ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه گويد: و اما ضربتى كه على (ع) در خندق بعمرو بن عبدود زد مهمتر از آن است كه گفته شود بزرگست چنانكه استاد ما ابو الهذيل در پاسخ سؤال آنكه از او پرسيد ابوبكر افضل است يا على؟ گفت: اى برادر زاده بخدا سوگند كه جنگ على با عمرو در خندق چون با اعمال مهاجرين و انصار ـ با همه عباداتشان ـ سنجيده شود كار على برتر و والاتر است تا چه رسد كه او را با ابوبكر سنجيد. (بحار: 39 / 2).
خنده:
حالتى كه در انسان بر اثر شعف و خوشحالى و بشاشت آميخته به تعجب دست دهد. به عربى ضحك گويند . قرآن كريم : خداوند خود مى خنداند و مى گرياند (نجم:43) . يعنى آفريننده حالت خنده و گريه خداوند است .
روزگارى مجرمان به مؤمنان مى خنديدند و آنها را مورد طعن و استهزاء قرار مى دادند ... و اما امروز (قيامت) مؤمنان به كافران مى خندند در حالى كه بر اريكه هاى عزت تكيه زده صحنه را تماشا مى كنند . (مطفّفين:29 ـ 35)
«روايات»
امام صادق (ع) فرمود: داود پيغمبر به فرزندش سليمان ميفرمود: از زياد خنديدن بپرهيز كه خنده زياد بنده را در قيامت تهيدست گرداند.
پيغمبر (ص) فرمود: خنده زياد دل را ميميراند.
امام صادق (ع) فرمود: بسا كسانى كه امروز بزيادت خندان و سرگرم لهو و لعب باشند و روز قيامت بسيار بگريند. و بسا كسانى كه امروز بر گناهان خويش ترسان و گريان بوند و روز قيامت در بهشت شادان و خندان باشند.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خنده پيغمبر(ص) همواره تبسم بود. (بحار:76/58)
امام كاظم (ع) فرمود: يحيى بن زكريا مدام ميگريسته و هيچگاه نمى خنديد ولى عيسى بن مريم هم ميخنديد و هم ميگريست و آنچه عيسى ميكرد به از آن بود كه يحيى ميكرد. (بحار: 14 / 188)
ابراهيم بن عباس گويد: هرگز حضرت رضا (ع) را نديدم كه با صدا خنده كند آرى خنده آن حضرت تبسم بود.
پيغمبر (ص) فرمود: هر آنكس خندان گناه كند گريان به دوزخ درآيد. (بحار:49/90 و 6 / 36)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: لبخند نماز را باطل نكند ولى خنده با صدا باطل كند. (بحار: 84 / 282)
خنده روئى:
در حالات پيغمبر اسلام آمده كه آن حضرت خنده روترين مردم بود. (كنز العمال)
خِنزير:
خوك. ج : خنازير، حيوان نجس العين حرام گوشت. (انما حرّم عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما اهل لغير الله به) . (نحل: 115)
(من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم القردة و الخنازير) . (مائده: 60)
خَنس:
سپس ماندن. منقبض شدن. بكنار رفتن. پنهان شدن. (فلا اقسم بالخنّس الجوار الكنّس) (تكوير: 15 ـ 16). در مجمع البيان گفته: خنس و كنس هر دو در اصل بمعنى ستر ميباشند، شيطان خناس است چون هنگام ذكر خدا بكنار ميرود.
ابن اثير در نهايه گفته: خنس، انقباض و بكنار رفتن است، و از ابن عباس نقل كرده كه بنزد رسول خدا (ص) رفتم (ابن عباس در آن وقت كودك بوده) مرا پيش روى خود نشانيد «فلما اقبل على صلاته انخنست» يعنى چون شروع بنماز كرد كنار شدم، يا منقبض گرديدم (خودم را جمع كردم). (قاموس قرآن)
خُنَّس:
پنهان شوندگان، جمع خانس. در قرآن صفت ستارگان آمده كه در روز پنهان ميشوند.
خَنساء:
مؤنث اخنس، زنى كه بينى وى سپس رفته باشد و سر بينى آن اندكى بلند باشد.
خَنساء:
دختر عمرو ابن الشريد است و نسب او به مضر مى رسد از شاعران مخضرم است يعنى عصر جاهليت و اسلام را درك كرد. عالمان شعر متفق اند كه زنى چون او در شعر نيامده است و اكثر اشعار او در رثاء برادر وى صخر است كه در واقعه يوم الكلاب، از ايام عرب، كشته شد. خنساء با قوم خود يعنى بنى سليم خدمت پيغمبر رسيد و اسلام آورد. ديوان او و ملخص آن شرح و بچاپ رسيده است. (معجم المطبوعات)
ابن النديم گويد : او قليل الشعر بود و ابو سعيد سكزى و ابن السكيت و ابن الاعرابى ديوان او را گرد كرده اند. (الفهرست ابن النديم)
خِنصِر:
انگشت خرد كه كالوج باشد، انگشت پنجم. ج : خناصِر.
خُنفُساء:
جانورى گند بوى كه آن را خبز دوك گويند. نوعى سوسك، سرگين غلطانك. ج : خَنافِس.
خَنق:
خفه كردن.
خُنُك:
خوشا، خوشا بحال، طوبى. سرد، بارد. به «سرد» رجوع شود.
خِنگ :
سفيد . اشهب . اسب خنگ : اسبى كه سپيدى بر او غلبه دارد ، قزل گون .
خنور
(به فتح يا ضم خاء) : ظرف ، ظروف واوانى و ساير آلات و ضروريات و لوازم خانه و اثاث البيت . (ناظم الاطباء)
خَنوع:
غدّار، مكّار، پيمان شكن.
خُنوع:
فروتنى. اميرالمؤمنين (ع) ـ در وصف آدم ابى البشر ـ : «و استأدى الله سبحانه الملائكة وديعته لديهم و عهد وصيته اليهم فى الاذعان بالسجود له و الخنوع لتكرمته». (نهج : خطبه 1)
خَنى:
(با الف آخر)، فحش گفتن كسى را. تلف نمودن. بسيار گياه شدن چراگاه.
از معنى نخست: عن السجّاد (ع): «و حق اللسان اكرامه عن الخنى و تعويده الخير و ترك الفضول التى لا فائدة فيها و البرّ بالناس». (بحار: 74 / 3)
خُنياگر:
سرود گوى، نوازنده، مغنّى.
خَنين :
گريه در بينى . خنده در بينى .
از معنى نخست : اميرالمؤمنين (ع) : «انصرفوا بقلوبكم عنها (اى الدنيا) ولا يَخِنَّنَّ احدكم خنين الامة على مازوى عنه منها» . (نهج : خطبه 173)
خُو:
خصلت، سجيّه، سرشت، طبيعت، نهاد. خُلق .
خَواء :
هواى ميان دو چيز . خلوّ ميان دو چيز . تهى بودن شكم از طعام . فروريختن و منهدم شدن خانه . به «خاوى» و «خاوية» رجوع شود .
خواب:
نقيض بيدارى، نوم، حالت آسايش و راحتى كه بواسطه از كار بازماندن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و ساير حيوانات بروز ميكند. به تعبير ديگر: واگذاشتن نفس استعمال حواس را.
(و النوم سباتا) خواب را مايه قوام حيات و استراحت بدن قرار داديم: (عم: 9). (الله يتوفّى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها...) خداوند است كه هنگام مرگ جانها را ميستاند و آن را كه هنوز مرگش فرا نرسيده نيز در حال خواب روحش ميستاند سپس آن را كه محكوم به مرگ نموده جانش را نگه ميدارد و آن را كه نمرده تا وقت معين به بدنش بازمى گرداند. (زمر: 42)
از اين آيه چنين برمى آيد كه خواب و مرگ هر دو در اين امر مشتركند كه خود انسان (نفس) در هر دو حالت از بدن عنصرى جدا ميگردد هر چند در مورد خواب روح حيوانى برجا است و آن غير از انسان است بلكه آن نيز مانند ديگر حواس در اختيار انسان ميباشد چنانكه در حديث معروف «النوم اخو الموت» بدين معنى اشاره شده.
در حديث آمده كه چهار چيز اندكش بسيار است: آتش و خواب و بيمارى و دشمن.
در روايتى آمده كه كاهو خواب آور و هضم كننده غذا است. (بحار: 59 و 66)
از حضرت رسول (ص) آمده كه حجامت درمان خواب آلودگى است.
از امام صادق (ع) روايت شده كه هر كه بيم آن داشته باشد كه خوابش نبرد هنگام رفتن به بستر بخواند «سبحان الله ذى الشأن، دائم السلطان، عظيم البرهان، كل يوم هو فى شأن» سپس بگويد: «يا مشبع البطون الجايعة يا كاسى الجنوب العارية يا مسكّن العروق الضاربة يا منوّم العيون الساهرة سكّن عروقى الضاربة و ائذن لعينى نوماً عاجلاً» .
و در حديث ديگر آمده كه هنگام رفتن به بستر آية الكرسى و (اذ يُغشّيكُم النعاس امنة منه) و (جعلنا النوم سباتا) بخواند.
از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: پنج كسند كه خوابشان نبرد: كسى كه تصميم قتل كسى را دارد، و توانگرى كه او را امينى نباشد كه بر مالش بگمارد، و آنكس كه براى رسيدن به مال دنيا به دروغ و بهتان متوسل ميشود، و كسى كه مبلغ زيادى بدهكار است و توان پرداخت آن را ندارد، و آنكس كه دلباخته دوستى باشد كه در معرض جدائى از او است. (بحار:62/126 و 76/197)
خواب بين الطلوعين:
امام صادق(ع) فرمود: خواب بامداد شوم است، روزى را ميپراند و رنگ رخساره را زرد نموده و (چهره را) دگرگون و زشت ميسازد و آن خواب هر منحوسى است، چه خداوند روزيها را مابين طلوع فجر و طلوع خورشيد تقسيم ميكند، از اين خواب بپرهيزيد، منّ و سلوى در همين ساعت بر بنى اسرائيل نازل ميشد كه هر كه در آن وقت بيدار بود مى يافت و آنكه بخواب مانده بود محروم ميماند و به دريوزگى مى افتاد.
على بن جعفر گويد: از امام كاظم (ع) راجع بخواب پس از نماز بامداد پرسيدم كه شايسته است يا نه؟ فرمود: نه تا خورشيد طلوع كند. (بحار: 13 / 182 و 10 / 269)
خواب قَيلوُلَة:
خواب نيمروز. به «قيلوله» رجوع شود.
خواب ديدن:
رؤيا، حُلُم. آنچه در خواب ديده شود.
1 ـ (قال يا بنىّ لا تقصص رؤياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا ان الشيطان للانسان عدوّ مبين); يعقوب (ع) به يوسف(ع) فرمود: اى فرزند! خواب خويش را ببرادران باز مگوى، مبادا كينه تو را به دل گيرند كه شيطان دشمن آشكارى است آدميان را . (يوسف: 5)
چه يوسف (حسب آيه قبل) در خواب ديده بود كه يازده ستاره و خورشيد و ماه وى را سجده ميكنند.
خوابهائى كه در قرآن ذكر شده عبارتند از همين خواب حضرت يوسف و:
2 ـ خواب پادشاه مصر: (و قال الملك انى ارى سبع بقرات سمان...) يعنى پادشاه مصر گفت: من بخواب ديدم كه هفت گاو فربه هفت گاو لاغر را ميخوردند، و نيز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشك را. اى بزرگان قوم! اگر تعبير خواب ميدانيد مرا به تعبير اين خواب آگاه سازيد. و چون در زندان اين خواب را به حضرت يوسف باز گفتند فرمود: هفت سال به قرار معمول زراعت كنيد و آنچه درو كرديد (محصول آن سالها) جز مقدار اندكى كه جهت مصرف سالتان برمى داريد همه را در خوشه نگهدارى كنيد، پس از آن هفت سال خشكسالى پيش آيد، سالهاى قحطى، محصول ذخيره شده را ميخورند. (يوسف:43 ـ 49)
3 ـ خواب حضرت ابراهيم (ع) درباره ذبح فرزند: (انى ارى فى المنام انى اذبحك)(صافات: 102). به «ابراهيم» و «اسماعيل» رجوع شود.
4 ـ خواب پيغمبر اسلام (ص) درباره جنگ بدر: (اذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لو اراكهم كثيرا لفشلتم و لتنازعتم فى الامر و لكن الله سلم انه عليم بذات الصدور). (انفال: 43)
5 ـ خواب آن حضرت درباره واقعه حديبيه: (لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين محلّقين رؤسكم و مقصّرين لا تخافون...)(فتح: 27) كه تحقق اين خواب در فتح مكه بود و مسلمانان، فتح در مورد خواب را در حديبيه مى پنداشتند. به «حديبيه» رجوع شود.
6 ـ خواب آن حضرت درباره شجره ملعونه: (و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الاّ طغيانا كبيرا)(اسراء:60). به «شجره ملعونه» رجوع شود.
از حضرت رسول (ع) حديث شده كه فرمود: «من رآنى فقد رآنى لان الشيطان لا يتمثل فى صورتى و لا فى صورة احد من اوصيائى و لا فى صورة احد من شيعتهم و ان الرؤيا الصادقة جزء من سبعين جزء من النبوة» هر كه مرا بخواب ببيند در حقيقت مرا ديده است كه شيطان بصورت من و هيچيك از اوصياى من و هيچيك از پيروان آنها در نيايد، و خواب راست يك هفتادم نبوت است. در خبر ديگر از آن حضرت آمده كه خواب بر سه قسم است: مژده اى از سوى خدا، و اندوه رسانى از جانب شيطان و خاطرات بيدارى كه در خواب منعكس گردد. (مجمع البحرين)
نقل است كه رسول خدا (ص) هر بامداد به يارانش ميفرمود: آيا مبشراتى هست، يعنى يكى از شما خواب مژده بخشى ديده است؟
از آن حضرت آمده كه خواب مؤمن ميان آسمان و زمين بر سر صاحب خواب معلق ميباشد تا گاهى خود يا مسلمانى مانند وى آن را تعبير كند آنگاه فرود آيد، پس خواب خويش را جز به كسى كه داراى عقل و خردى باشد باز مگوئيد.
در حديث ديگر است كه خواب خود را جز به كسى كه از حسد و تجاوز پاك باشد مگوئيد. (بحار: 61 / 173 ـ 177)
ابو بصير گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: فدايت شوم، خواب راست و خواب دروغ هر دو از يك منشأ برمى خيزد، راز آن چيست؟ فرمود: راست گفتى (كه منشأ هر دو يكى است) ولى خواب دروغ و پراكنده خوابى است كه آدمى آنرا در اول شب و در دولت جور ببيند و چنين خوابى جز خيال باطل نباشد و دروغ و خلاف و بى اعتبار است، و خواب راست خوابى است كه آنرا پس از دو سوم شب پيش از سحر و هنگام ورود ملائكه ببيند كه چنين خوابى راست و تخلف ناپذير است ان شاء الله مگر اينكه شخص جنب باشد يا بى طهارت خفته باشد يا ذكر خدا را آنچنانكه بايد نكرده باشد كه در اين صورت چنين خوابى به اختلاف گرايد و به تأخير افتد. (بحار: 61 / 193)
از امام باقر (ع) نقل است كه دانيال پيغمبر از جمله امتيازاتى كه خداوند به وى موهبت فرموده بود تعبير خواب بوده است .
از حضرت رسول (ص) آمده كه خواب مؤمن در آخر الزمان دروغ نشود و از همه راست تر خواب كسى است كه راست گو باشد. (بحار: 28 و 61)
در حديث مفضل از امام صادق (ع) آمده كه حضرت فرمود: بينديش در خواب آدمى كه خوابهاى راست و خوابهاى دروغين به هم آميخته است، اگر همه خوابها راست ميبود مردم همه پيغمبر بودندى و اگر همه عارى از حقيقت ميبود خواب ديدن چيز بى معنى و مهملى بودى پس گاه راست باشد كه مردم از آن بهره برند و بسا به وسيله خواب به مشكلات زندگى خويش رهنمون گردند و يا از زيانى بگريزند، و گاه دروغ بود تا اعتماد كامل به خواب خويش نكنند. (بحار:3 / 85)
در حديث آمده كه نبايد كسى غمگين گردد كه از خواب ديدن محروم شده زيرا آدمى چون به علم فرو رود خواب ديدن از او قطع گردد. (بحار: 77 / 154)
حسن بن جهم گويد: از امام كاظم (ع) شنيدم ميفرمود: خواب به تعبير مُعَبِّر بستگى دارد، در عهد رسول (ص) زنى بخواب ديد ستون خانه اش شكسته است. خواب خويش را به محضر پيغمبر معروض داشت، حضرت فرمود: شوهرت با حالى خوش از سفر باز مى گردد ـ شوهرش در سفر بود ـ و چنانكه حضرت فرموده بود وى از سفر بازگشت. بار ديگر شوهر آن زن به سفر رفت و زن همان خواب بديد و به مردى منحرف برخورد و خوابش را به وى گفت. آن نابكار مرد گفت: شوهرت ميميرد. اين جريان به خدمت پيغمبر بازگو شد، حضرت فرمود: چرا تعبير خوبى برايش نكرده؟!
از امام صادق (ع) روايت شده كه هر كس در بيم و هراس باشد و به خواب بيند كه در حرم (مكه) است ايمن گردد.
ياسر خادم گويد: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: در خواب ديدم قفسى هفده شيشه در ميان آن بود ناگهان قفس بيفتاد و شيشه ها همه بشكست. حضرت فرمود: اگر خوابت راست باشد يكى از افراد خانواده من خروج كند و هفده روز حكومتش بطول كشد و پس از آن بميرد. ياسر گويد: در همان ايام محمد بن ابراهيم يا ابو السرايا در كوفه خروج كرد و پس از هفده روز درگذشت.
مردى به حضرت صادق (ع) گفت: به خواب ديدم خورشيد تنها بر پايم تابيده نه بر ساير اعضاى بدنم. فرمود: بيننده خواب به مالى از نوع رستنيها چون گندم و خرما دست يابد و زندگيش بدان وسعت يابد و آن مال حلال باشد جز آنكه به رنج و تعب بدست آرد.
روزى موسى زوار عطار بنزد حضرت صادق (ع) آمد و گفت: يابن رسول الله! خوابى ديده ام كه از آن بيمناكم. دامادى داشتم كه چندى است وى مرده، به خواب ديدم دست خود را بگردنم درآورده و مرا به آغوش كشيده. ميترسم مرگم نزديك شده باشد؟ حضرت فرمود: مرگ را كه بايد هر صبح و شام در انتظارش بود كه خواه ناخواه بما ميرسد ولى در آغوش كشيدن مردگان زنده ها را نشان طول عمر زنده ها ميباشد، دامادت چه نام داشت؟ موسى گفت: حسين. فرمود: اين خوابت بر اين دلالت دارد كه تو زنده ميمانى تا اينكه به زيارت قبر ابى عبدالله الحسين (ع) نائل گردى چه هر كس در خواب با همنام آن حضرت معانقه كند به زيارتش موفق گردد ان شاء الله.
امام صادق (ع) فرمود: چون بنده اى بر معصيتى بود و خدا خير او را بخواهد چيزى بخوابش آرد كه او را به وحشت افكند تا از عمل خويش باز ايستد. (بحار:6/159 ـ 167)
در اخبار صحيحه آمده كه اگر كسى در خواب بيند كه پيغمبر (ص) يا يكى از حضرات ائمه به شهرى يا روستائى وارد شده است، اهل آن شهر يا روستا از آنچه از آن بيمناك بوده اند ايمن گردند و به آرزوهاى خويش نائل آيند. (بحار:61/176)
در حديث است كه زن به خواب ديدن خير است، و شتر جنگ، و نوشيدن شير، فطرت اسلام، و سبزى بهشت، و كشتى نجات، و خرما روزى، و موى زيبا و روى زيبا يا زبان گويا يا مال بخواب ديدن تعبيرش مال ميباشد. (كنز العمال)
محمد بن مسلم گويد: به حضرت صادق(ع) عرض كردم: خوابى عجيب ديده ام اگر اجازه بفرمائى بگويم. فرمود: بگو. عرض كردم: بخواب ديدم كه بخانه خودم وارد شدم در اين هنگام همسرم گردوى بسيارى شكست و به روى من بپاشيد. حضرت فرمود: تو زنى را به عقد موقت ميستانى، همسرت خبردار ميشود و جامه نوى كه بتن دارى پاره ميكند، زيرا پوست (پوست گردو كه در خواب آمده) لباس مغز است.
محمد بن مسلم گويد: بخدا سوگند بين اين خواب و صدق تعبير حضرت ساعاتى بيش نبود، چه صبح جمعه من اين خواب را به حضرت عرض كردم و هنگام چاشت بود كه زن جوانى از كنارم گذشت من از او خوشم آمد به غلامم گفتم: وى را صدا زن، پس او را بخانه بردم و در ميان يكى از اتاقها به عقد موقت با وى همبستر شدم، ناگهان همسرم خبر يافت و دوان دوان به سمت ما آمد، آن زن بگريخت ولى من ماندم، چون به من رسيد لباسم را كه از دگر لباسهايم نوتر بود و آن را در اعياد ميپوشيدم به تنم پاره كرد. (بحار: 47 / 223)
در خبر آمده كه هر كه را مشكلى بُوَد و در جستجوى راه چاره آن باشد هنگام رفتن به بستر خواب هفت بار سوره والشمس و هفت بار سوره و الليل بخواند و بخوابد كه در خواب شخصى به رؤيت او آيد و راه چاره را به وى نشان دهد.
از امام عسكرى (ع) نقل شده كه فرمود: مردى به نزد امام جواد (ع) آمد و گفت: پدرم از جهان رفته و ثروت فراوانى داشته ولى چون مرگش ناگهانى بوده جاى مالش را نميدانم و من مردى عيالمند و از دوستان شمايم، بدادم برسيد. حضرت فرمود: چون نماز عشاء بجا مى آورى صد بار بر محمد و آلش صلوات فرست و بخواب كه پدرت بخوابت آيد و جاى مال خود را به تو نشان دهد. وى چنين كرد و پدرش را بخواب ديد و مشكلش حل شد. (بحار:91/379 و 76/220)
از امام موسى بن جعفر روايت است كه فرمود: اگر كسى حاجتى داشته باشد و بخواهد ما را بخواب ببيند و موضع خويش را نزد خدا بداند سه شب پى در پى هر شب ابتدا غسل كند و سپس با ما راز كند (مشكل خويش را مانند كسى كه با دوستى سخن ميگويد به يكى از ائمه اهل بيت بگويد) كه ما را در خواب ببيند و وضع خويش را بنزد خداوند تشخيص دهد. (بحار: 26 / 256)
خوابگاه:
جاى خواب يا زمان خواب. به عربى منام.
خواب نيمروز:
خواب قيلوله. به «قيلوله» رجوع شود.
خوابيدنوآداب:
از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود: مسلمان هيچگاه به حال جنابت نخسبد و اگر به آب دسترسى نداشت تيمم كند و بخوابد.
امام صادق (ع) فرمود: هر كه با طهارت (غسل يا وضو يا تيمم) به بستر خواب رود بستر بمنزله مسجد او باشد.
پيغمبر (ص) فرمود: هر كه با وضو بخوابد اگر در آن شب مرگش فرا رسد وى نزد خدا شهيد است.
از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه خواب بين مغرب و عشا و همچنين خواب پيش از طلوع آفتاب فقر و تهيدستى آورد.
از حضرت رسول (ص) آمده كه خواب اول روز بد خلقى آرد، و خواب پيش از ظهر نعمت است، و خواب بعد از عصر حماقت است و بين مغرب و عشاء انسان را از روزى محروم ميسازد.
از امام صادق (ع) نقل است كه عربى بيابانى بنزد پيغمبر (ص) آمد و عرض كرد: يا رسول الله مردى با حافظه بوده ام و اكنون حالت فراموشى بمن دست داده است.
فرمود: شايد بخواب قيلوله (پيش از ظهر) عادت داشته اى و آن را رها كرده اى؟ گفت: آرى چنين بوده. فرمود: بعادتت بازگرد كه ان شاء الله حافظه ات را بازيابى.
از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه فرمود: هرگز در ميان راه عبور مخوابيد و به رو مخسبيد و چون ديديد كه كسى به رو خفته آن را بيدار كنيد.
از حضرت رسول (ص) رسيده كه چون به بستر خواب ميرويد (حتى اگر شد) به دامن عباى خود جاى خوابتان را از گرد پاك كنيد.
از اميرالمؤمنين (ع) نقل است كه خواب چهار قسم است: پيامبران به پشت بخسبند و چشمشان بخواب نرود و در انتظار وحى باشند، و مؤمن به پهلوى راست رو بقبله خسبد، و سلاطين و ابناء سلاطين به پهلوى چپ بخوابند كه غذاشان هضم گردد، و ابليس و پيروان او و هر ديوانه و آفت رسيده اى به رو بخسبد.
پيغمبر (ص) فرمود: با دست كثيف و گرد آلود مخوابيد.
محمد بن مسلم گويد: امام صادق (ع) خفتن مرد بتنهائى و خوابيدن بر بامى كه ديوارى پيرامون آن نباشد چه مرد و چه زن مكروه ميشمرد.
و ميفرمود: حداقل ديوار دور بام بايد دو ذراغ باشد.
امام صادق (ع) فرمود: چون به بستر خواب ميروى بينديش كه چه در شكم دارى و روز گذشته ات چه عملى انجام داده اى. (بحار: 76 / 182 ـ 186)
از پيغمبر (ص) روايت است كه فرمود: چون خواستى به بستر خواب روى «قل يا ايها الكافرون» بخوان و چون سوره تمام شد بخواب كه آن برائت است از شرك. (كنز العمال: 41253)
و فرمود: پيش از خفتن وضو بساز و بسمت راست بخواب و بگو: «اللهم اسلمت وجهى اليك لا ملجأ و لا منجأ منك الا اليك اللهم آمنت بكتابك الذى انزلت و نبيك الذى ارسلت». (كنز: 41255)
در حديث نبوى آمده كه فرمود: غذاى (شام) خود را (به اشتغال) بذكر خدا و نماز آب كنيد و بلافاصله بعد از غذا مخوابيد. (بحار: 66 / 412)
از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه هر كس قل هو الله احد را هنگام خفتن بخواند خداوند هزار ملك بر او بگمارد كه وى را در آن شب نگهبانى كنند.
پيغمبر (ص) فرمود: هر كه به خدا و روزجزا ايمان دارد نبايد شب را در جائى بسر برد كه صداى نفس نامحرمى بشنود.
در مناهى رسول (ص) آمده كه حضرت نهى نمود از اينكه دو زن در يك بستر بخوابند كه حاجبى بين آندو نباشد.
از امام صادق (ع) حديث شده كه چون دو زن را در يك بستر ديديد آنها را نهى كنيد و اگر دست برنداشتند بايد حد شرعى بر آنها اجرا نمود و چون بار دوم تكرار كردند باز هم بايد حد بر آنها جارى شود و چون بار سوم چنين كنند بايد آنها را بقتل رساند. (بحار: 104 / 48)
از آن حضرت رسيده كه جايز نيست دو مرد در يك بستر بخسبند جز اينكه ناچار بوند، و در عين حال بايد پوشاك هر يك جدا باشد هر چند به زير يك لحاف باشند.
و فرمود: چون كودكان به دهسالگى رسيدند آنها را در بستر خواب از زنان جدا سازيد.
و فرمود: جايز نيست مرد با دختر يا مادر خود در يك بستر بخوابد. (بحار:104/ 49)
خَوّات:
دلير. آنكه هر ساعت خورد و بسيار نخورد.
خوّات:
بن جبير از ياران رسول خدا و از بدريين و سپس از وابستگان به اميرالمؤمنين (ع) بوده. از فرازهاى زندگى او اين داستان است: در اوائل اسلام دستور بود كه ماه رمضان هر كه روزه بر او واجب بود تنها سر شب به صرف آب و غذا و ارتكاب ديگر مفطرات آزاد بود و اگر پس از نماز عشا به خواب ميرفت دگر خوردن و همخوابگى در شب بر او حرام بود هر چند پيش از صبح از خواب برمى خواست. خوات پيرمردى ضعيف بود كه روزه ميگرفت، اتفاقاً شبى از شبهاى ماه رمضان غذاى افطارش دير فراهم شد و ايام حفر خندق بود كه وى روز از كندن خندق سخت خسته و كوفته بود، خواب وى را ربود، چون غذا آماده شد وى گفت دگر نتوانم غذا بخورم كه خوابم برده و خوردن بر من حرام است; روز بعد حسب الوظيفه به حفر خندق پرداخت از فرط ضعف حالت غشوه به وى دست داد، پيغمبر (ص) چون او را ديد به حالش رقت نمود، از سوئى گروهى از جوانان بودند كه تحمل خوددارى از جماع را نداشتند و شبها خيانت ميكردند لذا اين آيه نازل شد: (احلّ لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم...) و از آن ببعد خوردن و آشاميدن و همخوابگى مطلقاً در شب روزه حلال شد. (بحار:20/241)
خَواتيم:
جِ خاتِمَة، جِ خاتم، پايان كارها، سرانجام. الاعمال بخواتيمها: كارها به پايان و انجامشان شناخته ميشوند.