ابن محبوب از عمر بن يزيد روايت كند كه گفت : از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود: اگر مؤمن عمل خويش را نيكو انجام دهد خداوند هر عمل نيك او را هفتاد برابر گرداند ، چنانكه خود فرمود : (والله يضاعف لمن يشاء) پس اعمالتان را كه به اميد پاداش خدائى انجام مى دهيد نيكو انجام دهيد . عرض كردم : نيكوئى عمل به چيست ؟ فرمود : چون نماز مى خوانى ركوع و سجودش را نيكو (و پسنديده و با شرائط خاص) به عمل آر ، و چون روزه مى گيرى از آنچه كه موجب تباهى روزه ات باشد (مانند گناهان زبان و چشم و مانند آن) پرهيز كن ، و اگر حج بجا مى آورى از آنچه در حج و عمره بر تو حرام است اجتناب نما ، و فرمود : هر عملى را كه انجام مى دهى مى بايست از هر آلايش و آميغى پاك و پاكيزه باشد . (بحار:71/247)
جابر بن عبدالله گويد : روزى به نزد اميرالمؤمنين (ع) رفتم و عرض كردم : نشان مؤمن چيست ؟ فرمود : روزى بر پيغمبر اكرم(ص) وارد شدم و همين سؤال را از آن حضرت كردم فرمود : شش چيز نيكو است ولى در شش گروه نيكوتر است : عدالت نيكو است ولى در فرمان روايان نيكوتر ، و سخاوت نيكو است اما در توانگران نيكوتر ، پرهيزكارى نيكو است ولى در علما نيكوتر ، شكيبائى نيكو است ولى در فقرا نيكوتر ، توبه نيكو است اما در جوان نيكوتر ، حيا نيكو است اما در زنان نيكوتر . (كنزالعمال حديث 44168)
نيكوكار :
خيّر ، بارّ ، محسن . قرآن كريم حدود چهل بار از نيكوكاران ياد كرده و در حد اعلى آنها را مورد ستايش قرار داده : خدا با نيكوكاران است . (نحل:128) نيكوكاران را زيادت و بركت بخشيم . (بقره:58) خداوند نكوكاران را دوست دارد. (بقره:195 و آل عمران:134 و 148 و مائده:13 و 93) خداوند مزد نكوكاران را ضايع نسازد . (توبه:120 و هود:115 و يوسف:56 و 90) نكوكاران را مژده بده . (حج:37) هر چه بخواهند به نزد پروردگارشان بيابند اين است پاداش نكوكاران . (زمر:34)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : نيكوكاران را مى توان از آنچه كه به زبان خوبان از صفات حميده و سيرت پسنديده آنها جارى مى شود شناخت . و فرمود : نكوكار كسى است كه نيكيش به عموم برسد . و فرمود : نكوكار زنده است گرچه وى را به جايگاه مردگان برند . (غررالحكم)
از امام كاظم (ع) روايت است كه در بنى اسرائيل مرد مؤمنى بود كه همسايه كافرى داشت ، آن كافر مدام به همسايه مؤمنش نيكى و احسان مى نمود ، چون مرگش فرا رسيد خداوند در بهشت خانه اى گلين جهت او بساخت كه وى را از حرارت دوزخ مصون دارد و روزيش را از جاى ديگر به وى برساند و به او گفته شد : اين پاداش همان احسانى است كه به همسايه مسلمانت كردى . (بحار:8/349)
نيكوكاران :
كسانى كه خيرشان به ديگران مى رسد و مايه اميد مردم اند . اين واژه در متون حديثيّة به «اهل المعروف» تعبير شده است .
از امام صادق (ع) روايت شده است : كسانى كه در اين جهان نيكوكار بوده اند در آن جهان نيز بدين صفت باقى خواهند ماند ، به آنها گفته مى شود : گناهانتان آمرزيده گشت ، پاداش اعمال نيكتان را به هر كه خواهيد بدهيد . (كافى:4/29)
نيز از آن حضرت است كه بهشت را درى است به نام «معروف» كه جز نيكوكاران بدان در نيايند . (كافى:4/30)
نيكى :
خوبى . درستى . كار نيك كه از كسى برآيد خواه به خود وى مربوط باشد يا به ديگرى برسد . به عربى برّ و احسان گويند. در قرآن كريم مكرّر از آن ستايش شده است :
(للذين احسنوا الحسنى و زيادة ولا يرهق وجوههم قتر ولا ذلّة اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون) : نيكوكاران را (در قيامت) بهترين زندگى خواهد بود و علاوه بر استحقاق تفضل خداوند نيز به آنها رسد ، و چهره آنها را گرد خوارى و ذلت نرسد ، آنانند بهشتيان كه در آن جاويدان باشند . (يونس:27)
(ليس البرّ ان تولّوا وجوهكم ...) : نيكى آن نيست كه روى خويش را (به نماز) سوى مشرق و مغرب كنى (و به غلط پندارى كه چنين نماز بى مغز كارساز بود) بلكه نيكى آنست كه به خدا و روز جزا و فرشتگان و كتاب (خدا) و پيامبران ايمان داشته باشى و مال خويش را تنها به انگيزه محبت خدا در راه كمك به خويشان و دستگيرى يتيمان و مستمندان و راهگذران و دريوزگان و در راه آزادى بردگان دهى و نماز را به همه شرائطش بپاى دارى و زكاة را بپردازى و چون با كسى پيمان ببندى بدان وفا كنى و در برابر رخدادهاى ناگوار مانند فقر و بيمارى و نيز هنگام نبرد با دشمنان دين صبور و شكيبا باشى . اينان اند كه در دعوى مسلمانى صادق و همينها پرهيزكارانند . (بقره:177)
پيغمبر اكرم (ص) فرمود : هيچ نيكى را كوچك مشمار گرچه به اين بود كه با دوستت به روى گشاده سخن بگوئى . (كنزالعمال حديث 43496)
اميرالمؤمنين(ع) فرمود : نيكى فرسوده نگردد (و اثرش از ميان نرود) . و فرمود تا بتوانيد نيكى كنيد كه احسان به محتاجان شما را از خطرات بزرگ نجات مى دهد .
يكى در محضر امام حسين (ع) گفت : نيكى اگر به نااهل شود در حقيقت آن نيكى به هدر رفته است . حضرت فرمود : خير ، چنين نيست ، نيكى و احسان بايستى مانند باران سيل آسا بود كه هر نيك و بدى را شامل گردد .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود : كار خير را در باره هيچكس چه نيك و چه بد ، شايسته و ناشايست دريغ مدار كه اگر وى شايسته نيكى نبود تو خود به اين كار شايسته خواهى بود .
امام موسى بن جعفر (ع) فرمود : اين كه خداوند فرمود : (هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان)پاداش نيكى جز نيكى نباشد ، در مورد مسلمان و كافر ، نيك و بد جارى است ، هر كسى كه احسانى به وى شود بر او است كه آن را پاداش دهد ، و پاداش ، آن نيست كه متقابلاً كارى همانند آن انجام دهد بلكه مى بايد بيش از آن باشد كه نخستين احسان خود به اول بودنش برترى دارد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : هرگز ناسپاسى ناسپاسان تو را از احسان و نيكى بى رغبت و دلسرد نسازد كه چه بسا كسى از تو قدردانى كند كه به وى احسانى ننموده باشى و (به علاوه) خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد . در حديث ديگر فرمود : هر آنكس كه با بدكار نيكى كند به حقيقت همه ابعاد فضيلت را حائز شده است .
از آن حضرت روايت شده كه در قبضه يكى از شمشيرهاى پيغمبر (ص) سه جمله نوشته بود : كسى كه از تو جدائى كند به وى بپيوند ، حق بگو هر چند به زيان تو باشد ، هر آنكس به تو بدى كند به وى نيكى كن . (بحار:10/89 و 78/117 و 74/409 و 1/151 و 74/157 ـ 417)
نَيل :
عطيّة . دهش . دستيابى . دريافت مراد و مقصود . (ولا ينالون من عدوّ نيلا الاّ كُتِبَ لهم به عمل صالح) : از سوى دشمن هيچ دستبرد و دستيابى به مسلمانان وارد نيايد جز آن كه در ازاء آن عملى صالح در نامه اعمالشان نوشته شود . (توبة:120)
نِيل :
رودى است بزرگ و مشهور آنچنان كه در همه عالم همانندى ندارد . ابن سينا در توصيف آن گفته است كه نيل به سه صفت از ديگر رودهاى عالم ممتاز است : نخست آنكه درازترين رودهاى روى زمين است و راه درازى را كه مى پيمايد سبب لطافت آن مى شود . ديگر آنكه از ميان ريگها و صخره ها مى گذرد نه از زمينهاى بد و فاسد و گلناك كه موجب آلودگى آب رودها مى شوند . سه ديگر آنكه برخلاف رودهاى ديگر سنگ در آن سبز نگردد . چون رودهاى ديگر كاهش گيرد آب نيل افزون شود . سرآغاز آن را كه در جنوب خط استواء است هيچ آبادانى نيست و بدان جهت آگاهى از آن دشوار است ... (تقويم البلدان)
گويند كه نيل از جمله رودهائى است كه جبرئيل به ابهام خويش آن را حفر نموده . (مجمع البحرين)
مرحوم كلينى از اميرالمؤمنين (ع) روايت كرده كه آب نيل مصر دل را مى ميراند . (بحار:60/38)
نِيل :
بلده اى است بر فرات بين بغداد و كوفه به نزديكى حله .
نِيم :
نصف . يك دوم چيزى .
نِيم
(عربى) : نعمت تامّ . زندگانى آسان و خوش . آنكه مردم از وى آرام و اطمينان يابند و به وى انس گيرند . يقال : فلان نيمى ، اذا كنت تأنس به و تسكن اليه . (اقرب الموارد)
نيم خورده :
آنچه از غذا يا آب كه در ظرف بماند . پس مانده از غذا و آب . به عربى سُؤر گويند . از حضرت رسول (ص) روايت است كه نوشيدن نيم خورده برادر دينى نشان فروتنى است . از حضرت صادق(ع) رسيده كه نيم خورده مؤمن شفاى هفتاد درد است . در حديث اميرالمؤمنين(ع) آمده كه هر آنكس نيم خورده برادر مؤمن خود را جهت تبرك بنوشد خداوند ملكى را ميان آن دو بيافريند كه تا قيامت براى آن دو مؤمن طلب مغفرت نمايد .
از آن حضرت روايت شده كه نوشيدن و وضو ساختن با آبى كه نيم خورده موش بود اشكالى ندارد . نيز از آن حضرت آمده كه پيغمبر (ص) وضو مى ساخت ، گربه اى را در كنار خود ديد ، دريافت كه تشنه است ، آب را به نزديك آن برد تا نوشيد و از باقى مانده آن وضو ساخت . (بحار:62/292 و 66/434 و 78/33 و 80/58)
نيم روز :
نصف روز و آن رسيدن خورشيد است به دائره نصف النهار . هنگام زوال .
نيمه :
نصف هر چيزى . شطر . شقّ .
نيمه شعبان :
شب نيمه شعبان از شبهاى متبركه سال ، شبى كه در آن شب به سال 255 ولادت با سعادت دوازدهمين حجت خدا حضرت بقية الله الاعظم واقع شد . در حديث نبوى آمده : «ان الله يغفر ليلة النصف من شعبان لجميع خلقه الاّ لمشرك او مشاحن لاخيه» . (ربيع الابرار:1/92)
به «شعبان» رجوع شود .
نينوى :
ناحيه اى است در سواد كوفه كه كربلا از آن ناحيه است . و شهرى در كنار دجله كه پايتخت مملكت آشور بوده . شهر موصل را نيز نينوى گويند . يونس پيغمبر در آن شهر مدفون است .
نِيَّة :
آهنگ و قصد و توجه . عن رسول الله (ص) : «لا قول الاّ بعمل ، ولا قول ولا عمل الاّبنيّة ، ولا قول و عمل و نيّة الاّ باصابة السنّة» (وسائل:1/47) . و فى وصيّه لابى ذر : «يا اباذر ! ليكن لك فى كلّ شىء نيّة حتى فى النوم و الاكل» . (وسائل:1/48)
اسحاق بن عمّار عن الصادق (ع) قال : «انّ الخُلق منحة يمنحهاالله خَلقه ، فمنه سجيّة و منه نيّة» . قلت : فايّها افضل ؟ قال : «صاحب السجيّة هو مجبول لا يستطيع غيره، و صاحب النيّة يصبر على الطاعة تصبّراً ، فهو افضلهما» . (وسائل:12/151)
و عن رسول الله (ص) : «انّما الاعمال بالنيّات ، و لكلّ امرىء ما نوى ، فمن غزا ابتغاء ما عندالله فقد وقع اجره على الله عز و جل ، و من غزا يريد عرض الدنيا او نوى عقالاً لم يكن له الاّ ما نوى» . (وسائل:1/49)
ابوعبدالله (ع) : «من اصبح لا ينوى ظلم احد غفرالله له ما اذنب ذلك اليوم ما لم يسفك دما او يأكل مال يتيم حراما» (وسائل:16/48) . اميرالمؤمنين (ع) : «تخليص النيّة عن الفساد اشدّ على العاملين من طول الجهاد» (بحار:77/290) . «انّ الله سبحانه يُدخِلُ بصدق النيّة و السريرة الصالحة من يشاء من عباده الجنّة» (نهج : حكمت 42) . موسى بن جعفر (ع) : «من حسنت نيّته زيد فى رزقه» . (بحار:1/140)
نِيَّة :
مؤنّث نىّ . خام و ناپخته .
حرامى . امام صادق (ع) فرمود : خدا لعنت كند كسانى را كه راه نكوكارى مى بندند آنها كسانى اند كه چون به آنان احسانى شود ناسپاسى كنند (و احسان را ارج ننهند) و نيكوكار را از اينكه به ديگرى احسان نمايد باز دارند .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : مردم حق پيغمبرشان را نشناختند و از او قدردانى ننمودند و خدمات و زحماتش را ناديده گرفتند در صورتى كه آن حضرت به گردن قريش و عرب و عجم بزرگترين حق داشت و چه كسى مى تواند به اندازه پيغمبر (ص) حق دار مردم باشد ؟! و همچنين ما خاندان او پيوسته مورد ناسپاسى مردم بوده ايم و نيكان از مؤمنان نيز بدين منوال مورد ناسپاسى مردم خواهند بود . (بحار:75/43 و 16/222) به «كفران» و «سپاس» نيز رجوع شود .
ناسِخ :
آنكه كارش نسخه نويسى از روى كتاب و نامه است . ماحى . مزيل . باطل كننده و نسخ كننده و زايل كننده چيزى و آورنده چيز ديگرى در جاى آن . به «نسخ» رجوع شود .
ناسره :
غير خالص . پول قلب .
ناسزا گفتن :
سخنان ناشايسته و نالايق گفتن . سقط گفتن . فحش دادن .
از حضرت رسول (ص) آمده كه ناسزاگوئى به مسلمان فسق است . از امام باقر (ع) روايت است كه يكى از بنى تميم به خدمت پيغمبر آمد و گفت : مرا پندى ده . از جمله نصايح حضرت به وى آن بود كه به مردم ناسزا مگوئيد كه دشمنى آنها را به خود مى خريد . امام موسى بن جعفر(ع) فرمود : چون دو نفر به يكديگر ناسزا گويند آنكه آغازگر است ستمكار است و گناه خود و گناه آن ديگرى به گردن او مى باشد تا اينكه از طرف مقابل كه به وى ستم شده پوزش بخواهد .
از امام صادق (ع) نقل است كه در عهد رسول خدا روزى ابوذر به مردى گفت : اى مادر سياه . و به راستى مادر او سياه بود . پيغمبر (ص) شنيد ، فرمود اى اباذر ! وى را به مادرش سرزنش مى كنى ؟! ابوذر چون متوجه خطاى خويش شد به خاك افتاد و آنقدر سر و روى خود را به خاك ماليد كه حضرت او را دلدارى نمود و خوشنودش ساخت . (بحار:75 و 22)
رسول خدا (ص) در حديثى فرمود : خدا لعنت كند كسى را كه پدر و مادر خود را لعن كند . يكى عرض كرد : يا رسول الله ! مگر كسى پدر و مادر خود را لعن مى كند ؟ فرمود: آرى ، وى پدر و مادر ديگران را لعن مى كند و اين كار او باعث مى شود كه آنها پدر و مادر او را لعن كنند . (كافى:8/71)
به «فحش» نيز رجوع شود .
ناسِك :
عبادت كننده . ج : نسّاك و ناسكون . (لكل امّة جعلنا منسكاً هم ناسكوه): براى هر امتى شيوه خاصّى در عبادتشان مقرر داشتيم كه بدان شيوه خداى را عبادت كننده بوند (حج:67). جعفر بن محمد (ع) : «جاهلُ سخىّ افضل من ناسك بخيل» : نادان سخاوتمند به از عبادتكار بخيل است . (بحار:71/357)
ناسوت :
انسان . سرشت مردمى . طبيعت انسانى . عالم ناسوت : عالم سفلى ، جهان مادّه ، عالم طبيعت و اجسام و جسمانيات و زمان و زمانيات ، مقابل عالم جبروت و عالم لاهوت و عالم ملكوت .
ناسور :
ريش روان و ريمناك عسر العلاج كه بر گوشه چشم و جاهاى ديگر بدن افتد . زكريا بن آدم گويد : از حضرت رضا(ع) راجع به ناسور پرسيدم (كه آيا وضو را باطل مى كند ؟) فرمود : وضو را سه چيز (از فضلات بدن) باطل مى كند : بول و غائط و باد . (بحار:80/216)
ناسِى :
فراموش كننده . عن ابى عبدالله(ع) : «اذا رأيتم العبد متفقّداً لذنوب الناس ، ناسيا لذنوبه ، فاعلموا انّه قد مُكِرَ به» : از امام صادق(ع) روايت است كه چون بنده اى را ديديد كه عيوب و گناهان ديگران را جستجو مى كند ولى گناهان خود را از ياد مى برد بدانيد كه وى فريب خورده است . (بحار:75/215)
ناسيوناليسم :
نژاد پرستى ، نژاد خود را برتر دانستن ، تعصب قومى ، قوميت . اميرالمؤمنين (ع) فرمود : خداوند شش گروه را به شش صفت عذاب كند ... عرب را به تعصب. امام باقر (ع) فرمود : پيغمبر (ص) در فتح مكه به منبر رفت و فرمود : خداوند غرور و نخوت جاهليت و افتخار نژادى را به بركت اسلام از شما زدود ، بدانيد كه عربيت هيچگونه امتيازى به كسى نمى دهد ، آن يك زبان بيش نيست ، اگر شما را در عمل كمبودى بود اينگونه موهومات آن نقيصه را برطرف نكند و آن كمبود را جبران ننمايد . و نيز از آن حضرت روايت شده كه: موالى كوفه (عجم تباران مهاجر كوفه) به نزد اميرالمؤمنين (ع) آمده گفتند : ما از اين عربها شكوه داريم ، اينها به ديده حقارت در ما مى نگرند در صورتى كه پيغمبر (ص) ميان ما و عرب فرقى نمى نهاد ، سهم ما از بيت المال با سهم عربها يكسان بود ، در امر ازدواج نيز امتيازى در كار نبود، پيغمبر دستور داد به سلمان و صهيب و بلال از عرب زن دادند ؟! حضرت چون سخنان آنها را شنيد فورا به مجمع عربهاى كوفه شتافت و چون در جمع آنها حضور يافت فصلى در اين باره با آنها سخن گفت . آنها فرياد برآوردند كه اى اميرالمؤمنين ما هرگز چنين امرى نپذيريم و اين بار گران (تساوى عرب با عجم) را تحمل نتوانيم . حضرت به خشم آمد و در حالى كه رداى خويش را به زمين مى كشيد از نزد آنها بيرون شد و به عجمها خطاب نمود و فرمود : اى گروه عجم اينها شما را به منزله يهود و نصارى مى پندارند ، از شما زن مى گيرند و به شما زن نمى دهند ، حال (كه چنين است شما به امتيازات مادى بپردازيد كه آنها در برابر شما خاضع شوند و) به كسب و تجارت روى آوريد كه از پيغمبر (ص) شنيدم مى فرمود : روزى ده دانگ است و نه دانگ آن در تجارتست و يكى در ساير كسبها (بحار:2 و 21 و 42) . زُهَرى گويد : از امام سجاد (ع) در باره تعصب قومى و نژادپرستى سؤال شد ، فرمود: تعصّبى كه آدمى را گناهكار مى سازد آن است كه وى بدان قوم و تبار خويش را از نيكان اقوام ديگر بهتر پندارد ; تعصب آن نيست كه كسى قوم و قبيله خود را دوست بدارد ، بلكه يكى از اقسام تعصب اين است كه ايل و تبار خويش را به ظلم و ستم يارى دهد (كافى:2/308) . به «نژاد» نيز رجوع شود .
ناشتا :
كسى كه از صبح چيزى نخورده باشد . در حديث است كه خوردن بيست و يك دانه مويز سرخ در حال ناشتا ، بيماريها را از تن مى زدايد . (بحار:10/90) خوردن بِه سه روز در حال ناشتا ، ذهن را صاف مى سازد و حالت حلم و وقار به روان مى بخشد . (بحار:39/125) از خوردن خربزه در ناشتا منع شده . (بحار:50/292) به نوشيدن شربت قند در ناشتا جهت قطع تب نوبه ، دستور داده شده است . (بحار:62/100) به خوردن خرما در حال ناشتا جهت از ميان رفتن كرم معده دستور داده شده است . (بحار:62/165) يك قاشق عسل در ناشتا خوردن بسيار سودمند است . (بحار:62/261) خوردن آويشن در ناشتا ، رطوبت معده را زايل مى كند و بر پود معده مى افزايد . (بحار:62/285)
خوردن انار در ناشتا بسيار سودمند است . (بحار:66/161) و نيز ، خوردن بِه در حال ناشتا ، چنان كه خوردن سيب در ناشتا . (بحار:66/177)
ناشتائى :
صبحانه . به اين واژه رجوع شود .
ناشِر :
فاش كننده . آن كه پس از مردن زنده مى گردد . تراشنده چوب . پراكنده كننده .
ناشِز :
بلند نشيننده . مرتفع . عرق ناشز : رگ بلند برآمده و برجهنده از بيمارى . زن ناسازوار با شوى خود .
ناشزة :
زنى كه از اطاعت شرعى شوى خود بيرون رود كه در آن صورت حق نفقه و كسوه و مسكن ندارد . امام صادق (ع) فرمود: زن ناشزه تا گاهى كه توبه نكرده روزه ندارد . پيغمبر اكرم (ص) فرمود : هشت گروهند كه نمازشان قبول نشود يكى از آنها زنى است كه همسرش از او ناراضى باشد . (بحار:96/295 و سفينة البحار) به «نشوز» نيز رجوع شود .
ناشِىء :
دختر يا پسرى كه از حد صغر گذشته وارد عهد شباب شده باشند ، نوجوان. مذكّر و مؤنّث يكسان است ، غلام ناشىء جارية ناشىء . ابر را نيز ناشىء گويند . (اقرب الموارد و آنندراج)
ناشىء الاصغر :
ابوالحسن على بن عبدالله بن وصيف ، موصوف به «حلاّء» (بدين جهت كه وى به صنعت نوعى حليه كه نقّاشى مس و روى باشد آگاه بوده و در اين فن مهارتى بسزا داشته) متولد به سال 271 و متوفى به سال 360 هـ ق ، در بغداد متولد شد و دورانى از عمر خود را در مصر گذرانيد و سپس به بغداد بازگشت و در آنجا دار فانى را وداع گفت ، وى از شعراى معروف شيعه و از مديحه سرايان خاندان نبوت بوده ، ونيز از اكابر و نوابغ متكلمين اين طايفه بشمار آمده كه علم كلام را از ابوسهل نوبختى فرا گرفته ، در فن شعر از شعراى طراز اول قرن چهارم محسوب مى شود ، قصايد بسيارى در مدح اهلبيت سروده كه به شاعر اهلبيت موصوف و معروف گرديده ، در حلب سيف الدولة بن حمدان را نيز مديحه گفته ، ناشىء از مبرد و ابن المعتز روايت كرده و شيخ مفيد و ابوبكر خوارزمى و متنبى و ابن فارس از شاگردان او بوده اند .
از جمله اشعار وى اين ابيات است :
انّى ليهجرنى الصديق تجنبافأريه انّ لهجره اسبابا
واخاف ان عاتبته اغريتهفارى له ترك العتاب عتابا
واذا بليت بجاهل متغافليدعو المحال من الامور صوابا
أوليته منّى السكوت وربّماكان السكوت عن الجواب جوابا
كتابى در امامت و كتابى در علم كلام از تأليفات او است و تصانيف بسيارى بدو منسوب است . (دائرة المعارف قرن 14 نوشته فريد وجدى ، و لغت نامه دهخدا) موافق آنچه از معالم العلماء نقل شده جسد او را سوزانيدند .
ناشىء اكبر :
عبدالله بن محمد بن شرشر انبارى مكنى به ابوالعباس : شاعرى نيكو سراى ، از طبقه بحترى و ابن الرومى بشمار مى آيد ، از دانشمندان علم ادب و از اهل دين و منطق ، اصل او از انبار عراق بوده و روزگارى در بغداد زندگى مى كرده و سپس به مصر رفته و به سال 293 در آنجا بدرود حيات گفته است . (اعلام زركلى)
ناشئة :
مؤنث ناشِىء . مصدر ، مانند عافية و عاقبة به معنى به شب برخاستن ، شب خيزى . (انّ ناشئة الليل هى اشدّ وطئاً و اقوم قيلا) : در دل شب از خواب برخواستن و به عبادت پروردگار قيام نمودن مؤثرترين عامل در ثبات قدم و در استوارى گفتار است . (مزّمّل:6)
ناصِب :
برپاى دارنده . نصب نماينده . در اصطلاح علم نحو : عاملى كه معمول خود را نصب دهد ، همچون حروف مشبهة بالفعل كه اسم خود را نصب دهند . و «ان و لن و كى و اذن» كه فعل مضارع را منصوب سازند .
ناصِب :
دشمن دارنده . و از اين معنى است ناصب اهلبيت پيغمبر (ص) ، كسى كه در دشمنى با ائمه معصومين عليهم السلام يا پيروانش محض موالات و بستگى آنها به آن خاندان تظاهر كند كه در عصر ما شمار آنها اندك است . در روايات اهلبيت به شديدترين لحنى از آنها مذمت و به كفر و نجاستشان تصريح شده . ابوبصير از امام صادق (ع) روايت كند كه فرمود : دائم الخمر به منزله بت پرست است ولى ناصب اهلبيت از او بدتر است . گفتم : به چه سبب ؟! فرمود: زيرا ميگسار ممكن است روزگارى شفاعت شامل حالش شود ولى ناصب اگر اهل آسمانها و زمين در باره اش شفاعت كنند پذيرفته نگردد .
امام صادق (ع) فرمود : ناصب نه بدين معنى است كه ما خاندان نبوت را دشمن دارد زيرا تو كسى را نيابى كه بگويد : من با محمد و آل محمد دشمنم بلكه ناصب كسى است كه شما را با وجود اينكه مى داند وابسته به ما و پيرو مائيد دشمن دارد . (سفينة البحار)
ناصِح :
نصيحت كننده . خيرخواه . ج : نصّاح و نصحاء و ناصحون . (قالوا يا ابانا ما لك لا تامنّا على يوسف و انّا له لناصحون). (يوسف:11)
در حديث است : «علامة الناصح اربعة : يقضى بالحق و يعطى الحق من نفسه و يرضى للناس ما يرضاه لنفسه ولا يتعدى على احد» : خيرخواه را چهار نشان است: به حق داورى كند، و خويشتن را مديون حق ديگران داند، و براى ديگران بپسندد آنچه را كه براى خود مى پسندد، و به هيچ كس تجاوز ننمايد (بحار:1/120) . امام موسى بن جعفر (ع) : «مشاورة العاقل الناصح يمن و بركة و رشد و توفيق من الله ، فاذا اشار عليك العاقل الناصح فايّاك و الخلاف ، فان فى ذلك العَطَب» : مشورت با خردمند خيرخواه، فرخندگى و بركت و بهروزى و توفيق خداوندى است، پس اگر خردمند خيرخواه، تو را به امرى رهنمون گرديد زنهار كه از آن رخ بتابى و مخالفتش كنى كه در اين صورت به تباهى خويش اقدام نموده باشى . (بحار:1/154)
امام سجاد (ع) : «وحق الناصح عليك ان تلين له جناحك و تصغى اليه بسمعك» : حق خيرخواه بر تو آن است كه به تمام وجود تسليم وى باشى و به سخنانش گوش فرا دهى . (بحار:74/8)
ناصِر :
يارى گر . يارى كننده . مددكار . ج : نَصْر . انصار . نُصّار . ناصرون .
ناصِرالدين :
عبدالرحيم بن طاهر مكنى به ابواسحاق از دانشمندان قرن هشتم شيراز است . مؤلف شدّالازار كه خود مجلس درس او را درك كرده و مصاحب و جليس وى بوده است او را دانشمند و فيلسوف عالى مقامى معرفى مى كند كه به مال و جاه دنيا التفاتى نداشت و افاضل و فحول دانشمندان در مجلس تدريس وى كه سحرگاهان شروع مى شد شركت مى كردند . و هم او آرد : «وى دوست مساكين و متجنب از سلاطين و كثيرالذكر و دائم الفكر و راضى به قضاى خدا بود و از تنگدستى و تغير احوال پروائى نمى كرد» .