next page

fehrest page

back page

پَتيارَه:

مخالفت . ضديت . بغضاء . عدوان . دشمنى . زشت و نازيبا . مكر و فريب . مكنون . مخزون . در پهلوى : مخلوقات اهريمنى كه از پى تباه كردن و ضايع ساختن آثار و آفريدگان اهورمزدا پديد آمده باشند .

پختگى:

نَضج . رسيدگى . يَنع. پختگى انسان: متانت، سنجيدگى، نباهت، وزن، جاافتادگى.


امام باقر (ع) فرمود: «مؤمن كسى است كه چون شاد گردد ، شاديش او را به گناه و هرزگى نكشاند و چون به خشم آيد ، خشمش او را از سخن حق بيرون نبرد و چون به قدرت رسد قدرتش او را به تعدى و تجاوز وادار نسازد». (بحار: 67/355)


اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «كسى كه از سخن حقى كه درباره اش گفته شود برنجد ، وى خردمند نيست و كسى كه از ستايش جاهلان خرسند گردد حكيم و دانشمند نباشد». (بحار: 78/46)

پخته:

مطبوخ . رسيده . ناضج . يانع . نضيج . مقابل خام و نارسيده .

پدر:

مردى كه از او ديگرى بوجود آمده است. والِد، اب. پدر در طبقه اول ارث است و فريضه او سدس (يك ششم) است، اگر وارث ديگرى جز او در اين طبقه نباشد همه مال را وارث مى شود، اگر وارث پدر باشد و مادر، مال را سه قسمت مى كنند:


دو قسمت پدر و يك قسمت مادر، مگر اين كه ميّت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى يا پدر و مادرى داشته باشد كه در اين صورت هر چند برادران و خواهران ارث نمى برند زيرا آنها در طبقه دوم اند ولى سهم مادر به يك ششم تقليل مى يابد و بقيه مال همه از آن پدر مى شود.


اگر وارث ميت ، فقط پدر و مادر و يك دختر باشد، چنانچه برادران و خواهران فوق الذكر وجود نداشته باشند مال ، پنج قسمت مى شود، پدر و مادر هر يك، يك قسمت و بقيه را دختر مى برد، و اگر برادران يا خواهران مزبور وجود داشته باشند مال را شش قسمت مى كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت، دختر سه قسمت، يك قسمت باقى مانده را چهار قسمت مى كنند، سه قسمت از آن دختر و يك قسمت آن ، از آن پدر است.


اگر وارث ميت ، پدر ومادر (يا پدر تنها) بود و يك يا چند پسر، خواه دختر نيز باشد يا نباشد، پدر ومادر هر يك، يك ششم مال مى برند و بقيه مال از آن فرزندان است.


پدر ، واجب النفقه فرزند است كه در صورت نياز بر فرزند واجب است هزينه او را تأمين كند.


پدر به جرم اين كه فرزندش را به ناحق كشته باشد قصاص نمى شود، بلكه به ديه اكتفا مى شود.

«رواياتى در باره پدر»


از حضرت رسول (ص) نقل است كه فرمود: «انا و علىّ (ع) أَبَوَا هذه الامة ...» من و على دو پدر اين امتيم و حق ما بر آنها از حق پدر و مادر ظاهريشان عظيم تر است زيرا اگر ما را اطاعت كنند آنها را از آتش نجات دهيم و به سراى آرامش رسانيم و از بردگى نجات دهيم و به بهترين آزادى رسانيم. (بحار: 36/8)


حسين بن علاء گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: پدر تا چه مقدار از مال فرزندش مى تواند بهره بردارى كند؟ فرمود: «به اندازه نياز هزينه اش به هنگام ضرورت و بدون اينكه اسراف كند». عرض كردم: پس گفتار پيغمبر (ص) به آن شخص كه پدر خويش را به نزد حضرت آورده بود و به وى فرمود: «تو و مالت از آن پدرت مى باشيد» چه مى شود؟! فرمود: «آن شخص پدر خود را به نزد پيغمبر (ص) آورده بود و مى گفت: يا رسول الله ! اين پدرم ارثى را كه از مادرم به من مى رسيده از ميان برده و به من نداده. و پدر در جواب گفت: آن مال را به مصرف تو و خودم رسانده ام . و در آن موقع پدر تهى دست شده بود، تو فكر مى كنى ـ در چنين شرائط پيغمبر «ص» ـ پدرى را به خاطر فرزندش به زندان برد؟! در اين حال بود كه پيغمبر (ص) به آن مرد فرمود: تو و مالت از آن پدرت مى باشيد». (بحار: 103/74)

«نيكى و مهربانى به پدر و مادر»


(و اذ اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لاتعبدون الاّ الله و بالوالدين احسانا...) ; و ياد آوريد هنگامى را كه از بنى اسرائيل عهد گرفتيم كه جز خداى را نپرستيد و درباره پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان نيكى كنيد ... (بقره:83) . (و قضى ربك ألاّ تعبدوا إلاّ ايّاه و بالوالدين احسانا...); خداى تو فرمان قطعى صادر نموده كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد و چنانچه آن دو يا يكى از آنها پير و سالخورده شوند زنهار كلمه اى كه مايه رنجش آنها بود حتى اگر به گفتن «اف» باشد به آنها مگوى و كمترين آزار به آنها مرسان و محترمانه با آنها سخن بگوى . (اسراء:22)


از امام كاظم (ع) روايت است كه يكى از پيغمبر (ص) پرسيد: حق پدر بر فرزند چيست؟ فرمود: «اينكه او را به نام نخواند (بلكه بگويد پدر يا بابا) و در راه رفتن از او جلو نيفتد و پيش از اينكه او بنشيند ننشيند و كارى نكند يا سخنى نگويد كه باعث شود كسى به او ناسزا گويد».


ابوولاد حناط گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: «احسان» كه در آيه (و بالوالدين احسانا) آمده چيست؟ فرمود: «احسان آن است كه با آنها (پدر و مادر) به نيكى رفتار كنى و چون به تو نيازى داشته باشند پيش از اينكه اظهار نياز خود كنند رفع نيازشان كنى. مگر نه خداوند مى فرمايد: (لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون) و اينكه خداوند مى فرمايد (امّا يبلغن عندك الكبر...). مراد آن است كه اگر پدر و مادر تو را ملول سازند و تو را به ستوه آرند به آنها «اف» نگوئى و اگر تو را بزنند آنها را از خود نرانى و به آنها پرخاش نكنى و بگوئى خدا شما را ببخشايد. و اينكه خداوند مى فرمايد: (واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة) مراد
آن است كه هنگامى كه چشمت به سوى آنها برمى گردانى كه به آنها بنگرى با مهربانى و عطوفت به آنها بنگرى و صداى خود را بلندتر از صداى آنها و دستت را بلندتر از دست آنها مدار و جلو آنها راه مرو». (بحار:74/39)


از حضرت رسول (ص) روايت است كه فرمود: «نيكى و احسان به پدر و مادر ، وظيفه فرزند است هر چند مستلزم پيمودن دو سال راه باشد». (بحار: 69/403)


محمد بن مروان گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود: «مردى به نزد پيغمبر (ص) آمد و عرض كرد: يا رسول الله مرا پندى ده. فرمود: به خدا شرك مورز ، گرچه تو را به آتش بسوزانند مگر اينكه دلت سرشار از ايمان به خدا و مطمئن باشد. و پدر و مادرت را اطاعت كن و هم در زندگى و هم پس از مرگشان درباره آنها نيكى كن و اگر به برون شدن از خانواده و مالت تو را امر كنند امرشان را اطاعت كن كه اين از ايمان است».


امام صادق (ع) فرمود: «چه مانع است شما را كه درباره پدر و مادر هم در زندگى و هم پس از مرگشان احسان كنيد: به جاى آنها نماز بخوانيد و از جانب آنها صدقه دهيد و حج كنيد و روزه بگيريد كه شما نيز به همان اندازه ثواب ببريد و بعلاوه خير و بركت فراوان از جانب خداوند عايد شما گردد».


معمر بن خلاّد گويد: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: اگر پدر و مادرم به مذهب حق نباشند نيز درباره شان دعا كنيم؟ فرمود: «آنها را دعا كن و از جانب آنها صدقه بده و اگر زنده بودند و در مسير حق نبودند با آنها مدارا كن كه رسول اكرم (ص) فرمود: خداوند مرا به رحمت فرستاده نه به نافرمانى و بى ادبى». (بحار: 74/34)

پدر بزرگ:

پدرِ پدر يا پدرِ مادر ; جدّ. به «جدّ» رجوع شود.

پَدِيد:

آشكار ، آشكارا . جلى ، مرئى .

پَدِيدار:

پديد . ظاهر . آشكار . هويدا . مشهود . ممتاز . جدا .

پديدارى:

وضوح .

پذيرائى:

قبول . قيام به خدمت مهمان . پذيرائى كردن . قيام كردن به خدمت مهمان : خدمة الضيف.


مفضل بن عمر گويد: از امام صادق (ع) شنيدم فرمود: «چون مسلمانى از برادر مسلمان خود پذيرائى كند». مفضل گويد: عرض كردم چگونه او را پذيرائى كند؟ فرمود: «جاى نشستنش را مرتّب كند و متكائى براى تكيه او بياورد و غذا و لباس در اختيارش نهد، سلام و تحيت و احوالپرسى او كند. در آن هنگام بهشت ـ به پاداش كار وى ـ خود را آماده پذيرائى از او نمايد; خداوند به بهشت وحى نمايد كه غذاى تو را در اين دنيا جز به پيغمبر يا وصى پيغمبر حرام كرده ام اما چون روز قيامت فرا رسد دوستان مرا در برابر چنين عملى پاداش ده. و چون قيامت شود نوجوانانى زيباروى با طبقهاى پوشيده به منديلهاى مرواريد نگار مشتمل بر غذاهاى بهشتى بر چنين كسى وارد شوند ...» . (بحار:8/156)


به «مهمانى» نيز رجوع شود.

پذيرفتن:

پذرفتن . قبول . قبول كردن .

پذيره:

استقبال . پيشباز . به اين دو واژه رجوع شود . مستقبِل .

پَر:

قصبه و انبوبه و ناى گونه شاخى كه تن و بال پرندگان ، بدان پوشيده است. به عربى «ريش» گويند. اميرالمؤمنين (ع) ـ در وصف شب پره ـ : «از گوشتهاى آنها برايشان بالهائى قرار داده كه به لاله هاى گوش مى مانند، بالهائى كه نه پر در آنها وجود دارد و نه نى ...» (نهج : خطبه 155). «پرندگان ، مسخّر فرمان وى (خداوند) هستند، و او تعداد پرها و شمار نفسهايشان را احصاء نموده است». (نهج : خطبه 185)

پُر:

آكنده . مملوّ . ملىء . ملآن . ممتلى .

پراكندگى:

تفرّق . تفرقه . تشتت . پاشيدگى ; ضد تجمع و اجتماع و اتحاد. قرآن كريم: (و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرقوا...) ; همگى، با هم به رشته دين خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد و به ياد آريد اين نعمت بزرگ خدا را كه روزگارى با يكديگر دشمن بوديد و خداوند ـ به بركت اين دين و دستورات حيات بخشش ـ دلهايتان را با يكديگر الفت داد و در نتيجه با يكديگر دوست و برادر شديد...شما مسلمانان مانند ديگر ملل نباشيد كه راه پراكندگى و اختلاف پيمودند با وجود اين كه آيات بينات خدا را مى ديدند و پيامبران به هدايت آنها مى كوشيدند اما آنان از دين خدا سودى نبرده و آن را در عمل خويش پياده ننمودند). (آل عمران: 103 ـ 105)


عبدالعظيم حسنى از حضرت رضا (ع) روايت كند كه آن حضرت به من فرمود: «اى عبدالعظيم! سلام مرا به دوستانم برسان و آنها را بگوى: راه شيطان را در زندگى خويش مگشائيد و او را به زندگيتان راه مدهيد، و ـ از جانب من ـ به آنها امر كن كه سكوت اختيار كنند و در امورى كه به آنها ارتباط ندارد نزاع و جدال نكنند و با هم و در كنار يكديگر زندگى كنند و به ديدار يكديگر روند كه چنين شيوه اى موجب
تقرب به من مى باشد، زنهار كه اوقات خويش را به تهمت و افتراء به يكديگر و ريختن آبروى همديگر صرف كنند، كه من با خود عهد بسته ام كه هر كس بدين روش زندگى كند و يكى از دوستان مرا آزرده نمايد از خدا بخواهم وى را در دنيا به بدترين عذاب معذّب دارد و در آخرت از زيانكاران باشد. و به آنها اِعلام دار كه خداوند نيكوكارانشان را آمرزيده و از جرم بدكارانشان در گذشته است جز آنكس كه به خداوند شرك ورزد يا دوستى از دوستان مرا بيازارد و يا كينه اى از او به دل بگيرد كه در اين صورت خداوند او را نمى آمرزد مگر اين كه از اين خصلت و از اين كار دست بردارد و به راه صحيح باز گردد، و چنانچه به اين روش ناستوده ادامه دهد روح ايمان از قلبش زدوده گردد و از ولايت من بيرون رود و نصيبى از ولايت ما را نداشته باشد، و پناه مى برم به خدا كه كسى بدين سان مورد خشم او قرار گيرد. (اختصاص شيخ مفيد : 247)


اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «از پراكندگى بپرهيزيد، كه تكرو از مردمان سهم شيطان است، و آن حضرت در اين باره به سرگذشت بنى اسرائيل اشاره مى كند و مى فرمايد: «فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملاء مجتمعة و الاهواء مؤتلفة و القلوب معتدلة و الايدى مترادفة...فانظروا الى ما صاروا اليه فى آخر امورهم، حين وقعت الفرقة و تشتت الالفة، و اختلفت الكلمة والافئدة...» بنگريد آنها چگونه بودند در روزگارى كه جمعيتهاشان متحد و هماهنگ، و خواسته هاشان همسو و همنواخت، و دستها و نيروها در يك صف و شمشيرها در يك رديف و يار و مددكار يكديگر، توجه ها به يك سوى نافذ و تصميمها همه يك تصميم بود، مگر نه آنها در آن روزگار سرتاسر زمين را مالك بوده و بر خلق عالم سرورى مى كردند و زمامدار جهانيان شدند؟! اما از آن سوى به پايان كار آنها نيز بنگريد: هنگامى كه پراكندگى در ميان آنها حكمفرما شد، الفتشان به تشتت گرائيد، دلها از يكديگر جدا شدند، زبانها نيز وحدت خود را از دست دادند، آنها به گروههاى متعدد تقسيم شدند، كارشان به جائى رسيد كه به جان يكديگر افتاده به نبرد همديگر برخاستند، نتيجه اين شد كه خداوند لباس عزت و كرامت از تنشان بركند و وسعت نعمت را از آنها سلب نمود، و تنها چيزى كه از آنها بجاى ماند ، داستانها و سرگذشتهاى آنان است كه ـ هم اكنون ـ در
ميان شما به گونه درس عبرتى براى كسانى كه بخواهند عبرت گيرند ديده مى شود. (نهج: خطبه 192)

پراكنده:

متفرّق . متشتّت . مبثوث . منبثّ .

پَرّان:

پرنده . هر چيز كه پرد . در حال پريدن .

پرپهن:

خرفه. به اين واژه رجوع شود.

پَرتاب:

نوعى تير كه آن را (به سبب پرهاى ويژه اش) بسيار دور توان انداخت . تيررس و مسافتى كه تيرى پيمايد . غلوة .

پُرتِستان:

نام پيروان لوتر و تمام كسانى كه بعد از لوتر ، مانند او از كليساى رومى (مذهب كاتوليك) جدا شدند.

پرتستانى:

مجموعه عقايد مذهبى، منتخب از اصلاحات دينى سده شانزدهم ميلادى. فِرَقى كه اين اصلاحات را پديد آوردند كاتوليكهائى بودند كه از كنيسه رومى جدا شدند و به فرَق مختلفه تقسيم گرديدند.


كنيسه كاتوليك خود را يگانه حافظ و قاضى حقيقتى كه در كتاب مقدس مسطور است و توسط سنت حفظ شده و شوراى عالى پاپها آن را تأييد كرده مى داند.


اما پرتستانها مقياس ايمانى را كتاب مقدس دانند ولى عقل فردى را معبّر و مفسّر آن شمارند و گويند: در امورى كه مربوط به اوامر خداى تعالى و موجب نجات ارواح است، هر كس مسئول خويشتن است.


در اعتقادات مذهبى بزرگترين اختلاف كاتوليكها و پرتستانها در مسئله گناه است، كاتوليكها معتقدند كه نجات الهى بوسيله قربانيها و فديه ها شامل حال همه كسان خواهد شد و عفو الهى هيچكس را محروم نگذارد، ولى پرتستانها (بخصوص كالونيستها) مسئله خطيئه آدم را اصلى و مقدر دانند و گويند: عقيده به عفو و لطف الهى موجب آن شود كه آدمى از عذاب دوزخ فرار كند...

پُرتقال:

نوعى از مركبات، معروف است. كلمه «اترج» كه در حديث آمده انواع مركبات را شامل مى گردد.


در اخبار آمده كه اين نوع ميوه پس از غذا مصرف شود و پيغمبر (ص) نگاه كردن به نوع سبز آنها را دوست مى داشت، و در خاصيت آنها آمده كه معده را دباغى كنند و از بروز بواسير جلوگيرى نمايند و ساقها را نيرو بخشند . (بحار:62/284)


به «ترنج» نيز رجوع شود.

پَرتَو:

شعاع، تابش. امام صادق (ع) : «همانا روان مؤمن پيوسته تر است به روح خداوند از پرتو خورشيد به خورشيد». (بحار: 74/268)

پرچم:

علاقه علَم، آويز درفش، ابريشم و موى اسب يا دم گاوى كه بر گردن علَم بندند. در تداول امروز خود عَلَم را گويند.


اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «هميشه پرچم جنگ را به دست مردان شجاع و غيرتمند بسپريد; زيرا مردان با استقامتند كه پرچم را تنها نگذارند و آن را رها نسازند و از آن پيش نيفتند و از آن عقب نمانند ...» . (بحار: 100/40 ـ 51)

پرخاش:

خصومت و جنگ و جدال. به عربى وغا گويند. خصومت زبانى را هم پرخاش گويند. به «ستيز» نيز رجوع شود.

پُرخورى:

شكمبارگى . به زيادت خوردن. به عربى بطنه. مقدام بن معديكرب گويد: از رسول خدا (ص) شنيدم مى فرمود: «آدمى هيچ ظرفى را بدتر از شكم پر نكرده است، آدمى را چند لقمه كوچك بس، كه پشتش را بگيرد ـ و او را از ضعف جسمانى نگهدارد ـ ، و اگر احيانا نفس بر او غالب شد (و طلب غذاى بيشتر از اين كرد) يك سوم شكم را به غذا اختصاص دهد و يك سوم را به آب و يك سوم ديگر را براى نفس بگذارد.


قرطبى ـ پس از نقل اين حديث ـ مى گويد: اگر اين تقسيم به گوش بقراط (حكيم يونانى) مى رسيد از اين حكمت در شگفت مى ماند. (بحار: 66/330)


اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «از پرخورى بپرهيزيد كه پرخور به انواع بيمارى دچار گردد و خوابهائى را كه مى بيند همه فاسد است». و نيز از آن حضرت روايت است كه فرمود: «كمتر اتفاق افتاده كه كسى پر خورده باشد و بيمار نشده باشد». (غرر)


امام صادق (ع) فرمود: «خداوند ، پرخورى را دشمن دارد». و نيز فرمود: «هر بيمارى جز تب از پرخورى است». (بحار: 66/335)


از حارث بن كلده طبيب معروف عرب پرسيدند نظر شما درباره پرخورى چيست؟ گفت: همين كار باعث مرگ آدميان شود و حتى وحوش بيابان نيز بدين علت بميرند، و اين كار كشنده است. (بحار: 62/71). به «خوردن» نيز رجوع شود.

پَرداختن:

ادا كردن . تادية . تفريغ حساب . گزاردن حقى و دينى و جز آن .

پَردَگى:

هر چيز پوشيده . مستور . مخدّر . مخدرة.

پَرده:

حجاب . غِشاء . خِدر . سُتره . سِتار . سِدل . پوشش . غطاء.


اميرالمؤمنين (ع) در وصف پيغمبر خدا(ص) و زهد آن حضرت مى فرمايد: «... روزى پرده اى را بر در اتاق خود ديد كه در آن عكسهائى بود، همسرش را صدا زد و فرمود: آن را از ديد من پنهان دار كه هر گاه چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زخارف آن مى افتم». (نهج : خطبه 160)


اميرالمؤمنين (ع) : «خداى ترسى و پرهيزكارى پيشه خويش ساز ، اگر چه اندك باشد ; ميان خود و خدا پرده اى قرار ده هر چند نازك باشد». (نهج : حكمت 242)

پرده پوشى:

ستارى ; عيب ديگران را پنهان داشتن و ابراز ننمودن.


حضرت رسول (ص) فرمود: «هر كه چيزى را كه مايه رسوائى مسلمانى باشد بپوشد و پنهان دارد ـ نزد خدا ـ چنان باشد كه دختر زنده به گور شده اى را از مرگ نجات داده باشد». (كنز العمال: 3 /24)


امام باقر (ع) فرمود: «حق مؤمن بر مؤمن است كه هفتاد گناه كبيره را بر او ستر كند» (بحار:74/301) . امام موسى بن جعفر (ع) فرمود: «خداوند آن كس را كه راز برادر مسلمان خود را پنهان دارد در سايه عرش خويش بدارد روزى كه جز آن سايه اى نباشد» . (بحار:75/70)


محمد بن فضيل گويد: به امام كاظم (ع) عرض كردم : فدايت گردم! بسا درباره يكى از برادرانم چيزى مى شنوم، نسبت ناروائى به وى مى دهند و چون از خودش مى پرسم وى منكر مى شود در صورتى كه افراد موثّقى آن را به من گفته اند؟ حضرت فرمود: «اى محمد چشم و گوش خود را درباره برادر دينيت تكذيب كن (اگر گوشت بشنود و حتى چشمت هم ببيند به چشم و گوش خود بگو شما دروغ مى گوئيد و برادرم از اين كار مبرا است).


و اگر پنجاه نفر به نسبتى درباره برادر مسلمانت سوگند ياد كنند و خود او منكر باشد سخن او را راست بدان و گفته آنها را دروغ شمار، و زنهار كه نسبت زشتى درباره برادر مسلمانت شايع كنى و آبرويش را لكه دار سازى كه در اين صورت اهل اين آيه خواهى بود: (ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا و الآخرة)» . (وسائل: 8/609)


در نامه اميرالمؤمنين (ع) به مالك اشتر آمده: «و مى بايست رانده ترين فرد رعيت ، از درگاه تو و منفورترين شخص از نظر تو آن كس باشد كه بيشتر در صدد عيبجوئى و افشاء سازى عيوب ديگران است ; زيرا مردم عيوبى دارند كه والى مسلمين از هر كسى به ستر و پوشيدن آن عيوب سزاوارتر است». (نهج : نامه 53)

پرده پوشى خداوند:

ستّاريت حضرت احديّت، عيوب بندگان را. اميرالمؤمنين (ع) : «الحذر، الحذر ! فوالله لقد ستر حتى كانه قد غفر» اى مردم! از معصيت خداى حذر كنيد، از نافرمانى خدا بپرهيزيد، كه به خدا سوگند، آنچنان حضرتش بر گناهان و عيوب ما پرده افكنده كه گوئى همه آنها را آمرزيده و مورد عفو قرار داده است. (نهج : حكمت 30)


امام باقر (ع): «خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: اى فرزند آدم، در سه مورد تو را مورد لطف و مكرمت خويش قرار دادم: عيوبى را بر تو پوشانيدم كه اگر خانواده ات به آن عيوب آگاه مى شدند تو را (حتى) به خاك نمى سپردند، روزيت را وسعت دادم سپس از تو وام خواستم (من ذا الذى يقرض الله قرضاً حسناً) اما تو از اين لطف ما به سود خويش بهره نگرفتى، تو را هنگام مرگ فرصت دادم كه از يك سوم مالت ، به سود خودت بهره بردارى كنى، از اين فرصت نيز استفاده ننمودى». (بحار: 70/19)


اميرالمؤمنين (ع): «اگر به اسرار يكديگر آگاه مى شديد حتى جسد يكديگر را به خاك نمى سپرديد». وفرمود: «هر آنكس زبان خويش را نگه دارد خداوند زشتيهاى او را پنهان دارد». (بحار:77/383 و71/283)


امام صادق (ع) فرمود: «چون بنده ، توبه نصوح كند (براستى بسوى خدا بازگردد) خداوند او را مورد لطف و محبت خويش قرار دهد و در دنيا و آخرت عيوبش را بپوشاند».


راوى عرض كرد: چگونه بپوشاند؟ فرمود: «آن دو ملك نويسنده اعمالش هر آنچه را كه نوشته اند خداوند از يادشان ببرد و به اعضاء و جوارحش فرمايد گناهان او را كتمان كنيد و به بقاع زمين فرمان دهد هر آنچه ديده ايد پنهان داريد، و چون خدا را ملاقات نمايد چيزى نباشد كه عليه او گواهى دهد». (بحار: 7/317)


به فضيل بن عياض گفته شد: هنگامى كه در موقف حساب قيامت بايستى و خداوند به تو بگويد: (ما غرّك بربّك الكريم) (چه چيزى تو را فريب داد كه خدا را نافرمانى كردى؟) چه پاسخ خواهى داد؟ گفت: مى گويم پرده پوشيهاى تو مرا فريب داد. (بحار: 7/94)


از اميرالمؤمنين (ع) نقل است كه فرمود: «هر بنده ، از جانب خداوند به چهل پرده پوشانده شده است و چون مرتكب چهل گناه كبيره گردد پرده ها از او به كنار روند، ملائكه نگهبان گويند: پروردگارا اين بنده ات پرده ها از او به كنار رفته است !! خداوند به آنها بفرمايد: بنده ام را به بالهاى خويش بپوشانيد. آنها چنين كنند ولى او همچنان به گناه ادامه دهد و به هر گناه دست زند تا جائى كه به گناه خويش مباهات نمايد. در آن حال ملائكه عرض كنند اين بنده ات در وضعى است كه ما از اعمال او شرمساريم؟! پس خداوند به آنها دستور دهد بالهاى خويش را از او برداريد ... (بحار: 73/354)

پرده دار:

حاجب . سادِن . دربان .

پرده درى:

هتّاكى . اذاعه سرّ . هتكِ ستر . تهتّك . مقابل پرده پوشى و پرده دارى .

پرستار:

خدمتكار. پرستار بيمار: مُمَرِّضة.

پرستش:

عبوديت . عبادت. قرآن كريم: «آنكس كه از پرستش خدا سر بتابد و دعوى برترى كند زودا كه وى را به نزد خويش احضار نمايد ـ و به كيفر كردارش برساند ـ (نساء:172). «آنان كه از پرستش من سر بتابند زودا كه با ذلت و خوارى به دوزخ درآيند». (غافر:60)


به «عبادت» رجوع شود.

پَرَستو:

پرنده خُرد معروف كه پشت و دُم آن سياه و سينه سفيد و منقار سرخ دارد، و در سقف خانه ها آشيانه مى سازد. به عربى خطاف و وطواط گويند.


از حضرت رسول (ص) روايت است كه فرمود: «در باره پرستو به نيكى سفارش (و رفتار) نمائيد ، چه آن پرنده اى است كه بيش از هر پرنده اى با آدميان خو گير است». (بحار: 64/283)


از امام صادق (ع) نقل شده كه: «فضله پرستو پاك و گوشتش حلال است ولى به جهت اينكه پناهنده است و هر پناهنده محترم مى باشد خوردن آن مكروه است». (بحار: 64/284)


داوود رقى گويد: روزى در حضور امام صادق (ع) نشسته بوديم ناگهان مردى از در درآمد كه پرستوى كشته اى به دست داشت. حضرت چون ديد فوراً از جاى بجست و پرستو را از دست او بستد و آن را بر زمين نهاد و به وى فرمود: «عالمتان شما را به چنين كارى امر كرده يا فقيهتان؟! پدرم از جدم خبر داد كه پيغمبر (ص) از كشتن شش چيز نهى نمود: زنبور عسل، مور، قورباغه، سبزه قبا، هدهد وپرستو ...» . (بحار:27/261)

پرسش:

سؤال . مسئلت . پژوهش . استعلام. پرسش از آگاهان جهت رفع جهل و كسب دانش و به منظور دستيابى به كمال و فضيلت، امرى مطلوب و ستوده بوده و دين مقدس اسلام با تأكيد فراوان بدان دستور داده و در كتاب و سنت درباره آن ترغيب بسيار شده است: (فاسئلوا اهل الذكر إنْ كنتم لا تعلمون) ; اگر نمى دانيد از ياد داران بپرسيد . (نحل:43 و انبياء:7)


در حديث آمده كه مردى به نزد امام صادق (ع) آمد و عرض كرد: پسرى دارم كه دوست دارد درباره احكام شرع و حلال و حرام از شما بپرسد، او نمى خواهد كه از امور بيهوده و مسائل لاطائل سؤال كند. حضرت فرمود: «آيا مردمان، پرسشى به از سؤال از حلال و حرام هم كرده اند» ؟! (بحار:1/21)


اميرالمؤمنين (ع): «هر كه در كودكى بپرسد در بزرگى پاسخ گويد» . (غرر الحكم)


به «سؤال» نيز رجوع شود.

پَرسه:

مخفف پارسه است كه گدائى باشد . رفتن گدايان . گشتن همه جا را .

پُرسيدن:

سؤال كردن . سؤال .

پَرگار:

آلتى هندسى براى كشيدن دائره و خطوط . معرب آن فرجار .

پرگوئى:

بسيار گوئى . پر حرفى . پرچانگى. در حديث از آن مذمت شده است. امام صادق (ع): «هر كه بسيار سخن گويد، غلط و خطايش فراوان بود». (بحار:14/318)


اميرالمؤمنين (ع): «آنكس كه پرگو بود پر خطا و اشتباه بود، و آنكه بسيار اشتباه و خطا كند شرم و حيائش اندك بود، و آنكس كه كم شرم بود پرهيزش از گناه كم باشد، و كسى كه كم پرهيز باشد دلش بميرد و آنكه دلش مرده باشد به دوزخ رود». (بحار:71/291)

پَرَند:

جامه ابريشمين بى نقش و ساده .

  next page

fehrest page

back page