back page fehrest page next page

و فرمود: خوش بين بودن آدمى به خودش دليل بر كمبود عقل او است.

پيغمبر (ص) فرمود: كسى كه بجاى اينكه از مردم بدش آيد از خودش بدش آيد خداوند وى را از خطر بزرگ (قيامت) ايمن دارد.

از حضرت صادق (ع) روايت شده كه در بنى اسرائيل مرد عابدى بود كه چهل سال خدا را عبادت نمود و خداوند از او نپذيرفت، به خود خطاب نمود كه اى خودم هر بدبختى كه به من رسيد و هر خسارتى كه بر من وارد شد از تو بود. خداوند به وى وحى كرد كه اين نكوهشى كه از خود كردى از آن عبادت چهل ساله ات بهتر بود.

سعد بن خلف گويد: امام موسى بن جعفر(ع) به من فرمود: تو وظيفه دارى در عبادت خدا كوشش كنى و زنهار كه خويشتن را بى تقصير بدانى (هميشه خود را در عبادت خدا مقصر دان) كه خدا را آنچنان كه شايسته او است نتوان عبادت كرد.

ابو حمزه ثمالى از امام باقر (ع) روايت كند كه بسا خداوند تبارك و تعالى بنده اى را از عملى بازدارد كه مبادا آن عمل موجب خودبينى وى شود. (بحار: 71 / 228)

در حديث آمده كه عيسى بن مريم (ع) فرمود: هر بيمارى را درمان كردم و به اذن خدا شفايش دادم، لال و پيس را به اذن خداوند علاج كردم، مرده را نيز باذن پروردگار زنده نمودم ولى احمق را هر چه كوشيدم نتوانستم درمان كنم. عرض شد: يا روح الله احمق كيست؟ فرمود: آنكس كه از خود و از فكر و انديشه خود راضى ميباشد و هر امتيازى را براى خود ميداند و هرگز خويشتن را بدهكار حقدارى نميپندارد، او همان احمقى است كه دردش بى دوا است. (بحار: 14 / 323)

به «عُجب» نيز رجوع شود.

خود حالى:

خودمانى بودن. به «خودمانى» رجوع شود.

خودخواهى:

خويشتن خواهى، خود را خواستن . اگر اين خوى بر مدار صحيح خويش قرار گيرد بدين معنى كه شخص به علاقه اى كه به خود دارد هر كمال و امتيازى را براى خود جلب كند و همواره در صدد كسب كمال باشد بهترين خوى، و اگر از مدار اصلى بدر رود چنان كه ديگران را به چيزى نگيرد و تنها خود را منظور بدارد و حقى را براى كسى قائل نباشد اين صفت بدترين بيمارى اخلاقى است.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خودخواهى يك بيمارى عميق است. (غرر)

خوددارى:

كفّ نفس، خويشتن دارى، احتراس، عفاف، ورع، مالك خويشتن بودن و زمام اختيار خود بدست داشتن.

امام صادق (ع) فرمود: هر آنكس كه در حال دلباختگى به چيزى يا ترس از چيزى يا اشتهاى چيزى و (نيز) در حال خشم و هنگام شادى مالك خويش بود و خوددار باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام سازد.

امام موسى بن جعفر (ع) فرمود: هر كه از تجاوز به آبروى مردم خوددارى كند خداوند در قيامت از لغزشهاى او درگذرد، و كسى كه خشم خود را از مردم بازدارد خداوند خشمش را در قيامت از او بازدارد. (بحار: 71 / 358 و 1 / 143)

به مردى از اهالى بصره گفتند: به چه دليل احنف بن قيس بر شما سرورى يافت، در حالى كه نه سن و سالش از شما بيشتر و نه ثروت و مالش بر شما فزون تر بود؟ وى گفت: به قدرت تسلطى كه بر خود داشت. (ربيع الابرار: 1 / 780)

خوددارى از غذا: پرهيز. به «پرهيز» رجوع شود.

خود را بر ديگران برگزيدن:

خويشتن را بر ديگران ترجيح دادن. امام موسى بن جعفر (ع): ملعون است، ملعون، كسى كه خود را بر برادر مسلمانش برگزيند و در امرى از امور خويشتن را بر او ترجيح دهد. (بحار: 74 / 236)

خود را وارسى كردن:

به «حساب» و «وارسى» رجوع شود.

خود رأى:

به «استبداد» رجوع شود.

خودسازى:

خويشتن را به محاسن اخلاق آراستن، به تهذيب اخلاق خود كوشيدن.

خداوند در سوره مباركه «و الشمس» پس از هشت سوگند جهت اهميت مطلب ميفرمايد: بحقيقت كه رستگار شد آنكس كه خود را از هر ناروا و پليدى پيراست، و زيانكار گرديد آنكه به زشتى و ناروا آلوده گشت.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: آنكس كه خود را رهبر مردم ميداند بر او است كه پيش از تعليم ديگران به آموزش خويش بپردازد، و بايستى پيش از آنكه به زبان تعليم دهد عملاً مردم را به ادب انسانى آشنا سازد، و آنكه به ادب و آموزش خويش پرداخته و به خودسازى كمر همت بسته باشد به احترام سزاوارتر است از آنكه ديگران را تعليم و تربيت ميكند. (بحار: 2 / 56)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خويشتن را به صفات نيكو رام سازيد و به سمت بزرگى و بزرگمنشى سوق دهيد و خويشتن را به بردبارى عادت دهيد و در حقوق و بذل و بخشش، ديگران را بر خود مقدم داريد و بر ديگران (در صفات نيك) پيشى گيريد، و چون درباره كسى احسان و ايثارى ميكنيد چشمداشت تلافى نداشته باشيد و به ناچيز شمردن و ناديده گرفتن چيزهاى حقير شأن خويش را بالا بريد و تا بتوانيد به جاه و مقام و آبروى خود از ناتوان حمايت نموده و اجازه ندهيد كه ناتوانان ضايع شوند. و چيزى را كه از دست داديد زياده به تعقيب آن مپردازيد كه مورد عيبگوئى مردم قرار گيريد، و از دروغ دورى كنيد كه دروغ از پست ترين خويها است و نوعى قباحت و بخشى از پستى و دنائت است.

و خود را بزرگتر از اين دانيد كه در شئون اشخاص كنجكاوى كنيد. (بحار: 78 / 64)

امام صادق (ع) فرمود: افسوس و ندامت و واى بر كسى كه به ديدنيهاى خود سود نبرد (و پند نگيرد) و نداند اين راهى كه گرفته (و وضعى كه دارد) به سودش ميباشد يا بزيانش... (بحار: 69 / 218)

به «اخلاق» و «صفات» نيز رجوع شود.

خودستائى:

خود را مدح و ستايش كردن، از خود تعريف نمودن. خصلتى بس ناپسند و چندش آور، جز در موقع ضرورت.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: كسى كه خودستائى كند در حقيقت خودكشى كرده است. (غرر)

از امام صادق (ع) معنى آيه (فلا تزكّوا انفسكم) (خويشتن را مستائيد) سؤال شد كه چه نوع خودستائى مراد است؟ فرمود: اينكه كسى بگويد: ديشب نماز (شب) خواندم و ديروز روزه بودم و از اين قبيل. سپس فرمود: افرادى بودند كه هر بامداد (چون كسى را ميديدند) ميگفتند: ديشب نماز خواندم و ديروز روزه دار بودم. اميرالمؤمنين (ع) چون شنيد فرمود: ولى من هم شب ميخوابم و هم روز و اگر بين شب و روز نيز وقتى ميبود در آن وقت نيز ميخفتم. (صافى: 513)

سفيان گويد: به امام صادق (ع) گفتم: آيا خودستائى جايز است؟ فرمود: اگر ضرورت اقتضا كند، مگر نشنيده اى كه يوسف (ع) گفت: (اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ عليم)مرا بر گنجهاى زمين (خزانه هاى مملكت) بگمار كه من (به اداره آن) هشيار و آگاهم؟ و سخن آن بنده صالح كه گفت: (انا لكم ناصح امين) من شما را خيرخواهى امين ميباشم. (بحار: 12 / 304)

خودشناسى:

شناخت، معرفت به نفس خويش. نبى اكرم (ص): من عرف نفسه فقد عرف ربه: آنكس خدا را ميشناسد و بعظمتش پى ميبرد كه خود را شناخته و به حدوث و ضعف و نيازش به موجد و به غنّى بالذات آگاه گردد (بحار:2/32). اين حديث به وجه ديگر نيز تفسير شده است.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خدا رحمت كند كسى را كه اندازه خود را بشناسد و پا از مرز خويش فراتر ننهد.

و فرمود: خودشناسى بهترين شناخت است.

و فرمود: زيرك و هشيار كسى است كه خود را بشناسد و اعمالش را براى خدا خالص گرداند. (غرر)

به «اندازه» رجوع شود.

خودكامگى:

خودسرى. به «هوسرانى» رجوع شود.

خودكُشى:

انتحار. امام صادق (ع) فرمود: كسى كه خودكشى كند جاويدان دوزخ باشد. (بحار: 104 / 276)

ابوسعيد خدرى گويد: ما اصحاب پيغمبر چون در يكى از غزوات شركت ميكرديم متعارف چنين بود كه گروههاى ده نفرى و هشت نفرى تشكيل ميداديم و در بين راه هر كارى را يكى بعهده ميگرفت مثلاً يكى غذا آماده ميكرد ديگرى آب مى آورد و... و در جمع ما يكنفر بود كه او كار سه نفر را انجام ميداد و چون بسيار از اين شخص خوشمان آمده بود شرح حالش را به محضر رسول اكرم (ص) عرضه داشتيم، حضرت فرمود: وى اهل دوزخ است. تا اينكه به دشمن رسيديم و نبرد آغاز گشت، اين دوستمان مجروح گشت، ناگهان ديديم تيرى برداشت و با آن تير خود را كشت. پيغمبر فرمود: گواهى ميدهم كه من رسول و بنده خدايم. (بحار: 18 / 111)

به «قزمان» نيز رجوع شود.

خودكفائى:

بدانچه دارد اكتفا نمودن، بسنده كردن و حالت نياز به ديگران نداشتن. به «مناعت طبع» رجوع شود.

خود كم بينى:

خويشتن را حقير و ناچيز پنداشتن، احساس حقارت در خود نمودن. از جمله صفات پست آدمى است كه در فصل اخلاق اسلامى بسى از آن نكوهش شده است.

از امام صادق (ع) روايت است كه فرمود: هيچ مردى تكبر و گردنكشى پيشه نكند جز اينكه در خويش احساس كمبود و حقارت نمايد. (بحار: 73 / 225)

خودمانى زيستن:

از قيود و اضافات بدور بودن، خوئى والا، شيوه بزرگان و پيشوايان دين.

امام صادق (ع) فرمود: روزى عربى بيابانى بر حضرت رسول (ص) وارد شد عرض كرد: آماده اى با اين شترت با من مسابقه كنى؟ فرمود: باشد. و چون به مسابقه پرداختند عرب از پيغمبر پيش افتاد، حضرت رو به اصحاب كرد و فرمود: چون شما از اين شتر من بسى ستايش كرديد خدا خواست آن را سركوب سازد، كوهها در برابر نوح (ع) سركشى كردند ولى كوه جودى تواضع نمود خداوند افتخار فرود آمدن كشتى را به آن داد.

در تاريخ زندگى آن حضرت آمده كه وى با اصحاب مانند يكى از آنها بود و چون غريبى وارد ميشد تشخيص نميداد كداميك پيغمبر است.

روزى اميرالمؤمنين به خانه همسرش كه از بنى عامر بود وارد شد ديد جمعى از زنان قبيله اش مهمان اويند، حضرت فرمود: چيزى هم جهت پذيرائى اينها آورده اى؟ زن گفت: نه. فرمود: اين پول بگيريد و انگورى بياوريد. چون آوردند و جلوشان نهادند آنها از خوردن شرم ميكردند، حضرت خوشه اى از آن انگور برداشت و بكنارى نشست و به خوردن پرداخت (تا آنها روشان باز شد و خوردند).

فضل بن يونس كاتب گويد: روزى امام كاظم (ع) پى كارى كه مربوط به حسين بن يزيد بود بخانه ما آمد، من عرض كردم: نهار حاضر است، دوست دارم نزد ما نهار ميل كنيد. فرمود: (چه عيب دارد) ما غذاى بدون دعوت قبلى ميخوريم. پس حضرت نشست و من غذا حاضر ساختم و با هم به صرف غذا پرداختيم. (بحار: 66 / 148 و 405)

خودنمائى:

تظاهر، ظاهر نيكو نشان دادن.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: از هر عملى كه خواستيد بياموزيد ولى مبادا به منظور يكى از اين چهار فرا گيريد: افتخار بر دانشمندان، و بحث و جدل با بيخردان، و خودنمائى در مجالس، و رياست طلبى و جلب نظر مردم. (بحار: 2 / 31)

از حضرت رسول (ص) روايت است كه فرمود مبغوض ترين بندگان نزد خدا كسى است كه لباس و پوشاكش بهتر از عملش باشد كه به لباس پيامبران ملبس باشد ولى بعمل جباران عمل كند.

و از آن حضرت نقل است كه فرمود: بر امتم از شرك و شهوت پنهانى بيمناكم. عرض شد: يا رسول الله امتت بعد از تو مشرك ميشوند؟ فرمود: آفتاب و ماه و سنگ و بت را نمى پرستند ولى به اعمالشان خودنمائى كنند... (كنز العمال: 3 / 472)

به «ريا» نيز رجوع شود.

خوديارى:

يار يكديگر بودن، دست مدد به يكديگر دادن. به «برادرى» رجوع شود.

خَور:

زمين پست. شاخى از دريا. بضم خاء نيز آمده است.

خُور:

(فارسى)، هور، خورشيد.

خوراك:

قوت، طعام، خوردنى، غذا، مطعوم، طعام، مأكول.

(فلينظر الانسان الى طعامه انا صببنا الماء صبّا * ثمّ شققنا الارض شقّا * فانبتنا فيها حبّا * و عنبا و قضبا * و زيتونا و نخلا...) آدمى به خوراك خود بنگرد و نيك در آن بينديشد كه چگونه ما (خداوند) آن را برايش فراهم نموديم و او را به خوردن آن توانا ساختيم. آب را بدان سان كه ميداند فرو ريختيم سپس زمين را جهت رويِش شكافتيم. آنگاه انواع حبوبات و قصيل و زيتون و نخل و باغهاى مركب از انواع درختان و ميوه و گياه رويانديم تا شما آدميان و حيواناتتان از آنها بهره مند گرديد. (عبس: 24 ـ 33)

روايات مربوطه به «غذا» و به «خوردن» رجوع شود.

خوراك الوان و لذيذ:

(قل من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا...) بگو اى محمد چه كسى زينتهاى خدائى را كه جهت بندگانش (از زمين) برون آورده (چون انواع ملبوسات فاخره و نيز) غذاهاى لذيذ حرام ساخته؟! بگو اينها از آن مؤمنان است كه امروز از آنها بهره برند و در آخرت خالص آنها باشد. (اعراف: 32)

ابو خالد كابلى گويد: روزى بر امام باقر(ع) وارد شدم، فرمود غذائى آوردند، من با حضرت غذا خوردم و به آن پاكيزگى و خوش مزگى غذائى تا آنروز نخورده بودم; چون صرف غذا به انجام رسيد فرمود: اين غذا را چگونه ديدى؟ گفتم: فدايت شوم غذائى به اين لذيذى نخورده بودم ولى بياد آيه اى از قرآن افتادم كه ميفرمود: (ثم لتسئلنّ يومئذ عن النعيم) روز قيامت از نعمتها بازخواست گرديد. فرمود: آن نعمت، نعمت ولايت است كه شما آن را داريد. (بحار: 46 / 297)

ابو حمزه گويد: ما جمعى در محضر امام صادق (ع) بوديم حضرت فرمود غذائى حاضر كردند. غذائى بود كه تا آنروز به آن پاكيزگى و لذيذى غذائى نديده بوديم، از جمله خرمائى در آن سفره بود كه از خوبى و شفافى عكس خود را در آن ميديديم. (بحار: 47 / 40)

در تاريخ حالات حضرت رسول آمده كه آن حضرت گوشت را بصورت پخته (آبگوشتى) با نان ميل ميكرد و نيز كباب با نان، و گوشت قورمه، گاه تنها و گاه با نان ميخورد و ميفرمود: بهترين غذا نزد من گوشت است، و ميفرمود: گوشت نيروى شنوائى و بينائى را افزايش ميدهد و گاهى تليت خورش گوشت و كدو ميخورد و كدو را دوست ميداشت، گوشت مرغ ميخورد و نيز گوشت حيوانات وحشى و پرنده هاى شكار شده اگر بهديه برايش مى آوردند ولى خود صيد نميكرد و نميخريد و دوست ميداشت برايش شكار كنند... (بحار:16/244)

نقل است كه امام موسى بن جعفر (ع) در وليمه يكى از فرزندانش سه روز اهل مدينه را غذاهاى الوان اطعام نمود كه مجموعه هاى خوراك را به مساجد و كوچه ها ميبردند. (بحار: 48 / 110)

خوراك بهشتيان:

غذاى مصرفى اهل بهشت. در قرآن كريم مكرّر به نوع و كيفيت آن اشاره شده است، از جمله: (و فاكهة مما يتخيرون * و لحم طير مما يشتهون). (واقعه:20 ـ 21)

از امام باقر (ع) نقل است كه براى اهل بهشت سفره هائى بگسترانند مشتمل بر انواع غذاهائى كه دلخواه آنان بود و لذيذتر و خوشمزه تر از آن نباشد و پس از صرف طعام آنها را به سفره ديگر منتقل سازند كه انواع ديگر از خوراكيها در آن باشد. (بحار:8/199)

به «بهشت» نيز رجوع شود.

خوراك دادن:

اطعام نمودن كه در احاديث زياد از آن مدح، و بر آن تأكيد شده است.

پيغمبر اكرم (ص) فرمود: محبوب ترين اعمال نزد خداوند سه چيز است: مسلمان گرسنه اى را سير كردن و بدهى او را پرداختن و گرفتارى او را برطرف ساختن.

امام صادق (ع) فرمود: منجيات (نجات بخشها) عبارتند از: اطعام نمودن و به همه سلام كردن و شب هنگام كه همه در خوابند به نماز پرداختن.

نبى اكرم فرمود: روزى به آنكس كه به مردم خوراك ميدهد نزديكتر است از كارد در كوهان شتر. و در حديث آمده: خير و بركت بخانه اى كه در آن اطعام شود نزديك تر است از خنجر به كوهان شتر.

حسين بن نعيم صحاف گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: اى حسين! آيا برادرانت را دوست دارى؟ گفتم: آرى. فرمود: به مستمندانشان كمك ميكنى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: آرى شايسته است كسى را كه خدا او را دوست دارد دوست بدارى، آرى بخدا سوگند تا كسى را دوست نداشته باشى به وى كمك نميكنى، آيا آنها را بخانه ات ميخوانى؟ گفتم: آرى هرگز غذائى نخورم جز اينكه دو يا سه نفر آنها يا بيشتر يا كمتر در كنار من و با من غذا بخورند. فرمود: (اين را بدانكه) سودى كه آنها به تو ميرسانند بيشتر و لطف آنها به تو فزون تر است از سودى كه تو به آنها ميرسانى و لطفى كه تو به آنها ميكنى. عرض كردم: من آنها را به خانه خويش ميخوانم و به آنها آب و غذا ميدهم و از وسائل خانه ام استفاده ميكنند باز هم لطف آنها بيشتر است؟! فرمود: آرى چون آنها بخانه تو وارد ميشوند آمرزش تو و آمرزش خانواده ات را به همراه آرند و چون از خانه ات بيرون روند با گناهان تو و گناهان خانواده ات بيرون روند.

سدير صيرفى گويد: روزى امام صادق(ع) به من فرمود: چه مانع است ترا كه روزى بنده اى را آزاد سازى؟ عرض كردم: دارائى من گنجايش اين را ندارد! فرمود: هر روز يك مسلمان را خوراك ده. گفتم: خواه دارا باشد و خواه ندار؟ فرمود: آنكه دارا باشد نيز گاه دلش بغذائى ميل كند. (بحار:74/360)

از امام صادق (ع) رسيده كه هر كه سه نفر مسلمان را خوراك دهد خدا او را بيامرزد.

و فرمود: هر كه ده نفر مسلمان را خوراك دهد خداوند بهشت او را واجب كند.

و فرمود: اگر پنج درهم بردارم و ببازار رفته خوراكى فراهم كنم و چند نفر مسلمان بر آن گرد آورم نزد من به از آن بود كه بنده اى را آزاد سازم. (بحار: 74 / 267)

و فرمود: آتش كينه ها را به دادن گوشت و تريد فرو نشانيد. (بحار: 66 / 83)

از آن حضرت نقل است كه امام سجاد(ع) را عادت بر اين بود كه هر روزى كه روزه ميگرفت ميفرمود گوسفندى ميكشتند و آن را طبخ مينمود و هنگام عصر سر خود را بروى ديگ ميگرفت كه بوى آن استشمام نمايد و سپس مى فرمود: آن گوشت را ظرف ظرف ميكشيدند و هر ظرفى را به خانه اى مى فرستادند و خود با نان و خرما افطار مينمود. (بحار: 46 / 71)

از حضرت رسول (ص) حديث شده كه كم عذاب ترين اهل دوزخ ابن جذعان است. از حضرت سبب پرسيدند فرمود: بدين سبب كه وى به مردم خوراك ميداده. (بحار:8/316)

خوراك دادن در سوگوارى:

نقل است هنگامى كه جعفر بن ابى طالب به شهادت رسيد پيغمبر (ص) فاطمه (س) را فرمود سه روز جهت بازماندگان جعفر غذا فراهم سازد، و از آن تاريخ سنت شد كه دوستان تا سه روز غذاى بازماندگان ميت را بدهند. (بحار:21/54)

به «سوگوارى» نيز رجوع شود.

خوردن :

از گلو فرودادن و بلعيدن غذا و طعام و جز آن . به عربى اَكل .

قرآن كريم : مگر نمى بينند كه ما آب (باران) را به سوى زمين خشك و بى آب و گياه مى بريم و بدان آب كشتى بيرون مى دهيم كه خود و چارپايانشان از آن مى خورند ؟! (سجده:27)

از گوشت حيوانى كه (هنگام ذبح) نام خدا بر آن برده نشده است مخوريد ، كه اين ، خلاف است . (انعام:121)

باكى نيست كه شما از خانه هاى خود و پدران و مادران و برادران و خواهران و عمو و عمه و دائى و خاله خويش غذا بخوريد ... (نور:61)

خداوند ، چهارپايان را برايتان آفريد كه از موى و پشم و پوست آنها جهت دفع سرما و ديگر منافع بهره بردارى كنيد و از گوشتشان بخوريد . (نحل:5)

از آنچه خداوند روزيتان نموده است بخوريد و گامهاى شيطان را دنبال مكنيد . (انعام:142)

اميرالمؤمنين (ع) : آنچنان حسد ايمان را مى خورد كه آتش هيزم را (نهج خطبه 86) . امام صادق (ع) : هر آن كس مال برادر مسلمان خود را به ناحق بخورد و به وى برنگرداند ، در روز قيامت اخگرى از آتش دوزخ به خورد وى دهند . (بحار:7/219)

خوردن و آداب آن:

موضوعى كه در كتاب و سنت با اهميت شايان عنوان گرديده و در كتب حديث و نيز كتب فقهيه بابى ويژه تحت عنوان «اطعمه و اشربه» بدان اختصاص داده شده است. قرآن كريم: (و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا) بخوريد و بنوشيد و از اعتدال (در خوردن و نوشيدن از جهت حكم شرعى: حلال بودن، و كميت: زياده روى نكردن) بيرون نرويد.

گويند: هارون الرشيد را طبيبى مسيحى بود، روزى به على بن الحسين بن واقد (از دانشمندان عصر هارون) گفت: در كتاب دين شما (قرآن) از علم طبّ چيزى نميباشد، در صورتى كه علم بطور كلى به دو بخش تقسيم شده: علم اديان و علم ابدان؟! على در پاسخ وى گفت: خداوند همه علم طبّ را در نيم آيه از كتاب خود بيان داشته، كه فرموده: (كلوا و اشربوا و لا تسرفوا)، پيغمبر ما نيز در اين باره فرموده: «المعدة بيت الداء و الحمية رأس كل دواء، و اعط كل بدن ما عوّدته» آن طبيب گفت: براستى كه كتاب شما و پيامبرتان براى جالينوس طبى بجاى ننهاده است . (مجمع البيان:4/638)

از سخنان رسول اكرم (ص) است كه دلهاى خويش را به زيادى آب و غذا مميرانيد زيرا همچنان كه كشت به زيادتى آب مى ميرد دل نيز اين چنين است. (مستدرك:3/80)

و فرمود: از پرخورى بپرهيزيد كه بدن را تباه سازد و بيمارى توليد كند و آدمى را از عبادت سست نمايد. (بحار: 62 / 267)

امام صادق (ع) فرمود: شايسته است كه چون مؤمن بخواهد از خانه بيرون شود غذايش بخورد و سپس برون آيد (تا چون بخانه دوستى وارد شود غذايش را خورده باشد) كه اين كار مايه عزت او است. (بحار:66 / 341)

از امام صادق (ع) نقل است كه روزى غذاى بسيار گرمى حضور پيغمبر (ص) آوردند حضرت فرمود: چنين نيست كه خداوند آتش به خورد ما دهد، بگذاريد خنك شود كه بتوان آن را خورد چه غذاى گرم بى بركت و شيطان در آن سهيم است. (بحار: 16 / 267)

در آداب غذا خوردن روايات بسيار آمده از جمله: از حضرت رسول (ص) روايت شده كه دوست ترين غذا نزد خداوند آن غذا است كه دستهاى بسيار در آن باشد (جمعى در آن شركت كنند).

خوردن با يك انگشت، خوردن شيطان و با دو انگشت، خوردن جباران و با سه انگشت، خوردن پيامبران است.

غذا را خنك كنيد كه غذاى گرم را بركت نباشد.

هنگام خوردن كفش را از پا درآوريد.

خوردن در بازار از فرومايگى است.

چون سفره نهاده شده هر كس از پيشِ روى خودش بخورد و بهتر را انتخاب نكند وگرچه سير شده باشد پيش از ديگران از سر سفره برنخيزد كه باعث شرمندگى آنها شود.

بركت در وسط طعام است، از اطراف آن بخوريد.

پس از صرف طعام خلال كنيد و آب بدهان بزنيد.

ريزه هاى ته سفره را بخوريد.

اول و آخر غذا از نمك استفاده كنيد.

گوشت را سر سفره با كارد مبريد. (بحار:62 / 690)

از پيغمبر (ص) روايت است كه فرمود: غذاى يكنفر دو نفر را و غذاى دو نفر سه نفر را و غذاى سه نفر چهار نفر را كفايت كند.

و فرمود: با هم غذا بخوريد و پراكنده مشويد كه بركت در جماعت است.

و فرمود: كسيكه افراد خانواده اش را گرد آورد و سفره نهد و در آغاز نام خدا را برند و در آخر خدا را حمد كنند تا سفره برچيده شود خداوند همه آنانرا بيامرزد. (بحار:66/348)

از اميرالمؤمنين (ع) روايت است كه پيغمبر (ص) كنار سفره از سمت خود غذا مى خورد ولى اگر خرما يا رطب بود به اطراف ظرف دست مى برد. (بحار:16/237)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: هنگام خوردن غذا بسيار بياد خدا باشيد و در آن وقت حالت طغيان به شما دست ندهد كه غذا نعمتى است از نعمتهاى پروردگار كه به شما روزى كرده پس شكر آن بر شما واجب و حمد خدا بر اين چنين نعمتى كه در اختيارتان نهاده لازم است. (بحار:10/89)

عمرو بن ابراهيم گويد: از امام كاظم (ع) شنيدم مى فرمود: اگر مردم در غذا ميانه روى مى كردند بدنهاشان استوار مى بود.
back page fehrest page next page