back page fehrest page next page

اسحاق بن عمار گويد : به امام صادق(ع) عرض كردم : اگر مردى باتفاق همسر در سفر باشند و آبى نباشد كه با آن غسل كنند ، آيا جايز است با همسرش نزديكى كند ؟ فرمود : من دوست ندارم اين كار بكنند مگر اين كه بر خودش بيمناك بود . گفتم : بمنظور لذت و كاميابى اين كار ميكند و بسا از نظر ميل جنسى در فشار باشد . فرمود : كسى كه در فشار جنسى باشد بر خودش بيمناك است ( و روا است كه اين كار انجام دهد) گفتم : اگر صرفا بهدف كاميابى باشد ؟ فرمود: حلال است . گفتم : از رسول خدا(ص) روايت شده كه ابوذر از آن حضرت درباره جماع پرسيد فرمود : با همسرت نزديكى كن ثواب ميبرى ،ابوذر عرض كرد : يا رسول الله ! من با همسرم نزديكى كنم ثواب ميبرم ؟! فرمود : آرى همچنان كه اگر بحرام آن كار بكنى گناه ميبرى . امام صادق (ع) فرمود : مگر نه چنين است كه اگر بيم بگناه افتادن داشته باشد و در آن حال با خانوادهاش بيارمايد مأجور خواهد بود ؟! (وسائل : 20/109)

جماع با پشت زن:

ابوبصير گويد : از امام صادق (ع) پرسيدم : آيا مرد مىتواند با زنش از پشت جماع كند ؟ حضرت ناراحت شد و فرمود : از كثافتگاههاى زنان دورى كنيد ...

فتح بن يزيد جرجانى گويد : از حضرت رضا (ع) كتباً همين مسئله را پرسيدم ، حضرت در جواب نوشت : زن وسيله بازى و كامرانى انسان است نبايد او را آزار داد و چنانكه خداوند او را حرث (كشتگاه) خوانده در كشتگاهش بايد بزر افشاند . (بحار:104/29)

جماع با پيرزن:

از امام صادق (ع) روايت شده كه سه چيز بدن را ويران مىسازد و بسا كه بكشد : خوردن گوشت خشك كهنه ، و در حال سيرى به حمام رفتن و آميزش جنسى با پيرزنان . (بحار:76/75)

جَماعَت:

گروه مردم . امام موسى بن جعفر (ع) : «ثلاث موبقات : نكث الصفقة و ترك السنّة و فراق الجماعة» . (بحار:2/266)

اميرالمؤمنين (ع) : «الزموا السواد الاعظم فان يد الله مع الجماعة» . (نهج : خطبه 127)

و فى حديث ابن مسعود عن النبى (ص) : «ليس الجماعة بكثرة الناس ، من كان معه الحق فهو الجماعة و ان كان وحده» . (ربيع الابرار:2/64)

«نماز جماعت»

نماز جماعت ، مقابل نماز فرادى ، نماز گروهى با اقتداء كردن به امامى . جماعت در جميع نمازهاى واجب يوميه و غير يوميه مستحب است و در هيچ نمازى واجب نيست مگر نماز جمعه و عيد رمضان و قربان و مگر بر كسى كه حمد و سوره او درست نباشد و مقصر باشد در درست كردن آن . و در نمازهاى مستحب جايز نيست مگر نماز استسقاء و عيد رمضان و قربان .

اقل عددى كه بدان جماعت منعقد مىشود دو نفر است . يكى امام و ديگرى مأموم چه هر دو مرد باشند چه زن و چه مأموم زن باشد .

شرط است كه امام عاقل و بالغ و از جذام و برص سالم باشد و نيز شرط است در امام ايمان و طهارت مولد و عدالت و مذكر بودن، اگر مأمومين همه يا يكى از آنان مذكر باشند. بلكه احوط مذكر بودن امام است در هر حال. و شرط است كه ميان امام و مأموم حايلى نباشد كه منع نمايد از ديدن امام مگر آنكه مأموم زن باشد و امام مرد و نيز شرط است كه مأموم دور از امام نباشد و جاى ايستادن امام بلندتر نباشد . همچنين شرط است يكى بودن امام و اينكه مأموم قصد اقتداء و تعيين امام كند و شرط است كه مأموم پيش از امام نايستد و شرط است موافق بودن نماز امام با مأموم در هيأت و كيفيت .

براى تفصيل بيشتر رجوع به شرايعالاسلام محقق مبحث صلوة 32 شود .

جَمال:

زيبا بودن . زيبائى .

(و لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون). (نحل : 6)

فى الحديث : «الجمال فى اللسان و الكمال فى العقل» . (بحار:1/96)

اميرالمؤمنين (ع) : «ان الله جميل يحب الجمال و يحب ان يرى اثر نعمته على عبده». (بحار: 10/89)

عن جابر بن عبدالله الانصارى ، قال : اقبل العباس ذات يوم على رسول الله (ص) و كان العباس طوالا حسن الجسم ، فلما رآه النبى (ص) تبسّم اليه فقال : «انك يا عم لجميل» ، فقال العباس : ما الجمال بالرجل يا رسول الله ؟! قال : «بصواب القول بالحق» ، قال : فما الكمال ؟ قال : «تقوى الله عزوجل و حسن الخلق» . (بحار:22/285)

علىّ بن ابىطالب (ع) : «عقول النساء فى جمالهنّ ، و جمال الرجال فى عقولهنّ» (بحار:1/82) . «لا جمال ازين من العقل» . (بحار:77/383)

ابومحمد العسكرى (ع) : «حسن الصورة جمال ظاهر ، و حسن العقل جمال باطن» . (بحار:1/95)

جِمال:

جِ جمل ، شتران نر . عن ابن ابىعمير ـ فى حديث ـ قال : «كان علىّ (ع) لا ياخذ من جِمال العمل صدقة ، و كانّه لم يجب ان يُؤخذ من الذكورة شىء ، لانه ظهرٌ يُحمَلُ عليها» . (وسائل:9/119)

جَمّال:

ساربان ، شتربان .

جمالالدين اسدآبادى:

محمد بن صفدر اسدآبادى حسينى آزادىخواه و متفكر و مصلح اجتماعى شرق به سال 1254 هـ ق متولد شد ، آيا او در اسعدآباد يكى از دهات تابعه كابل به دنيا آمد و نسب وى به سيد على محدث مشهور ترمذى مىرسد ، يا در قريه اسدآباد همدان متولد شد و در شهر قزوين و تهران دروس خود را فرا گرفت و سپس به افغان مسافرت كرده ، يا آنكه پدرش از مردم مازندران بوده كه دولت ايران وى را به افعانستان اعزام داشت و او در آنجا زن گرفت و داراى فرزندى به نام جمالالدين شد ؟ اينها اقوالى است كه در شرح حال سيد جمالالدين ديده مىشود .

امام محمد عبده كه شاگرد سيد جمالالدين بوده و كتاب نيچريه او را به عربى برگردانيده در مقدمه آن اظهار عقيده مىكند كه سيد جمالالدين اگر چه ايرانى بود ولى به دو جهت خود را افغانى مىناميد . يكى اينكه براى وى آسان باشد كه خود را سنى قلمداد كند تا بتواند در كشورهاى اسلامى به هدفهاى خود دست يابد . ديگر اينكه بتواند خود را از بند مقررات سختى كه دولت ايران براى اتباع خود در خارج داشت آزاد سازد .

سيد جمالالدين در سن هيجده سالگى در اغلب علوم متداول به مقامى عالى رسيد و سپس به هندوستان و حجاز و مكه مسافرتها نمود و سرانجام به افغان مراجعت كرد و شريك اسرار دوست محمدخان امير افغان شد و در جنگ هرات نيز مصاحب او بود . پس به مصر رفت و مدتى با دانشمندان آن ديار معاشرت داشت و آوازه فضايل و كمالات او در مصر پيچيد و در جامعازهر به تدريس منطق و فلسفه پرداخت و شيخ محمد عبده و گروهى ديگر از فضلاى مصر در درس او حاضر مىشدند . سپس به سال 1296 از مصر تبعيد و به هندوستان و انگلستان و فرانسه رفت و به دستيارى شيخ محمد عبده در پاريس روزنامهاى به نام عروةالوثقى منتشر كرد كه از آن بيش از 18 شماره طبع و نشر نگرديد پس به درخواست سلطان عبدالحميد به سال 1310 ق به استانبول رفت و در آنجا بود تا آنكه به سال 1314 يا 15 يا 16 درگذشت .

از تأليفات او است : ابطال مذهب الدهريين ، الدين اساس المدنية ، تاريخ افغان . (الذريعه ج 2 و معجمالمطبوعات و مآثر و آثار : 224 و درس اللغة و الادب:1/96 و ريحانةالادب)

جمالالدين خونسارى:

مشهور به آقاجمال بن آقاحسين خونسارى الاصل اصفهانى المسكن و المدفن از علما و محققان بزرگ است .

وى نزد پدر و خال خود محقق سبزوارى كسب علم و دانش كرده و با ملاميرزا شيروانى و ملامحمد باقر مجلسى معاصر بود.

او راست : اصولالدين فى الامامة ، ترجمة الفصول المختارة از علمالهدى ، حاشيه تهذيب الحديث ، حاشيه شرايع ، حاشيه شرح اشارات ، حاشيه شرح لمعه ، حاشيه شفا . و چند كتاب ديگر .

وى به سال 1121 يا 25 ق درگذشت و در مقبره پدر خود كه به امر شاه سليمان صفوى در تخت پولاد اصفهان ساخته شده بود مدفون گرديد . (الذريعه و قاموس الاعلام)

جِمالَة:

جِ جمل ، شتران . (انها ترمى بشرر كالقصر * كانه جمالة صفر); آن آتش شرارههائى ميافكند چون كاخى بلند كه گوئى شتران زردگون است . (مرسلات : 32)

جَمام:

آسايش .

جِمام:

جِ جمّ .

جَمان:

كيل دارو .

جُمان:

مرواريد .

جَمانة:

دانهاى است از نقره كه بشكل مرواريد در آورند .

جَمانة:

يكى از دختران على بن ابىطالب (ع) . (حبيب السير : 1/584)

جُمجُمَة:

كاسه سر يا استخوانى كه در آن دماغ است .

جَمَد:

برف . زمين بلند سخت . ج : اجماد .

جَمر:

گرد آمدن و بهم پيوستن . اخگر . ج : جمار . اميرالمؤمنين (ع) : «... لقد كانوا ـ اصحاب رسول الله ـ يصبحون شعثا غبرا ، و قد باتوا سجدا و قياما ، يراوحون بين جباههم و خدودهم و يقفون على مثل الجمر من ذكر معادهم ...» . (نهج : خطبه 97)

جَمَرات:

جِ جمرة ، اخگرها .

جمرات حج سه موضع بشكل سه ستون است كه در منى واقعند و حاجيان در روز دهم و يازدهم و دوازدهم و ـ در بعضى شرائط ـ سيزدهم ذيحجة به آنها رمى كنند . اينها بترتيب از سمت منى بمكه عبارتند از : جمره اولى ، جمره وسطى و جمره عقبة .

رمى جمرات يكى از اعمال حج است و در روز دهم تنها جمره عقبه را و در روزهاى يازدهم و دوازدهم و احيانا سيزدهم هر سه را رمى كنند . وقت آن از اول طلوع خورشيد است تا غروب جز روز دوازدهم براى نافرين نفر اول كه تا ظهر وقت آن است .

واجبات رمى ده است :

1 ـ سنگ باشد پس سفال و آجر و كلوخ و آهن و غيره جايز نيست .

2 ـ ريگ و سنگريزه باشد يعنى نه بسيار بزرگ باشد و نه بسيار كوچك .

3 ـ از سنگهاى حرم باشد .

4 ـ سنگ مسجدالحرام و مسجد خيف نباشد .

5 ـ سنگى باشد كه قبلا به آن رمى جمره نشده باشد پس اگر رمى جمره به آن شده باشد اگرچه در سالهاى قبل ، مجزى نخواهد بود .

6 ـ به وسيله رمى كردن و انداختن سنگ در محل واقع شود .

7 ـ سنگهايى كه مىاندازند بايد هفت عدد باشد .

8 ـ سنگها با انداختن به محل جمره واقع شوند پس اگر سنگ به جاى ديگر قرار گرفت و به واسطه مددى كه از خارج به سنگ رسيد در محل خود واقع شد مجزى نيست .

9 ـ هفت سنگ را بايد جداجدا انداخت پس اگر يك مرتبه هفت سنگ انداخته شود مجزى نيست و يك سنگ محسوب مىشود.

10 ـ رمى در وقت خود واقع شود و در غير وقت مقرر ، بىفايده است . وقت آن از اول طلوع آفتاب عيد اضحى تا غروب آن روز است . و براى صاحبان عذر و زنها جايز است همانطور كه قبل از طلوع فجر از مشعر كوچ كردند و به منى آمدند شبانه و قبل از طلوع آفتاب روز عيد به منى رمى جمره نمايند و به مكه روند و مستحبات رمى جمره شانزده امر است . براى تفصيل آن به كتب مفصله رجوع شود .

ـ جمرات العرب ، سه جمره است ، بنوضبة بن اد و بنوحارث بن كعب و بنونمير بن عامر . (اقرب الموارد) (منتهى الارب)

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه : رمى جمرات بدين سبب واجب است كه هنگامى كه جبرئيل مواضع خاص اعمال حج را به ابراهيم (ع) نشان مىداد ابليس در برابر ابراهيم ظاهر شد . جبرئيل گفت : ريگى به او بزن . ابراهيم ريگهائى را به سويش پرتاب نمود تا به هفتمين ريگ وى پنهان گشت . و چون به محل ستون دوم رسيدند باز هم ظاهر شد و ابراهيم حسب دستور هفت ريگ به طرف او انداخت . و در محل ستون سوم نيز چنين اتفاق افتاد . (بحار:12/102)

به «حج» نيز رجوع شود .

جَمَرة:

اخگر . يك جمر .

امام باقر(ع) : «ان هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد فى قلب ابن آدم ...» . (بحار:63/265)

رسول الله (ص) : «من سأل الناس اموالهم تكثرا فانما هى جمرة فليستقل منه او ليستكثر» . (بحار:96/156)

جَمز:

استهزا كردن . دويدن و شتاب كردن .

جَمشيد:

نام پادشاهى است معروف كه او را عربان منوشلخ گويند وى در اول جم نام داشت يعنى سلطان و پادشاه بزرگ و سبب جمشيد گفتن آن شد كه او سير عالم مىكرد چون به آذربايجان رسيد روزى بود كه آفتاب به نقطه اول حمل آمده بود ، فرمود كه تخت مرصعى را در جاى بلندى گذاشتند و تاج مرصعى بر سر نهاده بر آن تخت نشست چون آفتاب طلوع كرد شعاع و پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد ، شعاعى در غايت روشنى پديد آمد و چون به زبان پهلوى شعاع را شيد مىگويند اين لفظ را بر جم افزودند و جمشيد گفتند يعنى پادشاه روشن و در آن روز جشنى عظيم كردند و آن روز را نوروز نام نهادند . (برهان)

جمشيد به زعم زمرهاى پسر صلبى طهمورث بود و فرقهاى او را برادر طهمورث گويند و طايفهاى برادرزاده گفتهاند .

در زمان جهاندارى وى ممالك عالم به كمال معمورى و آبادانى رسيد . به زعم طايفهاى از مورخان جمشيد اول كسى است كه استنباط علم طب نمود و به وضع حمام اشارت كرد و نخستين كسى است كه جادهها و شوارع در كوه و صحرا پديد آورد و به روايت مشهور شراب انگور در زمان پادشاهى او ظهور يافت و جمعى ، ساختن تير و كمان را از مخترعات او شمردهاند .

جمشيد به قول طبرى هفتصد سال و به عقيده بعضى ديگر ششصد و هفده سال به خداپرستى معتقد و ثابت قدم بود آنگاه دعوى الوهيت كرد ، ضحاك تازى لشكر بر سرش آورد و جمشيد از مقاومت درمانده فرار كرد . مدت سلطنت وى به قول اكثر مورخان هفتصد سال بوده و زمان حياتش هزار سال . (حبيب السير چاپ خيام:1/178)

جمع:

در اصطلاح ادب مقابل مفرد و تثنيه . و آن بر دو قسم است : قله و كثره ، جمع قله بر سه تا ده و جمع كثره بر بيش از ده تا بىنهايت اطلاق شود و جمع قله كه از جموع مكسره است اوزان آن عبارتند از : اَفعُل و اَفعال و اَفْعِلَه و فَعَله . و جز اين اوزان جمع كثره باشد . و اما جمع صحيح بيشتر علماى لغت قائلند كه آن بر قلت دلالت دارد ولى رضى آن را براى مطلق جمع دانسته .

جمع نام مشعرالحرام است .

يومالجمع روز قيامت است بدين وجه كه همه خلايق در آن جمعاند .

جمع بين اختين از محرمات شرع است . (مجمع البحرين)

جمع كردن مال براى فقير:

كارى كه در گذشته نيز مانند امروز متداول بوده .

در حديث است كه روزى مردى خراسانى در مدينه به نزد امام صادق (ع) آمد و عرض كرد : من از مواليان شما خاندان نبوت و از مردم خراسانم ، خرج راهم تمام شده و نمىتوانم به وطنم بازگردم اگر ممكن است مرا كمكى كن . حضرت به راست و چپ خويش نگاه كرد و به اصحاب فرمود : مگر نمىشنويد كه برادرتان چه مىگويد ؟! آبرويش را حفظ كنيد . آنگاه اصحاب مبلغ پنج هزار درهم جمع كردند و به وى دادند . (بحار:47/61)

جُمَع:

از الفاظ تأكيد است مؤنث را .

جَمعاء:

مؤنث اجمع .

جُمعه:

به سكون ميم به معنى هفته و به ضم ميم نام يكى از روزهاى هفته است كه در جاهليت آن را عروبه مىناميدند و گويند نخستين كسى كه اين روز را جمعه ناميد كعب بن لوى بن غالب يكى از اجداد پيغمبر اسلام بود .

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه روز جمعه سيد روزها و از روز اضحى و فطر افضل است و در آن پنج امتياز است : آدم در اين روز به زمين فرود آمد و در آن وفات نمود ، و در آن ساعتى است كه بنده در آن ساعت چيزى از خدا نخواهد جز اينكه به وى عطا كند مگر اينكه چيز حرامى را از خدا بخواهد ، و هر ملك مقرب و هر آسمان و زمين و هر بادى و كوهى و بر و بحرى در اين روز بيمناكند كه قيامت بپا گردد .

امام صادق (ع) فرمود : بسا شود كه مؤمن از خداوند حاجتى بخواهد و خداوند اجابت آن را تا روز جمعه به تأخير افكند تا مشمول لطف خاص خدا در آن روز گردد . و فرمود : كسى كه در روز جمعه بميرد از فشار قبر ايمن باشد .

نبى اكرم (ص) فرمود : بهترين روزى كه خورشيد بر آن تابيده روز جمعه است .

امام صادق (ع) فرمود : اف بر مسلمانى كه در هفته روز جمعه را دست از كار نكشد و آن روزش را به سؤال مسائل دينى اختصاص ندهد .

و فرمود : در شب جمعه از گناهان اجتناب كنيد كه گناه در آن مضاعف است چنانكه كار نيك نيز دو چندان حساب شود و هر كه در شب جمعه ترك گناه كند خداوند گناهان گذشتهاش را صرف نظر نمايد و به وى گفته شود : عمل را از سر گير ، و هر كه در شب جمعه به گناه با خدا در ستيز آيد خداوند بر همه اعمال مادامالعمرش او را مؤاخذه كند و بدين گناه بر عذابش بيفزايد ...

پيغمبر (ص) فرمود : چون جمعه شود مقدارى ميوه و گوشت جهت خانوادهتان تحفه كنيد كه آنها به فرارسيدن جمعه خوشنود باشند .

امام صادق (ع) فرمود : چون بخواهيد عمل نيكى از قبيل صدقه و روزه و مانند آن انجام دهيد مستحب است كه در روز جمعه باشد كه عمل در آن روز دو چندان است .

و از آن حضرت نقل است كه فرمود : خداى را بر هر مكلفى حق است كه در هر جمعه سبيل و ناخن خود را كوتاه نموده و مقدارى عطر استعمال كند . (بحار:59/32)

پيغمبر (ص) فرمود : خداوند در روز جمعه ششصد هزار نفر را از آتش آزاد سازد كه همه مستحق دوزخ بوده باشند . (بحار:89/268 ـ 283 و 59/36)

«سوره جمعه»

شصت و دومين سوره قرآن ، مدنيّه و مشتمل بر 11 آيه است . از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : بر هر مؤمن كه پيرو ما باشد لازم است كه شب جمعه در نماز خود سوره جمعه و سبحاسم ربّك الاعلى و در نماز ظهر جمعه و منافقون بخواند و چون بدين دستور عمل كند چنان باشد كه عمل پيغمبر (ص) را انجام داده باشد و پاداش او بر خدا بهشت خواهد بود . (مجمع البيان)

«غسل جمعه»

مستحب مؤكد و برخى آن را واجب دانستهاند . از حضرت باقر (ع) رسيده كه غسل جمعه واجب است . و از حضرت رضا(ع) آمده كه اگر در روز جمعه غسل از دستت برود روز شنبه آن را قضا كن . امام صادق (ع) فرمود : در روز جمعه غسل را از دست مده مگر اينكه بيمار باشى و غسل تو را زيان زند . و فرمود : غسل جمعه را ترك نكند جز فاسقى . در وصيت پيغمبر (ص) به على (ع) آمده كه اى على بر هر كسى است كه در هفته يك روز آن را غسل كند پس در هر جمعه غسل بكن گرچه آب را به بهاى توشه آن روزت فراهم كنى و آن روز را گرسنه بمانى كه هيچ عمل مستحب بزرگتر از آن نباشد . (سفينة البحار)

از حضرت رضا (ع) روايت است كه فرمود : علت تشريع غسل عيد و جمعه و ديگر اغسال تعظيم نمودن بنده است خداوندگار خويش را كه جهت طلب آمرزش گناهان خود با خداوندى بزرگ و عظيمالشأن مواجه است . و ديگر اينكه تا مسلمانان را عيدى مشخص بود و در حال ذكر خدا اجتماع نموده و به گراميداشت آن روز و امتياز آن روز خود را پاكيزه سازند . (بحار:6/94)

«نماز جمعه»

اين نماز در اصل از نمازهاى واجب اسلامى است و در كتاب و سنت بسى بر آن تأكيد شده و در حديث ، حج مساكين و تارك آن در سه جمعه به منزله منافق شمرده شده و در عصر حضور معصوم به اجماع شيعه واجب عينى ولى در عصر غيبت با اجتماع شرائط چون امام عادل و وجود نصاب حداقل پنج نفر مرد و شرائط ديگر برخى از فقها آن را واجب عينى و برخى تخييرى بين آن و نماز ظهر و عده اندكى آن را حرام دانستهاند .

و آن دو ركعت است با حمد و يكى از سور قرآن و افضل سوره جمعه است در ركعت اول و منافقون در ركعت دوم كه بايد هنگام زوال آفتاب انجام گيرد پس از دو خطبه مشتمل بر حمد و ثناى پروردگار و درود بر حضرت رسالتپناه و وعظ و ارشاد و خواندن يكى از سور خفيفه قرآن ، و برخى تقديم دو خطبه را بر وقت ظهر جايز دانستهاند . (كتب فقهيه)

مرحوم طبرسى در مجمعالبيان گويد : به نقل تاريخ نخستين نماز جمعه كه پيغمبر(ص) ادا نمود هنگامى بود كه از مكه به مدينه هجرت نمود و پنج روز در محله قبا اقامت كرد و سپس روز جمعه به مدينه در كوى بنىسالم رفت و آنجا در مسجد نوبنياد آنها نماز جمعه برگزار نمود ... (بحار:89/232)

از حضرت رسول (ص) روايت شده : چهار كسند كه (گناهانشان بخشوده شده و) بايد عمل را از سر گيرند : بيمار چون بهبودى يابد و مشرك كه مسلمان شود و حاج هنگامى كه از عمل حج فراغت يابد و كسى كه از نماز جمعه بازگردد بدين شرط كه وى به انگيزه ايمان به خدا و به حساب خدا آن را انجام داده باشد . (بحار:68/289)

امام صادق (ع) فرمود : نماز جمعه بايستى به امام عادل انجام پذيرد .

در حديث آمده كه امام سجاد (ع) با پيشوايان جور و ظلم به تقيه نماز جمعه مىخواند ولى آن را به چيزى نمىگرفت و بعداً نماز ظهر خود را مىخواند . (بحار:89/255)

امام باقر (ع) فرمود : خداوند عز و جل ... اين نماز را از نه گروه ساقط نموده : كودك و پير و ديوانه و مسافر و برده و زن و بيمار و كور و كسى كه تا محل برگزارى جمعه دو فرسخ فاصله داشته باشد . و بايستى حمد و سوره در اين نماز بلند خوانده شود و غسل در آن واجب است و بر امام است كه دو قنوط بخواند ، نخست در ركعت اول پيش از ركوع و قنوط دوم در ركعت دوم پس از ركوع .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : در حال خطبه (جمعه) نبايد سخن گفت و همچنين نبايد به اين سو و آن سو نگاه كرد جز در حدى كه در حال نماز جايز است .

از امام باقر (ع) روايت است كه خطبه جمعه بايد ايستاده ادا نمود . (بحار:89/182)

محمد بن مسلم گويد : از امام (ع) راجع به خطبه جمعه سؤال كردم فرمود : ... امام پس از اذان به منبر مىرود و به خطبه مىپردازد و تا گاهى كه امام بر منبر است نبايد كسى مشغول نماز بشود و سپس (بعد از خطبه اول) امام بر منبر مىنشيند به اندازه خواندن قل هوالله احد . سپس برمىخيزد و خطبه ديگر را آغاز مىكند و پس از آن به نماز مىپردازد و در ركعت اول سوره جمعه و در دوم منافقون مىخواند .

و در حديث ديگر از امام باقر (ع) آمده كه در خطبه اول حمد و ثناء پروردگار و سفارش به تقوى و موعظه و خواندن يكى از سور قرآن و مسئلت از درگاه احديت و درود بر پيغمبر (ص) و دعا براى مؤمنين و مؤمنات مىباشد و سپس امام لحظاتى مىنشيند و سپس براى خطبه دوم برمىخيزد و اين خطبه مشتمل است بر حمد و ثناى خداوند و سفارش به تقوى و صلوات بر محمد و آل و نام بردن همه ائمه عليهم السلام و دعا براى تعجيل فرج و آخرين كلامش اين آيه باشد (ان الله يأمر بالعدل و الاحسان ...) .

و در حديث ديگر آمده كه مستحب است امام در حال خطبه به شمشير يا كمان يا عصائى تكيه زند . (وسائل:5 ابواب صلوة الجمعة)

جَمكران:

قصبهاى است از دهستان قنوات بخش حومه شهرستان قم ، واقع در پنج هزار گزى جنوب قم . ناحيهاى است واقع در جلگه معتدل داراى دو هزار تن سكنه ميباشد . از رودخانه قم مشروب ميشود . باغات انار و انجير دارد . اهالى بكشاورزى و كرباس بافى گذران ميكنند . (فرهنگ جغرافيائى ايران ج 1)

مسجد جمكران : مسجدى باستانى در روستاى جمكران كه معروف است بدستور امام زمان حضرت بقية الله الاعظم ساخته شده ، سند اين انتساب اينچنين به ثبت رسيده است : مرحوم حاج ميرزا حسين نورى در كتاب كلمه طيبه مىنويسد : در تاريخ قم تأليف حسن بن محمد بن حسن قمى نقل فرموده از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين من مصنفات ابى جعفر محمد بن بابويه قمى (متوفى 381) به اين عبارت : باب حكاية بناى مسجد جمكران از قول حضرت امام محمد مهدى صلوات الله الرحمن و على آبائه المغفرة و الرضوان ، سبب بناى مسجد مقدس جمكران و عمارت آن بقول امام عليه السلام اين بوده است كه شيخ عفيف صالح ، حسن بن مثله جمكرانى رحمة الله عليه ميگويد كه : من شب سهشنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين و ثلاثمأة در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى مردم به در سراى من آمدند ، نصفى از شب گذشته مرا بيدار كردند و گفتند : برخيز و طلب امام محمد مهدى صاحب الزمان را اجابت كن ، كه تو را ميخواند .

حسن گفت: من برخاستم بهم برآمدم و آماده شدم ، گفتم : بگذاريد تا پيراهن بپوشم، آواز آمد از در سراى كه : «هو ما كان قميصك» . پيراهن ببر مكن كه از تو نيست . دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم ، آواز آمد كه : «ليس ذلك منك ، فخذ سراويلك» يعنى آن شلوار را كه برگرفتى از تو نيست ، از آن خود برگير . آن را انداختم و از خود برگرفتم و در پوشيدم ، و طلب كليد در سراى كردم آواز آمد كه : «الباب مفتوح» و چون بدر سراى آمدم جماعتى بزرگان را ديدم ، سلام كردم ، جواب دادند و مرحبا گفتند و مرا بياوردند تا بدان جايگاه كه اكنون مسجد است ; چون نيك بنگريدم تختى ديدم نهاده و فرشى نيكو بر آن تخت گسترده و بالشهاى نيكو نهاده و جوانى سى ساله بر آن تخت تكيه بر چهار بالش كرده و پيرى پيش او نشسته و كتابى در دست گرفته و بر آن جوان ميخواند و فزون از شصت مرد بر اين زمين گرد او نماز ميخوانند ، بعضى از جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير حضرت خضر بود ، پس آن پير مرا نشاند و حضرت امام عليه السلام مرا بنام خود خواند و گفت : برو و حسن مسلم را بگو كه تو چند سال است كه عمارت اين زمين ميكنى و ميكارى و ما خراب ميكنيم و پنج سال است كه زراعت ميكنى و امسال ديگر باره از سر گرفتى و عمارتش ميكنى ، رخصت نيست كه تو ديگر باره زراعت كنى، بايد هر انتفاع كه از اين زمين برگرفتهاى رد كنى تا بدين موضع مسجد بنا كنند ، و بگو اين حسن مسلم را كه اين زمين شريفى است و خداى تعالى اين زمين را از زمينهاى ديگر برگزيده است و شريف كرده ، تو با زمين خود گرفتى و دو پسر جوان خداى تعالى از تو باز ستد و تو متنبّه نشدى ، و اگر نه چنين كنى آزار وى به تو رسد آنچه تو آگاه نباشى . حسن مثله گفت : يا سيدى و مولاى ، مرا در اين نشانى بايد كه جماعت سخن بى نشان و حجت نشنوند و قول مرا مصدق ندارند . گفت : «انا سنعلّم هناك» ما اينجا علامت بكنيم تا تصديق قول تو باشد ، تو برو و رسالت ما بگزار ، و به نزديك سيد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است از او طلب كند و بستاند و بديگران دهد تا بناى مسجد بنهند و باقى وجوه از رهق بناحيه اردهال كه ملك ما است بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند و مردم را بگو تا رغبت كنند بدين موضع و ع

حسن مثله جمكرانى گفت كه من چون اين سخن بشنيدم گفتم با خويشتن كه گويا اين موضعى است كه تو مىپندارى «انما هذ المسجد للامام صاحب الزمان عليه السلام» و اشارت بدان جوان كردم كه در چهار بالش نشسته بود ، پس آن جوان به من اشاره كرد كه برو . من بيامدم، چون پارهاى راه بيامدم ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند : بزى در گله جعفر كاشانى راعى است بايد آن بز را بخرى ، اگر مردم ده بها ندهند تو از خاصه خود بدهى و آن بز را بيارى و بدين موضع بكشى فردا شب آنگاه روز چهارشنبه هيجدهم ماه مبارك رمضان و گوشت آن بز بر بيماران و كسى كه علتى داشته باشد سخت انفاق كنى كه حق تعالى همه را شفاى دهد ، و بز ابلق و موهاى بسيار دارد و هفت علامت دارد : سه بر جانبى و چهار بر جانبى مانند درهمها سياه و سفيد ، پس رفتم پس بازگردانيد و گفت : هفتاد روز يا هفت روز ما اينجائيم ، اگربر هفت روز حمل كنى دليل شود بر شب قدر كه بيست و سيم است ، و اگر بر هفتاد حمل كنى شب بيست و پنجم ذيقعدة الحرام ، دو روز بزرگوار است .

پس حسن مثله گفت : من بيامدم و تا خانه آمدم و هميشه شب در انديشه بودم تا صبح اثر كرد ، فرض بگزاردم و نزديك على المنذر آمدم و آن احوال با وى گفتم ، او با من بيامد رفتم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند ، پس گفت : بالله نشان و علامتى كه امام(ع) مرا گفت يكى اين است كه اين زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر است ، پس نزديك سيد شريف ابوالحسن رضا شديم ، چون بدر سراى وى برسيديم خدم و حشم وى را ديديم كه مرا گفتند : از سحرگاه سيد ابوالحسن در انتظار تو است ، تو از جمكرانى ؟ گفتم : بلى ، من در حال رفتم و سلام كردم و خدمت كردم جواب نيكو داد و اعزاز كرد و مرا به تمكين نشاند و پيش از آن كه من حديث كنم مرا گفت : اى حسن مثله من خفته بودم در خواب شخصى مرا گفت : حسن مثله نام مردى از جمكران پيش تو آيد بامداد ، بايد آنچه گويد سخن او را مصدق دارى و بر قول او اعتماد كنى كه سخن او سخن ما است ، بايد كه قول او را رد نگردانى ، از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم .

حسن مثله احوال را بشرح با وى بگفت . در حال بفرمود تا اسبها را زين برنهادند و بيرون آوردند و سوار شدند ، چون بنزديك ده رسيدند جعفر راعى گله بر كناره راه داشت ، حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مىآمد پيش حسن دويد و آن بز را برگرفت كه بها به وى دهد و بز را بياورد جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز بز را نديدهام و در گله من نبوده است الا امروز كه مىبينم و هر چند كه ميخواهم اين بز را بگيرم ميسر نميشود ، و اكنون كه پيش شما آمد ، پس بز را همچنان كه سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند و بكشتند و سيد ابوالحسن الرضا رضى الله عنه بدين موضع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند و انتفاع از او بستدند و وجوه ده رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب پوشانيدند و سيد ابوالحسن الرضا رضى الله عنه زنجيرها و ميخها را بقم برد و در سراى خود گذاشت ، همه بيماران و صاحب علتان ميرفتند و خود را در زنجير ميماليدند ، خداى تعالى شفاى عاجل ميداد و خوش ميشدند .

back page fehrest page next page