پَرنده:
پرواز كننده . طير . طائر . مقابل چرنده. (وما من دابّة فى الارض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم...) ; هر جنبنده در زمين و هر پرنده كه به دو بال پرواز مى كند امتهائى مانند شما (آدميان)اند ... (انعام:38)
آنچه از اين آيه مباركه استفاده مى شود آن است كه هر صنف از اصناف حيوانات سازمانى متشكل و نظامى هماهنگ دارند، اما تفصيل اين تشكل و حدود آن تا كجا است؟ امرى است كه بر همگان مجهول است، در برخى آيات اشاره شده كه آنها مانند آدميان در قيامت محشور مى شوند: (و اذا الوحوش حشرت) چنان كه از بعضى روايات نيز چنين برمى آيد.
واحدى از ابن عباس روايت كرده كه مراد از مشابهت حيوانات با انسان آن است كه آنها نيز آفريدگار خويش را مى شناسند و حضرتش را توحيد و تسبيح و ستايش مى كنند. چنان كه در سوره نور آمده: (و الطير صافّات كلّ قد علم صلاته و تسبيحه). و بعضى پا فراتر نهاده مى گويند آنها نيز مانند آدميان داراى عقل و خردند، از جانب خداوند مكلف به تكاليف مى باشند، از جنس خود پيامبرانى دارند و در قيامت دفتر حسابى برايشان گشوده مى شود.
اما حق مطلب آن است كه اين مسئله از مسائلى است كه خداوند نخواسته به سادگى بر همگان روشن باشد، آرى اسباب و امكانات دستيابى به اين حقيقت مانند ديگر حقايق جهان آفرينش را در اختيار نهاده، و با عقول و حواس ظاهر و باطنى كه خداوند به انسان موهبت فرموده كشف اين امور را ميسّر و ممكن ساخته است ، بخصوص در عصر حاضر كه دانشمندان از مواهب خدادادى بهره ها برده و مدارج كمال را يكى پس از ديگرى به سرعت پيموده و به اسرار غريبه آگاه شده و به رموز عجيبه واقف گشته اند.
(او لم يروا الى الطير فوقهم صافّات و يقبضن ما يمسكهن الاّ الرحمن انه بكل شىء بصير); آيا مرغان هوا را بر زبر خويش نمى بينند كه پر گشوده و گاه بى حركت، گاه بال خود را جمع كرده و همچنان در حال پروازند، جز خداوند مهربان چه كسى آنها را در جوّ هوا نگهدارى مى كند ـ از سوئى به خود پرنده درك و شعور و تصميم و اراده و پر و بال داده، و از سوى ديگر فضا و هوا را براى حركتى اين چنين مهيا ساخته ـ كه او به احوال همه موجودات آگاه است . (ملك:19)
(و ورث سليمان داود و قال يا ايّها الناس عُلِّمنا منطق الطير...) ; سليمان از داود ـ مقام سلطنت و حكومت به ـ ارث برد و گفت اى مردم زبان پرندگان به ما آموختند ... (نمل:16)
مبرّد گفته: هر چيزى كه بتواند مطالب درونى خود را ابراز كند وى ناطق و متكلم است. گويند: تفاوت زبان پرندگان ـ كه فهم آن معجزه حضرت سليمان بوده ـ با زبان آدميان آن است كه انسان به تعبيرات مختلف مطالب گوناگون خود را بيان مى دارد، ولى پرنده مطالب متعدده خويش را با يك آواز كه به ظاهر يك نواخت است ولى با تغييرات بسيار ظريف ، مى فهماند، و حضرت سليمان همان بم و زيرهاى ظريف و دقيق صداهاى آنها را مى دانسته است .
اميرالمؤمنين (ع) در يكى از خطب خويش درباره پرندگان مى فرمايد: «وما ذرأ من مختلف صور الاطيار التى اسكنها اخاديد الارض و خروق فجاجها و رواسى اعلامها، من ذات اجنحة مختلفة و هيئات متباينة، مصرّفة فى زمام التسخير و مرفرفة باجنحتها فى مخارق الجو المنفسخ والفضاء المنفرج...». (از جمله امورى كه خداوند متعال دليل وحدانيت خويش ساخت مرغان هوا بود كه به اشكال گوناگون بيافريد و در شكافهاى زمين و دره هاى ميان كوهها و بر فراز جبال مسكن داد، از حيث اختلاف در بال و بال زدن و نيز از جهت جورجورى شكل ، اصناف گوناگون تشكيل مى دهند، در حالى كه زمام فرمانبردارى به گردن دارند در شكافهاى هواى گشاده و فضاى وسيع پر و بال مى زنند. خداوند سبحان، اينها را با اين صور آشكار شگفت آور، بدون سابقه وجودى، با استخوانهاى محكم مفاصل كه ـ در گوشت و پوست ـ پنهان شده اند تركيب نموده به هم پيوست، و بعضى از آنها به جهت كيفيت خاصى كه در آفرينش اندامشان اعمال شده از تندروى و پرواز در فضاى بالا ممنوعند، بگونه اى اينها را آفريده كه نزديك به زمين پرواز كنند و به سرعت بال بزنند، و با ظرافتكارى خاصى كه در توان نامحدود حضرتش مى باشد آنها را به رنگهاى گوناگون درآورده، برخى را يكرنگ آفريده و بعضى را به رنگهاى مختلف خلق نموده است ...) . (نهج : خطبه 164)
«فتبارك الله الذى يسجد له من فى السماوات و الارض طوعاً و كرها، ويعفّر له خدّا و وجها، ويلقى اليه بالطاعة سلما و ضعفا، و يعطى له القيادة رهبة و خوفا، فالطير مسخرة لامره، احصى عدد الريش منها و النفس، و ارسى قوائمها على الندى و اليبس، و قدّر اقواتها، و احصى اجناسها، فهذا غراب و هذا عقاب، و هذا حمام و هذا نعام، دعا كلّ طائر باسمه، و كفل له برزقه...» (خجسته معبودى كه هر كه و هر چه در آسمان و زمين است، خواسته يا ناخواسته در برابرش خاضعند و جبين مذلّت در پيشگاهش به خاك مى سايند، و با ضعف و ناتوانى ـ در برابر قدرتش ـ طوق طاعت به گردن اندازند و از روى ترس و بيم زمام اختيار خويش به حضرتش سپارند. پرندگان مسخر فرمان اويند ـ آنچنان بر خفايا و زواياى اوضاع آنها آگاه است و آنها را تحت كنترل دقيق دارد كه ـ تعداد پرها و شمار نفسهاى آنها را احصاء نموده، برخى از آنها را بگونه اى آفريده كه در درون آب زندگى كنند و عده اى را آنچنان كه در خشكى ادامه حيات دهند، روزى آنها را مقدر فرموده و اصناف آنها را مضبوط ساخته: اين يكى كلاغ است
و آن ديگرى عقاب، اين كبوتر است، آن شتر مرغ، هر پرنداى را به نامى خوانده و روزيش را به عهده گرفته است ...) . (نهج : خطبه 185)
از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: «پرندگان تا گاهى كه در لانه خود باشند در امان خدايند (كسى حق تعرضى به آنها ندارد) و چون از لانه شان پرواز كنند شما مى توانيد آنها را شكار كنيد». (بحار:65/275)
و از آن حضرت نقل است كه : «هيچ پرنده شكار نشود جز اينكه تسبيح پروردگار خويش را رها ساخته باشد». از حضرت رسول (ص) روايت است كه: «چون روز جمعه شود پرندگان يكديگر را بخوانند و با هم سلام كنند و به يكديگر گويند: امروز ، روزى شايسته است». (بحار:64/35)
در حديث ابوبصير از امام صادق (ع) آمده كه فضله پرنده و شاش آن پاك است. (بحار: 80 /11)
از اميرالمؤمنين (ع) آمده كه فرمود: «از خوردن پرندگانى كه سنگدان و چينه دان و خار پا ندارند و پرندگانى كه سلاحشان ناخنشان مى باشد بپرهيزيد».
از حضرت رضا (ع) روايت شده كه: «آن نوع پرنده كه هنگام پرواز بال خود را حركت مى دهد حلال، و آن كه بالش را صاف و بى حركت نگه مى دارد حرام است، و آنكه به هر دو كيفيت پرواز مى كند آن نوع از آنها كه بال زدنش بيش از صاف پرواز كردنش باشد حلال است». (بحار: 65/170 ـ 179)
پرنيان:
حرير چينى كه منقّش باشد.
پروا:
باك . محابا . رعب . ترس . وَجَل . رعب و وحشت. از اميرالمؤمنين (ع) سؤال شد: با كدام عمل مى توان براى مردن آماده شد؟ فرمود: «انجام دادن واجبات و اجتناب از محرمات و دارا بودن صفات نيك و مكارم اخلاق، آنگاه چنين كسى را پروا نباشد كه خود بر مرگ بيفتد يا مرگ بر او بيفتد، به خدا سوگند كه پسر ابى طالب را پروا نباشد كه خود بر مرگ درآيد يا مرگ بر او درآيد». (بحار:6/137)
از لقمان حكيم پرسيدند: بدترين مردم كيست؟ گفت: آن كه پروا ندارد مردمان وى را بد بخوانند. (بحار:13/421)
اميرالمؤمنين (ع): «آنكس كه درباره تو بى پروا بود، وى به حقيقت دشمن تو است». (نهج : نامه 31)
پَروار:
فربه . جانورى كه آن را در جاى مناسب بندند و خوراك لايق دهند تا فربه شود .
پرواز:
بر رفتن به هوا با بال ، چنان كه مرغان . طيران.
اميرالمؤمنين (ع): «قبيله و عشيره ات را گرامى دار، زيرا آنها پر و بال تواند كه بدانها پرواز كنى و اصل و ريشه تو كه به سوى آنها باز گردى». (نهج : نامه 31)
پروانه:
حشره اى است پرنده، به عربى فراش . فراشه.
پروردگار:
پرورنده، مربّى. پروردگار مطلق: ذات احديّت كه پرورنده همه چيز است.
پرورش:
اسم مصدر از پروردن، تربيت. قرآن كريم: «بگو خداوندا ! بر پدر و مادرم رحم آر، چنان كه آنها در كودكى مرا ـ مورد رحم خويش قرار داده و ـ پرورش دادند. (اسراء:24)
فرعون به موسى (ع) ـ هنگامى كه دريافت وى با قدرت از حمايت و طرفدارى از بنى اسرائيل سخن مى گويد ـ گفت: «مگر نه ما به دوران كودكى به پرورش تو پرداختيم و سالها روزگار به نزد ما سپرى ساختى». (شعراء:18)
على بن موسى الرضا (ع) ـ در پاسخ نامه محمد بن سنان كه در آن نامه از حضرت مسائلى مورد سؤال قرار داده بود ـ : «خداوند زنا را از اين جهت حرام ساخت كه مفاسد بسيار بر آن مترتب بود: يكى اين كه بسا منجرّ به قتل گردد، ديگر اين كه با اين كار پيوند اصل و نسب گسيخته مى شود، و ديگر اين كه كودك زنا زاده كسى متصدى پرورشش نمى شود ...» (وسائل الشيعه: 20/311). به «تربيت» نيز رجوع شود.
پَرويز:
اصل آن ابهرويز به معنى پيروز و فاتح ، معرّب آن ابرويز . لقب خسرو دوم بيست و سومين پادشاه ساسانى است .
پروين:
چند ستاره كوچك كه يكجا جمع شده مانند خوشه انگور . به عربى ثريّا گويند. حديث معروف رسول خدا (ص): «اگر دين در پروين بودى همانا سلمان بدان دست يافتى». (بحار: 22/391)
پروين اعتصامى:
مسماة به رخشنده، شاعره ايرانى، دختر مرحوم يوسف اعتصامى (اعتصام الملك آشتيانى). وى بسال 1285 هـ ش در تبريز به دنيا آمد. در كودكى به همراه پدر به تهران هجرت نمود و بقيه عمر را در اين شهر گذراند. پدرش يوسف اعتصام الملك (1253 ـ 1316 ش) نويسنده و مترجم چيره دستى بود كه به زبانهاى فارسى، تركى، عربى و فرانسه احاطه كامل داشت. پروين در خدمت پدر فاضل خويش به فرا گرفتن دانش پرداخت و ادبيات فارسى و عربى را از او آموخت.
در كودكى همراه پدر به تهران آمد و مدرسه دخترانه امريكاييها را در اين شهر به پايان برد. در 1313 ش با پسر عموى پدرش ازدواج كرده به كرمانشاه رفت، اما پس از دو ماه و نيم خانه شوهر را رها كرده به تهران بازگشت و تا هنگامى كه به بيمارى حصبه درگذشت ، مجرد زيست. پيكرش را در قم در مقبره خانوادگى كنار قبر پدرش به خاك سپردند.
پروين از كودكى به سرودن شعر پرداخت و از همان آغاز نشان داد كه از قريحه اى سرشار و توانايى فراوان در اين زمينه برخوردار است. نخستين دفتر شعر او در 1314 ش ، به همت برادرش انتشار يافت و بى درنگ نظر محافل ادبى، و خصوصاً زنان را كه رفته رفته براى شركت جستن در كارهاى اجتماعى از كنج خانه بيرون مى آمدند به خود جلب كرد و سبب دلگرمى آنان گرديد. چندى نگذشت كه پروين با وجود جوانى در زمره سرآمدان گويندگان زمان خويش درآمد و شعر او قبول عام يافت.
اشعار پروين مركب است از قصايد و قطعات و مفردات و مثنوى و غزل كه به گفته مرحوم بهار : «تركيبى است از دو سبك و شيوه لفظى و معنوى ، آميخته با سبكى مستقل يكى شيوه شعراى خراسان است، خاصه استاد ناصر خسرو و ديگر شيوه شعراى عراق و فارسى، به ويژه سعدى و از حيث معانى نيز بين افكار و خيالات حكما و عرفا است».
بيشتر مقطعات پروين به طرز «مناظره» است كه شاعر در آنها انسانها، جانوران و گياهان را به گفتگو واميدارد و از اين گفتگوها نتايج اخلاقى و حكمى مى گيرد و هدفهاى عالى انسان را در پيش روى خواننده مى گذارد. اشعار پروين سرشار از مهر مادرى و دلسوزى نسبت به تهيدستان و يتيمان و حتى شفقت به جانوران است. (دائرة المعارف تشيع)
پَرهيز:
خوددارى . خويشتن دارى . تحفّظ . حَذر . حِذر . احتراز . تحرز . اجتناب تجنّب.
قرآن كريم: «نشايد كه مسلمانان همگى به جنگ روند، چرا از هر طايفه اى جمعى براى جنگ و گروهى نزد رسول خدا براى آموختن علم مهيا نباشند؟! تا دانش خويش را به نزد قوم خود برند و چون در جمع خويشان حضور يابند آنها را ـ از خطر نافرمانى خدا ـ بيم دهند ، باشد كه (از گناه) بپرهيزند» (توبه:122). «اگر از گناهان بزرگ بپرهيزيد بديهاتان را ناديده مى گيريم». (نساء:31)
رسول خدا (ص): «برترين فضيلت دينتان پرهيز كارى است». (بحار: 1/167)
امام صادق (ع): «پيروان ما اهل پرهيز و كوشش در عبادت و اهل وفا و امانت و اهل زهد و عبادتند ...» . (بحار:68/167)
رسول خدا (ص): «اصل و اساس دين ، پرهيزكارى است، پرهيزكار باش تا عابدترين مردم به شمار آئى ...» (بحار:70/285). امام باقر (ع): «سخت ترين عبادت پرهيزكارى است» (بحار: 70/297). اميرالمؤمنين (ع): «سپاس هر نعمتى ، پرهيز نمودن از محرمات الهى است». (بحار: 7 /30)
نبى اكرم (ص) فرمود: «عجب دارم از كسى كه از بيم بيمارى در غذاى خويش پرهيز مى كند ولى از ترس آتش دوزخ از گناه نمى پرهيزد».
مهزم گويد: ما جماعتى از كوفه به مدينه رفتيم و به خانه يكى از اهالى مدينه منزل گزيديم، صاحبخانه كنيزى داشت كه من دل بدو بسته بودم، روزى به خانه بازگشتم همان كنيز در بگشود و من پستان كنيز بفشردم. چون روز بعد به خدمت امام صادق(ع) شرفياب شدم حضرت به من فرمود: «اى مهزم! ديروز كجا بودى؟» عرض كردم: جائى نرفته بودم همه در مسجد بودم. فرمود: «مگر نمى دانى كه جز به پرهيز و ورع نتوان به ولايت ما دست يافت»؟! . (بحار: 47/71)
پرهيز از غذاى زيانبخش:
حِمية. رسول خدا (ص): «بدان ! كه معده خانه درد است و پرهيز ـ از غذاى زيانبخش ـ تنها درمان آن». (بحار: 10/205)
از حضرت رضا (ع) روايت شده كه فرمود : «اگر مردم در غذا كوتاه مى آمدند (كمتر مى خوردند) تندرست بودند».
و از آن حضرت آمده كه فرمود: «پرهيز از چيزى به اين نيست كه آن را به كلى رها سازى بلكه پرهيز آن است كه آن را اندك به كار برى».
از امام صادق (ع) سؤال شد: بيمار تا چند روز بايستى پرهيز كند؟ فرمود: تا ده روز. در حديث ديگر تا يازده روز ذكر شده است .
و در حديث آمده كه: «پرهيز مدارا نمودن بيمار است با بدن خود». (بحار: 62/114 ـ 140)
پرهيز از مردم:
پيغمبر اكرم (ص): «از مردم بپرهيزيد به بدگمانى به آنها». (بحار: 77/158)
پرهيزكار:
پارسا . تقىّ . متّقى . دورى كننده از حرام . خويشتن دار . به «پارسا» و «متّقى» رجوع شود .
پرهيزكارى:
پارسائى . خويشتن دارى از حرام . به «تقوى» رجوع شود .
پَرِى:
موجود متوهم صاحب پر (بالدار) كه اصلش از آتش است و به چشم نيايد و غالبا نيكوكار است ، به عكس ديو كه بدكار باشد . نوعى از زنان جن كه نهايت خوب رو باشند . (منتهى الارب ، غياث اللغات)
پَريدن:
با پر سوى هوا اوج گرفتن و مسافت پيمودن . پرواز كردن . طير . طيران . خفوق .
پريزاد خانم:
(م ب 865 ق) نديمه گوهرشاد ، دختر شاهرخ تيمورى.
پريزاد خانم آثار خيريه بسيارى در شهر مقدس مشهد باقى گذاشته است. از جمله آثار وى بنا و تأسيس مدرسه علميه جهت تدريس علوم دينى و معارف اسلامى ، واقع در بازار مشهد است كه به نام مدرسه پريزاد خانم شهرت دارد. صاحب كتاب مطلع الشمس مى نويسد كه وى بر مدرسه خود موقوفات زيادى تعيين نموده و براى سى طلبه علوم دينى حقوق مستمرى ماهانه مقرر داشت. اين مدرسه در سال 1101 ق در عصر شاه سليمان صفوى (م 1105 ق) توسط نجفقلى خان يكى از امراء قندهار تجديد بنا گرديده و چنانكه از كتيبه آن برمى آيد، آقا محمد بيگ و ميرزا شكر الله در بناى مدرسه نظارت داشته اند.
پريشانى:
پراكندگى . تفرقه . آشفتگى . ژوليدگى . اضطراب . بيقرارى . تهيدستى. به اين واژه ها رجوع شود.
پِزِشك:
كسى كه به درد بيماران رسيدگى كند و به تدبير و دارو شفا بخشد . طبيب . متطبّب. پيغمبر اكرم (ص): «اى بندگان خدا! شما به منزله بيماريد و خداى متعال به منزله پزشك، مصلحت حال بيمار در آن چيزى است كه پزشك تشخيص دهد و دستور فرمايد، نه در آنچه كه بيمار خود بدان ميل كند و آن را بپسندد، خويشتن را تسليم امر خدا كنيد تا كامياب گرديد». (بحار: 4/104)
عيسى بن مريم (ع): «مال دنيا ـ وتعلق به آن ـ درد دين است و دانشمند (دينى) پزشك دين، اگر ديديد پزشك، درد را به سوى خود مى كشد از او بدبين شويد و بدانيد كه چنين كسى خيرخواه مردم نخواهد بود». (بحار: 14/319)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «هر كه بيمارى خويش را از پزشك پنهان دارد به بدن خود خيانت نموده». (غرر)
امام كاظم (ع) فرمود: «تا بتوانيد خود را در اختيار پزشكان منهيد كه درمان پزشك به كار بنّائى مى ماند، اندك آن به بسيار منجر گردد». (بحار: 81/207)
امام صادق (ع) فرمود: «اهل هر بلد از سه كس كه در امور دين و دنياشان به آنها رجوع كنند بى نياز نباشند و اگر فاقد آن سه باشند بى سر و سامان خواهند بود: فقيهى دانشمند و پرهيزكار ، اميرى نيكو سيرت مطاع و پزشكى حاذق و مورد اعتماد». (سفينة البحار)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «هر كسى كه طبابت مى كند بايستى خدا را مراقب و مردم را خيرخواه و در كار خود دقيق باشد» . (بحار: 62/74)
به «درمان» نيز رجوع شود.
پِزشكى:
طبّ. اميرالمؤمنين (ع): «دانشها چهارند: فقه جهت اديان، و پزشكى براى سامان دادن ابدان (بدنها) و نحو براى تنظيم زبانها و ستاره شناسى جهت شناخت زمانها ـ گاه شناسى» . (بحار:1/218)
به «طبّ» نيز رجوع شود.
پِژمان:
پژمرده . افسرده . مغموم.
پَژمرده:
روى به خشكى آورده، ذابِل. از اصبغ بن نباته نقل است كه گفت: روزى ما گروهى از اصحاب در محلى مجتمع بوديم، ناگهان اميرالمؤمنين (ع) برما وارد شد، فرمود: شما «كيستيد و در اينجا به چه منظور گرد آمده ايد؟» عرض كرديم: ما گروهى از شيعيان توايم. فرمود: «پس چرا سيما و نشان شيعه در شما نمى باشد ؟» گفتيم: مگر نشان شيعه چيست؟ فرمود: «زردى چهره از شب زنده دارى، فرو رفتگى ديدگان از (گريه) خوف خدا، پژمردگى لبها از روزه ...». (بحار:68/151)
پژواك:
آوازى كه در كوه و گرمابه و دره و گنبد و مانند آن پيچد . صدا . آواز منعكس ; عكس الصوت.
پژوهش:
اسم مصدر پژوهيدن، پى جوئى. به عربى تنقيب. (وكم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشدّ منهم بطشا فنقّبوا فى البلاد هل من محيص) ; چه بسيار اقوام و نسلها كه پيش از اينها زندگى مى كردند، آنها را به هلاكت رسانيديم، آنان نيرومندتر از اينها و باشوكت تر از اينها بودند، در شهرها و روستاها پژوهش مى نمودند، آيا ـ از شست قدرت خدا ـ هيچ رهائى هست ؟! (ق:36)
پس:
(اسم)، پشت سر . دنبال . عقب . خلف . وراء.
پس:
(حرف عطف تعقيب)، زيد آمد پس عمرو آمد. به عربى «فـ».
پس انداز:
اندوخته . ذُخر . ذخيره.
پَست:
پائين . تحت . سفل . زير . مقابل بالا و روى. منخفظ ; مقابل مرتفع.
پست:
(صفت انسان)، سفله . فرو مايه . لئيم . رذل. به «پستى» رجوع شود.
پَسَت:
هر آردى را گويند عموما، و آرد گندم و جو و نخود كه آن را بريان كرده باشند خصوصاً، به عربى سويق گويند.
از امام صادق (ع) روايت شده كه: «شربت پست ، گوشت را مى روياند و استخوان را محكم و پوست بدن را نرم مى كند و باه را افزايش مى دهد». و در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه: «پست غذاى پيامبران است». (بحار: 104/80 و11/67)
پُست:
(لفظ فرانسوى)، اداره اى كه نامه ها و امانات از جائى به جائى برد و رساند. به عربى بريد. به اين واژه رجوع شود.
پُست:
شغل . پايگاه در ادارات دولتى . در تداول با مقام رديف شود.
نبى اكرم (ص) فرمود: «شما پس از من جهت بدست آوردن پست رياست و امارت سخت تلاش خواهيد نمود، اين را بدانيد كه رياست جز حسرت و ندامت ، چيزى نيست، ـ در آغاز ـ نيكو شير دهنده اى ـ ولى در آخر ـ بد از شير بازگيرنده اى است». (بحار: 77/138)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «آن كسى كه در دستگاه حكومت پست و مقامى دارد به كسى مى ماند كه بر شير سوار باشد، مردم بر او رشك برند ولى خود به وضع خويش آگاه تر است» (نهج : حكمت 263). وفرمود: «تكبر هنگام بدست داشتن پُست حكمرانى، خوارى و ذلت است هنگام بركنارى» . (غرر)
ابوقتاده گويد: روزى در خدمت امام صادق (ع) نشسته بودم كه زياد قندى وارد شد، حضرت به وى فرمود: «تو در اين دستگاه پستى قبول كرده اى؟» عرض كرد: آرى يا ابن رسول الله، چه كنم، آخر آبروئى داشتم و دخل و درآمدى هم نداشتم ناچار شدم، اما در اين تشكيلات به درد مسلمانان و برادران دينيم مى رسم و با آنان همدردى مى كنم. حضرت فرمود: «اى زياد! اكنون كه اين پست را پذيرفته اى اين را داشته باش كه هر گاه در مقام قدرت نفست تو را فريب داد كه به كسى ظلمى كنى به ياد قدرت خداوند بر خويش باش كه تو را كيفر خواهد نمود و اين ظلم تو بر آنها مى گذرد و فانى مى شود ولى آن وبال ، به گردن تو باقى مى ماند، والسلام». (بحار: 75/341)
پِستان:
دو غده بزرگ بر سينه آدمى و بر شكم حيوانات كه جز در مورد مردان از آن شير مى تراود. پستان انسان را به عربى ثدى، و حيوانات را ضرع گويند.
ديه قطع پستان زن: يك پستان ، نصف ديه زن و هر دو پستان ديه كامل يك زن است . اگر جنايت وارده بر پستان موجب قطع شير يا اخلال در آن شود ، امر آن به دست حاكم (قاضى) است. اگر دو سر پستان زن بريده شود، محل خلاف است: ديه، حكومت، حساب مسافت. قطع دو سر پستان مرد، هر يك، يك هشتم ديه است . (كتب فقهيه)
اميرالمؤمنين (ع): «به خدا سوگند كه پسر ابوطالب به مرگ مأنوس تر است از كودك به پستان مادرش». (بحار: 74/57)
پَستى:
زبونى . دنائت . لاِمت. اميرالمؤمنين (ع): «مرگ آرى، ولى تن دادن به پستى نه، كمبود ـ و تهيدستى ـ آرى، اما دست نياز به سوى ديگرى بردن نه» (نهج : حكمت 396). پيغمبر اكرم (ص): «مؤمن بى حيله و بزرگ منش، و فاسق نيرنگ باز و پست است». (بحار: 67/283)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «خوى پَستان نيكى را به بدى پاداش دادن است».
و فرمود: «عادت پَستان آزار رساندن به بزرگان و آزاد مردان است».
و فرمود: «به پستى گرائيدن آسان ولى هلاك كننده است». (غرر)
امام باقر (ع) فرمود: «سلاح اشخاص پست هرزگى و بد زبانى است». (بحار:78/185)
اميرالمؤمنين (ع) ـ در وصيت به فرزندش امام حسن (ع) ـ فرمود: «خود را بزرگتر از آن دان كه به پستى و دنائت تن دهى هر چند از اين رهگذر به كامهايى رسى; زيرا آنچه را كه در اين راه از دست مى دهى (يعنى شرافت انسانى) جايگزينى نخواهد داشت». (بحار: 103/39)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «مرگ ، آدمى را به از آن بود كه به پستى و دنائت دچار گردد. (بحار: 78/44)
و فرمود: «چون خداوند پستى و رذالت كسى را بخواهد او را از دانش بازدارد» . يعنى توفيق فراگيرى دانش از او سلب كند . (بحار: 1/196)
پسر:
(به فتح يا ضمّ پ)، فرزند نرينه . پور. ابن . ولد. در جاهليت، تنها فرزندى كه زينت زندگى و موجب مباهات پدر و مادر بوده ، فرزند پسر بوده است.
روزى يكى از ياران امام صادق (ع) كه به تازگى نوزاد دخترى برايش متولد شده بود وارد بر حضرت شد در حالى كه اندوهناك بود. امام چون دريافت به وى
فرمود: «اگر خداوند به تو وحى مى نمود كه ما اختيار اين نوزاد را به خودت واگذار مى كنيم كه پسر باشد يا دختر چه مى گفتى؟» وى گفت: مى گفتم: خداوندا تو خود انتخاب كن. فرمود: «اكنون خداوند خود اين را براى تو انتخاب نموده» سپس فرمود: «آن پسر بچه كه آن دانشمند (خضر) هم سفر موسى وى را بكشت و گفت: تا خداوند بهتر از او را به پدر و مادرش عطا كند، خداوند دخترى به آنها داد كه هفتاد پيغمبر از نسل او بوجود آمدند». (بحار:13/11)
عبدالله بن سنان گويد: به حضرت صادق(ع) عرض كردم: چرا از پيغمبر اسلام فرزند پسرى بجاى نماند؟ فرمود: «اين بدين سبب بود كه خداوند على (ع) را وصى او قرار داده بود و اگر فرزند پسرى پس از آن حضرت مى بود وى ـ در نظر مردم ـ به اين امر اولويت داشت و وصايت على (ع) تثبيت نمى شد». (بحار: 16/141)
پسر خواندن:
پسر گرفتن كسى را . كسى را كه پسر تو نيست به پسرى خويش بخوانى. عرب قبل از اسلام را سيرت بر اين بود كه چون يكى از آنها جوانى يا نوجوانى ـ جدا از پدر و خانواده ـ مى ديد و صورت يا سيرتش را مى پسنديد او را به خود ملحق مى نمود و پسر خويش مى گرفت و وى را در ميراث، شريك فرزندان راستين خود مى ساخت، مردمان نيز چون از اين امر آگاه مى شدند او را پسر آن مرد مى خواندند و مى گفتند: فلان پسر فلان. چنان پسرى را «دعىّ» مى گفتند.
داستان زيد بن حارثه، پسر خوانده پيغمبر اسلام معروف است.
اين شيوه مستمر بود تا اينكه اين آيه نازل شد: (و ما جعل ادعيائكم ابنائكم ذلكم قولكم بافواهكم و الله يقول الحق و هو يهدى السبيل) (احزاب:4) و اسلام از آن پس با نزول اين آيه نظام تبنّى (پسر خواندن) را ابطال نمود.
پسر خوانده:
كسى كه به پسرى كسى ، جز پدر خود خوانده شود. به عربى «دعىّ» گفته مى شود. به «پسر خواندن» رجوع شود.
پس گرفتن:
باز ستدن چيزى كه داده باشند . واستدن . استرداد .
پسنديده:
خوش آيند . پذيرفته . مقبول. مرضىّ . رضىّ . مرتضى. اميرالمؤمنين (ع): «من آن مرد را مى پسندم كه از آن (برادر دينيش) كه به وى ستم كرده درگذرد و به آن (خويشى) كه از او بريده پيوند (دوستى) برقرار كند و به آنكس كه مال خويش را از او دريغ داشته بدهد، و در برابر بدى نيكى كند».
و فرمود: «من مردى را مى پسندم كه عقلش بر زبانش بچربد و چنان نباشد كه زبانش بر عقلش راجح بود». (غرر)
پسين:
آخرين . واپسين . وقت عصر. نماز پسين: نماز عصر.
پُشت:
قسمت خلفى تن از كمر به بالا . ظَهر . خَلف . وراء .
پُشت نمودن:
روى برگردانيدن . اِعراض . ادبار .
پُشته:
مقدارى كه با پشت توان برداشت. كوله بار . ارتفاعى نه بس بلند از زمين . تپّه . نجد . ربوة . عقبة . هضبة . ثَنِيَّة .
پشتيبان:
چوبى كه به جهت استحكام بر ديوار نصب كنند (برهان قاطع). پشتيوان . پشت و پناه. به عربى : ظهير، معاضد، عون.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «هيچ ثروتى چون عقل، و هيچ فقرى چون نادانى، و هيچ ميراثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نباشد». (نهج : حكمت 54)
قرآن كريم: «بگو اى پيغمبر: اگر هرآينه جن و انس متفق شوند كه مانند اين قرآن كتابى بياورند هرگز نتوانند هر چند همه پشتيبان يكديگر باشند» . (اسراء:88)
موسى (ع) گفت: «خداوندا به شكرانه اين نعمت قدرت كه مرا دادى هرگز پشتيبان جنايتكاران نخواهم بود». (قصص:17)
اميرالمؤمنين (ع) ـ در وصيت به فرزندان ـ : «هميشه دشمن ستمگر و پشتيبان ستمديده باشيد» . (نهج : نامه 47)
پيغمبر اكرم (ص): «چون روز قيامت فرا رسد منادى از جانب رب العزت ندا كند آنچنان كه همه اهل محشر بشنوند كه: كجايند همسايگان خدا؟ جمعى بپاخيزند و ملائكه به استقبال آنها روند و از آنها پرسند: عمل شما در دنيا چه بوده كه مستوجب چنين گراميداشتى از سوى پروردگار شديد؟ آنها گويند: ما براى خدا يكديگر را دوست مى داشتيم و براى خدا در امور مالى يكدگر را يارى مى كرديم و براى خدا پشتيبان يكديگر بوديم. ندا رسد كه بندگانم راست مى گويند بگذاريد بى حساب به بهشت روند». (بحار: 74/373)
پشك (به ضم يا كسر پ) :
پشكل . فضله گوسفند و بز و شتر و آهو و مانند آن . بعر . بعرة . ذبلة .
پَشم:
آنچه بر تن حيوانات چون شتر و گوسفند رويد. به عربى صوف، عهن. قرآن كريم: «خداوند براى سكونت دائم شما ، منزلهايتان را و براى سكونت موقت سفر از پوست چهارپايان ، خيمه ها را براى شما قرار داد...واز پشم و كرك و موى چهار پايان لوازم خانگى و لباسهاى فاخر برايتان خلق نمود ...» . (نحل: 80 ـ 81)
لباس پشمينه در قديم نازل ترين پوشاك بشمار مى آمده كه زاهدان و تاركان دنيا آن