back page fehrest page next page

اندكى بعد از اين واقعه نادر يكى از دختران محمد شاه را به همسرى نصرالله ميرزا دومين پسر خود در آورد و مجدداً محمد شاه را به سلطنت هندوستان منصوب كرد و به دست خويش تاج شاهى بر سر او نهاد و پس از دو ماه اقامت در دهلى ، روز شنبه هفتم ماه صفر 1152 با غنائم فراوان عزيمت ايران كرد .

«در خوارزم و بخارا»

نادر ضمن بازگشت از هند چون از طغيان خدايار خان عباسى حكمران سند خبر يافت به تنبيه او همت گماشت و پس از شكست دادن و اسير كردن و بخشودن وى ، متوجه هرات گشت و چهل روزى در آنجا اقامت جست و غنائم سفر هند را به معرض تماشاى مردم گذاشت و پس از ورود به قندهار كمر به قلع و قمع ازبكان بخارا و خوارزم بست و قسمتى از سپاه خود را نيز به سركوبى لگزيه داغستان فرستاد ، و خود عزيمت تركستان كرد و با بستن پلى محكم به آمويه ، با لشكر از رودخانه عبور كرد و چون والى و سران بخارا در يك منزلى شهر به حضور وى رسيدند و عرض انقياد كردند، سپاه نادرى به صوب خوارزم روى آورد و پس از جنگى كه با خوارزميان در پيوست نادر پيروز شد و خوارزم را به تصرف آورد و پس از فتح خيوه ، از راه مرو متوجه كلات شد . در اين سال نادر به اوج قدرت و جهانگشائى رسيده بود . پس از رسيدن به كلات و يك ماهى اقامت در آنجا و ساختن كاخى براى خويشتن و خزانه اى براى جواهرات و غنائم هند ، به مشهد رفت و جشنى با شكوه به فرخندگى فتوحات خود برپا كرد و پس از دو ماه اقامت در مشهد به قصد سركوبى لگزيه ، متوجه داغستان شد ، اما در اين سفر جنگى ، مثل گذشته فتح و ظفر همعنان ركاب جهانگشاى افشار نبود يك سال و نيم جنگهاى وى در داغستان مدت گرفت و تلفات سنگينى به سپاهش وارد آمد ، در همين سفر بود كه نادر به كور كردن رضاقلى ميرزا فرزند ارشد خود فرمان داد و از آن پس ، يكباره اخلاق و رفتار وى ديگرگون گشت و بدبينى و قساوت فوق العاده اى در او پديد آمد ، به اندك ناملايمى فرمان قتل سرداران و رعيت را صادر مى كرد و در برابر كوچكترين لغزش اغماض و تسامح روا نمى داشت .

در همين هنگام چون دولت عثمانى شرايط نادر را در قبول مذهب جعفرى به نام ركن پنجم اسلام رد كرده بود ، نادر براى چهارمين بار لشكر به سوى عثمانى كشيد (زمستان 1155) و از راه شهر زور متوجه كركوك شد و پس از تصرف شهر زور و كركوك و اربيل ، شهر موصل را در محاصره گرفت و سرانجام در قارص شكست سختى به سپاه تازه نفس عثمانى داد و با غنيمت فراوانى از راه اصفهان روانه خراسان شد . اندك اندك نارضايتى مردم ايران از سخت گيرى هاى نادر فزونى گرفته بود ، و همه نزديكانش از خشم او بر جان خود بيمناك بودند ، حرص عجيبى به جمع آورى جواهر و گرفتن مال رعيت بر وجودش غلبه كرده بود هر كس از گوشه اى نواى مخالفى ساز كرده و علم طغيان برافراشته بود ، از جمله طهماسب قلى خان جلاير در سيستان، و كردهاى خبوشان در سرتاسر خراسان . نادر به قصد سركوبى كردها متوجه خبوشان شد و در فتح آباد نزديك خبوشان خيمه زد و شامگاه دوم جمادى الثانى 1160 در خيمه و بستر خواب خويش به دست چند تن از امراء افشار و قاجار كشته شد .

بازن طبيب مخصوص نادرشاه كه خود هنگام قتل نادر در اردوى وى و ملازم او بوده است، پس از اشاره به آشفتگى و دگرگونى حال نادر در سال آخر عمرش و طغيان هائى كه در گوشه كنار ايران احساس مى شد مى نويسد :

«پادشاه در اطراف خود جز زمزمه عصيان و فساد نمى شنيد پيك هاى او را بازداشت مى كردند ، اوامر او منقطع مى شد هر روز او را از طغيان نوى خبر مى دادند ، درد او روز به روز افزون تر مى گشت و هيچ چيز تشويش و اضطراب او را تسكين نمى داد وى نخست خانواده و تمول خود ، همه را به كلات معروف فرستاد ، همينكهخيالش از آن طرف راحت شد چنان وانمود كرد كه از تمام فتنه ها بى خبر است ... چند روز بود كه همواره اسبى را زين كرده و آراسته در حرم آماده داشت او نيك مى ديد و شك نداشت كه چندى است توطئه اى بر ضد او چيده شده است و زندگى او در خطر است ولى عاملان توطئه را نمى شناخت در ميان درباريان ناراضى تر و شورش طلب تر از همه كس دو تن بودند ، يكى محمد قلى خان كه خويش او بود و سردارى نگهبانان او را داشت دوم صلاح خان كه مباشر ناظرخانه او بود ، نادرشاه را باكى از صلاح خان نبود زيرا شغلش اقتضا نمى كرد كه او را در لشكريان نفوذى باشد و بيم او بيشتر از محمد قلى خان بود كه مردى رشيد و جنگى بود ... نادرشاه در اردوى خود چهار هزار تن سپاهى از افغانان داشت كه اين افواج از يك طرف او را از جان مخلص و فدائى بودند و از طرف ديگر دشمنان ايرانيان (قزلباشان) بودند ، در همان شب كه نوزدهم ماه ژوئن را به بيستم آن ماه مى پيوست ، نادرشاه تمام سرداران افغانان را بخواند و به ايشان گفت «من از نگهبانان خود خرسند نيستم و چون علاقه و درستى و دليرى شما بر من هويداست شما را مأمور مى كنم كه فردا هنگام بامداد همه صاحب منصبان ايران (قزلباش) را بازداشت نمائيد و به زنجير بكشيد و اگر احياناً كسى از ايشان گستاخى نمايد و در مقام مقاومت برآيد از كشتن او دريغ نداريد . مقصود محافظت شخص من است و من مراقبت جان خود را به شما مى سپارم . سرداران افغان ... سربازان خود را مجهز و آماده ساختند . اما اين فرمان چندان پنهان نماند ... محمد قلى خان كه در همه جا جاسوس داشت صلاح خان را آگاه كرد ، اين دو سر كرده با امضاى سندى كتبى هر دو سوگند خوردند كه يكديگر را ترك نگويند و در همان شب دشمن مشترك خود را ، كه فرمان مرگ ايشان را براى روز آينده داده بود ، بكشند .

پس آن سند را به شصت تن از سرداران كه محرم ايشان بودند بنمودند ... همه اين سرداران سند را امضا كردند و متعهد شدند كه در ساعتى كه براى اجراى امر معين خواهد شد حضور به هم رسانند و آن ساعت هنگام غروب ماه بود كه در حدود دو ساعت پس از نيمه شب مى شد . نمى دانم فشار بى صبرى بود يا هوس خودنمائى كه پانزده يا شانزده تن از سركشان را پيش از رسيدن ساعت موعود به ميعاد كشيده بود ، شورشيان پاى اندر خيمه شاهى نهادند و آنچه را كه مانع گذشتن ايشان مى شد در هم شكستند ، تا به خوابگاه شاه رسيدند . بانگ و خروش او را بيدار كرد و با آواز دهشت آورى فرياد زد «كيست ؟ شمشير من كجاست ؟ اسلحه مرا بياوريد!» از شنيدن اين سخنان شورشيان را بيم برداشت و پس رفتند اما محمد قلى خان و صلاح خان ايشان را جرأت دادند ، نخست محمد قلى خان پيش دويد و يك ضربت شمشير چنان به او حوالت كرد كه شاه را سرنگون ساخت و از پاى درانداخت دو يا سه تن نيز از او سرمشق گرفتند و سرانجام صلاح خان كه شمشير به دست داشت به سوى نادر رفت و سر وى را بريد ... (نامه هاى طبيب نادرشاه ترجمه دكتر حريرى : 35 ـ 39)

نادِرَة :

بى مانند . مرد بى نظير و بى مانند. بذله . طريفة .

نادِم :

پشيمان. ج: ندّام و نادمون. عن ابى عبدالله(ع):«اربعة ينظرالله اليهم يوم القيامة: من اقال نادماً او اغاث لهفان او اعتق نسمة او زوّج عزبا» : از امام صادق(ع) روايت شده : چهار كس اند كه خداوند در قيامت به ديده رحمت در آنها بنگرد: آن كه پشيمانى پشيمان در معامله اى را بپذيرد و آن معامله را فسخ نمايد، وآن كس كه گرفتارى را به پناه خويش درآورد، و كسى كه امكانات ازدواج ناكرده اى را فراهم سازد، و كسى كه برده اى را آزاد نمايد . (بحار:7/299)

نادِى :

انجمن هنگامى كه با هم جمع شده و گفتگو كنند . ندوة . ج : اندية . (ولوطا اذ قال لقومه ... ائنّكم لتأتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر ...): و پيغمبر لوط را كه به قوم خويش مبعوث نموديم هنگامى كه به قوم خود گفت: شما كار زشتى مرتكب مى گرديد كه در ميان جهانيان بى سابقه است: با مردان نزديكى مى كنيد و راهزنى مى نمائيد و در انجمن خويش به كار ناپسند دست مى زنيد ... (عنكبوت:29) . (فليدع ناديه * سندع الزبانية). (علق:17)

ناديده گرفتن :

غمض عين . چشم پوشى كردن . تغافل . به «تغافل» رجوع شود.

نار :

آتش . مؤنث است و گاهى مذكر . ج: انوار . نيران . نيرة . (فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة) : از آن آتش برحذر باشيد كه سوخت آن آدميان و سنگها باشد (بقرة:24) . اميرالمؤمنين (ع) : «الحسد ياكل الايمان كما تاكل النار الحطب» : حسد آنچنان ايمان آدمى را مى خورد و نابود مى سازد كه آتش هيزم را . (نهج : خطبه 86)

«النار غاية المفرطين» : آتش سرنوشت و پايان كار بى باكان است (نهج : خطبه 157) . «انّ ما قرّبك من الله يباعدك من النار ، وما باعدك من الله يقرّبك من النار» : هر آن عمل كه تو را به خدا نزديك سازد از آتش بدورت مى دارد، و آنچه تو را از خدا دور سازد به آتش نزديكت نمايد (نهج : نامه 76) . «من اشفق من النار اجتنب المحرمات» : آن كه از آتش بترسد از گناهان دورى گزيند . (نهج : حكمت 31)

ناراحتى :

در زحمت بودن . به «گرفتارى» و «زحمت» رجوع شود .

ناربا :

آش انار . به «آش» رجوع شود .

ناز :

عشوه و كرشمه ، استغنا نشان دادن . به عربى دلال گويند . در حديث آمده : پارسائى كه به عبادت خويش بنازد هيچ عمل از او بالا نرود . (مجمع البحرين)

نازا :

ماده هر حيوان كه زاينده نباشد . سترون . عقيم . عاقِر .

قرآن كريم : خداى راست سلطنت آسمانها و زمين ، هر چه را بخواهد مى آفريند ، به هر كه خواهد فرزند ذكور عطا كند و به هر كه خواهد فرزند اناث را ، يا در يك رحم دو فرزند : دختر و پسر قرار دهد ، و هر كه را خواهد نازا گرداند . (شورى:50)

رسول خدا (ص) : با زن سياه چهره زاينده مهربان ازدواج بكنيد ، ولى با زن زيبا روى نازا ازدواج منمائيد ، كه من در قيامت در برابر ديگر امتها به كثرت جمعيت امتم مباهات مى كنم . (بحار:103/237)

نازائى :

نازا بودن ، سترونى ، عقم ، عقر.

(ويجعل من يشاء عقيما) خدا هر كه را خواهد نازا سازد . (شورى:50)

در حديث آمده كه شخصى از پيغمبر(ص) پرسيد بسا شود كه مردى عقيم باشد و از نطفه اش نسلى پديد نيايد سبب چيست ؟ فرمود : اگر نطفه سرخ و كدر بود پوك و بى مايه است و اگر شفاف بود مايه فرزند در آن وجود دارد . على بن محمد صيمرى گويد : به امام هادى(ع) عرض كردم : با زنى كه سخت مورد علاقه ام بوده ازدواج كرده ام ولى چندى از ازدواجمان مى گذرد و فرزندى نصيبمان نشده ؟ حضرت تبسمى نمود و فرمود : انگشترى را كه نگينش فيروزه باشد بگير و بر آن بنويس «ربّ لا تذرنى فردا و انت خير الوارثين» من اين كار كردم سال تمام نشد كه خداوند فرزند پسرى به من داد. (بحار:60 و 104)

ناز پرورده :

كسى كه به ناز و نعمت بزرگ شده باشد . مُدَلَّل . پيغمبر اكرم (ص) به ابوذر فرمود : در ميان امت من كسانى بوجود آيند كه در نعمت زاده و در نعمت زندگى كنند و تمام هم و غمّ آنها خوراك الوان و نوشابه هاى رنگارنگ باشد و كسانى آنها را به زبان ستايش كنند ، آنها بدان امت من باشند . (بحار:70/90)

نازِش :

نازيدن . حركات خوشاينده كه معشوقان بر عاشقان كنند . تَدَلُّل . تكبر .

نازِع :

بركننده و قطع كننده . برآمده . غريب . مشتاق يار و ديار . ج : نُزّاع ، نُزَّع ، نَزَعة . رسول الله(ص) : «صنفان لا تنالهما شفاعتى : سلطان غشوم عسوف ، وغال فى الدين مارق منه غير تائب ولا نازع» : دو گروه از امت من مى باشند كه شفاعتم نصيبشان نگردد: زمامدار ستم پيشه بيدادگر، و آن كه در امر دين بگزاف رود و از دين خارج شود و نه از كار خود توبه كند و نه از شيوه ناروايش دست بردارد. (بحار:25/268)

نازِعات :

جِ نازعة ، مؤنث نازع . (والنازعات غرقا) : سوگند به برآمدگان (يا بركنندگانِ) سخت پنهان شده (يا فرو رفته) (نازعات:1) . مراد از نازعات در اين آيه، يا ستارگان باشند كه از افقى برآمده و در افقى فرو روند . و يا كمانهائى كه در دست تيراندازان در راه خدا بركنندگان تير از خود و فرو برندگان در سينه دشمن بوند . و يا فرشتگان كه جان كافران را سخت بركنند آن چنان كه تيرانداز هنگام كشيدن زه سخت در كمان خود فرو رود و به دقت و شدت عمل كند.

نازِعات :

هفتاد و نهمين سوره قرآن كريم ، مكيه و مشتمل بر 46 آيه است . از امام صادق(ع) روايت شده كه هر كه اين سوره بخواند سيراب بميرد و سيراب سر از قبر بيرون آرد و سيراب به بهشت رود . (مجمع البيان)

نازِعَة :

مؤنث نازع . بركننده . برآمده . ج: نازعات و نوازع .

نازُك :

باريك . رقيق . دقيق . مقابل ستبر و ضخيم .

نازِل :

فرود آينده . هابط . پائين . پست .

نازِلَة :

مؤنث نازل . سختى زمانه . بلا و مصيبت . ج : نوازل و نازلات . اميرالمؤمنين(ع) فى حديث : «فاذا حضرت بليّة فاجعلوا اموالكم دون انفسكم ، و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسكم دون دينكم ...» : هنگامى كه حادثه ناگوارى به شما روى آورد مال خويش را فداى جانتان سازيد، و چون بلائى دينتان را در معرض خطر قرار دهد، جانتان وقايه دينتان كنيد ... (بحار:68/212)

نازِه :

پاك . پارسا . پاكدامن . ج : نزهاء .

نازيدن :

ناز كردن و استغنائى نمودن . فخر كردن . تدلّل .

ناس :

مردم . اسمى است كه براى جمع وضع شده مثل قوم و رهط ، واحدش انسان است . بر انس و جن اطلاق مى شود و اغلب بر انس . گويند : اصل آن اُناس است و تخفيف يافته . (ومن الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الآخر وما هم بمؤمنين)(بقرة:8). اين لفظ ـ حسب احصاء معجم مفهرس ـ دويست و چهل و يك بار در قرآن كريم آمده ، و در اين كتاب عزيز اين واژه مقابل جن نيز استعمال شده است : (من الجنة و الناس) (ناس:6) . كه اين امر يا دلالت دارد بر اختصاص اين كلمه به انس ، ويا بر ضعف دلالتش بر غير آدميان .

ناس :

صد و چهاردهمين و آخرين سوره قرآن كريم ، مكيه و داراى شش آيه است . از امام صادق (ع) روايت است كه جبرئيل حضرت رسول (ص) را به اين سوره و سوره (قل اعوذ برب الفلق) و (قل هوالله احد) تعويذ نمود . (مجمع البيان)

ناسازگارى :

بد سلوكى . تنافى . تضادّ . بينونت . ناسازگارى دو همسر : نشوز . به اين واژه رجوع شود .

ناسپاسى :

ناشكرى ، كفران ، نمك به

نَوَد :

عددى است كه به عربى تسعين گويند .

نَور :

شكوفه . غنچه . ج : انوار . رميدن و منهزم شدن .

نُور :

روشنائى ، كيفيتى كه به وسيله حسّ بينائى درك گردد و به وساطت آن اشياء ديده شود . (اقرب الموارد)

«كيفية ظاهرة بنفسها مظهرة لغيرها» ، كيفيتى كه خود ذاتاً ظهور داشته باشد و جز خود را ظاهر سازد . (مجمع البحرين)

(الله نورالسموات والارض مثل نوره ...)معنى آيه حسب تفاسير آنكه : خداوند خود نور آسمانها و زمين ، يا نوربخش آسمانها و زمين ، يا زينت بخش آسمانها است به فرشتگان و زينت بخش زمين به پيامبران و دانشمندان . مثال نور او چون قنديلى بود كه چراغى ستبر به درون شيشه اى بسان ستاره درخشان با سوختى از روغن زيتون شفاف آنچنان كه از شفافى و صفا خودبخود بى آنكه آتشى به آن رسد تا مشتعل گردد نزديك به نورافشانى بود در ميان آن قنديل باشد ، قنديلى كه نه به سمت شرق اتاق باشد تا منحصراً غرب را روشن سازد و نه سمت غرب كه تنها شرق را نور دهد (بلكه در وسط فضا بود كه نورش همه جا را احاطه كند) . اين چنين چراغ كه به اين صفات موصوف بود خواه ناخواه چند برابر نورافشانى كند . خداوند هر كه را به نور خود رهنمون گردد ، و اين مثالها را خداوند براى مردم مى زند تا مطالب به فكر و ذهنشان نزديك آيد و خدا خود به همه چيز دانا است كه هر چيز را به جاى خويش قرار دهد. اين قنديل مثال نور خداوندى در ميان خانه هائى باشد كه خداوند خواسته آنها رفعت و عظمت يابند و در آنها نامش برده شود (كه مراد مساجد و بيوت انبيا و اوصياى آنانست) ، خانه هائى كه مردانى در آنها جاى دارند كه هر صبح و شام خداى را تسبيح كنند و داد و ستد و خريد و فروش آنها را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و اداى زكاة باز ندارد ...

در روايات ، قنديل به سينه محمد (ص) و زجاجه قلب آن حضرت و مصباح نبوت تأويل شده ، مراد از شرقيه و غربيه يهوديت و نصرانيت و شجره مباركه شجره نبوت است كه مراد حضرت ابراهيم باشد .

در توحيد صدوق آمده كه چون راجع به اين آيه از امام اصادق (ع) سؤال شد فرمود : «هو مثل ضربه الله لنا فالنبى (ص) والائمة(ع) من دلالات الله و آياته الّتى يهتدى بها الى التوحيد و مصالح الدين و شرايع الاسلام و الفرائض و السنن و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم» .

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : چهار چيز است كه در هر كه بود وى پيوسته در نور اعظم پروردگار روزگار بسر برد : كسى كه خود را در پناه شهادت به وحدانيت خدا و نبوت من قرار دهد ، و كسى كه چون مصيبتى به وى رسد بگويد (انّا لله و انا اليه راجعون) و كسى كه چون به خيرى دست يابد بگويد : (الحمدلله رب العالمين)و آنكس كه چون مرتكب گناهى شود بگويد : «استغفرالله و اتوب اليه» . (بحار:6/21)

آورده اند كه چون پيغمبر (ص) (افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربّه)تلاوت نمود فرمود : هنگامى كه نور به دل بتابد دل شكفته گردد و آن را به خود جاى دهد . عرض شد : يا رسول الله آيا اين را نشانى باشد ؟ فرمود : آرى ، فاصله گيرى از جايگاه فريب (دنيا) و روى آوردن به جايگاه ابدى (آخرت) و آمادگى براى مرگ پيش از فرا رسيدن آن . (بحار:73/122) ابن عباس از پيغمبر (ص) روايت كند كه فرمود : خداوند دوازده هزار سال پيش از آفرينش آدم مرا به صورت نورى به زير عرش خويش بيافريد و چون آدم را به عالم وجود آورد آن نور را در صلب وى قرار داد و همچنان از پشتى به پشتى منتقل گشت تا اينكه آن نور در صلب عبدالله و ابوطالب به دو قسمت شد .

ابوالجارود گويد : از امام باقر (ع) پرسيدم اينكه خداوند خطاب به پيغمبر(ص) مى فرمايد: (و تقلّبك فى الساجدين)مراد چيست ؟ فرمود : يعنى خداوند جابجائى او را در پشتهاى پيامبران يكى پس از ديگرى از آدم تا اينكه وى را از صلب پدرش عبدالله برون آورد مى ديده است . (بحار:15/3)

يونس بن ظبيان گويد : امام صادق (ع) فرمود : شما شيعه نورانيتى داريد كه در دنيا بدان شناخته شويد و چون يكى از شما هنگام ملاقات برادر خود پيشانى او را ببوسد همان جاى نور او را بوسيده . (بحار:76/37)

نُور :

نامى از نامهاى خداى تعالى است به حكم آيه : (الله نور السماوات و الارض مثل نوره كمشكوة ...) .

از جمله سى و دو نام قرآن يكى نور است كه حق تعالى فرمود : (واتّبعوا النور الذى ...) .

نُور :

بيست و چهارمين سوره قرآن كريم، مدنيه و مشتمل بر 64 آيه است . از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود : اموال و عورات خويش را به سوره نور محفوظ داريد و زنانتان را به اين سوره صيانت نمائيد زيرا كسى كه هر روزه به تلاوت اين سوره مداومت ورزد هيچ فردى از بستگانش به زنا آلوده نگردد تا بميرد . و چون بميرد هفتاد هزار ملك او را مشايعت نمايند و جهت او دعا و استغفار كنند تا به خاك سپرده شود . (مجمع البيان)

نُور :

نام دعائى معروف . سلمان گويد : روزى به حضرت زهرا (ع) عرض كردم : چيزى به من بياموز . فرمود : اگر بخواهى مادام العمر به تب مبتلى نگردى به اين دعا مداومت كن . «بسم الله الرحمن الرحيم ، بسم الله النور ، بسم الله نور النّور ، بسم الله نور على نور ، بسم الله الذى هو مدبّر الامور ، بسم الله الذى خلق النور من النور ، و انزل النور على الطور فى كتاب مسطور فى رقّ منشور ، بقدر مقدور ، على نبى محبور ، الحمدلله الذى هو بالعز مذكور و بالفخر مشهور و على السرّاء والضرّاء مشكور و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين» . سلمان گويد : به خدا سوگند بيش از هزار تن از اهالى مدينه و مكه را كه به تب مبتلى بودند اين دعا آموختم همه بهبودى يافتند . (بحار:43/67)

نَوَرد :

در خور . پسنديده . لايق . زيبا . چين و شكن . نول . غلطك . جنگ و خصومت . شكننده .

نوروز :

روز اول حَمَل (فروردين) آغاز سال جديد كه سلاطين فرس آن را عيد مى گرفته اند . در اسلام اين عيد تأييد نشده و در تاريخ اسلام و عمل پيشوايان دين اثرى از آن نمى باشد جز حديثى به نقل معلّى بن خنيس از امام صادق كه معلى را رجال شناسان و علماى درايت در نقل حديث ضعيف و نامعتبر شمرده و به روايات او اعتماد نكنند . (نگارنده)

گويند روز نوروزى بود هديه اى براى اميرالمؤمنين (ع) آوردند فرمود : اين چيست ؟ گفتند: يا اميرالمؤمنين امروز نوروز است . فرمود : (پس) هر روز را براى ما نوروز كنيد . (وسائل:12/214)

نقل است كه منصور عباسى در روز نوروز به امام موسى بن جعفر (ع) پيشنهاد كرد كه در مجلس نوروز حضور يابد و بدين مناسبت به مردم مبارك باد گويد و هداياى مردم را بپذيرد . حضرت فرمود : من آنچه در احاديث جدم جستجو نمودم در باره اين عيد اثرى نيافتم و اين سنت فارسيان است كه اسلام آن را از ميان برده است و حاشا كه من چيزى را زنده سازم كه اسلام آن را محو كرده باشد . (بحار:48/108)

نوره :

مركّبى از آهك و زرنيخ و خاكستر و امثال آن كه جهت برطرف ساختن موى زايد بدن فراهم كنند و از اين جهت آن را نوره گويند كه پوست بدن را روشن و شفاف و تازه كند .

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه استعمال نوره موجب باز شدن منافذ بدن و نظافت پوست است . و از آن حضرت رسيده كه فرمود : من دوست دارم مسلمان هر پانزده روز يك بار نوره استعمال كند . (بحار:10/89)

نورى :

حاج ميرزا حسين نورى مازندرانى محدث و رجالى از علماى شيعه كه در نجف اشرف زندگى مى كرده و به سال 1320 هجرى قمرى در آنجا درگذشته .

او را تأليفات زيادى است كه ارزنده تر از همه و مفيدتر مستدرك الوسائل است و ديگر كتب او عبارتست از فصل الخطاب فى تحريف الكتاب كه موجب طعن بر وى شد ، و جنّه المأوى و دارالسلام و لؤلؤ و مرجان و چند كتاب ديگر . به «حسين نورى» رجوع شود .

نورى :

شيخ فضل الله بن ملاعباس نورى مازندرانى از فقهاى اماميه ، وى پس از تحصيل علوم دينى در نجف اشرف مقيم تهران شد و در وقايع انقلاب مشروطيت ايران به حمايت و همراهى از محمد على شاه قاجار و به مخالفت با طباطبائى و بهبهانى دو روحانى پر نفوذ مشروطه خواه قيام كرد چه وى به نهضت مشروطه خوشبين نبود و سرانجام پس از فتح تهران گرفتار و در 13 رجب 1327 هجرى قمرى به دار كشيده شد و در قم دفن شد .

از او است : كتاب تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل و كتاب صحيفه مهدويه .

نوزاد :

معروف است و به عربى وليد گويند . پيغمبر اكرم (ص) فرمود : هر نوزاد به فطرت اسلام مى زايد جز اينكه پدر و مادر وى را به كيش يهود يا نصارى برند . در حديث آمده كه هرگاه امام سجاد (ع) را مژده نوزادى مى دادند نمى پرسيد پسر است يا دختر ولى مى پرسيد آيا نقصى در آن نمى باشد ؟ و چون مى گفتند خلقتش كامل است مى گفت : سپاس خداوندى را كه فرزندى بد منظر به ما نداد . (بحار:3/281 و 104/123)

آدابى كه در اسلام در باره نوزاد سنت است عبارتند از : تراشيدن سر نوزاد و به وزن موى آن نقره تصدق كردن . در حديث آمده كه حكمت تراشيدن سر نوزاد پاكيزه شدن آن از موى روئيده شده در رحم است . ديگر تهنيت نوزاد ، به «تهنيت» رجوع شود . ديگر عقيقه است ، به «عقيقه» رجوع شود . ديگر كام بردارى نوزاد است ، به «كام» رجوع شود . ديگر نام گذارى است ، به «نام گذارى» رجوع شود . نوزاد چند ماهه زنده مى ماند ؟ به «جنين» رجوع شود . نوزاد دختر ، به «دختر» رجوع شود .

در عهد خلافت ظاهرى على (ع) اتفاق افتاد كه زنى فرزندى بزاد كه از تهيگاه به بالا دو بدن و از آنجا به پائين يك بدن داشت ، معلوم نبود دو نفر است يا يك نفر ; مسئله را به نزد حضرت مطرح ساختند فرمود : او را بدين گونه آزمايش كنيد كه چون به خواب رود يكى از دو سر را بيدار كنيد اگر ديگرى نيز با او بيدار شد يكى و گرنه دو نفر است و در ارث نيز سهم دو نفر را دارد . (بحار:40/257)

back page fehrest page next page