثل بوده ودر اين باره افسانهها گفته شده وابوقحافه پدر ابوبكر را چهار دانق (حقيرترين پول آن روز) مىداده كه هنگام آماده شدن سفره جار زند هر كه غذا مىخواهد به خانه عبدالله بن جذعان آيد . وى از كسانى بود كه در آن روزگار شراب را حرام كرد پس از آنكه خود در ميگسارى افراط مىنمود ، داستان را چنين آوردهاند كه وى شبى آنچنان مست شراب شده بود كه دست به سوى آسمان مىبرد كه ماه را بگيرد ، حاضران بر او بخنديدند وپس از اينكه به خود آمد ماجرا را به وى گفتند چون شنيد سوگند ياد كرد كه پس از اين لب به شراب نزند .
از حضرت رسول (ص) نقل است كه فرمود : آسانترين عذاب اهل دوزخ عذاب ابن جذعان است . سبب پرسيدند فرمود : به جهت اينكه وى به مردم خوراك مىداد . (سفينة البحار)
ابن جرموز :
عمرو بن جُرموز تميمى . او قاتل زبير بن عوّام بود .
ابن جُرَيح :
ابو خالد عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريح (80 ـ 149 يا 150 يا 151) از علماى مشهور صدر اول ، اصلاً از غير عرب ، از موالى بنى اميه ، مولد او مكه مكرمه وهمانجا نيز پرورش يافته وسفرى به عراق كرده وبه خدمت منصور خليفه رسيده است . گويند : او اول كسى است از مسلمانان كه تصنيف كتاب كرد وسپس ديگران بدو اقتدا كردند . وبقول ديگر اول مصنف اسلام ابو رافع هرمز ، كاتب اميرالمؤمنين على (ع) است .
ابن جرير طبرى :
ابو جعفر محمد بن جرير بن رستم بن جرير طبرى آملى از متكلمين ومحدثين شيعه . در بعضى منابع نام او با نام محمد بن جرير طبرى سنى صاحب تاريخ وتفسير معروف اشتباه شده . ابن جرير در گردآورى احاديث واخبار خاندان عصمت (ع) رنجها برده ودر اين باره كتابها نوشته است كه برخى از آنها عبارتند از الايضاح در امامت ، دلائل الامامة الواضحه ، الرواة عن اهل البيت ، المسترشد در امانت ، مناقب فاطمه وولدها ، نورالمعجزات .
وفات او را پس از 350 ثبت كردهاند.
ابن جزّار :
ابو جعفر احمد بن ابراهيم بن على بن ابى خالد قيروانى از اطباى بزرگ مغرب در قرن چهارم . پدر وعمش نيز طبيب بودهاند . او از شاگردان اسحق بن سليمان اسرائيلى است وبيش از هشتاد سال به قناعت وگوشهگيرى بزيسته است وبر خلاف ديگر اطباى مغرب از قرب سلاطين محترز بوده وبقول حاجى خليفه در حدود 400 هجرى وفات كرده است . گويند كتب طبى او پس از مرگ در حدود بيست وپنج قنطار بر آمد . مشهورترين كتاب او در طب زادالمسافر است كه به لاتينى ويونانى ترجمه شده وكتابى از او در اختصار قانون ابو على در كتابخانه پاريس به نمره (1056) موجود است . واز كتب اوست : الاعتماد (در ادويه مركبه) ; كتاب البعدة فى طول المدة ، كتاب التعريف بصحيح التاريخ (در تراجم علماى عصر) ; رسالة فى النفس وفى ذكر اختلاف الاوائل فيها ; كتاب فى المعدة وامراضها ومداواتها ; طب الفقراء ; رسالة فى ابدال الادويه ; كتاب فى الفرق بين العلل التى تشتبه اسبابها وتختلف اعراضها . رسالة فى التحذر من اخراج الدم من غير حاجة ; رسالة فى النوم واليقظة ; مقالة فى الجذام واسبابه وعلاجه ; كتاب الخواص ; نصايح الابرار ; كتاب المختبرات ; كتاب فى نعت الاسباب المولدة للوباء فى مصر وطريقة الحيلة لدفع ذلك وعلاج ما يتخوف منه ; رسالهاى در زكام وعلاج آن ; رسالة فى الاستهانة بالموت ; مجربات فى الطب ; رسالة فى المقعده واوجاعها ; كتاب المكلل فى الادب ; كتاب البلغه فى حفظ الصحة ; مقالة فى الحميات ; كتاب اخبار الدوله در ظهور مهدى بمغرب . برحسب قول تميمى وتيفاشى او صاحب كتابى در احجار بوده وابن جزار را گاهى بعنوان احمد وگاهى بعنوان ابن الجزار نام بردهاند وابن بيطار در كتاب خويش تقريباً سى بار از كتاب ديگر ابن جزار بنام كتاب السموم نقل دارد .
ابن جماعة :
چند تن از دانشمندان عرب از يك خاندان بدين نام معروفند .
1 ـ بدرالدين ابوعبدالله محمد بن ابراهيم كنانى فقيه (639 ـ 733) او مدتى قاضى القضاة بيت المقدس و چندى قاضى القضاة قاهره و وقتى قاضى القضاة دمشق بوده است .
مهمترين كتب او تحريرالاحكام است.
2 ـ ابوعمر عبدالعزيز عزالدين فرزند ابن جماعه مذكور (694 ـ 767) او نيز مانند پدر قاضى مصر يا شام بوده است .
3 ـ ابراهيم بن عبدالرحيم نواده بدرالدين مذكور (725 ـ 790). او در سال 773 قاضى مصر و مدرس صالحيه بوده و در سنه 774 به بيت المقدس رفته و باز در 781 قاضى مصر و در 785 به قضاى دمشق منصوب گرديده است .
4 ـ ابوعبدالله محمد بن ابى بكر نواده عزالدين طبيب. او در قاهره طبيب و مدرس فلسفه بود و بدانجا به مرض وبا درگذشت. شرحى بر منظومه موسوم به بدء الأمالى نوشته است (759 ـ 819) و از اين دوده است عماد بن جماعه كه به سعايت او شهيد اول محمد ابن مكى در حظيرة القدس به سال 786 مقتول و مصلوب شد .
ابن جمعه :
عبدالله (م 1135 ق) فرزند صالح بن جمعة بن احمد سماهيجى ، از مشاهير علماى اخبارى و تلاميذ سيد محمد مكى و مولى احمد جزائرى و مولى سليمان بن عبدالله و ملقب به شيخ الاسلام . برخى از آثار عديده او كه ضبط كردهاند عبارت است از جواهر البحرين فى احكام الثقلين ; الصحيفة العلوية ; عيون المسائل الخلافية ; ذخيرة العباد فى ترجمة زاد المعاد ; منية الممارسين فى اجوبة الشيخ ياسين در طريقه اخباريين و اصوليين . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن جمعه :
عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى شيرازى ، از علماى قرن يازدهم هجرى و از اساتيد سيد نعمتالله جزايرى . از آثار اوست : نورالثقلين در تفسير قرآن كريم در چهار مجلد كه نسخه كامل آن در كتابخانه مير سيدحامد حسين موجود بوده است . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن جنّى :
ابوالفتح عثمان . اديب ونحوى موصلى . شمنى در حاشيه مغنى گويد پدر او جنى رومى ومملوك سليمان بن فهد ازدى بود وگويند جنى معرب گنى كلمه رومى است . مولد ابن جنى شهر موصل پيش از سال (300) است واو چهل سال ملازم صحبت ابو على فارسى بوده واز او نحو وتصريف آموخته وپس از وى خليفه او گشته ودر بغداد بجاى ابو على به تدريس پرداخته است . وفات او ببغداد بسال (392) روى داده است . وسيد رضى در علوم ادبيه شاگرد او بوده . ابن جنى وقتى در حلب به دربار سيفالدوله وزمانى به فارس به خدمت عضد الدوله ديلمى پيوسته است. او را در فن خويش تصانيف بسيار است . از جمله : كتاب لمع كه متعارف ومتداول بوده وبر آن شروح بسيار نوشتهاند . وكتاب خصائص . كتاب سرالصناعة . وكتاب المنصف وكتاب التلقين وكتاب التعاقب وكتاب الكافى فى شرح القوافى وكتاب التذكرة الاصبهانية وكتاب المقتضب وكتاب التصريف الملوكى . وابن النديم كتب ذيل را نيز بدو نسبت مىكند واز كتب فوق جز از لمع وتلقين وتعاقب نام نمىبرد : كتاب التعاقب فى العربيه . كتاب المعرب . كتاب التلقين . كتاب اللمع . كتاب الفسر لشرح ديوان ابى الطيب . كتاب الفصل بين الكلام الخاص والعام . كتاب العروض والقوافى . كتاب جمل اصول التصريف . كتاب الوقف والابتداء . كتاب الالفاظ من المهموز . كتاب المذكر والمؤنث . كتاب تفسير المراثى الثلاثه والقصيدة الرائية للشريف الرضى . كتاب معانى ابيات المتنبى . كتاب الفرق بين كلام الخاص والعام . (دهخدا)
ابن جنيد :
ابو على محمد بن احمد بن جنيد بغدادى مشهور به ابن جنيد از اعاظم فقهاى اماميه واكابر علماى شيعه واز مشايخ شيخ مفيد و مشايخ نجاشى و شيخ طوسى بوده ونخستين كسى است كه باب اجتهاد را مفتوح ساخته ويا اينكه او در اين امر از حسن بن ابى عقيل پيروى نمود . ولذا از اين دو بزرگوار در السنه فقها به قديمين تعبير مىكند .
مرحوم بحرالعلوم در باره وى مىنويسد : من اعيان الطائفة واعاظم الفرقة وافاضل قدماء الامامية واكثر هم علما وفقها وادبا وتصنيفا ، واحسنهم تحريرا وادقّهم نظرا ; متكلم فقيه محدث اديب ، واسع العلم ; صنف فى الفقه والكلام والاصول والادب وغيرها ، تبلغ مصنفاته عدى اجوبة مسائله من نحو خمسين كتابا ـ ثم قال ـ وهذا الشيخ على جلالته فى الطائفة ورياسته وعظم محله قد حكى عنه القول بالقياس ـ الى ان قال ـ واختلفوا فى كتبه ، فمنهم من اسقطها ومنهم من اعتبرها (انتهى) . مرحوم نجاشى پس از آن كه وى را به «وجه فى اصحابنا ، ثقة جليل القدر» توصيف كرده گفته است : از بعضى بزرگان شيعه شنيدم مىگفت : مبلغى مال و شمشيرى از حضرت صاحب (عج) به نزد او بود كه در مرض موت آنها را به كنيزش سپرد . تعدادى از مؤلفات مرحوم ابن جنيد : الالفة . التراقى الى على المراقى . نثر طوبى . ازالة الران عن قلوب الاخوان . الاحمدى فى الفقه المحمدى . الافهام لاصول الاحكام . احكام الصلاة . استخراج المراد من مختلف الخطاب .
بقولى : وى بسال 381 در رى در گذشت. (سفينةالبحار ولغتنامه دهخدا)
ابن جوزى :
ابوالفرج عبدالرحمن بن على بغدادى حنبلى مكنى به ابن الجوزى از بزرگان علماى تفسير و حديث بود . و مردى آزاد و صريحاللهجه بوده و در كتاب تلبيس ابليس خود به غزالى حملهاى سخت كرده كه وى به طريقه صوفيه رفته و در كتاب احياء العلوم خرافاتى ذكر كرده و از اين قبيل ايرادات ، و ديگر به عبدالقادر گيلانى نيز طعن زده . و از جمله كتب او : الرد على المتعصب العنيد المانع عن لعن يزيد است كه آن رد بر عبدالمغيث بن زهير حنبلى است چه او كتابى را در فضايل يزيد بن معاويه نوشته از بعضى اشعار او استفاده مىشود كه وى به اميرالمؤمنين (ع) و خاندان او بسيار ارادت مىورزيده .
وى در سال 597 در بغداد درگذشته . او را در فنون مختلف بيش از صد كتاب است از جمله : تلقيح فهوم الاثر فى التاريخ و السير و عجايب النساء .
ابن حاجب :
جمال الدين ابو عمرو عثمان بن عمربن ابى بكر ، نحوى معروف ، اصل او ايرانى وزادگاهش مصر ، در قاهره علوم ادبى وفقه آموخت وچندى در دمشق تدريس كرده كتب او با اسلوبى واضح وروشن نوشته شده است . از تأليفات او : كتاب كافيه است در نحو وكتاب شافيه در صرف . وى در سال 646 از دنيا رفت . (لغتنامه دهخدا)
ابن حجاج بغدادى :
به «كاتب بغدادى» رجوع شود .
ابن حجر :
شهاب الدين ، ابو العباس، احمد بن محمد بن على بن حجر هيثمى سعدى (909 ـ 974) در جامع ازهر قاهره فقه واصول آموخت وقبل از بيست سالگى اجازه فتوى وتدريس گرفت . سه مرتبه به زيارت خانه رفت وآخرين بار در 940 در آنجا متوطن گشت از اين رو وى را ابن حجر مكى نيز گويند . كتب بسيارى دارد ، از جمله : الصواعق المحرقة فى الرد على اهل البدع والزندقة . واين كتاب چون در رد شيعه نگاشته شده در ايران معروف است . وديگر : الزواجرعن اقتراف الكبائر . والفتاوى الكبرى الفقهيه ، وجز آن . (دهخدا)
ابن حجر عسقلانى :
ابو الفضل شهاب الدين احمد بن على بن محمد كنانى عسقلانى اصل او از عسقلان فلسطين ولى تولد و وفاتش در قاهره ، محدث وفقيه ومورخ مصرى شافعى ، وى در سال 827 منصب قاضى القضاتى يافت وبا اين سمت پيوسته به تدريس و وعظ اشتغال داشته . وى بيش از يكصد وپنجاه تأليف داشته كه از آن جمله است : الاصابة فى تميز الصحابه وفتح البارى فى شرح صحيح البخارى .
وى در سال 852 در گذشت . (اعلام زركلى)
ابن حزم :
على بن احمد بن سعيد بن حزم اندلسى اصل او از فاس است ، جد اعلاى او از موالى يزيدبن ابى سفيان برادر معاويه بوده و از اين رو او را اموى نيز گويند، پدرش احمد بن سعيد وزير ابو منصور از سلاطين عامرى بود .
ابن حزم در سال 384 در شهر قرطبه اندلس متولد وچندى سمت وزارت مستظهر بالله را داشت وپس از آن شغل وزارت را رها كرده وبه كار علم گرائيد ودر علوم شرعيه رتبه اول آن ديار را داشت وگويند كه وى نزديك به چهار صد كتاب تأليف نموده ، واز آن جمله است : كتاب جمهرةالانساب وكتاب الاحكام فى اصول الاحكام .
وى در سال 456 در گذشت. (لغتنامه دهخدا)
ابن حضرمى :
عبدالله بن عمرو يا عامر بن عبدالله بن عمار ، از امراى طرفدار بنى اميه كه در كشمكشهاى امويان با على بن ابى طالب (ع) بر سر خلافت نقش مهمى داشت . (دائرة المعارف بزرگ اسلامى)
هنگامى كه معاويه ، محمد ابن ابى بكر را در مصر به قتل رساند وبر آن سرزمين مسلط شد به فكر بصره افتاد چه به نظرش مىرسيد كه در آنجا هواداران عثمان مخصوصاً پس از واقعه جمل كه جمعى از مردان آنها به شمشير على (ع) كشته شدهاند بسيارند لذا عبدالله بن عامر حضرمى را به بصره فرستاد ودر آن اوان ، والى بصره از طرف على (ع) عبدالله ابن عباس بود ولى او به منظور تسليت على (ع) به شهادت محمد بن ابى بكر به كوفه رفته بود وزياد بن عبيد يا زياد بن ابيه را به جاى خود نصب كرده بود .
وچون حضرمى وارد بصره شد ونامه معاويه را كه به مردم بصره نوشته بود بر آنها خواند جمع زيادى دعوت او را پذيرا شدند مخصوصاً قبيله بنىتميم كه بيشتر آنها هوادار عثمان ودر جمل جزء لشكر عايشه بودند پيرامونش گرد آمده زياد را تهديد كردند كه دارالاماره را خالى كن وى بناچار از دارالاماره بيرون آمد وبه قبيله ازد ، پناهنده شد ، آنها خود او وبيتالمال را حفاظت نمودند تا اينكه زياد داستان را به دارالخلافه كوفه گزارش كرد واميرالمؤمنين اعين بن ضبيعه مجاشعى را كه خود از بنى تميم بود به بصره فرستاد ، وى چون وارد بصره شد ونامه حضرت را بر آنها خواند وقوم خود بنى تميم را نصيحت كرد آنها سخنانش را پذيرفته واظهار آمادگى كردند ، صبح فردا به اتفاق جمع كثيرى به محلى كه حضرمى ويارانش در آن گرد آمده بودند رفت وآنها را نصيحت كرد ولى با فحش وناسزاى آنها مواجه گرديد وهمچنان آنروز تا شب بدون اينكه جنگى واقع شود كار به نزاع لفظى وناسزاگوئى ختم شد ، شب هنگام اعين به آسايشگاه خود رفت ونيمه شب ده نفر از خوارج به او حمله كردند و او را كشتند .
چون خبر به على (ع) رسيد جارية بن قدامه را با پنجاه نفر كه همه از بنى تميم بودند به بصره فرستادند وجاريه كه مردى شجاع وبا كفايت بود محض ورود به بصره وابلاغ پيام حضرت به مردم وتماس با بنى تميم وديگر قبايل با لشكرى انبوه به اتفاق زياد بن عبيد به جنگ حضرمى رفته وياران او چون جاريه را با چنان آمادگى ديدند از دور او پراكنده شده جز عده هفتاد نفرى با او كس نماند .
پس جاريه دستور داد آن خانه را آتش زدند وحضرمى با يارانش همگى در آن سوختند . (غارات ثقفى)
ابن حضرمى :
عمرو بن عبدالله بن عمار ، پدر عبدالله حضرمى . وى نخستين كسى بود از مشركين قريش كه به دست مسلمانان كشته شد وداستان از اين قرار بود كه پيغمبر (ص) سريهاى را به سركردگى عبدالله بن جحش اسدى پسر عمه خويش به مأموريت گشت در منطقه اعزام داشت ، در منزل نخله به كاروان تجارتى قريش كه عمرو بن حضرمى در رأس آن بود برخوردند واين به دو ماه وچند روز پيش از واقعه بدر ودر روز اول رجب بود ، عدهاى از افراد سريه گمان داشتند كه روز آخر جمادى الآخر است مصمم شدند كه با آنها بجنگند ، جمعى آنروز را اول رجب مىدانستند كه ماه حرام بود در ميان آنان اختلاف افتاد ، دسته اول مىگفتند اين غنيمتى است كه خداوند آن را روزى ما كرده از آن باز نايستيم ، دسته دوم مىگفتند ماه حرام است وپيغمبر ما را از قتال در آن نهى كرده ، سرانجام گروه اول غالب آمده عمرو بن حضرمى را بكشتند وكاروان را به غنيمت گرفته به مدينه بازگشتند ، از آنسوى هيئتى از مكه به نزد رسول (ص) آمدند كه شما عهد بشكستيد وحرمت ماه حرام رعايت ننموديد ! كه اين آيه نازل شد (يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه ...). (مجمع البيان)
ابن حمزه طوسى :
ابو جعفر عمادالدين محمد (م 550 ق) فرزند على بن حمزه طوسى . معروف به صاحب وسيله وابوجعفر ثانى يا متأخر (شيخ طوسى را ابو جعفر اول گويند) از فقها ومتكلمان بزرگ شيعه در سده ششم هجرى . وى معاصر شيخ طوسى وشيخ منتجب الدين رازى (م 585 ق) واز مشايخ ابن شهر آشوب بود . رجال نويسان شيعه وى را فقيهى عالم وخطيبى فاضل مىدانند . به گفته صاحب رياض ، ابن حمزه به خلاف بيشتر فقهاى شيعه كه عبادات را پنج باب نماز ، زكات ، روزه ، حج وجهاد مىدانند آن را ده باب دانسته غسل جنابت ، خمس ، اعتكاف ، عمره ورباط را نيز به آنها افزوده است . تأليفات ابن حمزه عبارتند از : 1) الثاقب فى المناقب، در باره معجزات پيامبر (ص) وائمه (ع) ; 2) الرايع
فى الشرايع ، در فقه ; 3) الوسيلة ، در فقه ; 4) نهجالعرفان الى هداية الايمان ; 5) الواسطة . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن حِنْزابَه :
ابوالفضل جعفر بن الفضل (308 ـ 391 ق) معروف به ابن حنزابه ، از رجال دانشمند شيعى واز محدثين وشاعران شيعى مذهب عراقى . خاندانش از صريفين (ناحيه دجيل) به بغداد رفته وبه نام بنى الفرات مشهور بودند . چند تن از ايشان به وزارت عباسيان رسيدند كه از جمله ايشان فضل پدر جعفر وزير مقتدر عباسى بود . مادر پدرش (يا مادرش) ام ولد به نام حنزابه بود ـ يعنى زن كوتاه ستبراندام ـ به اين سبب او را ابن حنزابه خواندند . وى در بغداد متولد شد وتحصيلات خود را هم در آنجا انجام داد وسپس رهسپار مصر گشته به وزارت خاندان اخشيدى رسيد . او وزير كافور ونيز احمد بن على بن اخشيد بود . اما شدت عملش در وزارت از يكسو وتوقعات بى اندازه بنى اخشيد وخالى شدن خزانه سبب شد كه از كار بركنار ومتوارى شود وچند بار خانه واموال او ودوستانش به تاراج رود. عبيدالله بن طغج امير رمله بعد از مرگ كافور او را دستگير وشكنجه واموالش را مصادره كرد . ولى بعد از چندى به وساطت شريف ابوجعفر حسينى رها شد وبه شام رفت (ربيع الاول 358 ق) . بعد از آنكه امير جوهر صقلى (م 381 ق) سردار المعز لدين الله فاطمى بر اخشيديان غلبه كرد ومصر را تصرف نمود ابن حنزابه را با احترام به مصر باز آورده ، اما او از فاطميان شغلى قبول نكرد ودر عزلت به سر برد تا اينكه وفات يافت . جنازهاش را به مدينه منتقل وجنب روضه مطهره در محلى كه قبلاً آماده نموده بود به خاك سپردند . تأليف كتابهائى به اسامى اسماء الرجال والانساب وغرر ومسند به او منسوب است، مردى زاهد ونيكوكار بود واموال بسيار در امور خيريه صرف نمود. گويند نخستين دانشمندى كه موزه وكلكسيون براى حشرات وخزندگان ترتيب داد ابن حنزابه بود . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن حوشب :
ابوالقاسم رستم بن حسين بن فرج بن حوشب بن زاذان نجار كوفى ، ملقب به «منصور اليمن» ، از داعيان اسماعيلى سده سوم هجرى . وى اصلاً ايرانى و از اهالى كوفه ونخست شيعه دوازده امامى بود ، ولى پس از رحلت امام عسكرى(ع) به اسماعيليه گرويد . در 268 ق پدر عبيدالله مهدى ، نخستين خليفه فاطمى مصر او را با يكى ديگر از داعيان اسماعيلى به نام على بن ابوالفضل از مردم يمن براى نشر دعوت به اين سرزمين فرستاد . ابن حوشب در 270 ق از قادسيه به يمن آمد ومانند عباسيان بى ذكر نامى
خاص به «الرضا من آل محمد» دعوت كرد . نخست دژ استوارى در كوه لاعه برآورد وپس از آنكه سپاهى بر خود فراز آورد وكارش بالا گرفت ، دست به تسخير شهرهاى عمده يمن از جمله صنعا زد و داعيانى از سوى خود به سراسر نواحى يمن وبحرين ويمامه وسند وهند ومصر ومغرب فرستاد . ابوعبدالله شيعى ، داعى فاطميان در شمال افريقا پيش از عزيمت به اين سرزمين چند گاهى در يمن پيش ابن حوشب بسر برد ودر مجالس او حاضر شده دقايق ورموز دعوت را از او بياموخت . لقب منصور به داعيه مهدويت او دلالت دارد ، چه در سرزمين يمن مهدى را منصور مىخوانند. در 302 يا 303 امام زيدى يمن دست ابن حوشب وعمالش را از يمن كوتاه كردند . (دائرةالمعارف تشيع)
ابن حوقل :
ابوالقاسم محمد بن حوقل جهانگرد معروف . (متوفى بعد از 367) در سال 331 به عزم سياحت وتجارت از بغداد بيرون شد وممالك اسلامى را در طول 28 سال شرقاً وغرباً بپيمود وكتب جغرافيائى قديم را نيز تتبع وفحص نمود واز ديدههاى خويش ونوشتههاى ديگران كتاب المسالك والممالك معروف خود بپرداخت . اين كتاب به زبانهاى مختلف نوشته شده ومتن آن در ليدن به طبع رسيده است . (دهخدا)
ابن خالويه :
ابوالحسن على بن محمد بن يوسف بن مهجور فارسى ، از محدثان ومشايخ حديث قرن چهارم مردى صالح وفروتن وسليم النفس بوده ، از تأليفاتش كه اكثراً از بين رفته تنها : عمل شهر رجب ، عمل شهر شعبان ، عمل شهر رمضان بجا مانده است . (الذريعه)