آيات وروايات در باره دعا بسيار آمده ، كه محض رعايت اختصار به بخشى از آنها اكتفا مى شود: (قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى): بگو (اى محمد) كه خداى را به (اسم) الله يا (به نام) رحمن بخوانيد . به هر نام كه او را بخوانيد او را بهترين نام ها است (اسراء:110) . (ادعوا ربكم تضرعا وخفية انه لا يحب المعتدين): خداى خويش را به تضرع وزارى وبه صداى آهسته بخوانيد (وبا صداى بلند خود مزاحم ديگران مشويد) كه خداوند ، مزاحمان را دوست ندارد (اعراف:55) . (قل من ينجّيكم من ظلمات البر والبحر تدعونه تضرّعا وخفية لئن انجانا من هذه لتكوننّ من الشاكرين * قل الله ينجّيكم منها ومن كل كرب ثم انتم تشركون): بگو (اى محمد) چه كسى شما را از تاريكى ها (وشدائد) خشكى ودريا نجات مى دهد ، هنگامى كه با تضرع وزارى واز عمق جان به پنهانى او را مى خوانيد كه اگر ما را از اين مهلكه نجات داد پيوسته سپاسگزار او باشيم . بگو خدا است كه شما را از آن مهلكه واز هر اندوه وگرفتارى نجات مى دهد وباز هم به او شرك مىورزيد. (انعام:63 ـ 64)
(قل ما يعبؤا بكم ربى لولا دعاؤكم): اى محمّد ! امتت را بگو اگر دعاتان نبود خداى من چه اعتنا وعنايتى به شما داشت ؟ (فرقان:77) . (وقال ربكم ادعونى استجب لكم): خدايتان مى گويد مرا بخوانيد ، تا شما را پاسخ گويم . (غافر:60)
پيغمبر (ص) روزى خطاب به اصحاب فرمود: «مى خواهيد شما را به سلاحى راهنمائى كنم كه شما را از دشمن نجات دهد وروزيتان را فراوان سازد» ؟ گفتند: «آرى». فرمود: «شب وروز دعا كنيد كه سلاح مسلمان ، دعا است» .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «دعا كليد رحمت خدا وچراغ تاريكى است» . (بحار:93/291 ـ 300)
و فرمود: «دعا قضاهاى محكم را برمى گرداند . پس دعا را ذخيره روز مباداى خويش سازيد» (بحار:10/89) . امام صادق (ع) فرمود: «بر تو باد به دعا كه در آن شفاى هر دردى است» . (بحار:93/295)
اميرالمؤمنين (ع) در وصيت به فرزند ، فرمود: «و بدان (اى فرزندم) آنكه گنج هاى آسمان ها و زمين به دست دارد ، تو را اجازت فرموده كه او را بخوانى وتضمين نموده كه پاسخت گويد . و تو را فرموده كه از او بخواهى تا خواسته ات را بدهد و از او رحمت ومهربانى طلبى تا رحمتت كند . و بين تو و خود ، حاجب ودربانى قرار نداده كه تو را از او پنهان دارد و تو را به آوردن شفيع وميانجى مجبور نساخته ... ودر توبه را به روى تو باز نهاده است . به سخنت گوش فرا مى دهد وچون او را بخوانى ندايت را بشنود وبه راز دلت آگاه گردد كه بتوانى نيازت را با او در ميان نهى ورفع گرفتارى ها وحل مشكلاتت را از او بخواهى ودر كارهايت از او يارى طلبى واز گنج هاى رحمتش آن خواهى كه كسى جز او نتواند دهد ،
از قبيل: طول عمر ، تندرستى ، فراخى روزى . وكليد گنج هايش را به دستت داده به اينكه تو را در درخواست اجازت فرموده كه هرگاه خواستى به دعا درهاى نعمتش را بگشايى وپى در پى بارش بارانهاى رحمتش را درخواست نمائى ، ومبادا تاخير اجابت تو را نوميد سازد كه دهش (خدا) بر حسب نيت (تو) است (بايستى دعا از سر اخلاص باشد) و (ديگر اينكه) بسا اجابت به تاخير افتد تا درخواست كننده را پاداشى بزرگتر بود واميدوار به بخششى بيشتر نائل آيد ، و(ديگر اينكه) بسا چيزى درخواست نمائى وبه تو داده نشود ولى به از آن در دنيا يا آخرت به تو عطا شود يا بدين جهت خواسته ات اجابت نگردد كه به زيان تو باشد ومايه تباهى دين ودنيايت گردد ... » (نهج: نامه 31) . امام صادق (ع) فرمود: «بر شما باد به دعا پس از نماز كه به اجابت خواهد رسيد» . (بحار:59/1)
پيغمبر (ص) فرمود: «چون يكى از شما دعا مى كند همه را دعا كند كه اينگونه دعا به اجابت نزديكتر است . وكسى كه پيش از دعا براى خود چهل تن از برادران دينى خويش را دعا كند براى خودش وآنها به اجابت رسد» .
و فرمود: «دعا را در هنگامى كه دلتان شكسته مى شود غنيمت دانيد كه رقت قلب رحمت است» . و از آن حضرت رسيده كه فرمود: «خداوند مرا دستور فرمود كه نشسته دعا كنم» .
و فرمود: «دعائى كه به بسم الله الرحمن الرحيم آغاز گردد مردود نشود» .
امام صادق (ع) فرمود: «كسى كه وضوئى كامل بسازد ودو ركعت نماز با ركوع وسجود كامل بخواند وپس از سلام خداوند عز وجل را ستايش نمايد وبر محمد درود فرستد وسپس حاجت خويش را درخواست نمايد چنين خواستى بجا وبه مورد است وچنين كسى محروم نگردد» .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «در پنج مورد دعا را غنيمت دانيد: هنگام تلاوت قرآن وهنگام اذان وگاه باريدن باران وهنگامى كه دو صف (مسلمانان وكفار) در جهاد به هم رسند ، وموقعى كه مظلومى به ظالمش نفرين مى كند كه در آن حال حجابى ميان او وعرش خدا نباشد» .
در حديث ديگر هنگام ظهر وطلوع فجر نيز اضافه شده . (بحار:93/313 و 343)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «خداوند اجابتش را در دعاها پنهان داشته پس هرگز هيچ دعائى را كوچك مشمريد» .
امام باقر (ع) فرمود: خداوند مردى بيابانى را به دو جمله دعا آمرزيد كه گفت: «خداوندا ! اگر عذابم كنى من خود شايسته آنم واگر بيامرزى تو خود شايسته آنى» . پس خداوند او را آمرزيد (بحار:69/274 و 94/91) . در حديث آمده كه خداوند به موسى وحى نمود: «مرا به زبانى بخوان كه مرا بدان معصيت نكرده باشى» . موسى عرض كرد: «چگونه مرا چنين ميسر شود» ؟ فرمود: «مرا به زبان ديگرى بخوان (از يكى از برادران دينى ات بخواه كه ترا دعا كند)» . (بحار:93/342)
امام صادق (ع) فرمود: «بيمارانتان را عيادت نمائيد واز آنها بخواهيد كه شما را دعا كنند كه دعاى بيمار با دعاى ملائكه برابرى مى كند» . (بحار:81/219)
از حضرت صادق (ع) رسيده كه: «خداوند آن دعا را كه از دلى بى توجه به خود برآيد مستجاب نفرمايد پس هنگام دعا به قلب خويش به خدا روى آور وآنگاه به يقين بدان كه خداوند تو را پاسخ گويد» .
در حديث ديگر فرمود: «خداوند دعائى را كه از دلى سخت (كه هنگام دعا به رقت نيايد ونشكند) برآيد اجابت نكند» .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: «اگر دعا با احسان به مستحقين توام بود آن مقدار دعا كافى است كه غذا به نمك نياز دارد» .
امام صادق (ع) فرمود: «هنگامى كه يكى از شما حاجتى از حوائج دنيا يا آخرت از خدا مسئلت دارد بايستى از مدح وثناى پروردگار آغاز كند وبر محمد وآل او درود فرستد وسپس به گناه خويش اعتراف نمايد آنگاه حاجت خود را از خدا بخواهد» . (بحار:93/305 ـ 312)
از آن حضرت نقل است كه فرمود: «هرگاه پدرم را مشكلى پيش مى آمد كه او را اندوهگين مى ساخت زنان وكودكان را كنار خود جمع مى كرد وخود دعا مى كرد وآنها آمين مى گفتند» . (بحار:46/297)
از حضرت رسول (ص) حديث شده كه: «چهار كس اند كه دعاشان رد نشود ودرهاى آسمان به رويشان باز است: دعاى پدر در باره فرزند ونفرين مظلوم بر ظالم ودعاى معتمر (كسى كه به عمره رفته) تا گاهى كه بازگردد ودعاى روزه دار تا افطار كند» . (بحار:93/354)
امام باقر (ع) فرمود: «دعائى كه از هر دعا به اجابت نزديكتر است دعاى برادرى است در باره برادر دينى خود كه پيش از دعا براى خود ; او را دعا كند ، در آن حال فرشته موكل بر اجابت دعا گويد: آمين ودوچندان از آن تو باشد» . (بحار:93/387)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «دعاى كسى را كوچك مشمريد كه اگر يك نفر يهودى در باره شما دعا كند به اجابت رسد در صورتى كه در باره خودش مستجاب نگردد» . (بحار:93/294)
از امام صادق (ع) روايت شده كه: «چهار نفر دعاشان به اجابت نرسد: آنكه در خانه خود نشسته ومى گويد: «خداوندا ! مرا روزى ده» . خداوند به وى مى فرمايد: «مگر ترا نگفتم: در پى كسب وكار باش» ؟! وآنكه زنش را نفرين مى كند . خداوند مى فرمايد: «مگر نه من اختيار طلاق او را به دست تو دادم» ؟! وآنكه مال وثروت خود را به هدر مى دهد وسپس مى گويد: «خدايا ! روزيم ده» . خداوند مى فرمايد: «مگر نه ترا دستور دادم كه در خرج ميانه رو باش ؟! مگر نگفتم به مالت رسيدگى كن» ؟! وكسى كه مال خويش را بدون گواه و مدرك به وام دهد كه خداوند مى فرمايد: «مگر من دستور ندادم
كه بر وام خويش گواه بگيريد» ؟! (بحار:71/344)
از حضرت رسول (ص) مأثور است كه: «هر آن بنده كه براى مؤمنين ومؤمنات دعا كند خداوند همان دعا را از سوى هر مرد مؤمن وزن مؤمنه اى كه از آغاز خلقت عالم بوده وتا قيامت بيايد در حق او قرار دهد وبسا آن بنده مستحق دوزخ گردد ومؤمنان گويند: «خداوندا ! اين همان كسى است كه ما را دعا مى كرد ، اجازت فرما وى را شفاعت كنيم» . پس خداوند شفاعت آنها را در باره وى بپذيرد و او از آتش نجات يابد».
از امام صادق (ع) رسيده كه حضرت صديقه كبرى (ع) چون دعا مى كرد دعاى خود را به مؤمنين ومؤمنات اختصاص مى داد وخود را دعا نميكرد . سبب پرسيدند فرمود: «اول بايد به فكر همسايه بود وسپس به خانه خويش پرداخت» . (بحار:93/386 و 388)
زنديقى از امام صادق (ع) پرسيد: «مگر نه شما مى گوئيد خدا گفته: (ادعونى استجب لكم) (مرا بخوانيد اجابت خواهم كرد) ؟ در صورتى كه گرفتارى را مى بينيم كه دعا مى كند واجابت نمى شود ويا ستمديده اى را كه خدا را به يارى مى خواند و او را يارى نمى كند» ؟! حضرت فرمود: «چنين نيست كه تو مى پندارى . هر كس خدا را بخواند حتماً خداوند او را پاسخ خواهد داد ولى ستمگر خواسته اش مردود است جز اينكه توبه كند وخداوند توبه اش را بپذيرد; اما آنكه در راه ايمان وبه مذهب حق است به خواسته اش خواهد رسيد وچنانكه خود نداند بلا از او دفع خواهد شد ودر مورد خواسته هائى كه به صلاحش نبوده وخودش متوجه نيست اجرى بزرگ براى روز نيازش ذخيره خواهد شد» .
ومسلمان با معرفت بسا در خواسته هايش از خدا درنگ نمايد كه آيا فلان حاجت را از خدا بخواهد يا نه ؟ وبسا خواسته يك مسلمان اين باشد كه قدرت ودولت كسى زوال پذيرد در صورتى كه هنوز هنگام زوال آن نشده باشد ، ويا باران را در وقتى از خدا مى خواهد كه سودمند نباشد وخواسته هائى از اين قبيل كه فراوان است وبنده به صلاح خود واجتماع آگاهى ندارد ودر طلب آن اصرار مىورزد . (بحار:10/164)
«تأخير در اجابت دعاء»
امام باقر (ع) فرمود: «خداوند چهل سال فرعون را مهلت داد چه از آن روز كه به موسى وهارون فرمود : (قد اجيبت دعوتكما) (دعاى شما را به هلاك فرعون اجابت نمودم) تا روزى كه فرعون غرق شد چهل سال طول كشيد كه جبرئيل مى گفت: من مكرر به خداوند عرض مى كردم: «وى مى گويد: «انا ربكم الاعلى» وتو او را مهلت ميدهى» ؟ وخداوند مى فرمود: «بنده اى چون تو چنين مى گويد (كه ضعيفى وبه عواقب امر ناآگاه ولى من نه فرصت از دستم مى رود ونه در امور ، شتاب مىورزم)» . (بحار:13/128)
احمد بزنطى گويد: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: «فدايت شوم سالها است كه از خدا حاجتى خواسته ام وبرآورده نمى شود و از تاخير اجابت آن چيزى به دلم گذشته» ؟ حضرت فرمود: «اى احمد ! هرگز شيطان را اجازه مده در دلت رخنه كند كه امام باقر (ع) مى فرمود: بسا مؤمن حاجتى از خدا بخواهد وخداوند از فرط علاقه اى كه به صدا وناله او دارد اجابت دعايش را به تاخير اندازد» . سپس فرمود: «به خدا سوگند آنچه را كه خداوند براى مؤمنان ذخيره مى كند وبراى آخرتشان مى اندوزد از خواسته هاى دنيويشان بهتر وارزنده تر است مگر دنيا چه ارزشى دارد» ؟!
امام صادق (ع) فرمود: خداوند خود به حساب مؤمن رسيدگى مى كند وبه وى مى فرمايد: «مى دانى اين حساب (واين پاداش) به كجا مربوط مى شود» ؟ وى مى گويد: «نه ، اى پروردگارم» . مى فرمايد: «فلان شب مرا جهت فلان حاجت دنيويت خواندى ومن آن را براى تو ذخيره نمودم» . وى گويد: «اى كاش همه خواسته هايم را برايم اندوخته بودى وهيچ يك را در دنيا اجابت نمى فرمودى» .
مردى به حضرت رسول (ص) عرض كرد: «از خدا بخواه دعايم را اجابت فرمايد» . فرمود: «چون چنين بخواهى كسبت را حلال كن» . (بحار:94/367 و 371)
دعا جهت رفع شرّ
: ابو ولاّد حفص بن سالم خيّاط گويد: در مدينه به خدمت امام موسى بن جعفر (ع) شرفياب شدم . وجهىمال با خود داشتم كه به خدمت حضرت آورده بودم . چون آن مال را به حضورش تقديم داشتم به من فرمود: «از قول من به ياران خود (شيعيان كوفه) پيام مرا برسان وبه آنها بگو: شما مى دانيد كه امروز در حكومت مردى جبّار و خونخوار زندگى مى كنيد ـ مراد حضرت ، منصور دوانيقى بود ـ زبان خود را حفظ كنيد وكاملاً تقيه را در باره خود ودينتان رعايت نمائيد وخطر او را از سرما دفع كنيد وبر شما باد به دعا كه به خدا سوگند دعا بلاهائى را برطرف مى سازد كه در قضا وقدر الهى گذشته وتنها مرحله انجام آن باقى مانده باشد . وچون بنده دعا كند واز خدا مسئلت نمايد كه آن را برگرداند خداوند از اجراى آن صرف نظر كند پس از خدا مصرّانه بخواهيد كه شرّ اين ستمگر را دفع سازد» .
ابو ولاّد گويد: من پيام حضرت را به ياران رساندم وآنان به دستور حضرت عمل نموده در نفرين به منصور مجدّانه كوشيدند ، و اين سالى بود كه منصور عازم حج شده بود. وى پيش از اينكه به مكّه برسد در منزل ميمون بمرد وبه حج توفيق نيافت ومن در آن سال به حج مشرّف شده بودم سپس به خدمت حضرت رفتم به من فرمود: «اى ابا ولاّد ! چگونه ديدى نتيجه دستورى را كه من به شما دادم در باره منصور ؟ اى ابا ولاّد ! هيچ بلائى نيست كه بر بنده اى نازل شود وخداوند دعا را به دل آن بنده بيندازد مگر اينكه دفع اين بلا نزديك باشد ; وهيچ بلائى بر بنده نازل نشود كه آن بنده از دعا غفلت كند مگر اينكه آن بلا طولانى خواهد بود پس چون بلا فرود آيد بر شما باد به دعا» . (بحار:93/298)
دُعابَة
: مزاح وظرافت . اميرالمؤمنين(ع): «عجبا لابن النابغة ! يزعم لاهل الشام ان فىّ دعابة ، وانى امرُؤٌ تلعابة: اقاعس وامارس ...» . (نهج: خطبه 84)
دَعّار
: مفسد .
دعارَة
(به كسر يا فتح دال): خباثت . فسق . فساد .
دَعارة
، دَعارّة: سوء خلق . بدخلقى .
دِعام
: ستون خانه . ج: دَعائِم .
دِعامة
: ستون خانه . ج: دَعائِم . ابوجعفر الباقر (ع): «بنى الاسلام على خمس دعائم: اِقام الصلاة وايتاء الزكاة ، وصوم شهر رمضان ، وحج البيت ، والولاية لنا اهل البيت» . (بحار:27/103)
دُعاة
: جِ داعى ، مبلغين .
دَعايم
: جِ دعامة ودعام . به اين دو واژه رجوع شود .
دَعب
: راندن . آرميدن با زن .
دِعبِل
: بيضه غوك . ناقه توانا . دزد .
دِعبِل
: بن على بن رزين بن عثمان بن عبدالله بن بديل بن ورقاء خزاعى كوفى شاعرى بليغ وسخنورى اديب ودانشمندى والامقام بوده كه عمر خود را در مديحه سرائى وذكر فضايل اهل بيت عصمت و طهارت ودفاع از حريم مقدس ولايت عظمى سپرى كرده است . مرحوم شيخ طوسى ومرحوم نجاشى او را از ياران حضرت رضا (ع) به شمار آورده ودر كتب رجال خويش وى را به غايت ستوده اند . دعبل برخلاف بيشتر شعرا شخصيتى شجاع ومنيع الطبع بوده كه چون مى خواسته در هجو كسى شعرى گويد از خطر مقام او باكى واعتنائى نداشته چنانكه رشيد ومامون ومعتصم وواثق وديگران از اين قبيل را هجو نمود وسرانجام به دست معتصم به قتل رسيد، وچون كسى را به شعر خويش مدح وستايش مى نمود نيز از شرايط خفقان زمان خود واهمه اى نداشته چنانكه مدايح او در باره اهل بيت پيغمبر (ص) ـ آن هم در حكومت بنى عباس ـ بزرگترين گواه اين مدعى است . خود او مى گفته: «پنجاه سال است كه چوبه دار خود را به دوش دارم وكسى را نمى يابم تا مرا بر آن به دار كشد» . وى به سال 148 در كوفه متولد وسپس در بغداد ساكن شد وبه سال 264 در طيب ـ شهرى بين واسط و اهواز ـ و به نقلى در شوش به سم معتصم عباسى به قتل رسيد .
از جمله قصايد دعبل قصيده معروف «مدارس آيات» است كه در مدح حضرت رضا (ع) سروده وابوالفرج در اغانى وديگران آن را نقل نموده اند وقصيده مشتمل بر حدود صد وبيست بيت است كه اينك ابياتى از آن ذكر مى شود:
نقل است كه وى در مرو شرفياب حضور امام شد وعرض كرد: «يابن رسول الله ! بند شعرى در مدح
شما گفته ام وتاكنون آن را به نزد كسى نخوانده ام كه عهد كرده ام افتتاح آن در محضر شما باشد» . حضرت فرمود: «شعرت را بخوان» . پس وى اين ابيات بخواند:
الم تر للايام ماجر جورها ----- على الناس من نقص وصول شتات
ومن دول المستهزئين ومن غدا ----- بهم طالبا للنور فى الظلمات
فكيف ومن انى يطالب زلفة ----- الى الله بعد الصوم والصلوات
سوى حب ابناء النبى ورهطه ----- وبغض بنى الزرقاء والعبلات
وهند وما ادت سمية وابنها ----- اولوالكفر فى الاسلام والفجرات
هم نقضوا عهدالكتاب وفرضه ----- ومحكمه بالزور والشبهات
ولم تك الا محنة كشفتهم ----- بدعوى ضلال من هن وهنات
تراث بلا قربى وملك بلا هدى ----- وحكم بلا شورى بغير هدات
رزايا ارتنا خضرة الافق حمرة ----- وردت اجاجا طعم كل فرات
ولو قلد الموصى اليه زمامها ----- لزمت بمامون على العثرات
اخى خاتم الرسل المصفى من القذى ----- ومفترس الابطال فى الغمرات
فان جحدوا كان الغدير شهيده ----- وبدر و احد شامخ الهضبات
وآى من القرآن تتلى بفضله ----- وايثاره بالقوت فى اللزبات
وغر خلال ادركته بسبقها ----- مناقب كانت فيه مؤتنفات
مناقب لم تدرك بكيد ولم تنل ----- بشىء سوى حد القنا الذربات
نجى لجبريل الامين وانتم ----- عكوف على العزى معا ومنات
بكيت لرسم الدار من عرفات ----- واذريت دمع العين بالعبرات
وفك عرى صبرى وهاجت صبابتى ----- رسوم ديار قد عفت وعرات
مدارس آيات خلت من تلاوة ----- ومنزل وحى مقفر العرصات
فيا وارثى علم النبى وآله ----- عليكم سلام دائم النفحات
لقد آمنت نفسى بكم فى حياتها ----- وانى لارجو الامن بعد مماتى
سقى الله قبرا بالمدينة غيثه ----- فقد حل فيه الا من بالبركات
نبى الهدى صلى عليه مليكه ----- وبلغ عنا روحه التحفات
وصلى عليه الله ماذر شارق ----- ولاحت نجوم الليل مبتدرات
افاطم لو خلت الحسين مجدلا ----- وقد مات عطشانا بشط فرات
اذا للطمت الخد فاطم عنده ----- واجريت دمع العين فى الوجنات
افاطم قومى يا ابنة الخير واندبى ----- نجوم سماوات بارض فلات
قبور يكوفان واخرى بطيبة ----- واخرى بفخ نالها صلواتى
واخرى بارض الجوزجان محلها ----- وقبر بباخمرى لدى الغربات
وقبر ببغداد لنفس زكية ----- تضمنها الرحمن فى الغرفات
نقل است چون دعبل به اينجا رسيد حضرت فرمود: «مى خواهى اينجا دو بيت شعر بر قصيده ات بيفزايم» ؟ دعبل گفت: «آرى بفرمائيد» . حضرت فرمود:
وقبر بطوس يا لها من مصيبة ----- الحت على الاحشاء بالزفرات
الى الحشر حتى يبعث الله قائما ----- يفرج عنا الغم والكربات
دعبل گفت: «آن قبر كه در طوس مى باشد قبر چه كسى است» ؟ فرمود: «قبر من است ، ايامى نگذرد كه همين طوس مركز آمد وشد زوار وشيعيان من باشد . وبدان كه هر كه مرا در غربتم به طوس زيارت كند روز قيامت در درجه من باشد وخداوند گناهانش را بيامرزد» .
سپس دعبل ادامه داد وگفت: ...
لقد خفت الدنيا وايام سعيها ----- وانى لارجو الا من بعد وفاتى
الم ترنى منذ ثلاثين حجة ----- اروح واغدو دائم الحسرات
ارى فيئهم فى غيرهم متقسما ----- وايديهم من فيئهم صفرات
فكيف اداوى من جوى لى والجوى ----- امية اهل الفسق والنبعات
وآل زياد فى القصور مصونة ----- وآل رسول الله فى الفلوات
ديار رسول الله اصبحن بلقعا ----- وآل زياد تسكن الحجرات
وآل رسول الله تدمى نحورهم ----- وآل زياد آمنوا السربات
وآل رسول الله تسبى حريمهم ----- وآل زياد ربة الحجلات
اذا وتروا مدوا الى واتريهم ----- اكفا عن الاوتار منقبضات
فلولا الذى ارجوه فى اليوم اوغد ----- تقطع نفسى اثرهم حسرات
خروج امام لا محالة خارج ----- يقوم على اسم الله والبركات
يميز فينا كل حق وباطل ----- ويجزى على النعماء والنقمات
فيا نفس طيبى ثم يا نفس ابشرى ----- فغير بعيد كل ما هو آت
چون قصيده دعبل به پايان رسيد حضرت برخاست كه به اندرون رود و به دعبل فرمود: «همين جا باش» . وپس از ساعتى غلام حضرت بيامد وصد دينار از سكه هائى كه به نام خود حضرت بود به دعبل داد وگفت: «مولايم مى فرمايد: اين پول را هزينه سفرت كن» . دعبل گفت: «به خدا سوگند من بدين
منظور نيامده بودم واين قصيده را به طمع مال دنيا نسروده بودم استدعاى من از امام آنكه يكى از جامه هاى خود را به من دهد تا بدان تبرك جويم» . غلام برفت وپس از لحظاتى بيامد وهمان پول به ضميمه جبه اى از خز با خود آورد وبه دعبل گفت: «مولايم مى فرمايد: اين پول را با خود داشته باش كه بدان نيازمند شوى» . قصيده دعبل ضمن مدت چند روز در محافل ادبا وبالاخره در افواه والسنه شهرت فراوان يافت ، دعبل پس از چند روز با كاروانى از مرو به سوى وطن خويش حركت نمود ، چون كاروان به ميان كوه رسيد راهزنان سر راه بر آنها گرفته اموال قافله را هر چه بود از كاروانيان غارت نمودند ودستهاى افراد قافله را بستند كه دعبل نيز در ميان دست بسته ها بود ، دزدان به تقسيم اموال در ميان خود پرداختند ، يكى از آنها به مناسبت كار خود به اين شعر دعبل تمثل جست:
ارى فيئهم فى غيرهم متقسما ----- وايديهم من فيئهم صفرات
دعبل چون شنيد از او پرسيد: «اين شعر از كيست» ؟ وى گفت: «مردى از قبيله خزاعه بنام دعبل آن را سروده است» . دعبل گفت: «گوينده شعر منم كه اينك دستم را بسته واموالم را به غارت برده ايد» . آن شخص به نزد رئيس دزدان كه بر فراز تپه اى مشغول نماز بود وشيعه مذهب نيز بود رفت وماجرا را به وى باز گفت . او خود به نزد دعبل آمد وگفت: «دعبل توئى» ؟ گفت: «آرى» . گفت: «پس قصيده را بخوان» . وى قصيده خود را تا به آخر خواند پس او دست هاى دعبل را بگشود وسپس دست هاى همه كاروانيان را وهمه اموال را به احترام دعبل به آنان مسترد داشت . چون دعبل به قم رسيد مردم آنجا از او خواستند قصيده را در جمع آنها تلاوت نمايد پس همه در مسجد جامع شهر گرد آمده و او آن قصيده را بر آنان بخواند وجوايز فراوانى به وى دادند . مردم چون مطلع شدند وى جبه حضرت را با خود دارد از او استدعا نمودند جبه را به مبلغ هزار دينار به آنها بفروشد ولى او نپذيرفت تا اينكه راضى شدند پاره اى از آن را به هزار دينار به آنها دهد باز هم رضا نداد و از قم حركت كرد ، در بين راه جمعى از جوانان قم سر راه بر او گرفته جبه را از او بستدند . وى به قم بازگشت وجبه را مطالبه نمود جوانان امتناع نمودند وپس از پادرميانى پيرمردان پاره اى از آن جبه ومبلغ هزار دينار بابت قيمت جبه به وى دادند. چون دعبل به موطن وبه خانه خويش رسيد ديد خانه اش را دزد زده وهر چه در آن بوده برده اند وى صد دينار حضرت را به شيعيان آنجا به قيمت دينارى صد درهم بفروخت واز آن وجه همه وسائل واسباب زندگى خويش را فراهم نمود آنگاه به يادش آمد كه حضرت فرموده بود: «تو به اين پول نيازمند خواهى شد» .
دعبل را كنيزى بود كه بسى به وى علاقه داشت آن كنيز به چشم دردى شديد دچار گشت ، به اطباء مراجعه نمود همه گفتند: «يك چشم آن علاج ندارد وبايد كور شود ولى چشم ديگرش را شايد بتوان درمان كرد» . دعبل سخت اندوهگين شد به يادش آمد كه تكه اى از جبه حضرت را در خانه دارد در
حال آن را بر سر كنيز ببست وبامدادان هر دو چشمش سالمتر از نخست شده بود.
نقل است كه چون دعبل خبر وفات حضرت رضا (ع) ومحل دفن او را شنيد اين ابيات را سرود:
ارى امية معذورين ان قتلوا ----- ولا ارى لبنى العباس من عذر
ابناء حرب ومروان واسرتهم ----- بنو معيط ولاة الحقد والوغر
قوم قتلتم على الاسلام اولهم ----- حتى اذا استمسكوا جازوا على الكفر
اربع بطوس على قبر الزكى بها ----- ان كنت تربع من دين على وطر
قبران فى طوس خير الناس كلهم ----- وقبر شرهم هذا من العبر
ما ينفع الرجس من قرب الزكى وما ----- على الزكى بقرب الرجس من ضرر
هيهات كل امرىء رهن بما كسبت ----- له يداه فخذ ما شئت او فذر
(اعيان الشيعه واعلام زركلى وبحار:49/239 و 318)
دُعثور
: بن حارث از صحابه رسول(ص) به شمار آمده ، گويند روزى پيغمبر (ص) در سايه درختى استراحت كرده وشمشير خود را به درختى آويخته بود. ناگهان دعثور بن حارث كه چنين ديد شمشير برداشت وبه كنار حضرت بايستاد وگفت: «اى محمد ! چه كسى اكنون تو را از دست من نجات مى دهد» ؟ حضرت فرمود: «خدا» . دست دعثور بلرزيد وشمشير از دستش بيفتاد فورا پيغمبر (ص) شمشير از او بستد وبر سرش بايستاد وفرمود: «تو را چه كسى از دست من نجات دهد» ؟ گفت: «هيچ كس . ولى من تعهد مى كنم هرگز متعرض تو نگردم وچون گذشته كسى را عليه تو نشورانم» . حضرت او را عفو نمود ورهايش ساخت . سپس وى اسلام آورد وقوم خويش را به اسلام دعوت مى كرد . (بحار:18/60)
دَعَج
: نيك سياه شدن سياهى چشم در فراخى آن ، يا نيك سياه شدن سياهى چشم در نيك سپيدى آن . (منتهى الارب)
دَعجاء
: عين دَعجاء: چشم نيك سياه.