به «رهن» نيز رجوع شود .
گروبندى :
شرط بندى ، رهان ، مراهنه . امام صادق (ع) فرمود : از گروبندى بپرهيزيد كه ملائكه از آن نفرت دارند جز در مسابقه با اسب وشتر وتيراندازى كه ملائكه در آن حضور دارند . (بحار : 75/262)
گروگان :
مرهون . اسير در جنگ . پيغمبر اكرم (ص) : پيك وگروگان جنگى كشته نشوند (مصونيت دارند) . (بحار : 100/31)
گُروه :
جماعت . جماعت مردم . قوم . طائفة . امّت . فرقه . فئة . به همين واژه ها رجوع شود .
پيغمبر اكرم (ص) : هر آن كس رياست گروهى را به عهده بگيرد در ازاء هر روزى هزار سال به كنار دوزخ بازداشت گردد ... كه اگر به شايستگى به وظيفه خويش عمل كرده باشد آزاد گردد ، وگرنه از همان جا سرازير دوزخ شود . (بحار : 7/213)
گِرِه :
معروف است ، اعم از اين كه در ريسمان باشد يا درخت يا زبان ومانند آن . به عربى عقد وعقدة گويند .
قرآن كريم : موسى (ع) گفت : خداوندا مرا سعه صدر عطا فرما . وكارم را آسان گردان ، وگره از زبانم بگشا» . (طه:25-27)
«بگو (اى محمد) پناه مى برم به خداوند فروزش صبح از شر آنچه كه او آفريده است، واز شرّ هر آنچه ناگهان به شب درآيد ، واز شرّ زنان جادوگر دمنده در گره ها ، واز شرّ حسود هنگامى كه حسد خويش پياده كند». (فلق:1-5)
گره گشائى :
مشكل حلّ كردن . پيغمبر اكرم (ص) فرمود : آهاى مردم ! هر آنكس گرهى از كارهاى مسلمانى بگشايد خداوند هفتاد ودو مشكل اخروى او وهفتاد ودو مشكل از مشكلات دنياى او را كه آسانترين آنها قولنج باشد حل سازد . (بحار : 75/18)
گِرى :
گردن كه بعربى جيد وعنق گويند. از اين جهت است كه يخه پيرهن را گريبان مى گويند يعنى نگهدارنده گردن .
گَرِى :
گر بودن يعنى به بيمارى جرب مبتلى بودن . از رسول خدا (ص) روايت است كه اگر كسى شترانش مبتلى به بيمارى گرى بودند حق ندارد شتران خود را به آبشخور شترانى در آورد كه از اين بيمارى سالم مى باشند . (وسائل : 11/507)
به واژه «پوست» و «گر» و «كبد» نيز رجوع شود .
گِريان :
گريه كنان . گريه كننده . باكى . گرينده . در حديث است كه اگر يك گريان (از خوف خدا) در ميان امتى باشد ، همه آن امت مشمول رحم خدا گردند . (وسائل : 7/247)
گِرياندن :
به گريه انداختن . امام باقر(ع) به يكى از ياران خود به نام صالح ابوالعديس : اى صالح ! راهنمايى آن كس را بپذير كه در نصيحت وخيرخواهى تو را بگرياند ، وسخن آن را مپذير كه تو را بخنداند وبه تو خيانت نمايد ، و زودا كه همه تان بر خدا وارد شويد وبه حقايق امر آگاه گرديد . (وسائل : 12/24)
گِريان شدن :
گريستن . به گريه افتادن. به «گريه» رجوع شود .
گرياننده :
گريه آور . مُبكى .
گريب
(به فتح يا كسر گاف) معرّب آن جريب است وآن مقدار مسافتى است كه با دو گاو بتوان زراعت كرد . فدان . (المنجد)
گِريبان :
مركّب از دو جزء : گرى ، كه به معنى گردن است وبان كه پسوند اتّصاف وحفاظت است ، جمعاً به معنى محافظ گردن، بخشى از جامه كه پيرامون گردن قرار گيرد ، به عربى جيب ومعرّب آن جِرِبّان است . يقه . يخه .
قرآن كريم :«اى موسى ! دست خويش را به گريبانت درآور كه سفيد ونورانى مقبول بيرون آيد» . (نمل:12)
ابوالاشعث عبرى از پدرش نقل مى كند كه گفت : روز جمعه اى بود ، على (ع) را ديدم كه در شط فرات (كنار شهر كوفه) غسل جمعه نمود وسپس جامه كرباسى را به سه درهم خريد وپوشيد وبا همان جامه نماز جمعه ادا نمود وهنوز گريبانش دوخته نشده بود . (بحار : 79/310)
گُريختن :
فرار كردن . فَرّ . به «فرار» رجوع شود .
گُريز :
گريختن . فرار كردن . به «فرار» رجوع شود .
گِريستن :
اشك ريختن . گريه كردن . بكاء . به «گريه» رجوع شود .
گريه :
از مصدر گريستن . آب از چشم ريختن . اشك ريختن . بكاء .
قرآن كريم : «دانشمندان پيشين چون اين آيات (از قرآن) بر آنها تلاوت مى شد ... همه با چشم گريان سر به خاك عبوديت نهاده وپيوسته خوفشان از خدا زيادتر مى گرديد» (اسراء : 109) . «آن خداوند است كه مى خنداند ومى گرياند» (نجم:43) ; «از نسل ابراهيم ويعقوب وآنان كه هدايتشان نموديم وبرگزيديم ، هرگاه آيات ما بر آنها تلاوت گردد ، گريه كنان به سجده روند». (مريم:58)
از امام صادق (ع) منقول است كه گريه كنندگان (تاريخ) پنج نفر بودند : آدم ويعقوب ويوسف وفاطمه بنت محمد (ص) وعلى بن الحسين (ع) ، آدم آنقدر از فراق بهشت بگريست كه در گونه هايش مانند دو جوى ديده مى شد ، ويعقوب در فراق يوسف آنقدر گريست كه چشمش را از دست بداد ، ويوسف در فراق پدر آنقدر گريه كرد كه زندانيان به وى گفتند : يا شب گريه كن يا روز ، تا ما را آسايشى باشد ، وفاطمه بر پدر آنقدر گريست كه اهل مدينه از گريه اش شكوه نمودند تا اينكه روزها به قبرستان مى رفت ودر آنجا بگريه مى پرداخت ، وعلى بن الحسين بيست سال بر حسين گريه كرد ... (بحار:43/155)
گريه از خوف خدا :
از امام عسكرى(ع) روايت شده كه حضرت موسى در مناجات خود عرض كرد : پروردگارا ! پاداش كسى كه از ترس تو اشك بريزد چيست ؟ فرمود : اى موسى ! چهره اش را از گرمى آتش دوزخ مصون دارم .
امام صادق (ع) فرمود : بسا شخصى آنقدر بر اثر كثرت گناه بين او وبهشت فاصله باشد كه بيش از فاصله زمين به عرش ، ولى چون وى از خوف خدا بگريد آنچنان به بهشت نزديك شود كه كمتر از فاصله پلك چشم به حدقه .
نيز از آن حضرت آمده كه هر چيزى را كيل ووزنى بود جز اشك ديده كه يك قطره اش دريايى از آتش فرو نشاند ، واگر چشمى اشك در آن حلقه زند آن چهره را شكست وخوارى دست ندهد ، وچون اشك از ديده فرو ريزد خداوند آتش را بر آنكس حرام كند ، واگر گريه كننده از خوف خدا در ميان امتى بود همه آن امت مورد رحم خدا قرار گيرند .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود : خوش بحال آن چهره كه خداوند آن را بر گناهى از خوف خدا گريان بيند كه جز خدا كسى بر آن گناه آگاه نباشد .
امام صادق (ع) فرمود : اگر احيانا حالت گريه به تو دست نداد اقلا تباكى كن (خود را به شكل گريان درآور) واگر به اندازه سر مگسى اشك از ديدگانت برون آيد كه به به بتو .
از افلح غلام امام باقر (ع) روايت شده كه گفت : در سفر حج به خدمت حضرت بودم چون وارد مسجدالحرام شد ونگاهش بكعبه افتاد ناگهان گريه سر داد ، آنچنان كه صدايش به گريه بلند شد . من عرض كردم : پدر ومادرم به فدايت ! كاش آرام تر مى گريستى . فرمود : چه مى گويى افلح ! چرا گريه نكنم ، باشد كه خداوند نظر لطفى به من كند ومرا از خطر فردا نجات بخشد . سپس حضرت به طواف خانه پرداخت وچون در مقام ابراهيم مشغول نماز شد مى ديدم كه سجده گاهش از آب ديدگانش تر شده بود . (بحار : /93 و46)
در وصيت پيغمبر اكرم (ص) به على (ع) آمده است : اى على تو را به تكاليفى درباره خودت سفارش مى كنم ، سخت بر آنها مواظبت كن . سپس عرض كرد : خداوندا ! او را در رعايت اين دستورات يارى بفرما ; نخست راستى گفتار ، زنهار كه يك دروغ از زبانت صادر شود . دوم پرهيزكارى ، مبادا به خودت اجازه دهى حتى يك بار خيانت ورزى . سوم ترس از خداوند عز وجل ، آنچنان كه گويى او را مى بينى . چهارم بسيار گريستن از خوف خدا ، كه به هر قطره اشك، هزار خانه در بهشت برايت بنا مى شود .... (بحار : 77/70)
گريه بر مصائب اهلبيت پيغمبر :
حضرت رضا (ع) فرمود : هر آنكس مصائب ما را به ياد آورد وگريه كند روز قيامت با ما ودر درجه ما باشد ، وكسى كه چون مصائب ما را به يادش آرند ، بگريد وديگران را بگرياند ديده اش گريان نشود در روزى كه چشمها گريان بوند وهر كسى كه در مجلسى حضور يابد كه امر ما را در آن مجلس زنده مى دارند دلش نميرد در روزى كه دلها بميرند .
امام صادق (ع) فرمود : هر آنكس كه ما را ياد كند يا چون ما را بياد او آورند به اندازه بال مگسى اشك از ديدگانش جارى شود گناهانش آمرزيده گردد گرچه به اندازه كف دريا باشد . وفرمود : كسى كه در مصائب وارده بر ما اندوهگين باشد نفسى كه مى كشد (نزد خداوند) تسبيح واندوهش بر ما عبادت وپنهان داشتن اسرار ما جهاد در راه خدا است .
ابوعماره شاعر گويد : روزى در محضر امام صادق (ع) بودم به من فرمود : اى اباعماره ! شعرى را درباره حسين بن على(ع) بگو . من شروع كردم بخواندن شعر وحضرت گريست ، باز خواندم باز هم گريست ، باز فصل ديگر خواندم وباز هم حضرت گريست وهمچنان من مى خواندم و او مى گريست تا اينكه صداى گريه از اندرون خانه حضرت شنيدم ، سپس فرمود : اى اباعماره ! هر كه در مصيبت حسين بن على (ع) شعرى بگويد وپنجاه نفر را بگرياند بهشت او را واجب شود ، وهر كه شعرى بگويد وسى نفر را بگرياند بهشت او را واجب شود ، وهر كه شعرى بگويد وبيست نفر را بگرياند بهشت او را واجب شود ، وهر كه در مصيبت حسين (ع) شعرى بگويد وده نفر را بگرياند بهشت او را واجب شود ، وهر كه در مصيبت حسين (ع) شعرى بگويد ويك نفر را بگرياند بهشت او را واجب شود، و هر آن كس در مصيبت حسين (ع) شعرى بگويد وخود را بصورت گريه كننده در آورد بهشت او را واجب شود .
حضرت رضا (ع) به ريّان بن شبيب فرمود : اى پسر شبيب اگر خواستى بر چيزى بگريى بر حسين بن على (ع) گريه كن كه مانند گوسفند سرش را بريدند وهيجده مرد از خانواده اش با او كشته شدند كه در روى زمين مثل ومانندى نداشتند وهفت آسمان و زمينها بر او گريستند ... اى پسر شبيب ! اگر بر حسين آنچنان گريه كنى كه اشك بر گونه هايت سرازير گردد خداوند همه گناهانت را از بزرگ وكوچك ، اندك وبسيار بيامرزد .
عبدالله بن بكر گويد : در سفر حج به خدمت امام صادق (ع) بودم فرصتى شد كه سؤالات زيادى از آن حضرت بكنم ، از جمله عرض كردم : يا ابن رسول الله ! اگر اكنون قبر امام حسين (ع) نبش شود چيزى از بدن حضرت به چشم مى خورد ؟ فرمود : اى پسر بكر چه سؤالات پر محتوائى دارى؟! حسين بن على اكنون با پدر ومادر وبرادرش در خانه پيغمبر (در بهشت) زندگى مى كنند وبا آن حضرت به نعمتهاى پروردگار متنعمند ، و او به زائران خويش كه به نامهاى آنان ونام پدرانشان وآنچه كه در بار خود دارند از شما كه به فرزندانتان آشنائيد آشناتر است نظارت مى كند وبه گريه كنندگان بر خود نظر دارد وجهت آنها استغفار مى كند واز پدر خود (نيز) مى خواهد كه براى آنها طلب مغفرت كند وبه گريه كنندگان خطاب كرده مى فرمايد : اگر مى دانستى خداوند چه پاداشى براى تو فراهم ساخته بجاى اندوه شادى مى كردى ، وآن حضرت پيوسته براى آنان جهت گناه وخطاهايى كه مرتكب گشته اند دعا مى كند .
گريه بر مال دنيا :
روزى امام سجاد(ع) سائلى را ديد كه مى گريست . فرمود : اگر همه ثروت دنيا در دست اين بود واز دستش مى رفت شايسته نبود بر آن بگريد . (بحار : 78/158)
گريه در فقد عزيزان :
امام صادق (ع) فرمود : هركه بترسد كه در مصيبتى حالت دق به وى دست دهد مقدارى اشك بريزد كه آن حالت را تسكين بخشد .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود : هركسى كه مصيبتى بر او وارد شود سزد كه به ياد اين بيفتد كه وى به مصيبتى چون مصيبت مرگ من (ودسترسى نداشتن به پيغمبر خود) دچار است واين از هر مصيبتى سنگين تر است .
نيز از آن حضرت است كه خداوند شكيبائى را به اندازه سنگينى مصيبت به آدمى مى دهد .
از امام كاظم (ع) روايت شده كه روزى امام صادق (ع) مردى را ديد كه بر مرگ فرزندش سخت مى گريست وبيتابى مى كرد. به وى فرمود : أى فلان ! تو بر مصيبتى كوچك اضطراب مى كنى واز مصيبت بزرگ غافل مى باشى !! اگر تو براى آن جايگاهى كه فرزندت بدان منتقل شده آماده بودى اين چنين بر او بيتابى نمى كردى ، ومصيبت تو به مهيا نبودنت بر آنجا از مصيبت مرگ فرزندت بزرگتر است .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : به كسانتان دستور دهيد كه در مرگ عزيزانتان سخن نيك بر زبان آرند كه فاطمه (س) هنگام وفات پدر بزرگوارش زنان ودختران بنى هاشم جهت دلدارى وهمدردى به نزدش آمدند ، به آنها فرمود : اوصاف شمارى رها سازيد وبه دعا بپردازيد .
عايشه گويد : هنگامى كه ابراهيم فرزند پيغمبر (ص) از دنيا رفت حضرت اشك از ديدگانش جارى شد كه بر محاسنش سرازير گشت . عرض شد : شما ما را از گريه (بر مرگ اشخاص) منع مى كنيد وخود گريه مى كنيد ؟ ! فرمود : اين گريه نيست اين ترحم است وهر كه رحم نكند بر او رحم نشود . (بحار : 82/73-105)
گريه شوق :
خالد بن سلمه مخزومى مى گويد : موقعى كه زيد بن حارثه مجروح شده بود پيغمبر (ص) به خانه او رفت وچون دختر زيد پيغمبر را ديد بگريست . پيغمبر (ص) نيز سخت بگريست يكى از اصحاب عرض كرد : اين چه گريه اى بود ؟ فرمود : گريه شوق ملاقات دوست با دوست خود . (بحار : 16/235)
گريه كننده :
باكى . حضرت رضا (ع) به ريّان بن شبيب : اى پسر شبيب ! اگر خواستى بر چيزى گريه كننده باشى پس بر حسين بن على (ع) بگرى ، كه وى آنچنان سرش را بُريدند كه سر گوسفند ببرند ... (وسائل : 14/502)
گريه كودك :
در حديث مفضل بن عمرو از امام صادق (ع) آمده كه فرمود : بدان اى مفضل كه در مغز كودك (دوران شيرخوارگى) رطوبتى مى باشد كه اگر در مغز بماند ايجاد ضايعاتى كرده وامراض بدنبال خواهد داشت ، يكى از آنها اينكه به بينايى كودك لطمه مى زند ، گريه باعث مى شود كه آن رطوبت بصورتاشك بر طرف گردد واز خطرات پيامد آن رطوبات مصون ماند . (بحار : 3/65)
گَز :
درختى باشد كه بيشتر در كنارهاى آب ورودخانه ها رويد وآن را به عربى طرفاء خوانند. در حديث از خلال كردن به چوب اين درخت نهى شده است . (وسائل : 24/423)
گَز :
پيمانه اى از چوب يا آهن كه بدان جامه ومانند آن پيمايند . ذرع . ذراع . هر گز 16 گره است .
گُزاردن :
ادا كردن . انجام دادن . بجا آوردن ، چنان كه در نماز ، طاعت ، شكر وحج .
گُزارش :
گفتن وادا كردن سخن . شرح وتفسير .
گزاف
(به ضم يا كسر گاف) چيزى وزن و كيل نكرده . معرّب آن جزاف به هر سه حركت جيم . فروختن به گزاف : چنان كه اجناس مكيل وموزون را بدون كيل ووزن بلكه با تخمين ومظنه فروختن ، چنين بيعى در فقه از بيوع باطله به شمار آمده است كه مبنى بر غرر وجهالت است ، جز آنجا كه عرف مشاهده را كافى و رافع جهالت بداند ، ويا كيل ووزن ناميسّر باشد ، مانند ثمر بر درخت .
گزاف گويى :
گفتار ناسنجيده . مبالغه واغراق گويى . غُلُوّ . گزافه گويى درباره معصومين ، به «غلوّ» و «غلاة» رجوع شود .
گَزاى :
گزنده .
از من بگوى حاجى مردم گزاى راكو آستين خلق به آزار ميدرد
حاجى تو نيستى شتر است از براى آنكبيچاره خار مى خورد وبار مى برد
***
مكش بچه مار مردم گزاىچه كشتى در آن خانه ديگر مپاى
(سعدى)
گَزَر :
هويج . گياه معروف كه ريشه خوراكى دارد . معرّب آن جزر است .
در حديث از آن به نيكى توصيف شده وخوردنش جهت تقويت كليه ونيروى جنسى ودفع قولنج وبواسير معرفى گرديده است . (وسائل : 25/56-207)
گَزمه :
لغت تركى است . شبگرد وپاسبان شب . عَسَس .
گزند :
آسيب . آفت . رنج .
گزنده :
آنچه بگزد با نيش يا دندان . عاضّ . دفع گزنده از طرق معنوى ، به «آية الكرسى» و «عقرب» رجوع شود .
گَزيدن :
نيش زدن ، به دندان گرفتن وگاز زدن . عضاض . عضّ . لَدغ . لعس . امام صادق (ع) : عاقل از يك سوراخ (حشره) دوبار گزيده نشود . (بحار : 1/132)
گُزيدن :
پسند نمودن . انتخاب نمودن . اجتباء . قرآن كريم : «خداوند هر كه را بخواهد بسوى خود بر مى گزيند وهر كه را كه به سويش برگردد هدايت مى نمايد» . (شورى : 13)
به «انتخاب» نيز رجوع شود .
گُزيده :
پسنديده . صفوة . مختار . مجتبى . مرتضى . منتخب . به «پسنديده» رجوع شود .
گُزين :
گزيده وانتخاب شده . پسنديده .
گُزينش :
انتخاب . انتخاب نمودن . پسنديدگى . به واژه هاى «انتخاب» و «همسر» و «دوست» و «كارگزينى» رجوع شود .
گُزيننده :
انتخاب كننده وپسند كننده . ناخب . مجتبى .
گستاخ :
بى پروا . متهوّر . جسور .
گُستاخى :
بى پروايى وبى باكى . جسارت . تهوّر . جُرأت .
امير المؤمنين (ع) در نامه خود به استاندار مصر : هرگز در عهد وپيمانى كه با كسى برقرار مى كنى ، خيانت روا مدار ودشمنت را مفريب ، زيرا جز نادان وشقاوتمند به خدا گستاخى نورزد ، چه خداوند ، عهد وميثاقش را مايه امن وآسايش بندگانش قرار داده است . (نهج : نامه 53)
امام باقر (ع) فرمود : كسى كه در معاصى وارتكاب گناهان بزرگ به خدا گستاخ باشد كافر است .
از امام صادق (ع) روايت شده كه جمعى مرتكب گناهانى شده بودند واز پيامد گناهان خويش بيمناك بودند ، گروهى ديگر آنها را ديدند كه در بيم وهراس بسر مى برند از آنها پرسيدند مگر شما را چه شده است ؟! گفتند : ما از عقوبت خدا مى ترسيم كه گناهكاريم . آنها گفتند : گناهان شما به گردن ما ، مترسيد وآسوده خاطر باشيد . خداوند فرمود : آنها از من مى ترسند وشما به من گستاخى مى كنيد ؟ ! پس خداوند بر آنها عذاب فرود آورد . (بحار :72/70)
امام عسكرى (ع) فرمود : گستاخى فرزند نسبت به پدر در كودكى موجب تمرّد ونافرمانى او شود در بزرگى . (بحار:78/374)
گستردن :
پهن كردن . بسط . دَحو . دَحى . مَدّ .
قرآن كريم : «سپس خداوند زمين را بگسترد» . (نازعات:30)
«و اگر خداوند روزى را براى بندگانش بگستراند همانا در زمين سركشى كنند ولى به اندازه وبه مقدارى كه خود بخواهد روزى در اختيارشان مى نهد» . (شورى:27)
گُستَرده :
پهن كرده . منبسط . پهن شده . مفروش .
گُسستن :
قطع كردن . بريدن . جدا كردن. منقطع گشتن .
گُسيل :
روانه ساختن وفرستادن كسى را به جايى . بعث . ارسال .
گُشاد :
فتح وظفر ، فَرَج ، گشايش ، نجات . فراخ در برابر تنگ .
گُشادن :
آزاد كردن ، رها ساختن . فكّ . اطلاق . باز كردن . فتح .
گُشاده :
مقابل بسته . مفتوح . مطلق .
گشاده دستى :
سخاوت . جوانمردى . به اين دو واژه رجوع شود .
گشاده روئى :
بشاشت وانبساط وخوش روئى .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : گشاده روئى شيوه هر آزادمرد است . وفرمود : گشاده روئى (در برابر محتاج) اولين دهش وآسانترين سخاوت است . وفرمود : گشاده روئى خود (نوعى) احسان است . (غررالحكم)
امام باقر (ع) فرمود : گشاده روئى ، جالب محبت مردم وتقرب به خداست .
اميرالمؤمنين فرمود : چون شما نتوانيد همه مردم را به مال از خويش خوشنود سازيد پس به گشاده روئى وخوش برخوردى با همه مردم برخورد نمائيد ، چه من از پيغمبر (ص) شنيدم فرمود : شما نمى توانيد همه مردم را در مال خود جاى دهيد پس به اخلاقتان همه را فرا گيريد . (بحار /78 و71)
به «بشاشت» نيز رجوع شود .
گُشايِش :
فَرَج وزدايش اندوه . اميرالمؤمنين (ع) فرمود : هنگام به پايان رسيدن دوران شدت و سختى ، گشايش فرا رسد وهنگام تنگ شدن حلقه هاى بلا ، بندها باز گردد . در حديث است كه از جمله دعاهايى كه جهت گشايش امور بايد خواند اين دعا است : «يا من يكفى من كلّ شىء ولايكفى منه شىء اكفنى ما اهمّنى» . ونيز آمده كه هنگام گرفتارى جهت گشايش ورفع آن هفت بار گفته شود : «بسم الله الرحمن الرحيم لا حول ولا قوّة الاّ بالله العلىّ العظيم» واگر گشايش حاصل نشد هفتاد بار گفته شود .
در حديث ديگر آمده كه چون مشكلى برايت پيش آيد يا خطرى به تو روى آورد يكى از برادران خود را دعوت كن كه تو اين دعا را بخوانى واو آمين بگويد ودعا اين است «يا حىّ ويا قيّوم يا حىّ لايموت يا حىّ لا اله الاّ انت اسئلك بانّ لك الحمد لا اله الاّ انت المنّان بديع السماوات والارض يا ذا الجلال والاكرام» كه اگر اين دعا سه بار تكرار شود هر حاجتى كه داشته باشى برآورده گردد .
امام باقر (ع) به ابو حمزه ثمالى فرمود : هرگاه مشكلى به تو روى آورد به گوشه اى از خانه خود برو ودو ركعت نماز بخوان وسپس هفتاد بار بگو : «يا ابصر الناظرين ويا اسمع السامعين ويا اسرع الحاسبين ويا ارحم الراحمين» وپس از آن مشكل خود را عرضه كن وحلّ آن را از خدا بخواه . (بحار:71 و 95)
گُشتاسب :
نام پادشاهى معروف و او پدر اسفنديار روئين تن بود ، گويند : يكصد وشصت سال پادشاهى كرد ودين زردشت پذيرفت ، وچون زردشت كشته شد وى بجاى او منصوب گرديد وآئين زردشت را بر پاى داشت . (برهان)
گشتن :
گرديدن . چرخيدن . دور زدن . شدن . صيرورة .
گُشن :
نر . بسيار وانبوه .
گُشَنى :
رفتن جانور نر بر زبر ماده ، جفت شدن ، لقاح .
گشنيز :
سبزى خوردنى معروف كه به عربى كزبره خوانند . از امام كاظم (ع) روايت شده كه خوردن سيب ترش وگشنيز فراموشى مى آورد . (بحار 66/249)
گُفت :
كلام . قول . گفتار .
گُفتار :
قول . سخن . حديث . مقالة . مقال. كلام .
قرآن كريم : «اى مسلمانان ! چرا چيزى مى گوئيد كه خود بدان عمل نمى كنيد ، خداى را سخت به خشم آرد كه بگوئيد چيزى را كه بدان عمل ننمائيد» . (صفّ : 2 ـ 3) . «چون سخن مى گوئيد بر مبناى عدل وداد سخن بگوئيد گرچه سخنتان درباره خويشاوندان باشد (مبادا حبّ وبغض ، شما را از جادّه عدالت منحرف سازد) » . (انعام:152)
رسول خدا (ص) : بلا وگرفتارى به گفتار بستگى مستقيم دارد . (بحار : 71/286)
على (ع) : به گوينده منگر كه كيست ، به گفتار بنگر كه چيست . (كنزالعمال:44218)
سكوت دانشمند ناروا ، چنان كه گفتار نادان نيز نارواست .
سپاس دانشمند بر نعمت دانشى كه خداوند به وى عطا كرده آن است كه آن را در اختيار ديگران نهد .
گفتار خويش را بخشى از عمل خود به حساب آريد ; كم سخن بگوئيد جز آن كه گفتارى به خير وصلاح باشد .
امام سجّاد (ع) : تو را نسزد كه هر آنچه خواستى بر زبان آرى ، چه خداوند فرموده : (ولاتقف ما ليس لك به علم) وپيغمبر (ص) فرموده : خدا رحمت كند آن بنده را كه سخن خير بگويد كه از آن سودى ببرد ، يا ساكت باشد كه سالم بماند .
مفضّل گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : از چه راه مى توان به دست آورد كه كسى اهل نجات است ؟ فرمود : آنكه كردارش با گفتارش موافق بود ، چنين كسى مى توان به نجاتش گواهى داد وگرنه معلوم مى شود كه وى داراى ايمانى موقت مى باشد ودر ايمان ثباتى ندارد .
امام كاظم (ع) فرمود : مؤمن گفتارش اندك وعملش بسيار ، ومنافق گفتارش زياد وعملش اندك است .
امام باقر (ع) در تفسير آيه (وقولوا للناس حسنا) فرمود : با مردم به بهترين گفتار كه درباره خود مى پسنديد سخن بگوئيد .
امام سجاد (ع) فرمود : گفتار نيك به مال وثروت فزونى بخشد وروزى را رشد دهد وموجب طول عمر شود وآدمى را نزد خانواده محبوبيت دهد و(سرانجام) به بهشت برد .
اميرالمؤمنين (ع) به نوف بكالى فرمود : سخن نيكو گوى تا تو را به نيكى ياد كنند . (بحار:1 و2 و10 و71)