back page fehrest page next page

دُنبَلان:

قسمى از سماروغ مأكول كه بدون ساقه وبدون ريشه در زير زمين پديد مى آيد . به عربى كَمأة گويند . به «قارچ» رجوع شود .

دُنبه:

آن جزء از گوسفند كه به جاى دم ، در خلف آن واقع شده ومحتوى چربى است. مرحوم كلينى به سندى از كاهلى نقلكرده كه گفت: در محضر امام صادق (ع) بودم ، يكى از آن حضرت در باره بريدن دنبه هاى گوسفند پرسيد ، فرمود: «اشكالى ندارد اگر هدفت از اين كار ، سامان دادن واصلاح نمودن مالت باشد» . سپس فرمود: «در كتاب على (ع) مزبور است: آنچه از دنبه قطع مى شود مردار است ونتوان از آن (در خوردن) استفاده نمود» . (بحار:64/224)

دندان:

سى ودو استخوان سخت كه در دو فك بالا وپائين مهره داران به گونه اى خاص آفريده شده

ومجموع آنها را به عربى سن گويند ودر دو مرحله شيرى ودائم مى رويند . دوران شيرى شش سال وشمار آنها بيست است . نام دندان هاى دائمى كه سى ودو عدد مى باشند عبارت است از: ثنايا (چهار پيشين در هر فك) ، انياب (دو عدد) ، طواحن صغير يا آسياهاى كوچك (چهار عدد) طواحن كبير يا آسياهاى بزرگ (چهار يا شش عدد ، اگر دندان هاى عقل درآيند) . دندان را در شرع اسلام آدابى خاص است از حيث نظافت وكيفيت نگهدارى آنها كـه ذيـل واژه هاى «مسواك» و «خلال» و «نظافت» در اين كتاب ملاحظه مى كنيد . اينك به چند حديث در اين باره اشاره مى شود:
در حديث آمده كه عيسى بن مريم (ع) به شهرى مى گذشت مردم آنجا را ديد دندانهاشان ريخته وچهره هاشان آماس كرده است ، آنها از اين بيمارى به نزد عيسى شكوه نمودند فرمود: «شما هنگام خفتن دهانتان را مى بنديد بخار درون به دهان مى رسد وريشه دندان وهمچنين چهره را فاسد مى كند ، از اين به بعد هنگام خفتن لبهاتان را گشاده داريد وبدين امر خويشتن را عادت دهيد» . آنها به دستور عمل كردند آن آفت برطرف شد .
محمد بن مسلم گويد: امام باقر (ع) را ديدم كندر مى جود به من فرمود: «اى محمد! وسمه دندان هايم را سست كرده ; كندر مى جوم كه سفتشان كند» .
در حديث آمده كه جهت درد دندان خوانده شود: «بسم الله وبالله وصلى الله على محمد وآله الطيبين صنع الله الذى اتقن كل شىء انه خبير بما تفعلون

اسكن ايها الوجع سكّنتك» .
در مورد دندان ونيز لق شدن آن بر اثر ضربه در حديث آمده كه به آب خار اشتر دهان را شسته ولثه را به آن مالش دهند .
و در حديث ديگر در باره درد شديد دندان آسيا به حجامت دستور داده شده است .
در حديث ديگر آمده كه حنظل (هندوانه ابوجهل) را پوست كنند وروغنش را بگيرند اگر دندان كرم خوردگى داشته چند قطره از آن در سوراخ دندان بريزند وپنبه اى به آن بيالايند ودر آن سوراخ نهند وبايستى در آن حال به پشت خفته باشد ، واين كار را سه بار انجام دهند .
واگر دندان كرم خوردگى نداشته باشد چند قطره از آن روغن را در گوشى كه سمت دندانِ دردناك است ، بچكانند . سه شب چنين كنند ودر هر شب دو يا سه قطره بريزند ان شاء الله شفا يابد . (بحار:14/32 و 46/298 و 95/60 و 62/161)
ابوجعفر فرّاء گويد: امام باقر (ع) يكى از دندانهايش كنده شد ، حضرت آن را در كف دستش نهاد وگفت : «الحمدلله» . سپس به فرزندش جعفر (ع) فرمود: «اين را نگه دار وچون مرا دفن نمائى آن را با من دفن كن» . پس از چندى دندان ديگرى نيز كنده شد . آن را نيز به دست گرفت وگفت: «الحمدلله» . وبه جعفر (ع) فرمود: «اين را نيز با من دفن كن» . (بحار:46/115)

عبدالله بن سنان گويد: «از امام صادق(ع) پرسيدم كه اگر كسى دندان هايش سست شده باشد ، مى تواند آنرا به طلا ببندد؟ واگر بيفتد مى تواند دندان گوسفندى به جاى آن نهد» ؟ فرمود: «آرى، اگر خواست ببندد،پس ازآن كه پاكومذكّى باشد».
زراره گويد: «پدرم از امام صادق (ع) پرسيد كه كسى مى تواند دندان انسان مرده اى را به جاى دندان افتاده خود بنهد» ؟ فرمود: «اشكالى ندارد» . (بحار:83/232)
هنگامى كه در احد سر پيغمبر (ص) ونيز دندان آسياى آن حضرت شكست دست ها را به سوى آسمان برد وگفت: «خشم خداوند آنگاه بر يهود شدت يافت كه گفتند عزير فرزند خدا است ، وبر نصارى گاهى كه عيسى را پسر خدا خواندند ، وبر اين امت هنگامى كه خون مرا بريزند ومرا در باره عترتم بيازارند . (بحار:20/71)

دندان بر جگر:

كنايه از تحمل سختى به آخرين مرحله . اميرالمؤمنين (ع) (در باره تلخى هاى روزگار) فرمود: «پلك چشمت را بر روى خاشاك ديدگانت بفشار (وبا روزگار بساز) وگرنه هرگز به خوشى وشادمانى نخواهى دست يافت» . (بحار:71/156)

دَنده:

هر يك از استخوان هاى پهلو . به عربى: ظلع . از امام صادق (ع) روايت است كه حضرت ابراهيم از بدخلقى همسرش ساره نزد خداوند شكوه نمود وحى آمد كه: «زن به دنده كج مى ماند كه اگر راستش كنى ، بشكند وچون به حال خود آن را رها سازى از آن بهره برى ، بر اين خلق وخوى شكيبا باش» . (بحار:12/116)
ديه دنده: شكستن هر يك از دنده ها كه كنار قلب بوند ، 25 دينار . شكافتن هر يك دوازده و نيم . زخم كردن آنچنان كه به استخوان برسد ، و نيز سوراخ كردن آن ، ربع ديه شكستن آن است . براى جابجا كردن آن، هفت دينار و نيم . شكستن هر يك از دنده هاى كنار دو بازو ، ده دينار . شكاف دادن آن ، هفت دينار . زخم كردن كه به استخوان برسد ، و همچنين سوراخ كردن آن، دو دينار و نيم . جابجا كردن استخوانهايش ، پنج دينار .

دَنَس:

ريمناكى ، پليدى . امام صادق(ع): «كل عمل تعمله فليكن نقيا من الدنس» . يعنى: هر عملى را كه انجام مى دهى مى بايست از پليدى پاك باشد» . (بحار:85/116)

دُنُوّ:

نزديك شدن . نزديكى . (ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى)

: پس جبرئيل به پيغمبر نزديك ونزديكتر گرديد ، آنچنان كه فاصله ميان آن دو ، به اندازه فاصله ميان دو سر كمان يا دو ذراع يا كمتر شد . (نجم:8 ـ 9)
عن ابى ذر ـ رحمه الله ـ قال: «اوصانى رسول الله (ص) بسبع: اوصانى ان انظر الى من هو دونى ولا انظر الى من هو فوقى ، واوصانى بحب المساكين والدُنُوّ منهم ...» . (بحار:69/388)

دَنِىّ:

پست ، ناكس ، دون ، خسيس ، ناچيز . وقال (ع): «عظّموا اقداركم بالتغافل عن الدنىّ من الامور» . (بحار:78/264)
موسى بن جعفر (ع): «انى لا كره للرجل ان يحمل الشىء الدنى بنفسه» . (بحار:74/148)

دُنى:

جِ دنيا .

دُنيا:

مؤنث ادنى ، اگر اصل آن را «دنائت» بگيريم ، به معنى پست تر ، واگر «دنوّ» بدانيم ، به معنى نزديكتر است . اين كلمه هميشه وصف است ، خواه موصوفش در كلام باشد ، مانند: «الحيوة الدنيا» و «العدوة الدنيا» ; يا نباشد ، مانند: (لهم فى الدنيا خزى)

.
وزندگى دنيا را دنيا مى گوئيم يا از اين جهت كه نسبت به زندگى آخرت پست تر وناچيزتر است ; يا از اين حيث كه اين زندگى از زندگى آخرت به ما نزديكتر است.
از آيات شريفه استفاده مى شود كه آن به معناى دوّم است و اصل آن دنوّ مى باشد . زيرا كه در آيات زيادى با آخرت مقابل افتاده است مثل: (اولئك الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالآخرة)

(بقره:86) . (ربنا آتنا فى الدنيا حسنة وفى الآخرة حسنة)

(بقره:201) . (حبطت اعمالهم فى الدنيا والآخرة)

(آل عمران:22) . (قل متاع الدنيان قليل والآخرة خير لمن اتقى)

. (نساء:77)
كلمه دنيا بنابر تعداد المعجم المفهرس صد وپانزده بار در قرآن مجيد تكرار شده است ودر تمام آنها صفت زندگى كنونى است مگر در چهار محل كه صفت آسمان وكنار بيابان آمده است.
مثل: (اذ انتم بالعدوة الدنيا وهم بالعدوة القصوى والركب اسفل منكم)

(انفال:42) . عدوه به معنى حاشيه وكنار بيابان است وقصوى مؤنّث اقصى است ، يعنى: آنگاه كه شما مسلمين در نزديكترين حاشيه وادى به مدينه بوديد وآنها در دورترين كنار آن ، وكاروان ابوسفيان پائين تر از شما بود .
(انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب)

(صافات:6) . يعنى: ما آسمان نزديكتر را مزيّن گردانديم با زينتى كه كواكب باشد . همچنين است آيه 12 سوره فصّلت و 5 سوره ملك .
در اين آيات كلمه دنيا قطعاً به معنى نزديكتر است . در بعضى از آيات مثل: (من كان يريد حرث الدنيا)

(شورى:20) كه حيات ذكر نشده و در تقدير مى باشد . يعنى: «حرث الحياة الدنيا».
جوهرى در صحاح گفته: «دنيا به علت نزديك بودنش دنيا ناميده شده» . در قاموس واقرب گفته: «دنيا نقيض آخرت است» . در نهايه مى گويد: «دنيا اسم اين زندگى است كه آخرت از آن دور است» .
آيات و روايات در باره دنيا فراوان آمده كه بيشتر آنها به مضمون هشدار انسان از فريفته شدن وى به ظواهر فريبنده آن است زيرا خداوند اين جهان را سراى موقت به هدف عمل در آن و اندوختن توشه براى سراى ابدى آخرت آفريده و به منظور تعديل اراده در جهت عمل ظاهرى فريبنده بدان داده كه انگيزه خير و شر و نكوكارى و بدكارى در آن متوازن باشد (انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوكم)

و فرمود:
(و ما الحيوة الدنيا الاّ متاع الغرور)

پيغمبر اكرم فرمود: «الدنيا دنييان دنيا بلاغ و دنيا ملعونة» (دنيا دوگونه است : دنيايى كه آدمى را به كامرانى جاويد مى رساند و دنيايى كه ملعون و از نظر خدا مطرود است) (مجمع البيان) . پس معيار نيكى و بدى دنيا نحوه بهره بردارى انسان از دنيا است كه اگر به آن گونه كه خداوند بدان منظور آن را آفريده از آن بهره بردارى كند بهترين جا و بهترين فرصت است و اگر خود را جاويد آن پندارد چنانكه فرمود: (لكنه اخلد الى الارض)

خود را تباه و هلاك ساخته . و اينك رواياتى كه در اين باره آمده است:
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: نيكو سرايى است دنيا براى كسى كه از آن براى آخرت توشه بيندوزد و بد سرايى است براى آن كس كه سدّ راه آخرتش گردد و وى را از رسيدن به رضاى پروردگار بازدارد .
و فرمود: چنان در دنيا زندگى كن كه گوئى غريبى يا راهگذرى . و فرمود: اگر دنيا نزد خداوند به اندازه بال مگسى ارزش داشت شربت آبى به كافر نمى داد .
و فرمود: از خوارى دنيا نزد خدا اين بس كه يحيى بن زكريا به خواست زنى به قتل رسد .
و فرمود: اگر دنيا را آنچنان كه من مى شناسم مى شناختيد هرگز در غم آن نبوديد (كنزالعمال:3/194 ـ 239)
روزى اميرالمؤمنين (ع) شنيد يكى دنيا را به بدى ياد مى كند . فرمود: (خير ، دنيا را نشايد نكوهش نمود) دنيا سراى راستى و صداقت است براى كسى كه به راستى در آن درآيد و خانه نجات است براى آن كس كه آن را درك كند و خانه ثروت اندوزى است براى كسى كه از آن توشه بردارد ، دنيا محل نزول وحى خدا و نمازگاه فرشتگان او و سجده گاه پيامبرانش و تجارتگاه دوستانش مى باشد كه آنان رحمت پروردگار خويش را در آن به سود بردند و بهشت را بدان خريدند ، پس به كدام عيب توان دنيا را مذمت نمود ؟! در صورتى كه خود دنيا جدائى خويش را از شما اعلام داشته و به فراق و بىوفائيش فرياد زده و به شادى (كوتاه مدت) خود نمونه شادى جاويد بهشت و به گرفتارى (زودگذر) خود گرفتارى آن جهان نشان داده تا شما را از عذاب دوزخ بيم دهد و به نعيم بهشت تشويق نمايد ، پس اى آنكه دنيا را مذمت مى كنى و اين را براى خود بهانه مى سازى كى دنيا تو را فريفته و كى به تو نيرنگ زده ؟! آيا به بدنهاى پوسيده پدرانت يا به اجساد به زير خاك خفته مادرانت ؟ چه بسيار بيماران كه به دست خود آنها را پرستارى نمودى و به بالينشان نشستى و به هر پزشكى مراجعه كردى و هيچ دارو آنها را سود نداد و سرانجام در پيش چشمت از اين جهان به جهان ديگر رخت بستند . (كنز:3/732)
در اندرزنامه اميرالمؤمنين (ع) به فرزندش چنين آمده: و بدان كه دنيا برقرار نگشته جز بر آنچه كه خداوند آن را بر آن قرار داده كه آن عبارت است از نعمتها (يى كه در اختيار بشر نهاده) و ابتلائات و آزمايشها (يى كه در كنار آنها است) و پاداش در روز جزا ، و آنچه كه خود خواسته و ما نمى دانيم ، و اگر

چيزى از اين گونه (مسايل چون حكمت آفرينش دنيا) بر تو مبهم ماند (زبان به اعتراض مگشا و) آن را بر نادانى خود حمل كن ... . (نهج: نامه 31)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خردمندان با عقل خداداده خويش به پايان ـ زندگى ـ دنيا مى انديشيدند نه به آغاز آن (و لذا چنان عمل مى كردند كه در پايان زندگى پاك و روسفيد ديده از اين جهان ببندند) و به باطن دنيا (كه محل آزمايش است) نه به ظاهر (فريبنده) آن ، و چون به تلخى عاقبت آن پى برده بودند از شيرينى كنونى آن لذت نمى بردند ...
و فرمود: روزگار (چون نيك بسنجى) دو روز (بيش نى) است: يك روزش به سود تو و روز ديگرش به زيان تو ، پس چون به سود تو بود بى اندازه شادان مباش و چون به زيان تو بود شكيبا باش كه اين هر دو بگذرد.
امام صادق (ع) فرمود: هر كه بيشتر انگشتش به دنيا فرو رفته باشد حسرت و افسوسش هنگام جدائى از دنيا بيشتر خواهد بود . (بحار:73/111 و 81 و 19)
امام باقر (ع) فرمود: دنيا در نظر خردمندان بسان سايه بارانداز است . (بحار:78/183)
امام صادق (ع) فرمود: دنيا در نظر من آنقدر بى ارزش است در حد گوشت مردارى كه هنگام ناچارى از آن بخورم . (بحار:2/27)
پيغمبر (ص) فرمود: غافل ترين مردم كسى است كه از دگرگونى دنيا از حالى به حالى پند نگيرد . (بحار:71/324)
امام عسكرى (ع) فرمود: اگر همه مردم عاقل بودند دنيا خراب مى شد (و كسى به عمران و آبادانى آن نمى پرداخت) . (بحار:1/95)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: دنيا دامى است كه هر كه از آن غفلت نمود در آن بيفتاد . (غرر)
پيغمبر (ص) فرمود: هيچگاه بدگوئى دنيا مكنيد كه دنيا براى مؤمن نيكو مركبى است: به (امكانات) آن به كار خير دست مى يابد و خود را از بدى نجات مى دهد . چون بنده اى بگويد خدا دنيا را لعنت كند دنيا به وى گويد: خدا هر يك از ما را كه به خداى خويش نافرمان تريم لعنت كند . (بحار:77/178)
امام صادق (ع) فرمود: خداوند مال دنيا را به هر نيك و بدى مى دهد ولى ايمان را جز به دوستانش ندهد . (بحار:68/204)
امام صادق (ع) فرمود: روزى پيغمبر(ص) از جائى مى گذشت مردار بزغاله اى را ديد كه بر مزبله اى افتاده است ، به اصحاب فرمود: اين بزغاله مرده به چند مى ارزد ؟ عرض كردند: يا رسول الله اين در آن وقت كه زنده بود معلوم نيست به يك درهم مى ارزيد اكنون كه مرده است . فرمود: به خدا سوگند كه دنيا نزد خدا از اين بزغاله بى ارزش تر است . (بحار:73/55)

امام سجاد (ع) فرمود: دنيا چون پلى است از آن عبور كنيد و به آبادانيش مپردازيد . (بحار:14/319)
يكى از ياران رسول (ص) گويد: روزى در كنار پيغمبر (ص) نشسته بودم ناگهان ديدم حضرت به دست خويش چيزى از خود مى راند ولى چيزى را به چشم نمى ديدم . عرض كردم: اين چيست كه آن را از خود مى رانى ؟ فرمود: دنيا است كه خود را در برابر من آراسته به آن گفتم از من به دور شو كه به من دست نخواهى يافت . (كنزالعمال حديث 18597)
امام صادق (ع) فرمود: در كتاب على(ع) آمده كه دنيا به مارى مى ماند كه بدنى نرم (و خوش خط و خال) دارد ، خردمند از آن بگريزد و كودك نادان بدان سرگرم شود .
و فرمود: دنيا به آب دريا مى ماند كه هر چه تشنه از آن بنوشد تشنه تر گردد تا گاهى كه او را بكشد .
امام صادق (ع) فرمود: كسى كه هر صبح و شام بزرگترين همّ و غمّش دنيا بود خداوند فقر را همواره مد نظرش سازد و امورش را پراكنده كند و از دنيا بيش از سهم مقررش به دستش نيايد ، و كسى كه هر صبح و شام بزرگترين هدفش آخرت بود خداوند حالت بى نيازى و توانگرى به قلبش جاى دهد و امور زندگيش را سر و سامان بخشد .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: هر آنكس كه هر بامداد در غم دنيا بود به حقيقت چنين كسى به خدا بدبين است و آن كس كه بزرگترين هدف خويش را دنيا پندارد وى در بدبختى و غمى دور و دراز خواهد بود . (بحار:73/17 ـ 81)
اميرالمؤمنين (ع) در نامه اش به عثمان بن حنيف در اين باره چنين مى نگارد: اى دنيا از من دور شو كه مهارت را بر كوهانت فكندم (بسان شترى كه صاحبش به كلى از آن بيزار شده باشد) كه از چنگال هايت جستم و از دامهايت رستم و از رفتن در لغزشگاه هايت دورى گزيدم ، كجا شدند كسانى كه آنها را به بازى و شوخى هايت به فتنه و گمراهى كشيدى ؟ اينك همانها گروگان گورها و فرو رفته در لحدهايند . به خدا سوگند كه اگر تو به چشم ديده مى شدى و كالبدى محسوس مى بودى حدود (كيفرى) الهى بر تو اجرا مى نمودم به سزاى بندگانى كه به آرزوها فريبشان دادى و مردمانى كه به پرتگاه ها افكندى و پادشاهانى كه به نابودى سپردى ...
عيسى بن مريم (ع) فرمود: اين حقيقت به شما گويم كه ناتوان ترين شما در برابر ناملايمات كسى است كه بيشتر دنيا را دوست دارد و تواناترين شما در برابر ناملايمات آن كسى است كه به دنيا بى رغبت تر بود .
امام صادق (ع) فرمود: ما مردم ، دنيا را دوست داريم در صورتى كه اگر بدان دست نيابيم ما را به از آن بود كه آن را به دست آريم .
از آن حضرت روايت شده كه اميرالمؤمنين (ع) در نامه اى كه به يكى از ياران خويش نوشت وى را

چنين اندرز داد: تو را و خودم را به مواظبت از فرامين خداوندى سفارش مى كنم كه مخالفت او روا نبود و به كسى جز او اميدى نباشد و بى نيازى را تنها از كرم و بزرگوارى او توان بدست آورد چه اگر كسى از خدا بترسد و از او بيمناك بود همواره عزيز و نيرومند و سير و سيراب بود و عقل و ديدش از ديد مردم دنيا فراتر رود ، جسمش در ميان مردم دنيا ولى قلب و عقلش به سوى جهان ابدى متوجه باشد پس وى به نور دلش شراره هاى محبت دنيا را فرو نشاند ، حرام دنيا را كثيف و پليد داند و از شبهاتش دورى كند و از حلال خالصش نيز به قدر ضرورت بهره برد . پس دنيا را از خود بران كه دوستى دنيا آدمى را كر و كور و لال مى سازد و گردن را كج مى كند ، پس بقيه عمر خويش را درياب و امروز و فردا مكن چه پيشينيان كه تباه گشتند بر اثر دلبستگيشان به دنيا و وطن گزيدن در آن بود لذا وظيفه امروزشان را به فردا محول ساختند و ناگهان امر خدا در رسيد و به تاريكى گور منتقل شدند در حالى كه هيچ آمادگى براى آن سرا نداشتند.
ابن ابى يعفور گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: ما دنيا را دوست داريم . فرمود: كه با آن چه كنى ؟ گفتم: بدين هدف كه در آن ازدواج كنيم و مالى از آن بدست آريم كه در حج هزينه كنيم و بر عيال و دوستان انفاق كنيم و صدقه دهيم . فرمود: اين كه دنيا نيست بلكه آخرت است .
امام صادق (ع) فرمود: دلبستگى به دنيا مايه غم و اندوه و بى علاقگى به دنيا مايه آسايش روح و بدن خواهد بود .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اى مردم از دوستى دنيا دورى كنيد كه دنيا سر هر گناه و درب ورودى هر بلاء و سامان دهنده هر فتنه و فساد و انگيزه هر مصيبتى است . (بحار:14/312 و 73/75 ـ 106 و 78/240 و 54)

«ترك دنيا»

روزى پيغمبر (ص) اصحاب صفه را موعظه مى كرد . سعد بن اشج آنچنان تحت تاثير سخنان حضرت قرار گرفت كه منقلب گشت و عرض كرد: اى پيغمبر پس از مرگ با ما چه خواهد شد ؟ فرمود: حساب است و قبر است و آنگاه تنگى يا گشادى آن . عرض كرد شما نيز از اين خطرات بيمناكى ؟ فرمود: نه ، ولى در پيشگاه خدا از نعمتهاى پياپى كه به من ارزانى داشته شرمنده ام كه يك هفتم شكر آن را نيز نتوانم ادا نمود . سعد گفت: من از هم اكنون رسول خدا و جمع حاضر را گواه مى گيرم كه خواب شب و خوراك روز و بستر خواب و آميزش با مردم و نزديكى با زنان را بر خويش حرام كردم . پيغمبر (ص) فرمود: كار شايسته اى نكردى ، زيرا اگر تو معاشرت با مردم را ترك كنى امر به معروف و نهى از منكر را چگونه توانى ؟! و ديگر اين كه بيابان نشينى پس از شهرنشينى كفران نعمت است . در شب بخسب و در روز غذا بخور و جز طلا و نقره و پوشاك حرام هر چه خواهى بپوش و با زنان بياميز . اى سعد

هم اكنون از جانب من به نزد قبيله بنى مصطلق رو كه فرستاده مرا نپذيرفته اند و رد كرده اند . وى به آنجا رفت و صدقات آنها را دريافت نمود و برگشت . حضرت فرمود: آنها را چگونه مردمى يافتى ؟ گفت: بهترين قبيله بودند زيرا افراد قبيله با يكديگر به حسن خلق رفتار مى نمودند . (بحار:22/31)

دَنيئة:

نقيصه وعيب . ج: دنايا . قيل للحسن بن علىّ (ع): «ما الدنيئة» ؟ قال: «النظر فى اليسير ومنع الحقير» . (بحار:78/102)

دَنِيّة:

مؤنث دنى ، پست و حقير . پستى وحقارت . اميرالمؤمنين (ع): «ايها الناس ! ان المنية قبل الدنية» (بحار:77/282) . و در حديث ديگر از آن حضرت: «المنية لا الدنية» (بحار:78/44) . «عليكم بمكارم الاخلاق فانها رفعة ، واياكم والاخلاق الدنية، فانها تضع الشريف وتهدم المجد» (بحار:78/53) . «المنية ولاالدنية ، والتقلّل ولا التوسّل» . (نهج: حكمت 396)

دُو:

عدد معروف ، اثنان ، اثنتان ، اثنين ، اثنتين . اميرالمؤمنين (ع): «اى مردم ! من بيش از هر چيز از دو چيز بر شما بيمناكم: پيروى از هوا وهوس ، وآرزوهاى دراز» (نهج: خطبه 42) . امام صادق (ع): «حريص از دو صفت نيك محروم مى گردد ودر عوض به دو خصلت ناپسند دچار مى شود: از قناعت محروم مى شود وراحت وآسايش را از دست مى دهد ، از رضا (خوشنودى از كار خدا) محروم مى گردد ودر نتيجه يقين را از دست مى دهد . (بحار:73/161)
رسول خدا (ص): «دو صفت است كه برتر از آنها صفتى نباشد: ايمان به خدا وسود رسانى به بندگان خدا ، ودو خصلت است كه در بدى برتر از آنها نباشد: شرك به خدا وزيان رسانيدن به بندگان خدا» (بحار:77/139) . «دو خصلت است كه در مؤمن جمع نشوند: بخل وبدگمانى به خدا در مورد رزق و روزى» . (بحار:77/174)

دَواء:

دارو . ج: اَدوِيَة . يونس بن يعقوب گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: «بسا يكى دوا مى نوشد وبر اثر آن مى ميرد ، وبسا از دوائى كه مى نوشد شفا مى يابد وبيشتر آن است كه شفا بيابد» . حضرت فرمود: «خداوند هيچ دردى را نيافريده مگر اين كه دوائى را براى آن مقرر فرموده ، پس دوا بنوش ونام خدا بر آن ببر» (بحار:62/66) . امام كاظم (ع): «هيچ دوا نباشد جز آن كه دردى را (در بدن) تحريك كند ، وهيچ چيز براى سلامتى به از خوددارى از غذاى غير ضرورى نباشد» (بحار:62/68) . به «درمان» نيز رجوع شود.

دَوائِر:

جِ دائرة . به «دائرة» رجوع شود .

دَوابّ:

جِ دابّة . به معنى جانورانى كه بر روى زمين سير كنند . مأخوذ از دبيب كه به معنى بر زمين جنبيدن است . (ان شرّ الدوابّ عندالله الصمّ البكم الذين لا يعقلون)

. (انفال:22)

دَواجِن:

جِ داجِن ، جانورانى كه آدمى آنها را نگهدارى مى كند . رسول الله (ص): «اكثروا من

الدواجن فى بيوتكم ، تتشاغل بها عن صبيانكم» . (بحار:63/74)

دَوّار:

گردنده . گردان . سخت گردان .

دوازده:

عدد بين يازده وسيزده ، اثناعشر ، اثنى عشر ، اثنتا عشر ، اثنتى عشر . اين عدد پنج بار در قرآن كريم آمده است:
1 ـ دوازده ماه سال: (ان عدّة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا فى كتاب الله)

. (توبه:36)
2 ـ دوازده نقيب بنى اسرائيل: (وبعثنا منهم اثنى عشر نقيبا)

. (مائده:12)
3 و 4 ـ دوازده چشمه كه به فرمان خدا براى بنى اسرائيل در دوران سرگردانى از زمين جوشيد: (فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا)

(بقره:60) . (فانبجست منه اثنتا عشرة عينا)

. (اعراف:160)
5 ـ اسباط بنى اسرائيل: (وقطعناهم اثنتى عشرة اسباطا امما)

. (اعراف:160)
دوازده امام: ائمه اثنى عشر . به عقيده اكثريت شيعه بعد از حضرت رسول (ص) دوازده امام يكى پس از ديگرى جانشين آن حضرت بودند ، وآنان عبارتند از:
1 ـ على بن ابى طالب ، ملقب به مرتضى واميرالمؤمنين .
2 ـ حسن بن على ، ملقب به مجتبى .
3 ـ حسين بن على ، ملقب به سيدالشهداء .
4 ـ على بن الحسين ، ملقب به زين العابدين و سجاد .
back page fehrest page next page