امام صادق (ع) به يكى از يارانش به نام احول فرمود : به بصره رفته بودى ؟ عرض كرد : آرى . فرمود : استقبال مردم را از امر ولايت و دين چگونه ديدى ؟ عرض كرد : به خدا اندك است . مىآيند ولى كم . فرمود : بر تو باد به جوانان زيرا آنان به هر كار خير از ديگران پيشتازترند . (بحار:23/236)
و فرمود : چون جوان مسلمان قرآن بخواند قرآن با گوشت و خونش آميخته گردد و خداوند عز و جل او را در زمره پيامبران والامقام محبوب نزد خود قرار دهد و خداوند خود در قيامت مدافع وى باشد ... (بحار:7/305)پيغمبر (ص) فرمود : كسى كه در جوانى دانش فرا گيرد بسان نقشى بود كه در سنگ باشد و آنكه در پيرى بياموزد نقشى بود كه بر آب كشيده شود . (بحار:1/222)
از حضرت رسول (ص) روايت است كه به ابوذر فرمود : هر جوانى كه براى خدا دنيا و سرگرميهاى آن را رها سازد و جوانى خود را در راه طاعت پروردگار به پيرى رساند خداوند به وى پاداش هفتاد و دو صدّيق عطا كند . (بحار:77/84)اسماعيل بن فضل هاشمى گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : اينكه چون فرزندان يعقوب به پدر گفتند : از خدا بخواه كه ما را ببخشد و او در جواب گفت : (سوف استغفر لكم ربى) (بعداً از خدا طلب مغفرت خواهم كرد) ولى چون به برادرشان يوسف گفتند : (تالله لقد آثرك الله ...) و از او طلب عفو و گذشت نمودند ـ در حال آنان را بخشود و ـ گفت : (لا تثريب عليكم اليوم ...) (آسوده خاطر باشيد كه هم امروز خدا شما را ببخشايد) و فوراً خواسته آنها را اجابت نمود ، چه علت داشت ؟ فرمود : اين بدين سبب بود كه قلب جوان از قلب پير رقيقتر است ... (بحار:12/280)
پيغمبر (ص) فرمود : اى جوانان قريش زنا مكنيد كه هر كه جوانيش برايش سالم (از گناه) بماند به بهشت درآيد . (كنزالعمال)ابان گويد : امام صادق (ع) مىفرمود : اى گروه جوان از خدا بترسيد و پيرامون اين رؤسا جمع مشويد بگذاريد اينان ضعيف شوند و رياستشان از دستشان برود ، و به دوستى اشخاص دل مبنديد و تنها خدا را دوست راستين خويش دانيد ، ما به خدا سوگند ، ما به خدا سوگند براى شما از اينها بهتريم . (بحار:24/246)
امام صادق (ع) فرمود : جوانانتان را از اين فرقه غلاة (على اللهىها) به دور نگهداريد ، مبادا آنها را فاسد كنند . (بحار:25/265)و آن حضرت فرمود : هر نوجوانى كه در ميان جمعى نشو و نما كند و ـ از سوى بزرگسالان آن جمع ـ بر گناهى از گناهانش كه وى مرتكب مىگردد ادب نشود نخستين عقوبت خدا در باره آنها اين بود كه در ارزاقشان كمبود پديد آورد . (بحار:100/78)
از حضرت رسول (ص) حديث شده كه فرمود : جوانى شعبهاى از جنون است . (بحار:77/133)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : اگر جوانمردى كار آسان و بارى سبك بود هرگز لئيمان و نااهلان جائى را حتى به قدر خفتن يك شب براى بزرگان از آن به جاى نمىگذاشتند ولى آنقدر اين كار دشوار و اين بار گران است كه فرومايگان و لئيمان از آن رويگردان شدند و رادمردان و نيكان اين بار گران را به دوش كشيدند . (غرر)
ابوقتاده قمى گويد : در حضور امام صادق (ع) از جوانمرد و جوانمردى سخن مىگفتيم ; حضرت فرمود : شما فكر مىكنيد جوانمردى به فسق و فجور و ناپرهيزكارى است ؟! خير ، جوانمردى عبارت است از خوانى گسترده و دستى به دهش گشاده و چهرهاى به روى مردم باز و بشّاش و بىآزار بودن . اما آنكه عوامالناس آن را جوانمردى مىنامند آن بىباكى و قالتاقى و فسق است ! سپس حضرت فرمود : مىدانيد مردانگى و فتوت چيست ؟ گفتيم : خير . فرمود : مردانگى به خدا سوگند آن است كه مرد سفرهاش به درگاه خانهاش گسترده باشد . (بحار:70/5)از فضيل راجع بجوانمردى سؤال شد، گفت : آن عبارت است از ناديده گرفتن لغزشهاى دوستان . (ربيع الابرار:1/736)
به «جوان» رجوع شود .
از اميرالمؤمنين (ع) نقل است كه فرمود : بهترين گوشت گوشت جوجهاى است كه هنوز به حد تخمگذارى نرسيده يا به اوان تخمگذارى نزديك باشد . (بحار:66/75)
اميرالمؤمنين (ع) : «الجود حارس الاعراض و الحلم فدام السفيه» : سخاوت حافظ آبرو و حلم ، دهانبند بىخردان است. (نهج : حكمت 211)
رسول الله (ص) : «من صدّق بالخلف جاد بالعطيّة» : هر آن كس جايگزين كردن خداوند را باور كرده است به دهش سخاوت مىورزد (بحار:71/357) . «اجود الناس من جاد بنفسه» : بخشندهترين مردم كسى است كه جان خود را در راه دوست بذل نمايد . (بحار:76/12)اميرالمؤمنين (ع) : «من جاد ساد» : هر آن كس جود و بخشش نمود به بزرگى دست يافت . (بحار:77/287)
از آثار او ديوان جودى است كه در مدح و مرثيه اهلالبيت مىباشد . (دائرةالمعارف تشيع)
اميرالمؤمنين (ع) : «ايها الناس ، ان الله قد اعاذكم من ان يجور عليكم ، و لم يعذكم من ان يبتليكم ، و قد قال ـ جلّ من قائل (ان فى ذلك لآيات و ان كنا لمبتلين)» . (نهج : خطبه 103)
الصادق (ع) : «ان من الجور ان يقول الراكب للماشى : الطريق» . (بحار:64/214)الهادى (ع) : «اذا كان زمانٌ العدل فيه اغلب من الجور فحرام ان تظن بأحد سوءا حتى يعلم ذلك منه ، و اذا كان زمانٌ الجور فيه اغلب من العدل فليس لأحد ان يظن بأحد خيرا حتى يبدو ذلك منه» . (بحار:75/197)
اميرالمؤمنين (ع) : «يوم العدل على الظالم اشدّ من يوم الجور على المظلوم» (بحار: 75/320) . و عنهم (ع) : «يعرف شدة الجور من حكم به عليه» . (بحار:78/326)
امام سجاد (ع) فرمود : من آرزو مىكنم قسمتى از گوشت بازويم را فداى دو خصلت بد كه در ميان شيعه مىباشد بكنم (كه آن دو صفت ناروا از آنها زايل مىگشت) : از خود بيخود شدن هنگام خشم و راز خود را كم نگهداشتن . (بحار:75/71)
بنى عمنا لا تنطقوا الشعر بعدنادفنتم بصحراء الغميم القوافيا
فلسنا كمن كنتم تصيبون نيلهفنقبل ضيما او نحكّم قاضياولكن حكم السيف فينا مسلطفنرضا اذا ما اصبح السيف راضيا
وقد سائنى ما جرّت الحرب بيننابنى عمنا لو كان امرا مدانيافان قلتم انا ظلمنا فلم نكنظلمنا ولكن قد اسانا التقاضيا
سپس دستور داد يكيك اسيران را احضار و پس از توبيخ آنها را به قتل رساند و آنگاه به تهديد فرزندان اميرالمؤمنين (ع) پرداخت تا رسيد به نام حضرت موسى بن جعفر (ع) و سوگند ياد كرد كه بايد او را از بين ببرم زيرا حسين بن على بى دستور او خروج نكرده .ابويوسف قاضى كه در آن حال وى تنها كسى بود كه جرأت سخن با خليفه را داشت پيش آمد و با سوگندهاى زياد كه موسى بن جعفر چنين مرامى را ندارد خشم وى را فرو نشاند ولى على بن يقطين كه احساس خطر نمود ماجرا را به امام مكتوب داشت . حضرت مضمون نامه را به ياران و افراد خانواده خويش خبر داد و فرمود : اكنون نظر شما در اين باره چيست ؟ همه گفتند : صلاحديد ما اين است كه چندى خود را از اين جبار خونآشام به دور دارى و پنهان شوى كه همه ما در خطر تهديد او مىباشيم . حضرت تبسمى نمود و فرمود : جهت رفع وحشت شما اين را بگويم كه اولين نامه كه از عراق بيايد خبر مرگ موسى بن مهدى را در خود داشته باشد كه ديشب جدّم رسول الله را به خواب ديدم و از غائله اين مرد به نزدش شكوه نمودم حضرت به من فرمود : اى موسى آسوده باش كه دست او به تو و بستگانت نخواهد رسيد ; و در حالى كه در عالم خواب پيغمبر (ص) دست مرا گرفته با من سخن مىگفت فرمود : همين ساعت دشمنت از دنيا رفت ، برو و خدا را بر اين نعمت بزرگ به شايستگى سپاس گزار .
آنگاه امام كاظم (ع) به اصحاب و شيعيان خود كه همواره هر يك لوح و قلمى با خود داشتند كه هرگاه مطلبى از امام بشنوند بنويسند رو كرد و دعاى جوشن صغير بخواند (كه اين دعا چنين اثرى را دارد) . (بحار:94/318)
اميرالمؤمنين (ع) : «احذروا صولة الكريم اذا جاع و اللئيم اذا شبع» (نهج : حكمت 49) . «ما جاعفقير الاّ بما متع به غنىّ» (نهج : حكمت 328) . «كم من صائم ليس له من صيامه الاّ الجوع» . (نهج : حكمت 145)
الهادى (ع) : «السهر الذّ للمنام و الجوع يزيد فى طيب الطعام» . (بحار:78/369)مما جاء فى وحى داود : «يا داود ، انى وضعت خمسة فى خمسة ... و وضعت العلم فى الجوع و الجهد و هم يطلبونه فى الشبع و الراحة ، فلا يجدونه» . (بحار: 78/453)
(ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه). (احزاب : 4)
اميرالمؤمنين (ع) : «مثل الدنيا كمثل الحية ; لين مسها و السم الناقع فى جوفها ، يهوى اليها الغر الجاهل و يحذرها ذو اللب العاقل» . (نهج : حكمت 119)الصادق (ع) : «الصمد الذى ليس له جوف» . (بحار: 25/70)
آوردهاند كه چون به زمين افتاد امام به بالينش رفت و گفت خداوندا رويش را سفيد و بويش را معطر كن و او را با نيكان محشور ساز .
از امام سجاد (ع) روايت شده كه چون بنىاسد آمدند كه اجساد را دفن كنند از جسد جون بوى مشك مىوزيد . (ابصارالعين)
جوهر منقسم است به بسيط روحانى چون عقول و نفوس مجرده ، و بسيط جسمانى چون عناصر ، و بمركب در عقل نه در خارج چون ماهيات جوهرى مركب از جنس و فصل ، و به مركب در عقل و در خارج چون مولدات سه گانه . (تعريفات جرجانى)
وى مردى بخشنده و شجاع بود كه چون ديده از جهان بست شاعرى در مملكت مصرنبود جز اين كه در سوگ او شعر گفت . شهر قاهره را در سال 358 هـ ق بنا كرد و آن را «منصورية» نام نهاد و چون معز بدين ديار وارد شد آن را به قاهره موسوم ساخت ، و در ماه رمضان سال 361 جامع ازهر را باتمام رسانيد .
مرگ وى را بسال 381 هـ ق ثبت كردهاند. (اعلام زركلى و وفيات الاعيان)
در دوران اواخر عمر خود به اصفهان هجرت كرده و در آنجا به سال 1253 درگذشته است .
از مؤلفات وى كتاب طوفان البكاء فى مقاتل سيدالشهداء است . كتاب ديگر : ديوان شعر . و ديگرى كتابى در امامت نظما . (دائرةالمعارف تشيع)
روزى پيغمبر (ص) نگاهى به او كرد و فرمود : اى جويبر خوب است همسرى اختيار كنى كه جوانى و به زن نيازمندى . جويبر گفت : يا رسول الله منى كه نه مالى دارم و نه جمالى ، نه حسب و نسبى و نه شهرتى كدام زن به همسرى من رغبت كند ؟! حضرت فرمود : اين كه تو مىگوئى مربوط به زمان جاهليت است اما اسلام سياه و سپيد و فقير و غنى ووو همه را برابر مىداند ، برو به نزد زياد بن لبيد (كه از مشاهير قبيله بنىبياضه بود) و از قول من به وى بگو دخترت دلفاء را به كابين من درآور.
وى به خانه زياد رفت و پيام رسول خدا را ابلاغ نمود . زياد گفت : ما دخترانمان را جز به خويشان خود ندهيم ، شما برگرد و من خود به حضور پيغمبر رفته عذر خويش را به حضورشان معروض دارم . اما دلفاء كه سخنان پدر را با جويبر شنيده بود پدر را به اندرون خواند و گفت : اى پدر اين چه پاسخ بود كه به فرستاده پيغمبر دادى ؟! هر چه زودتر جويبر را برگردان و پيش از اينكه وى به نزد پيغمبر رود خود را به آن حضرت برسان .زياد كس به دنبال جويبر فرستاد و چون بيامد به وى گفت : همينجا باش تا من بيايم ، و خود شتابان به نزد رسول (ص) رفت و عذر خويش را به عرض حضرت رساند . پيغمبر (ص) فرمود : اى زياد اسلام آمد و عادات جاهليت را به كنار زد ، مرد مسلمان هر كه باشد همتا و كفو زن مسلمان است و همه مسلمانان برابرند .
زياد به خانه بازگشت و دختر خود را به عقد جويبر درآورد و مهر او را به عهده گرفت و جهيزيه كاملى فراهم نمود و منزلى آماده ساخت و جويبر را به حجله زفاف خواند .جويبر چون چشمش به آن زن زيبا و خانه مجلل و جهيزيه كامل بيفتاد و آن را با شرائط خويش سنجيد خود را بىحد مديون سپاس پروردگار دانست و به گوشه اتاق رفته به نماز و تلاوت قرآن پرداخت و تا بامداد به عبادت مشغول بود و روزش را روزه داشت ، تا سه روز بدين منوال گذشت زياد را از اين ماجرا خبردار كردند ، وى به نزد پيغمبر (ص) رفت و گفت : يا رسول الله اين داماد ما تاكنون با همسرش سخنى نگفته، گوئى ميل به همسر ندارد ؟!
حضرت جويبر را بخواند و سبب از او پرسيد وى گفت : خير ، چنين نيست كه او مىپندارد ، بلكه چون من وارد اين خانه شدم و خود را در برابر اين موهبت بزرگ خداوند ديدم خويش را مديون شكر دانستم و ملتزم شدم كه سه شبانهروز پروردگارم را سپاسگزارى كنم ، و از امشب خواست آنها را برآورم . پس زياد شادمان گشت و دو همسر با خوشبختى به زندگى زناشوئى پرداختند . جويبر در يكى از غزوات پيغمبر(ص) به درجه شهادت نائل گرديد . (بحار:22/117)
وى در ذيحجة 434 يا 437 يا 438 درگذشت . (قاموسالاعلام و ريحانة الادب:1/290)
وى به سال 680 يا 81 يا 83 درگذشت . نهر نجف از آثار خيريه اوست . (ريحانةالادب:1/290)
(و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا)(لقمان : 15) . (و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنى عن العالمين)(عنكبوت : 6) . (و جاهدوا فى الله حق جهاده) . (حج : 78)
در اصطلاح شرع : نبرد با دشمن در راه خدا ، مصدر باب مفاعله است كه در اينجا به منظور كثرت كه يكى از معانى اين باب است آمده نه به معنى بينالاثنين .جهاد از فرائض اسلام است و بر هر مرد مسلمان بالغ عاقل تواناى بر نبرد به نحو كفايت واجب است كه به امر پيشواى معصوم يا نايب خاصش با كفار و مشركين بجنگند تا اسلام آرند يا كشته شوند و با اهل كتاب تا مسلمان شوند يا جزيه بپردازند ; و اين را جهاد ابتدائى گويند كه در زمان غيبت كبرى وجوب يا جواز آن محل خلاف است .
و همچنين با كسانى كه عليه امام عادلى خروج كند و يا هنگامى كه كفار به بلاد مسلمين حمله كنند و نيز با كسى كه سلاح كشيده قصد جان و مال مسلمانى كند و اين را جهاد دفاعى گويند و در هر زمانى واجب است و حتى ذكوريت و بلوغ نيز در آن شرط نيست چنان كه حضور امام و نايبش نيز شرط نباشد .فرار از جهاد حرام است مگر اينكه جهادگر بخواهد جاى بهترى را براى نبرد برگزيند يا به گروه خويش بپيوندد البته در صورتى فرار حرام كه نفرات سپاه دشمن دو برابر يا كمتر باشد و اگر بيش از دو برابر نفرات سپاه اسلام بود فرار جايز خواهد بود .
جهاد به هر كيفيت كه پيروزى را ممكن سازد جايز است حتى به ويران ساختن قلاع و ساختمان مقر دشمن و نصب منجنيق و قطع درختان در صورتى كه پيروزى متوقف بر آن باشد .كشتن كودك و ديوانه و زن جايز نباشد هر چند همكارى كنند جز در مورد ضرورت، و نيز كشتن پير ناتوان و خنثاى مشكل و پير دير جايز نباشد مگر اينكه در نقشه جنگ داراى نظر و تدبيرى باشند ، چنان كه زن و كودك و ديوانه اگر دشمن آنها را سپر خويش سازد قتلشان جايز است . و اگر جمعى مسلمان را سپر خويش كنند تا بتوان بايد از كشتن آنها اجتناب نمود و اگر چارهاى نبود ديه و قصاص واجب نباشد آرى كفاره قتل به وجوب خود باقى است . امام يا نايب او مىتواند دشمن را تأمين دهد و نيز آحاد مسلمين مىتوانند آحاد مورد نظر خويش را از سپاه دشمن تأمين دهند البته در صورتى كه آن كافر جاسوس و يا از اسرا نباشد .
ديگر از احكام جهاد مهادنه است (به اين واژه رجوع شود) . (لمعه دمشقيه)پس از گذشت هفت ماه از هجرت پيغمبر (ص) اولين آيه كه حامل پيام جهاد بود نازل شد و آن اين آيه است : (اُذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير) . (حج:39)