از امام هادى (ع) روايت شده:
اگر كسى وصيت به حج كرده بايستى
از جائى كه مرده از او نيابت
كنند.
«دعا جهت توفيق بحج»
از امام صادق (ع) روايت شده كه هر كس هزار بار بگويد: «لا حول و لا قوة الاّ بالله» خداوند او را حج روزى كند و اگر هم اجلش نزديك بود خداوند اجلش را بتاخير افكند تا گاهى كه بحج موفق گردد. (بحار:99 / 27). به سوره «حج» و به «نبأ» نيز رجوع شود.
«سوره حج»
بيست و دومين سوره قرآن، بقول ابن عباس و عطا مكيه است جز چند آيه، و بقول حسن مدنيه است جز آياتى كه در سفر نازل شده. شمار آيات آن بمذهب اهل كوفه 78 و بقول مكيان 77 و بنظر قراء مدينه 76، و بشمار بصريين 75 و بقول اهل شام 74. از حضرت صادق (ع) حديث شده كه هر كه در هر سه روز يك بار اين سوره بخواند در آن سال بحج مشرف شود و اگر در سفر حج بميرد به بهشت رود. (مجمع البيان).
«ماههاى حج»
ماههاى حج كه در قرآن كريم ذكر آن رفته است: (الحج اشهر معلومات)(بقره:197) ، عبارتند از: شوال و ذيقعده و ذيحجه. كه احرام بعمره تمتع و يا هر يك از سه قسم حج: «تمتع، قران و افراد» با درك موقف در اين سه ماه روا و جايز است. (بحار: 99 / 132)
حج آدم ابى البشر:
از امام باقر (ع) روايت شده كه آدم (ع) هزار بار اين خانه (كعبه) را زيارت كرده: هفتصد حج و سيصد عمره. (بحار: 11 / 114)
حج اكبر:
حج بزرگتر. در معنى حج اكبر كه در قرآن كريم آمده: (و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر) (توبه: 3). مفسرين اختلاف كرده اند: 1 ـ روز عرفه. 2 ـ روز عيد قربان. 3 ـ حج، در قبال عمره.
قول اخير بنظر ارجح است، چه عمل هر يك از آن دو روز جزئى از اعمال حج مى باشند، و نتوان آنها را در قبال حج قرار داد. بعلاوه از روايت ذيل برمى آيد كه هر جا حج اكبر بروز عيد قربان معنى شده مراد از عيد قربان همان حج است، يعنى عملى كه مشتمل بر عيد قربان باشد، در قبال عملى كه فاقد آنست يعنى عمره: معاويه گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم حج اكبر (كه در قرآن آمده) چيست؟ فرمود: روز قربانى (عيد اضحى در منى) است و حج اصغر عمره است. (بحار: 21 / 272)
حج بذلى:
اگر كسى خود مستطيع بحج نباشد، و شخصى مالى يا زاد و راحله اى در اختيار او نهد كه بدان حج كند، حج بر او واجب ميگردد، بدهكارى و نداشتن مستثنيات دين، مانند مسكن مورد نياز و ديگر ما يحتاج زندگى كه داشتن آنها شرط استطاعت است مانع وجوب نميباشد. بلحاظ نصوص خاصه اى كه در اين باره آمده است، از جمله: از امام صادق (ع) نقل است كه فرمود: هر كسى كه به وى پيشنهاد حج شود هر چند مركب او (به پيشنهاد باذل) درازگوشى بينى كوتاه و دم بريده باشد و نرود چنين كسى با استطاعت حج را ترك نموده است. (بحار:99/109)
حج مردم آخرالزمان:
در حديث مفصلى كه از حضرت رسول اكرم (ص) درباره پيشگوئى از اوضاع آخر الزمان نقل شده و مورد خطاب حضرت در آنجا جناب سلمان فارسى است آمده كه: اى سلمان! در آن زمان توانگران امتم بهدف تفريح و خوش گذرانى، و طبقه متوسط بمنظور تجارت، و فقرا براى خودنمائى حج كنند... (بحار: 6 / 305).
حج موسى بن عمران:
از امام باقر(ع) حديث شده كه موسى بن عمران(ع) باتفاق هفتاد پيغمبر از پيامبران بنى اسرائيل حج نمود، مهار شترانشان ليف بود، لبيك مى گفتند و كوهها آنان را پاسخ مى دادند و موسى دو رداى قطوانى بتن داشت و هميگفت: «لبيك عبدك ابن عبدك». (بحار:13 / 11)
حِجاء:
محاجاة، پرسيدن از يكديگر براى در غلط افكندن.
حِجاب:
پرده. حايل ميان دو چيز يا دو انسان. قرآن كريم: (و من بيننا و بينك حجاب)(فصلت: 5). امير المؤمنين (ع): «بينكم و بين الموعظة حجاب من الغرة». ميان شما و موعظه پرده اى از غرور و فريفتگى بدنيا وجود دارد. (نهج : حكمت 282). ج: حُجُب.
امام باقر (ع): «من سرّه ان لا يكون بينه و بين الله حجاب حتى ينظر الى الله و ينظر الله اليه فليتوال آل محمد و يتبرأ من عدوهم و يأتمّ بالامام منهم، فانه اذا كان كذلك نظر الله اليه و نظر الى الله». (بحار: 23 / 81)
الصادق (ع): «ايما مؤمن كان بينه و بين مؤمن حجاب، ضرب الله بينه و بين الجنة سبعين الف سور، ما بين السور الى السور مسيرة الف عام». (بحار: 75 / 189)
در حديث صفات خداوند سبحان آمده: «حجابه النور» اشاره به اينكه حجاب او سبحانه بر خلاف ديگر پرده ها است، كه او به انوار عزت و جلال و عظمت و كبريائيش از خلق محجوب است. (مجمع البحرين)
حِجاب:
در پرده داشتن. برنامه اى كه در سيرت رسول گرامى به ثبت رسيده و آيه 53 از سوره مباركه احزاب بدان مناسبت نازل گشته و اين آيه بنام آيه حجاب موسوم شده است.
اين آيه در سال پنجم هجرت و بمناسبت زفاف رسول خدا (ص) با زينب بنت جحش نازل گرديد و از آن روز دستور حجاب يعنى در پرده بودن زنان پيغمبر (ص) صادر شد.
داستان را بدين شرح نقل كنند: پيغمبر اكرم بدين مناسبت وليمه اى ترتيب داد، فرمود خرما و پَسَتى فراهم نمودند و گوسفندى ذبح نمودند، و انس گويد: مادرم باديه اى حلوا كه از خرما و روغن تركيب شده بود حاضر كرد، و آن حضرت مرا فرمود كه اصحاب را بطعام دعوت كنم، من همه اصحاب را بصرف طعام خواندم، گروه گروه مى آمدند و ميخوردند و بيرون ميشدند، بحضرت عرض كردم: هر كه را ديدم دعوت نمودم، ديگر كسى نمانده كه غذا نخورده باشد. فرمود: پس بساط طعام برچينيد، بساط جمع شد اما سه نفر بجاى خود ماندند و بيرون نشدند و سرگرم سخن گفتن و گفتگو با يكديگر بودند، پيغمبر (ص) خود از نزد آنها برخاست من نيز باتفاق آن حضرت از حجره بيرون شدم كه آنها برخيزند، پيغمبر (ص) قدم زنان تا بحجره عايشه رفت و گمان كرد بيرون رفته اند، بازگشت و من نيز بازگشتم اما ديديم هنوز نشسته اند، در اين حال اين آيه نازل شد.
قول ديگر اينكه روزى پيغمبر (ص) در حجره عايشه با يكى از اصحاب مشغول صرف طعام بود، در اين حال دست آن صحابى بدست عايشه اصابت كرد، پيغمبر(ص) سخت رنجيده خاطر گشت، كه اين آيه فرود آمد: (يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الاّ ان يؤذن لكم الى طعام غير ناظرين اناه و لكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسين لحديث ان ذلكم كان يؤذى النبى فيستحيى منكم و الله لا يستحيى من الحق و اذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن...) ; اى كسانى كه بخدا ايمان آورده ايد بخانه هاى پيامبر درنيائيد مگر اينكه شما را اذن دهد و بر سفره طعامش دعوت كند، در آن حال هم نبايد زودتر از وقت مقرر آمده بظروف غذا چشم انتظار گشائيد، بلكه موقعى كه دعوت شده ايد بيائيد، و چون غذا تناول نموديد زود از پى كار خود رفته متفرق شويد، نه اينكه در آنجا براى سرگرمى و انس به گفتگو با يكديگر بپردازيد، كه اين كار، پيغمبر را آزار ميدهد و او بشما از شرم اظهار نميدارد ولى خدا را از شما بر اظهار حق خجلتى نيست، و هر گاه از زنان رسول متاعى ميطلبيد از پس پرده طلب كنيد كه حجاب براى آن كه دلهاى شما و آنها پاك و پاكيزه بماند بهتر است، و نبايد هرگز رسول خدا را (در حيات) بيازاريد و نه پس از وفات هيچگاه زنانش را بنكاح خويش درآوريد كه اين كار نزد خدا بسيار بزرگ است. (احزاب: 53)
پس از نزول اين آيه حضرت رسالت پناه امر فرمود كه مؤمنان جز از پس پرده با زنان آن حضرت سخن نگويند. (مجمع البيان)
حجاب:
پوشش، روگيرى. ستر و عفاف. در اصطلاح شرع: پوشيدن زن، خويشتن را از مرد نامحرم، از دستورات اكيده شرع مقدس اسلام و از ضروريات و بديهيات اين دين و همه اديان آسمانى است.
اين قانون چون ديگر قوانين اسلام مبتنى بر حِكَم و مصالحى است كه خود قانون گذار به اسرار آن آگاهست ولى در حدى كه براى بشر قابل درك بوده و خداوند خود خواسته كه مردم تا حدودى بمصالح احكام حاكمه بر خويش آگاه باشند تا علاوه بر انگيزه عبوديت انگيزه تشخيص هويت و خاصيت قانون نيز آنها را بعمل به آن مدد كند و چنانكه در آيات و روايات مربوطه نيز بدان اشاره شده پايه و اساس اين مسئله از آنجا آغاز ميشود كه آفريدگار بشر بمنظور بقاء اين نسل ، غريزه اى بنام غريزه جنسى به وى داده و آن را آنچنان پر زور ساخته كه محض فرا رسيدن دوران بلوغ و ترشح غدد جنسى اين دو جنس مخالف زن و مرد جهت اطفاء آن سر از پا نشناسند و بشدت مجذوب يكديگر باشند تا گاهى كه با هم جفت شوند. پيدا است كه اگر اين غريزه به اين شدت نميبود هيچ عاقل بار گران تشكيل خانواده و پيامدهاى آن را بدوش نميكشيد و به اين مسئوليت تن نميداد. آرى اين نيرو بحدى قوى است كه عقل در برابر آن ضعيف بوده و گاه از كار بيفتد لذا ميبينى همان كسى كه اگر ديگرى بناموسش تجاوز كند تا پاى مرگ با وى مبارزه ميكند خود بناموس ديگرى تجاوز مينمايد. و از سوئى اعضاء خانواده بامنيت و اعتماد نياز دارند كه اگر حس اعتماد در ميان افراد يك خانواده حكمفرما نبود كانون صفاى خانواده بجهنمى سوزان مبدل ميشود، صفا و صميميت از آن خانه رخت برمى بندد، نشاط كار و دستيابى به رشد و كمال از ميان ميرود و بسا در نتيجه فقدان اين امنيت خانواده از هم بپاشد و جنايات هولناكى ببار آيد. حال بايد ديد كدام عامل ميتواند اين تضاد (بين دو نياز مبرم بشر: غريزه نيرومند جنسى و امنيت كامل خانواده) را برطرف سازد و اين دو را با هم منسجم كند؟ عقل را هم كه ديديم در اين ميدان پايش ميلنگد و كارى از پيش نميبرد. اينجا است كه همه بايد اعتراف كنيم كه قانون گذار كس ديگرى جز آفريدگار نتواند باشد.
دين اسلام كه همه قوانينش بر پايه ايمان بخدا و روز جزا استوار است هر چند زن و مرد را بطور كلى از يكديگر جدا نساخته كه ميتوانند در محيط كار و تبادل افكار يار و مددكار هم باشند ولى جز در موارد ضرورت چنين مقرر داشته كه اين دو جنس مخالف تا گاهى كه طبق قانون محرم يكديگر نشده اند در حد معينى از يكديگر منفصل باشند و اين فاصله معين را بطرق گوناگون و عناوين مختلف از دوران تميز دختر و پسر آغاز و به انتقال آنها از اين جهان پايان داده: پدر و مادر موظفند بستر پسران و دختران خود را در اواخر دوران كودكى از يكديگر جدا كنند، مرد و زن اجنبى نميتوانند بيكديگر دست دهند، زن در جمعه و جماعت و تشييع جنازه و ديگر اجتماعات جز باقتضاى ضرورت شركت نكند، زن بى اجازه شوهر نتواند از خانه بيرون رود، مرد اجنبى بدون اجازه مرد خانه نتواند بخانه كسى درآيد، زن را نشايد جز براى همسر خود و در بيرون خانه عطريات استعمال كند، زر و زيور آلات خويش را در ديد مرد اجنبى قرار ندهد، با مرد اجنبى جز در حداقل نياز سخن نگويد: تن صداى خود را هنگام گفتگو با نامحرم خشن سازد، مرد در جائى كه بتازگى زنى از آن برخاسته و هنوز گرم است ننشيند، زن و مرد نامحرم بچشم شهوت بيكديگر ننگرند، زن تمام بدن خود را جز وجه و كفين از ديد مرد نامحرم مستور دارد. البته برخى از آنچه ذكر شد جزء آداب اجتماعى است كه در فقه از مكروهات يا مستحبات شمرده شده.
«تاريخچه و فقه حجاب»
قدر مسلم اين است كه حجاب قبل از اسلام در ميان بعضى ملل وجود داشته است و در ايران باستان و در ميان قوم يهود و احتمالاً در هند، و از آنچه در قانون اسلام آمده سخت تر بوده است اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته و بوسيله اسلام پيدا شده است.
اينكه ادعا شده است كه حجاب رايج ميان مسلمانان عادتى است كه از ايرانيان پس از مسلمان شدنشان به ساير مسلمانان سرايت كرد، سخن نادرستى است. زيرا قبل از اينكه ايرانيان مسلمان شوند آيات مربوط به حجاب نازل شده است.
و اينكه بعضى گفته اند كه حجاب از ملل غير مسلمان ـ روم و ايران ـ به جهان اسلام وارد شده نيز سخن درستى نيست فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان يا تازه مسلمانان غير عرب، حجاب از آنچه در زمان رسول اكرم وجود داشت شديدتر شد، نه اينكه اسلام اساساً به پوشش زن هيچ عنايتى نداشته است. بلكه تاريخ بطور قطع بر خلاف آن شهادت ميدهد و بدون شك اسلام در اين جهت تحولى بوجود آورده است.
واژه حجاب ـ كلمه حجاب هم به معنى پوشيدن است و هم به معنى پرده و حاجب، بيشتر استعمالش به معنى پرده است.
استعمال كلمه حجاب در مورد پوشش زن، اصطلاح نسبتاً جديدى است. در قديم و مخصوصاً در اصطلاح فقهاء كلمه «ستر» كه به معنى پوشش است بكار رفته است. فقهاء چه در كتاب الصلوة و چه در كتاب النكاح كه متعرض اين مطلب شده اند كلمه «ستر» را بكار برده اند نه كلمه حجاب را.
علت پيدا شدن حجاب ـ بعضى خواسته اند جريانات ظالمانه اى را به عنوان علت پيدا شدن حجاب ذكر كنند، و در اين جهت ميان حجاب اسلامى و غير اسلامى فرق نگذاشته اند و چنين وانمود مى كنند كه حجاب اسلامى نيز معلول برخى جريانات ظالمانه از قبيل ميل به رهبانيت ـ عدم امنيت و عدالت اجتماعى ـ حسادت و خودخواهى مرد است.
نظريات گوناگون و ناصوابى كه در باب علت پيدا شدن حجاب ابراز شده از اين قرار است:
1 ـ ميل به رياضت و رهبانيت (ريشه فلسفى).
2 ـ عدم امنيت و عدالت اجتماعى (ريشه اجتماعى).
3 ـ پدرشاهى و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروى وى در جهت منافع اقتصادى مرد (ريشه اقتصادى).
4 ـ حسادت و خودخواهى مرد (ريشه اخلاقى).
5 ـ خوى زنانگى و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزى كم دارد، به علاوه مقررات خشنى كه در زمينه پليدى و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضع شده است. (ريشه روانى).
علل نامبرده يا به هيچ وجه تأثيرى در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه اى از نقاط جهان نداشته است و بى جهت آنها را به نام علت حجاب ذكر كرده اند و يا فرضاً در پديد آمدن بعضى از سيستمهاى غير اسلامى تأثير داشته است در حجاب اسلامى تأثير نداشته است، يعنى حكمت و فلسفه اى كه در اسلام سبب تشريع حجاب شده، اينها نبوده است.
همانطور كه ملاحظه مى شود مخالفان حجاب گاهى آن را زائيده طرز تفكر فلسفى خاص درباره جهان و لذات جهان معرفى مى كنند و گاهى ريشه سياسى و اجتماعى براى آن ذكر مى نمايند و گاهى آنرا معلول علل اقتصادى مى دانند و گاهى جنبه هاى خاص اخلاقى يا روانى را در پديد آمدن آن دخالت ميدهند...اسلام در فلسفه اجتماعى خود به هيچ يك از اين جهات نظر نداشته است و هيچيك از آنها با مبانى مسلم و شناخته شده اسلام وفق نميدهد.
ريشه اجتماعى پديد آمدن حريم و حائل ميان زن و مرد را در ميل به رياضت يا ميل مرد به استثمار زن، يا حسادت مرد، يا عدم امنيت اجتماعى، يا عادت زنانگى نبايد جستجو كرد و لااقل بايد كمتر در اينها جستجو كرد، ريشه اين پديده را در تدبير ماهرانه غريزى خود زن بايد جستجو نمود. شايد بتوان گفت دقيق ترين علت ها آن است كه حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيرى است كه خود زن با يك نوع الهام براى گرانبها كردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد بكار برده است.
حدود پوشش ـ در اينكه پوشانيدن غير وجه و كفين بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلام هيچگونه ترديدى وجود ندارد. اين قسمت جزء ضروريات و مسلمات است. نه از نظر قرآن و حديث و نه از نظر فتاوى در اين باره اختلاف و تشكيكى وجود ندارد. آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است.
مسأله پوشش بر حسب اينكه پوشانيدن وجه و كفين واجب باشد يا نباشد دو فلسفه كاملاً متفاوت پيدا مى كند.
موافقان و مخالفان در اين مسأله دلائلى بر اثبات نظر خود عنوان كرده اند ولى اكثريت با كسانى است كه استثناء وجه و كفين را به منظور رفع حرج و امكان دادن به فعاليت زن در امر ستر و حجاب پذيرفته اند. و به همين ملاك است كه اسلام پوشاندن وجه و كفين را واجب نشمرده است.
«ادله موافق»
1 ـ آيه «پوشش» كه همان آيه 31 سوره نور است، پوشانيدن وجه و كفين را لازم نشمرده است.
2 ـ در مورد بسيارى كه مستقيماً مسأله پوشش يا مسأله جواز و عدم جواز نظر مطرح است ملاحظه مى شود كه سؤال و جوابهائى كه ميان افراد و پيشوايان دين رد و بدل شده فقط مسأله «مو» مطرح است و مسأله «رو» به هيچ وجه مطرح نيست.
يعنى، وجه و كفين مفروغ عنه و مسلم فرض شده است.
3 ـ رواياتى كه مستقيما حكم وجه و كفين را چه از نظر پوشيدن و چه از جنبه نگاه كردن بيان مى كند. ولى البته عدم لزوم پوشيدن وجه و كفين دليل بر جواز نظر نيست، اما جواز نظر دليل بر عدم لزوم پوشيدن وجه و كفين هست. در اين مورد روايتى هست از مسعدة بن زرارة كه از حضرت صادق (ع) نقل مى كند كه وقتى از حضرت درباره زينتى كه زن مى تواند آشكار كند سؤال شد فرمود چهره و دو كف. خبر ديگر: مفضل بن عمر سؤال كرد از امام صادق درباره زنى كه در سفر بميرد و مرد محرم يا زنى كه او را غسل دهد همراه او نباشد. فرمود: مواضع تيمم او را غسل دهند ولى نبايد بدن او را لمس كنند و نبايد زيبائيهاى او را كه خدا پوشيدن آن را واجب فرموده است، آشكار كرد. پرسيدم چگونه عمل كنيم فرمود اول باطن كف دست او را بايد شست سپس چهره و بعد پشت دستهايش را. خبر ديگر از على بن جعفر فرزند امام ششم است كه از برادرش حضرت موسى بن جعفر (ع) مى پرسد براى مرد چه مقدار جايز است به زنى كه محرمش نيست نگاه كند، حضرت در جواب فرمود: چهره و كف و جاى دستبند.
4 ـ رواياتى كه در باب احرام، پوشانيدن چهره را بر زن حرام مى كند.
«ادله مخالف»
1 ـ سيره مسلمين: درست است كه ظاهر آيات و روايات اين است كه پوشش وجه و كفين لازم نيست ولى نميتوان منكر شد كه سيره متدينين بر خلاف اين است. و سيره چيزى نيست كه به سهولت بتوان از آن چشم پوشيد. و در بسيارى از موارد فقها در اثبات احكام به سيره تمسك مى جويند.
2 ـ ملاك: دليل ديگرى كه بر لزوم پوشانيدن چهره و دو دست اقامه شده اين است كه «ملاك» يعنى آن فلسفه اى كه ايجاب مى كند ساير قسمت هاى بدن پوشيده باشد، ايجاب مى كند كه چهره و دست نيز پوشيده باشد.
3 ـ روايت: دليل سوم از ادله كسانى كه پوشش وجه و كفين را لازم شمرده اند روايتى است كه در كتب حديث نقل شده و شهيد ثانى در مسالك به آن استدلال و سپس نقد كرده است. مضمون روايت اين است: در حجة الوداع زنى براى پرسيدن مساله اى خدمت رسول اكرم (ص) آمد. فضل بن عباس پشت سر رسول خدا سوار بود، نگاههايى بين آن و فضل رد و بدل شد، رسول اكرم متوجه شد كه آن دو به هم خيره شده اند و زن جوان به جاى اينكه توجهش به جواب مساله باشد همه توجهش به فضل است كه جوانى نورس و زيبا بود. رسول اكرم (ص) با دست خود صورت فضل را چرخانيد و فرمود: زنى جوان و مردى جوان مى ترسم شيطان در ميان ايشان باشد.
4 ـ خواستگارى: يكى ديگر از ادله كسانى كه پوشش چهره را لازم دانسته اند اين است كه در مورد كسى كه قصد ازدواج دارد اجازه داده شده است كه به چهره زنى كه مورد نظر اوست نگاه كند. مفهوم اين حكم اين است كه براى كسى كه قصد ازدواج ندارد، نظر كردن جايز نيست.
5 ـ آيه «جلباب» ـ دليل ديگر كه مى توان به آن تمسك جست آيه جلباب است كه مى فرمايد (يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهنّ ...) اى پيامبر به همسرانت و دخترانت و همسران مؤمنين بگو كه جلبابهاى (روسرى ها) خويش را به خود نزديك سازند...
«نتيجه نقد و بررسى ادله موافق و مخالف»
وجوب پوشانيدن وجه و كفين اين است كه اسلام در باب حجاب به اهميت و ارزش فوق العاده پاكى و لزوم قانونى بودن روابط جنسى زن و مرد چه به صورت نظر و چه به صورت لمس و چه به صورت شنيدن و چه به صورت همخوابگى توجه كامل دارد و به هيچ وجه راضى نميشود با هيچ نام و عنوانى خدشه اى بر آن وارد شود. مطلب ديگر اينكه: اسلام با همه توجهى كه به خطر شكسته شدن حصار عفاف دارد ـ همان طور كه روش اين آيين پاك خدائى است كه يك آئين معتدل و متعادل است و از هر افراط و تفريطى بدور است و امتش را امت «وسط» مى خواند ـ از جنبه هاى ديگر غافل نميشود. زنان را تا حدودى كه منجر به فساد نشود از شركت در اجتماع نهى نمى كند. در بعضى موارد شركت آنها را واجب مى كند مانند حج كه بر زن و مرد متساوياً واجب است و حتى شوهر حق ممانعت ندارد. و در بعضى موارد به ترخيص اكتفا مى كند.
«بعضى از آيات و روايات مربوطه»
(قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و...) اى محمد! بزنان مسلمان بگو ديدگان خويش را از نامحرم ببندند و شرمگاههاشان را از گناه حفظ كنند و زينتهاى خود را جز آنچه كه نتوان پوشاند ظاهر نسازند و سراندازشان را از سر به سينه بيفكنند (كه از سر تا سينه مستور باشد) و زيور و زينت خويش را جز نزد همسران و پدرانشان يا پدران همسران يا فرزندان خود يا فرزندان همسران يا برادران يا برادر زادگان يا خواهر زادگان يا زنان مسلمان يا كنيزان يا اتباع خانواده از مردان (پير از كار افتاده يا خواجگان) يا كودكانى كه هنوز بعورت زنان آگاهى ندارند ظاهرنسازند و مبادا پاهاى خود را بزمين زنند كه زينت پنهانشان آشكار گردد. (نور: 31)
(و القواعد من النساء اللاتى...) زنان بازنشسته اى كه ديگر از امور جنسى نوميدند ميتوانند پوشش سرتاسرى خويش را (در حضور نامحرم) از خود بيفكنند بشرط اينكه با اين كار قصد نمايش زينت خود را نداشته باشند و اگر باز هم عفت ورزند بيشتر بسود آنها خواهد بود. (نور:60)
امير المؤمنين (ع) فرمود: چشم زنانتان را به حجاب و ستار از ديدن نامحرمان ببنديد كه هر چه در امر حجاب بيشتر بر آنها سختگيرى شود محفوظتر مانند، و بيرون شدن آنها از خانه بدتر از آن نبود كه مرد غير مورد اعتمادى بر آنها درآيد، و اگر بتوانى كه جز تو (همسر) كسى را نشناسند همان كن.
پيغمبر (ص) فرمود: زنان عورتند آنان را بدرون خانه نگه داريد و از بيرون شدن بازشان داريد و پوشاك (متنوعى كه آنان را بهوس برون رفتن از خانه بيندازد) در اختيارشان منهيد.
از حضرت رضا (ع) روايت شده كه فرمود: نگاه به موى زن و مانند مو حرام است زيرا چنين نگاهى مايه تحريك و تهييج شده و فساد بر آن مترتب گردد جز زنانى كه در آيه (و القواعد من النساء...)آمده كه نگاه به موى آنها (پيرزنان از كار افتاده) اشكالى ندارد.
از امام كاظم (ع) رسيده كه نگاه بصورت و دو كف دست و پا و جاى دست برنجن زن بى اشكال است.
مرحوم كلينى از برقى روايت كند كه روزى عبدالله بن ام مكتوم (نابينا) اجازه ورودبخانه پيغمبر (ص) خواست، در آن حال عايشه و حفصه در كنار حضرت نشسته بودند، به آنها فرمود: برخيزيد و بدرون حجره رويد. آنها گفتند: آخر او نابينا است؟! فرمود: اگر او شما را نمى بيند شما كه او را مى بينيد.
راوى از امام موسى بن جعفر (ع) و او از اميرالمؤمنين (ع) حديث كند كه فرمود: روزى نابينائى اجازه ورود بخانه ما خواست. چون وى درآمد فاطمه (س) به پشت پرده رفت. در آن حال پيغمبر (ص) حضور داشت، به وى فرمود: چرا خود را پنهان ساختى، او كه ترا نمى ديد؟! عرض كرد: اگر او مرا نميبيند من او را مى بينم بعلاوه بوى من بمشام او ميرسد. پيغمبر(ص) فرمود: گواهى ميدهم كه پاره تن منى.
از امام كاظم (ع) روايت شده كه روزى رسول خدا (ص) از اصحابش پرسيد: زن در چه حالى از همه حالاتش بخدا نزديكتر است؟ كسى پاسخ نداد. چون فاطمه (س) شنيد گفت: اينكه مدام در خانه خويش بود و از خانه بيرون نرود. پيغمبر (ص) چون شنيد فرمود: فاطمه پاره تن من است.
احمد بن نعمان به امام صادق (ع) عرض كرد: دختركى شش ساله در خانواده ما زندگى ميكند؟ فرمود: وى را در دامن خود منه و او را مبوس. (بحار: 103 / 250 و 104 / 22 ـ 96 و 91 / 43)
حُجّاب:
جِ حاجب. حاجبان، پرده داران.