back page fehrest page next page

از امام موسى بن جعفر (ع) حديث شده كه فرمود : از مشخصات پيروان ما محافظت ومواظبت به اوقات نماز است وپرداختن زكات وهمدردى با برادران دينى وامر به معروف ونهى از منكر . (بحار : 42/68)

رسول خدا (ص) : افضل همه اعمال سه خصلت است ; ديگران را مانند خويش دانستن (حق آنها را محترم دانستن وخير آنها را خير خود وشرّ آنها را شرّ خود فرض نمودن) وبراى خدا با برادر دينى خود همدردى كردن ودر همه حال به ياد خدا بودن . (بحار : 69/370)

ابن مناذر (از دانشمندان معروف) گويد : با خليل ابن احمد (لغوى ونحوى مشهور) در راهى مى رفتيم ، بند نعلين من پاره شد ، خليل نعلين از پاى بدر آورد وبه دست گرفت ، گفتم : چرا چنين كردى ؟! گفت : خواستم در پابرهنگى با تو همدردى كرده باشم . (ربيع الابرار : 2/47)

هَمدَم :

انيس . قرين . دوست . مصاحب . به «انس» رجوع شود .

هَمدَمى :

مهربانى . خودمانى بودن . از حضرت رضا (ع) روايت است كه : انس وهمدمى هيبت را از ميان مى برد . (بحار : 74/181) به «انس» نيز رجوع شود .

هَمراه :

قرين . آن كه در راه با كسى رود. صاحب . امام سجّاد (ع) : وامّا حق همراه تو ، بر تو آن است كه به بزرگوارى وبا رعايت انصاف با وى همراهى كنى ; او را گرامى دارى ، چنان كه وى تو را گرامى مى دارد ، به او مجال ندهى كه در لطف وگرامى داشت ، بر تو پيشى گيرد ، واگر احياناً بر تو پيشى گرفت ، آن لطف را تلافى كن ، او را دوست بدار چنان كه او تو را دوست مى دارد ، اگر قصد گناهى كرد او را از آن گناه بازدار ، براى او رحمت باش ومايه رنج عذاب مباش . (وسائل : 15/177)

به «همسفر» نيز رجوع شود .

هَمراهى :

معيت . مصاحبت . صحبت . مساعدت . هميارى . همسفر بودن . به همين واژه ها رجوع شود .

هَمرنگ :

دو چيز كه رنگ يكسان دارند .

همرنگ جماعت :

آنكه در مسير زندگى به مقصدى ستوده رهسپار نبوده وراهى صحيح براى خود نگزيده باشد وخويشتن را تسليم اكثريت مردم زمان كرده باشد . خوئى بس نكوهيده وسيرتى بس نابخردانه است ودر مكتب اسلام مكرّر از آن نكوهش شده است . امام صادق (ع) به يكى از ياران خود فرمود : مبادا چنين باشيد كه بگوئيد : من نيز با مردم ، من هم يكى از مردم . امام كاظم (ع) به فضل بن غياث فرمود : همواره به مردم سود برسان وسخن خير به مردم بگو ولى «امعّه» مباش . فضل گويد : عرض كردم : امعه چيست ؟ فرمود: من نيز با مردم ومن نيز يكى از مردمم (هر چه مردم كردند وهر چه به سر مردم آمد من نيز يكى از آنها) كه پيغمبر (ع) فرمود : اى مردم دو راه بيش نيست : راه خير وراه شر ، مبادا راه شر را بر راه خير برگزينيد (كه هر كسى در گرو عمل خويش است) . (بحار:2/82 و 78/325)

هَمز :

اشاره كردن به چشم . عيب كردن. وسواس انداختن شيطان در دل .

همز الشيطان :

ديوانگى كه از اغواى شيطان سر زند . (اقرب الموارد)

هَمَزات :

جِ همزة ; به معنى شدّة الدفع ، سخت هل دادن .

هَمزاد :

هم سنّ . هم سال . توأم . تِرب .

هَمَزة :

شدّة الدفع ; سخت هل دادن . همزة الشيطان : برانگيختن وى آدمى را به فريب به سوى گناه . (مجمع البيان)

(وقل ربّ اعوذ بك من همزات الشياطين): بگو بار الها ! من از وسوسه هاى شيطانها به تو پناه مى آورم . (مؤمنون : 97)

هَمزَة :

نام نخستين حرف از حروف الفباى فارسى وعربى است . آن را از حروف حلق خوانند . وگاه آن را پس از الف دومين حرف به حساب آرند . شكل آن در آغاز كلمه چون الف است با اين تفاوت كه همزه خود حركت مى گيرد ، بخلاف الف كه هميشه ساكن است .

در وسط كلمه به صورت شبيه عين «ء» نوشته مى شود در حساب جمل مانند الف برابر يك به شمار آيد .

همزه در زبان عرب يكى از حروف نداست; مانند : «أزيد ! اقبِل» : اى زيد ! بدين سوى رو آور . اما براى نزديك ، نه دور . جهت استفهام نيز بكار مى رود ; مانند : «أزيد عندك أم عمرو ؟» : آيا زيد به نزد تو است يا عمرو ؟

همزه بر دو قسم است : همزه قطع ; مانند : همزه نداء ، همزه استفهام ، همزه باب افعال وهمزه جزء اصلى كلمه . وهمزه وصل ; مانند : همزه الف ولام تعريف ، وهمزه هاى ابتداى افعال مزيدة جز إفعال .

هُمَزَة :

عيبجوى مردم . آن كه به ناحق ، بسيار بر ديگران طعن زند . عيب كننده ، ديگرى را به چيزى كه در حقيقت عيب نيست . اصل همزه به معنى شكستن است ، وبدين جهت كه عيب كننده ، در صدد شكست طرف مقابل مى باشد ، آن را «همز» گويند . «لمز» نيز به معنى «همز» است ، بعضى گفته اند : «همز» ، عيبگوئى در غياب و «لمز» عيبگوئى در حضور است . (ويل لكلّ همزة لمزة) : واى بر هر عيبگوى طعنه زننده . (همزة : 1)

هُمَزَة :

نام صد وچهارمين سوره قرآن ، مكيه ومشتمل بر 9 آيه است . از امام صادق(ع) روايت شده كه هر كه سوره «ويل لكل همزة» را در نمازهاى واجب خويش بخواند فقر از او برطرف گردد وروزى به وى روى آورد واز مرگ بد ايمن باشد . (بحار:92/337)

همزيستى :

زندگى دو تن يا دو گروه با يكديگر . معاشرت . زيد شحام يكى از ياران امام صادق (ع) است ، مى گويد : موقعى كه مى خواستم از مدينه به كوفه باز گردم امام به من فرمود : سلام مرا به كسانى كه از من پيروى مى كنند وسخن مرا بر خويش حجت مى دانند برسان وبه آنها بگو : من شما را به تقواى خداوند عز وجلّ وپرهيز واحتياط در امر دينتان وكوشش در عبادت پروردگار وراستى گفتار وامانت وطول سجود وحسن جوار سفارش مى كنم كه محمد (ص) به اين امور مبعوث گشته، وهر كس امانتى به شما سپرد خواه نيك وخواه بد ، امانتش را سالم به وى برگردانيد كه رسول خدا (ص) پيوسته در اين باره تأكيد مى نمود ومى فرمود : حق امانت را ادا كنيد حتى اگر نخى يا سوزنى باشد ; با خويشان وافراد فاميل هم پيوند ومرتبط باشيد وبر جنازه مردم حاضر شويد وبيمارانشان را عيادت كنيد وحقوقشان را ادا كنيد كه چون يكى از شما (شيعه) در دين خويش پرهيزكار ودر زبان راستگو ودر امانت امين وبا مردم خوش رفتار بود وگفته شود وى جعفرى مذهب است اين سخن مرا شاد ومسرور مى سازد كه در آن صورت مردم خواهند گفت : اين است ادب جعفر . به خدا سوگند در گذشته چنين بود كه اگر كسى از پيروان على (ع) در ميان قبيله اى مى بود وى زينت آن قبيله بود ; از همه افراد قبيله امين تر واز همه در اداى حقوق پايبندتر واز همه آنها راستگوتر بود ، هر كه وصيت يا سپرده اى داشت ، به وى مى سپرد ، هرگاه حال وى را از يكى از افراد قبيله مى پرسيدند ، مى گفت : چه كسى مانند او كه از همه ما امين تر واز همه مان راستگوتر است ؟!

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : چنان با مردم زندگى كنيد كه اگر بميرند بر شما بگريند وچون از آنها جدا شويد واز آنها غايب باشيد شما را ياد كنند وبر فراقتان دلتنگ گردند .

ابو ربيع شامى گويد : وارد شدم بر امام صادق (ع) در حالى كه خانه مالامال جمعيت بود ، حضرت رو به حضار كرد وفرمود : اى پيروان خاندان محمد (ص) بدانيد كه از ما نيست كسى كه گاه خشم خوددار نبوده وبا همراه خود، همراهى نيكو وبا همدم خويش ، همدمى شايسته وبا يار خويش ، يارى نكو سيرت وبا همسفر خود ، همسفرى نيكو ، با همسايه خود ، همسايه اى نيك وبا انيس خود ، انيسى موافق نباشد .

نبىّ اكرم (ص) فرمود : سه خصلت است كه اگر در كسى نبود ، هيچ عملى از او به كمال پذيرش نرسد : حالت پرهيز وتقوائى كه وى را از معصيت پروردگار باز دارد ، وخلق وخوئى نيكو كه بدان اخلاق با مردم مدارا كند وحلم وبردبارى ئى كه بى خردى نابخردان را از خويش دفع سازد . (وسائل:8/398)

به «معاشرت» نيز رجوع شود .

همزيستى با خانواده :

امام باقر (ع) به يكى از اصحاب خود فرمود : من با اين غلامم وبا خانواده ام چنان صبر مى كنم كه از حنظل (هندوانه ابوجهل) تلخ تر ، هر كه (بر خلق بد خانواده وبستگان خود) شكيبا بود ، بدين شكيبائيش به مقام شب خيزان وروزه داران نائل گردد وبه درجه شهيدى رسد كه پيشاپيش پيغمبر (ع) شمشير زده باشد . (وسائل:11/209)

هَمس :

آواز نرم . آواز خفى تر از آواز قدم. آواز نرم دهن بى آميزش آواز سينه . هر چيز خفى . (وخشعت الاصوات للرحمن فلاتسمع الاّ همساً) : آن روز (قيامت) صداها آن چنان خاموش گردد كه جز زير لب وآهسته آواز نشنوى . (طه : 108)

در حديث رسول (ص) آمده : «كان اذا صلى العصر همس» . (نهاية ابن اثير)

رفتن با اندك سستى وفتور به شب وروز. (منتهى الارب)

همسايه :

همديوار . دو تن كه در كنار هم خانه دارند . جار . مجاور . قرآن كريم : خداى را بنده باشيد وچيزى را شريك او مگيريد وبه پدر ومادر وخويشان ويتيمان ودرماندگان وهمسايه ، خواه خويش وخواه بيگانه وراهگذران وبردگان ، نيكى واحسان نمائيد ...(نساء : 36)

از رسول خدا (ص) روايت شده كه همسايگان بر سه قسم اند : همسايه اى كه داراى سه حق است : حق همسايگى وحق خويشى وحق مسلمانى . وهمسايه اى كه دو حق دارد : حق همسايگى وحق مسلمانى . وهمسايه اى كه يك حق بيش ندارد ، وآن همسايه اى است كه مشرك واز اهل كتاب (يهود ونصارى ومجوس) باشد . (مجمع البيان : 3/72)

روايات درباره حق همسايه ورعايت آن وتأكيد بر حسن جوار بسيار آمده است كه به شمارى از آنها اشاره مى شود : امام صادق (ع) فرمود : «حسن الجوار يعمر الديار ويزيد فى الاعمار» : خوش همسايگى خانه ها را آباد وعمرها را دراز مى كند . در حديث ديگر از آن حضرت است كه خوش همسايگى موجب فراوانى روزى است . در حديث رسول خدا(ص) آمده كه فرمود : به من ايمان نياورده آنكس كه خود سير بخسبد وهمسايه اش گرسنه باشد ، ومردم روستائى كه يكنفر در ميان آنها شب را تا به صبح به گرسنگى به سر برد، خداوند در قيامت به آنها ننگرد . از امام صادق (ع) روايت شده : هنگامى كه يعقوب پسر ديگرش بنيامين را نيز از دست داد (كه به نزد يوسف ماند وبا برادران باز نگشت ويعقوب پنداشت وى نيز مانند يوسف مفقود گشته) عرض كرد : پروردگارا ! آيا به من رحم نمى كنى كه دو ديده ام ونيز دو فرزندم را از دست دادم ؟! به وى وحى شد كه آسوده خاطر باش كه اگر هم آنها را ميرانده باشم باز زنده شان سازم وبا تو جمعشان كنم ولى آيا ياد دارى آنروز را كه گوسفندى بكشتى وكبابش نمودى وخوردى وفلان همسايه ات روزه دار بود وچيزى به وى ندادى ؟! در حديث ديگر آمده كه پس از آن يعقوب منادى گماشته بود كه هر بامداد تا يك فرسنگى ندا مى داد : هر كه نهار خواهد به خانه يعقوب آيد . وشامگاه نيز منادى وى براى شام ندا مى داد . (وسائل : 8/488)

از حضرت رسول (ص) روايت است كه فرمود : مسلمان نيست كسى كه همسايه اش از او ايمن نباشد ، آيا مى دانى حق همسايه چيست؟ حق همسايه آن است كه : اگر از تو مدد طلبد به ياريش بشتابى واگروام از تو بخواهد ، به وى وام دهى وچون تهيدست گردد ، دستگيريش كنى وچون بيمار شود ، به عيادتش روى وهنگامى كه خيرى به وى مى رسد او را تهنيت ومباركباد گوئى وچون گرفتارى به وى روى آورد ، دلداريش نمائى وچون بميرد ، جنازه اش را مشايعت كنى ، ساختمان خانه ات را بالاتر از ساختمان خانه اش نبرى كه هواى او را بگيرى مگر به اجازه او . بوى غذايت موجب اذيت وآزار او نشود مگر اينكه او را نيز از آن غذا سهمى دهى ، چون ميوه اى خريدى ، بخشى از آن را به وى هديه كن واگر اين كار نمى كنى آن ميوه را به پنهانى به خانه بر وفرزندت ميوه را به دست نگيرد وبه كوچه رود كه كودكان همسايه از حسرت آن رنج برند ... (كنزالعمال : حديث 25613)

نيز از آن حضرت رسيده كه هر آنكس يك وجب از زمين همسايه اش خيانت كند ، همان زمين تا هفتمين طبقه زمين ، طوق وار در قيامت به گردن وى باشد وبدين حال در محضر خداوند حسابرسى شود جز اينكه توبه كند وزمين را به صاحبش برگرداند . وفرمود : هر كه همسايه اش را بيازارد ، خداوند بوى بهشت را بر او حرام سازد وجايگاهش دوزخ باشد وبد جايگاهى است . وهر كه حق همسايه خود را ناديده بگيرد ، از ما نيست وهمه وقت جبرئيل مرا درباره همسايه سفارش مى نمود كه من گمان مى كردم همسايه از همسايه ارث مى برد .

حضرت رضا (ع) فرمود : از ما (مسلمانان) نيست كسى كه همسايه اش از او در امان نباشد . معاوية بن عمّار گويد : به حضرت صادق (ع) عرض كردم : حدّ همسايه تا كجا است ؟ فرمود : تا چهل خانه از هر سوى . امام صادق (ع) فرمود : بر همسايگان شخص مصيبت زده شايسته است كه تا سه روز غذاى خانه او وواردين بر او را تأمين نمايند .

در رساله الحقوق امام سجّاد (ع) آمده كه: حق همسايه آن است كه در غياب وى متعلقات او را نگهدارى وحفاظت كنى ودر حضور وى را گرامى دارى ودر هر دو حال يار ومددكار او باشى وهيچگاه در جستجوى اسرار او نباشى ودر صدد نباشى كه بر عيوبش آگاه گردى واگر احياناً بر عيبى از عيوب او مطلع شدى بر آن عيب دژى استوار وپرده اى ستبر باش چنانكه اگر سر نيزه ها به دنبال كشف آن عيب باشند ، بدان نرسند . ودزدانه سخن او را گوش مده ، در سختيها وى را تنها مگذار ، در نعمت بر او رشك مبر ، لغزشها وخطاهايش را ناديده گير وچون درباره تو جهالت كند ، حلم وبردبارى خويش را از او دريغ مدار ... وبالاخره بزرگمنشانه با وى معاشرت كن .

از حضرت رسول (ص) روايت است كه فرمود : پناه مى برم به خدا از همسايه بد در خانه اى كه مقر دائمى آدمى بود كه وى چشمش به تو دوخته وفكرش متوجه تو باشد ، اگر تو را در وضعى خوب ومطلوب بيند رنجور گردد واگر در وضع بدى بيند ، شاد ومسرور شود . در حديث ديگر فرمود : هرگز نبوده وتا قيامت نخواهد بود مؤمنى جز اينكه همسايه اى داشته باشد كه وى را آزار دهد . لقمان به فرزند خود ناتان گفت : من سنگهاى گران وآهن وهر بار سنگين وزن را به دوش كشيده ام ولى بارى گرانتر از همسايه بد نديده ام . از اميرالمؤمنين(ع) رسيده كه همسايه مسجد ، چهل خانه است از چهار سوى آن . (بحار:74/151 و 75/153 و 81/269 و 74/17 ـ 152 و 67/226 و 13/413 و 84/3)

هَمسر :

هر يك از زن وشوهر . (ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودّة ورحمة ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون) : باز يكى از نشانه هاى وجود خداوند (ى حكيم ومدبر) آنكه براى شما از جنس خودتان جفتهائى بيافريد كه در بر آنها آرامش يافته با هم انس گيريد وميان شما رأفت ومهر وعطوفت بر قرار ساخت ، كه در اين امر نشانه هائى است انديشمندان را . (روم : 21)

روايات درباره همسر وحق دو همسر بر يكديگر ووظيفه آنها با يكديگر فراوان است كه برخى از آنها ذيل واژه «حق» وبرخى تحت عنوان «همسردارى» وبخشى ذيل واژه «زن» در اين كتاب ذكر شده واينك چند حديث در اين باره :

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : اگر من كسى را مى گفتم كه جز خدا را سجده كند زن را مى گفتم كه شوى خود را سجده نمايد ; به جهت حقى كه شوهر ، بر زن خود دارد ، سوگند به آنكه جان محمد به دست اوست كه زن حق خداى خود را ادا نكند جز اينكه حق شوهرش را بطور كامل اداء نمايد حتى (در آن حد تسليم وى باشد كه) اگر زن بر شتر سوار شود وشوهر از او بخواهد كه خود را در اختيارش نهد نبايد سر بتابد . (كنزالعمال : حديث 44776)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : همسر دمساز ، خود يك آسايش است . (غررالحكم) ; از حضرت رسول (ص) روايت شده : مردى كه براى رضاى خدا در برابر اخلاق بد همسرش شكيبائى پيشه كند ، خداوند در ازاء هر بار كه صبر كرده به اندازه ثواب صبر ايوب ، به وى پاداش دهد ، واما كيفر چنان زن بد اخلاق ، اين باشد كه در ازاء هر شب وروز بد اخلاقيش به اندازه ريگ بيابان گناه بر او بنويسد واگر بر اين حال بميرد وشوهر را راضى نسازد روز قيامت با منافقان محشور گردد ودر قعر دوزخ جاى داشته باشد .

از امام كاظم (ع) روايت شده كه جمعى بر حضرت باقر (ع) وارد شدند ; ديدند حضرت (به حنا يا وسمه) خضاب نموده است . سبب پرسيدند . حضرت فرمود : من مردى مى باشم كه به زنان علاقه دارم ; از اين جهت خود را براى آنها آراسته مى سازم . (بحار : 7/213 و 46/298)

«انتخاب همسر»

از جمله امورى كه شايسته است آدمى به شدت بدان اهتمام ورزد وبه دقت در آن بنگرد ، مسئله انتخاب همسر است ، كه هم مرد وهم زن درباره صفات وخصوصيات اخلاقى وويژگيهاى خانوادگى شريك مادام العمر زندگى خويش را تحت بررسى وتحقيق كامل قرار دهد ، مبادا از اين راه ، دين ودنيا ونسل ونژاد خويش را به تباهى كشاند وبسا به پيامدى دچار گردد كه بايستى در برابر خدا ووجدان پاسخگوى نقص جسمى وروانى فرزندان خود باشد .

رسول خدا (ص) : «اختاروا لنطفكم ، فانّ الخال احد الضجيعين» : بهترين را براى نطفه هاى خويش انتخاب كنيد ، كه دائى همخواب دوم شما است . (وسائل:20/48) كنايه از اين است كه سرايت اخلاق دائى در خواهرزاده حتمى است .

از امام صادق (ع) روايت شده كه آن حضرت به يكى از ياران خود كه گفته بود : قصد ازدواج دارم ، فرمود : نيك بنگر كه خويشتن را در كجا قرار مى دهى وچه كسى را در مال خويش شريك مى سازى ، واو را بر دين وبر رازهاى خود آگاه مى كنى ، وچون به ناچار بايستى همسرى را اتّخاذ كنى ، پس دخترى باكره وبه حسن خلق وسيرت نيكو شناخته شده را به همسرى خويش انتخاب كن .

نيز از حضرت رسول (ص) رسيده كه فرمود: به شوى رفتن زن ، نوعى بردگى است ، پس اگر كسى بخواهد دختر را به شوى دهد ، بداند كه وى را به بردگى داده است ، لذا شايسته است بنگرد دخترش را برده چه كسى مى سازد . (وسائل : 20/27)

نيز از آن حضرت روايت شده است : «اغتربوا لاتضووا» : با غريبه ازدواج كنيد وفرزندانتان را ضعيف ونحيف به دنيا مياوريد . (المجازات النبويّة به قلم سيد رضى : 88)

پيغمبر اكرم (ص) فرمود : از سبزه اى كه بر مزبله اى روئيده باشد حذر كنيد . سؤال شد مرادتان از سبزه مزبله چيست ؟ فرمود : زن زيبائى كه در ميان خانواده اى بد نشو ونما يافته باشد .

امام صادق (ع) فرمود : زن گردنبند است، نيك بنگر چه چيزى را به گردن خويش مى آويزى ; زن را نتوان بهائى برايش تصور نمود كه زن شايسته از زر وسيم ، ارزنده تر وزن ناشايست از خاك نيز پست تر است .

از امام باقر (ع) روايت شده كه حضرت سجّاد (ع) در مكه زنى را ديد ، وى را پسند آمد وخواستارش شد وبا وى ازدواج نمود . حضرت را دوستى بود . چون شنيد سخت ناراحت شد كه چرا امام با زنى كه معلوم نيست از چه خانواده اى مى باشد ازدواج نموده است ؟! بعداً معلوم شد آن زن از بيت بنى شيبه كه از بيوت معروف مكه است ، بوده . وى به خدمت امام سجّاد (ع) آمد واز آن حضرت پوزش خواست كه من چون اين ازدواج را دون شأن شما مى ديدم اين كار را ناپسند مى شمردم وسپس معلوم شد من اشتباه كرده بودم ، وعلت ناراحتى من آن بود كه من از زبان مردم بر شما مى ترسيدم . حضرت فرمود : من تو را روشنفكرتر از اين مى پنداشتم ، مگر ندانسته اى كه خداوند همه منقصتها را به اسلام از ميان برد ، آن جاهليت بود كه بدينگونه مسائل (از قبيل شهرت خانوادگى ونام ونشان) پايبند بودند ، كدام امتياز برتر از اين كه يك زن مسلمان باشد؟!

از اكثم صيفى حكيم معروف عرب نقل شده كه در نصيحت به فرزندش گفت : از ازدواج با زن احمق حذر كن كه همخوابى با او در پليدى غلتيدن وفرزند از او آوردن نطفه را به هدر دادن است .

ابن ابى يعفور گويد : به حضرت صادق(ع) عرض كردم : من قصد دارم با زنى ازدواج كنم ولى پدر ومادرم موافقت نمى كنند ومورد ديگرى را مى خواهند . فرمود : با همان زن كه خودت خواهان آنى ازدواج كن وآن را كه پدر ومادرت مى گويند، مستان .

پيغمبر اكرم (ص) فرمود : هر كسى كه تنها محض زيبائى زنى با وى ازدواج كند ، آنچه را كه انتظار دارد در آن نيابد ، وكسى كه با زنى به خاطر مال وثروتش ازدواج كند، خداوند وى را به خودش واگذارد (وياريش نكند) پس بر شما باد به ازدواج با زنى كه دين داشته باشد . در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه : زنى به از دختر عمو نباشد . نيز از آن حضرت روايت شده كه فرمود : براى نطفه هاتان بهترين را برگزينيد كه دائى يكى از دو همخواب است (خوى واخلاق وى در فرزند اثر مستقيم دارد) . وفرمود : با كسى ازدواج نمائيد كه شما را كفو وهمتا باشد ودختر وخواهرتان را به كسى بدهيد كه همتاى شما باشد .

وفرمود : با دختر باكره ازدواج كنيد كه دهان آنها خوشبوتر ورحم آنان بسته تر است وعلم وادب را زودتر مى آموزند ودوستى ومحبتشان با شما پابرجاتر است .

وفرمود : از ازدواج با زن احمق حذر كنيد كه معاشرت با چنين زنى ضايع نمودن عمر ، وفرزندى كه از او بزايد كفتار صفت است .

وفرمود : چون خواستيد با زنى ازدواج كنيد چنانكه درباره زيبائى روى او كنكاش مى كنيد از مويش نيز بپرسيد كه مو يكى از دو زيبائى است .

وفرمود : بهترين زنان امت من آنانى هستند كه رويشان زيباتر ومهرشان ارزان تر باشد . (بحار : 103/235)

همسران بهشتيان :

از امام صادق (ع) روايت شده : در آن هنگام كه مؤمن در صحنه حساب باشد همسرانش به درب خانه اى كه براى او مهيا شده در انتظارش بوند ، همچنان كه همسران دنيوى به انتظار شوى خويش مى باشند ، در آن حال پيكى بيايد وآنها را مژده دهد كه فلان از حساب بپرداخت . آنها گويند : به خدا سوگند ؟ گويد: آرى ! به خدا قسم كه خود فراغت وى را از حساب ديدم . چون وى به خانه خود رسد آن همسران به وى گويند : خوش آمدى ، خانواده دنيويت از ما به تو اولويت نداشتند .

از امام كاظم (ع) روايت شده كه روزى امّ سلمه به پيغمبر (ص) عرض كرد : پدر ومادرم به فدايت ! بسا زنى در عمر خود دو بار ازدواج نموده وهر دو شوى او اهل بهشت باشند ، اين زن در بهشت با كداميك آنها ازدواج مى كند ؟ فرمود : آن يك كه اخلاقش در دار دنيا نكوتر بوده وبا خانواده اش بهتر معاشرت مى كرده ، اى امّ سلمه حسن خلق خير دنيا وآخرت را با خود برد . (بحار : 8/197 و 71/384)

همسران پيغمبر اسلام :

قرآن همسران پيغمبر (ص) را مادر مؤمنان خوانده : (وازواجه امهاتهم) (احزاب : 6) . مفسران گفته اند : مراد از آيه تنها از جهت حرمت ازدواج مؤمنان با آنها مى باشد ، بدان سان كه نتوانند با مادر خويش ازدواج كنند ولى از جهات ديگر مانند محرميت وارث ويا اينكه خواهرشان خاله مؤمنان وبرادرشان دائى مؤمنان خوانده شود ، خير . وديگر اينكه مادرى خاصّ مردان مؤمن است وبه زنان مؤمنه ارتباط ندارد ، لذا نقل شده وقتى زنى به عايشه گفت : اى مادر . عايشه گفت : من تنها مادر مردان شما مى باشم . شافعى گويد : زبير با اسماء بنت ابى بكر ازدواج نمود وهرگز نگفت اين خاله مؤمنان است . (مجمع البيان)

پيغمبر (ص) را از نظر همسران ، احكامى ويژه بوده است ، از جمله اينكه زنان آن حضرت به منزله مادر مؤمنان بوده كه پس از رحلت آن حضرت كس نتواند با آنان ازدواج نمايد ، ديگر آنكه آن حضرت را محدوديتى در اين باره از جهت تعدد نبوده ، ديگر از احكام خاصه در اين مورد آنكه اگر زنى خود را به آن حضرت مى بخشيده ، همان بخشش به منزله عقد نكاح بوده ; چنانكه در قرآن آمده است : (وامرئة مؤمنة ان وهبت نفسها للنبى) .

البته قرآن در سوره احزاب آيات 28 ـ 34 خطاباتى به همسران آن حضرت دارد كه آنها را احكام خاصه نتوان گفت ، بلكه آن عنايت ويژه مربوط به قرب آنها به كانون وحى وزندگى آنها در بيت نبوت بوده كه قهراً خداوند به اين مناسبت انتظار بيشترى از آنها دارد ، وديگر اينكه آنها به انتساب اكيدى كه به پيغمبر داشتند موظف بودند حرمت آن حضرت را در حال حيات وپس از ممات بيش از ديگران مرعى دارند .

مفسّران گويند : هنگامى كه آيه (يا ايّها النبىّ قل لازواجك) كه درباره گزينش همسران پيغمبر طلاق را يا ماندن به نزد آن حضرت مى باشد ، فرود آمد زنان پيغمبر نه تن بودند : عايشه ، حفصه ، امّ حبيبه ، سوده بنت زمعه ، امّ سلمه بنت اميّه كه اين پنج قرشيه بودند. وصفيه دختر حيّى خيبريه ، ميمونه بنت حارث هلاليه ، زينب بنت جحش اسديه وجويريه بنت حارث مصطلقيه . (بحار:22/173)

back page fehrest page next page