نيازمند :
محتاج ، حاجتمند . از امام صادق (ع) روايت است كه خداوند سبحان در قيامت از آن بنده اش كه در دنيا نيازمند بوده پوزش مى خواهد همانگونه كه دوستى از دوست خود پوزش بخواهد ، و به وى مى فرمايد : به عزتم سوگند كه ترا نه از آن جهت نيازمند ساختم كه در نظرم حقير بودى ، اكنون اين پرده را به كنار زن و به پاداش خويش بنگر ، چون پرده به كنار رود و آن مؤمن به مقام خويش بنگرد گويد : مرا چه زيان از آن نيازمندى ، كه در عوض مرا اين پاداش عظيم عطا فرمودى . (بحار:7/181)
اميرالمؤمنين (ع) در نامه خود به استاندار مصر ، مالك اشتر :
اى مالك ترا به خداى ترا به خداى يادآور مى شوم در مورد طبقه پائين ، آنها كه بى چاره اند، از مستمندان و نيازمندان و تهيدستان و از كار افتادگان ... (نهج نامه 53)
نِياط :
آويزه از هر چيز . جزء چيزى كه آن چيز بدان جزء آويخته مى شود . نياط كمان و نياط مشك : حلقه اى متصل به آنها كه آنها را به آن حلقه به چيزى بياويزند . نياط قلب : رگى از پشت كه دل به وى آويخته است . ج : انوطة ، انواط ، نُوط .
نياكان :
جِ نيا . پدران . باپيرها . اجداد .
نِيام
(فارسى) : غلاف شمشير . به عربى جِ نائم ، خوابها . در حديث است : «الناس نيام، اذا ماتوا انتبهوا» : مردمان امروز به خوابند، و چون بميرند از خواب بيدار مى شوند (بحار:4/42) . «اين الذين يصلّون فى الليل و الناس نيام»؟ : كجايند كسانى كه هنگامى كه مردمان به خوابند آنها شب هنگام به نماز برمى خيزند ؟ (بحار:7/211)
نيايش :
دعا . آفرين و تحسين . دعائى كه از روى تضرع و زارى كنند .
نِيَّت :
آهنگ ، آنچه از قصد كه به دل گيرند . نيّت ـ در فقه اسلام ـ شرط صحت عبادت است ، كه هر عبادت ـ اعم از واجب و مستحب ـ بايستى توأم با نيت امتثال امر معبود ، يا محض رضاى او و تقرب به درگاه او انجام پذيرد ، و بايد كه خالص و بدون شائبه ريا باشد . حضرت رسول (ص) فرمود: اى مردم ! اعمال به نيتها بستگى دارند و به هر كس همان مى رسد كه نيت آن را داشته است.
نقل است كه پيغمبر (ص) در يكى از غزوات به اصحاب خود خطاب نمود و فرمود : هم اكنون در مدينه افرادى هستند كه با شما در اين كارتان شريك اند و در تمامى اعمال شما اعم از مالى كه در اين راه هزينه كرده ايد و راههاى ناهموار كوهستانى كه پيموده ايد و به طور كلى هر ناهموارى كه به منظور دفاع از اسلام بر خود هموار ساخته ايد با شما سهيم مى باشند . عرض شد: در صورتى كه در مدينه مى باشند و با ما نيستند ؟! فرمود : آرى ، زيرا نيت آنها همين نيت شما است ولى ناتوانى ، آنها را از حضور در جمع شما بازداشته است . (كنزالعمال:3/419 ـ 424) در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه به ابوذر فرمود : اى اباذر مى بايد هر كارى كه انجام مى دهى توأم با نيت بود حتى خوردن و خفتنت . در حديث ديگر فرمود : چون كسى بر اين نيت باشد كه ديگرى را غيبت نكند من بهشت را براى او ضامن مى شوم . امام سجاد (ع) فرمود : عمل بدون نيت عمل نيست . اميرالمؤمنين (ع) فرمود : خويشتن را به نيت پاك و آهنگ و تصميم زيبا عادت ده تا در كارهايت موفق باشى . زيد شحّام گويد : به حضرت صادق(ع) عرض كردم : از شما شنيدم فرموديد : نيت مؤمن به از عمل او است ; چگونه مى شود كه نيت بهتر از عمل باشد ؟! فرمود : بدين جهت كه بسا عمل از روى ريا انجام گيرد ولى نيت خالص براى خدا مى باشد لذا خداوند بر نيت ، آن چنان پاداش دهد كه بر عمل ندهد .
در فقه الرضا آمده كه راوى گفت : از امام پرسيدم معنى «نية المؤمن خير من عمله» چيست؟ فرمود : بسا شود كه آدمى را حالتى چون بيمارى و خوف و مانند آن عارض شود كه نتواند اعمالش را انجام دهد ولى نيت عبادت را دارد ، آنجا است كه نيت به از عمل است .
امام صادق (ع) فرمود : آنكس كه در باره برادر مسلمانش نيت بدى داشته باشد هيچ عمل از او مقبول نگردد . اسماعيل بن يسار گويد از امام صادق (ع) شنيدم فرمود : پروردگار شما مهربان است ، عمل اندك شما را ارج مى نهد ، زيرا بنده دو ركعت با نيت خالص براى خدا بجا مى آورد و خداوند وى را به بهشت مى برد . نيز از آن حضرت است كه هر آنكس نيتش نيكو بود روزيش فراوان باشد . و فرمود : بسا بنده اى در روز نيت كند كه به شب برخيزد و نماز شب بخواند ولى شب خوابش ببرد خداوند نماز شب را به حسابش ثبت نمايد .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود : بهترين جهاد آنست كه آدمى چون بامداد از خواب برخيزد نيت ظلم به كسى را نداشته باشد .
در حديث حضرت جواد (ع) آمده كه هر آنكس از دوست خود به حسن نيت خوشنود نباشد (و چشمش به ماديات باشد) از دهش او نيز رضايت حاصل نكند . (بحار:70/184 ـ 244 و 74/181 و 75/261 ـ 314 و 77/82) به «عبادت» و «تصميم» و «حسن نيت» نيز رجوع شود .
نيچه :
از فلاسفه قرن نوزدهم آلمان است . به سال 1844 مسيحى در «روكن» از ولايات ساكس در خانواده اى مذهبى به دنيا آمد و به سال 1900 در شهر «وايمار» درگذشت . پدر و اجدادش كشيش و از متعصبان پرتستان بودند . در آغاز جوانى به شاعرى پرداخت ، پس از مدتى معلمى و دانشجوئى به استادى فلسفه در دانشگاه «بال» منصوب گشت . مزاجى عليل و عمرى پر از بيمارى و رنج داشت و يازده سال آخر عمرش در جنون گذشت . خواهرش به پرستارى و گردآورى آثار او پرداخت و ضمن تأليف و تنظيم آثار پراكنده وى به عقيده گروهى از محققان در نوشته هاى وى دخل و تصرفهائى كرد . دو كتاب «چنين گفت زردشت» و «خواست توانائى» از اهم آثار اوست .
به عقيده نيچه غايت وجود پيدايش «مرد برتر» است . بنابر اين : شخص بايد هر چه بيشتر توانا شود و از تمايلات و تقاضاهاى نفس برخوردار گردد . بحث در حقيقت وجود بيهوده است، بايد كسب قدرت كرد و از جهان به حداكثر متمتع گشت و براى رسيدن بدين مقصود به هر عامل و وسيله اى توسل جست . برابرى مردم سخنى باطل است و منافى پيشرفت بشر است . اصالت و شرف از آن زبردستان است كه ترقى جهان از بركت وجود ايشان است و هيأت اجتماع و توده زيردستان آلت و وسيله اجراى مقاصد و اغراض ايشان است . اصولى كه امروز زيبا و درست مى نمايد قواعدى است كه دونان و زيردستان به نام دين و اخلاق و به فيض كثرت جمعيت خويش براى تعديل قدرت زبردستان و ابر مردان وضع كرده اند . بايد اين اصول را كه مبتنى بر برابرى و مساوات و اعتقاد به آخرت و رعايت حقوق زيردستان و صلح طلبى است و نتيجه اش فريب و ريا و سستى و دون همتى است طرد كرد . اينها موانعى است در راه ظهور مرد برتر كه مقصد آفرينش و غايت وجود است .
نيچه در احوال جهان قائل به ادوار است و معتقد است كه اوضاع جهان هر چند يك بار تجديد مى شود و آنچه پيش از اين بوده است دوباره پديد مى آيد . هر چيزى بارها بدين گونه اى كه هست بوده است و بعد از اين هم خواهد بود . (لغت نامه دهخدا)
نِير :
پود جامه . طراز جامه . هر يك از راه راههاى جامه . نخهاى جامه . يوغ ، چوبى كه بر گردن دو گاو نهند . در دعاء مأثور آمده : «يا من وضعت له الملوك نير المذلّة على اعناقهم» : اى خداوندى كه سلاطين جهان در برابر عظمتش يوغ مذلت به گردن خويش نهاده اند . (بحار:52/391)
نَيِّر :
بسيار نور دهنده . درخشنده .
نيرنج :
معرّب نيرنگ .
نيرنگ :
حيله ، مكر ، فريب . اميرالمؤمنين (ع) فرمود : نيرنگ خوى پست فطرتان است . و فرمود : نيرنگ از هر كسى قبيح است و از قدرت مندان و دولت مردان قبيح تر (غررالحكم) . طلحة بن زيد گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : اگر دو گروه از كفار با يكديگر بجنگند و سرانجام با هم صلح كنند و پس از صلح فرمانده يكى از آن دو گروه به فرمانده گروه ديگر نيرنگ بزند و به مسلمانها بگويد: بيائيد به دستيارى يكدگر كشور طرف مقابل را اشغال كنيم (كه نتيجه به سود مسلمين باشد) آيا جايز است مسلمانان با وى همدست شوند ؟ فرمود : شايسته نباشد مسلمانان غدر كنند يا با آنكه غدر كرده هم دست شوند آرى آنها بايد با مشركان آشكارا و بى پرده بجنگند ...
اسماعيل بن عبدالله قرشى گويد : روزى به محضر امام صادق (ع) نشسته بودم ناگهان مردى وارد شد و گفت : يابن رسول الله به خواب ديدم كه گوئى بيرون شهر كوفه در محلى كه آن را مى دانم مجسّمه انسانى كه از چوب تراشيده شده بود بر اسبى چوبين سوار است و شمشيرى به دست دارد و با آن به طرف من اشاره مى كند ، من از هول و وحشت از خواب بيدار شدم . حضرت فرمود : تو در صدد اين مى باشى كه با كسى در زندگيش نيرنگ بزنى ، از خداوندى كه تو را آفريده و بازگشت تو به نزد او است بترس . آن مرد گفت : گواهى مى دهم كه تو عالمى و علمت از معدنى اصيل تراوش نموده ، آرى يكى از همسايگانم به نزدم آمد و فروش باغ خود را به من پيشنهاد كرد و چون مى دانم كه باغ او خريدارى جز من ندارد به فكر افتادم كه آن را به بهائى ناچيز از او بخرم . حضرت فرمود : وى از پيروان ما مى باشد ؟ گفت : آرى . من گفتم : اگر وى از دشمنان شما بود چطور ؟ فرمود : هر كسى كه ترا امين دانست تو خيرخواه و امين او باش گرچه وى قاتل حسين (ع) باشد . (بحار:75/289 و 47/155)
نيرو :
زور . قوّت . توانائى . حول . قدرت .
نيرومند :
توانا . قوىّ . از اميرالمؤمنين(ع) سؤال شد : در ميان خلايق چه كسى نيرومندتر است؟ فرمود : حليم (بردبار) . عرض شد چه كسى از همه حليم تر است ؟ فرمود : آنكه خشم نكند .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود : آنكه از خدا بترسد و مراقب باشد كه او را نافرمانى نكند وى نيرومند زندگى مى كند و چون به سرزمين دشمن سفر كند در امن و امان باشد. (بحار:71/420 و 70/283)
نيريزى :
فضل بن حاتم نيريزى مكنّى به ابوالعبّاس ، از منجّمان قرن چهارم و از مقربان المعتضد بالله عباسى است . كتاب احداث الجوّ را براى خليفه تأليف كرده است. نيز اوراست : رسالة فى سمت القبلة ، شرح كتاب اقليدس ، معرفة الادب يعرف بها ابعاد الاشياء الشاخصة فى الهواء ، زيج كبير .
وى در حدود 310 هجرى قمرى درگذشته است . (اعلام زركلى)
نى زدن :
نى نواختن . زَمر . پيغمبر اكرم(ص) فرمود : دو آواز است كه خداوند آن دو را دشمن دارد : آواز شيون هنگام مصيبت و آواز نى هنگام شادى . على بن جعفر گويد : به امام كاظم (ع) عرض كردم : آيا در عيد فطر و اضحى و ايام شادى مى توان آواز خواند ؟ فرمود : اشكالى ندارد به شرط اينكه نى زدن با آن نباشد . (بحار:77/143 و 10/249)
نيزر :
ابو نيزر از شاهزادگان فارس بوده كه در جوانى دلباخته اسلام گرديد و خود به نزد رسول خدا آمد و مسلمان شد و در حيات پيغمبر (ص) در خانه آن حضرت خدمت مى كرد و پس از وفات حضرت روزگار را به خدمت خانواده على (ع) گذراند تا دار فانى را وداع نمود . (بحار:42/180)
نيزه :
حربه معروف كه به عربى آن را رمح و سنان گويند . قناة .
نيسان :
نام ماه هفتم از ماههاى روميان است . از حضرت رسول (ص) روايت شده كه در اين ماه آب باران گرفته و هر يك از حمد و آية الكرسى و قل هوالله احد و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس و قل يا ايها الكافرون را هفتاد بار بر آن بخوانند و هفت روز بامداد و شام از آن آب بنوشند هر دردى كه در بدن داشته باشند برطرف گردد ... (بحار:66/476)
نيستى :
عدم . مقابل هستى به معنى وجود .
نِيش :
سوزن گونه اى كه بر دم زنبور و كژدم و مانند آن است . به عربى حُمَة گويند . از سخنان اميرالمؤمنين (ع) است : «بدانيد كه با تقوى نيش گناهان (كه دلهايتان را زهرآگين مى سازند) بريده مى شود» . (نهج : خطبه 157)
نيشابور :
يكى از چهار شهر بزرگ خراسان قديم كه بناى آن را از شاهپور اول دانسته اند . مردم اين شهر از نخستين پيوستگان به مذهب تشيع در ايران بودند و رجال برجسته اى از پيروان به اين مكتب از آنجا برخاسته اند . ارباب تاريخ آورده اند كه پس از وفات امام صادق(ع) سران شيعه نيشابور انجمن كردند و از ميان خود محمد بن على نيشابورى را انتخاب نمودند و مبلغ سى هزار دينار و پنجاه هزار درهم و مقاديرى البسه و اقمشه به وى سپردند كه به مدينه رفته آنها را به امام بعد از امام صادق(ع) تسليم كند ، زنى شطيطه نام كه از اهالى اين شهر بود نيز بيامد و يك درهم و تخته كرباسى كه نخ آن را به دست خود رشته بود به محمد سپرد . محمد گويد : چون آن زن اين را كه به نظرم چيز ناچيزى بود به من داد گفت : خداوند از حق شرم ندارد ، و سپس جعبه اى به دست من داد كه هفتاد ورق از سؤالات مسائل دينى در ميان آن بود ، من آنها را برداشته به مدينه شدم ، ابتدا نزد عبدالله بن جعفر كه دعوى امامت داشت رفتم ، چون وى را آزمودم دانستم او امام نيست ، از نزد وى بيرون شدم و به ميان كوچه هاى مدينه سرگردان بودم ناگهان غلامى مرا بخواند و گفت : همان كه به جستجويش مى باشى تو را مى خواند . من به دنبال غلام رفتم تا به خانه امام موسى بن جعفر (ع) رسيدم ، چون بر او وارد شدم مرا به نام بخواند و فرمود : پاسخ مسائلت را كه در ميان جعبه است داده ام آن را بگشاى و ببين . من جعبه را گشوده همه جوابها را به خط حضرت نوشته ديدم . سپس فرمود : درهم شطيطه و تخته كرباس او و آن چهارصد درهم مرد وازورى و آنچه كه از آن آن دو برادر بلخى مى باشد به من ده و بقيه اموال را به صاحبانش برگردان . آنگاه حضرت كيسه اى محتوى چهارصد درهم و پارچه اى كه فرمود پنبه اش از صيدا كه يكى از املاك فاطمه (ع) است مى باشد و بدست خواهرم حليمه رشته شده بيرون آورد و فرمود : اين را به شطيطه بده و به وى بگو تو بيش از نوزده روز ديگر زنده نخواهى بود و چون بميرى من خود بر جنازه ات نماز گزارم. چون من به نيشابور بازگشتم ديدم همه آن كسان كه آن اموال به من سپرده بودند و امام آنها را نپذيرفته بود فطحى مذهب گرديده و امامت حضرت موسى بن جعفر را منكر شده بودند و سرگذشت شطيطه همان شد كه امام فرموده بود .
آورده اند : هنگامى كه حضرت رضا (ع) در مسير مرو به نيشابور رسيد به محله فروينى (يا غربى) وارد شد و در آنجا حمامى بود كه بعدا به حمام رضا شهرت يافت و چشمه آبى بود كه كم آب شده بود حضرت فرمود : چشمه را حفر كردند كه آبش زياد شد و فرمود حوضى را به كنار آن چشمه ساختند و خود در آن شستشو نمود و بر پشته اى كه آنجا بود نماز گزارد و تاكنون مردم آنجا از آن چشمه و حوض بهره بردارى مى كنند و استشفا مى نمايند و بهره مى گيرند و آن حوض به كاهلان معروف است .
ابوصلت هروى گويد : من در آن سفر به همراه حضرت بودم چون به نيشابور رسيد اهالى آنجا به استقبال آمدند و حضرت بر استرى قزل گون سوار بود ، در جمع مستقبلين ، علماى نيشابور بودند ، آنان آويز مهار استر شده مصرانه از آن حضرت التماس مى نمودند كه يابن رسول الله به حق جدت ما را به فيض رسان و حديثى از جد بزرگوارت براى ما بازگوى . امام سر از هودج به در آورد (و به نقلى اين واقعه هنگام خروج امام از نيشابور بوده) و فرمود : پدرم موسى بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد و او از پدرش محمد بن على و او از پدرش على بن الحسين و او از پدرش حسين بن على و او از پدرش اميرالمؤمنين و او از رسول خدا و او از جبرئيل روح الامين و او از خداوند تبارك و تعالى نقل كرد كه فرمود : منم خداوندى كه جز من خدائى نباشد ، اى بندگانم مرا اطاعت كنيد و بايستى مردم بدانند كه هرآنكس مرا به اعتقاد خالص به (لا اله الاّ الله) ملاقات نمايد به دژ من درآيد و چون كسى به دژ من وارد شود از عذاب من ايمن باشد . علماى نيشابور عرض كردند : يابن رسول الله اعتقاد خالص به (لا اله الاّ الله) چگونه است ؟ فرمود : پيروى از دستورات خدا و پيغمبر او و ولايت (ارتباط با) پيغمبرش .
در كشف الغمه از كتاب تاريخ نيشابور نقل شده : هنگامى كه حضرت سر از هودج برون كرد و به بيان اين حديث پرداخت شمردند بيست و چهار هزار قلمدان جز دواتهاى جدا از قلم بدست نويسندگان بود كه آن حديث را مى نگاشتند ، و در رأس كسانى كه اين استدعا از آن حضرت مى نمود دانشمند بزرگوار ابوزرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى بود . (بحار:48/74 و 49/126) به «سلسلة الذهب» نيز رجوع شود .
نيشتر :
ابزارى مر جراحان را كه بدان رگ مى زنند . به عربى مِبضَع و مِحجَم و مِبَطّة گويند.
نى شكر :
قسمى از نى كه از عصير آن شكر مى سازند و به عربى قصب السكّر گويند . در حديث منصور بن يونس از امام كاظم (ع) آمده كه سه چيز است كه به هيچ وجه زيان نرسانند : انگور رازقى و نى شكر و سيب لبنانى . در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه نى شكر سدّه ها (منافذ بسته بدن) را مى گشايد و درد و رنجى ندارد . (بحار:66/188)
نيشگون :
رنج رساندن به كسى با فشردن قسمتى از گوشت تن او ميان ابهام و سبابه . به عربى قرص گويند . داستان نيشگون گرفتن دخترى دختر ديگرى را كه دخترى را به دوش خود سوار كرده بود و قضاوت اميرالمؤمنين (ع) به «دخترى ...» رجوع شود .
نَيِّف :
زيادة و افزونى . گويند : عشرة و نَيِّف ، يعنى ده و چيزى بيشتر ، ده و زياده . اين لفظ را بين عقود اعداد بكار برند ، مانند عشرة و نيف ، مائة و نيف .
نِيك :
خوب ، مقابل بد . به عربى حَسَن ، جيّد . مقابل ردىء . به «نيكو» رجوع شود .
نيك و بد خود را تشخيص دادن :
خير و شر و سود زيان خود را تميز دادن . از اميرالمؤمنين (ع) سؤال شد : زيرك ترين مردم چه كسى است ؟ فرمود : آنكس كه نيك و بد خويش را بداند و بدانچه كه خير او است بگرايد . در حديث ديگر فرمود : كسى كه نيك و بد خويش را تشخيص ندهد وى به منزله چهارپايان است . (بحار:70/106 و 77/287)
نِيكان :
خوبان . شايستگان . نيكو سيرتان . نيك رفتاران . به عربى : خيار . اخيار . ابرار . در قرآن كريم مكرّر از اين گروه به عظمت ياد شده است :
در سوره آل عمران آمده كه خردمندان هماره از خدا مى خواهند آنان را با نيكان محشور سازد . نيز در اين سوره و سوره هاى انسان و انفطار و مطفّفين پاداش آن جهانى و نعيم بهشت را به اين طبقه اختصاص داده ، و در سوره هاى شورى نيكان را اين گونه وصف مى كند : (وما عندالله خير وابقى للذين آمنوا و على ربّهم يتوكّلون * والذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش و اذا ما غضبوا هم يغفرون * والذين استجابوا لربّهم و اقاموا الصلوة و امرهم شورى بينهم و مما رزقنا هم ينفقون) پاداش خداوندى بهتر و پايدارتر است (از مال و منال دنيوى) براى آنان كه ايمان آوردند و به پروردگار خويش تكيه دارند و آنان كه از گناهان بزرگ و زشتيها اجتناب مىورزند و آنان كه چون بر كسى خشم كنند از او درگذرند و آنان كه فرمان خداوندگار خويش را پذيرا شدند و نماز را بپاى داشتند و كارشان را به مشورت يكديگر انجام مى دهند و از آنچه روزيشان كرده ايم به مستحقان انفاق مى كنند ... (شورى:36 ـ 38)
در حديث امام سجّاد (ع) آمده كه موسى بن عمران در مناجات با پروردگار عرض كرد : خداوندا آنها كيانند كه در روزى كه جز سايه تو سايه اى نباشد آنها در سايه عرش تو بوند ؟ فرمود : پاك دلان گرد آلوده اى كه چون به ياد خداى خويش آيند عظمت و جلال مرا به خاطر آرند ، آنان كه طاعت من مايه آرامش آنها بود همچون كودك كه به شير مادر آرام گردد ، آنان كه بسان عقاب كه به لانه خويش پناه برد به مساجد پناه برند ، و آنها كه چون به مقدسات من اهانتى شود چون پلنگ به خشم آيند .
روزى امام مجتبى (ع) در جمع مردم خطبه اى ايراد نمود و در آن فرمود : اى مردم! شما را به صفات يكى از دوستانم خبر دهم : وى از كسانى بود كه بيش از هر كسى به نظرم به بزرگى موصوف بود و آنچه از بزرگى او توجه مرا به خود جلب مى كرد اين بود كه دنيا در نظر او حقير و ناچيز بود ، شكم بر او سلطنت نمى كرد ، غذائى را كه بدان دست نمى يافت آرزو نداشت ، و چون به غذائى دست مى يافت در خوردن آن زياده روى نمى كرد ، شرمگاهش نيز بر او تسلط نداشت كه انديشه و خردش را سبك سازد ، نادانى و جهالت نيز بر او چيره نبود لذا هرگز به منظور رسيدن به سودى به نااهلان دست دراز نمى كرد ، اسير شهوت و خشم نبود و از كار خير و تلاش در حوائج مردم خسته نمى گشت ، بيشتر اوقات خويش را به سكوت مى گذراند و هرگاه به سخن مى آمد بر دگر گويندگان فائق مى آمد ، در نزاع و جدال دخالت نمى نمود و در خصومتى شركت نمى جست و تا داورى نمى ديد به بحث و استدلال نمى پرداخت ، در مورد مشاكل دوستان بى تفاوت نبود و در هيچ امرى خود را بر آنها ترجيح نمى داد ، در اوقات عادى ضعيف و ناتوان مى ماند ولى هنگامى كه امرى جدّى رخ مى داد بسان شيرى غرّان بود ; كسى را در مورد كارى كه قابل توجيه بود سرزنش نمى كرد ، به گفته خويش عمل مى نمود و هرگز در انجام وظائف خود تظاهر نمى كرد ، چون در برابر دو امر قرار مى گرفت كه بهترين آن دو را نمى دانست آن را برمى گزيد كه از هواى دلش دورتر بود ، بيمارى خود را جز به كسى كه بتواند آن را درمان كند اظهار نمى داشت ، راز خويش را جز به فردى خيرخواه در ميان نمى نهاد و جز با دوستى ناصح مشورت نمى نمود ، ملالت و تنبلى در وجود او راه نداشت ، خشم نمى كرد ، شكوه و شكايت نداشت ، شهوت ران نبود ، در حالى كه از دشمن غفلت نداشت در صدد انتقام نبود ; پس بر شما باد به مانند اينگونه اخلاق بزرگ منشانه كه اگر از عهده همه اينها برنيائيد لااقل همه اش را از دست مدهيد .
از امام باقر (ع) نقل است كه از پيغمبر اكرم (ص) سؤال شد : بندگان نيك خدا كيانند ؟ فرمود : آنان كه چون به انجام كار نيكى توفيق يابند شادمان گردند ، و چون كار بدى از آنها سر زند از خداوند پوزش خواهند ، و چون به مال و ثروتى دست يابند سپاسگزار باشند ، و چون به بلائى دچار گردند شكيبا بوند ، و چون كسى آنها را به خشم آرد از او درگذرند .
در حديث ديگر فرمود : نيكان شما همان خردمندان شما مى باشند . عرض شد : خردمندان كيانند ؟ فرمود : آنان كه اخلاقى ستوده و خردهائى استوار دارند و به خويشان و نزديكان رسيدگى كنند و به پدر و مادر خود نيكى و احسان نمايند و پيوسته مراقب حال مستمندان و همسايگان و يتيمان بوند و درب خانه شان باز و سفره شان گسترده باشد و به هر كسى سلام كنند و گاهى كه ديگران به خواب غفلت بسر مى برند آنان به نماز و عبادت قيام كنند .
در حديث رسول خدا (ص) آمده كه فرمود : چهار كس اند كه حق دار امت منند : آنان كه توبه كار را دوست دارند و آنان كه بر ضعيفان رحم آرند و آنان كه نكوكاران را يارى دهند و آنان كه جهت گنهكاران طلب آمرزش كنند . (بحار:69/294 ـ 391 و 6/20)
نيكان مجهول القدرند :
اين عنوان در روايات عديده اى آمده است ، از جمله : از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : مؤمن پيوسته مورد ناسپاسى است . (بحار:67/260)
در سخنان اميرالمؤمنين (ع) آمده كه فرمود : پيغمبر اكرم (ص) مورد ناسپاسى مردم بود و كسى قدر او را نمى دانست در صورتى كه خير آن حضرت به قرشى و عرب و عجم مى رسيد و چه كسى بيش از پيغمبر (ص) خيرش به اين مردم رسيده ؟! ما خاندان پيغمبر نيز قدرمان مجهول و مورد ناسپاسى مردم مى باشيم و همچنين نيكان از مؤمنان قدرشان مجهول است . (بحار:67/260)
نيك بخت :
سعيد . مسعود . خوشبخت. كامروا . مُفلِح . به «سعيد» رجوع شود .
نيك نام :
مشهور و معروف به خوبى و بزرگوارى .
نيك نامى :
حسن شهرت . خوش نامى. به «نام نيك» رجوع شود .
نيكو :
پسنديده . حَسَن . نيكو انجام دادن كار : احسان العمل .
قرآن كريم : ستايش و سپاس خداوندى را سزد كه ... و مسلمانانى را كه اعمالى شايسته انجام مى دهند مژده مى دهد كه مر آنان است پاداشى نيكو . (كهف:2) و آنان كه در راه خدا از خانه و كاشانه خويش آواره گرديده سپس كشته شدند يا مردند ، خداوند روزى اى نيكو نصيبشان گرداند ... (حج:58) كيست كه خداى را وامى نيكو دهد كه خداوند به چندين برابر آن وى را پاداش عطا كند . (بقره:245)