اما هنگامى كه حجاج بن يوسف از سوى عبدالملك مروان به نبرد عبدالله زبير آمد و كار جنگ به شكست عبدالله و كشته شدن وى انجاميد، عبدالملك حجاج را فرمان داد كه كعبه را از حيث طول و عرض و ارتفاع به حال نخست كه در عهد قريش بود برگرداند و درب سمت مغرب را مسدود سازد و آن به دستور عمل نمود.
سلطان سليمان عثمانى به سال 960 سقف آن را تجديد نمود. و به سال 1021 هـ سلطان احمد عثمانى با اندك مرمتى
آن را تجديد نمود. و چون به سال 1039 سيل، ديوارهاى شمالى و شرقى و غربى را خراب نمود، سلطان مراد چهارم آن را تعمير كرد.
ارتفاع كعبه 16 متر و طول ضلع شمالى و جنوبى 10 متر و 10 سانت و طول ضلع شرقى و غربى 12 متر و ارتفاع درب كعبه از زمين، دو متر است.
در سال 1273 هـ ق سلطان عبدالمجيد عثمانى ناودانى از طلا به كعبه هديه كرد كه هم اكنون موجود و منصوب است.
«كعبه قبل از اسلام»
اين خانه را ميان اقوام و ملل و پيروان اديان، مكانت و منزلتى خاصّ بوده:
احترامى كه عرب پيش از اسلام براى آن قائل بوده براى هيچ معبدى قائل نبوده كه آن را خانه خدا مى دانسته اند.
شگفت اين كه قدمت بنا و سابقه درخشان بانى آن، فارسيان و هنديان و يهود و نصارى را نيز به تعظيم و تكريم اين خانه مى انگيخته است، هنديان مى گفته اند: روح سيفا (كه يكى از سه اقنوم بودا است) در حجرالاسود حلول نموده. صائبه كه ستاره پرست بودند و نيز كلدانيان، آن را يكى از هفت خانه مقدس مى شمردند. فارسيان ـ جز صائبة ـ بدين عقيده كه روح هرمز در آن حلول نموده آن را تقديس مى نمودند و به حجّ اين خانه مى آمدند. جهودان بر دين ابراهيم (ع) كعبه را احترام مى نهادند و به كنارش خداى را عبادت مى كردند.
عربها 360 بت بر كعبه نصب نموده بودند و گويند: نخستين كسى كه كعبه را محل بتها قرار داد عمرو بن لُحَىّ زعيم قبيله خزاعه بود.
و چون رسول خدا (ص) مكه را فتح كرد بتها را سرنگون ساخت و خانه را براى طائفان از لوث بتان تطهير نمود.
عربها سه ماه حج (شوال و ذيقعده و ذيحجه) و ماه رجب (جهت عمره مفرده) را احترام ويژه مى دادند و در چهار ماه كه: ذيقعدة و ذيحجة و محرّم و رجب اشهر حُرُم مى گفتند قتال و جدال را تعطيل مى كردند، و آنها امنيت كعبه را محترم مى شمردند كه اگر كسى قاتل پدر خود را به كنار كعبه و در شهر مكه مى ديد به خود اجازه نمى داد اندك تعرضى به وى نمايد.
كعبه در سال دوم هجرت قبله مسلمين گشت و پيش از آن به سمت بيت المقدس نماز مى گزاردند.
«جامه يا پرده كعبه»
جامه كعبه قدمت تاريخى دارد: سال 20 قبل از ميلاد تبّع يمانى، پادشاه حمير، آن را به پرده هاى مزين به نخهاى سيمين پوشانيد (ولى در فصل روايات خواهد آمد كه همسر حميرى اسماعيل نخستين كسى بود كه كعبه را جامه پوشانيد) و پس از آن جانشينان تبع يك به يك بدين روش ادامه دادند، و پس از انقراض آن سلسله، ديگر طوائف اين كار را تجديد مى نمودند و چون جامه اى مندرس مى گشت جامه اى نوين بر زبر آن مى پوشانيدند، تا زمان قصىّ بن كلاب كه وى وجهى را تحت اين عنوان بر واردين و زائرين مقرر داشت.
پيغمبر (ص) خود، جامه كعبه را از جامه هاى يمانى (كه بهترين پارچه آن روز بود) بساخت. سپس عثمان و پس از او عبدالله زبير جامه را تجديد نمود. و چون مهدى خليفه عباسى به حج آمد خدمه كعبه به نزد وى شكايت كردند كه جامه هاى بسيار بر كعبه انباشته گرديده آنچنان كه از سنگينى و تراكم آنها بيم انهدام مى رود، وى دستور داد همه را از خانه بردارند و هر سال جامه اى نوين بر آن بپوشانند و جامه پيشين را بردارند، پس همين شيوه استمرار يافت.
خلفاى عباسى هر ساله جامه ها از پارچه هاى نفيس بدين امر فراهم مى ساختند، و چون اوضاع عباسيان به ضعف و سستى گرائيد، ملوك يمن و سلاطين مصر به نوبت اين امر را تقبل نمودند، و بالاخره اين افتخار در سلاطين مصر استقرار يافت و هر سال از مصر جامه كعبه تهيه مى شد و تاكنون (عصر حيات فريد وجدى) امر بدين منوال است. (دائرة المعارف قرن عشرين به قلم فريد وجدى) و از سال 1345 كه رابطه سياسى ميان حكومت سعودى با دولت مصر تيره گشت، جامه كعبه در خود مكه و به امر حكومت سعودى تهيه مى شود.
«رواياتى در باره كعبه»
اميرالمؤمنين على (ع) در يكى از خطب خود، در باره كعبه مى فرمايد:
«ألا ترون أن الله، سبحانه، اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه، الى الآخرين من هذا العالم; بأحجار لا تضر ولا تنفع، ولا تبصر ولا تسمع، فجعلها بيته الحرام (الذى جعله للناس قياماً).
ثم وضعه بأوعر بقاع الارض حجرا، و أقل نتائق الدنيا مدرا، و أضيق بطون الأودية قطرا. بين جبال خشنة، و رمال دمثة و عيون وشلة، و قرى منقطعة; لا يزكو بها خفّ، ولا حافر ولا ظلف. ثم أمر آدم عليه السلام و ولده أن يثنوا أعطافهم (اغطافهم) نحوه، فصار مثابة لمنتجع أسفارهم، و غاية لملقى رحالهم. تهوى اليه ثمار الأفئدة من مفاوز قفار سحيقة و مهاوى فجاج عميقة، وجزائر بحار منقطعة، حتى يهزّوا مناكبهم ذللا يهلّلون (يهلّون) لله حوله. و يرملون على أقدامهم شعثا غبرا له. قد نبذوا السرابيل وراء ظهورهم و شوّهوا بإعفاء الشعور محاسن خلقهم، ابتلاء عظيما، و امتحانا شديدا، و اختبارا مبينا، و تمحيصا بليغا، جعله الله سببا لرحمته، و وصلة الى جنّته.
ولو أراد سبحانه أن يضع بيته الحرام، و مشاعره العظام، بين جنات و أنهار، و سهل و قرار، جمّ الأشجار دانى الثمار، ملتفّ البنى، متصل القرى، بين برة سمراء، و روضة خضراء، و أرياف محدقة، و عراص مغدقة، و رياض ناضرة، و طرق عامرة، لكان قد صغر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء.
ولو كان الاساس المحمول عليها، و الاحجار المرفوع بها، بين زمردة خضراء، وياقوتة حمراء، و نور و ضياء، لخفّف ذلك مصارعة (مضارعة) الشك فى الصدور، ولوضع مجاهدة ابليس عن القلوب، و لنفى معتلج الريب من الناس، و لكن الله يختبر عباده بأنواع الشدائد، و يتعبّدهم بأنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره، إخراجا للتكبّر من قلوبهم، و إسكانا للتذلّل فى نفوسهم، و ليجعل ذلك ابواباً فُتُحاً الى فضله، و أسبابا ذللا لعفوه:
مگر نمى بينيد خداوند انسانها را از زمان آدم تا انسانهاى آخرين اين جهان، با سنگ هائى كه نه زيان مى رسانند و نه نفع مى بخشند، نه مى بينند و نه مى شنوند آزمايش نموده اين سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده; و آن را موجب پايدارى و پابرجائى مردم گردانيده است...
سپس آن را در پر سنگلاخ ترين مكان ها و بى گياه ترين نقاط زمين; و كم فاصله ترين دره ها در ميان كوه هاى خشن، رملهاى فراوان، چشمه هاى كم آب، و آبادى هاى از هم جدا و پر فاصله، كه نه شتر، و نه اسب و گاو و گوسفند هيچ كدام در آن به راحتى زندگى نمى كند قرار داد و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به آن سو توجه كنند و آن را مركز تجمع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانيد; تا افراد از اعماق قلب به سرعت از ميان فلات و دشت هاى دور، و از درون واديها و دره هاى عميق، و جزائر از هم پراكنده درياها; به آنجا روى آورند، تا به هنگام سعى شانه ها را حركت دهند و لا اله الاّ الله گويان. اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته و بدن هاى پر گرد و غبار به سرعت حركت كنند، لباسهائى كه نشانه شخصيت ها است كنار انداخته و با اصلاح نكردن موها قيافه خود را تغيير دهند. اين آزمونى بزرگ; امتحانى شديد و آزمايشى آشكار و پاكسازى و خالصگردانيدنى مؤثر است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشتش قرار داده است.
اگر خداوند خانه محترمش و محلهاى انجام وظائف حج را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاى هموار و پر درخت و پر ثمر، مناطقى آباد و داراى خانه و كاخهاى بسيار و آبادى هاى به هم پيوسته; در ميان گندم زارها و باغهاى خرم و پر گل و گياه، در ميان بستان هاى زيبا و با طراوت و پر آب; در وسط باغستانى بهجت زا و جاده هاى آباد قرار مى داد به همان نسبت كه آزمايش و امتحان آسان تر بودى پاداش و جزاء نيز كمتر بودى.
و اگر پى و بنيان خانه «كعبه» و سنگ هائى كه در بناى آن بكار رفته از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنائى بود... شك و ترديد ديرتر در سينه هاى (ظاهربينان) رخنه مى كرد و كوشش ابليس بر قلبها كمتر اثر مى نهاد و وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى گشت. اما خداوند بندگانش را با انواع شدائد مى آزمايد و با انواع مشكلات دعوت به عبادت مى كند و به اقسام گرفتاريها مبتلا مى نمايد تا تكبر را از قلبهايشان خارج سازد، و خضوع و آرامش را در آنها جايگزين نمايد. بابهاى فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و وسائل عفو خويش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد. (نهج: خطبه 192)
از امام باقر (ع) روايت شده كه چون آدم از بهشت فرود آمد خداوند به وى دستور داد اين خانه را بنا كند و آن به ازاء بيت المعمور است و خداوند كعبه را براى آدم و نسل او قرار داد چنانكه بيت المعمور را جهت اهل آسمان معيّن داشت...
نبىّ اكرم (ص) فرمود: «الكعبة تزار ولا تزور». امام صادق (ع) فرمود: تا گاهى كه كعبه برپا است دين استوار خواهد ماند.
حلبى گويد: از امام صادق (ع) سؤال شد آيا پيش از بعثت پيغمبر اسلام كسى به حج اين خانه مى آمده است؟ فرمود: آرى، قرآن نيز بر اين امر گواه است آنجا كه شعيب به موسى مى گويد: (على ان تأجرنى ثمانى حجج) دخترم را به تو مى دهم بدين شرط كه هشت حج اجير من باشى. و نگفت هشت سال (آنچنان حج در ميان آنها متداول بوده كه به جاى سال حج مى گفته اند); آدم و نوح حج كردند، سليمان بن داود در حالى كه جن و انس و پرندگان و باد در خدمت داشت حج كرد، موسى بر شترى سرخ رنگ در حالى كه لبيك مى گفت حج نمود... و هنگامى كه خداوند حجرالاسود را جهت آدم فرستاد اين خانه برپا بود.
ابان بن تغلب گويد: از امام صادق (ع) معنى (جعل الله الكعبة البيت الحرام قياما للناس) پرسيدم فرمود: خداوند آن را براى (برپا ماندن) دين مردم و معيشتشان برپا ساخت.
زراره گويد: در خدمت امام باقر (ع) در مسجدالحرام رو به كعبه نشسته بوديم كه مردى از قبيله بجيله به نام عاصم بن عمر وارد شد و گفت: كعب الاحبار مى گفت: كعبه هر بامداد بيت المقدس را سجده مى كند. حضرت به وى فرمود: نظر خودت در اين باره چيست؟ عاصم گفت: كعب راست مى گويد. حضرت فرمود: تو دروغ مى گوئى و كعب نيز با تو دروغ گفته. زراره گويد: اين نخستين بار بود كه امام باقر به كسى «دروغ ميگوئى» گفت. سپس فرمود: خداوند بقعه اى را در زمين به شرافت كعبه نيافريده; آنگاه به دست خود به كعبه اشاره نمود و فرمود: و نه گرامى تر از اين نزد خداوند جائى وجود دارد، خداوند به حرمت كعبه چهار ماه را از آغاز خلقت آسمان و زمين احترام ويژه داد: سه ماه شوال و ذيقعده و ذيحجه را براى حج و ماه رجب را براى عمره.
از امام صادق (ع) روايت است كه چون خداوند عز و جل ابراهيم و اسماعيل را فرمود: (طهّرا بيتى...) خانه ام را جهت زائران آماده سازيد، صد و هفتاد رحمت به كعبه فرستاد كه شصت رحمت جهت طواف كنندگان بود و پنجاه رحمت از آن معتكفين در مسجدالحرام، و چهل رحمت را به نماز گزاران در آنجا، و بيست رحمت را به نگاه كنندگان به كعبه اختصاص داد.
در حديث آمده كه از امام باقر (ع) سؤال شد به چه جهت كعبه را بيت عتيق مى نامند؟ فرمود: بدين سبب كه كعبه از مالكيت هر كسى جز خدا آزاد است.
در حديث ديگر آمده كه ركن يمانى كعبه درى از درهاى بهشت است. و نيز آمده كه بين اين ركن و ركن حجرالاسود ملكى است كه دعاى مؤمنان را آمين مى گويد.
از امام صادق (ع) روايت شده كه داخل شدن به كعبه دخول در رحمت پروردگار و برون شدن از آن برون شدن از گناهان است.
نقل است كه عمر بن خطاب بر اين شد كه زيورهاى كعبه را بردارد و جزء بيت المال كند على (ع) گفت: پيغمبر (ص) به دستور خداوند اموال را چهار بخش نمود: اموال بازمانده مسلمانان را به وارثشان، و غنايم را به مستحقين آن، و خمس را در موضع مصرف خود، و صدقات را به مصرف مقرر قرار داد، و حلى و زيور آلات كعبه را كه خود پيغمبر (ص) از آن آگاه بود و جايش را نيز مى دانست دست نزد و به جاى خود باقى گذاشت. عمر چون شنيد پذيرفت.
از امام صادق (ع) رسيده كه خداوند ابراهيم را فرمود كه حج كند و فرزندش اسماعيل را نيز به همراه برد و او را به حرم (مكه) اسكان دهد پس هر دو بر شترى سرخ موى سوار شدند و جز جبرئيل (و هاجر) كسى با آنها نبود چون به حرم رسيدند جبرئيل گفت: از شتر فرود آئيد و غسل كنيد. پس غسل كردند و جبرئيل كيفيت احرام به آنها آموخت، محرم شدند و لبيك گويان به باب صفا رسيدند و از شتر به زير آمدند و چون در برابر كعبه قرار گرفتند جبرئيل تكبير گفت و آنها نيز تكبير گفتند تا به موضع حجرالاسود آمدند، جبرئيل استلام نمود آنها نيز چنان كردند، جبرئيل آنها را طواف داد آنگاه آنها را به جائى كه اكنون مقام ابراهيم است برد و گفت نماز طواف گزارند و سپس مناسك حج به آنها تعليم داد و چون اعمال حج را به انجام رساندند خداوند ابراهيم را امر كرد كه باز گردد و اسماعيل را با مادرش در آنجا گذارد.
سال بعد خداوند ابراهيم را فرمان داد كه حج كند و كعبه را از نو بسازد، كعبه در آن روز به صورت ويرانه اى بود كه پايه هايش مشخص بود و مردم آن را حج مى كردند و اسماعيل پيش از ورود مجدّد ابراهيم سنگهائى آماده كرده و در جوف كعبه نهاده بود، و چون ابراهيم به مكه رسيد فرزند را گفت: خداوند فرمان داده كعبه را تجديد بنا كنيم. پس به كندن شالوده پرداختند، زير بناى خانه سنگى سرخ رنگ ديدند، خداوند به ابراهيم وحى نمود كه كعبه را بر اين سنگ بنا نهد و خداوند چهار فرشته مأمور ساخت كه سنگ گرد آورند و ابراهيم و اسماعيل سنگها را به روى هم مى نهادند و ملائكه سنگ به دستشان مى دادند تا دوازده ذراع تمام شد و دو درب ورود و خروج برايش قرار دادند و آستانه و حلقه آهنين براى درها گذاشتند.
از حضرت رضا (ع) نقل است كه بناى كعبه در روز بيست و پنجم ذيقعده بوده است.
از امام صادق (ع) روايت شده كه اسماعيل (ع) زنى عاقله (از قبيله حمير) داشت به اسماعيل گفت شايسته است دو پرده بر اين دو در (كعبه) بياويزيم. اسماعيل پذيرفت پس دو پردهبه طول دوازده ذراع تهيه و به دو در كعبه بياويختند. باز زن پيشنهاد كرد كه خوبست تمامى خانه را به جامه اى بپوشانيم كه اين سنگها بدنما است. اسماعيل را اين پيشنهاد خوش آمد و موافقت نمود پس همسر اسماعيل بر اين كار مصمّم گشت و شتابان پشم فراوانى را نزد زنان قبيله خويش فرستاد كه بريسند. و هم از امام صادق (ع) نقل است كه اين همكارى زنان در رشتن كه تاكنون جارى است از آن روز آغاز گرديد.
زن با شتاب فراوان تا موسم حج سه طرف كعبه را پوشاند و يك سوى آن باقى ماند، اسماعيل را گفت: چه كنيم كه موسم حج رسيد و يك طرف خانه ناپوشيده ماند؟ خوبست اين سوى را به حصير برگ نخل بپوشانيم. و چون حج فرا رسيد و حاجيان نظرشان به پرده كعبه افتاد اين منظره جلب توجه آنها كرد و بسى آن را پسنديدند و گفتند شايسته است براى متولّى خانه هديه بياوريم. لذا از آن روز سنت هدى برقرار گشت و هر ساله مبالغى مال از نقد و جنس به رسم هديه نزد اسماعيل مى آوردند تا توانست آن حصير را بردارد و پرده را تكميل سازد...
از امام باقر (ع) آمده كه اميرالمؤمنين (ع) هر ساله وجه پيراهن كعبه را از عراق تأمين مى كرد.
فرزندان اسماعيل پيوسته نسل به نسل ملازم خدمت خانه بودند و حج مردم و همچنين ساير امور دينى آنان را رهبرى مى نمودند، اين ببود تا زمان عدنان بن ادد كه بر اثر فترت و فاصله زمانى با پيامبران دچار فساد و انحراف گشته و در نتيجه ميان آنها اختلاف پديد آمد و برخى از آنها برخى ديگر را از مكه بيرون راندند، و از نظر دينى و احكام دين آنچه در ميان آنها مانده بود جز امر ازدواج همه قوانينشان طبق دين صحيح بود ولى آنها ازدواج با زن پدر و دختر خواهر و نيز جمع بين دو خواهر را جايز مى دانستند و به قوانين ديگر دين از قبيل حج و تلبيه و غسل جنابت مقيد بودند گرچه در تلبيه و برخى اعمال حج تصرفاتى مشركانه داشتند، و در فاصله بين اسماعيل و عدنان بعثت موسى (ع) بوده و گويند كه معد بن عدنان از بيم آنكه مبادا آثار حرم محو گردد اعلام حرم را او نصب كرده است.
سپس قدرت بدست قبيله جرهم افتاد و زعامت و سرپرستى كعبه را آنها به عهده گرفتند و چندين نسل از اين قبيله سدانت كعبه را به عهده داشتند تا اينكه رفته رفته آنان را نسبت به كعبه حالت گستاخى و تجاوز به كعبه دست داد و به اموال و ذخاير خانه دستبرد زده به حُجاج نيز تعدى و تجاوز روا مى داشتند، و در جاهليت چنين معهود بود كه هر كه در باره اهل مكه و واردين به آنجا ظلم و بى حرمتى كند در جا هلاك گردد، و از اين رو مكه را بكّه مى گفتند كه گردن گردنكشان به زمين كوبيده مى شد، و چون جرهميان را اين حالت دست داد قبيله خزاعه بر آنها مسلط گشته آنان را از حرم بيرون راندند، و رئيس خزاعه در آن روز عمرو بن ربيعه و رئيس جرهم عمرو بن حارث بن مضاض بود، و از آن تاريخ همچنان توليت كعبه بدست خزاعه بود تا اينكه قصى بن كلاب (يكى از اجداد پيغمبر) بر سر كار آمد و خزاعه را از مكه اخراج نمود و خود بر آن سرزمين زعامت كرد. (بحار: 11 و 15 و 40 و 46 و 58 و 83 و 99)
كَعبى :
احمد بن عبيدالله بلخى كعبى مكنى به ابوالقاسم از معتزليان بغداد و شاگرد خياط معتزلى بوده. وى به سال 319 درگذشته (دهخدا). مرحوم محدث قمى نام او را عبدالله بن احمد ضبط كرده و سال فوتش را 317 نگاشته. او راست: اوائل الادله فى اصول الدين. تجريد الجدل. تهذيب فى الجدل.
كعبى در باره «مباح» نظرى دارد كه مورد رد و بحث علماى اصول است، او مى گويد: فعل مباح وجود ندارد چه ترك حرام كه واجب است محقق نشود جز در فعل مباح و به عبارت ديگر فعل مباح لازم ترك واجب است و از آنجا كه ملزوم و لازم نمى توانند احكام مختلف داشته باشند به ناچار فعل مباح نمى تواند حكمى برخلاف حكم ترك حرام كه واجب است داشته باشد و بالنتيجه نمى تواند موجود باشد و بنابر اين اباحه از تحت حكم خارج است. البته اين نظر مورد تأييد محققان نبوده و در اكثريت كتب اصول اين قول مورد نقض و ابرام قرار گرفته.
كَعك :
نان خشك كه از آرد خشك بى شير و روغن پخته شود، معرّب كاك است، كليچه.
كَعم :
بستن دهان شتر تا نگزد و نخورد.
كَف
(فارسى) : چيزى سفيد و غليظ كه بر روى آب و ديگر مايعات نشيند و غالباً بر اثر جوشش و غليان فراهم مى گردد و آن يكى از اشكال انحلال هوا در مايعات است. به عربى رغوة و زبد و زبدة گويند.
كَفّ :
پنجه آدمى كه انگشتان بدان پيوسته است، يا دست تا بند دست. ج: اكفّ و كُفوف و كُفّ. (لا يستجيبون لهم بشىء الاّ كباسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه). (رعد:14)
مُشت. كفّ من طعام: مشتى از گندم. سخىّ الكفّ: بخشنده و با سخاوت. امام صادق (ع): «انّ احب الناس الى الله تعالى اسخاهم كفّاً...». (وسائل:9/12)
اميرالمؤمنين (ع): «للظالم البادى غداً بكفّه عضّة». (نهج: حكمت 186)
كَفّ :
حاشيه جامه را برگردانيدن و دوختن.
كَفّ :
باز ايستادن و برگرديدن. (فعجّل لكم هذه و كفّ ايدى الناس عنكم)(فتح: 20). (و اذ كففت بنى اسرائيل عنك اذ جئتهم بالبينات فقال الذين كفروا منهم ان هذا الاّ سحر مبين). (مائدة: 110)
امام كاظم (ع): «من كفّ نفسه عن اعراض الناس اقال الله عثرته يوم القيامة، ومن كفّ غضبه عن الناس كفّ الله عنه غضبه يوم القيامة». (بحار: 1/143)
امام صادق (ع): «من كفّ يده عن الناس فانما يكفّ عنهم يدا واحدة و يكفّون عنه ايادى كثيرة». (بحار: 75/53)
كَفاءَت :
همتائى. مانندى. هم درجه بودن. كفاءت در ازدواج: هم شأن بودن زن و شوى، و آن مساوى بودن آن دو است در شش امر: نسب، اسلام، حرفه، حرّيّت، ديانت و يسار و تمكن زوج از نفقه متناسب به حال زن.
رسول الله (ص): «انكحوا الاكفاء و انكحوا فيهم و اختاروا لنطفكم» (وسائل:20/48). به «كفو» نيز رجوع شود.
كِفائى :
منسوب به كفايت. واجب كفائى: امرى واجب كه چون يك يا چند تن آن را انجام دهند اجراى آن از عهده ديگران ساقط شود; مانند نماز ميت و جهاد; مقابل واجب عينى مانند نماز و زكوة و روزه و جز آنها.
كِفات :
جائى كه در آن فراهم آيند و جمع شوند. (الم نجعل الارض كفاتا * احياء و امواتا) (مرسلات: 25 ـ 26). اميرالمؤمنين (ع) هنگام بازگشت از صفين نظرى به گورستان (كوفه) افكند و فرمود: اين كفات مردگان يعنى مسكن آنان است و سپس نگاهى به خانه هاى كوفه كرد و فرمود: اين كفات زندگان است. آنگاه اين آيه تلاوت نمود (الم نجعل الارض كفاتا * احياء و امواتا).
كُفاة :
جِ كافى، مانند دُعاة و داعى.
كِفاح :
مكافحة. جنگ رو در روى. قِتال. مبارزة. در حديث است كه به حسّان فرمود: «لا تزال مؤيّداً بروح القدس ما كافحت عن رسول الله ـ ص ـ». (نهاية)
كَفّار :
ناسپاس و ناگرونده. (وقال نوح ربّ لا تذر على الارض من الكافرين ديّارا * انّك ان تذرهم يضلّوا عبادك ولا يلدوا الاّ فاجراً كفّارا): نوح گفت: خداوندا از اين كافران ديّارى را زنده مگذار. كه اگر آنها را زنده گذارى بندگانت را گمراه كنند و جز بدكار و كافرى از آنان بجاى نماند. (نوح: 26 ـ 27)
كُفّار :
جِ كافِر. حق پوشان. ناگروندگان. (انّ الذين كفروا و ماتوا وهم كُفّار اولئك عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين): آنان كه كافر شدند و به حالت كفر از جهان رفتند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان بر آنها خواهد بود. (بقرة: 162)
كَفّارات :
جِ كفارة. امورى كه موجب محو گناهان گردند. اميرالمؤمنين (ع): «من كفّارات الذنوب العظام اغاثة الملهوف و التنفيس عن المكروب». (نهج: حكمت 24)
عن رسول الله (ص): «قال لى ربّى: اتدرى فيم يختصم الملأ الاعلى؟ فقلت: لا. قال: اختصموا فى الكفّارات والدرجات، فاما الكفّارات فاسباغ الوضوء فى السبرات و نقل الاقدام الى الجماعات و انتظار الصلاة بعد الصلاة...». (بحار: 18/374) وعنه (ص): «ساعات الهموم ساعات الكفّارات، ولا يزال الهمّ بالمؤمن حتى يدعه و ما له من ذنب». (بحار: 67/244)
كَفّارة :
پوشاننده. سخت پوشاننده، از كفر به معنى پوشانيدن و پنهان نمودن و در پرده كشيدن. در اصطلاح شرع: آنچه بدان گناه پنهان شود و اثرش محو گردد، از صدقه و روزه و جز آن.
«آيات»
قرآن كريم: (وكتبنا عليهم فيها انّ النفس بالنفس و العين بالعين و الانف بالانف و الاذن بالاذن و السنّ بالسنّ و الجروح قصاص فمن تصدّق به فهو كفّارة له...)(مائدة: 45)
(لا يأخذكم الله باللغو فى ايمانكم ولكن يؤاخذكم بما عقّدتم الايمان فكفّارته اطعام عشرة مساكين من اوسط ما تطعمون اهليكم او كسوتهم او تحرير رقبة فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام ذلك كفّارة ايمانكم اذا حلفتم...)(مائدة: 89)
«روايات»
ابوالحسن موسى بن جعفر (ع): «من توضّأ للمغرب كان وضوءه ذلك كفارة لما مضى من ذنوبه فى يومه الاّ الكبائر; ومن توضّأ للصبح كان وضوءه ذلك كفّارة لما مضى من ذنوبه فى ليلته الاّ الكبائر». (وسائل: 1/376)