نماز جماعت :
نمازى كه دسته جمعى خوانند و در آن به امام اقتدا كنند بدين گونه كه يك نفر مسلمان (و به عقيده شيعه به شرط عدالت) به نماز ايستد و ديگران به وى اقتدا كنند . نماز جماعت از شعائر اسلام است و در استحباب آن بسى تأكيد شده چنانكه آيه (و اركعوا مع الراكعين) بدان تفسير شده و به برداشت بعضى از بزرگان از آيه (اياك نعبد ...) اصل در نماز ، جماعت است . از امام صادق (ع) روايت است كه نخستين نماز جماعت كه در اسلام منعقد شد چنين بود كه روزى (در آغاز بعثت) پيغمبر اكرم (ص) در نماز بود ، على (ع) به كنارش بايستاد و به حضرتش اقتدا نمود ، در اين حال ابوطالب كه فرزندش جعفر به همراه داشت سررسيد ، جعفر را گفت : تو نيز به كنار پسر عمت نماز بخوان . و چون حضرت متوجه شد كه جعفر نيز به وى اقتدا نموده پيشتر رفت (كه آن دو پشت سرش قرار گيرند) ، ابوطالب شادمان شد و بازگشت .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود : نماز را بايد به جماعت خواند گرچه بر سر سرنيزه اى باشد. و فرمود : دو نفر به بالا (كه يكى از آن دو امام باشد) جماعت است .
و فرمود : كسى كه آنقدر به جماعت پايبند بود كه در هر كجا باشد نمازش را به جماعت بخواند وى چون برق جهنده با نخستين گروه از صراط بگذرد در حالى كه چهره اش درخشان تر از ماه باشد ، و هر شبانه روزى كه همه نمازهاى يوميه اش را به جماعت برگزار كند ثواب شهيدى برايش ثبت گردد .
و فرمود : خداوند شرم دارد بنده اى را كه نماز خود را به جماعت خوانده و پس از نماز از حضرتش حاجتى خواسته پيش از اينكه از جايش برخيزد حاجتش را برنياورد .
حضرت رضا (ع) فرمود : امتياز جماعت بر فرادا هر ركعتى هزار ركعت است .
امام باقر (ع) فرمود : كسى كه از روى بى رغبتى به نماز جماعت و اجتماع مسلمين بدون عذر ، جماعت را ترك كند نماز ندارد .
امام صادق (ع) فرمود : به اميرالمؤمنين(ع) خبر دادند كه گروهى در نماز جماعت مسجد شركت نمى كنند . حضرت فورا خطبه اى ايراد نمود و فرمود : شنيده ام كه جمعى به مسجد نمى آيند و در جماعت شركت نمى كنند ! اينها از اين تاريخ حق ندارند با ما غذا بخورند ، يا با ما آب بنوشند و يا با ما هم شور شوند يا با ما وصلت كنند ، و از غنايم مسلمين برخوردار نگردند تا اينكه در جماعت مسلمين حضور يابند ، و ممكن است دستور دهم خانه شان را بر سرشان آتش زنند .
پيغمبر (ص) فرمود : در نماز جماعت يوميه صف اول افضل است و در نماز ميت صف آخر. (بحار:88/20)
و فرمود : صفهاتان را راست كنيد كه راست كردن صف مكمّل نماز است .
امام صادق (ع) فرمود : صفهاى جماعت را تكميل كنيد و تا در صف پيشين جائى هست پشت صف مأيستيد ، و (حتى) اگر در حال نماز متوجه شديد كه در صف جلو جاى خالى هست همچنان به حال انحراف ـ اگر جاى خالى روبروى شما نباشد ـ خود را به آنجا برسانيد كه آنجا پر شود .
از حضرت رضا (ع) روايت شده كه نماز نافله به جماعت خوانده نشود كه اين بدعت است و هر بدعت ضلالت ، و راه ضلالت به آتش است . (بحار:88/72)
امام صادق (ع) فرمود : سه نفرند كه نبايد در نماز به آنها اقتدا نمود : كسى كه مجهول الحال باشد (مذهب و روش عمليش نامعلوم باشد) ، و آنكه در باره حضرات معصومين گزافه گوئى و غلو كند گرچه امامى مذهب باشد، و كسى كه آشكارا به فسق و فجور دست زند . (بحار:88/23)
پيغمبر (ص) فرمود : پيشنماز شما نماينده شما است به پيشگاه خدا ، پس ببينيد چه كسى را در دينتان و نمازتان نماينده خويش مى سازيد .
و فرمود : كسى كه به قومى پيشنمازى مى كند در صورتى كه در ميان آنها داناتر و فقيه تر از او وجود داشته باشد (و با وجود اين آن مردم چنين كسى را به پيشنمازى قبول داشته باشند) چنين قومى تا قيامت همواره امرشان به قهقهرى و عقبگرد باشد .
امام هادى (ع) فرمود : اگر زمانى بود كه عدالت در آن زمان بر ظلم و جور غالب بود حرامست كه كسى گمان بد به كسى ببرد مگر اينكه به بدى او يقين كند و اگر زمانى بود كه جور و ظلم در آن بر عدل و داد غالب بود نمى بايد كسى گمان نيك به كسى ببرد مگر اينكه به نيكى او يقين كند . (بحار:88/3 ـ 92 و 19/32)
نماز جمعه :
نمازى كه روز جمعه به جماعت گزارند . به «جمعه» رجوع شود .
نماز حاجت :
نمازى كه جهت قضاء حوائج و حلّ مشكلات خوانده مى شود، نماز حاجت به كيفيتهاى مختلف در روايات آمده است ، از آن جمله :
مقاتل گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : مرا جهت برآمدن حاجاتم نمازى تعليم بفرما. فرمود : هرگاه ترا حاجت مهمى به درگاه خداوند بود ، غسل كن و پاكيزه ترين جامه هايت را بپوش و خويشتن را معطر ساز و به زير آسمان بايست و دو ركعت نماز به اين كيفيت بخوان :
در هر ركعت پس از حمد و در حال ركوع و در ايستادن بعد از ركوع و در هر دو سجده و در دو نشستن بين سجده ها و بعد از سجده ها پانزده بار (قل هوالله احد)بخوان، و پس از سلام نماز نيز پانزده بار مى خوانى ، آنگاه به سجده مى روى و در سجده مى گوئى : «خداوندا ! هر معبودى ـ از زير عرش عظمتت تا فرش زمينت ـ همه باطلند ، و تنها خداوند معبود و شايسته پرستش توئى ، خداوندا ! فلان حاجتم (حاجت خويش را مى گوئى) را همين ساعت ، همين ساعت برآورده بفرما» و هر چه بتوانى در خواسته ات اصرار و ابرام و التماس كن .
محمد بن على بن عيسى گويد : به امام هادى (ع) نامه نوشتم و در نامه ام از آن حضرت تقاضا نمودم مرا به دعائى رهنمون شود كه در آن دعا از خداوند بخواهم شرّى (مخصوص) از سرم رفع شود . حضرت اين چنين مرا پاسخ دادند : دو ركعت نماز مى خوانى و در هر يك از سجده ها اين دعا را چند بار تكرار مى كنى : «اللهم انت انت ، انقطع الرجاء الاّ منك ، يا احد من لا احد له ، لا احد لى غيرك» و پس از سلام نماز مى گوئى : «خداوندا ترا به حق محمد و على و امامان (و نام هر يك از ائمه معصومين را به زبان مى آورى) مى خوانم ، كه آنان را به نزد تو شأن و آبروئى والا است ، كه بر محمد و آل محمد درود فرستى و اين كه شرّ فلان ـ دشمن خود را نام مى برى ـ را از من كفايت نمائى و مرا از شرّ وى در پناه خويش بدارى، و بى آن كه شرى دامنم بگيرد بار محنت او را از من بردارى . (مقنعة : 223 ـ 224)
نمازخانه :
اتاقى مخصوص خواندن نماز در خانه مسلمان . مسمع گويد : امام صادق (ع) نامه اى بدين مضمون به من نوشت : دوست دارم يكى از اتاقهاى خانه ات را نمازخانه قرار دهى و در آن اتاق با لباسى خشن (و وضعى ژوليده) از خدا بخواهى كه ترا از آتش نجات دهد و به بهشت در آورد ، و در آن اتاق به سخن باطل نپردازى و كلمه ناسزائى به زبان نرانى . (بحار:76/162)
نماز خوف :
نمازهاى واجب يوميه كه هنگام مواجهه مسلمانان با لشكر كفر به كيفيت خاصى ادا مى شود . به «خوف» رجوع شود .
نماز را چهار هزار باب است :
از امام صادق (ع) روايت شده كه نماز چهار هزار حدّ و به روايت ديگر چهار هزار باب دارد . مرحوم شهيد رضوان الله عليه حدود و ابواب نماز را واجبات و مستحبات نماز دانسته كه واجبات را هزار تعيين نموده و كتابى را به نام الفيه در خصوص واجبات نماز تأليف نموده و مستحبات را سه هزار دانسته و كتاب نفليه خود را بدين منظور تدوين نموده است . (بحار:82/303)
نماز زن و مرد كنار يكديگر :
حريز گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : زن و مرد مى توانند يكى جلو ديگرى نماز بخوانند ؟ فرمود : آرى اگر بين آن دو به اندازه بار مسافرى فاصله باشد . زراره گويد: به امام عرض كردم : زن مى تواند به كنار همسرش نماز بخواند ؟ فرمود : اگر بين آن دو به اندازه بيش از يك گام يا به قدر استخوان ذراع و بيشتر باشد اشكالى ندارد . (بحار:83/335)
نماز شب :
نافله شب . از نمازهاى مستحب كه در قرآن و حديث بسى بر آن تاكيد شده و فضائل بسيار براى آن ذكر شده است . در قرآن كريم در وصف متقين مى فرمايد : (كانوا قليلا من الليل ما يهجعون * و بالاسحار هم يستغفرون)(ذاريات:18) . در حديث آمده كه هيچ پيغمبرى نيامد جز اينكه در دل شب به نماز با خداى خويش خلوت نمود . امام صادق(ع) فرمود : نماز شب چهره را زيبا و اخلاق را نيكو و بو را خوش و روزى را ريزا و بدهى را ادا و غم و اندوه را زايل مى كند و ديده را جلال مى دهد . در حديث ديگر فرمود : دروغ مى گويد آنكه نماز شب مى خواند و مى گويد من گرسنه ام زيرا نماز شب ضامن روزى مى باشد . اميرالمؤمنين(ع) فرمود : شب خيزى بدن را مايه سلامتى است . روايت شده كه به موسى(ع) وحى آمد : در تاريكى شب برخيز و قبر خويش را باغى از باغهاى بهشت ساز . (سفينة البحار)
به «نافله» نيز رجوع شود .
نماز شب اول قبر :
نمازى كه جهت رفع وحشت ميت در اولين شب پس از دفن او مستحب است . به «قبر» رجوع شود .
نماز عيد :
نمازى كه در دو عيد فطر و اضحى به جماعت گزارند . به «عيد» رجوع شود .
نماز غدير :
نمازى كه در روز عيد غدير وارد است . به «عيد غدير» رجوع شود .
نماز غفيلة :
دو ركعت نماز به كيفيتى خاص كه بين مغرب و عشاء مستحب است . به «غفيله» رجوع شود .
نماز كنار قبر معصوم :
به «قبر معصوم» رجوع شود .
نماز كودك :
به «كودك» رجوع شود .
نماز مبعث :
نمازى كه در روز مبعث (بيست و هفتم رجب روز بعثت پيغمبر اسلام) وارد است . در اين روز دوازده ركعت يعنى شش نماز دو ركعتى وارد است به اين كيفيت : در هر ركعت پس از حمد سوره يس خوانده شود ، و پس از پايان نمازها هر يك از سوره هاى حمد و توحيد و معوذتين چهار بار تلاوت گردد ، سپس اذكار «لا اله الاّ الله ، والله اكبر ، والحمدلله ، وسبحان الله ، ولا حول ولاقوة الاّ بالله» هر يك چهار بار گفته شود ، آنگاه حاجات خويش را از خداوند بخواهد، كه در اين حال چيزى از خدا نخواهد جز آن كه به اجابت برسد مگر اين كه هلاكت قومى يا قطع رحمى را از خدا درخواست نمايد . (مقنعة:226)
نماز مسافر :
كيفيت نماز در مسافرت . به «سفر» رجوع شود .
نماز ميت :
نمازى كه بر جنازه مسلمان پس از غسل و كفن آن خوانده مى شود و اين نماز در اسلام بر جنازه مسلمانى كه اقلاً شش سال از عمرش گذشته باشد واجب مى باشد و در مذهب شيعه به پنج تكبير ادا مى شود و پس از تكبير اول شهادتين گفته مى شود و پس از تكبير دوم صلوات بر محمد و آل و پس از تكبير سوم دعا براى مؤمنين و مؤمنات و پس از تكبير چهارم دعا براى ميت گفته مى شود و به تكبير پنجم نماز پايان مى يابد .
اما در مذهب اهل سنت اين نماز عملا به چهار تكبير ادا مى گردد گرچه سند آن اين چنين است : ابن حزم در كتاب محلّى آورده كه عمر بن خطاب مردم را جمع كرد و از آنها پرسيد آيا پيغمبر (ص) چند تكبير بر ميت مى گفته ؟ برخى گفتند : هفت و بعضى پنج و بعضى چهار تكبير گفتند . پس عمر آنها را بر چهار تكبير هماهنگ ساخت و بدين دستور داد .
مسلم به سند صحيح از ابوعبدالرحمن ابى ليلى روايت كند كه زيد بن ارقم بر جنازه هاى ما چهار تكبير مى گفت تا اينكه روزى بر جنازه اى پنج تكبير گفت از او سبب پرسيديم وى گفت : پيغمبر (ص) پنج تكبير مى گفته . همين حديث را جامع الاصول از مسلم و نسائى و ابوداود و ترمذى نقل مى كند و مى گويد : در روايت نسائى آمده كه زيد بن ارقم نماز ميت را به پنج تكبير ادا مى نمود و مى گفت : پيغمبر(ص) چنين مى كرده . ابن شبرويه در فردوس آورده كه پيغمبر(ص) نماز ميت را به پنج تكبير ادا مى كرد . (بحار:8/287)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : پيغمبر (ص) زناكار را سنگسار مى كرد و سپس بر جنازه اش نماز مى گزارد . (بحار:68/289)
نماز نافلة :
نماز سنت ، مستحب . در قبال فريضه . به «نافله» و «نماز شب» رجوع شود .
نماز نيمه شعبان :
نمازى كه در شب نيمه شعبان وارد شده است : و آن چهار ركعت است به دو سلام ، در هر ركعت پس از حمد صد مرتبه (قل هوالله احد) خوانده شود ، و پس از فراغت از نماز دعا كند و بگويد : «اللهم انى اليك فقير ، وبك عائذ ، ومنك خائف ، وبك مستجير، ربّ لا تبدّل اسمى ، ربّ لا تغيّر جسمى ، ربّ لا تجهد بلائى ، اعوذ بعفوك من عقابك ، و اعوذ برضاك من سخطك ، و اعوذ برحمتك من عذابك ، و اعوذ بك من نقمتك ، جلّ ثناؤك ، انت كما اثنيت على نفسك ، و فوق ما يقول القائلون» آنگاه هر حاجتى كه دارد از خداوند بخواهد . (مقنعة:226)
نماز وُسطى :
يكى از نمازهاى يوميه كه در قرآن به «وسطى» از آن تعبير شده . به «وسطى» رجوع شود .
نمازى :
پاك . پاكيزه . طاهر .
نَمّال :
نَمّام . سخن چين .
نَمّام :
سخن چين . غمّاز . قتّات . همّاز . ساعى . واشى . عن رسول الله (ص) : «لا يدخل الجنة نمّام» . وفى حديث آخر : «لا يدخل الجنة قتّات . و القتّات هو النمّام» .
و روى ان موسى (ع) استسقى لبنى اسرائيل حين اصابهم قحط ، فاوحى الله تعالى اليه : «انى لا استجيب لك ولا لمن معك و فيكم نمّام قد اصرّ على النميمة» . فقال موسى (ع) : يا ربّ من هو حتى نخرجه من بيننا ؟ فقال : «يا موسى ! انهاكم عن النميمة و اكون نمّاما» ؟! فتابوا باجمعهم فسُقُوا . (بحار:75/268)
نَمّامى :
سخن چينى ، غمازى ، سعايت . به «سخن چينى» و «سعايت» رجوع شود .
نمايان :
بسيار واضح و آشكار . ظاهر . هويدا . مشهود . فاحش .
نماينده :
هويدا كننده . ظاهر كننده . عرضه كننده . دليل . وكيل . كارگزار .
نَمَد :
نوعى از فرش كه از پشم يا كرك ماليده حاصل مى شود . به عربى لِبد گويند .
نَمِر :
پلنگ . يوزپلنگ . ج : اَنمُرو اَنمار و نُمُر .
نَمِر :
آب پاكيزه . بسيار . حَسَبِ خالص و پاك از آلايش . ج : انمار .
نَمرَقَة :
بالش بر نشستنى و بالش كه در ميان پالان نهند .
نِمرود :
لقب عامّ ملوك سريانى است . قبطيان را پادشاهان فرعونيان بوده اند و نبطيان (سريانيان) را نمرودان و روميان را قياصرة . لغةً به معنى قوىّ .
نِمرود :
بن كنعان بن كوش بن نوح ، مردى دلير و شكارى و جبّار روى زمين و بانى شهر بابل بود . بعضى گفته اند : وى از طرف كيكاووس بر سرزمين بابل حكومت مى نمود و برخى او را پادشاهى مستقل دانسته اند . وى دعوى خدائى نمود و ابراهيم(ع) را كه در عصر او مبعوث گشت و مردم را به يكتاپرستى دعوت مى نمود و بتهاى بابليان را در هم شكست به آتش افكند و خداوند آتش را بر او سرد و سلامت نمود و سرانجام خداوند پشه اى را به جنگ وى فرستاد كه در بينى او جاى گرفت و مغز سرش را بخورد و به هلاكت رسيد . در حديث امام صادق (ع) آمده كه وى چهارصدسال جوان زيست كه روزى حضرت يوسف بر او وارد شد وى گفت : اى ابراهيم حالت چطور است ؟ يوسف گفت : من ابراهيم نيم ، من يوسف فرزند يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيمم . و از آن حضرت روايت شده كه سخت ترين عذاب در قيامت از آن هفت نفر است و يكى از آنها نمرود بن كنعان است . (بحار:12/42)
نَمِرَة :
ابر پاره خرد . نوعى از چادر يمانى . شمله اى كه در آن خطوط سياه و سفيد باشد . پلنگ ماده . نام موضعى در عرفات و نام مسجدى در آنجا .
نَمس :
راز گفتن . پنهان داشتن راز . نُمِسَ به : در باره او به راز سخن گفته شد .
نَمَس :
تباه شدن روغن . گند شدن روغن .
نَمش :
مكر . حيله . دغا . بازى . فريبنده و حيله گر .
نَمَش :
لكّه هائى كه بر پوست پديد آيد به خلاف رنگ پوست . خجك هاى سپيد و سياه . (منتهى الارب) امام صادق (ع) : «من ذرّ على اول لقمة من طعامه الملح ، ذهب عنه بِنَمَش الوجه» : هر كه بر نخستين لقمه غذايش نمك بپاشد خجكهاى چهره اش را از بين ببرد . (وسائل:24/404)
نَمَط :
روش ، طريقه ، گروه مردم كه بر يك روش باشند . در حديث حضرت رضا(ع) آمده: «نحن آل محمد النمط الوسطى الذى لا يدركنا الغالى ولا يسبقنا التالى» : ما خاندان نبوت گروه ميانه ايم كه گزافه گويان ما را درك نكنند و آنان كه ما را پست تر از مقاممان پندارند بر ما پيشى نگيرند . (بحار:4/40)
نَمق :
طپانچه و لطمه زدن بر چشم كسى. نقش و نگار كردن كتاب و نامه را .
نَمَك :
معروف است و به عربى ملح گويند : از حضرت رسول (ص) روايت شده كه بهترين نان خورشهاى شما نمك است غذائى را كه در آن نمك نباشد سودى نَبُوَد . از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده كه فرمود : در آغاز خوراكتان به نمك شروع كنيد كه اگر مردم مى دانستند چه خواصى در نمك نهفته است آن را بر ترياق مجرب امتياز مى دادند . در حديث امام كاظم (ع) آمده : سفره اى كه نمك در آن نباشد روى فراوانى نبيند . (بحار:66/394) از امام صادق (ع) رسيده كه هر آنكس به نخستين لقمه غذاى خود نمك بپاشد لكهاى صورتش برطرف گردد . (بحار:62/160) از آن حضرت نقل شده كه روزى پيغمبر (ص) را عقرب گزيد، فرمود : خدا ترا لعنت كند كه نه مؤمن از شر تو مصون ماند و نه كافر . آنگاه حضرت فرمود نمك آوردند و به جاى گزش كژدم نهاد و به انگشت ابهام بر آن فشار داد تا نمك آب شد و فرمود : اگر مردم به خاصيت نمك پى مى بردند خود را از هر ترياق بى نياز مى دانستند . (بحار:16/291)
نمكدان :
ظرفى كه نمك سوده در آن نگه دارند . به عربى مِملَحَة .
نَمل :
مورچه . ج ، نِمال . واحده : نملة . (حتّى اذا اتوا على وادى النمل قالت نملة يا ايّها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنّكم سليمان و جنوده وهم لا يشعرون) (نمل:18) . ابوعبدالله الصادق (ع) : «انّ الشرك اخفى من دبيب النمل فى الليلة الظلماء على المسح الاسود» . (بحار:72/96)
نَمل :
نام بيست و هفتمين سوره از سور مباركات قرآن كريم ، مكية و مشتمل بر 93 و به قول ديگر 95 آيه است .
ابىّ بن كعب از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه هر كه اين سوره تلاوت نمايد اجر و پاداش وى به عدد هر كه سليمان را تصديق نموده و هر كه آن حضرت را تكذيب كرده ده حسنه عطا فرمايد . (مجمع البيان)
نَملَة :
يك نمل . يك مورچه .
نُمُوّ :
باليدن . افزون شدن . افزايش .
نمونه :
نمودار . جزء كوچك و مقدار اندك از هر چيزى كه بدان مى نمايانند همه آن چيز را . معرب آن نموذج و انموذج . ج : نماذج .
نميدانم :
لا ادرى . عنوانى كه در بعضى روايات آمده است .
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : «لا ادرى» (نميدانم) خود نيمى از دانش است . (غررالحكم) امام صادق (ع) فرمود : اگر از تو سؤالى شد كه پاسخش را ندانى بگو نمى دانم چه اين بهتر تا به غير ما انزل الله فتوى دهى . اميرالمؤمنين (ع) فرمود : دانشمند چون از او سؤالى شود كه پاسخش را نداند هرگز شرم نكند كه بگويد نمى دانم . (بحار:2/119)
شعبى (از دانشمندان معروف) را از مسئله اى پرسيدند ، گفت : نمى دانم . يكى به وى گفت : از اين گفتار (نمى دانم) شرم نمى دارى ؟ گفت : چگونه شرم دارم از آنچه ملائكه از آن شرم ننمودند و گفتند : «لا علم لنا» : نمى دانيم . (ربيع الابرار:3/196)
نَميرى :
محمد بن نصير فهرى نميرى ، وى در عصر امام هادى مى زيسته ، دعوى نبوت كرد و امام هادى را خدا مى خواند و مى گفت على بن محمد او را به رسالت فرستاده ، روزگارى بدين وضع گذراند و گروهى را پيرو خويش كرد تا زمان غيبت امام عصر و نيابت محمد بن عثمان رسيد ، مردم از سخنان الحاد آميز او سخت برنجيدند و او را ملحد و زنديق شناختند ، خواست به نزد محمد بن عثمان رفته از او عذرخواهى كند محمد كه از سوء سريرت او آگاه بود وى را نپذيرفت و از خود براند . و بالاخره وى قائل به تناسخ گرديد و نكاح محارم را تجويز نمود و لواط را كارى راجح و مطلوب مى دانست و مى گفت از طيبات است تا جائى كه خود را در اختيار اشخاص مى نهاد و مى گفت اين نوعى فروتنى و تواضع است .
سعد بن عبدالله قمى گويد : از او در مرض موتش پرسيدند چه كسى را وصى خويش ساخته اى ؟ وى كه زبانش سنگين شده بود تنها توانست بگويد : احمد . پيروانش ندانستند وى كدام احمد را مى گويد ، برخى گفتند : مرادش احمد فرزند خود او است و بعضى گفتند : احمد بن موسى بن فرات را مى گويد و عدّه اى گفتند : نظر او احمد بن ابى الحسين بن بشر است ، از اين رو پيروانش سه فرقه شدند و خود با چنان سوء عاقبتى از جهان برفت .
نَمِيم :
سخن چينى كردن . (ولا تطع كلّ حلاّف مهين * همّاز مشّاء بنميم) : از هر پُر سوگند فرومايه ، و نيز از عيب جوئى كه سخن چينى را تعقيب مى كند پيروى مكن . (قلم:11)
نَميمة :
سخن چينى . غمّازى . ج : نمائم . عن علىّ (ع) : «عذاب القبر من النميمة و البول و عزب الرجل عن اهله» : عذاب قبر پيامد سخن چينى و اجتناب ننمودن از نجاست بول، و كناره گيرى مرد است از همسرش . (بحار:6/222)
رسول الله (ص) : «ثلاث يقبح فيهن الصدق : النميمة و اخبارك الرجل عن اهله بما يكرهه و تكذيبك الرجل عن الخبر» : در سه مورد راست گفتن ناروا است: سخن چينى و خبر دادن به مردى در باره همسرش مطلبى را كه موجب انزجار وى شود، و به كسى كه خبرى نقل مى كند گفتن: تو دروغ مى گوئى (بحار:71/8) . «يا اباذر ! صاحب النميمة لا يستريح من عذاب الله عز و جلّ فى الآخرة» : رسول خدا به ابوذر فرمود: سخن چين را از عذاب خدا آسايشى نباشد. (بحار:77/91)
نَنگ :
عار و سرشكستگى . اميرالمؤمنين (ع) فرمود : زيبائى آزاد مرد به اين است كه از ننگ به دور بود . در حديث ديگر فرمود : شخص بزرگ هماره از ننگ سر باز زند و مجاوران خويش را گرامى دارد ، و اشخاص ناپسندند كه جامه ننگ به تن كنند و آزادمردان را بيازارند . (غررالحكم)
نَو :
تازه . جديد . نقيض كهنه . قرآن كريم: اگر (خداوند) بخواهد شما را مى برد و آفريده اى نو بوجود مى آورد . (ابراهيم:19)
اميرالمؤمنين (ع) : خورشيد و ماه در راه اطاعت فرمان او سير مى كنند ، هر نوى را مى پوسانند و هر دورى را نزديك مى سازند. (نهج : خطبه 90)
امام باقر (ع) : قائم (عج) با فرمانى و برنامه اى نو و قضاوتى نوين قيام مى كند . (بحار:52/354)
اميرالمؤمنين (ع): هر روز كه بر آدميزاد وارد مى شود آن روز به وى مى گويد : اى فرزند آدم ! من روزى نوام كه روزگارى عليه تو گواهى مى دهم ، پس در من نيكو سخن بگوى و عمل نيك انجام ده تا من در روز قيامت بدين امور به سود تو گواهى دهم، كه تو ديگر هرگز مرا نخواهى ديد . (بحار:71/181)
اميرالمؤمنين (ع) : از هر چيزى نو آن را برگزين ولى از دوستان ، كهنه ترين را . (غررالحكم)
نَوا :
وسائل زندگى . روزى . قوت . نغمه و آواز . گروگان .
نَوائِب :
جمعِ نائبة . سختيها . مصائب . اميرالمؤمنين (ع) : «ثلاث بهن يكمل المسلم: التفقه فى الدين و التقدير فى المعيشة و الصبر على النوائب» : سه چيز است كه مسلمان بدانها كامل مى شود: آگاهى به اصول و احكام دين، و اندازه داشتن در امور معاش، و شكيبائى بر سختيهاى روزگار . (بحار:1/210)
ابوعبدالله الصادق (ع) : «المؤمن يطبع على الصبر على النوائب» : مسلمان به تحمل سختيها خو مى گيرد . (بحار:71/96)