محمد بن الفضيل عن الرضا (ع) قال : سألته عن لصّ دخل على أمرأة وهى حبلى فقتل ما فى بطنها ، فعمدت المرأة على سكّين فوجأته بها فقتلتْه ؟ فقال : «هَدَرٌ دم اللصّ» : محمد بن فضيل گويد : از حضرت رضا (ع) پرسيدم : اگر دزدى به خانه اى در آيد وبه زن باردارى كه در آن خانه بوده ، حمله برَد وبار حمل وى را بيفكند ، آن زن كاردى بردارد وبيضه او را ببرد وسپس وى را به قتل رساند ؟ حضرت فرمود : خون چنين دزدى هدر ورايگان است . (وسائل : 29/60)
رسول الله (ص) : «من شهر سيفاً فدمه هدر» : هر كه آشكارا سلاح بكشد (ومردم را تهديد به قتل كند) خونش مباح است . (وسائل:29/60)
در حديث امام صادق (ع) آمده كه چهار چيز است كه به هدر مى روند : طرح دوستى ومودت با كسى كه وفا ندارد ، ونيكى واحسان به كسى كه آن را سپاس نمى نهد ، وعرضه داشتن دانش نزد كسى كه بدان گوش نمى دهد ، ودر ميان نهادن راز با كسى كه داراى عقل وخردى استوار نباشد . (بحار:2/67)
هدر دادن عمر : به بيهوده مصرف كردن آن . به «ولگردى» و «عمر» و «وقت» رجوع شود .
هَدش :
برانگيخته شدن سگ .
هَدَف :
هر چيز بلند برافراشته از بنا وريگ توده وكوه وپشته ومانند آن . در حديث است : «كان اذا مرّ بهدف مائل اسرع المشى» . (ابن اثير)
ودر تداول : آنچه آدمى براى رسيدن بدان بكوشد : از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده : «هر آنكس هدفش باطل بود به حق دست نيابد ; هرچند حق بسان خورشيد به پيش چشمش درخشش كند ، وهر آنكس هدفش حق بود خواه ناخواه بدان دست يابد گرچه حق به شبهات باطله پوشيده باشد . (غرر الحكم)
هدف از آفرينش ; به «آفرينش» رجوع شود .
هدف انبياء ; به «پيغمبر» رجوع شود .
هدف حاكم اسلامى از حكومت ; به «حاكم» رجوع شود .
هَدل :
فروهشتن وآويختن چيزى را . اهدل ، كسى را گويند كه لب زيرينش از ضخامت فروهشته باشد . در حديث ابن عباس آمده : «اعطهم صدقتك وان اتاك اهدل الشفتين» . (ابن اثير)
هِدم :
جامه كهنه . موزه كهنه . گليم پشمينه . پير سالخورده . ج : اهدام .
هَدم :
شكستن وافكندن بنا . ويران كردن . به هدر دادن خون مقتول . ويرانى . موسى بن جعفر (ع) : «من سلّط ثلاثاً على ثلاث فكانّما اعان هواه على هدم عقله : من اظلم نور فكره بطول امله ، ومحى طرائف حكمته بفضول كلامه ، واطفأ نور عبرته بشهوات نفسه فكانّما اعان هواه على هدم عقله ، ومن هدم عقله افسد عليه دينه ودنياه» : هر آنكس سه چيز را بر سه چيز چيره سازد چنان بُوَد كه هواى نفسش را به ويران سازى عقلش مدد كرده باشد: آن كه نور انديشه خود را به درازى آرزوهايش تاريك سازد، و آن كه معلومات حكيمانه خويش را به هرزه درائى و بيهوده گوئيش محو و نابود نمايد، و آن كه نور پندگيريش را به هوسرانى فرونشانيده باشد، چنين كسى هواى دل خويش را به ويران كردن خِرَدش يارى نموده است، و هر آن كس عقل خويش را ويران سازد دين و دنيايش را تباه نموده است . (بحار:1/127)
ابوعبدالله الصادق (ع) : «من مشى الى صاحب بدعة فوقّره فقد مشى فى هدم الاسلام» : هر كسى كه به نزد بدعتگزارى برود و از او تجليل به عمل آورد، به حقيقت در راه ويرانى اسلام گام نهاده است (بحار:2/304) . «اذا قام القائم (عج) هدم المسجد الحرام حتى يردّه الى اساسه ...» : هنگامى كه حضرت قائم (عج) ظهور كند مسجدالحرام را ويران كند تا آن را به اساس و شالوده اصليش برگرداند . (بحار:52/338)
على (ع) : «الليل والنهار مسرعان فى هدم الاعمار» : شب و روز در ويران سازى عمرها شتابانند . (بحار:71/263)
«من روى على مؤمن رواية يريد بها شينه وهدم مروئته ليسقطه من اعين الناس ، اخرجه الله من ولايته الى ولاية الشيطان ، فلايقبله الشيطان» : هر كسى كه سخنى را از قول مسلمانى بازگو كند بدين هدف كه وى را بدنام سازد و آبرويش را ببرد و او را از چشمها بيندازد، خداوند او را از سرپرستى خويش بيرون برد و تحت سرپرستى شيطانش درآورد، ولى شيطان نيز او را نپذيرد و او را از خود براند . (بحار:75/216)
وعنه (ع) عن آبائه ، انّ عليّاً (ع) قال : «ارسلنى رسول الله (ص) فى هدم القبور وكسر الصور» : از امام صادق(ع) و او از پدرانش نقل نموده است كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: پيغمبر(ص) مرا مأمور نمود كه ساختمان روى گورها را ويران سازم و عكسها را بشكنم . (بحار:79/286)
رسول الله (ص) : «الصلاة عماد الدين ، فمن ترك صلاته متعمداً فقد هدم دينه» : رسول خدا(ص) فرمود: نماز ستون دين است، هر آنكس آن را عمداً ترك كند به حقيقت دين خويش را منهدم ساخته است . (بحار:82/202)
هَدمَة :
باران سبك . يك دفعه باران .
هِدن :
فراخى وارزانى . خصب .
هُدن :
صلح .
هُدنَة :
تن آسائى . آرامش . آشتى وصلح ، مقابل نزاع . امام صادق (ع) : «كان اميرالمؤمنين (ع) يقول : من احيى ارضاً من المؤمنين فهى له وعليه طسقها ، يؤدّيه الى الامام فى حال الهدنة ، فاذا ظهر القائم فليوطّن نفسه على ان تؤخذ منه» : اميرالمؤمنين(ع) مى فرمود: هر مسلمانى كه زمينى را زنده كند، آن زمين از آنِ او باشد و بر او است كه ـ در زمان هدنه و صلح ـ خراج آن را به حاكم اسلامى ادا كند، و بايستى نزد خود تعهد كند كه هنگام ظهور قائم(عج) آن را تسليم نمايد . (وسائل:9/549)
«هدنة على دَخَن» : آرامش وصلحى كه بر پايه فساد ومكر باشد .
هُدهُد :
پرنده اى معروف كه به فارسى مرغ سليمان وشانه به سر وبوبوك خوانند وقرآن، نام آن را به عنوان پيك حضرت سليمان (ع) آورده است . على بن جعفر گويد : از امام كاظم (ع) راجع به كشتن هدهد ، پرسيدم فرمود : «آزارش مكن وسرش را مبر كه آن نيكو پرنده اى است». (بحار:10/264)
هَدى :
آن چارپاكه به مكه يا منى فرستند . (ولاتحلقوا رؤوسكم حتى يبلغ الهدى محلّه) : سرتان متراشيد تا آن كه حيوان هدى به جايگاه خود برسد . (بقره : 196)
هَدى :
سيرت . در حديث است : «الهدى الصالح والسمت الصالح جزءٌ من خمسة وعشرين جزءاً من النبوة» : سيرت نيكو و صورت و هيئت شايسته، يك بيست و پنجم نبوّت است . (ابن اثير)
على (ع) : «اقتدوا بهدى نبيكم فانه افضل الهدى ، واستنّوا بسنّته فانها اهدى السنن» : به سيرت پيامبرتان اقتدا نمائيد كه آن برترين سيرت است، و از شيوه و روش آن حضرت پيروى كنيد كه آن هدايت كننده ترين شيوه است . (نهج : خطبه 110)
هُدى :
هدايت . ارشاد . دلالت وراهنمائى . (ذلك الكتاب لا ريب فيه هُدىً للمتقين) : اين كتاب (قرآن) شكى در آن نيست ، خداى ترسان را مايه هدايت است . (بقرة : 2)
على (ع) : «ايّها الناس ! لاتستوحشوا فى طريق الهدى لقلّة اهله ، فان الناس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصير ، وجوعها طويل» : اى مردم! در راه هدايت از كمى رهروانش وحشت ننمائيد كه مردم بر سر سفره اى گرد آمده اند كه دوران سيريش كوتاه، و دوران گرسنگيش بس دراز است . (نهج:خطبه 201)
«يأتى على الناس زمان لايبقى فيهم من القرآن الاّ رسمه ومن الاسلام الاّ اسمه ، ومساجدهم يومئذ عامرة من البناء ، خراب من الهدى» . (نهج : حكمت 369)
هَدير :
بانگ كبوتر وشتر گشن .
هدية :
به كسر يا فتح هاء : تحفه وارمغان وآنچه به رسم تحبيب وبزرگداشت به كسى فرستند . از حضرت رسول (ص) روايت است كه فرمود : هيچ هديه از مسلمانى به مسلمان ديگر ، به از سخنى حكمت آميز نبود كه خداوند به بركت آن بر بينش وى بيفزايد واز راه كج به راهى راست هدايتش كند .
از امام باقر (ع) نقل است كه پيغمبر (ص) چون غذائى جهتش هديه مى كردند تناول مى نمود ولى صدقه را نمى خورد .
امام صادق (ع) فرمود : نيكو چيزى است هديه كه آدمى به پيشاپيش حاجت خويش تقديم كند . وفرمود : به يكديگر هديه دهيد تا محبتتان با هم افزون گردد كه هديه كينه ها را از دل ميزدايد . وفرمود : هديه سه قسم است : هديه تلافى وهديه دوستانه وهديه اى كه در راه خدا وبراى خدا داده شود .
ابوقتاده يكى از ياران امام صادق است ; گويد : امام به من فرمود : آيا شما به يكديگر هديه مى دهيد ؟ گفتم : آرى يا ابن رسول الله! فرمود : پس به برنگرداندن ظرف هديه كارى مكنيد كه (هديه دهنده از كار خود پشيمان شده و) هديه قطع گردد . در حديث رسول الله (ص) آمده : از جمله گراميداشت مسلمان برادر مسلمان خود را آن است كه هديه وى را بپذيرد ويا آنچه موجود دارد به وى هديه دهد بى آنكه خود را به رنج وتكلّف افكند .
امام صادق (ع) فرمود : از همه برادرانم دوست تر نزد من كسى است كه عيوب مرا برايم هديه كند .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : اگر دولتمرد در پست دولتى هديه اى قبول كند ، خيانت نموده واگر رشوه بستاند كه مشرك شده است !
در حديث ديگر فرمود : هديه گرفتن حاكم مسلمين از رعيت، خيانت است به مسلمانان .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود : هديه را مى پذيرم گرچه (از حقارت در حد) پاچه حيوانى باشد واين (قبول هديه) بخشى از برنامه دين است ، ولى اگر كافر يا منافقى يك وسق (180 كيلو) خرما به من هديه كند نخواهم پذيرفت واين (نيز) از دين است ; زيرا خداوند مال مشرك ومنافق وطعام آنها را شايسته من نميداند . (بحار 2/25 و 16/275 و 75/44 و 74/282 و 75/45 و 40/108 و 16/373)
در حالات حضرت رسول (ص) آمده كه آن حضرت هديه را مى پذيرفت وچيزى ارزشمندتر از آن را به دهنده مى داد .
از سخنان منقول از آن حضرت است : «الهدية رزق من الله ، فمن اُهدِىَ اليه شىء فليقبله» : هديه نوعى روزى از جانب خداوند است ، پس اگر هديه اى به كسى داده شد ، آن را قبول كند . (ربيع الابرار : 4/358)
هَذّ :
سبك بريدن . تند بريدن . با شتاب خواندن مكتوب را . «يهذّ القرآن والحديث»: قرآن وحديث را به سرعت وشتاب مى خواند .
هذا :
اشاره است به معنى «اين» ; مركب از هاء تنبيه وذاء اشاره . خاص قريب ومذكر است .
هُذاء :
بيهوده گويى از بيمارى يا خواب.
هَذّاء :
مرد بسيار بيهوده گوى از بيمارى يا خواب .
هَذر :
بيهوده گفتن . از سخنان اميرالمؤمنين (ع) در وصيت به فرزند : «وايّاك ان تكثر من الكلام هذراً وان تكون مضحكاً» : بپرهيز از اين كه بسيار بيهوده گوى باشى واين كه خنداننده ديگران باشى . (بحار : 77/215)
هَذرَمة :
سبك گفتن سخن . شتاب خواندن . ابن عباس : «لئن اقرأ البقرة وآل عمران ارتّلها واتدبرها احبّ الىّ من ان اقرأ القرآن هذرمة» : اگر دو سوره بقرة وآل عمران با ترتيل ودقت در معنى بخوانم به از آن دانم كه همه قرآن را با شتاب بخوانم . (ربيع الابرار : 2/88)
هَذْيان :
بيهوده درائيدن . هجر. چرند وپرند. (سامرا به تهجرون). (مؤمنون: 67)
در حديث امير المؤمنين (ع) آمده كه هر آنكس در سخن خود ورع وپرهيز نكند هذيان خود را آشكار ساخته است . (بحار:71/311)
به «هرزگى» رجوع شود . نسبت هذيان به پيغمبر ; به «هجر» و «محمد رسول الله ـ محمد از هجرت تا وفات» رجوع شود .
هُذَيل :
ابن مدركة بن الياس بن مضر ، پدر حيّى است از مضر ، وهذلى منسوب است به وى . بنو هذيل ، قبيله اى هستند وسيع كه شامل بطون كثيره اند ، ونسبت به آنها را هُذَلى گويند .
هُذَيليّة :
نام گروهى از هفت فرقه معتزله ومنسوب به هذيل علاّف مى باشند كه شيخ معتزله بود واو از عثمان بن خالد الطويل ، وعثمان از واصل بن عطا اخذ اعتزال كرد . معتقدند كه مقدورات الهى سراسر نيست ونابود خواهد شد واين گفتار نزديك به عقايد جهيمية است كه بهشت ودوزخ را نيز در معرض فنا مى دانند وگويند حركات دوزخيان وبهشتيان اضطرارى ومخلوق خداست ; زيرا اگر حركات آنان مخلوق خودشان بود مى بايستى مكلّف باشند ، در صورتى كه در جهان ديگر تكليف نيست وگويند بهشتيان ودوزخيان حركاتشان منقطع بحال جمود دائم باز گردد ودر حال جمود اهل بهشت در لذت واهل دوزخ در آلام دائم جاويد مانند . از اين رو در ميان خود معتزله نيز اين فرقه را جهمى الاخرة نام كرده اند . ايشان مى گويند : خداوند قادر است به قدرتى كه عين ذات او وعالم به علمى كه عين ذات اوست . (كشاف اصطلاحات الفنون)
هَر :
كلّ . هم . تمام . قرآن كريم : خداوند به هر چيز تواناست . (بقرة : 20) ; خداوند به هر چيز آگاه است . (بقرة : 29) ; هركسى را شربت مرگ چشيدنى است . (آل عمران : 185) ; خداوند بر هر چيز گواه است . (نساء:33) ; خداوند به هر چيز احاطه دارد . (نساء:126) ; خداوند آفريدگار هر چيزى است . (انعام:102) ; خداوند نگهبان هر چيزى است . (انعام:164) ; خداوند مالك هر چيزى است . (انعام:164) ; هر چيزى را به نزد خداوند ، اندازه اى مقرر است . (رعد:8) ; براى هر امتى پيامبرى فرستاديم . (نحل:36) ; كتابى را بر تو (پيامبر) فرستاديم كه بيانگر هر چيز است . (نحل:89) ; هر مطلبى را به وضوح بيان داشتيم . (اسراء:12) ; هر چه در آسمانها وزمين است همه بندگان خداوندِ مهربانند . (مريم:93) ; هر كسى به پاداش وپيامد كار خويش نائل مى گردد . (طه:15) ; هر گروه بدانچه به نزد خود دارند شادمانند . (مؤمنون:53) ; هر كسى در گرو كردار خويش است . (طور:21) ; هر چيزى را طبق اندازه ومعيارى خاص آفريديم . (قمر:49)
حديث : هر چيزى را آلت وابزارى است وآلت وابزار مؤمنين ، عقل است . وهر چيزى را مركبى است ومركب آدمى ، عقل اوست . وهر چيزى را پايگاه وتكيه گاهى است وتكيه گاه وپايگاه مؤمن ، عقل اوست . (بحار:1/95 و 96) ; هر چيزى را ستون ونگهدارى است وستون اين دين ، دانش است . (بحار:1/216) ; هر چيزى را زكاتى است وزكات علم، آن است كه به شايستگان آن بياموزى . همه چيز براى دانش آموز ، طلب مغفرت مى كند ; حتى ماهيان دريا . (بحار:1/172) ; دانش را حدّى نباشد ، پس از هر چيزى بهترين آن را برگزين . (بحار:1/219) ; هر چيزى بر تو حلال است، جز آن كه چيزى را بخصوص بدانى حرام است . (بحار:2/273)
هِرّ :
گربه . ج : هِرَرَة .
هَرابذة :
جمع هربذ . معرب هِربِد : نگهبانان آتشكده هاى هند ، وآنها براهمه اند، وگويند : بزرگان هند وعلماى آن ديارند .
هَرات :
شهرى معروف از بلاد خراسان . از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه هرات بوسيله مارها خراب شود . (بحار:41/325)
هَراس :
ترس وبيم . رعب . خوف . امام صادق (ع) فرمود : عجب دارم از آن كسى كه از چيزى هراسناك است وبه (حسبنا الله ونعم الوكيل) پناه نمى برد ; چه خداوند درباره كسانى كه اين جمله را به زبان راندند (البته با توجه به معنى آن) فرموده : (فانقلبوا بنعمة من الله وفضل لم يمسسهم سوء) : با دستى پر از نعمت وفضل پروردگار بازگشتند وهيچ بدى بدانها اصابت ننمود . (مواعظ صدوق)
هِراش :
مخاصمه وقتال . اين معنى مستعار است از هراش سگان ; يعنى بر يكديگر برانگيختن سگان را . كلب هراش : سگ بى سود وبى زيان .
هُراع :
شتابان ومضطربانه رفتن .
هَراقَة :
لغتى است در اِراقة ; يعنى ريختن آب وخون وجز آن .
هَراوَة :
چوب دستى گُنده . عصا . ج : هَراوى وهَرى وهِرى . على (ع) : «... وان كان الرجل ليتناول المرأة ـ فى الجاهلية ـ بالفهر او الهراوة ، فَيُعيَّرُ بها وعقبه من بعده» : بسا در دوران جاهليت، مردى زنى را به سنگى يا چوبدستى مى زد و همين باعث ننگ و عار او و فرزندانش مى گرديد . (نهج:نامه 14)
هَرَب :
گريختن . فرار نمودن . على (ع) : «عجبت للبخيل يستعجل الفقر الذى منه هرب» : در شگفتم از شخص بخيل كه به سوى فقرى مى شتابد كه از آن گريزان است (نهج : حكمت 126) . «بادروا الموت الذى ان هربتم منه ادرككم ...» : آماده مرگى باشيد كه اگر از آن بگريزيد به شما دست مى يابد (نهج : حكمت 203) . «الاجل مساق النفس، والهرب منه موافاته» : اجل، سرآمد زندگى و پايان حيات، و فرار از آن رسيدن به آن خواهد بود . (نهج:خطبه 149)
هِربَد :
خادم آتشكده باشد وقاضى گبران وآتش پرستان را نيز گويند . وبعضى خداوند وحاكم آتشكده را هم گفته اند . (برهان)
هِربِذ :
معرّب هِربَد . ج : هرابذه .
هَرثَمَة :
نوك بينى . شير بيشه .
هَرثَمَة :
بن اعين از امراى هارون الرشيد است كه ولايت خراسان را به وى سپرد . (حبيب السير) ; زركلى در اعلام خود وى را هرثمة بن نصر ضبط نموده وگفته : هارون او را به ولايت مصر گماشت ، سپس به افريقا فرستاد واز آنجا به آفريقاى شمالى رفت ودر آن ديار اصلاحاتى كرد ودو سال ونيم فرماندار كشورهاى اسلامى افريقا بود سپس استعفاء كرد وهارون وى را به حكومت خراسان گماشت وتا روزگار فتنه مأمون وامين در آنجا بود ، در آن فتنه وى جانب مأمون گرفت وفرمانده لشكر او شد وتا گاهى كه فتنه به قتل امين ، پايان يافت ، صادقانه به مأمون خدمت كرد اما سرانجام مأمون از او برگشت وبه زندانش انداخت وبه سال 200 در زندان درگذشت . (اعلام زركلى)
هَرج :
در آشوب وفتنه وكشتن واختلاط وآميزش افتادن . در حديث رسول (ع) آمده : «بين يدى الساعة هرج» : به پيشاپيش قيامت آشوب وفتنه اى خواهد بود . (نهاية ابن اثير)
هرج ومرج :
فتنه وآشوب وگسيختگى نظام اجتماع . در پيشگوئيهاى پيغمبراكرم(ص) آمده كه فرمود : «در آينده روزگارى به شما روى آورد كه جهل ونادانى در آن فرود آيد وعلم ودانش از آن رخت بربندد وهرج ومرج در آن فراوان گردد» . عرض شد : يا رسول الله ! چگونه هرج ومرج پديد آيد ؟ فرمود : «كشتار» . (كنز العمال ، حديث 30850)
در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه بندگى خدا در دوران هرج ومرج ، به منزله هجرت به سوى من مى باشد . (كنز العمال : 30890)
در حديث ابن عباس از آنحضرت آمده كه فرمود : «چون پنجمين از اهل بيت من بميرد هرج ومرج بپاخيزد تا گاهى كه هفتمين در گذرد» . سؤال شد : هرج ومرج چگونه باشد ؟ فرمود : «فتنه ها (كيشهاى نوين)» وفرمود : «اين وضع ادامه يابد تا روزگارى كه مهدى (عج) قيام كند» . (كنزالعمال : 31400)
در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه : «زمانى پيش از قيامت هرج ومرج پيش خواهد آمد» . عرض شد : چگونه هرج ومرجى ؟ فرمود : «كشتار ، نه كشتار كفار بلكه همين امت به جان يكديگر افتند تا جائى كه برادر ، برادر خود را بكشد ، عقول مردم ، در آن زمان گرفته شود ...» (كنزالعمال: 31195)
هَرز :
سخن در خستن . هلاك شدن . مردن .
هرزگى :
تباهكارى . هرزه درائى : هذيان سرائى ; ناروا گوئى . اميرالمؤمنين(ع) در نصيحت به فرزندش حسن (ع) فرمود : «از بيهوده گوئى وهذيان سرائى بپرهيز ، زنهار كه خنده آور ديگران باشى گرچه به نقل گفتار يا كردار ديگرى باشد» . (بحار : 77/213)
در حديث ديگر فرمود : «هيچگاه در مجلسى كه سخن ناروا در آن مى گويند حضور به هم مرسانيد» . (بحار : 10/89)
نيز از آن حضرت است كه : «هرزگى ننگ وعار است» . (غرر الحكم)
امام باقر (ع) فرمود : «سلاح فرومايگان هرزه درائى وبدزبانى است» . از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود : «همانا حيا وكند زبانى (كم گوئى) از ايمان ، وناسزا گوئى وهرزگى وبدزبانى از نفاق است» . (بحار 78/185 و 71/289)
هَرَع :
شتابان ومضطربانه رفتن . (وجائه قومه يهرعون اليه ...) : قوم لوط (كه از ورود ميهمانان به خانه لوط (ع) آگاه شده بودند) با شتاب واضطراب به خانه حضرت لوط آمدند ... (هود : 78)
هَرق :
ريختن آب را . هراقة . اراقة .
هِرق :
جامه كهنه وفرسوده .
هرقل :
بكسر هاء وقاف يا بكسر هاء وفتح قاف . نام يكى از سلاطين روم وسپس لقب همه سلاطين آن ديار از آن سلسله . هراكليوس يا هرقل اول امپراتور روم شرقى، متولد در حدود 575 ميلادى وى جانشين فكاس امپراتور گرديد وبا خسرو پرويز شاه ساسانى بجنگيد .
هر كسى را به جاى خود پذيرفتن :
از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه هر كس برادر دينى خود را بيش از قدر ومنزلتش بالا برد ، دشمنى وى را به خود جلب نموده است . از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : «هر يك از مردم را به جاى خودش بپذيريد» .
نقل است كه روزى گدائى به خانه يكى از همسران پيغمبر (ص) وارد شد ، وى تكه نانى به آن گدا داد ، گداى ديگرى كه لباسى مرتب به تن داشت وارد شد وى را نشاند وغذائى برايش حاضر كرد . از او پرسيدند چرا ميان اين دو تفاوت قائل شدى ؟ وى گفت : پيغمبر (ص) فرموده : «هر كسى را به جاى خودش بپذيريد» . (كنزالعمال : 3/109 ـ 700)
هَركَلَة :
متكبرانه وآرام راه رفتن .
هِرَكلَة
، هِركَولَة ، هِركيل : نيكو اندام . نيكوخلقت . نيكو رفتار . درشت اندام .
هَرگِز :
هيچ وقت . هيج زمان . ابداً . قَطُّ .
اميرالمؤمنين (ع) : «به خدا سوگند كه هرگز ملتى در درون خانه شان مورد هجوم وحمله دشمن قرار نگرفت جز آنكه خوار گرديد» . (نهج : خطبه 27) ; «خداوند هرگز سركشان روزگارى را درهم نشكست وغضب بر آنها فرود نياورد جز آنكه از پيش به آنها مهلت داد» . (نهج : خطبه 88) ; «به خدا سوگند كه هرگز قوم وملتى كه در آغوش ناز ونعمت مى زيسته اند وسپس نعمت از آنها گرفته شده است نبوده جز بر اثر گناهانى كه مرتكب گشته اند» . (نهج : خطبه 178) ; «هرگز غيرتمندى زنا نكند» . (نهج : حكمت 305)
هَرَم :
سالخوردگى . پيرى . پير شدن . على (ع) : «او اصبر على طخية عمياء : يهرم فيها الكبير ويشيب فيها الصغير» : ويا در فضائى تاريك وظلمانى بايستى صبر كنم ، محيطى كه : بزرگسال را كهن سال وزمين گير ، وخردسال را پير سازد . (نهج : خطبه 3) ; «الهمّ نصف الهرم» : غم واندوه نيمى از پيرى است . (نهج : حكمت 143)
هَرِم :
پير سالخورده . نفس . دل . خرد . ج : هرمون وهرمى .
هَرَم :
جمع آن اهرام : بناهاى باستانى شگفت ومشهور مصر كه از سلاطين مصر باستان بجاى مانده ومدفن آن شاهان مى باشد وارتفاع مرتفع ترين آنها 138 متر است . (المنجد)
در حيوة الحيوان آمده كه اهرام مصر قبور ملوك مصر است كه مى خواسته اند چنانكه در حال حيات خود بر مردم امتياز وبرترى داشته پس از مرگ نيز اين امتياز محفوظ باشد . وبه نقلى هرمز اول كه اخنوخ (ادريس پيغمبر) باشد آنها را بنا نموده ...
فيروزآبادى گفته : دو هرمى كه در مصر مى باشد از بناهاى ادريس پيغمبر است كه علوم خويش را در آنها پنهان ساخته تا از گزند طوفان كه آن را پيشبينى مى كرده محفوظ ماند . وبه نقل ديگر سنان بن مشلشل ويا كسان ديگر كه چون به علم نجوم طوفان نوح را پيشبينى مى كرده اند وسائل وفنون طبى وانواع طلسمات را در آنها جاى دادند . (بحار : 60/237)
مرحوم صدوق در كتاب «اكمال الدين» به مناسبت حالات معمرين تاريخ راجع به اهرام مصر داستانى دارد كه مختصر آن اين است : در دوران حكومت ابوالحسن يا ابوالجيش حماروية بن طولون، حاكم بر اين شد كه دفينه بزير اهرام را به دست آرد ، پس هزار كارگر را به كاوش اطراف هرم بزرگ گماشت تا درب ورودى آن را پيدا كنند وسرانجام پس از يك سال كاوش به تخته سنگى برخوردند كه به زبان يونانى چيزهائى بر آن مكتوب بود وچون يكى از معمرين آن زمان را پيدا كردند كه به آن خط آشنائى داشت معلوم شد بانى اهرام ريّان بن دومغ پدر عزيز مصر زمان يوسف بوده كه وى اموال ونقود خويش را بزير اين اهرام دفن نموده واين اهرام را جهت علامت ونشان گنجهاى خود ساخته است .
هُرمُز :
الوالبى مكنى به ابوخالد ، تابعى است .
هُرمُز :
مكنى به ابوكيان ، مولى رسول الله(ص) ، صحابى است .