از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود : پيامد گناه ; سستى در عبادت است وتنگى وسختى در معيشت ونقصان در لذت. عرض شد : نقصان در لذت به چه معنى ؟ فرمود : وى به لذت حلالى دست نيابد جز اينكه حادثه اى برايش پيش آيد كه عيش او را منغّص سازد . (تاريخ الخلفاء:200)
در حديث ابوحمزه ثمالى از آن حضرت آمده كه فرمود : پناه مى برم به خدا از گناهانى كه در نابودى آدمى تعجيل مى بخشد ، عرض شد : آن كدام گناه است ؟ فرمود : قطع رحم . (وسائل : 21/493)
اسحاق بن عمّار گويد : از امام صادق(ع) شنيدم مى فرمود : پدرم مى فرمود : پناه مى بريم به خدا از گناهانى كه با شتاب آدمى را به نابودى مى كشانند و اجلها را نزديك مى كنند وخانه ها را از سكنه خالى مى سازند، وآنها عبارتند از قطع رحم ونافرمانى نسبت به پدر ومادر وترك احسان . (وسائل:16/274)
امام سجّاد (ع) فرمود : گناهانى كه نعمت را از آدمى مى ستانند تجاوز به (حقوق وآبروونفوس واعراض) مردم است ـ تا اين كه فرمود : ـ وگناهانى كه هوا را تاريك مى كنند سحر وكهانت وايمان به تأثير نجوم در كائنات ودروغ شمردن قدر الهى وعقوق والدين است . (وسائل:11/373)
گناه صغيره :
گناه كوچك . مقابل گناه كبيره . گناهان صغيره (از باب تُعرف الاشياء بالاضداد) ; گناهانى است كه در قرآن كريم وعده عذاب بر آنها داده نشده باشد . در قرآن از اين گناهان به «لمم» تعبير شده است (الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الاّ اللمم ...)(نجم:32) . و يا مراد از لمم گناهان گاهگاهى باشد مقابل گناهى كه شخص بدان عادت كرده باشد .
از امام موسى بن جعفر (ع) روايت است كه فرمود : هريك از مسلمانان كه از گناهان بزرگ اجتناب ورزد ، از گناهان كوچك بازخواست نشود ، كه خداوند سبحان فرموده : (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم وندخلكم مدخلا كريما) . (بحار:8/351)
از سخنان معروفه حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا (ع) است كه : گناهان كوچك راههائى بوَند بسوى گناهان بزرگ ، وآن كس كه در اندك از خداى نترسد در بسيار نيز نترسد ... (بحار : 71/174)
گناه فراگير :
در تفسير امام عسكرى(ع) ذيل آيه (بلى من كسب سيّئة واحاطت به خطيئة) آمده كه گناه فراگير گناهى است كه گنهكار را از مجموع دين برون برد ، وى خويشتن را از تحت سرپرستى خدا بدين جهت كه او را ايمن داشته بركنده داند ، وآن عبارت است از شرك به خدا وانكار خدا ونبوت پيامبر اسلام وولايت على وجانشينان او كه هريك از اينها گناه فراگير است بدين معنى كه به اعمالش احاطه مى كند وآنها را نابود مى سازد ... (بحار:/8/300)
گناهكار :
بزهكار ، تبه كار ، مجرم ، مذنب ، مسىء . اميرالمؤمنين (ع) در بعضى از سخنان خود در وعظ : مباش از كسانى كه نيكان را دوست مى دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد ، و گناهكاران را دشمن مى دارد اما خود يكى از آنها است . (نهج حكمت 150)
شفاعتگر گناهكار ، خاضع بودن او است در برابر خداوند . (بحار:78/53)
از امام صادق (ع) روايت است كه به داود (ع) وحى شد : اى داود ! گناهكاران را مژده بده و نيكوكاران را بترسان . عرض كرد: خداوندا ! چگونه گناهكاران مژده و نيكوكاران را بيم دهم ؟ فرمود : اى داود ! گناهكاران را مژده بده كه من توبه را مى پذيرم و از گناه درمى گذرم ، و نيكوكاران را بيم بده كه مبادا به اعمال خويش خوش بين بوند ، چه هر بنده را كه در موقف قيامت حسابرسى كنم در خطر هلاكت خواهد بود . (بحار:14/40)
گناه كبيره :
امام باقر (ع) فرمود : هر گناهى را كه خداوند (در قرآن) بر آن وعده آتش (دوزخ) داده كبيره است .
روزى عمرو بن عبيد كه از علماى معتزله بود بر امام صادق (ع) وارد شد واين آيه تلاوت نمود (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر ...) سپس گفت : دوست دارم كه گناهان كبيره را كه در قرآن از آنها ياد شده برايم بيان داريد . حضرت فرمود : آرى كبائر عبارتند از : شرك به خدا (انّ الله لا يغفر ان يشرك به) ونوميدى از رحمت خدا (ولاتيأسوا من روح الله)وعقوق والدين كه خداوند عاقّ را جبّار شقى خوانده (وبرّا بوالدتى ولم يجعلنى جبّارا شقيّا) وقتل ناحق (ومن يقتل مؤمنا متعمّدا ...) وافتراء به زنان پاكدامن وخوردن مال يتيم (انّ الذين يأكلون اموال اليتامى ظلما) وفرار از جنگ (ومن يولّهم يومئذ دبره) وخوردن ربا (الذين يأكلون الربوا) وسحر (ولقد علموا لمن اشتريه) وزنا (ولايزنون ...)وسوگند دروغ (انّ الذين يشترون بعهد الله وايمانهم ثمناً قليلاً) وخيانت در غنيمت جنگى (ومن يغلل يأت بما غل يوم القيامة) ونپرداختن زكوة (يوم يحمى عليه فى نار جهنم) وگواهى ناحق وكتمان شهادت (ومن يكتمها فانه آثم قلبه)ونوشيدن شراب كه پيغمبر (ص) فرمود : ميگسار بمنزله بت پرست است ، وترك نماز كه آن حضرت فرمود : هر كه عمداً نماز را ترك كند از امان خدا وپيغمبرش بيرون است . وپيمان شكنى وقطع رحم (الذين ينقضون عهد الله)وگفتار ناحق (واجتنبوا قول الزور)وگستاخى نسبت به خدا (فأمنوا مكر الله)وكفران نعمت (ولان كفرتم ان عذابى لشديد) وكاستن از كيل ووزن (ويل للمطفّفين)ولواط (الذين يجتنبون كبائر الاثم) وبدعت كه پيغمبر (ص) فرمود : هر كه در روى بدعتگذار تبسّمى كند به ويرانى دين خويش كمك كرده است . (بحار:/79 و 47)
گَنج :
مال اندوخته ومعرب آن كنز است. راغب گفته : كنز ، گذاشتن مال روى هم ومحفوظ داشتن آن است ، مأخوذ از «كنزت التمر فى الوعاء» .
مرحوم طبرسى گفته : گنج چيزى است كه بخشى از آن بر بخش ديگر انباشته باشد .
(والذين يكنزون الذهب والفضة ولاينفقونها فى سبيل الله فبشّرهم بعذاب اليم) ; كسانى را كه زر وسيم انباشته مى كنند وآنها را در راه خدا انفاق نمى نمايند به عذابى دردناك مژده بده . (توبه : 34)
در حديث آمده كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر (ص) فرمود : هر مالى كه زكات آن داده شود گنج نيست هر چند به زير هفت طبقه زمين باشد ومالى كه زكاتش داده نشود گنج است گرچه بر روى زمين بوَد .
از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه زايد بر چهار هزار درهم ، گنج است زكات آن داده شده باشد يا نه ، وكمتر از اين مقدار نياز هزينه زندگى است . (مجمع البيان) محدثين حديث اول را ضعيف السند دانسته اند .
(وامّا الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينة وكان تحته كنز لهما) اين آيه در سوره كهف ذيل داستان موسى وخضر آمده، از حضرت رضا (ع) روايت شده كه گنج آن دو يتيم به زير آن ديوار اين جملات بوده : «عجبت لمن ايقن بالموت كيف يحزن وعجبت لمن يرى الدنيا وتقلبها باهلها كيف يركن اليها وينبغى لمن عقل عن الله ان لايتهم الله فى قضائه ولايستبطئه فى رزقه» . (سفينة البحار)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : گنجى پرسودتر از دانش نباشد چنانكه يارى نابكارتر از نادانى نخواهد بود . (بحار:1/183)
گُنجشك :
پرنده معروف . به عربى عصفور گويند . ابوحمزه ثمالى گويد : در خدمت امام سجاد (ع) بودم گنجشكانى را در سراى خانه ديدم صدا مى كردند . حضرت فرمود : مى دانى اينها چه مى گويند ؟ عرض كردم : نمى دانم . فرمود : اينان خداوندگار خويش را تسبيح مى كنند وروزى خود را مى جويند .
از حضرت رسول (ص) روايت است : هر كه گنجشكى را بيهوده بكشد آن گنجشك روز قيامت فرياد كنان به عرش الهى پناه برد وگويد : پروردگارا ! از اين بپرس چرا بى آنكه سودى عايدش شود مرا كشت ؟ (بحار:27 و 64)
گَند :
بوى تنفر آور . بوى ناخوش .
گَندُم :
گياهى با دانه هاى معروف . به عربى حنطة و قمح گويند . از جمله اموال متعلق زكات است . به «زكاة» رجوع شود . عيسى بن مريم (ع) فرمود : آيا شده كه كسى جو بكارد وگندم بدرود يا گندم بكارد وجو بدرود ؟ ! همچنين هر كه هركارى در اين دنيا كرده حاصل همان كار در آخرت نصيبش گردد .
در حديث آمده كه آدم ابوالبشر چون به زمين فرود آمد به دستور خداوند گندم كاشت . (بحار:14 و 66)
گُنگ :
لال . بعربى ابكم خوانند . به «لال» و «لالى» رجوع شود .
گُوارا :
هر غذا كه ذائقه را خوش آيد و زود هضم بود . سائغ . هنىء . مرىء .
گوارش :
هضم طعام در معده .
در حديث مفضل آمده كه امام صادق(ع) به وى فرمود : ... سپس در كيفيت رسيدن غذا به بدن وتدبير ويژه اى كه در آن بكار رفته بينديش ، غذا وارد معده مى شود ، معده آن را مى پزد وخالص آن را به سوى كبد مى فرستد ونظر به اينكه كبد تحمل مواد تصفيه ناشده را ندارد به وسيله مويرگهاى تور مانند تصفيه ووارد كبد مى شود ، كبد نيز به نوبه خود آن را تصفيه وسپس در رگهائى كه به جويها مى مانند به سرزمين وسيع بدن روان مى سازد وفضلات ناسالم آن را بخشى به كيسه صفرا وبخش ديگر را به سپرز وسوم را به مثانه تحويل مى دهد واين سه كيسه را خداوند به گونه اى قرار داده كه بتواند مواد سمى را به خود جاى دهد وآسيب نبيند ... (بحار:3/67)
به «هضم» نيز رجوع شود .
گُواه :
شاهد . دستور گواه گيرى وحاضر نمودن گواه در شرع اسلام در موارد عديده اى آمده كه در برخى از آنها لازم ودر برخى ارجح است ; از جمله موارد لازم ، طلاق وظهار مى باشد ، به «طلاق» رجوع شود .
در مورد وام گرفتن بعضى از فقهاء آن را لازم وبرخى راجح دانسته است ، به «وام» رجوع شود .
در موارد ازدواج به عقد دائم راجح است. زراره گويد : از حضرت صادق (ع) پرسيدم : اگر كسى ازدواج موقت را بدون احضار گواه صورت دهد چه حكمى دارد ؟ فرمود : اشكالى ندارد وحتى در ازدواج دائم نيز بى اشكال است كه بدون شهود انجام شود ، وشهود را كه دستور آن آمده بدين منظور است كه بعداً معلوم باشد فرزند ، حلال زاده است . (بحار:103/266)
گُواهى :
شهادت دادن در محاكم قضائى . گواه بايد بالغ باشد جز در مورد جراحت كه ده ساله كافى است ، وعاقل ومسلمان ودوازده امامى وعادل بود وسند گواهيش علم قطعى باشد .
در گواهى بر زنا ولواط ومساحقه چهار مرد شرط است ، ودر آنچه كه موجب سنگسار شود سه مرد ودو زن كافى است ، ودر آنچه موجب تازيانه باشد دو مرد وچهار زن كفايت كند . ودر مورد گواهى بر ارتداد كسى ونسبت زنا به ديگرى ونيز در مورد دزدى وندادن زكات وخمس وكفاره ومسلمان شدن كسى وبلوغ وولاء واينكه فلان فلان كس را عادل مى داند يا فاسق مى شمارد وعفو از قصاص ودر مورد طلاق وخلق ووكالت ووصى قرار دادن كسى ونيز در مورد نسبت خويشى ودعوت رؤيت هلال دو مرد شرط است . ودر مورد بدهكارى كسى از ديگرى واموال وجناياتى كه موجب ديه باشد دو مرد يا يك مرد ودو زن يا يك گواه ويك قسم كفايت كند . ودر مورد گواهى بر ولادت واينكه فلان مولود هنگام ولادت زنده بوده ودر عيوب درونى زنان (كه موجب حق فسخ مى شود) وشير دادن (كه محرميت مى آورد) ودر وصيت به سود كسى گواهى مردان ويك مرد ويك زن به تنهايى كافى است . (لمعه دمشقية)
«قرآن وحديث در باره گواهى»
(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوّامين بالقسط شهداء لله ولو على انفسكم او الوالدين والاقربين ...) ; اى كسانى كه به خدا ايمان آورده ايد پيوسته در مسير عدالت استوار باشيد ، چون بر امرى گواهى مى دهيد براى خدا گواهى دهيد هرچند به زيان خود يا پدر ومادر ونزديكان وخويشان باشد ، (هرگز عواطف خويشى و مهر و محبت ، بر اراده شما سايه نيفكند كه از گواهى به زيان يكى امتناع ورزيد بدين سبب كه وى درويش است ، يا به سود ديگرى كه وى توانگر است) كه اگر آنكس كه درباره اش گواهى مى دهيد توانگر يا درويش بود خداوند (ى كه فرمان به شهادت داده) خود به صلاح حال آن دو (توانگر ودرويش) از شما آگاه تر است پس مبادا از هواى دل پيروى كرده از مسير عدل (در گواهى) منحرف گرديد ، كه اگر در اداء شهادت اهمال ورزيد يا از آن سر بپيچيد خداوند به اعمال شما آگاه است . (نساء:135)
امام صادق (ع) فرمود : چون تو را به گواهى خواندند اجابت نما .
از امام موسى بن جعفر (ع) در تفسير آيه: (ولايأب الشهداء اذا ما دعوا) آمده كه فرمود : اگر كسى تو را دعوت كند كه بر دينى يا حقى براى او شهادت دهى شايسته نباشد كه امتناع ورزى .
از امام باقر (ع) روايت شده كه رسول خدا (ص) فرمود : هر آنكس شهادتى را كتمان نمايد يا بدين منظور شهادت دهد كه خون مسلمانى را هدر دهد . يا به اين هدف كه مال مسلمانى را از دست او بدر برد چون در صحنه قيامت حضور يابد تا چشم كار كند پيش رويش تاريك باشد ، ودر چهره اش خراشهائى باشد كه مردمان وى را (به آن نشان) به نام ونسب بشناسند ; وآنكس كه شهادتى به حق بدهد كه حق مسلمانى را بوسيله آن زنده سازد در روز قيامت با چهره اى نورانى محشور گردد آنچنان كه تا چشم كار كند آن نور بدرخشد ومردمان وى را به نام ونسب بشناسند . سپس امام باقر (ع) فرمود : مگر نمى بينيد كه خداوند مى فرمايد : (واقيموا الشهادة لله)(گواهى را براى خدا ادا نمائيد) ؟!
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : هركسى از گواهى خود برگردد يا آن را كتمان نمايد ومنكر شود خداوند (در روز قيامت) در جمع خلايق گوشت او را به خوردش دهد ودر حالى كه زبان خود را مى جود به دوزخ رود .
اميرالمؤمنين (ع) در تفسير آيه (ولا يأب الشهداء اذا ما دعوا) فرمود : هر آنكس شهادتى به گردن دارد چون وى را به اداء آن دعوت كنند نبايد از اداء آن اباء كند وبايستى آن را بيان دارد ، ومى بايد كه در اداء آن حسن نيت وخيرخواهى بكار برد ، واز سرزنش كسى نهراسد و...
از امام صادق (ع) روايت است كه فرمود: بر امرى گواهى مده مگر اينكه آن چنان بر تو روشن باشد كه كف دست خود را مى بينى . (وسائل:8/220 ـ 235)
گواهى دادن بر خلاف حقيقت ; شهادت زور :
امام صادق (ع) فرمود : شاهد زور (آن كه به دروغ گواهى دهد) در قيامت پا از پا خطا نكند تا اينكه وى را دوزخى مسجّل سازند .
امام باقر (ع) فرمود : هر آن كس به ناحق درباره مسلمانى گواهى دهد كه مالى از وى گرفته شود خداوند به ازاى آن چكى به حواله دوزخ (كه سند دوزخى بودن وى باشد) براى او صادر كند .
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : هر آن كس بناحق عليه مسلمانى يا كافر ذمى يا هر انسان ديگر ، شهادت دهد در روز قيامت به زبان خودش آويخته شود ودر پست ترين جاى دوزخ با منافقان محشور گردد .
از آن حضرت نقل است كه به على (ع) فرمود : اى على ! چون ملك الموت بخواهد روح كافرى را بستاند سيخى آهنين جهت ابزار اين كار با خود آورد وچون بدين سان روح از بدن وى جدا سازد جهنم صيحه برآورد . على (ع) عرض كرد : آيا از امت تو نيز كسى باشد كه اين گونه قبض روح شود ؟ فرمود : آرى ! حاكم ظالم وكسى كه مال يتيم را بناحق بخورد وكسى كه به دروغ گواهى دهد . (وسائل:18/236 ـ 238)
حضرت رسول (ص) به ابن عباس فرمود: مبادا گواهى دهى مگر اينكه مطلب چون نور اين خورشيد بر تو روشن باشد . (كنزالعمال : حديث 17748)
امام صادق (ع) فرمود : گواهى كسى كه مورد اتهام (طرفدارى مشهود له) باشد مردود است . علقمه گويد : به امام صادق عرض كردم : چه كسى شهادتش قبول است؟ فرمود : چون كسى مسلمان بود گواهيش مقبول است . عرض كردم : كسى كه مرتكب گناهان مى گردد نيز شهادتش قبول است ؟ فرمود : اگر قرار باشد شهادت گناهكار پذيرفته نگردد پس بايد تنها شهادت پيغمبران واوصياى آنها قبول باشد زيرا آنها هستند كه از گناه معصومند ، خير ، هر كسى كه به چشم خود نديده كه وى مرتكب گناهى شده يا دو نفر به گناه او گواهى نداده ، وى عادل وشهادتش مقبول است گرچه در واقع گناهكار باشد ... (بحار : 104 و 70 و 7)
گواهى پنجاه نفر به نيكى كسى :
از امام باقر (ع) روايت شده كه در بنى اسرائيل عابدى بود كه پيغمبر داود عبادت او را مورد پسند داشت خداوند به وى وحى نمود كه به ظاهر فريبنده او منگر كه وى رياكار است . پس از چندى عابد بمرد ، چون خبر مرگ او را به داود دادند ، گفت : وى را به خاك سپاريد ، وخود به تشيع او نرفت ، بنى اسرائيل تعجب كردند . وچون او را غسل دادند پنجاه نفر برخاستند وگواهى دادند كه جز نيكى از او چيزى نمى دانند . خداوند به داود وحى كرد كه چرا بر جنازه او حاضر نشدى ؟ عرض كرد : بدين سبب كه تو فرمودى وى رياكار است . فرمود : آرى او چنين بود ولى گروهى از عباد ورهبانان به نيكى او گواهى دادند ومن شهادت آنها را پذيرفتم وگناهان او را كه خبر داشتم بخشيدم . (بحار:72/302)
گواهى ناحق :
امام باقر (ع) فرمود : هر كس كه بناحق عليه مسلمانى گواهى دهد كه مالى را از دست او بيرون برد خداوند در ازاى آن چكى را به حواله دوزخ برايش بنويسد .
امام صادق (ع) فرمود : گواه ناحق را بايد تازيانه زد وتازيانه اش شمار معينى ندارد وبسته به نظر حاكم مى باشد وبايد كسانى را كه بناحق گواهى مى دهند در ميان مردم بگردانند تا آنها را بشناسند تا ديگر اين عمل را تكرار نكنند .
محمد بن مسلم گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : توبه كسى كه بناحق گواهى داده باشد چيست ؟ فرمود : اينكه همه اموالى را كه به گواهى خود به كسى زيان زده به وى بپردازد واگر چنانچه وى به اتفاق گواه ديگرى آن مال را به وى ضرر زده باشد نيمى از آن را واگر با دو نفر چنين كرده باشد يك سوم آن را وبه همين نسبت به وى بپردازد . (بحار:104/310)
نقل است كه پيغمبر (ص) مخصوصاً روزى درباره گواه ناحق خطبه اى ايراد كرد وفرمود : اى مردم بدانيد كه گواهى ناحق مساوى است با شرك به خدا . وحضرت اين را سه بار تكرار نمود وسپس اين آيه را تلاوت نمود : (فاجتنبوا الرجس ... واجتنبوا قول الزور) . (كنزالعمال : حديث 17803)
از امام سجاد (ع) روايت است كه هرگاه اميرالمؤمنين (ع) به گواه ناحقى دست مى يافت او را به نزد قوم وقبيله اش مى فرستاد وبه آنها اعلام مى داشت كه اين شاهد زور (گواه ناحق) است او را بشناسيد واو را به ديگران معرفى كنيد ، آنگاه رهايش مى ساخت . (كنزالعمال : حديث 17804)
به «گواهى» نيز رجوع شود .
گَود :
عميق ، ژرف ، غائِر .
گَودال :
زمين پست و مغاك ، حفرة ، حفيرة ، خدّ . قرآن كريم : «شما مردم پيش از اسلام بر لب گودالى از آتش بوديد و خداوند به هدايت خويش نجاتتان داد و از مهلكه رهاتان ساخت» . (آل عمران:103)
گُودرز :
نام دو پادشاه است از ملوك اشكانى : اول نام پسر شاپور كه وليعهد پدر خويش بود و در زمان او معابد و مساجد خراب شد و ظلم و بيداد به غايت رسيد ، او پنجاه و هفت سال پادشاهى كرد و عيسى عليه السلام در زمان او به وجود آمد .
دوم پسر ايران شاه كه بعد از پدر پادشاه شد و سى سال پادشاهى كرد . (برهان)
گور :
حفرة . حفيرة . صحرا . قبر . گور مرده واحكام آن ، به «قبر» رجوع شود .
گورخر :
خر وحشى . مركب است از گور به معنى صحرا ووحش . بعربى حمار الوحش ومعرب آن «جور» است .
سعدبن سعد گويد : از حضرت رضا (ع) درباره حكم گوشت گورخر پرسيدم فرمود : مگر نه آن را با سركه وخردل وادويه مى خوريد ؟ گفتم : آرى ! فرمود : باكى ندارد. (بحار:65/85)
گُوركان :
لقب امير تيمور (736 ـ 807) مؤسّس سلسله تيموريان (771 ـ 906) . اين كلمه به مغولى به معنى «داماد» يا «داماد سلاطين» است ، زيرا چون تيمور بر ماوراءالنهر مسلط شد و دختران پادشاهان آن ديار را تزويج نمود در القاب او اين كلمه اضافه نمودند ، و سپس اين لقب در اعقاب او از مرد و زن باقى ماند .
گوز :
بادى كه با صدا از راه پائين در آيد (برهان ، غياث اللغات ، آنندراج) . به عربى ضُراط و ضَرط ، واحد آن ضرطة . اين عمل گاه موضوع حكمى از احكام شرع قرار مى گيرد كه در روايات بدان تصريح شده است :
زرارة بن اعين از امام صادق (ع) : «لايوجب الوضوء الاّ من غائط او بول او ضرطة تسمع صوتها او فسوة تجد ريحها» : وضو باطل نشود جز ... يا گوزى كه صدايش بشنوى يا باد بى صدائى كه بويش به مشام آيد . (وسائل:1/245)
چنان كه در فصل اخلاقيات اسلام آمده است : در مناهى رسول (ص) آمده كه حضرت از خنديدن بر گوزيدن كسى نهى نموده است . (كنزالعمال :3/488)
در تفسير على بن ابراهيم ذيل آيه (وتأتون فى ناديكم المنكر) آمده كه مجالس قوم لوط چنين بود كه بر روى يكديگر مى گوزيدند . (بحار:12/152)
گوزن :
نوعى از گاو كوهى كه شاخهاى بلند دارد وگويند از گوشه هاى چشمش ترياق برآيد . بعربى اَيِّل گويند .
گوساله :
بچه گاو يكساله . بعربى عجل گويند ودر قرآن كريم در دو مناسبت از آن نام برده است ، يكى راجع به گوساله پرستى قوم موسى موقعى كه وى از «طور» بازگشت وقوم خود را به اغواى سامرى گوساله پرست يافت . به «موسى بن عمران» رجوع شود .
و ديگر در مورد حضرت ابراهيم كه ملائكه بصورت آدميان بر او وارد شدند ووى آنها را انسان پنداشت وجهت پذيرائى آنها گوساله اى بكشت .
گوسفند :
حيوان حلال گوشت اهلى معروف از خانواده تهى شاخان ونشخوار كنندگان ، نر آن را قوچ وماده آن را ميش ويكساله آن را بره . بعربى ضَأن گويند ، غنم شامل گوسفند وبز مى شود ، ودر فارسى مجازاً بز را نيز گوسفند گويند .
از حضرت رسول (ص) روايت است كه فرمود : «خير الماء الشَبَم وخير المال الغنم ...» بهترين نوع آب سرد آن ، وبهترين مال گوسفند است .
در حديث ديگر از آن حضرت رسيده : «الغنم سمنها معاش وصوفها رياش» : گوسفند ، روغنش مايه زندگانى وامرار معاش واز پشمش جهت پوشاك استفاده كنند . (نزهة الناظر:12)
در شرع اسلام يكى از متعلقات زكات است (به «زكوة» رجوع شود) .
از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : آغل گوسفندان را پاكيزه داريد وگرد وخاك بدنشان را برطرف سازيد .
در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه گوسفند بركت است ودو گوسفند دو بركت وسه گوسفند غنيمت است . نيز از آن حضرت رسيده كه گوسفند نيكو مالى است .
در حديث امام باقر (ع) آمده كه پيغمبر(ص) به عمه اش فرمود : چرا بركت در خانه ندارى ؟ عرض كرد يا رسول الله ! بركت چيست ؟ فرمود : گوسفندى كه از شيرش استفاده كنى چه هر كسى در خانه اش گوسفندى شيردار يا گاوى داشته باشد همه اينها بركت است .
كامل تمار گويد : امام باقر (ع) فرمود : اى كامل ! رستگار شدند مؤمنانى كه تسليم حق بوند (وفضول مآبانه در امور دين اظهار نظر نكنند) . اى كامل ! اهل تسليم همان نجبايند ، اى كامل ! مردم در عداد گوسفندان بشمار آيند جز گروهى اندك از مؤمنان به خدا ومؤمن كم است . (بحار:64 و 62 و 2)
گوش :
عضو معروف بدن كه آلت شنوائى است . از حضرت رسول (ص) آمده كه فرمود : مبادا سخنى بگوئى كه گوش كسى را برنجاند . (كنزالعمال:3/554)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : بهره آدمى از گوشش براى خود او واز زبانش براى ديگران است .(غرر الحكم)
جهت درد گوش در حديث از سداب توصيف شده ودر طب النبى آمده كه سداب را با روغن زيتون بپزند ودر گوش بچكانند كه درد گوش را تسكين بخشد ان شاء الله .
در حديث ديگر آمده كه شخصى از درد گوش خود نزد يكى از حضرات معصومين شكوه نمود كه خون وچرك از آن بيرون مى آيد فرمود : پنير بسيار كهنه بگير وخوب بكوب وآن را با شير زن بياميز وبه آتش ملايمى گرم كن وچند قطره از آن در گوش بچكان .
يكى از ياران امام صادق (ع) گفت : به خدمت حضرت از سنگينى گوش خود شكايت كردم فرمود : بر تو باد به تسبيح فاطمه (ع) .
در حديث ديگر از آن حضرت جهت درد گوش آمده كه دست خود را بر آن بنه وبگو : «اعوذ بالله الذى سكن له ما فى البرّ و البحر والسموات والارض وهو السميع العليم» هفت بار اين را تكرار كن كه ان شاء الله شفا مى يابد . (بحار:62 و 95)
نقل است كه پيغمبر (ص) به دخترش فاطمه (ع) فرمود : گوشهاى حسنين را سوراخ كن كه از اين جهت با يهود مخالفت كرده باشيد . (بحار:104/123)