1 ـ ترجمه احتجاج طبرسى كه ذيلا به نام كشف الاحتجاج مذكور است.
2 ـ ترجمه قرآن به فارسى و آن غير از سه فقره تفسير قرآن مذكور در ذيل است.
3 ـ تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين كه شرح فارسى نهج البلاغه است و در ايران چاپ شده.
4 ـ خلاصة النهج كه ملخص تفسير منهج الصادقين مذكور در ذيل است و در ايران چاپ شده.
5 ـ زبدة التفاسير كه تفسير قرآن مجيد است به عربى كه بعد از او تفسير فارسى منهج و خلاصة المنهج تاليف كرد و اخبار اهل بيت عصمت را حاوى است و اغلب از كشاف و تفسير بيضاوى و مجمع البيان و جوامع طبرى نقل مى كند.
6 ـ كشف الاحتجاج كه ترجمه فارسى احتجاج طبرسى است و براى شاه طهماسب صفوى تاليف شده و يك نسخه خطى از آن در خزانه شيخ صفى از شهر اردبيل آذربايجان به نظر ميرزا عبدالله افندى صاحب رياض العلماء رسيده است.
7 ـ منهج الصادقين فى الزام المخالفين كه تفسير بزرگى است به فارسى و در تبريز و تهران چاپ شده است. در سال نهصد و هشتاد و هشتم هجرت وفات يافته و در ماده تاريخ او گفته اند:
مفتى دين متين كاشف قرآن مبينواقف سر قدر عالم اسرار قضا
قدوه اهل فقاهت كه به مصباح دروسهمه را بود به ارشاد به حق راهنما
فقها را چو ملاذى بجز آن قدوه نبودبهر تاريخ نوشتند (ملاذالفقهاء ـ 988)
و قضيه زنده شدن ملا فتح الله در قبر كه مؤلف روضات الجنات به نقل از رياض العلماء آورده نيز معروف است و البته اين قضيه را به فضل بن حسن بن فضل طبرسى نيز نسبت داده اند. (ريحانة الادب :3/339)
كاشت :
كاشتن. زراعت كردن. اسم مصدر است از كاشتن.
كاشتن :
زراعت كردن. تخم افشاندن. زرع. غرس.
به «كشت» و «درخت» رجوع شود.
كاشِح :
دشمنى پنهان دارنده و دور از دوستى. بدگو. ج: كاشحون، كاشحين. اميرالمؤمنين (ع) از رسول خدا (ص) روايت كرده كه چون از آن حضرت پرسيدند: يا رسول الله! اىّ الصدقة افضل؟ قال: «على ذى الرحم الكاشح»: اى رسول خدا! كدام صدقه بهترين است؟ فرمود: آن صدقه كه به خويش بدگوى تو (يا كينه در دل تو) برسد. (بحار: 74/103)
كاشِد :
كسب كننده به كوشش جهت عيال. صله رحم كننده. آميزنده ميان خويشان. ج: كُشُد.
كاشِط :
پوست باز كننده از شتر. ج: كَشَطَة.
كاشِف :
آشكار كننده و پديد آورنده. كاشف يكى از نامهاى خداوند است يعنى به كنار زننده پرده هاى گرفتاريها و شدائد.
كاشف الغطاء :
احمد بن شيخ على بن رضا بن موسى بن جعفر ابن خضر نجفى المولد و التحصيل و المسكن و المدفن. از علماى اماميه عصر حاضر كه عالم و فاضل و عامل و فقيه مجتهد عادل و از تلامذه حاج آقا رضا همدانى و آخوند خراسانى بوده و اخيراً در حوزه درس آقاى سيد محمد كاظم يزدى داخل و تأليفات منيفه او حاكى از علو مقام علمى اش مى باشد:
1 ـ احسن الحديث فى احكام المواريث.
2 ـ سفينة النجاة كه در دو جزوه بوده و اولش در عبادات و دويمش در عقود و ايقاعات بوده و اين هر دو كتاب در نجف چاپ شده است.
3 ـ قلائد الدرر فى مناسك من حج و اعتمر كه در بغداد چاپ شده و غير اينها. و در سال هزار و سيصد و چهل و چهارم هجرت در بغداد كه براى معالجه رفته بوده وفات كرد، و جنازه اش به نجف نقل و در مقبره مخصوص اين خانواده دفن و در اكثر مواضع اقامه عزا كرده و مرثيه ها گفتند و چنانچه در ماده قبل اشاره شد گاهى آل كاشف الغطا نيز گويند. (ريحانة الادب :3/341)
كاشف الغطاء :
جعفر بن شيخ خضر بن شيخ يحيى حلى جناحى الاصل و نجفى المسكن و المدفن كه به شيخ اكبر معروف و گاهى به شيخ نجفى موصوف و نسب شريفش به مالك اشتر موصول مى باشد از اكابر علماى اماميه و اعاظم فقها و مجتهدين اثنى عشريه كه علم الاعلام و سيف الاسلام و فقيه اهل بيت و شيخ الفقهاء و صاحب كشف الغطاء و بالجمله قلم و رقم از تحرير مقامات عاليه علميه و اخلاقيه و كمالات نفسانيه اش عاجز و كرامات باهره و مقامات عاليه علمى و عملى او مشهور و در كتب تراجم مذكور و به فرموده مستدرك الوسائل از آيات عجيبه خداوندى و زبان در وصف وى عاجز و عقول از ادراك او قاصر و در عبادات و آداب و سنن و مناجات اوقات سحر و محاسبة النفس مواظبت بى نهايت داشته و از تلامذه آقاى بهبهانى و سيد مهدى بحرالعلوم و سيد صادق فخام و ديگر اكابر وقت بوده و صاحب جواهر و حجة الاسلام رشتى و شيخ محمد تقى صاحب هداية المسترشدين و سيد صدرالدين موسوى عاملى و سيد جواد صاحب مفتاح الكرامه و شيخ عبدالحسين اعسم و حاجى كلباسى و نظائر ايشان نيز از تلامذه او بوده و ازو روايت نموده و شرح حال هر يك از اساتيد و تلامذه او در محل مقتضى از اين كتاب نگارش يافته و از تأليفات طريفه او است:
1 ـ اثبات الفرقه الناجيه من بين الفرق الاسلاميه.
2 ـ احكام الموات (الجنائز).
3 ـ بغية الطالب فى معرفة المفروض و الواجب كه رساله اى عمليه و مطلب اول آن در اصول عقائد و دوم آن هم در احكام طهارت و صلوة است.
4 ـ الحق المبين فى تصويب المجتهدين و تخطئة جهال الاخباريين و در آن حقيقت مذهب طرفين را نگاشته و گويد كه هر دو در اصول دين متحد و در فروع نيز مرجع، هر دو راوى روايات ائمه عليهم السلام بوده و در حقيقت مجتهد، اخبارى و اخبارى نيز مجتهد و فضلاى طرفين ناجى و طعن كنندگان در هلاكت هستند.
5 ـ شرح قواعد علامه كه بعضى از ابواب مكاسب آن را تا مبحث خيارات شرح كرده.
6 ـ العقائد الجعفريه.
7 ـ كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء كه در سفر تأليف شده و گويند كه نزد او كتابى غير از قواعد علامه و يا بجز شرح قواعد و يكى از متون فقهيه نبوده است. و اين كتاب شريف بهترين معرف مقامات عاليه علميه مؤلف خود بوده و حاكى از كثرت علم و فهم و جودت فكر و حسن سليقه و كثرت احاطه علميه وى است و حاوى اصول و فروع دينيه مى باشد و شيخ مرتضى انصارى سابق الذكر مى گفته كسى كه قواعد اصوليه آن كتاب را متقن سازد مجتهد مسلم مى باشد و خود كاشف الغطاء مى گفته است كه اگر تمامى كتب فقهيه را بشويند من همه آنها را از طهارت تا ديات از حفظ خاطر مى نويسم و مخفى نماند كه شيخ جعفر به جهت همين كتاب كشف الغطاء به عنوان كاشف الغطاء شهرت يافته بلكه عنوان مشهورى اولاد و اعقاب وى هم گرديده كه هر يك از ايشان را نيز به كاشف الغطاء متصف داشته و گاهى مثل اين خانواده به آل كاشف الغطاء نيز موصوف مى دارند و شيخ اكبر نزد سلاطين و ملوك و امرا و تمامى طبقات رعايا محترم و معظم بوده و مهابتى عظيم و مقبوليت عامه داشته و داراى مقام رياست علميه اسلاميه بلامعارض بوده و با اين همه صولت و هيبت و وقار و قدرت كه داشته بسيار حليم و متواضع و در اعانت فقرا و ضعفا و دستگيرى مساكين و عجزه اهتمام داشته و مساعى جميله بكار برده و بسا بودى كه خودش به شخصه مباشرت كرده و در ميان صفوف جماعت دامن خود را پهن كرده و وجوهات اعانه فقرا از مردم گرفته و بديشان مى داد و حكاياتى در اين باب دارد كه نقل آنها و هم چنين ذكر كرامات منسوبه بدان عالم ربانى موجب اطناب است و وفات او در سال هزار و دويست و بيست و هفتم يا هشتم هجرت در نجف اشرف واقع و در محله عماره در مقبره مخصوص اين خانواده مدفون و قبر شريفش معروف و مزار مردم است و مخفى نماند كه بسيارى از اولاد و احفاد شيخ اكبر از اكابر علماى اماميه و مصدر خدمات عاليه دينيه بوده اند و شيخ جعفر علاوه بر مراتب عاليه علميه از ادباى شعرا هم بوده و از او است:
انا اشعر الفقهاء غير مدافعفى الدهر بل انا افقه الشعراء
شعرى اذا ما قلت دونه الورىبالطبع لا بتكلف الالقاء
كالصوت فى قلل الجبال اذا علاللسمع هاج تجاوب الاصداء
و نيز در مدح استاد خود سيد مهدى بحرالعلوم گويد:
لسانى عن احصاء فضلك قاصرو فكرى عن ادراك كنهك حاسر
جمعت من الاخلاق كل فضيلةفلافضل الا عن جنابك صادر
يكلفنى صحبى نشيد مديحكملزعمهم انى على ذاك قادر
فقلت لهم هيهات لست بقائللشمس الضحى يا شمس ضوئك ظاهر
وما كنت للبدر المنير بناعتله ابدا بالنور و الليل عاكر
ولا للسماء بشراك انت رفيعةولا لنجوم الزهر هن زواهر
ريحانة الادب: 3/341 ـ 342)
كاشف الغطاء :
حسن بن شيخ جعفر نجفى فقيه متفرد مشهور و مفخر فقهاى دهور از مفاخر علماى راسخين اماميه اواسط قرن سيزدهم هجرت كه معدن معارف دينيه و علوم اسلاميه و بسيار عابد و زاهد و متقى، به آداب و سنن شرعيه مواظب، و مردم را به اقوال و افعال خود بصوب ديانت سوق مى داده و در ترويج علم اهتمام تمام داشته و رياست مذهبى شيعه در عهده او و معاصر جليلش شيخ الفقها و صاحب جواهر بوده و فقاهت او مسلّم كلّ بوده به حدى كه كسى را قدرت عروج ادنى مدارج آن نبودى و به تصديق بعضى از اجله از معاصر معظم خود فقيه تر بوده است، و صاحب ترجمه در مجلسى كه در بغداد (براى تحقيق حال ملحدى كه سيد على محمد باب براى دعوت فرستاده بوده) حسب الامر والى از علماى فريقين تشكيل داده بودند حاضر و سرآمد ايشان و مايه افتخار و سربلندى شيعه گرديده است و از تأليفات او است:
1 ـ انوار الفقاهه كه از كتب نفيسه فقهيه و بجز حدود و ديات و صيد و ذباحه و سبق و رمايه تمامى ابواب فقهيه و احكام و ادله را حاوى و در كثرت فروعات و احاطه به نوادر فقهيه بى نظير و از مراتب تحقيق و تدقيق مؤلف حاكى است.
2 ـ تتميم شرح قواعد علامه والد معظم خود كه ناقص بوده و صاحب ترجمه نيز آن را از مبحث خيارات تا آخر باب بيع تكميل كرده است.
3 ـ شرح اصول و مقدمات كتاب كشف الغطاء والد معظم خود و غير اينها. وفات صاحب ترجمه در ذيقعده سال هزار و دويست و شصت و دويم هجرت در شصت و يك سالگى در وباى عمومى عراق عرب واقع و در حاير مقدس مدفون گرديد. (ريحانة الادب :3/343)
كاشف الغطاء :
محمد حسين بن شيخ على بن رضا بن موسى بن شيخ اكبر شيخ جعفر به مناسبت جد امجد عاليش به «آل كاشف الغطاء» معروف و بيشتر به «كاشف الغطاء» موصوف و از فحول و متبحرين علماى اماميه و از عدول و ثقات فقهاى اثنى عشريه و در كثرت تتبعات متنوعه وحيد عصر و فريد دهر بوده و تبحر او در فقه و اصول و كلام و حديث و رجال و درايه و تفسير و ديگر علوم دينيه مسلم دوست و بيگانه و از اكابر حماة دين مبين و مدافعين شرع سيدالمرسلين (ص) و يگانه مبارز هجوم معاندين و حامل امانت شرع شريف و كفيل حوزه دين حنيف و عمر عزيز او در اعلاى لوا و حفظ حدود و ثغور دين مقدس اسلامى مصروف و تمامى همت او به مدافعه از حملات ريشه برانداز مخالفين معطوف و همواره اساس شبهات اجنبى را قلع و تصرفات بيگانه را از حومه آن دين پاك قطع و مصدر خدمات بزرگ دينى و مايه افتخار شيعه به ساير فرق اسلاميه بلكه اسلام به ديگر ملل اجنبيه مى باشد و رشحات قلم ميمنت شيم او برهانى قاطع بر صدق مدعا بوده و با هر يك از تأليفات طريفه و منيفه و مبتكره خود عموم مسلمين را رهين قلم خود فرموده و مصداق حقيقى مداد العلماء افضل من دماء الشهداء مى باشد:
1 ـ الآيات البينات كه پنج رساله بوده و در نجف چاپ شده.
2 ـ اصل الشيعه و اصولها كه شش مرتبه در نجف چاپ شده و ترجمه فارسى چاپ آخرى آن نيز كه به پاره اى مهمات نيز مشتمل بوده در طهران چاپ شده.
3 ـ تحرير المجله كه پنج مجلد بوده و چاپ شده.
4 ـ التربة الحسينيه كه دو مرتبه در نجف
چاپ شده.
5 ـ حواشى عين الحياة در فقه كه در بمبئى چاپ شده.
6 ـ الدين و الاسلام كه دو مجلد است و در صيدا چاپ شده.
7 ـ سؤال و جواب عربى و فارسى و فقه كه دو مرتبه در نجف چاپ شده.
8 ـ السياسة الحسينيه دو مرتبه در نجف چاپ شده.
9 ـ المراجعات الريحانيه كه دو مجلد بوده و در بيروت چاپ شده.
10 ـ الميثاق العربى الوطنى در نجف چاپ شده.
11 ـ نقد كتاب ملوك العرب للريحانى كه در جريده نجف چاپ و منتشر شده.
12 ـ وجيز الاحكام كه متن فقه است و چهار مرتبه در نجف چاپ شده و غير اينها كه بسيار و از هشتاد متجاوز و اغلب آنها به طبع رسيده و محل استفاده عموم مسلمين مى باشد و صاحب ترجمه تا هزار و سيصد و شصت و نهم هجرى قمرى در قيد حيات بوده است. (ريحانة الادب: 3/343 ـ 344) در اعلام المنجد آمده كه او در انقلاب 1920 عراق شركت داشته و همين كتاب سال تولد و وفات او را به تاريخ مسيحى (1878 ـ 1954) ضبط كرده است.
كاشف الغطاء :
موسى بن شيخ كبير شيخ جعفر مذكور فوق از متبحرين فقهاى شيعه و از اساتيد كبار فقه بلكه به تصديق بعضى از اجله، خلاّق فقه و به اصول و قواعد آن بصير بوده و چشم روزگار مانند او را نديده و والد معظّمش نيز او را به تمامى فقهاى شيعه غير از محقق و شهيد اول ترجيح دادى و شرح رساله والد خود در دو مجلد از اول طهارت تا آخر صلوة از تأليفات اوست و در حدود سال هزار و دويست و چهل دوم يا سيم هجرت وفات يافت. (ريحانة الادب:3/344 ـ 345)
كاشفى :
حسين بن على بيهقى سبزوارى الاصل كاشفى التخلص واعظ الشهرة كمال الدين اللقب، از فحول علماى ايرانى جامع علوم دينيه و عارف معارف الهيه و كاشف اسرار عرفانيه و داراى فنون غريبه و در نجوم و رياضيات متبحر و در اصول موعظه و خطابه متمهر و در زمان سلطان حسين ميرزا بايقرا در هرات و نيشابور مشغول وعظ و ارشاد بوده و با صوتى خوش و آهنگى دلكش آيات قرآنيه و احاديث نبويه را با عبارات و اشارات لايقه به عرصه بيان مى آورده اينك با آن همه تبحر علمى كه داشته به «واعظ» شهرت و در مجلس وعظ او ازدحام تمام بودى و بسا بودى كه در تلاوت قرآن مجيد از خود رفتى. و از ابيات او قصيده اى است كه در مدح حضرت اميرالمؤمنين (ع) گفته است:
ذريّتى سؤال خليل خدا بخوانوز لا ينال عهد جوابش بكن ادا
گردد تو را عيان كه امامت نه لايق استآن را كه بوده بيشتر عمر در خطا
و از همين شعر و كتاب روضة الشهداى او كه در مقاتل خانواده رسالت (ص) است تشيع او، و از ملازمت امير على شير نوائى آتى الذكر و آيزنه بودن ملاّعبدالرحمن جامى و پاره اى قرائن ديگر تسنن وى استظهار شده اينك حال مذهبى او مابين ارباب سير محل خلاف و نظر بوده و در هرات كه مردمانش از اهل سنت و جماعت بوده اند به شيعيگرى متهم و در سبزوار كه مركز تشيع بوده بسيار خوار و به تسنن اشتهار داسته است و تفاوت در اين موضوع در صورت لزوم موكول به كتب مبسوطه مربوطه بوده و بهتر صرف اوقات در مصنفات او است:
1 ـ آيينه اسكندرى به زبان فارسى در استخراج مطلوب و حاوى هشت جدول و بيست دايره بوده و در كتابخانه رضويه از موقوفات سال هزار و يكصد و چهل و پنجم نادرشاه افشار موجود و آن را جام جم نيز گويند.
2 ـ الاختيارات يا اختيارات النجوم كه به يك مقدمه و يك خاتمه و دو مقاله مشتمل و نامش به نوشته ذريعه، الواح القمر است.
3 ـ اخلاق محسنى كه دو مرتبه چاپ شده و آن را به نام شاه سلطان حسين ميرزا، ابن بايقرا و پسرش محسن ميرزا در سال نهصد تمام هجرت به عبارات فارسى ساده تاليف و جمله (اخلاق محسنى 900) هم تاريخ آن و نامش جواهرالاسرار است.
4 ـ الاربعون حديثاً در مواعظ كه نامش الرسالة العليّة فى الاحاديث النبويه و فارسى بوده و چهل حديث را جامع و آن را به هشت اصل كه هر يك اصل هم به پنج فصل مشتمل است مرتب نموده است.
5 ـ اسرار قاسمى به پارسى در سحر و طلسمات و نيرنجات و علوم غريبه كه به نام مير سيد قاسم از اسراى دولت صفويه تأليف شده.
6 ـ الواح القمر كه همان اختيارات مذكور فوق است.
7 ـ انوار سهيلى كه به نام اميراحمد مشهور به سهيلى به پارسى ساده تاليف و آن ملخص و توضيح كتاب كليله و دمنه مشهور بوده و بارها چاپ شده است.
8 ـ بدايع الافكار فى صناعة الاشعار.
9 ـ تحفة الصلوات به پارسى.
10 ـ التحفة العليّة فى علم الحروف و بيان اسرارها.
11 ـ تفسير حسينى كه همان مواهب العليه مذكور ذيل است.
12 ـ تفسير زهراوين كه ذيلا به عنوان عروس مذكور است.
13 ـ تفسير سوره يوسف كه ذيلا به نام جامع الستين مذكور است.
14 ـ تفسير قرآن مجيد كه چند فقره بوده و ذيلا با اسامى مخصوصه آنها مذكور هستند.
15 ـ جام جم كه به نام آيينه اسكندرى مذكور شد.
16 ـ جامع الستين در تفسير فارسى عرفانى و ادبى و اخلاقى و تاريخى سوره يوسف بوده و آن را در شصت مجلس املا و اصحابش نوشته اند و آيات آن سوره مباركه را در شصت فصل تفسير نموده و براى بيان كامل مراد شواهدى از اخبار و قصص و حكايات و اشعار فارسى و آيات ديگر آورده است و يك نسخه خطى آن به شماره 2001 در كتابخانه مدرسه سپهسالار جديد تهران موجود است.
17 ـ جواهرالاسرار، و بنا به نوشته الذريعه كاشفى، دو كتاب بدين اسم تاليف كرده: يكى نام اصلى همان اخلاق محسنى مذكور فوق بوده و يكى هم شرح اسرار قاسمى مذكور فوق است و در تحت عنوان مثنوى از كشف الظنون نيز گويد كه مثنوى ملاى رومى را كاشفى منتخب كرده و آن را به (اللباب المعنوى فى انتخاب المثنوى) موسوم داشته پس گويد كه نام آن در نسخه ديگر، جواهرالاسرار و زواهر الانوار است و بنابر اين سه كتاب كاشفى نام جواهرالاسرار دارد.
18 ـ جواهر التفسير لتحفة الامير كه ذيلا بنام عروس مذكور است.
19 ـ ده مجلس كه تلخيص روضة الشهداى مذكور ذيل است.
20 ـ الرسالة العليّة فى الاحاديث النبويه كه به نام اربعون مذكور شد.
21 ـ روضة الشهداء كه به پارسى در مقاتل و احوال خانواده رسالت است.
22 ـ سبعه كاشفيه كه هفت رساله است در علم نجوم.
23 ـ شرح اسرار قاسمى كه به نام جواهرالاسرار مذكور شد.
24 ـ شرح اسماء الحسنى كه ذيلا به نام مرصد مذكور است.
25 ـ شرح مثنوى.
26 ـ عروس كه نام اصليش جواهرالتفسير لتحفة الامير بوده و عروس نيز گويند و آن را به زبان فارسى براى وزير كبير امير على شير نوائى آتى الترجمه تاليف و در اول آن علوم و فنون متعلقه به تفسير را با بيست و دو عنوان در ضمن چهار اصل مذكور داشته و ظاهراً به اكمال آن موفق نيامده و از اول قرآن تا آيه هشتاد و چهارم سوره نسا بوده و زياده بر پنجاه هزار بيت است.
و آن را تفسير زهراوين نيز گويند كه تفسير دو سوره كامل بقره و آل عمران است و آن را به نام مختصر تلخيص كرده و بعد از آن نيز تفسير مواهب العليه را تأليف داده است و دو نسخه خطى از همين جواهر التفسير به شماره 1948، 1949 در كتابخانه مدرسه سپهسالار جديد تهران موجود است.
27 ـ فضل الصلوة على النبى (ص).
28 ـ اللباب المعنوى فى انتخاب المثنوى كه به نام جواهر الاسرار مذكور شد.
29 ـ لوائح القمر و ظاهراً همان الواح القمر مذكور فوق است.
30 ـ مختصر الجواهر كه در ضمن عنوان عروس فوقاً مذكور شد و تا آخر قرآن در حدود بيست هزار بيت است.
31 ـ مخزن الانشاء به پارسى.
32 ـ المرصد الاسنى فى شرح اسماء الله الحسنى.
33 ـ مطلع الانوار.
34 ـ منتخب مثنوى كه به نام لباب مذكور شده.
35 ـ المواهب العلية كه تفسير حسينى نيز گويند. و در تهران چاپ شده و دو نسخه كامل خطى آن نيز به شماره 1988 و 1989 و يك نسخه جلد اول آن نيز از اول تا آخر سوره كهف به شماره 1992 و دو نسخه از جلد دويمى نيز كه از سوره مريم تا آخر قرآن است به شماره 1990 و 1991 و يك نسخه نيز كه ده جزء اول قرآنى است به شماره 1942 و يك نسخه نيز كه از سوره يس تا آخر قرآن است به شماره 1944 در كتابخانه مدرسه سپهسالار جديد تهران موجود است، و غير اينها. و اغلب آنها به زبان فارسى است و وفات كاشفى در سال نهصد و دهم و يا ششم هجرى قمرى در هرات واقع و بنابر اول لفظ شيخ و بنابر دومى كلمه شوخ ماده تاريخ وفات او بوده و پسرش فخرالدين صفى على نيز از اكابر بوده و كتاب اسرار قاسمى پدرش را به نام كشف الاسرار شرح نموده و در بمبئى چاپ شد. (ريحانة الادب :3/345 ـ 347)
كاشِم :
دوائى است، و آن نوعى از انجدان باشد، انجدان رومى نيز گويند. ضيق نفس را نافع است (برهان). امام صادق (ع): «اشربوا الكاشم لوجع الخاصرة» : كاشم بنوشيد كه آن براى درد تهيگاه سودمند است. (بحار: 62/127)
كاظِم :
حليم، بردبار، خاموش و فرو خورنده خشم. ج: كاظمين و كُظَّم. (الذين ينفقون فى السرّاء و الضرّاء والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس والله يحبّ المحسنين): بهشت برين آماده است براى پرهيزكاران خداى ترسانى، كه در حال وسعت و نيز در تنگدستى مال خود را به مستمندان انفاق كنند و خشم خود را فرو مى خورند و از مردم عفو و گذشت مى نمايند و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد. (آل عمران:134)
(وانذرهم يوم الآزفة اذ القلوب لدى الحناجر كاظمين...): اى محمد! آنان را از روزى كه نزديك است بيم ده، هنگامى كه دلها (از هول و هراس) به گلوگاهها مى رسد و خشمها را فرو مى خورند و ستمگران را يار و مددكارى مسموع الكلمه نباشد. (غافر: 18)
لقب امام موسى بن جعفر (ع) هفتمين پيشواى معصوم منصوب من الله بر مسلمانان. به «موسى بن جعفر» رجوع شود.
كاظِم خراسانى :
دانشمند و محقق و انديشمند بزرگ شيعه. به «آخوند خراسانى» رجوع شود.
كاظم رشتى :
سيد كاظم فرزند سيد قاسم حسينى گيلانى رشتى حائرى از علماى اواسط قرن سيزدهم هجرى و از شاگردان شيخ احمد احسائى و پس از مرگ استاد خود نايب مناب او در تمام امور دينيه و مرجع و پيشواى سلسله شيخيه بوده و كتابهاى: اثبات وجود جنّ، اسرار الحج، دليل المتحيرين و ارشاد المسترشدين، شرح خطبه طنجيه كه در نهج البلاغه نيست، شرح دعاى سمات و چندين كتاب ديگر از او است. وى در سال 1259 از دنيا رفت. سيد على محمد باب و كريم خان كرمانى از شاگردان اويند. (ريحانة الادب)
كاعِب :
زن نارپستان. ج: كواعِب.
كاغَذ :
اين كلمه فارسى است كه عربى آن قرطاس است البته مفسرين قرطاس را كه در قرآن آمده به صحيفه و مطلق چيزى كه بر آن نوشته شود معنى كرده اند. معلوم است كه در عصور قديمه جهت مكاتيب خود از پوست و سنگ نازك يا گل يا استخوان شانه حيوان استفاده مى كرده اند و در هند باستان به نقل ابوريحان بيرونى برگ درختى به نام تارى در اين امر به كار مى برده اند و در مصر به نقل ابن النديم از قرطاس مصرى كه از نى گياه بردى (پاپيروس) مى ساخته اند استفاده مى كرده اند و آن نوع كاغذ به بلاد ديگر صادر مى شد و در دارالخلافه بغداد در عهد منصور عباسى از اين كاغذ استفاده مى شده و سپس در عصر خلفاى ديگر اين سلسله صنعت كاغذ به سامراء و بعد به بغداد تاسيس شد و در شرق قديمى ترين مركز ساخت كاغذ چين بوده و صالح بن زياد حاكم سمرقند در جنگى كه با چينيان داشت جمعى از اسراى چينى را كه به ساخت كاغذ وارد بودند در سمرقند به اين صنعت بداشت كه كاغذ سمرقندى شهرت يافت و به بلاد ديگر منتشر مى گشت (خلاصه اى از دهخدا) ولى از زواياى تاريخ برمى آيد كه بدو پيدايش كاغذ قديم تر بوده و تاريخ دقيق آن معلوم نيست.
على بن جعفر گويد: از امام كاظم (ع) پرسيدم آيا مى توان كاغذى را كه در آن نام خدا نوشته شده باشد سوزاند؟ فرمود: اگر مطلبى در آن باشد كه موجب خطرى براى تو باشد اشكالى ندارد. (بحار: 95/348)
كافّ :
بازدارنده.
كافِر :
در لغت به معنى پوشاننده است چنان كه زارع را كافر گويند كه پوشاننده دانه به خاك است، كفران ورز و ناسپاس را از اين رو كافر گويند كه وى نعمت حق را ناديده مى گيرد كه گوئى پرده بر آن مى افكند، ضدّ مؤمن را كافر گويند كه وى حقيقت وجود خدا يا يكتائى او يا رسالت انبيا را به انكار خويش مى پوشاند. ج: كافرون، كَفَرة، كُفّار و كِفار.