back page fehrest page next page

پيغمبر (ص) فرمود: آدمى را چند لقمه بس است كه پشتش را بگيرد و اگر هم بخواهد بيش از اين بخورد يك سوم معده را بغذا اختصاص دهد و يك سومش را به آب و يك سوم ديگر را براى نفس بگذارد.

و فرمود: شكم خود را سير مكنيد كه نور معرفت در دلهاتان خاموش گردد، و چون كسى شب را با سبكى معده بسر برد حورالعين تا آخر شب در كنارش باشند.

و فرمود: غذا خوردن در حال سيرى موجب پيسى شود.

شهاب بن عبد ربه گويد: بنزد امام صادق(ع) از رنج معده و تخمه (ترش كردن) شكوه نمودم، فرمود: نهار و شام بخور و بين اين دو چيزى مخور كه بدن را فاسد سازد.

امام صادق (ع) فرمود: نشستن بر سفره را طولانى كنيد كه آن ساعت از عمرتان بحساب نيايد. (بحار: 66 / 331 تا 411)

اميرالمؤمنين (ع) در وصيت خود به فرزندان فرمود: هيچگاه غذائى مخور مگر اينكه پيش از شروع به آن بخشى از آن را به فقيرى دهى. (بحار: 96 / 144)

و از آن حضرت آمده كه اشكالى ندارد كسى در حال راه رفتن غذا بخورد.

و نيز از آن حضرتست كه چون بر سر غذا مى نشينيد مانند بردگان (متواضع) بنشينيد و پائى را بر پاى ديگر سوار مكنيد و چهار زانو منشينيد كه چنين نشستنى را خدا خوش نيايد و صاحبش مورد خشم خدا قرار گيرد.

و از آن حضرت روايت شده كه فرمود: اگر كسى در آغاز غذا نام خدا برد و در آخر خدا را حمد كند، خداوند او را از آن نعمت بازخواست نكند، هر چه باشد.

داود بن فرقد گويد: اميرالمؤمنين (ع) فرمود: من براى كسى كه غذائى بخورد و بر آن نام خدا برد ضمانت ميكنم كه از آن غذا رنجى نبرد. ابن كوا ـ از خوارج ـ عرض كرد: من ديشب غذائى خوردم و نام خدا را بردم و در عين حال مرا رنج داد. فرمود: لابد چند نوع غذا خورده اى و بر يكى از آنها نام خدا برده اى.

در حديث آمده كه پيغمبر (ص) از غذا خوردن در حال جنابت نهى نمود و فرمود: موجب فقر ميشود، و از خوردن با دست چپ و در حال تكيه نيز نهى فرمود.

و از آن حضرت نقل است كه فرمود: غذاتان را به (اشتغال به) ذكر خدا و نماز ذوب نمائيد و بر روى غذا (فوراً) مخوابيد.

از امام صادق (ع) روايت است كه به پشت خوابيدن پس از سيرى بدن را فربه و غذا را به گوارش و هضم ميكشاند و درد از بدن برون ميكند. (بحار: 66 / 328 ـ 412)

خوردنيهاى حلال و خوردنيهاى حرام:

چنانكه ذيل واژه قبل يادآور گرديد، بابى در فقه اسلام تحت عنوان «اطعمه و اشربه» عنوان شده است كه در آنجا از انواع خوردنيهاى حلال و حرام به تفصيل بحث شده است، و اينك خلاصه و فشرده اى از آن (متخذ از دائرة المعارف تشيع) نقل ميكنيم:

از حيوانات دريائى يا آبزى فقط ماهى فلس دار حلال است و باقى حيوانات كه در آب زندگى مى كنند حرام است، البته يك نوع ماهى به نام «كنعت يا كنعد» كه فلس ريزى دارد و خود را به شن مى مالد و فلسهاى آن مى ريزد و بعد دوباره ميرويد نيز حلال است، و حيوانات ديگر دريائى حرام است مانند لاك پشت دريائى و قورباغه و خرچنگ و مارماهى و مانند اينها. از حيوانات صحرائى شتر، گوسفند، گاو اهلى و وحشى، آهو، گوزن، گور خر و خر وحشى حلال است و اما اسب و الاغ و قاطر مشهور كراهت آنها است; و سگ، گربه، شير، پلنگ، كفتار، خرگوش، روباه، شغال، يوزپلنگ و سنجاب حرام است و همچنين انواع مارها و خارپشت و لاك پشت و قورباغه هاى صحرائى و حشرات كه اغلب شش پا دارند و خزندگان همگى حرام است. از اقسام پرندگان انواع مرغهاى شكار كننده مانند عقاب، صقر، شاهين، كركس و هر نوعى كه

چنگالهاى تيز (مخلب) و منقار تيز دارند حرام است و كلاغهاى سياه و ابلق و جغد حرام ولى كلاغهاى سياه كوچك كه در مزرعه ها ديده مى شود و زاغچه ناميده مى شوند آنها را حلال مى دانند. درباره مرغهائى كه حليت و حرمت آنها بالخصوص دليل ندارد، قاعده كلى آنست كه هر مرغى كه در موقع پرواز بال مى زند و پرواز مى كند حلال است و هر مرغى كه هنگام پرواز بالهاى خود را حركت نمى دهد و بطور آزاد پرهاى خود را در هوا نگه مى دارد چنانكه در كركسها مشاهده مى كنيم حرام است. مرغهايى كه چينه دان ندارند يا در بالاى پاى آنها ناخن تيزى ديده مى شود كه به منزله پاشنه است، حرام است و انواع شب پره، هدهد، طاووس و چلچله ها حرام است، ولى بعضى چلچله را مكروه مى دانند. اما طيور حلال عبارتند از انواع كبوتر، باغرى قره، كبك، گنجشكها و مرغهاى آبى البته به استثناى مرغهايى كه هنگام پرواز بال نمى زنند يا كم بال مى زنند يا چينه دان و تخمدان ندارند و در پشت پاى آنها ناخن تيزى ديده نمى شود. انواع مرغابيها، درنا و بوقلمون حلال است. از جمله محرمات، حيوانات نجس خوار است يعنى حيوانى كه مدفوعات انسان را مى خورند و حليت آنها موقوف به استبراء است يعنى مدتى آنها را ببندند و علف طاهر و غذاى طاهر بخورانند كه در شتر چهل روز، در گاو بيست روز، گوسفند ده روز، مرغ و مرغهاى آبى پنج روز و جوجه سه روز است. همچنين حيوانى كه شير خوك يا خمر خورده و چاق شده باشند حرام است يا موطوء انسان واقع شود كه خود حيوان و بچه هاى آنها بعد از آن حرام است و حيوانات تزكيه نشده و ذبح شرعى نشده يا آنها كه چيزهاى نجسى يا متنجسى مى خورند حرامند. اما اشربه حرام عبارتند از مسكرات كه نوشيدن آنها مطلقاً حرام است از هر چيزى گرفته باشند: از انگور، خرما، عسل، كشمش، ذرت، جو و غيره و خوردن آب انگور كه جوشيده باشد و دو ثلث آن كم نشده باشد و فقاع كه از انگور و جو به نحو مخصوص مى گيرند و خوردن بول حيوانات نجس و غير مأكول و خوردن آب نجس و شير نجس و هر چيزى كه با يكى از نجاسات متنجس شده باشد، چه از مايعات چه از جامدات باشد حرام است و خوردن خاك (مگر خاك قبر مطهر حضرت حسين (ع) به مقدار كم به جهت استشفاء) و خوردن سمومات اعم از جامد و مايع و خوردن خون و شير حيوانات حرام گوشت نيز حرام است. خوردن مرباجات حلال است و لو اينكه بوى مسكرات از آنها استشمام شود مانند مرباى سيب و به و توت و ليمو.

خورسندى:

شادى خشنودى. به «شادى» رجوع شود.

خُورش:

غذا، طعام. در تداول: نان خورش.

از امام صادق (ع) روايت است كه گوشت با گندم خورش پيامبرانست. (كنز العمال: 41803)

نقل است كه پيغمبر (ص) ميفرمود: چون گوشت ميپزيد آبش را زياد كنيد كه به همسايه ها برسد و اگر گوشت كم باشد اقلاً آب گوشت به آنها برسد. (بحار: 66 / 79)

از حضرت صادق (ع) پرسيدند كه خسّت چيست؟ فرمود: اينكه كسى بتواند غذاى بهتر بخورد در عين حال به نان و نمك اكتفا كند. سؤال شد ميانه روى در خرج چيست؟ فرمود: نان با گوشت و شير و سركه و روغن يكبار اين و يكبار آن. (بحار:69/241)

از حضرت امير (ع) نقلست كه فرمود: پيغمبر (ص) در ميان خورشها خورش كدو را دوست ميداشت. (بحار: 66 / 228)

خُورشيد:

(مركب از: خور + شيد) خور: هور ـ شيد: روشنائى، ستاره اى كه جاذبه گرانشى آن اجرام منظومه شمس را بر مداراتشان نگاه ميدارد. نزديكترين ثوابت است به زمين و با وجود عظمت نسبى آن نسبت به اجرام منظومه شمسى در مقام مقايسه با ساير ستارگان ستاره زرد كوتوله اى بيش نيست، كه در شاخه اى مارپيچى نزديك حاشيه خارجى كهكشان جا دارد. براى ساكنين زمين خورشيد مهمترين ستارگان است، اشعه آن منبع حرارت، نور، مواد غذائى، سوخت و قدرت است. در طى حركت ظاهرى روزانه خود در آسمان به رشد گياهان كمك ميكند زمين را گرم ميسازد آب را از منابع مختلف تبديل به بخار ميكند در توليد بادها سهيم است و اعمال بسيار ديگر نيز انجام ميدهد كه جملگى آنها براى وجود انسان اهميت حياتى دارد. ابعاد و فواصل: فاصله متوسط خورشيد از زمين 000/490/149 كيلومتر است (فاصله خورشيد را از زمين ميتوان بوسيله اختلاف منظر خورشيد يا بوسيله سومين قانون از قوانين كپلر تعيين كرد) قطر متوسط خورشيد 400/390/1 كيلومتر حدود 1/109 برابر قطر زمين است و حجمش 000/300/1 برابر حجم زمين ميباشد. جرم خورشيد را ميتوان بوسيله جاذبه گرانشى آن بر زمين حساب كرد و آن 33

1 × 982 / 1 گرم يا قريب 27

10 × 2 تن ميباشد (950/331 برابر جرم زمين) از روى جرم و حجم خورشيد ميتوان جرم مخصوص آنرا حساب كرد و آن 4/1 برابر جرم مخصوص زمين يا 4/1 برابر جرم مخصوص آب است جاذبه گرانشى خورشيد بر سطح رخشان كره مساوى 6/27 برابر جاذبه گرانشى بر سطح زمين ميباشد و بدين حساب شخصى كه بر كره زمين 50 كيلوگرم وزن داشته باشد بر خورشيد قريب 4/1 تن وزن خواهد داشت.

حركات خورشيد ـ خورشيد داراى حركات ظاهرى (= حركت يومى و حركات ساليانه) و حركات واقعى است. خورشيد در حركت يومى (حركت ظاهرى كره آسمان) شركت دارد. در نيمكره ما، از مشرق طلوع ميكند در طرف جنوب از نصف النهار محل ميگذرد و در مغرب غروب ميكند عبور آن از نصف النهار ظهر حقيقى را مشخص ميسازد خورشيد حركت (ظاهرى) ساليانه اى بدور زمين نيز دارد، كه هر روز آنرا قريب يك درجه از مغرب بطرف مشرق ميبرد در اين حركت خورشيد سالى يكبار از مقابل برجها ميگذرد، مدار اين حركت در صفحه دايرة البروج واقعست اين حركت در تاريخ نجوم اهميت فراوان داشته است. اعتدالين و انقلاب و ميل كلى مربوط به آن و سال شمس مبتنى بر آنست. علاوه بر اين حركات ظاهرى. حركت دورانى كهكشان خورشيد را با سرعت حدود 000/130/1 كيلومتر در ساعت در فضا ميگرداند، اما در داخل كهكشان هم خورشيد ثابت نيست بلكه با سرعتى قريب 400/72 كيلومتر در ساعت بجانب صورت فلكى جاثى على ركبتيه حركت ميكند و اينكه ما از اين حركت سريع خورشيد در فضا بيخبريم بسبب دورى اجرام فلكى است كه مأخذ تشخيص اين حركت وضعى خاصى نيز هست كه بر طبق ارصاد متعدد كلفهاى خورشيد و ارصاد طيفى دوره آن براى قسمتهاى مختلف خورشيد با تغيير فاصله از استواى خورشيد متفاوت است و اين امر دال بر اينست كه خورشيد جسمى صلب نيست. دوره حركت وضعى خورشيد در استواى آن حدود 25 شبانروز ميباشد. استواى خورشيد نسبت به صفحه دايرة البروج (صفحه مدار زمين) 15/ْ7 مايل است.

ساختمان طبقات سطحى و داخل خورشيد: اطلاعات ما از ساختمان خورشيد مستنبط از نورى است كه از آن ميتابد (يعنى آفتاب) و بر اثر آن بوسيله تجزيه طيفى ميتوان مواد موجود در خورشيد را تعيين كرد. طيف خورشيد طيفى است متصل و داراى خطوطى تيره كه به خطوط فراونهوه فر معروفند، از مطالعه اين خطوط معلوم شده است كه بسيارى از عناصرى كه در زمين ميشناسيم (ئيدروژن، اكسيژن، كربون، آهن، نيكل، سيليسيوم و غيره) در خورشيد وجود دارد. از اتمهاى موجود در خورشيد قريب 90 % اتم ئيدروژن و نزديك 10 % اتم هليوم است و اتمهاى ساير عناصر كمتر از 1/0 % ميباشند. ـ طبقات سطحى خورشيد بحالت گازى هستند و هر قدر بطرف مركز خورشيد بيشتر رويم دما و جرم مخصوص آن بيشتر ميشود قسمت درخشان خورشيد كه با چشم غير مسلح مرئى است طبقه گازى رخشان كره است كه بر اساس مطالعات طيفى انرژى تشعشعى خورشيد دماى سطح آنرا حدود 000/6 تا 000/7 درجه صد بخشى تخمين كرده اند. بر اساس ملاحظات و اطلاعات حاصل در باب خورشيد محققين طرحهايى براى ساختمان داخل خورشيد انديشيده اند كه بر طبق آنها دماى قسمت مركزى خورشيد حدود 000/000/15 يا شايد 000/000/20 درجه صد بخشى است. ماده مركزى خورشيد با فشار حدود 200 بيليون جو متراكم و حدود 10 بار از سرب سنگين تر است، معذلك بسبب زيادى فوق العاده دما هيچ ماده اى بحالت جامد يا مايع در خورشيد وجود ندارد و در واقع اعماق خورشيد گازى است تبهگن كه از جامدهايى كه ما ميشناسيم چگالتر است. جو خورشيد مشتمل بر طبقه اى بر گردان رنگينكره و تاج خورشيد است. اطلاعات از جوّ خورشيد مستخرج از كسوفهاى كلى است در كسوف كلى سال 1842 م. راصدين تاج خورشيد و زبانه هاى درخشان سرخ فامى را كه بالاى رخشانكره در تاج سر كشيده بود مشاهده كردند در كسوف كلى سال 1851 از عكاسى استفاده شد و ترقيات سريع حاصل آمد در 1869 چ. ا. يانگ و وهاركنس خطوط تازه اى در طيف تاج خورشيد كشف كردند كه هويت آنها 71 سال ناشناخته ماند و سرانجام راصدين را به جوّ خورشيد رهبرى كرد در 1870 يانگ طبقه رنگينكره را كشف نمود، رصد كسوفهاى كلى بعد و تكميل وسايل رصد و اختراعاتى مانند تاجنگار (تاج خورشيد) و خور طيفنگار (خورنگار) بر اطلاعات ما درباره جوّ خورشيد افزود.

فعاليت خورشيد و تشعشعات آن ـ جرم و شعاع و تابناكى خورشيد احتمالاً در طىّ چندين بيليون سال اخير تغيير معتنابهى نكرده است ولى بر سطح آن پديده هاى موقت چندى ظاهر ميشود كه از آنها به فعاليت خورشيد تعبير ميكنند و نواحيى از خورشيد را كه فعاليت در آنها نسبتاً شديد است نواحى فعال آن خوانند معروفترين نوع فعاليت خورشيد كلفهاى آنست مشعلهاى فورانهاى رنگينكره و زبانه هاى خورشيد انواع ديگر فعاليت خورشيد هستند. خورشيد همواره در فعاليت است و آن در زمين مؤثر ميباشد. از نتايج اين تأثيرات ضعيف شدن يا خاموشى صداى راديو و توليد صداهاى ناگهانى در راديو طوفانهاى مغناطيسى و شفق شمالى و شفق جنوبى است كه ساز و كار توليد آنها و فعاليت خورشيدى مسبب آنها بدرستى معلوم نيست ولى تعداد و شدت اين آثار زمينى هنگامى كه كلفها در منتهاى فعاليت هستند بيش از مواقع ديگر است و حتى بعضى از دانشمندان بحرانهاى اقتصادى و رفتار انسانى و جنگها و بسيارى از پديده هاى اجتماعى ديگر را وابسته به دوره كلفها ميدانند (كلف). خورشيد علاوه بر نور و حرارت، تشعشعات ديگر و ذراتى نيز صادر ميكند از آن جمله است اشعه فوق بنفش كه قسمتى از آنها به زمين ميرسند و عامل عمده آفتابزدگى هستند (مخصوصاً در پهنه هاى مستور از برف كه اشعه را منعكس ميكنند) خوشبختانه بيشتر اشعه فوق بنفش هنگام عبور از جوّ بوسيله لايه اى از اوزون كه در فرازاى 20 تا 30 كيلومترى زمين واقع است جذب ميشوند در غير اين صورت اشعه مذكور براى ما بسيار خطرناك بودند. براى اطلاع از استفاده ايكه بشر از خورشيد مى برد گوييم اگر 8/0 ريال قيمت برق براى هر كيلو وات در ساعت بپردازيم در هر ثانيه ميبايستى متجاوز از 000/000/200/38 ريال پول بدهيم. بر طبق شواهد زمين شناسى تشعشع انرژى از خورشيد لا اقل در يك بيليون سال اخير تقريباً ثابت مانده است منبع اين انرژى شگرف مورد تحقيقات فراوان قرار گرفته است و امروزه منبع انرژى خورشيدى را فعل و انفعال هسته اى ميدانند. (دائرة المعارف فارسى)

ستاره اى كه روشنايى روز از آن حاصل مى گردد، خورشيد مركز است مر سلسله سيارى را كه ما در آن واقع شده ايم و منظم كننده حركت زمين و ديگر سيارات و منبع حرارت و نور است و حيوة بخش عمده همه موجودات آليه مى باشد و علماى هيئت ثابت كرده اند كه خورشيد عبارتست از جرمى جامد و منظم و تاريك كه آنرا اتمسفر مضيىء و متشعشعى احاطه نموده است و فاصله ما بين خورشيد و زمين 149 ميليون كيلومترست و ضياى آن بما در مدت 8 دقيقه و 13 ثانيه ميرسد و 000/400/1 مرتبه بزرگتر از زمين است و قبل از زمان كوپرنيك معتقد بودند كه خورشيد و همه آسمانها و سيارات آنها به دور زمين مى گردند ولى امروز ثابت و مبرهن شده كه اين حركتى كه ما احساس مى كنيم از زمين است و خورشيد سياره ايست ثابت. (ناظم الاطباء)

«خورشيد در قرآن كريم»

نام خورشيد (شمس) در قرآن كريم 33 بار آمده است كه بخشى از آيات مربوطه را ميتوان در مضامين ذيل خلاصه نمود:

1 ـ خورشيد حادث، آفريده خداوند، مسخر اراده و در قبضه قدرت او است و چنين چيزى شايسته پرستش نخواهد بود. (و هو الذى خلق الليل و النهار و الشمس و القمر...) او (خدا) است كه شب و روز و خورشيد و ماه را بيافريد... (انبياء: 33). (و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بأمره)خورشيد و ماه و ستارگان رام فرمان اويند. (اعراف: 54) . (و من آياته الليل و النهار و الشمس و القمر لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدوا لله الذى خلقهن) شب و روز و خورشيد و ماه از نشانه هاى وجود خدايند، به خورشيد و ماه سجده مكنيد، بلكه آنكس را سجده كنيد كه آفريدگار اينها است. (فصلت: 37)

2 ـ خورشيد ابدى نيست و روزى عمرش سپرى ميگردد: (و سخر الشمس و القمر كل يجرى الى اجل مسمى) خداوند خورشيد و ماه را رام فرمان خويش ساخت، هر يك از آن دو براى مدتى معين در جريانند (لقمان: 29). (و اذا الشمس كورت) و هنگامى كه خورشيد درهم نورديده شود (تكوير: 1). (و سخّر الشمس و القمر كل يجرى لاجل مسمى يدبر الامر...) خورشيد و ماه را مسخر اراده خويش ساخت كه هر كدام تا وقت مقرر بگردش آيند، امر جهان را با نظامى استوار و آيات قدرت را با دلائلى روشن تنظيم نمود، باشد كه شما بملاقات پروردگارتان يقين كنيد. (رعد: 2)

3 ـ خورشيد حركت دارد: (و الشمس تجرى لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم ... لا الشمس ينغبى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل فى فلك يسبحون); خورشيد در قرارگاه خاص خود حركت ميكند، اين كار طبق اندازه گيرى مقتدرى آگاه صورت گرفته...نه خورشيد را سزد كه به ماه دسترسى پيدا كند و نه شب از روز پيشى ميگيرد و هر يك (از خورشيد و ماه، يا هر ستاره) در مدارى معين شناورند. (يس: 38 ـ 40)

4 ـ روشنائى خورشيد ذاتى و روشنائى ماه عارضى و كسبى است: (و هو الذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا) آن خداوند است كه خورشيد را درخشان و ماه را تابان قرار داد. (يونس: 5)

در حديث و همچنين در لغت آمده كه ضياء درخششى است كه در ذات چيزى باشد مانند درخشش چراغ، و نور درخششى كه از جاى ديگر برخاسته باشد، مانند شعاع. (و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا) خداوند ماه را در آنها نور و خورشيد را چراغ قرار داد. (نوح: 16)

«رواياتى در باره خورشيد»

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه خورشيد را سيصد و شصت برج است كه هر يك از آن بروج به وسعت جزيره اى از جزاير عرب است، و خورشيد هر روزى بر يكى از آنها فرود مى آيد.

از امام صادق (ع) نقل شده كه حضرت موسى (ع) از خدا خواست كه وى را به (وقت) زوال خورشيد (گذشتن آن از خط نصف النهار) آگاه سازد، پس خداوند يكى از فرشتگان را جهت اين امر بر او گماشت، آن فرشته گفت: هم اكنون زوال شد. موسى(ع) گفت: كى؟ ملك گفت: همين لحظه كه با تو سخن گفتم، در همين آن خورشيد پانصد هزار سال راه طى كرد.

از آن حضرت رسيده كه خداوند هنگام طلوع خورشيد ملكى گماشته كه ندا ميكند: اى فرزند آدم! بزا براى مردن و بساز براى ويران شدن و گرد آور براى فانى شدن. و ملكى گماشته كه هنگام غروب خورشيد بدين سان ندا كند: اى مردم! بخدا روى آوريد كه اندك مالى كه شما را كفايت كند به از مال بسيارى كه شما را بخود سرگرم نمايد و از ياد خدا غافلتان سازد.

عن جابر عن ابى جعفر (ع): «ان من وراء شمسكم هذه اربعين عين شمس ما بين شمس الى شمس اربعون عاما فيها خلق كثير ما يعلمون ان الله خلق آدم او لم يخلقه ...» . (بحار: 27 / 45)

از جابر جعفى نقل شده كه گفت: از امام باقر (ع) شنيدم فرمود: «همانا پشت اين خورشيد شما چهل خورشيد وجود دارد (عدد چهل گاه براى بيان كثرت استعمال شود) كه ما بين هر يك از آن خورشيدها چهل سال راه باشد، در آن عوالم آفريدگان بسيار بوند كه از آفرينش آدم بى اطلاع و بى خبر باشند...» . (بحار:27/45)

«بخشى از احكام شرعى خورشيد»

1 ـ طلوع خورشيد: پايان وقت نماز بامداد، پايان وقت وقوف اختيارى مشعر براى حاجيان در روز دهم ذيحجة الحرام، ابتداء وقت نماز عيدين (عيد فطر و عيد اضحى)، نفر دوم (يعنى كوچ حاجيان از منى در روز سيزده ذيحجه). چند عمل پيش از طلوع خورشيد مكروه است: جماع، خواب، عرضه كالا براى فروش.

2 ـ زوال خورشيد: آغاز وقت نماز ظهر و عصر و نوافل آنها. ابتداء وقت وقوف بعرفه در روز نهم ذيحجه. پايان وقت تلبيه حاجيان. استحباب آغاز احرام هنگام زوال روز ترويه (هشتم ذيحجة الحرام). آغاز نفر اول (كوچ كردن حاجيان از منى در روز دوازدهم ذيحجه). آخرين فرصت نيت روزه ماه رمضان براى كسى كه نيت را فراموش كرده يا ندانسته باشد كه ماه رمضان است، يا از سفر برگشته باشد، بشرط اينكه مفطرى بعمل نياورده باشد. بهترين وقت آغاز جنگ با كفار. پايان استحباب ترك آب و غذا در روز عاشوراء.

3 ـ غروب خورشيد: پايان وقت نماز عصر. آغاز وقت نماز مغرب و عشاء. هنگام جواز افطار براى روزه دار. پايان وقت وقوف بعرفات (در روز نهم ذيحجة الحرام).

4 ـ كسوف خورشيد: به «كسوف» رجوع شود.

5 ـ كراهت روبروى خورشيدن بودن هنگام جماع و دست به آب. (كتب فقهيه و حديثيه).

خَوَرنَق :

نام قصرى معروف در عراق عرب به ظَهر كوفه كه نعمان بن منذر (يا نعمان بن امرؤالقيس) از ملوك لخم ، براى يزدگرد اول (يا بهرام گور) بساخت ، اين كاخ با كاخ سدير كه نزديك آن بود ، در اشعار شعراى جاهلى آمده و از عجايب سى گانه جهان شمرده اند . خورنق معرّب «هوورز» (= داراى بام زيبا) يا «خورنر» (= جاى سور و ضيافت) يا «خورنگه» (= جاى نشستن به طعام خوردن) است .

خُوره:

نام مرضى است كه آن را آكلة و جذام خوانند.

رسول خدا (ص): غيبت، دين مسلمان را سريع تر از خوره اى كه به درون وى بيفتد از ميان مى برد. (بحار:75/220)

خوزستان:

استان معروف جنوب غربى ايران.

ابوهريره از حضرت رسول (ص) حديث آورده كه : «قيامت بپا نشود تا اينكه مسلمانان در سرزمين خوزستان و كرمان با گروهى از عجمان بجنگند كه سرخ پوست و ريز چشم و پهن بينى باشند و چهره هاشان به سپر ماند». (بحار:18/122)

خوزى:

جوهرى و ديگران گفته اند كه خوزى نژادى از مردم است. (مجمع البحرين).

در معجم البلدان آمده كه خوزى اهالى خوزستان را گويند. برخى گويند اهالى كوئى در اصفهان به اين نام موسومند. (ناظم الاطباء)

در حديث امام صادق (ع) آمده كه «و احذر مكر خوزى الاهواز فان ابى اخبرنى عن آبائه عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال: الايمان لا يثبت فى قلب يهودى و لا خوزى ابدا» . (مجمع البحرين و سفينة البحار)

از حضرت رسول (ص) حديث شده كه: «با خوزى سكونت مكنيد و با آنان هم وصلت مشويد كه در آنها رگى است كه به بى وفائى مى خواند. شايان تذكر است كه اين گونه روايات درباره بلاد هم از حيث سند و هم از حيث متن، ضعيف و فاقد اعتبار مى باشند، هر چند فرهنگ نويس به مقتضاى كار، ناچار به آوردن آنها باشد». (بحار:74/193)

خُوش :

خوب ، نغز ، نيك ، نيكو . مطبوع ، دل پسند . شاد ، شادمان . حَسَن . فرحان .

خوشا به حال:

خوشا به حالش: طوبى له. اميرالمؤمنين (ع): «مردمان به چيزى نگفتند: خوشا به حالش ، مگر آنكه روزگار، روز بدى را براى آن پنهان كرده بود (كه خوشى دنيارابقائى نباشد)».(نهج:حكمت278)

خوشامدگوئى:

به تازه وارد لفظ خوش آمدى يا معادل آن از هر زبانى گفتن.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «از شراره خوش آمدگوئى و ستايش اشخاص درباره خويش برحذر باشيد كه آن را در دل آدمى بوئى پليد است». (غرر)

از امام صادق (ع) آمده كه : «هر كس به برادر دينى خود مرحبا (خوش آمدى) بگويد خداوند تا قيامت برايش مرحبا بنويسد». (بحار:74/298)

خوش اخلاقى:

خوشخوئى. به «اخلاق» رجوع شود.

خوش باش:

خوش آيند كه تملق باشد. به «تملق» و «چاپلوسى» رجوع شود.

خوشبختى:

سعادت، نيك اخترى، مقابل شقاوت و بدبختى.

اميرالمؤمنين (ع): «حقيقت خوشبختى (خوشبختى راستين) آنست كه عمل آدمى به خوش بختى ختم گردد، و حقيقت بدبختى آن كه عمل آدمى به بدبختى خاتمه يابد». (بحار:5/154)

امام صادق (ع): از خوشبختى آدمى آنكه مركبى داشته باشد بر آن سوار شود و كارهاى خود را انجام دهد و نياز برادران را بدان برآورده سازد. (بحار: 46 / 171)

رسول خدا (ص): از خوشبختى آدمى آنكه خانه اش وسيع باشد. (بحار:76/152). از سعادت انسان آنكه همسرى شايسته و خانه اى وسيع و مركبى زيبا و فرزندى صالح داشته باشد. (بحار:76/154)

على ابن الحسين (ع): از خوش بختى آدمى آنكه محل كسبش در بلاد خودش باشد و با دوستان صالحى سر و كار داشته باشد و او را فرزندى بود كه در شئون زندگى، وى را يارى دهد. (بحار: 103 / 7)

در حديث رسول (ص) آمده كه خداوند ميفرمايد خوشبخت ترين مردم نزد من كسى است كه سبكبار بوده و سهم وافرى از نماز داشته باشد و پنهان از ديد مردم عبادت پروردگارش را بشايستگى انجام دهد و در ميان مردم داراى شهرتى نباشد و در امر روزى بقدر كفاف قانع بود و مرگش زود فرا رسد و مال فراوانى بجاى ننهد و گريه كنندگان بر او اندك باشند. (بحار:72/57)

از امام صادق (ع) آمده كه اگر خواستى خوشبختى يا بدبختى كسى را بدانى به احسانى كه درباره مردم ميكند بنگر كه اگر احسانش به كسانى ميرسد كه شايسته احسان ميباشند بدانكه وى خوش بخت است و اگر بنا اهلان نيكى و احسان ميكند بدانكه وى را نزد خدا ارجى نباشد. (بحار:74 / 414)

از حضرت رسول (ص) روايت است كه از خوشبختى آدمى است كه همسرى شايسته و فرزندانى نيكوكار و دوستانى صالح داشته باشد و روزيش در آن شهر يا روستا باشد كه در آن زندگى ميكند. (كنز العمال: 43417)

و از آن حضرت رسيده كه خوشبخت ترين مردم كسى است كه با بزرگان خلطه و آميزش داشته باشد. (بحار:74 / 185)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خوشبخت كسى است كه از ديگران پند گيرد و نصيحت پذير باشد. (بحار: 10 / 89)

به «بخت» و به «سعادت» نيز رجوع شود.
back page fehrest page next page