back page fehrest page next page

امام سجّاد (ع) : نشان كامل بودن دين مسلمان آن است كه سخنى كه به وى ارتباطى ندارد نگويد وكمتر بحث ونزاع كند، وديگر بردبارى وشكيبائى وخوش خوئى او است . (وسائل : 15/192)

اميرالمؤمنين (ع) : به گفتار رويها سپيد ، وبه گفتار رويها سياه گشت . (وسائل : 12/192) به «سخن» نيز رجوع شود .

گُفتن :

سخن راندن . تكلم . قول . قيل . مقال . مقالة . به «گفتار» رجوع شود .

گُل :

معروف است ، بعربى ورد و زهر خوانند . اگر ورد بدون اضافه استعمال شود خاص گل سرخ است واگر اضافه به درختى شود همان گل مراد باشد . مالك جهنى گويد: گلى به دست حضرت صادق (ع) دادم حضرت آن را بستد وببوئيد وبر ديده خويش نهاد وفرمود : هر كه گلى بردارد وآن را ببويد وسپس بر چشم خود نهد وبگويد : «الّلهم صلّ على محمد وآل محمد» آن گل بر زمين نيفتد تا اينكه وى آمرزيده گردد .

حريز گويد : از امام صادق (ع) پرسيدم آيا محرم مى تواند گل ببويد ؟ فرمود : نه . گفتم : روزه دار چطور ؟ فرمود : آرى . حسين بن راشد گويد : هرگاه امام صادق(ع) روزه بود گلها را نمى بوئيد ، سبب پرسيدم فرمود : نخواهم كه روزه خويش را به لذت بياميزم . (بحار:95 و62 و96)

گِل :

خاك به آب آميخته ، سپس خشك شده يا بحال خود مانده . گل تنك را وَحَل گويند . گل آماده سفال شدن را صلصال خوانند .

قرآن كريم : «آن خداوند است كه شما (آدميان) را از گل آفريد» (انعام:2) . «و آنگاه كه تو (اى عيسى) از گل به صورت پرنده مى آفرينى ، به فرمان من پس در آن مى دمى ، ناگهان پرنده اى مى گردد به اذن من» (مائدة:110) . «فرعون به وزيرش هامان دستور داد كه گل را پخته (آجر بساز) سپس كاخى از آن برايم بساز ، باشد كه به خداى موسى پى برم و به جايگاهش آگاه گردم» . (قصص:38)

گُلاب :

عرق گل سرخ كه به عربى «ماء الورد» خوانند . در حديث آمده كه گلاب ، آب چهره را زياد كند وفقر را از ميان ببرد وهركه گلاب به روى خود زند در آن روز هيچ پريشانى وفقرى به وى دست ندهد .

و نيز در حديث آمده : هر كه بخواهد از گلاب استفاده كند در آغاز آن را به دستان وصورت خويش بمالد ودر آن حال خداى را حمد كند وبر محمد وآلش درود فرستد . (سفينة البحار)

گُلابى :

ميوه معروف كه به عربى «كُمّثْرى» خوانند . ابوبصير از امام صادق(ع) روايت كرده كه فرمود : گلابى را بخوريد كه دل را جلا مى دهد ودردهاى درون را به خواست خداوند آرامش مى بخشد .

در حديث ديگر آمده كه گلابى معده را دباغى مى كند ودل را جلا مى دهد مخصوصاً در حال سيرى سودمند است . (بحار:62)

گِلايه :

گله . شكوه وشكايت از كسى نمودن . عتاب . عتبة .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : از كسى به زيادت گلايه مكن كه موجب كدورت ومنجر به دشمنى شود وگلايه زياد خود بر خلاف ادب است .

امام سجاد (ع) فرمود : هركه از روزگار گله مند بود گلايه اش به درازا كشد .

از امام هادى (ع) روايت شده كه : گلايه كليد گشايش كدورتها مى باشد واز عقده به دل داشتن بهتر است .

و از امام صادق (ع) آمده كه هر آنكس بر خطاى دوستان گله مند بود گلايه اش روزافزون گردد . (بحار:74 و 78 و71)

گِل ارمنى :

گلى سرخ رنگ مايل به سياهى كه بعربى طين ارمنى خوانند .

از امام باقر (ع) در مورد علاج بيمارى اسهال خونى آمده كه جزئى از خربق سفيد وجزئى از تخم كتون وجزئى از صمغ عربى وجزئى از گل ارمنى را گرفته با آتشى ملايم سرخ كنند وبه همين حال (بدون آب) بخورد. (بحار:60/155)

گُلخَن :

آتشگاه حمام . تون گرمابه . اتون الحمام . كانون .

گِل خوارگى :

خوى گل خوردن . از امام صادق (ع) نقل شده كه هر كه به گل خوارگى ادامه دهد در خون خود شريك شده است .

در حديث امام باقر (ع) آمده كه گل خوردن نوعى وسوسه و بزرگترين دام شيطان است زيرا گل خوارگى جسم را بيمار مى سازد و بيمارى را تحريك مى كند ، و هر كه بر اثر گل خوارگى نيروى پيشين خود را از دست بدهد و تكاليف خويش را كه قبلا انجام مى داده نتواند انجام دهد خداوند او را محاسبه كند و به خاطر وظائفش كه بدين سبب انجام نداده عذابش كند .

از امام صادق (ع) روايت شده كه خوردن هر گلى حرام است جز گل قبر حسين (ع) كه هر كه آن را به منظور شفاى دردى بخورد خداوند او را شفا دهد . (بحار:60/152)

گُلشَن :

جاى گُل . واين مركب است از گل و شن كه كلمه نسبت است .

گُلگون :

سرخ رنگ چو گل ، گلرنگ .

گُلگونه :

رنگى است كه زنان بر روى مالند ، غازه ، الغونه .

گُل محمدى :

قسمى از گل سرخ كه معطر است كه از آن گلاب گيرند ، به عربى ورد .

گُلو :

ودر تداول امروزى گَلو . مجراى غذا ودم در درون گردن . حَلق . حُلقوم .

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود : براى گلودرد درمانى به از نوشيدن جرعه اى شير نيافتم . (بحار:62/182)

گِلوگاه :

حنجره .

گِله :

شكايت كردن . شكوه نمودن . عتاب . به «گلايه» رجوع شود .

گَله :

رمه گوسفند و شتر و خر و گاو و آهو و امثال آن . قطيع . رأب : گله هفتاد شتر . جول : گله شتران وشترمرغان وگوسفندان . جمه : گله شتران . جلمد : گله بزرگ شتران . جِمالة : گله شتران نر . صُوار : گله ماده گاوان . صيار : گله گاوان .

گِليم :

پوششى معروف كه از پشم يا مو بافند . فرشى پشمين . بعربى بساط گويند .

ابوعبيده گويد : حضرت رضا (ع) در تابستان بر روى حصير مى نشست ودر زمستان بر روى گليم .

در حديث آمده كه پيغمبر (ص) گليمى موئين داشت كه بر آن مى نشست وگاه بر آن نماز مى خواند . (بحار:79 و 16)

گُم :

مفقود . ضايع . ضالّ .

گُماردن :

نصب كردن .

گُماشتن :

كسى را بر كارى گذاشتن . نصب كردن .

گُماشته :

عامل ، وكيل كارگزار . گماشتگان و عمال پيغمبر اسلام به نقل تاريخ عبارت بودند از : عمرو بن حزم انصارى بر نجران ، زياد بن اسيد بر حضرموت ، خالد بن سعيد بر صنعاء ، ابواميه مخزومى بر قبيله كنده و صدف و ابوموسى اشعرى بر بنى زبيد و زمعه عدن و ساحل ، معاذ بن جبل بر جبله وغضا از نواحى يمن ، عمرو بن عاص به همكارى ابوزيد انصارى بر عمان ، يزيد بن سفيان بر نجران ، حذيفه بر (بازار) دبى ، بلال بر صدقات محصولات درختى ، عبّاد بن بشر انصارى بر صدقات بنى مصطلق ، اقرع بن حابس بر صدقات بنى دارم ، زبرقان بن بدر بر صدقات بنى عوف ، مالك بن نويره بر صدقات بنى يربوع ، عدىّ بن حاتم بر صدقات بنى طى وبنى اسد ، عيينة بن حصن بر صدقات فزاره ، وابوعبيده جراح بر صدقات مزينه وهذيل وكنانه . (بحار:22/249)

گمان

(بضم يا فتح گاف)

احتمال راجح كه به حدّ جزم ويقين نرسد . نظر شرع اسلام درباره گمان ذيل واژه «ظن» گذشت .

امير المؤمنين (ع) : هركه به تو گمان نيكى برد به گمانش تحقق بخش .

به گمان مؤمنان ارج واعتبار دهيد ، كه خداوند حق را به زبان آنها جارى مى سازد . (ربيع الابرار:2/799)

داورى بر مبناى خوشگمانى ، بيرون عدالت است . (نهج:حكمت 220)

گمان بد :

سوء ظن . در حديث ابن عباس آمده كه روزى رسول خدا (ص) نگاهى به كعبه كرد وفرمود : چه بزرگ وارجمند خانه اى هستى وچه منزلتى عظيم به نزد خدا دارى !! اما حرمت ومنزلت مؤمن به نزد خداوند بيش از تو است ، چه خداوند، در مورد تو يك چيز را حرام كرده (اهانت به تو را محرّم شمرده) ودر مورد مؤمن سه چيز را : ريختن خون او ، وتلف نمودن مال او ، وگمان بد بردن به او . (ربيع الابرار:2/799)

اميرالمؤمنين (ع) : هر كه خويشتن را در موضع تهمت قرار دهد نبايستى كسى را كه به وى گمان بد مى برد ملامت نمايد . (نهج : حكمت 159)

گمان نيك :

حسن ظن . در حديث رسول (ص) آمده كه خداوند مى فرمايد : من به نزد گمان بنده ام مى باشم ، تا او چه گمانى به من داشته باشد . (ربيع الابرار:2/805)

جابر بن عبدالله گويد : پيغمبر (ص) سه روز پيش از رحلت خود فرمود : مبادا يكى از شما بميرد مگر اين كه گمانش را به خدا نيكو كند . (ربيع الابرار : 2/812)

بريد بن معاويه از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود : در كتاب على (ع) يافتيم كه پيغمبر اكرم (ص) بر منبر فرمود : سوگند به آنكه جز او خدائى نيست كه خير دنيا وآخرت به هيچ مؤمن داده نشد جز به گمان نيكش به خداوند واميدش به او وحسن خلق او وخودداريش از غيبت مؤمنان ، وقسم به آنكه جز او خدائى نيست كه خداوند مؤمنى را پس از توبه واستغفار عذاب نكند جز به بدگمانيش به خدا وقصورش در اميد به او وبدخلقيش وغيبتى كه از مؤمنان مى كند . وقسم به آنكه جز او خدائى نيست چون بنده اى به خدا خوش بين وخوش گمان بود خداوند طبق گمانش با وى عمل كند كه خداوند بزرگ است وخير به دست او است ، شرم مى دارد كه بنده اش به او اميدوار باشد واو بر خلاف گمان بنده با وى رفتار كند ، پس به خدا خوش بين واميدوار باشيد .

امام صادق (ع) فرمود : خوش گمانى به خدا آن است كه جز به خدا به ديگر كس اميدوار نباشى وجز از گناهت از دگر كسى نترسى .

پيغمبر اكرم (ص) به اميرالمؤمنين (ع) فرمود : اى على بدان كه صفت جبن وبخل از يك منشأ برمى خيزند وجامع آنها بدگمانى به خداست . (بحار:70/365-386)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : مرد بد به كسى گمان نيك نبرد چه وى هر كسى را مانند خود پندارد . وفرمود : كسى كه گمانش به مردم نيك باشد مورد محبت مردم قرار گيرد. (غررالحكم)

وفرمود : بدگمانى به يكديگر را كنار نهيد كه خداوند از آن نهى نموده است.

از امام صادق (ع) روايت شده كه : اگر زمان زمانى بود كه عدل وداد در آن زمان بر ظلم وجور غالب بود گمان بد به كسى بردن روا نباشد جز اينكه بدى او بر تو ثابت شود ، واگر زمانى بود كه ظلم وجور بر عدل وداد غالب بود روا نباشد كه به كسى گمان نيك برى ، مگر اينكه نيكى وى بر تو آشكار گردد . (بحار:75 و 10)

گمراه شدن :

غوايت . ضلالت . ضلال. سرگردان گشتن . به «گمراهى» و «ضلال» و «ضلالت» رجوع شود .

گمراه كردن :

كسى را از راه حق بدر بردن . اضلال . (ان الذين يضلّون عن سبيل الله لهم عذاب شديد) ; همانا كسانى كه مردمان را از راه خدا بدر مى برند آنها را عذابى سخت در پيش است . (ص:26)

امام سجاد در تفسير آيه : (ولكم فى القصاص حيوة) فرمود : اين (قصاص) كيفر كسى است كه در دنيا جان كسى را بستاند ولى از اين مهم تر آن است كه كسى ديگرى را به هلاكت ابدى بكشاند ، وى را از اعتقاد به نبوت محمد (ص) يا ولايت على (ع) وراه حق منحرف سازد وبه بيراهه ببرد كه كيفر چنين قتلى (قصاص نباشد بلكه) جاويد ماندن در دوزخ است چنانكه آن بيچاره را به عذاب ابدى كشانده است . (بحار:2/23)

گمراه كردن خداوند :

كه مدلول ظاهر بعضى از آيات قرآن است مانند (اتريدون ان تهدوا من اضلّ الله) و (فمن يهدى من اضلّ الله) ونظر به اينكه بطور قطع ومسلم خداوند نسبت به همه بندگان مهربان است (انّ الله لذو فضل على الناس) ودوست دارد كه عموم بندگان در راه هدايت باشند ، وديگر اينكه خداوند خود در چند جاى قرآن گمراه كنندگان را نكوهش نموده واين كار را جرمى بزرگ شمرده پس ظاهر اضلال در اينجا مراد نباشد بلكه عبارة اخراى همان خذلان است كه فرمود : (وان يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم) توضيح اينكه مقتضاى تركيب روانى انسان از صفات وغرائزى مانند خودخواهى وحسد وشهوت جنسى شديد ومانند اينها آن است كه همواره بسوى پستى وضلالت وكجروى وراههاى شيطانى بگرايد ، گرچه خداوند انسان را به عقل واختيار مجهز ساخته اما اين دو صفت با توجه به ضعفى كه در وجود او مى باشد كه فرمود : (خلق الانسان ضعيفا) نمى توانند چندان كارساز باشند علاوه بر اينكه كاربرد اين دو تنها در حال توجه والتفات مى باشد ولى غرائز خواسته هاى خود را در همه حال ودزدانه پى گيرى مى كنند .

پس انسان با توجه به وضعيت موجود ، از سير در مسير هدايت ورضاى خدا عاجز است جز اينكه خداوند خود او را مدد كند ، واگر در شرايطى از يارى او دست بردارد به اطلاق مجازى صادق آيد كه او را اضلال نموده چنانكه اگر جوانى به مقتضاى غرور جوانى به اعتماد به اندك آشنائى به علم شنا در حضور پدر ، خود را به آب افكند وسرانجام غرق شود مجازاً مى توان گفت پدر باعث غرق او شده كه او را از اين كار باز نداشته هرچند وى با علم واختيار مرتكب اين كار شده است .

واما خداوند در چه شرائطى دست از يارى وهدايت بنده اش برمى دارد هرچند بنحو عموم وى را هدايت كرده است ؟ در برخى آيات مربوط به اضلال چنين آمده (وما يضلّ به الاّ الفاسقين) و (ويضلّ الله الظالمين) و (كذلك يضلّ الله من هو مسرف مرتاب) از اين آيات كه مفسر آيات مطلقه نيز مى باشند بوضوح استفاده مى شود كه عنايت خاص خدا وهدايت غيبى او تنها از كسانى سلب مى گردد كه از روى عناد ولجاج با حق مخالفت ورزيده وحالت مقابله ورو در روئى با حق به خود گرفته باشد چنانكه در آيه ديگر مى فرمايد : (اولئك الذين اشترو الضلالة بالهدى) .

گمراهى :

ضلالت ، گم كردگى راه ، از راه حق جدا شدن . در حديث اميرالمؤمنين(ع) آمده كه روزى پيغمبر(ص) به من فرمود : اى على ! اين مردم پس از من به مال وثروت خويش گمراه شوند وبه دين خود بر خدا منت نهند ودر عين حال رحمت او را به خود نويد دهند وخويشتن را از خشم او ايمن دانند وحرام خدا را به شبهات دروغين وتوجيهاتى كه ناخودآگاه از هوى وهوس نشأت گرفته باشد حلال دانند ، شراب را بنام عصير ، و درآمدهاى حرام را به نام هديه ، و ربا را به نام بيع حلال شمارند. (بحار:103/56)

آيات قرآن درباره گمراهى وضلالت بسيار است كه به مقتضاى وضع كتاب از ذكر آنها صرف نظر مى شود . به «ضلالت» رجوع شود .

گُمرُك :

حقوق وعوارضى كه بابت ورود وصدور كالا يا عبور آن از كشورى اخذ ودريافت مى شود وبعربى مكس گويند. محل اخذ اين عوارض را نيز گمرك خوانند ونظر به اينكه در زمانى اين عوارض به نسبت يك دهم كالا اخذ مى شده آن را عشور گويند . اين قانون در عهد حكام وسلاطين پيش از اسلام رايج بوده . ابن جريح آورده كه اهالى منبج واقوامى كه ماوراى درياى عدن ساكن بودند به عمر بن خطاب نامه نوشتند : اگر اجازت دهى كالاى تجارت خويش را به سرزمين عربستان وارد كنيم وعشور (گمرك) آن را بپردازيم . عمر در اين باره با اصحاب پيغمبر (ص) مشورت كرد ودر نتيجه موافقت نمود ، وعمر نخستين كسى بود كه از آنان عشور گرفت . (كنزالعمال:4/512)

اين جملات نيز در اين باره از حضرت رسول (ص) در همين كنزالعمال كه از كتب حديث معروف اهل سنت مى باشد آمده است : هيچگاه از سايه ديوار گمرك استفاده مكن . گمركچى به بهشت نرود . گواه ناحق در دوزخ با گمركچى محشور گردد . (كنزالعمال:3/435-504 حديث 17739)

نيز از حضرت روايت شده كه گمركچى هر روز وهر شب مورد لعن خدا وملائكه وهمه مردم است وكسى كه مورد لعن خدا باشد يار ومددكارى (كه او را از خشم خدا برهاند) نخواهد داشت .

معمر بن يحيى گويد : به امام باقر (ع) عرض كردم : بسا شود كه كالائى تجارتى از مردم به همراه دارم وبر اين گمركها وگمركچيان عبور مى كنم آنها ما را سوگند مى دهند كه چه داريد ؟ وناچار به دروغ قسم مى خوريم ؟ حضرت فرمود : من آرزو مى كنم كه بتوانم اموال مسلمانان را نجات دهم هر چند به اين باشد كه بر آنها سوگند ياد كنم ، هرگاه مسلمانى احساس خطر كند مى تواند در آنجا تقيه نمايد . (بحار:76/369 و 75/410)

گم شدن :

راه گم كردن . تَيه . از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه اگر يكى از شما در سفر راه گم كند يا احساس خطرى نمايد فرياد زند : يا صالح ! اغثنى (اى صالح به دادم برس) زيرا در ميان برادران جنى شما شخصى است به نام صالح كه به اطراف بلاد مى گردد وخود را در خدمت شما قرار داده ، مبادا مشكلى برايتان پيش آيد . (بحار:10/89)

گم شده :

مفقود . فقيد . ضالّة . ضالّ . به «لقطة» و «ضالّة» رجوع شود .

گُم نام :

بى نام ونشان . خامِل . خامل الذكر . به «گمنامى» رجوع شود .

گمنامى :

بى نام ونشان بودن . خمول .

از حضرت رسول (ص) حديث شده كه دوست ترين بندگان نزد خداوند پرهيزكاران گمنامى مى باشند كه چون از ديده ها پنهان بوَند كسى از آنها سراغ نگيرد وچون در جمع حضور يابند شناخته نشوند ، آنانند رهبران هدايت وچراغهاى دانش .

در حديث ديگر فرمود : مى خواهيد شما را به سلاطين اهل بهشت خبر دهم ؟ همان مرد ضعيفى كه به ديدِ مردمان ضعيف نمايد ودو جامه كهنه به تن داشته باشد وكسى به وى اعتنا نكند ، چنين كسى اگر در امرى خداى را سوگند دهد خدا قسمش را ردّ نكند . (كنزالعمال:3/152)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : براستى كه در گمنامى آسايش است . (غررالحكم)

امام صادق (ع) فرمود : اگر بتوانيد به گونه اى زندگى كنيد كه كسى شما را نشناسد چنين كنيد ، تو را چه زيان كه مردم تو را ستايش نكنند ؟ ! تو را چه زيان كه نزد مردم ناستوده باشى اگر نزد خدا ستوده باشى ؟! (بحار:70/109)

حضرت رضا (ع) : عقل آدمى كامل نشود جز آنكه ده خصلت در او باشد : ...گمنامى به نزد او ، به از شهرت باشد . (بحار:78/234)

گُناه :

بزه . نافرمانى . تبه كارى . بعربى اثم وذنب وعصيان وخطأ . معرّب آن جناح است .

قرآن كريم : «هر گناه را چه آشكارا وچه در پنهانى ترك كنيد كه مرتكبين گناه به كيفر آن خواهند رسيد . (انعام:120)

از بسيارى از گمانها اجتناب ورزيد كه بعضى گمانها گناه است . (حجرات:12)

هر كه گناهى را مرتكب گردد ، كارى را به زيان خويش انجام داده است . (نساء:111)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : بخدا سوگند كه هيچگاه مردمى زندگى خوش ومرفه خود را از دست نداده جز بر اثر گناهى كه مرتكب شده اند زيرا خداوند به بندگانش ستم نكند . (كه بى سببى ، نعمتى را از كسى بستاند) . واگر مردم هنگامى كه سختى وشدت به آنها روى آورد ونعمت وخوشى از آنها رخت بربندد با نيتهايى پاك ودلهائى شيفته ، به پروردگار خويش پناه برند هر آنچه را كه از دست داده اند بازيابند ونابسامانيهاشان از نو سامان يابد . (نهج : خطبه 177)

رسول اكرم (ص) فرمود : انگيزه وعامل اصلى گناه شش چيز است : محبت دنيا ورياست طلبى ودلبستگى به غذاهاى الوان ودلباختگى به زنان ، وخواب دوستى ، وراحت طلبى .

ونيز فرمود : چون خداوند (بر اثر گناه) بر قومى خشم گيرد ونخواهد بر آنها عذاب فرود آورد ، بهاى اجناس مورد نياز آنها گران شود وعمرشان كوتاه گردد وبازرگانانشان سود نبرند وميوه هاشان ناسالم بود ورودخانه هاشان كم آب شوند وباران از آنها بازداشته شود وبدانشان بر آنها چيره گردند .

امام صادق (ع) فرمود : عيسى بن مريم(ع) بر جمعى مى گذشت كه مى گريستند ، فرمود : چرا اينها مى گريند ؟ گفتند : بر گناهانشان گريه مى كنند . فرمود : از گناه دست بردارند خدا آنها را مى آمرزد .

حضرت رضا (ع) فرمود : كسى كه از ترس خدا گناهى را ترك كند خداوند در قيامت او را خوشنود سازد .

پيغمبر اكرم (ص) فرمود : هرگاه مرتكب كار بدى شدى بزودى كار نيكى پس از آن انجام ده كه اثر آن را از ميان ببرى ، وبر تو باد به كارهاى نيك كه خطرات گران را دفع سازد .

امام صادق (ع) فرمود : اگر كسى در نهان كار بدى مرتكب گردد هم به پنهانى كار نيكى انجام دهد ، واگر آشكارا كار بدى انجام دهد از پى آن به آشكار كار نيكى آرد .

در حديث ديگر آن حضرت از پدر بزرگوارش نقل مى كند كه مى فرمود : هيچ چيزى به اندازه گناه ، دل را تباه نمى سازد زيرا دل همواره در برابر گناه مقاومت مى كند وگناه متقابلاً اثر خود را در آن مى نهد تا اينكه (رفته رفته) گناه بر دل پيروز مى گردد وسرانجام آن را واژگون مى سازد (كه هيچ حكمت وپندى در خود جاى ندهد) .

هشام بن سالم از آن حضرت روايت كرده كه هيچ رگى (بى رويه در بدن انسان) نزند وهيچ نگون بختى ورنج وبيمارى در زندگى كسى رخ ندهد جز به علت گناهى كه آدمى مرتكب شده باشد چنانكه خداوند فرموده : (وما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم) .

امام صادق (ع) فرمود : بسا شود كه بنده اى به گناهى دست زند وبر اثر آن ، روزى از او به كنار رود .

ونيز فرمود : بسا بنده اى حاجتى از خدا بخواهد وآن حاجت على الاصول مى بايست دير يا زود برآورده گردد ولى چون وى مرتكب گناهى شود خداوند به فرشته مأمور آن حاجت فرمايد : حاجتش را برآورده مساز كه وى خويشتن را در معرض خشم من قرار داده ومستوجب حرمان از لطف من گشته است .

و از آن حضرت رسيده كه بسا يكى مرتكب گناهى شود وبر اثر آن از نماز شب محروم گردد ، واثر كار بد در زندگى انسان سريع تر است از اثر كارد در گوشت .

ابوعمرو مدائنى گويد : از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود : خداوند بر خود لازم نموده كه چون نعمتى به بنده اش دهد آن نعمت را از او نستاند جز اينكه وى مرتكب گناهى تازه شود وبر اثر آن گناه نعمت از او باز ستاند .

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه چون كسى به گناهى تصميم گيرد ياد خدا از دلش زدوده گردد .

در حديث ديگر فرمود : اى مردم خويشتن را به عطر استغفار معطر سازيد كه بوى بد گناه شما را رسوا نسازد .

از حضرت رضا (ع) روايت شده : كسى كه به پنهانى كار نيكى انجام دهد هفتاد برابر حساب شود وكسى كه آشكارا گناه كند خداوند لطف خود را از او باز دارد واو را بخودش واگذارد ، وكسى كه در نهان مرتكب گناه گردد خداوند او را بيامرزد .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : گناه سه گونه است : گناهى كه مورد بخشايش قرار مى گيرد وگناهى كه بخشوده نمى شود وگناهى كه ما (رهبران خلق) اميد بخشودگى آن را براى گنهكار داريم چنانكه بيم (نابخشودگيش) نيز داريم .

اما گناه بخشودنى گناهى است كه خداوند صاحب گناه را در دنيا عقوبت نموده باشد زيرا خداوند حكيمتر وبزرگوارتر از آن است كه بنده اش را دوبار عقوبت كند . واما گناهى كه بخشوده نشود ستمهائى است كه بندگان درباره يكديگر روا دارند كه چون مردمان در موقف حساب حاضر شوند خداوند سوگند ياد كند كه به عزت وجلالم قسم ظلم هيچ ظالمى را ناديده نگيرم هر چند (آنقدر كوچك كه) به زدن دستى به دستى يا كشيدن دستى به دستى بود (كه دست ديگر را آزار داده باشد) يا زدن حيوان شاخدار به حيوان بى شاخ باشد . آرى خداوند داد مظلوم را از ظالم بستاند تا جائى كه هيچ ستمى بر ستمگرى نماند سپس آنان را به حساب فرستد .

واما گناه سوّم گناهى است كه خداوند بر بنده ستر نموده وتوفيق توبه از آن را به وى عنايت كرده است كه خود بنده از خطر آن ترسناك ودر عين حال اميدوار است وما نيز چون خود او اميد بخشودگى وبيم كيفر آن را داريم .

پيغمبر (ص) فرمود : هرگز كار بد را حقير مشمريد هرچند به نظرتان كوچك آيد ، وكار نيك را بزرگ مدانيد گرچه به نظرتان بزرگ جلوه كند زيرا با پشيمانى وعذرخواهى به درگاه پروردگار هيچ بزرگى بزرگ نباشد چنانكه با اندك شمردن گناه هيچ كوچك به كوچكى خود نماند .

امام عسكرى (ع) به ابوهاشم جعفرى فرمود : از جمله گناهان نابخشودنى آن است كه كسى بگويد : اى كاش گناه من همين بود و به جز آن مؤاخذه نمى شدم .

عمرو بن جميع گويد : مردى به حضرت صادق (ع) عرض كرد : روزگارى است كه من به گناهى مبتلايم وهرچه مى كوشم آن را ترك كنم نمى توانم ؟ ! فرمود : اگر راست بگوئى (كه در صدد ترك آنى واز آن متأسفى) خدا تو را دوست دارد كه مى خواهد حالت خوف از خدا در تو بماند .

از حضرت رضا (ع) آمده كه گناهان كوچك راههائيند به گناهان بزرگ وكسى كه در اندك از خدا نترسد در بسيار نيز (گستاخ گردد و) از خدا نترسد . (بحار:6 و 10 و 50 و 63 و 66 و 69 و 71 و 73 و 79)

back page fehrest page next page