back page fehrest page next page

در حديث آمده كه روزى رسول خدا(ص) شترى را ديد كه بار به پشت دارد وزانويش هم بسته وصاحبش در كنارش نيست، فرمود: صاحب بى مروت اين شتر كجا است؟ خويشتن را براى محاكمه فردا آمده كند. (مكارم الاخلاق طبرسى)

بعد غد: پس فردا. (كتب لغت)

اميرالمؤمنين (ع): «اوصيكم عباد الله بتقوى الله، فانها حق الله عليكم ... فان التقوى فى اليوم الحرز والجُنّة، وفى غد الطريق الى الجنة ...» (نهج : خطبه 233). «وان اليوم عمل ولاحساب وغدا حساب ولا عمل» (نهج: خطبه 42) . «الا و ان اليوم المضمار وغدا السباق» (نهج: خطبه 28). «وان غدا من اليوم قريب، يذهب اليوم بما فيه، ويجىء الغد لاحقا به» (نهج: خطبه 156) . «اوصيكم عبادالله بتقوى الله وطاعته، فانها النجاة غداً، والمنجاة ابدا» (نهج: خطبه 160). «وعجبت للمتكبر الذى كان بالامس نطفة ويكون غدا جيفة» . (نهج: حكمت 121)

به «فردا» رجوع شود.

غَداء :

طعام چاشت ، خلاف عشاء . ج : اغدية . (فلما جاوزا قال لفتاه آتنا غدائنا)(كهف:62) . عن اميرالمؤمنين (ع) : «من اراد البقاء ولا بقاء فليخفّف الرداء و ليباكر الغداء و ليقلّ مجامعة النساء» . (بحار:62/262)

غَدائِر :

جِ غديرة . گيسوان بافته .

غَدّار :

بسيار بىوفا . پيمان شكن و خيانت كننده .

غُداف :

زاغ سياه . پرنده اى حلال گوشت و دانه خوار است مانند غراب الزرع و كوچكتر از غراب الزرع .

غَداة :

پگاه ، ميان طلوع فجر و طلوع شمس . (ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة و العشىّ ...) . (كهف:27)

غَدْر:

نقض عهد وخيانت، پيمان شكنى وزينهارخوارى. غدر از صفات نكوهيده ومذموم است ودر مذمت آن احاديث بسيار آمده: امام باقر (ع) فرمود: هر كسى كه بكسى تأمين دهد وسپس او را بكشد در روز قيامت پرچم غدر بدوش داشته باشد . (بحار:100/47)

اميرالمؤمنين (ع) درباره ابن جرموز قاتل زبير بن عوام فرمود: وى در آتش است زيرا بزبير غدر كرده است.

وفرمود: كسى كه بقيامت ايمان دارد واز چگونگى بازگشت خلايق بسوى خدا آگاه است غدر نميكند.

خبيب بن عدى كه از ياران پيغمبر (ص) بود وبدست كفار قريش اسير گشته ودر خانه يكى از اهل مكه بازداشت بود كه روز بعد او را بقتل رسانند وسرانجام او را بدار آويختند روزى كودكى از اهل خانه در دامنش نشسته بود ودر آن حال تيغى بدست داشت وموى زايد بدن خود را ميزدود، مادر كودك متوجه شد، ناگهان وحشت زده بسوى كودك آمد و آن را از كنار خبيب بستد . خبيب گفت : ترسيدى او را بكشم؟ خير، من چنين كارى نخواهم كرد كه غدر در شأن ما مسلمانان نباشد.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: معاويه از من سياستمدارتر نيست ولى او از غدر باكى ندارد واگر نه اين بود كه من از غدر بدورم من از هر كسى سياست مدارتر بودم . (سفينة البحار)

غَدَق:

آب بسيار، آب شيرين. (وان لو استقاموا على الطريقة لاسقيناهم ماء غدقا); اگر مردمان بر طريقت پايدار ميماندند آنها را آب فراوان مينوشانيديم . (جن:16)

امام باقر (ع) در معنى اين آيه فرمود: يعنى دلهاى آنها را آب ايمان مينوشانيديم و «طريقه» همان ولايت على بن ابى طالب واوصياى او ميباشد . (بحار:24/101)

غُدُوّ:

جِ غُدوة وغداة، (بالغدوّ والآصال). مصدر غدا يغدو: بامداد آمدن يا بامداد رفتن.

غُدَّة:

پاره گوشتى صلب كه ميان گوشت وپوست بعلت بيمارى بوجود آيد يا خود مايه بيمارى باشد. دژپيه .

از امام صادق (ع) روايت شده كه هرگاه آماسى در بدن خود بيابى كه بترسى به بيمارى خطرناكى منجر شود در حالى كه بدن پاك باشد وبراى نماز واجب وضو ساخته باشى پيش از نماز ونيز پس از نماز بر آن موضع بخوان (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرئيته خاشعا متصدعا من خشية اللّه) تا آخر سوره حشر.

از حضرت صادق (ع) سؤال شد: چرا خوردن غده (دژپيه كه در گوشت حيوان ديده ميشود) حرام است؟ فرمود: بجهت اينكه توليد جذام ميكند . (بحار:95/100 و10/164)

غَدِير:

آبگير، گودالى كه آب سيل در آن گرد آيد وپس از سيل بماند.

غَدِير خُم:

موضعى بين مكه ومدينه يك يا دو ميلى جحفه، جائى كه رسول گرامى اسلام على بن ابى طالب را در آنجا بخلافت خويش منصوب داشت وآن واقعه بروز هيجدهم ذيحجه بود.

داستان غدير حسب تواريخ معتبره سنت چون: طبقات ابن سعد:3/225 وامتاع مقريزى : 510 وارشاد سارى:6/429 وسيره حلبيه:3/283 وسيره احمد زينى دحلان:3/3 وتاريخ الخلفاء ابن جوزى جزء چهارم وتذكرة خواص الامة : 18 ودائرة المعارف فريد وجدى چنين آمده: رسول اكرم (ص) در سال دهم هجرت عازم حج بيت اللّه شد واز پيش عزم خود را بمردم اعلام نمود، مسلمانان بدين منظور كه حج خويش بملازمت پيغمبر (ص) انجام دهند بمدينه گرد آمدند، اين حج را حجة الوداع وحجة الاسلام وحجة البلاغ وحجة الكمال وحجة التمام ميگفتند. پس رسول خدا بروز شنبه پنج يا شش روز به آخر ذيقعده در حالى كه غسل احرام بجاى آورده وخويشتن را به تدهين وترتيب موى سر وروى آراسته بود و ردائى بدوش وازارى بكمر داشت از مدينه بيرون شد وهمه همسران وعامه مهاجر وانصار وجمع كثيرى از افراد قبايل عرب وباديه نشينان ملازم ركاب آن حضرت بودند وبا وجود اينكه در آن ايام بيمارى آبله يا حصبه در مدينه افتاده بود وعده اى بيمار بودند انبوه جمعيت بحدى بود كه جز خدا نداند، بقولى نود هزار وبقولى صد وچهارده هزار وبنقلى صد وبيست هزار تا صد وبيست وچهار هزار وبيشتر نيز گفته اند. اين غير از اهالى مكه واطراف وديگر بلاد اسلامى آن روز بود كه در موسم حج گردآمده بودند.

آنگاه كتب سير، سير منازل آن حضرت را يكى يكى بتفصيل بيان ميكنند تا بروز سه شنبه بمكه رسيدند. چون اعمال ومناسك حج بپايان رسيد بعزم بازگشت بمدينه از مكه حركت نمودند تا بروز هيجده ذيحجه پيش از رسيدن بجحفه كه آنجا راه مصر وعراق از راه مدينه جدا ميگشت جبرئيل نازل شد وآيه (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك ...) وفرمان نصب على (ع) بخلافت به پيغمبر (ص) ابلاغ نمود. حضرت منادى خويش را بفرمود ندا كند: پيشروان بازگردند وعقب ماندگان از اينجا نگذرند، در گوشه اى از آن موضع درختان انبوهى بود بفرمود كسى در زير آن درختان بار نيفكند ودستور داد زير آن درختان از خس وخاشاك پاك كنند، در اين هنگام وقت ظهر شد، مؤذن اذان گفت ونماز ظهر در سايه آن درختان ادا نمودند سپس بفرمود تا از پالان شتران وبقولى از بار وبنه حاجيان منبرى ترتيب دادند وآن روز روز بسيار گرمى بود كه هر كس گوشه جامه خود را بر سر وگوشه ديگر را بزير خويش مينهاد، در اين حال پيغمبر (ص) به منبر رفت وبه اداى اين كلمات پربركات پرداخت: الحمداللّه ونستعينه ونؤمن به ونتوكل عليه ونعوذ باللّه من شرور انفسنا ومن سيئات اعمالنا الذى لاهادى لمن ضل ولا مضل لمن هدى واشهد ان لااله الاّ اللّه وان محمدا عبده ورسوله ـ اما بعد ـ اى مردم! پرودگار مهربان وآگاه مرا خبر داد ... ومن نزديك است كه نداى خداى را لبيك اجابت گويم واز ميان شما رخت بربندم ومن در برابر خداوند متعال در امر رسالتم بازخواست گردم چنانكه شما نيز در پذيرش آن مسئول باشيد، اكنون شما در اين باره چه ميگوئيد؟ جمعيت همه يك صدا گفتند: ما گواهى ميدهيم كه تو رسالت خويش را بما رساندى وخيرخواهانه ما را نصيحت كردى ودر اين راه رنجهاى فراوان بردى، خداوند ترا پاداش نيكو عطا كند. فرمود: مگر نه شما همگى بر اين عقيده ايد كه خدا يكى ومحمد بنده وفرستاده او ميباشد وبهشت خدا حق ودوزخش حق ومرگ حق وقيامت آمدنى است وشكى در آن نميباشد وخداوند روزگارى مردگان را زنده سازد؟ همه گفتند: آرى بدانچه كه گفتى شهادت ميدهيم. فرمود: خداوندا گواه باش. سپس فرمود: اى مردم ميشنويد؟ همه گفتند: آرى. فرمود: من به پيشاپيش شما كنار حوض (كوثر) منتظر شمايم، همه شما بنزد آن حوض بر من وارد شويد، حوضى كه پهناى آن باندازه مسافت بين صنعاء (يمن) وبصرا (ى شام) است، جامهاى سيمين بشمار ستارگان آسمان در آنجا مهيا است. حال پس از من درباره «ثقلين»

خداوندا با دوست او دوست وبا دشمنش دشمن باش وآن را كه يارى او كند يارى كن وآن را كه از او رويگردان بود مورد بى مهرى خويش قرار ده وحق را همواره برمدار او مقرر فرما. آهاى مردم! اين پيام را حاضران بغايبان برسانند. هنوز جمعيت پراكنده نگشته بود كه امين وحى فرود آمد واين آيه آورد: (اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا) امروز دينتان را تكميل ونعمتم را بر شما تمام نمودم وبه پايبنديتان بدين اسلام راضى گشتم. پيغمبر (ص) چون آيه را از جبرئيل دريافت ، گفت: «اللّه اكبر على اكمال الدين واتمام النعمة ورضا الرب برسالتى والولاية لعلى من بعدى» در اين هنگام مردمان به تبريك وتهنيت على (ع) پرداختند ودر پيشاپيش صحابه ابوبكر وعمر بودند كه هريك بدين جملات على را مباركباد گفتند: «بخ بخ لك يا ابن ابى طالب اصبحت وامسيت مولاى ومولى كل مؤمن ومؤمنة» وابن عباس همى گفت: بخدا سوگند كه ولايت على بر همه واجب گشت. وحسّان بن ثابت پيش آمد وعرض كرد: يا رسول اللّه اجازه ميفرمائى در اين باره ابياتى بگويم كه شما بشنويد؟ فرمود: بگو آنچه دارى به بركت پرودگار. حسّان بپاخاست وابياتى شيوا وبليغ ايراد نمود كه يك بيتش اين است:

يناديهم يوم الغدير نبيّهمبخم فاسمع بالرسول مناديا

(الغدير:1/9)

راويان اين حديث از صحابه رسول خدا حسب احصاء مرحوم آية الله امينى صاحب «الغدير» 110 تن. واز تابعين 84 تن. واز رواة حديث 360 تن ميباشند، احمد حنبل اين حديث را از چهل طريق، ابن جرير طبرى از هفتاد وچند طريق، وجزرى مقرى از هشتاد طريق، وابن عقده از صد و پنج طريق، وابو سعيد سجستانى از صد وبيست طريق، و ابوبكر جعابى از صد و بيست وپنج طريق نقل كرده، ودر حاشيه كتاب هداية العقول ص 30 از امير محمد يمنى نقل شده كه وى به صد وپنجاه طريق اين حديث را روايت ميكند.

نسائى از محدثان معروف سنت در سنن كبرى باب خصايص على ص 96 شماره 79 آورده كه خبر داد ما را محمد بن مثنى، واو از يحيى بن ابى ثابت از ابى طفيل از زيد بن ارقم كه گفت: چون رسول خدا (ص) در بازگشت از حجة الوداع بغدير خم رسيد فرمود سايه درختانى كه در آنجا بود از خس وخاشاك پاك كردند وخطاب بجمع حاضر فرمود: اى مردم! گوئى مرا بعالم ديگر خوانده اند و زودا كه از نزد شما بروم ومن دو امر گران قدر در ميان شما بجاى نهاده كه يكى بزرگتر از ديگرى است: كتاب خدا وعترت واهل بيتم، پس نيك مراقب باشيد چگونه پس از من با اين دو رفتار مى كنيد كه اين دو از يكديگر جدا نگردند تا گاهى كه كنار حوض بر من وارد شوند. سپس فرمود: خدا مولى واختيار دار من ومن ولى واختياردار هر مسلمانم. آنگاه دست على(ع) بگرفت وفرمود: هر كسى كه من بر او ولايت دارم اين (على) ولى وسرور او است خداوندا دوست دار هر آنكس كه او را دوست دارد ودشمن باش با هر كسى كه او را دشمن دارد. ابوطفيل راوى حديث گويد: بزيد گفتم: تو خود اين را از رسول خدا شنيدى؟ گفت: هر كه در سايه آن درختان بود اين صحنه را بچشم خود ديد واين سخنان را بگوش خود شنيد.

مسلم در صحيح باب فضايل على حديث شماره 2408 واحمد حنبل در مسند: 3/17 و4/366 وعبد بن حميد در كتاب مسند شماره 265 ودارمى در سنن:2/310 وابو داوود در سنن وابو عوانه در مسند وحاكم در مستدرك:3/109 وبيهقى در سنن كبرى:2/148 و7/30 و10/114 وخطيب در تاريخ بغداد:8/442 وابن مغازلى در مناقب حديث شماره 23 و284 وابن تيميه در منهاج السنه:4/85 وابن كثير درالبدايه والنهايه:5/209 وديگران اين حديث را با اندك اختلافى ذكر كرده اند. (از مجله تراثنا 15)

قمى در تفسير خود گويد: در بازگشت رسول (ص) از حجة الوداع چون آن حضرت بغديرخم رسيد پيك امين جبرئيل نازل شد واين آيه را با خود آورد: (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلّغت رسالتك واللّه يعصمك من الناس) اى پيغمبر آنچه را كه بر تو نازل گشت بمردم ابلاغ كن وگرنه چنان باشد كه رسالتت را ادا ننموده باشى واز كس بيم مدار كه خداوند تو را از گزند مردم در پناه خويش بدارد. چون پيغمبر (ص) آيه را دريافت داشت فرمود: اين دگر تهديد واعلام خطر است. پس دستور فرمود: همه در آن سرزمين بار نهند وسپس در جمع حاجيان بايستاد. تا آخر حديث چنانكه گذشت. قمى در پايان حديث اضافه ميكند كه چون حضرت مراسم را بانجام رساند يكى برخاست وگفت: يا رسول اللّه اين فرمان از جانب خدا است يا از پيغمبر خدا؟ فرمود: آرى از جانب خدا ونيز از پيامبر او است ...

مرحوم طبرسى ذيل آيه (يا ايها الرسول ...) از قول عياشى از مفسران سنت نقل ميكند كه پيغمبر (ص) بيم آن داشت كه مردم بگويند: پسر عمش را به اين منصب اختصاص داد. پس وحى آمد كه حتما اين پيام ابلاغ نما واز كس بيم مدار. (بحار:37)

مفضّل بن عمرو گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: مسلمانها چند عيد دارند؟ فرمود: چهار عيد. عرض كردم: عيد فطر واضحى وروز جمعه را دانستيم عيد چهارم كدام است؟ فرمود: عيدى كه از همه آنها بزرگتر وشرافتمندتر است، روز هيجدهم ذيحجّه وآن روزيست كه پيغمبر (ص) اميرالمؤمنين (ع) را بجانشينى خود نصب نمود واو را پيشواى مردم قرار داد. عرض كردم: وظيفه ما در آن روز چيست؟ فرمود: بر شما است كه جهت سپاس وحمد خدا در آنروز روزه بداريد گرچه خداوند در هر ساعتى مستوجب شكر است وهمچنين پيغمبران اوصياى خود را ميفرمودند كه در روزى كه وصىّ بجانشينى آنها نصب ميشود روزه بدارند وآنروز را عيد كنند وروزه آنروز از عمل شصت سال افضل است.

امام صادق (ع) فرمود: شايسته است كه در اين روز ذكر خدا وصلوات بر محمد(ص) زياد گفته شود وسرپرست خانواده بر افراد خانواده اش توسعه دهد.

حضرت رضا (ع) فرمود: روز عيد غدير در آسمان مشهورتر است از آن در زمين . (بحار:97/111 ـ 118)

غِذاء:

خوردنى كه نشو ونماى تن وقوام تمام بدن بدان است. از حضرت رسول (ص) روايت است كه هر غذا كه بچهار صفت متصف بود آن غذا كامل است: از حلال باشد ودستهاى زيادى در آن شركت داشته باشد ودر آغاز نام خدا بر آن برده شود ودر پايان خداى را بر آن حمد وسپاس گويند. واز آن حضرت آمده كه فرمود: همواره از دست رنج خود بخوريد. از امام صادق (ع) روايت شده كه در (كيفيت) غذا اسراف نباشد. در حديث اميرالمؤمنين (ع) آمده كه فرمود: هر كه بخواهد غذايش به وى آسيبى نرساند تا گرسنه نگردد نخورد وهنگام شروع بغذا «بسم اللّه وباللّه» بگويد وغذا را نيكو بجود وهنوز ميل بغذا داشته باشد كه دست از آن بكشد وتا هنوز بدان نياز دارد آن را رها كند.

از امام صادق (ع) روايت شده كه اگر مردم در غذاى خويش ميانه روى ميكردند تندرست ميبودند.

در حديث آمده كه از حضرت رسول (ص) سؤال شد: چه چيزى بيشتر مردم را بآتش ميكشد؟ فرمود: دو چيز ميان تهى: شكم وشرمگاه. وفرمود: چون لقمه اى از حرام وارد معده بنده اى شود تا گاهى كه آن لقمه در شكم او است ملائكه آسمان وزمين او را لعن نمايند وخداوند به وى نظر نكند، وهر كه لقمه اى از حرام بخورد مستوجب خشم خدا گردد. اگر توبه كند خدا او را ببخشد واگر بر اين حال بميرد آتش دوزخ وى را سزاوارتر باشد. وفرمود: هر كه لقمه اى از حرام بخورد تا چهل شب نمازش مقبول نگردد وتا چهل روز دعايش باجابت نرسد وهر گوشتى كه از حرام برويد آتش به آن سزاوارتر باشد.

حسين بن خالد گويد: بامام كاظم (ع) عرض كردم: اين حديث از پيغمبر (ص) بما رسيده كه هر كه مى بنوشد تا چهل روز نمازش قبول نشود. فرمود: راست است. گفتم: چرا چهل روز نه كمتر ونه بيشتر؟ فرمود: بجهت اينكه خداوند مراحل خلقت انسان را چهل روز قرار داده كه وى ابتدا چهل روز نطفه است وسپس چهل روز علقه وچهل روز مضغه. وچون مى بنوشد چهل روز اثر آن شراب در وجود او باقى بماند وهمچنين هر غذا وآبى كه وارد بدن شود . (بحار:60/357 و66/314 ـ 380)

به «خوردن» و «هضم» و «سيرى» نيز رجوع شود.

غُرّ:

جِ غرّاء واغرّ ، چيز سفيد را گويند عموما وپيشانى سفيد را خصوصا. قائد الغرّ المحجّلين از القاب اميرالمؤمنين على (ع) ميباشد كه پيغمبر اكرم (ص) به وى داده يعنى پيشواى مسلمانان، غرّ محجّل از اوصاف مؤمنان است يعنى كسانى كه پيشانيشان بنور ايمان سفيد وپاهاشان بر اثر وضو ونظافت گوئى به «حجل» يعنى زيور سيمين مزين باشد چنانكه از حضرت رسول(ص) آمده «امّتى الغرّ المحجّلون».

اين لقب براى اميرالمؤمنين (ع) در كتب حديث مكرر آمده: ابن عباس از حضرت رسول (ص) روايت كند كه فرمود: «المخالف على علىّ بن ابى طالب بعدى كافر والمشرك به مشرك والمحب له مؤمن» تا آنجا كه ميفرمايد: «علىّ اميرالمؤمنين قائد الغرّ المحجّلين» . (سفينة البحار)

ابن جوزى بسند خود از ابوذر روايت ميكند كه پيغمبر (ص) فرمود: «ترد علىّ الحوض راية اميرالمؤمنين وقائد الغرّ المحجّلين» . (مجله تراثنا)

غَرّ :

فريفتن و بيهوده اميدوار كردن كسى را . غرور . غرّة . غرّ فلانا غرّا و غرورا و غِرّة: خدعه و اطمعه بالباطل . (و غرتكم الحيوة الدنيا) . (جاثية:35)

غِرّ :

جوان بى تجربه . ج : اغرار . مذكر و مؤنث در آن بكسان است ، به مؤنث غرّة نيز گويند . اميرالمؤمنين (ع) : «مثل الدنيا كمثل الحيّة : ليّن مسها و السمّ الناقع فى جوفها ، يهوى اليه الغرّ الجاهل و يحذرها ذواللب العاقل» . (نهج : حكمت 119)

غَرّاء :

مؤنث اغرّ . زيبا . درخشان . سفيد و روشن . نورانى . طريقة غرّاء : راهى نيك روشن . ليلة غرّاء : شب روشن ، شب جمعه .

از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود : در شب غرّاء و روز ازهر بسيار بر من درود فرستيد . عرض شد : شب غرّاء و روز از هر كدام شب و روز است ؟ فرمود : ليله غرّاء : شب جمعة ، و يوم ازهر : روز جمعه است (بحار:89/360) . اسب غرّاء : آنكه در پيشانى آن به اندازه درهمى سفيد باشد .

غَرائِب :

جِ غريبة . دوران ، مقابل قرائب. نامأنوسان . شگفتها . چيزهاى نو و نادر .

غَرائِر :

جِ غريرة . جوالها .

غَرائِز :

جِ غريزة . سرشتها و طبيعتها . به «غريزة» رجوع شود .

غُراب :

كلاغ . زاغ . از پرندگان حرام گوشت است ، جز غراب الزرع . (فبعث الله غرابا يبحث فى الارض ليريه كيف يوارى سوءة اخيه * قال يا ويلتى اعجزت ان اكون مثل هذا الغراب) . (مائدة:31)

غراب البين : زاغى است پيسه با منقار و پاهاى سرخ و آن دانه خوار و حلال گوشت باشد ، و عرب بانگ آن را شوم داند و نشانه فراق و جدائى شمارد ، و ظاهرا همين غراب الزرع يا نوعى از آن باشد .

غَرابَت :

غريب بودن . غامض و خفى بودن . غرابت كلمه : وحشى بودن كلمه و ناروشن بودن معنى و غير مأنوس بودن آن در استعمال است ، و اين يكى از عيوب سه گانه كلمه است كه دوم و سوم آن : تنافر حروف و مخالفت قياس صرفى است كه مُخِلّ فصاحت اند .

غَرابيب :

جِ غربيب . بسيار سياه . (ومن الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود) (فاطر:27) . سود در آيه تاكيد است غرابيب را . به «غربيب» رجوع شود .

غرابيّة:

فرقه اى از غلاة شيعه، كه گويند: حضرت على (ع) نسبت به محمد (ص) شبيه است بغرابى نسبت بغرابى ديگر، وخداوند جبرئيل را براى حضرت على (ع) فرستاد، وى اشتباها وحى بنزد محمد (ص) برد. وميگفتند: على (ع) پيغمبر بود وفرزندان او پس از او پيغمبر بودند. اين گروه به پيروان خود گويند: «العنوا صاحب الريش» يعنى آن شخص پردار را لعنت كنيد، ومراد آنها از آن شخص جبرئيل است. كفر اين فرقه از يهود بيشتر است، چه ايشان پيغمبر را گفتند: چه كسى براى تو از سوى خداى تعالى وحى آورد؟ آن حضرت فرمود: جبرئيل. گفتند: ما او را دوست نداريم زيرا فرشته عذاب است واگر ميكائيل كه فرشته رحمت است براى تو وحى ميآورد ما بتو ايمان مى آورديم، وآنان جبرئيل را لعن نكنند بلكه او را فرشته عذاب دانند، اما غرابية جبرئيل وحتى خود حضرت رسول (ص) را لعن كنند وخداى تعالى فرموده: (من كان عدواً لله وملائكته ورسله وجبريل وميكال فان الله عدو للكافرين) . (ترجمه الفرق بين الفرق)

غِرار :

دَمِ تير و نيزه و شمشير . ج : اَغِرَّة . اندك از خواب و جز آن . روش ، يقال : رميت ثلاثة اسهم على غرار واحد ، اى على مجرى واحد .

غَرار:

ابن الادهم، از شجاعان سپاه معاويه در صفين بود بدست عبّاس بن ربيعه هاشمى بقتل رسيد. صاحب حبيب السير آرد: روزى غرار بن الادهم كه در ميان شاميان پهلوانى سترگ بود ، به ميدان آمده عبّاس بن ربيعه هاشمى را به مبارزت خواند. عبّاس ملتمس او را قبول نموده هر دو از اسب پياده گشتند ومدتى در هم آويختند. آخر الامر عبّاس غالب آمد وبيك ضرب شمشير غرار بن الادهم را بسر آورد. از آن ضربت اتباع اميرالمؤمنين (ع) شادمان گشته آواز تحسين باوج عليين رسانيدند ... در اين اثنا دو مرد از بنى لخم به مواعيد معاويه فريفته شده جهت طلب خون غرار بميان هر دو صف آمدند ... (حبيب السير جزو چهارم از مجلد اول چاپ اول تهران : 186)

غِرار:

مغرور شدن، فريب خوردن.

غَرارة:

جوال، تور كاه كشى، ج غرائر.

غَرام :

شيفتگى . عشق دلسوز . ولوع . هلاك . ثابت و لازم . بر يكى از دو معنى اخير است : (... ربنا اصرف عنّا عذاب جهنم ان عذابها كان غراما) . (فرقان:65)

غَرامت :

تاوان . آنچه ادايش لازم باشد. ج : غرامات .

غَرانيق:

جمع غُرْنَيق (بضم غين وفتح نون) جوان سفيد زيبا صورت ونيز نوعى پرنده آبى بلند پرواز است.

داستان غرانيق از داستانهائى است كه از طرف مخالفين دين اسلام ساخته شده است وآن حاكى از اينست كه پيغمبر اسلام بتهاى مشركين را ستايش كرده است، طبرى در اين باره نويسد: وقتى پيغمبر ديد خويشاوندانش از او رو برگردانده واز او دورى ميكنند آرزو كرد كه خداوند آيه اى بفرستد ، باشد كه بدين وسيله به خويشانش نزديك گردد ، و با محبتى كه به خانواده اش داشت مايل بود اين خشونت و دشمنى به نرمى و آشتى مبدل گردد . نتيجه اين آرزو وتلقين بنفس اين شد كه وقتى سوره نجم بر او نازل گشت وآن را در جمع قريش خواند همين كه به آيه (افرأيتم اللات والعزّى)رسيد شيطان از خيال درونى پيغمبر (ص) سوء استفاده كرد وبزبانش گذاشت كه در ستايش بتها بگويد: «تلك الغرانيق العلى وانّ شفاعتهنّ لترتجى» (آنها بتان بزرگند همانا ميانجيگرى آنها پذيرفته است). قريش از ستايش خدايان خود خرسند گشتند وپذيرفتند مسلمانان هم تصديق كردند. همينكه پيغمبر بسجده رسيد وسوره را پايان داد مسلمانان ومشركان همه سجده كردند.

خبر سازش قريش با پيغمبر بحبشه رسيد دسته اى از آنان بمكه برگشتند ودسته اى باقى ماندند. از آنسوى جبرئيل بر پيغمبر نازل شد وگفت: چه كردى؟! آنچه خواندى من نياوردم. سخنى گفتى كه خدا نگفته بود! پيغمبر سخت اندوهناك شد وخدا براى آرامش خاطر وى اين آيات را نازل نمود: (وما ارسلنا من قبلك من رسول ولا نبىّ الاّ اذا تمنّى القى الشيطان فى امنيته فينسخ اللّه ما يلقى الشيطان ثمّ يحكم اللّه آياته واللّه عليم حكيم) (پيش از تو پيغمبرى نفرستاديم جز اينكه هرگاه آرزوئى ميكرد شيطان در آن راه مى يافت پس خداوند آنچه را شيطان القاء ميكند نسخ كرده وآيات خود را محكم ميسازد وخدا دانا وحكيم است) وپس از آن براى ابطال قول شيطان: «تلك الغرانيق العلى ...» اين آيات فرود آمد: (الكم الذكر وله الانثى ...)

back page fehrest page next page