back page fehrest page next page

11 ـ «من صدق لسانه زكى عمله، و من حسنت نيّته زيد فى رزقه، ومن حسن برّه باهله زيد فى عمره» هر كه زبانش راست است كارش پاك است، و هر كه نيتش نيكو بود روزيش فزون گردد، و هر كه به

شايستگى و درستى به خانواده اش نيكى و احسان كند به عمرش افزوده گردد.

12 ـ «انّ لِلّه عقوبات فى القلوب والابدان: ضنك فى المعيشة، و وهن فى العبادة، و ما ضرب عبد بعقوبة اعظم من قسوة القلب» خداى را كيفرهائى است قلبى و بدنى: تنگى معيشت، و سستى در عبادت; و كيفرى سخت تر و سنگين تر از سخت دلى نباشد.

13 ـ «من علّم باب هدى فله مثل اجر من عمل به ولا ينقص اولئك من اجورهم شيئا; ومن علّم باب ضلال كان عليه مثل اوزار من عمل به ولا ينقص اولئك من اوزارهم شيئا» هر كه بابى از ابواب هدايت به مردم بياموزد آموزنده به اندازه كسانى كه بدان عمل كنند پاداش برد بى آنكه از پاداش آنان چيزى كاسته گردد. و هر كه بابى از ابواب ضلالت به ديگران تعليم كند وى در جرم عاملان به آن علم شريك بود بى آنكه از جرم آنها چيزى بكاهد.

14 ـ «لو يعلم السائل ما فى المسألة ما سأل احد احدا، ولو يعلم المسؤول ما فى المنع ما منع احد احدا» اگر آنكه حاجت خويش را به ديگران عرضه مى كند مى دانست كه خواهش كردن و رو زدن به مردم چه قدر بد است هرگز كسى از كسى

خواهش نمى كرد، و اگر آنكه از او خواهش مى شود مى دانست كه دريغ كردن و ردّ خواهش نمودن چه منقصتى دارد هرگز احدى از احدى دريغ نمى كرد.

15 ـ «ان الله يتعهد عبده المؤمن بالبلاء كما يتعهد الغايب اهله بالهديّة، و يحميه عن الدنيا كما يحمى الطبيب المريض» خداوند بنده مؤمن خود را به بلاء و گرفتاريهاى زندگى وارسى مى كند (كه وى را بسازد و به خامى خويش ادامه ندهد) آنچنان كه مسافر، خانواده خود را به هديه مورد لطف قرار مى دهد، و او را از دنيا پرهيز مى دهد (موانعى برايش پيش مى آورد كه به زيادت به لذتهاى دنيا كامرانى نكند) چنان كه پزشك بيمار را پرهيز مى دهد.

16 ـ «الكسل يضر بالدين والدنيا» تنبلى به دين و دنيا (ى آدمى) زيان مى زند.

17 ـ «انّ اشدّ الناس حسرة يوم القيامة عبد وصف عدلا ثم خالفه الى غيره» افسوسمندترين مردم در روز قيامت بنده اى است كه مردم را به كار شايسته يا روش شايسته اى بخواند و خود برخلاف آن عمل كند. (تحف العقول: 301ـ308)

مُحَمَّد :

بن على بن موسى بن جعفر عليهم السلام ملقب به جواد و تقى. مادرش سبيكه يا خيزران، نهمين امام معصوم از ائمه

مسلمين از جانب خدا.

ولادتش در مدينه به سال 195 پانزدهم يا هفدهم رمضان يا دهم رجب، وفات آن بزرگوار در بغداد آخر ذيقعده سال 220 هجرى قمرى بوده. آن حضرت در سن هفت سالگى كه پدر ارجمندش وفات يافت به مقام امامت رسيد. على بن اسباط گويد: از مدينه عازم مصر بودم مى خواستم شمايل و خصوصيات اندام حضرت جواد را دقيقاً به ذهن بسپارم كه به دوستانم در مصر بازگو كنم، حضرت متوجه شد كه من در او مى نگرم به سجده افتاد و سپس فرمود: خداوند آن حجت را كه در مورد پيامبران داشته همان را در مورد امامان مقرر فرموده كه فرمود: (و آتيناه الحكم صبيّا) (او را در كودكى فرمان داديم). و آن ايام اوان وفات حضرت رضا (ع) و آغاز امامت حضرت جواد (ع) بود كه به جهت كودكى آن جناب شيعيان حالت تحير و سرگردانى داشتند، جمعى از بزرگان شيعه مانند ريّان بن صلت و صفوان بن يحيى و محمد بن حكيم و عبدالرحمن بن حجاج و يونس بن عبدالرحمان به خانه عبدالرحمن بن حجاج در بركة زلول گرد آمده بودند و بر مصيبت درگذشت حضرت رضا (ع) مى گريستند; در اين بين يونس بن عبدالرحمن به سخن

آمد و گفت: شما گريه را رها سازيد و بگوئيد اكنون به چه كسى رجوع كنيم و تا گاهى كه محمد بن على از سن كودكى نگذشته مسائل دينمان را از چه كسى بپرسيم؟ ريّان بن صلت چون اين سخن را از يونس شنيد برخاست و دست خود را به گلوى يونس فرو برد و شروع كرد به سر و روى او زدن و به وى گفت: تو اظهار ايمان مى كنى در صورتى كه هنوز در شك و ترديد بسر مى برى، اگر محمد بن على از جانب خدا داراى مقام امامت باشد حتى اگر يك روز از عمرش گذشته باشد به منزله پيرى دانشمند و بالاتر از آن خواهد بود و در غير اين صورت اگر هزار سال هم از عمر او گذشته باشد فردى عادى است، مسئله سن و سال مطرح نيست!! وجوه شيعه كه در آن مجلس بودند نيز به همين منوال يونس را سرزنش نمودند; و اين واقعه مصادف بود با موسم حج، پس هشتاد تن از علماى شيعه بغداد و شهرستانهاى ديگر عازم مكه شدند بدين منظور كه به مدينه رفته حضرت جواد را ملاقات نمايند، پس در سفر حج به مدينه شدند و در خانه امام صادق (ع) كه خالى بود گرد آمدند، در اين حال عبدالله بن موسى كه داعيه امامت داشت وارد مجلس شد و جارچى او ندا داد كه اينك فرزند پيغمبر هر

كه مسئله اى دارد از او بپرسد. پس سخنگوى انجمن كه مسائلى آماده كرده بود به پرسش مسائل خود پرداخت، ديدند پاسخهاى عبدالله پاسخى نيست كه آنها را قانع كند همه مضطرب و اندوهناك گشتند حتى برخى عازم بازگشت به بغداد شدند ناگهان از صدر مجلس درى گشوده شد و غلام حضرت به نام موفق به در آمد و گفت: ابوجعفر امام جواد وارد شد. همه بپاخاستند و وجود مقدسش را استقبال نمودند، پس حضرت وارد شد و نشست. مجلس در حال سكوت مطلق بود و تنها آنكه آماده سؤال مسائل بود برخاست و مسائل خويش را مطرح ساخت و امام پاسخ مى گفت تا مسائل به پايان رسيد همه از جوابهاى امام شادمان و فرحناك گشتند و آن جناب را دعا كردند و به مدح و ثناى آن بزرگوار پرداختند و با شادى تمام از نزد او برخاستند و حضرتش را بدرود گفته به وطن بازگشتند.

پس از اينكه مأمون عباسى بعد از وفات حضرت رضا (ع) به بغداد بازگشت حضرت جواد را به بغداد دعوت نمود و در آنجا دختر خود ام الفضل را به حباله نكاح آن حضرت درآورد و با وجود اينكه فاميل بنى عباس مخالف اين وصلت بودند ولى از آنجا كه

مأمون شيفته شخصيت علمى و اخلاقى و كمالات كامل الابعاد آن جناب شده بود بدين امر اقدام نمود و جهت اثبات مقام او مجلسى ترتيب داد و دانشمندان بزرگ بغداد مانند يحيى بن اكثم بدان بخواند و با سؤال مسائل مهمه يحيى و پاسخهاى وافى و شافى آن حضرت در جمع اعيان بنى عباس فضل و فضيلت امام بر آنها آشكار گشت و مأمون مخالفت آنان را بدين كار فيصله داد. پس از چندى حضرت به عزم حج و به اتفاق همسر عازم مدينه شد و در آنجا ببود تا سال 220 كه دوران خلافت معتصم رسيد و وى از وجود آن حضرت در مدينه و توجه مردم به او به وحشت افتاد و و وجود آن جناب را براى خود خطر دانست پس حضرت را از مدينه به بغداد احضار نمود و در همان سال به نقلى او را به وسيله همسرش مسموم ساخت و به شهادت رسيد و در مقابر قريش به كنار جدش امام موسى بن جعفر (ع) به خاك سپرده شد.

«فرزندان امام جواد (ع)»

فرزندان آن حضرت به نقل ابن بابويه عبارت بودند از: حضرت على الهادى و موسى مبرقع و حكيمه و خديجه و ام كلثوم.

«ياران امام جواد (ع)»

باب آن حضرت عثمان بن سعيد سمّان

بود و ازياران مورد اعتماد او ايوب بن نوح و جعفر بن محمد احول و حسين بن سلم بن حسن و مختار بن زياد عبدى بصرى و محمد بن حسين بن ابى الخطاب كوفى بوده.

و از ياران آن حضرت شاذان بن خليل نيشابورى و نوح بن شعيب بغدادى و محمد بن احمد محمودى و ابويحيى جرجانى و ابوالقاسم ادريس قمى و على بن محمد و هارون بن حسن بن محبوب و اسحق بن اسماعيل نيشابورى و ابوحامد احمد بن احمد مراغى و ابوعلى بن بلال و عبدالله بن محمد حصينى و محمد بن حسن بن شمّون بصرى بوده. (بحار: 50)

«از سخنان امام جواد (ع)»

1 ـ قال له رجل: اوصنى. قال: «و تقبل»؟ قال: نعم. قال: «توسّد الصبر و اعتنق الفقر و ارفض الشهوات و خالف الهوى و اعلم انك لا تخلو من عين الله، فانظر كيف تكون»: مردى به آن حضرت گفت: مرا اندرز ده، فرمود: مى پذيرى؟ وى گفت: آرى. فرمود: صبر را بالش خويش ساز، و فقر را به آغوش بگير و شهوات را به دور انداز و با دلخواه خود مخالفت كن و بدان كه هميشه در برابر ديدگان خدائى، پس مراقب خويش باش كه چگونه باشى.

2 ـ و قال: «اوحى الله الى بعض الانبياء:

امّا زهدك فى الدنيا فَتُعَجِّلُك الراحة، واما انقطاعك الىّ فيعززك بى، ولكن هل عاديت لى عدوا و واليت لى وليا؟»: خداوند به يكى از پيامبران وحى نمود: اما بى رغبتيت به دنيا در همين دنيا به نتيجه اش دست يافتى كه آسوده (از هم و غم دنيا) زيستى (پس نشايد كه از من انتظار مزد و پاداشى در ازاء آن داشته باشى) و اما بريدگيت از مخلوقين و توجه كاملت به من سبب شد كه در اين جهان نيرومند زندگى كنى (اين نيز به پاداشش در اين جهان رسيده اى) ولى آيا با يكى از دشمنانم دشمنى كردى، يا با يكى از دوستانم دوستى نمودى؟.

3 ـ و روى انه حمل له حمل بزّ له قيمة كثيرة، فسلّ فى الطريق، فكتب اليه الذى حمله يعرّفه الخبر. فوقّع بخطه: «انّ انفسنا و اموالنا من مواهب الله الهنيئة و عواريه المستودعة، يمتّع بما متّع منها فى سرور و غبطة، ويأخذ ما اخذ منها فى اجر و حسبة، فمن غلب جزعه على صبره حبط اجره، و نعوذ بالله من ذلك»: روايت شده كه بار جنس قماشى از آن حضرت را كه ارزش زيادى داشت در بين راه كه مى آوردند راهزنان ببردند، حامل بار، اين واقعه را كتبا گزارش داد، حضرت در پاسخ مرقوم داشت: جان و مال ما از بخششهاى گواراى خداوند و از

عاريتهائى است كه موقتا در اختيار ما نهاده است، تا آنجا كه از آن بهره مند گرديم مايه خوشى و شادى، و آنچه را كه از ما بستاند موجب اجر و ثواب باشد، و هر كه ضعف و بيتابيش در اين باره بر صبر و استقامتش غالب گردد اجرش ضايع شود، و ما از اين حالت (ناستوده) به خدا پناه مى بريم.

4 ـ «من اصغى الى ناطق فقد عبده، فان كان الناطق عن الله فقد عبدالله، و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس»: هر كه گوش دل به گوينده اى دهد به حقيقت وى را پرستيده است: اگر گوينده از طرف خدا باشد خدا را پرستيده، و اگر وى از زبان ابليس سخن بگويد در حقيقت ابليس را پرستش نموده است.

5 ـ «من شهد امرا فكرهه كان كمن غاب عنه، و من غاب عن امر فرضيه كان كمن شهده»: هر كه در صحنه كارى حضور داشته باشد و از آن كار ناخوشنود بود، مانند كسى است كه از آن صحنه غايب باشد (در خير و شر آن كار و ثواب يا عقاب آن شريك نخواهد بود) و هر كه از صحنه كارى غايب باشد (و در وقت انجام آن عمل حضور نداشته و از آن واقعه بى اطلاع باشد) ولى (چون بشنود) از آن كار خوشنود باشد، مانند كسى است كه حاضر صحنه بوده (و از آن

كار آگاه باشد، كه در ثواب و عقاب آن شريك خواهد بود).

6 ـ «تأخير التوبة اغترار، و طول التسويف حيرة، و الاعتلال على الله هلكة، و الاصرار على الذنب أمن لمكرالله، ولا يأمن مكرالله الاّ القوم الخاسرون»: پس انداختن توبه گولى و فريب خوردگى است. و بسيار امروز و فردا كردن (در بازگشت به سوى خدا) سرگردانى است. و اهمال كارى در امرى كه مربوط به خدا باشد تباهى و هلاكت است. و ادامه دادن به گناه بى آنكه در صدد ترك آن باشى، به حقيقت ايمنى از مكر خدا است، و جز گروه زيان كاران از مكر خدا ايمن نباشند.

7 ـ «اظهار الشىء قبل أن يستحكم مفسدة»: برملا نمودن كارى كه هنوز كاملا استوار نگشته باشد مايه تباهى آن كار است.

8 ـ «المؤمن يحتاج الى توفيق من الله و واعظ من نفسه و قبول ممن ينصحه»: مؤمن (به سه امر) نيازمند است: به توفيقى از جانب خداوند، و يك واعظ در وجود خودش، و حالت پذيرشى از آن كه وى را پند دهد. (تحف العقول)

مُحَمَّد :

بن فرات جعفى كوفى در آغاز از وابستگان به امام باقر و امام صادق (ع) و از جمله رواة بوده و سپس منحرف گشت و

به غلو گرائيد از اين رو اصحاب او را ضعيف شمارند و به روايت او وقعى ننهند. رواياتى از حضرت رضا (ع) در قدح و لعن و امر اصحاب به بيزارى از او رسيده است.

مُحَمَّد :

بن فرج رخجى از اصحاب حضرت رضا (ع) و حضرت جواد (ع) و حضرت هادى (ع) و در نقل حديث موثق بوده است. (جامع الرواة)

محمد خود گويد: نامه اى از امام هادى (ع) به من رسيد بدين مضمون كه كارهايت را سامان ده و خويشتن را مهيا ساز. من مراد امام را از اين دستور درك نكردم ولى حسب الامر خود را آماده نمودم، چند روزى نگذشت كه مأموران حكومت آمدند و مرا دست بسته به زندان بردند و اموالم را مصادره نمودند. هشت سال در زندان بودم ناگهان نامه اى از آن حضرت بدست من رسيد كه در آن نوشته بود: به سمت غربى ممان. من در شگفت بودم كه اين چه فرمان است كه امام به من زندانى مى دهد؟! ولى ديرى نشد كه مرا از بند رها كردند. وى پس از رهائى از زندان در بغداد نماند چه وى دريافت كه مراد حضرت عدم اقامت در آنجا بوده و به سرّمن رأى رفت. محمد گويد: چون به سامرّاء رفتم به حضرت نامه اى نوشتم كه دعا كنيد اموالم به من

برگردد. حضرت در پاسخ نوشت: به همين زودى اموالت به تو برمى گردد ولى ترا سودى نمى دهد. على بن محمد نوفلى گويد: چيزى نگذشت كه اموال و املاك محمد از سوى حكومت آزاد شد اما پيش از آنكه حكم آزادى اموال به وى برسد او از دنيا رفت. (بحار: 50/140)

مُحَمَّد فريد :

فرزند مصطفى وجدى. از نويسندگان گران مايه و بحّاث مصر، وى در اسكندريه متولد و بدانجا نشو و نما كرد و روزگارى در دمياط بزيست و سپس به اتفاق پدر به سويس منتقل شد و در آنجا مجله «الحياة» منتشر ساخت و نيز در آنجا رساله خود به نام «الفلسفة الحقة فى بدايع الاكوان» نشر داد (1899) و سپس كتاب «تطبيق الديانة الاسلامية على نواميس المدنية» تأليف نمود، كه در آغاز آن را به زبان فرانسه نوشت و سپس به همين نام به زبان عربى ترجمه نمود و در چاپ بعد آن را به نام «المدنية و الاسلام» موسوم ساخت، آنگاه در قاهره اقامت گزيد، و شغل كوچكى را در سازمان اوقاف اتخاذ نمود، و سپس چاپخانه اى در آنجا تاسيس نمود و در آن چاپخانه به نشر روزنامه «الدستور» پرداخت و پس از مدتى مجله هفتگى «الوجديات» جايگزين آن ساخت، و پس

از آن كتاب معروف خود «دائرة معارف القرن الرابع عشر او القرن العشرين» به رشته تاليف درآورد، و از آن پس اوقات خويش را به مطالعه و تاليف منحصر نمود، از ديگر كتب او است: «ماوراء المادة» در دو جزء. «صفوة العرفان» كه تفسير كوتاهى است. «الحديقة الفكريه فى اثبات وجود الله بالبراهين الطبيعية» و «المرأة المسلمة» در رد بر «المرأة الجديدة» به قلم قاسم امين. و «الاسلام فى عصر العلم» در دو جزء. و «كنزالعلوم واللغة». و «على اطلال المذهب المادى» و «مجموعة الرسائل الفلسفية» و «المعلمون» و قريب ده دوازده سال مجله «الازهر» را اداره مى كرد تا اين كه دو سال پيش از مرگش از اين سمت كنار گرفت و به استراحت پرداخت. وى شأن خويش را والاتر از اين مى دانست كه در مجامع و مجالس عمومى شركت كند. در خانه خود مراجعين را مى پذيرفت. وى به سال 1373 در قاهره درگذشت. (اعلام زركلى)

مُحَمَّد :

بن مارد تميمى كوفى، عربى تبار و پدر زن يا داماد يا برادر زن محمد بن مسلم ثقفى: از ياران امام صادق و امام كاظم (ع)، وى مردى ثقه و محلّ اعتماد و وثوق بوده، داراى كتابى است در حديث كه حسن بن محبوب آن را روايت كرده است. (تنقيح

المقال)

مُحَمَّد :

بن مسعود بن محمد، سعدالدين كازرونى، محدث است و احاديث بسيارى شنوده و از محدثين مشهور مانند مزى و جماعتى اجازت گرفته و رواياتى را با سلسله اسناد آنها نقل نموده است.

از مؤلفات او است: «المغنى الموجز» و «الاحاديث الاربعون» و «شرح المشارق» و «المنتقى، فى مولد المصطفى» كه اين كتاب را به فارسى تدوين نموده و فرزندش عفيف الدين آن را به عربى ترجمه كرده است. (اعلام زركلى)

مُحَمَّد :

بن مسلم بن رياح ثقفى كوفى طحّان اعور. وى در اصل از اهل طائف بود و در كوفه سكونت داشت. محمد از چهره هاى درخشان و بزرگترين فقيه شيعه بوده كه از حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) حديث شنوده و دانش سرشارى فرا گرفته و نزد محدثين سنت نيز مورد وثوق بوده كه از او حديث نقل نموده اند. مرحوم كشى در رجال خود گفته: وثاقت وى مورد اجماع شيعه است و او را افقه پيشينيان دانسته اند. (جامع الرواة)

هشام بن سالم گويد: هرگاه بين من و زراره در مسئله اى اختلاف مى افتاد و به محمد بن مسلم مراجعه مى كرديم وى در

جواب باز نمى ماند و فوراً مى گفت: ابوجعفر (ع) در اين مسئله چنين فرمود يا مى گفت: ابوعبدالله (ع) چنين فرمود.

وى مردى ثروتمند و مال دار بود، روزى امام باقر (ع) در مدينه به وى فرمود: اى محمد تواضع و فروتنى پيشه كن. وى محض اينكه به كوفه بازگشت ظرف خرمائى و ترازوئى فراهم نمود و به درب مسجد جامع كوفه نشست و فرياد مى زد: خرما دارم، خرما دارم. افراد قبيله ثقيف به دورش گرد آمدند و گفتند: اين چه كارى است؟ آبروى ما را بردى؟! وى گفت: مولايم به من چنين دستور داده ومن مخالفت او نخواهم كرد و از جاى خود برنخاست تا اينكه خرماهايش را فروخت. آنها گفتند: حال كه اصرار دارى به چنين كارهائى اشتغال داشته باشى پس آسيائى فراهم كن. وى به اصرار آنها آسيائى در بازار تهيه نمود و گندم آرد مى كرد.

هشام بن سالم گويد: محمد بن مسلم چهار سال در مدينه از امام باقر (ع) كسب فيض مى كرد و از محضر آن حضرت مسائل مى پرسيد و مى آموخت و پس از آن حضرت از امام صادق (ع) مسائل مى پرسيد. ابن ابى عمير گويد: از عبدالرحمن بن حجاج و حماد بن عثمان شنيدم مى گفتند: كسى از شيعه فقيه تر از

محمد بن مسلم نبود. ابن ابى يعفور گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: من نمى توانم همه وقت به خدمت شما برسم و اشخاص جهت سؤال احكام به من رجوع مى كنند و من پاسخ همه مسائل آنها را مستحضر نمى باشم چه كنم؟ فرمود: چه مانع است كه به محمد بن مسلم مراجعه كنيد كه وى از پدرم حديث شنيده و مورد پسند و احترام آن حضرت بوده. وى به سال 150 به سنّ 70 سالگى در كوفه درگذشت. (بحار: 47 و 46)

مُحَمَّد :

بن مسلم بن عقيل بن ابى طالب. مادرش كنيزى بوده. وى در كربلا در ركاب ابى عبدالله الحسين (ع) به دست ابومرهم ازدى و لقيط بن اياس جهنى به شهادت رسيد. (ابصار العين)

مُحَمَّد :

بن مسلم زهرى. به «زهرى» رجوع شود.

مُحَمَّد :

بن مسلمة بن خالد بن مجدعه انصارى اوسى از اصحاب رسول خدا بوده و در همه جنگها جز تبوك حضور داشته. وى پس از قتل عثمان خانه نشينى اختيار نمود و در سال 46 در مدينه از دنيا رفت. از فرازهاى زندگى او كشتن كعب اشرف بود. به «كعب» رجوع شود.

مُحَمَّد :

بن موسى بن جعفر (ع) ملقب به

عابد از اهل فضل و كمال و صلاح و سداد و از شب زنده داران بوده. وى در شيراز از جور بنى عباس مختفى بود و گويند به دست خود قرآن مى نوشت و به اجرت كتابت خود هزار بنده آزاد ساخت، سادات زيادى از نسل او بجا مانده. مزار او در شيراز معروف است.

مُحَمَّد :

بن يعقوب كلينى. به «كلينى» رجوع شود.

مُحَمَّد :

بن يوسف بن محمد، ابوعبدالله بن فخر گنجى شافعى، محدّث، از مردم گنجه بين اصفهان و خوزستان. وى در دمشق اقامت گزيد و به تشيع تمايل داشت، كتاب «كفاية الطالب فى مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب» و «البيان فى اخبار صاحب الزمان» از تاليفات او است. وى به سال 658 درگذشت. (اعلام زركلى)

«محمد رسول الله (ص)»

ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرة بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان ـ از آن حضرت رسيده كه چون نسب من به عدنان رسد باز ايستيد ـ مادرش آمنه بنت وهب بن عبدمناف بود كه هنگامى كه

محمد (ص) شش ساله بود و از نزد اخوالش بنى عدى در مدينه به مكه بازمى گشت در محل ابواء بين راه مدينه به مكه درگذشت.

اصبغ بن نباته گويد: از اميرالمؤمنين (ع) شنيدم مى فرمود: به خدا سوگند كه پدرم و جدّم عبدالمطلب و هاشم بن عبدمناف هرگز بتى نپرستيدند. عرض شد: پس آنها چه چيزى را پرستش مى كردند؟ فرمود: بر طبق دين ابراهيم به سوى كعبه نماز مى گزاردند و به همان دين ابراهيم معتقد و پايبند بودند. ابوالجارود گويد: از امام باقر (ع) معنى (وتقلّبك فى الساجدين) (ما جابجائى تو ـ محمد ـ را در ميان سجده كنندگان مى ديديم) پرسيدم فرمود: يعنى خداوند انتقال محمد را از پشت پيغمبرى به پشت پيغمبر ديگر از آدم به بعد تا اينكه او را از پشت پدرش عبدالله به ازدواج حلال بيرون آورد زير نظر داشت.

«نعت پيغمبر اسلام در قرآن»

شايان ذكر است كه در قرآن كريم حدود چهارصد آيه راجع به ابعاد گوناگون آن حضرت نازل گرديده كه بخشى از آنها مربوط به خصائص اخلاقى و شخصيت و هويت او مى باشد، و از اين بخش در اينجا به تعدادى از آنها اشاره مى شود:

1 ـ (ما كان محمد ابا احد من رجالكم و

لكن رسول الله و خاتم النبيين...). (احزاب: 40)

2 ـ (يا ايها النبىّ انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذيرا * و داعيا الى الله بإذنه و سراجا منيرا) (احزاب: 45 ـ 46)

3ـ (وما ارسلناك الاّ كافّة للناس بشيرا و نذيرا ولكنّ اكثر الناس لا يعلمون). (سبأ: 28)

4 ـ (وما ارسلناك الا رحمة للعالمين). (انبياء: 107)

5 ـ (هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحقّ ليظهره على الدين كلّه ولو كره المشركون). (صف: 9)

6 ـ (و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنابك شهيدا على هؤلاء و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكلّ شىء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين). (نحل: 89)

7 ـ (لقد منّ الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة وان كانوا من قبل لفى ضلال مبين). (آل عمران: 164)

8 ـ (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظّا غليظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر...). (آل عمران: 159)

9 ـ (وانّك لعلى خلق عظيم). (قلم: 4)

«كارنامه پيغمبر اسلام (ص)»

كارهاى مهمى را كه پيغمبر اسلام ظرف مدت 23 سال نبوتش انجام داد مى توان در اين امور خلاصه نمود:

1ـ آوردن دين تازه و نشر آن دين ـ به شايستگى ـ در ميان مردم آن عصر.

2ـ تشكيل حكومتى نوين، مردمى و جامع الابعاد.

3ـ قبايل پراكنده عرب آن روز را كه قرنها بر اثر جنگهاى خونين به دشمنى و خصومت عادت كرده بودند، به زير خيمه اتحاد و اتفاق گرد آورد و خوى خصومت آنها را به خوى برادرى و اخوت مبدل ساخت.

4ـ مجموعه قوانين دين خويش را ظرف مدتى كوتاه آنچنان در جامعه و حتى آن عصر پياده كرد، و قوانين اخلاقى، اجتماعى، عبادى اسلامى را به نحوى به اعماق دلهاى سخت مردم جاهليت و به درون خانه ها و خانواده ها رسانيد كه دين اسلام به صورت شيوه و رسم مألوف در آمد و به عنوان سنت رسول شناخته گرديد.

«پيغمبر اسلام از ولادت تا بعثت»

آن حضرت در عام الفيل 571 ميلادى 53 هـ ق ، و مشهور ميان اماميه 17 ربيع الاول و نزد عامه و نيز به انتخاب مرحوم

كلينى 12 اين ماه، در شهر مكه متولد گرديد.

از امام صادق (ع) رسيده كه روز ولادت آن حضرت همه بتها به رو درافتادند و ايوان كسرى به لرزه درآمد و چهارده كنگره آن سقوط كرد و درياچه ساوه فرو رفت و وادى سماوه فيضان نمود و آتشكده فارس خاموش شد و قريش از آن روز به عظمت ياد شدند و آن طايفه را آل الله خواندند.

back page fehrest page next page