گُراز :
خوك نر .
گُرازان :
جلوه كنان وخرامان .
گُرازيدن :
به تبختر راه رفتن .
گَرامى :
معزّز ومكرّم . ارجمند ومحترم. قرآن كريم ، خطاب به گناهكار : «بچش (عذاب دوزخ را) كه تو همان كسى هستى كه (در دار دنيا) گرامى وبزرگ بودى» . (دخان:49)
پيغمبر اكرم (ص) : بهترين زنانتان آن زن است كه زاينده ومهربان وعفتمند بوده ودر نزد خانواده خود گرامى ومحترم وبا شوهرش رام وتسليم باشد . (وسائل : 20/28)
گرامى از نظر خداوند :
معيار وملاك گرامى بودن به نزد خداوند را مى توان به وضوح از قرآن كريم ، به دست آورد :
«اى مردم ! ما همه شما را از يك نر وماده آفريديم (در اصل خلقت تفاوت وامتيازى نيست) وشما را شاخه ها وايل وتبارها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (مثلاً محمد تميمى را از محمد طائى جدا كنيد ، وگرنه قبيله وعشيره به كسى امتيازى نمى دهد) همانا گرامى ترين شما به نزد خداوند ، پرهيزكارترين وخداى ترس ترين شما است» . (حجرات:13)
در حديث امام باقر (ع) آمده كه روزى سلمان با جمعى از تبار قريش در مسجد پيغمبر نشسته بود ، قريشيان به سخن درباره اصل ونسب خويش پرداختند وهر يك امتياز نژادى خود را اظهار مى نمود . در اين بين عمر بن خطاب رو به سلمان كرد وگفت : بگو تو كيستى وپدرت كيست و اصل وتبارت چيست ؟ سلمان گفت : من سلمان فرزند بنده اى از بندگان خدا كه گمراه بودم وخداوند به بركت محمد (ص) مرا هدايت نمود ودرويش بودم ; خداوند مرا به وسيله محمد (ص) غنى وبى نياز ساخت وبرده بودم وخداوند به وسيله محمد (ص) آزادم كرد ; اين است اصل من واين است نسب من. در اين حال كه سلمان در اين سخن بود، پيغمبر (ص) وارد مسجد شد وسخنان سلمان را شنيد . سلمان ماجرى را به عرض حضرت رساند . پيغمبر (ص) رو به جماعت قريش نمود وفرمود : اين را بدانيد كه حسب وشرف هر كسى دين او وشخصيت هر كس به خلق وخوى او ، و اصل آدمى عقل او مى باشد كه خداوند عزّ وجل فرموده : (انا خلقناكم من ذكر وانثى ...) . سپس حضرت خطاب به سلمان نمود وفرمود : هيچيك از اينها داراى امتيازى نخواهد بود جز به تقواى خداى عزّ وجل واگر تو داراى تقوى باشى همين تو (كه غريب اين ديارى) بر تر خواهى بود . (برهان : 4/210)
گراميداشت :
چيزى كه به منظور احترام كسى پيشكش وى كنند يا كارى كه بدين منظور براى كسى انجام دهند . به عربى «كرامه» و «اكرام» و «اكرامية» گويند . اميرالمؤمنين (ع) : بزرگان را چيزى چون گراميداشت به بردگى نكشيد . (غرر الحكم)
سماعة بن مهران گويد : از امام صادق(ع) راجع به كسى كه عطر به وى دهند و او نپذيرد وبرگرداند پرسيدم ; فرمود : سزاوار نيست كه وى گراميداشت را رد كند . (وسائل : 2/147)
حسن بن جهم گويد : از امام موسى بن جعفر (ع) شنيدم كه اميرالمؤمنين (ع) مى فرمود : گراميداشت را جز درازگوش رد نكند . عرض كردم : چه نوع گراميداشتى ؟ فرمود : مانند عطرى كه تقديم مهمان كنند يا متكائى كه جهت تكيه زدنش برايش حاضر كنند واز اين قبيل . (وسائل : 2/147)
رسول خدا (ص) : چون به يكى از شما گراميداشتى عرضه كنند ، آن را بپذيرد و رد نكند ، كه جز درازگوش ، گراميداشت را رد ننمايد . (وسائل : 12/103)
گرامى داشتن :
عزيز داشتن . اعزاز واكرام نمودن . قرآن كريم : «هر كه را كه خداوند خوار دارد كس نباشد كه بتواند وى را گرامى بدارد ; زيرا خدا است كه هر چه خواهد مى كند» . (حج:17)
امام صادق (ع) : كسى كه چون برادر مسلمانش بر او وارد شود ، وى را گرامى دارد ، به حقيقت خداى راگرامى داشته است. (بحار:74/298)
امام باقر (ع) : در مناجات خداوند به موسى (ع) آمده : اى موسى ! سائل را به عطائى هر چند اندك ، گرامى دار ويا محترمانه او را از خود رد كن . (وسائل:9/419)
امام صادق (ع) : خداوند مى فرمايد : از خشم من ايمن باشد كسى كه بنده مؤمن مرا گرامى بدارد . (وسائل : 12/264)
رسول خدا (ص) : هر كس برادر مؤمن خود را به سخنى مهرآميز گرامى بدارد وگرد غم از رخساره اش بزدايد ، تا گاهى كه با وى در اين حالت مى باشد ، پيوسته در سايه رحمت خداوند باشد . (وسائل : 16/376)
گِران :
سنگين . سخت . ثقيل . در مقابل سبك وخفيف . قرآن كريم : «ما سخنى گران (يعنى قرآن) بر تو (اى پيغمبر) القاء خواهيم نمود» . (مزّمّل:5) . «اين مردمان دنياى نقد وعاجل را دوست دارند وروز گرانى را ناديده مى گيرند واز ياد مى برند» . (انسان:27)
اميرالمؤمنين (ع) : حق ، گران اما گوارا ، و باطل ، سبك اما بلاخيز ومرگ آور است . (نهج : حكمت 376)
گِران :
بيش بها . غالى . در مقابل ارزان ورخيص .
اميرالمؤمنين (ع) : به بهشت رفتن ارزان وبه دوزخ رفتن گران است . (بحار:78/90)
امام صادق (ع) در معنى آيه (انّى اراكم بخير); شعيب (ع) به قوم خود گفت : من شما را در وضعى نيكو مى بينم (هود:84)، فرمود : چون نرخهاشان ارزان بود . (بحار:12/387)
گِرانى :
بيش بهائى . بالا بودن بهاى كالا. غلاء . مقابل ارزانى ورخص .
مفضل بن عمر گويد : از امام صادق (ع) معنى آيه (ولنذيقنَّهم من العذاب الادنى دون العذاب الاكبر) ; همانا آنان را عذاب كوچكتر بچشانيم پيش از آن كه به عذاب بزرگتر دچار گردند (سجده:21) پرسيدم ، فرمود : عذاب ادنى گرانى نرخها وعذاب بزرگتر ظهور حضرت مهدى است كه به شمشير خروج مى كند . (بحار:51/59)
رسول خدا (ص) : هر آن كس يكى از موادّ غذائى را تا چهل روز نگهدارى نمايد به انتظار گرانى ، وى از خدا بيزار خواهد بود. (بحار:62/290)
از ابوحمزه ثمالى روايت شده كه روزى به نزد امام سجّاد (ع) سخن از گرانى به ميان آمد ، حضرت فرمود : مرا چه به گرانى ؟! اگر اجناس گران شود بر او (يعنى خدا) است ، واگر ارزان شود بر او است . (بحار:46/55)
رسول خدا (ص) : نشان خوشنودى خداوند از بندگانش ; ارزانى نرخهايشان وعدالت گسترى زمامدارانشان ، ونشان خشم خدا بر بندگان خود ، ستم پيشگى زمامداران وگرانى نرخهايشان مى باشد . (بحار : 77/139)
هر آن كس يكى از موادّ غذائى را چهل روز انبار كند بدين منظور كه آن را گران تر به مسلمانان بفروشد ، سپس آن را بفروشد وهمه بهاى آن را صدقه دهد ، كفّاره اين گناه وى نگردد . (بحار : 103/89)
گراييدن :
رغبت وخواهش وميل كردن . (برهان)
گُربه :
حيوان خانگى معروف كه به عربى «سنّور» و «قطّ» خوانند . حرام گوشت و قابل تذكيه است . در حديث آمده كه روزى پيغمبر (ص) مشغول وضو بود گربه اى به كنار حضرت آمد متوجه شد كه تشنه است ، آب وضوى خود را جلوى گربه نهاد تا سيراب شد وسپس وضوى خود را تمام كرد . (سفينة البحار)
از امام صادق (ع) روايت شده كه زنى بخاطر اينكه گربه اى را بسته بود تا از تشنگى به هلاكت رسيد ، به عذاب الهى گرفتار شد . (بحار : 64/267)
گِرد :
دور وحوالى واطراف . حول . مستدير .
گَرد :
خاك وغبار . غبار برخاسته . در حديث آمده : از گرد وغبار دورى كنيد واجتناب ورزيد ، كه تنگى نفس از همين گرد و غبار است . (ربيع الابرار : 1/212)
گِرداگِرد :
اطراف و جوانب ، پيرامون ، حول .
گَردَن :
عضو معروف بدن . به عربى «جِيد وعُنُق ورَقَبَة» گويند .
قرآن كريم : «ما پيامد ونتيجه اعمال هر كسى را طوق گردن وى ساختيم ...» (اسراء:13) . «ما بر گردنهاشان (يعنى كفّار) غلها نهاديم ...» (يس:8) . «اگر بخواهيم آنچنان آيتى از آسمان بر آنان (متمرّدان) فرود آريم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع بوَند» . (شعراء:4)
در حديث ، از بريدن ويا شكستن گردن حيوانى بسمل شده ، پيش از آن كه جان دهد ، نهى شده است . (وسائل : 24/29)
اميرالمؤمنين (ع) : حالت ناچارى ، گردنهاى مردان را به خوارى كج مى كند . (غرر الحكم)
گردنكشى :
تكبر وغرور وسركشى . (قال الملأ الذين استكبروا من قومه ...) ; گردنكشان قوم صالح (پيغمبر) به ضعفائى كه به وى ايمان آورده بودند (به تمسخر) گفتند: شما مى دانيد كه صالح فرستاده خدا است ؟ آنان گفتند : آرى ما بدانچه او آورده ايمان داريم . گردنكشان گفتند : ولى ما بدانچه شما به آن ايمان داريد ، منكر مى باشيم ... (اعراف:75)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : گردنكشى نعمت را از آدمى مى ستاند وبدبختى به بار مى آورد . (غرر الحكم)
امام صادق (ع) فرمود : خداوند به داود وحى نمود كه گردنكشان را بگوى : مرا ياد نكنند ; زيرا چون بنده اى به ياد من آيد من نيز او را ياد كنم وچون گردنكش را ياد كنم بر او خشم نمايم واو را از درگاه خود برانم . از آن حضرت روايت شده كه هيچ موضعى نزد خداوند محبوب تر از مسعى (بين صفا ومروه) نباشد ; زيرا هر گردنكشى در آنجا (به سعى وهروله) خوار گردد . (بحار:/14 و 99) به «طغيان» و «سركشى» و «تكبر» رجوع شود .
گردن نهادن :
فروتنى كردن وفرمانبردارى نمودن . تسليم شدن ومنقاد گرديدن .
گردنه :
كتل . عقبة .
گِردو :
درختى با ميوه اى معروف . به عربى «جوز» گويند .
از اميرالمؤمنين (ع) نقل است كه خوردن گردو در شدّت گرما ، حرارت درون را تحريك مى كند وتوليد دمل در بدن مى كند ، ودر زمستان كليه ها را گرم مى سازد وسردى را برطرف مى كند . (بحار:66/198)
در حديث امام صادق (ع) آمده كه هر يك از گردو وپنير به تنهائى درد ، وچون گرد آيند ، درمان مى باشند . (سفينة البحار)
گردو بازى :
نوعى بازى كودكان . در حديث آمده كه امام باقر (ع) نهى مى نمود از اينكه پول به دست آمده از گردو بازى كودكان مصرف شود ومى فرمود : حرام است. (بحار:103/53)
گُرده :
عضو مخصوص ميان دو كتف كه سنگينى كوله بر روى آن افتد . ميان دو شانه پائين گردن از پشت . به عربى «كاهِل» گويند . كلوه . قلوه .
گُرز :
عمود آهنين . به عربى «مِقمَع» . قرآن كريم : «آنان (كافران) را گرزهاى آهنين (در دوزخ) مهيّا باشد» . (حج:21)
گرسنگى :
مقابل سيرى . به عربى : «جوع ، سَغَب ، عَوق» .
قرآن كريم : «و البته شما را به (سختيهائى)مانند ترس وگرسنگى وكمبود در اموال ونفوس وآفات زراعت بيازمائيم ، وشكيبايان را كه هنگام ورود مصيبت ، خويشتن را از آن خدا دانند وبه بازگشتشان به خدا ايمان دارند ، مژده بده ، كه درود خداوندشان ورحمت او بر آنها است» . (بقرة : 156 ـ 158)
خداوند از باب نمونه كار ، داستانى را تذكر مى دهد : «شهرى بود كه شهروندان آن در كمال ايمنى واطمينان خاطر در آن زندگى مى كردند وروزيشان از هر سوى بسوى آنان سرازير بود . آنان نعمتهاى خدا را ناديده گرفته كفران ورزيدند ، خداوند به موجب آن كفران ، آنان را زير پوشش گرسنگى وخوف قرار داد» . (نحل:112)
اميرالمؤمنين (ع) : چه بسيار روزه دار كه از روزه خود جز گرسنگى وتشنگى بهره اى نبرد . (نهج : حكمت 145)
امام سجاد (ع) : هر آنكس مؤمن گرسنه اى را از گرسنگى نجات دهد واو را سير كند ، خداوند وى را از ميوه هاى بهشت اطعام نمايد . (وسائل : 5/114)
اميرالمؤمنين (ع) : فرمود : بيمارى با گرسنگى در يك بدن فراهم نيايند . (مستدرك الوسائل : 3/82)
خداوند به داوود پيغمبر وحى نمود كه من پنج چيز را در پنج چيز قرار دادم ومردمان ، آنها را در پنج ديگر مى جويند وبدانها دست نمى يابند ; دانش را در گرسنگى وسختى قرار دادم ومردم ، آن را در سيرى وراحتى مى جويند ; لذا بدان دست نمى يابند ... (بحار : 78/453)
در حديث آمده كه يوسف صدّيق (ع) در سالهائى كه مردم دچار قحطى بودند خود را گرسنه مى داشت در حالى كه وى مقسّم ارزاق بود ومى گفت : بيم آن دارم كه مبادا گرسنگان را از ياد ببرم .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : موسى بن عمران (ع) از گياهان صحرا مى خورد آنچنان كه از لاغرى سبزى گياهان از زير شكمش نمايان بود ، و هنگامى كه گفت : خداوندا ! (انّى لما انزلت الىّ من خير فقير) ، وى به گرده نانى نياز داشت .
از حضرت رضا (ع) روايت شده كه پيغمبر (ص) فرمود : روزى فرشته اى به نزد من آمد وگفت : اى محمد ! پروردگارت سلامت مى رساند ومى فرمايد : اگر بخواهى بطحاء مكه را برايت زر ناب سازم . من عرض كردم : خداوندا ! اگر يك روز سير باشم وتو را سپاس گويم وروز ديگر گرسنه باشم وتو را بخوانم ، بهتر وخوشتر دانم .
امام باقر (ع) فرمود : پيغمبر اكرم (ص) از روزى كه به نبوت مبعوث گشت تا روزى كه از اين جهان رخت بربست سه روز متوالى از نان گندم سير نشد . (سفينة البحار)
ابوقلابه از اميرالمؤمنين (ع) روايت كند كه گفت : روزى پيغمبر (ص) را در يكى از كوچه هاى مدينه ديدم ، عرض كردم : پدر ومادرم به فدايت ! به چه سبب اين وقت از خانه بيرون آمده اى ؟ فرمود : گرسنگى به من فشار آورده . عرض كردم ممكن است چند لحظه اى همين جا باشيد تا من بيايم ؟
حضرت در سايه ديوارى نشست ومن به راه افتادم ، در ميان باغى يكى را ديدم كه نهالهاى خرما نشانده بود ، به وى گفتم : موافقى كه چند دلو آب جهت آبيارى نهالها بكشم ومرا در برابر هر دلو يك دانه خرماى پاكيزه بدهى ؟ گفت : آرى بهترين خرماى خود را به تو دهم . من شروع كردم به كشيدن آب وهر دلو كه مى كشيدم يك دانه خرما به من مى داد تا جمعاً يك مشت خرما شد . به وى گفتم : اگر ممكن است دسته تره اى نيز به من ده . وى مقدارى تره نيز به من داد . اينها را برداشتم وبه نزد پيغمبر (ص) بازگشتم . حضرت گوشه جامه خويش را بگسترد ، خرماها را بر آن ريختم وحضرت تناول نمود وفرمود : مرا سير كردى خدا تو را سير كند . (كنزالعمال:18634)
گُرِسنه :
ضدّ سير . سغبان . جايع . جوعان .
امام صادق (ع) : از جمله امورى كه موجب مى شود خداوند از جرائم بنده اش درگذرد ، غذا دادن به گرسنه است (بحار:74/361) . هركس گرسنه اى را سير كند ، خداوند نهرى را در بهشت برايش جارى سازد . (بحار : 74/386)
گَرشاسِب :
پسر اترد پسر شم پسر تورك پسر شيدسب پسر تور پسر جمشيد . وى معاصر فريدون بوده ، تركستان وخطا را مسخر كرده است . حكيم اسدى طوسى فتوحات او را منظوم نموده وبه «گرشاسب نامه» موسوم است .
گرفتار :
اسير . در بند .
اميرالمؤمنين (ع) : هر كه را خداوند به وى مال وثروتى عطا كرده است ، مى بايست با آن خويشان خود را دستگيرى نمايد واز ميهمانان به شايستگى پذيرائى كند وبا آن مال ، اسيران وگرفتاران در بند را آزاد سازد وراهگذران را مدد رساند ودرمانده وبدهكار را كمك كند ... (نهج : خطبه 142)
گرفتارى :
ابتلاء . بيچارگى . درماندگى. دچار مصائب روزگار شدن .
(وما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ويعفو عن كثير) ; هر گرفتارى كه به شما روى آورد ، پيامد گناهانتان است در صورتى كه خداوند از بسيارى اعمالتان چشم پوشى مى نمايد . (شورى:30)
اهل تحقيق گفته اند : اين آيه گرچه بظاهر عام است ولى در حقيقت خاص است; زيرا پيامبران واوصياى آنان از گناه معصومند ودر عين حال در معرض بلا وآفت قرار مى گيرند ، كودكان نيز به بيمارى وسوانح ديگر دچار مى شوند ، در صورتى كه آنها تكليف ندارند ومعلوم است كه در اينگونه موارد مصالح ديگرى در كار است .
از اميرالمؤمنين (ع) روايت است كه پيغمبر (ص) فرمود : اين آيه مژده بخش ترين آيه قرآن است ، اى على ! هيچ خراشى كه بر اثر چوبى به بدن كسى رسد يا زخمى كه بر اثر چوبى به بدن كسى اصابت كند نباشد جز پيامد گناهى وآنچه را كه خداوند در دنيا از آن صرف نظر كرده او بزرگتر از آن است كه در آخرت بدان باز گردد ، و آن گناه را كه در اين جهان بنده اش را بدان عقوبت نموده عادل تر از آن است كه در آن جهان نيز بنده را بدان عقوبت كند . (مجمع البيان)
از امام صادق (ع) روايت شده كه خداوند به داوود وحى نمود : چون يكى از بندگانم از هر كسى جز من دل بركند وبه من پناه آورد ومن اين نيت خالص را در او بيابم اگر آسمانها وزمين وهر كه در آنها است در كمين او بوند وى را از ورطه مهالك نجات بخشم ، واگر بنده اى به مخلوقم روى آورد همه اسباب ووسائل غيبى خويش را از او قطع كنم ونگذارم اسباب زمين رام وى گردند وبه وى اعتنا نكنم كه در چه بيغوله اى سقوط كند وبه هلاكت رسد .
امام صادق (ع) به مفضّل بن عمر فرمود : اى مفضّل ! از گناه بپرهيز وپيروان ما را از گناه برحذر دار كه به خدا سوگند ، اثر گناه در شما از هر كسى سريع تر است ، بسا يكى از شما از جانب حكومت وقت ، مورد صدمه وستمى قرار گيرد واين نباشد جز از گناه ، ويا به بيمارى دچار گردد واين نباشد مگر از گناه ، ويا به مرگ سخت وسنگينى بميرد كه اين نيز از گناه است ...آيا مى دانى چرا ؟ مفضّل گفت : نه !. فرمود : بدين سبب كهتا شما در آن جهان عقوبت نشويد لذا پيامدهاى گناهانتان در اين جهان به شما مى رسد .
پيغمبر اكرم (ص) به ابوذر فرمود : اى اباذر ! هر آنكس همّ وغمّ خويش را به عمل آخرت مصروف دارد ، خداوند امور دنيا وآخرتش را سامان بخشد .
حفص بن عمر بجلّى گويد : به نزد امام صادق (ع) از شدت گرفتارى وتهيدستى خود ، شكوه نمودم ، حضرت فرمود : چون به كوفه بازگشتى ، گليمى را از خانه خود به ده درهم بفروش وغذائى فراهم كن وبرادران دينى خود را بدان بخوان وچون جمع شدند از آنها بخواه كه تو را دعا كنند .
چون به كوفه بازگشتم تصميم گرفتم به دستور امام عمل كنم ، ديدم چيزى در خانه ندارم جز يك گليم ; آن را به ده درهم فروختم وجمعى از مؤمنين را دعوت نمودم وآنها مرا دعا كردند ، ديرى نشد كه يكى در زد ، مردى را به در خانه ديدم كه مبلغى پول با خود داشت كه حدود ده هزار درهم بود وگفت : اين بابت طلبى است كه از من داشته اى . آن را بستدم واز آن به بعد درهاى دنيا برويم گشوده شد ومال وثروتى فراوان به دستم رسيد .
در حديث آمده كه اميرالمؤمنين (ع) به ابوذر فرمود : هرگاه پيشامد سنگينى به تو روى آورد ، خواه مربوط به دينت باشد يا دنيايت ، وضو بساز ودست به دعا بردار وهفت بار بگو : «يا الله» كه دعايت مستجاب مى گردد .
امام موسى بن جعفر (ع) فرمود : ديندارى ودنيادارى هر دو مايه درد سر وگرفتارى است ، اما دنيادارى بدين جهت كه به هر كارى دست بزنى ، پيش از تو بدكارى بدان سبقت جسته است ، واما دين دارى بدين سبب كه هيچ يارى را نيابى كه تو را در امور اخروى مدد كند .
امام صادق (ع) فرمود : گرفتارى خود را با دوستان در ميان نه كه اين كار يكى از چهار فايده را خواهد داشت ; يا آن را برطرف مى سازند ، ويا به وسيله آبرو ومقام خود ، تو را يارى مى دهند ، يا دعائى مستجاب درباره ات مى كنند ، يا به مشورت با آنها به فكرت كمك مى كنند .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : گرفتاريهاى پى در پى موجب شود كه آدمى به زيور صبر واستقامت آراسته گردد . وفرمود : هر آنكس گرفتاريهاى كوچك را بزرگ شمارد، خداوند او را به گرفتاريهاى بزرگ دچار سازد . وفرمود : دنيا آكنده به گرفتارى است ، وروزگار مدام دردها وپيش آمدها را ناگهان بر آدمى وارد مى سازد .
امام صادق فرمود : آنكس كه در گرفتاريهاى روزگار به صبر وشكيبائى مجهز نباشد از پاى درآيد . وفرمود : مؤمن بر شكيبائى در گرفتاريها خو گرفته است .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : آن خوشى را كه دوزخ در پى بود نتوان خوشى خواند ، و آن ناخوشى وناكامى را كه بهشت به دنبال بود ، نشايد ناخوشى وناكامى دانست وهر لذت جز بهشت ، ناچيز وهر بلا وگرفتارى جز دوزخ ، سلامتى است . نيز از آن
حضرت آمده كه هر كه بتواند خود را از چهار چيز باز دارد ، سزد كه هيچ گرفتارى به وى دست ندهد ; شتاب ولجاجت وخودبينى وسهل انگارى . (بحار : /14 و 47 و 80 و 10 و 78 و 8 و 71 و 6 و 27 و غرر الحكم)
گرفتارى مسلمان را برطرف ساختن :
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه هر آنكس توفيق يابد كه گرفتارى مسلمانى را برطرف سازد ومشكلش را حل كند ، خداوند گرفتاريهاى دنيا وآخرت او را بر طرف سازد . (بحار : 74/316)
به «نجات» نيز رجوع شود .
گرفتن :
ستاندن . قبض كردن . اخذ . به دست آوردن . اميرالمؤمنين (ع) : دانشهاى سودمند برگير ! هر چند دارنده حكمت از اهل نفاق باشد . (نهج : حكمت 80)
پيغمبر اكرم (ص) : هرگاه چيزى را مى ستانيد آن را به دست راست بگيريد ، وچون چيزى را به كسى مى دهيد با دست راست بدهيد . (كنز العمال حديث 41656)
گرگ :
درنده معروف . به عربى ذئب وسرحان گويند . نام اين حيوان در قرآن كريم سوره يوسف آمده است .
در حديث رسول (ص) آمده : زمانى بر مردم بيايد كه مردم آن زمان گرگ (صفت) بوند ، هركه در آن روزگار گرگ نبود گرگان وى را بخورند . (بحار : 77/159)
گَرم :
مقابل سرد . به عربى حارّ ، سَخِن ، ساخِن . در حديث از خوردن غذاى گرم نهى شده است . (بحار : 10/92)
تا گاهى كه بدن ميت گرم است وهنوز سرد نشده است مسّ آن موجب غسل نمى شود . (وسائل : 3/293)
امام صادق (ع) : بسا بنده اى كه در روزى گرم روزه بدارد وجز رضاى خدا هدفى نداشته باشد ، پس خداوند به بركت همان روزه وى را از آتش دوزخ آزاد سازد . (وسائل : 1/112)
گَرما :
مقابل سرما . حَرّ . حرارت . تَهم . قرآن كريم : «خداوند جهت آسايش شما از گرما سايه بانها (از درختان وساختمانها) وجهت مسكن شما از ميان كوهها خانه ها (به راهنمايى) فراهم ساخت كه پناهگاه شما باشد ، ونيز لباس كه شما را از گرما محفوظ بدارد ...» . (نحل:81)
گَرمابه :
حمّام . رواياتى درباره گرمابه وآداب آن از حضرات معصومين عليهم السلام رسيده است ، از جمله :
آب گرمابه بمنزله آب جارى است وبه ملاقات با چيز نجس ، نجس نمى شود ، اگر داراى مادّه باشد . (وسائل : 1/148 ـ 149)
از چاهى كه فاضلاب گرمابه در آن ريخته نبايد بهره بردارى نمود . (وسائل:1/219)
در حمام عمومى حتما بايستى از لنگ ومانند آن جهت ستر عورت استفاده نمود . (وسائل : 1/299)
از مسواك نمودن در حمام عمومى نهى شده وآمده كه اين كار موجب بيمارى دندان مى گردد . (وسائل : 2/25)
هر روز به گرمابه رفتن زيانبخش است وبهتر آن است كه يكروز در ميان از آن استفاده نمود . (وسائل : 2/32)
ناشتا به گرمابه رفتن مكروه است ، چنانكه با شكم پر نيز كراهت دارد . (وسائل:2/51)
به «حمّام» نيز رجوع شود .
گَرمى :
حرارت . حرّ . مقابل سردى . سُعر . سُعار . گرمى مزاج وسردى آن به «مزاج» و «حرارت» رجوع شود .
گِرَو :
مالى كه قرض گيرنده بنزد قرض دهنده گذارد تا پس از اداى قرض مسترد شود ، واگر احياناً آن قرض ادا نشد قرض دهنده از آن مال به مقدار حق خود تملّك نمايد . رهن . رِهان . رهينة . وثيقة .
قرآن كريم : «و اگر (هنگام انجام معامله نسيه يا هنگام گرفتن وام) در سفر بوديد ونويسنده اى در اختيارتان نبود (كه آن معامله را سند كند) جهت وثيقه دَيْن ، گروى بستانيد» . (بقرة:283)
«هر كسى در گرو كردار خويش است» . (طور:21)
در حديث از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : هر كسى كه به «گروى» بيش از برادر دينيش اعتماد كند من از او بيزارم .
ابن بكير گويد : از امام صادق (ع) پرسيدم اگر كسى چيزى را بنزد طلبكار خود گرو نهاد ورفت ونتوانست بدهى خويش را بپردازد آيا آن گروى را مى توان فروخت ؟ فرمود : نه ، تا اينكه گرو دهنده خود بيايد .
امام باقر (ع) فرمود : مال گروى بايد به قبض گرو گيرنده برسد . از حضرت رسول (ص) روايت شده كه گروى اگر قابل سوارى باشد مى توان بر آن سوار شد وهزينه حيوان بعهده كسى است كه بر آن سوار مى شود . وفرمود : اگر ارزش مال گروى بيش از وام باشد زايد را بايد به صاحبش برگرداند واگر كمتر بود بقيه وام را بايد از بدهكار گرفت ، واگر مساوى بودند همان بحساب وام محسوب شود . (بحار:103/158)