next page

fehrest page

back page

را به تن مى كرده اند. در حديث آمده كه لباس هميشگى پيغمبر اسلام پنبه بود و جز در موقع ضرورت از لباس پشمينه و موئينه استفاده نمى كرد. (بحار: 10/89)


نقل است كه صوفيان ـ در موقعى كه حضرت رضا (ع) بناچار منصب ولايتعهدى را از مأمون پذيرفته بود ـ به حضرت رضا(ع) عرض كردند: اكنون كه حق به مقرّ خويش قرار گرفته و منصب زعامت مسلمين به شما كه شايسته ترين كس به اين مقام مى باشيد ، واصل شده ايجاب مى كند به لباس پشمينه كه لباس زاهدان است ملبس گرديد. حضرت فرمود: «واى بر شما ! آنچه كه از پيشواى مسلمين خواسته است همانا عدل و داد است، و چون سخنى مى گويد، راست بگويد و چون حكمى مى راند ، به عدالت حكم كند و اگر وعده اى مى دهد ، به وعده خويش وفا نمايد، خداوند متعال مى فرمايد: (قل من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق...). (بحار:10/351)


رسول خدا (ص): «اى اباذر! در آخر الزمان گروهى باشند كه در زمستان و تابستان پشمينه بپوشند و خويشتن را بر ديگران ممتاز دانند، چنان كسانى را ملائكه آسمان و فرشتگان زمين لعنت كنند». (بحار:77/93)


نقل شده كه حضرت رضا (ع) لباس خزّ (كه فاخرترين و نرم ترين لباس آن روز بود) بر روى لباس پشمينه (كه پوشاكى خشن است) مى پوشيد، روزى يكى از صوفيان نادان كه لباس خز را بر تن آن حضرت ديد به حالت اعتراض گفت: تو خويشتن را از اهل زهد و تقوى مى پندارى و در عين حال لباس عيّاشان به تن مى كنى؟! حضرت لباس خزّ را به كنار زد و لباس پشمين زيرين را به وى نشان داد و فرمود: اين براى خدا و اين هم براى مردم (كه مردمان، دين اسلام را دين زندگى بشناسند). (بحار: 83 /22)


پشم حيوان حلال گوشت را مى توان در حال نماز پوشيد، ولى نماز در لباسى كه از پشم حيوان حرام گوشت باشد باطل است. پشم مردار طاهر است. (كتب فقهيه)

پشمينه:

هر لباسى كه از پشم باشد.

پشه:

(با تشديد و تخفيف)، حشره نيش دار معروف، كه نيش آن ناقل بعضى بيماريها است. به عربى «بعوض» و «بق» گويند.


از امام صادق (ع) نقل است كه فرمود: اينكه خداوند در آيه (ان الله لا يستحيى أنْ يضرب مثلا ما بعوضة) به پشه مثل زده ، بدين سبب است كه پشه با كوچكى حجم بدنش همه اعضاء فيل را با بزرگى اندامش دارد بعلاوه دو بال نيز اضافه دارد و خداوند بدين مثل مؤمنان را به صنعت دقيق خود در آفريده هايش متذكر مى سازد. (بحار:9/64)


در حديث آمده كه پشه اى به بينى نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسيد و چهل روز او را معذب ساخت كه از درد ، پيوسته سر خود را به زمين مى كوفت و هر كه به عيادتش مى رفت وظيفه داشت مطرقه اى به سر او بكوبد تا سرانجام به هلاكت رسيد.


نقل است كه يكى از مردم عراق حكم خون پشه را از عبدالله بن عمر پرسيد، وى در جواب گفت: اينها را ببينيد كه از من حكم خون پشه مى پرسند در حالى كه همين مردم عراق بودند كه خون فرزند پيغمبر بريختند و آنها را غمى نبود، و من ، خود از رسول خدا شنيدم كه فرمود: «حسن و حسين دو ريحانه منند از اين دنيا». (سفينة البحار)

پَشيز:

پول كوچك مسين كم بها . سكه مسين ساسانيان . درمِ زبون .

پشيمان:

نادم . متندّم. قرآن كريم: «اى مسلمانان هر گاه فاسقى خبرى برايتان آورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به سخن چينى وى به قومى رنجى رسانيد و سخت پشيمان گرديد». (حجرات:6)


اميرالمؤمنين (ع): «از كسانى مباش كه بدون عمل ، اميد سعادت و آخرت را دارند ... وچون بيمار شوند ـ از بدكاريهاى خويش ـ پشيمان گردند، و چون تندرست گردند احساس امنيت كنند ...» . (نهج : حكمت 150)

پشيمانى:

حسرت بر فعلى يا تركى. ندامت، نَدَم. قرآن كريم: «...وچون مجرمان در روز قيامت عذاب را مشاهده كنند حسرت و پشيمانى خويش را پنهان دارند ـ چه در آن روز دگر اظهار پشيمانى را سودى نباشد ـ و درباره آنها حكم به عدل گردد و در كيفرشان هيچ ستمى نشود» . (يونس:54)


اميرالمؤمنين (ع): «ثمره اهمال كارى و تقصير ، پشيمانى و ثمره استوار كارى و انضباط ، سلامت است» (نهج : حكمت 181) . تدبير و عاقبت انديشى ، تو را از پشيمانى ايمن مى دارد» (بحار: 71/338). «كسى كه ـ در كارها ـ مشورت نمود پشيمان نگرديد» . (بحار:75/100)


امام صادق (ع): «كسى كه زبان خويش را در اختيار نداشت پشيمان شد». (بحار:75/396)


از معصوم (ع) سؤال شد: توبه نصوح چيست؟ فرمود: «پشيمانى به دل و پوزش خواهى به زبان» (بحار: 78/48). امام صادق (ع): «خداوند به چهار گروه به ديده رحمت نظر مى كند، يكى از آنها آن كسى است كه پشيمانى شخص پشيمان در معامله را بپذيرد و آن معامله را به خواست وى به هم بزند». (بحار:75/19)

پَگاه:

سخت زود . زود . سپيده دم . صبح زود. به عربى : بُكرة . غُدوة. قرآن كريم: «... پيوسته به ياد خدا باش و شبانگاهان و پگاهان تسبيح گوى» . (آل عمران:41)


امام باقر (ع): «اميرالمؤمنين (ع) را عادت بر اين بود كه هر پگاه به بازارهاى كوفه سركشى مى نمود و بازرگانان و كسبه بازار را به امورى كه مربوط به كسب و كار بود ، تذكر مى داد ...» .


به «بازار» رجوع شود.


امام صادق (ع): «مكروه است در پگاه جمعه سفر كردن و به دنبال كارهاى دنيا رفتن، كه مبادا از نماز جمعه باز ماند، ولى پس از انجام نماز باكى نيست ...» . (بحار:59/33)


اميرالمؤمنين (ع): «پگاه از خواب برخاستن موجب سلامتى و طول عمر مى باشد» (بحار:62/26)


هرگاه عازم انجام كارى بوديد از پگاه پنج شنبه آن كار را دنبال كنيد، كه پيغمبر(ص) فرمود: «خداوندا، در پگاه پنج شنبه به امتم بركت عطا فرما». (بحار:10/89)

پُل:

طاقى كه بر روى آب بندند. به عربى: جسر . قنطرة. امام صادق (ع): «در مواعظ لقمان حكيم به فرزند آمده: اى فرزندم ! دنيا را به منزله پلى پندار كه بر رودخانه اى باشد، و تو از آن پل عبور نموده و دگر تا ابد بدان باز نگردى». (بحار:13/425)


امام سجاد (ع): «حضرت مسيح (ع) به حواريون فرمود: دنيا را چون پلى بپنداريد، از آن بگذريد و اوقات خويش را به آبادانى آن سپرى مسازيد». (بحار: 14/319)


پيغمبر اكرم (ص): «زكات ، پل اسلام است، هر كه آن را بپردازد از پل صراط بگذرد». (بحار: 77 /40)

پَلاس:

پشمينه سطبرى كه درويشان پوشند ، و نيز قسمتى پشمينه گستردنى شبيه به جاجيم . مِسح .

پَلاسيدن:

پژمرده شدن و رو به فساد نهادن سبزيجات و ميوه و مانند آن .

پلك:

دو پرده متحرك كه چشم را مى پوشانند . به عربى جُفن .

پلنگ:

حيوانى درنده و دلير و چابك و قوى، به جمله جانوران حتى به انسان حمله كند و از شاخ درختان بالا رود و در كمين نشيند. به عربى نَمِر گويند. شرعا حرام گوشت و قابل تزكيه است.


امام سجاد (ع): «موسى بن عمران (ع) در مناجات خود عرض كرد: خداوندا، كيانند آن نزديكان به درگاهت، كه آنان را در سايه رحمت خويش بدارى در روزى كه جز سايه تو سايه اى نباشد؟ وحى آمد كه آنها پاكدلان و نيكوكاران...وكسانى كه چون احكام و قوانين مرا در معرض هتك ببينند بسان پلنگ خشم براورند». (بحار:84/16)

پَِلَّه:

هر پايه از نردبان. به عربى درجه. كفه ترازو، كفة الميزان. در حديث است كه: چهار چيز موجب پيرى زودرس مى شوند: «خوردن گوشت خشك مانده ـ كه در عربستان معمول بوده و هست ـ و نشستن در جاى نمناك، و بالا رفتن (مكرر) از پله ها، و نزديكى با پيرزنان». (بحار:78/229)


امام صادق (ع): «مؤمن به پله ترازو مى ماند ; هر چه ايمانش بيشتر گردد بلا (و آزمايشش) بزيادت گردد». (بحار:67/210)

پَليد:

ناپاك. به عربى نَجَس، نَجِس، طَفِس، قَذِر، خبث. قرآن كريم: «مشركان پليدند، از اين سال به بعد دگر حق ندارند به مسجدالحرام نزديك شوند». (توبه:28)


امام صادق (ع): «پيغمبر (ص) نهى نمود از اين كه به داروى پليد ، كسى درمان شود». (بحار: 62 /8)

پليدى:

ناپاكى. به عربى رجس، قَذَر، طَفَس، وَسَخ، نجاسة. قرآن كريم: «خدا مى خواهد كه پليدى را از شما خاندان نبوت بزدايد». (احزاب:33)


«اى مسلمانان، مى و قمار و بت پرستى و تيرهاى گرو بندى همه اينها پليدى و از عمل شيطان است، از آن دورى كنيد باشد كه رستگار گرديد» (مائده:9) . «از پليدى حقيقى يعنى بتها اجتناب ورزيد و نيز از سخن ناروا دورى نمائيد». (حج:30)

پُليس:

(به زبان فرانسه)، پاسبان . نفر نيروى انتظامى. عَسَس . شُرطىّ.


در حديث آمده كه پيغمبر (ص) فرمود: «من در آينده از شش چيز بر شما بيم دارم: زمامدارى ابلهان و ريختن خونها (بناحق) و فروختن قضاوت (رشوه گيرى قاضيان) و نونهالانى كه به قرآن نغمه سرائى كنند و زيادى افراد پليس ...» . (كنزالعمال: 30841)

پناه:

حمايت . زنهار . زينهار . امان . كَنَف . ذَرا . خفارة.


امام صادق (ع): «كسى كه به نماز مشغول است وى در پناه خداوند است تا وقتى كه از نماز فراغت يابد» . (بحار:74/352)


معصوم (ع): «سه خصلت است كه اگر در وجود مسلمانى بود وى در پناه خداوند است و در روز قيامت او را در سايه خويش مى دارد و از وحشت روز بزرگ ايمن مى دارد ، آنكس كه به ديگران آن دهد كه خود از ديگران توقع دارد، و كسى كه دست از پا خطا نكند (به هيچ كارى دست نزند) تا اين كه بداند گامى كه مى نهد در راه طاعت خداوند است يا در راه معصيت او، و كسى كه عيبى را از برادر دينى خويش نگيرد مگر اينكه نخست آن عيب را از خود بزدايد». (بحار: 78/136)


امام موسى بن جعفر (ع): «سخاوتمند خوش خلق ، در پناه خداوند است و حضرت احديت او را پيوسته در حمايت خويش بدارد تا اينكه به بهشتش درآورد». (بحار: 78/324)


اميرالمؤمنين (ع): «هميشه در همه امورت خويشتن را به پناه پروردگار درآور، كه اگر چنين كنى به پناهگاهى محكم و استوار ، پناهنده گشته اى». (غرر الحكم)


امام باقر (ع): «آنكس كه به خدا توكل كند مغلوب نگردد، و كسى كه به خدا پناه برد شكست نخورد». (بحار: 71/151)

پناه دادن:

زنهار دادن . در حمايت خويش گرفتن. قرآن كريم: (و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله ثم ابلغه مأمنه ذلك بأنّهم قوم لا يعلمون); و اگر يكى از مشركان به تو پناه آورد او را پناه بده تا سخن خداى را بشنود سپس او را به جايگاه امنش برسان زيرا اينان گروهى نادانند . (توبه:6)


(قل من بيده ملكوت كل شىء و هو يجير و لا يجار عليه ان كنتم تعلمون) ; بگو ـ اى رسول ما ـ كيست كه سلطنت همه جهان هستى به دست اوست و او به همه پناه مى دهد و حمايت مى كند و كس نتواند او را حمايت نمود اگر مى دانيد باز گوئيد . (مؤمنون:88)


امام صادق (ع) فرمود: «خداى را در ميان آفريده هايش بندگانى است كه ديگر بندگان در گرفتاريهايشان به آنان پناه برند، آنهايند كه روز رستاخيز در امان خدا باشند».


امام كاظم (ع) فرمود: «هر مسلمانى كه يكى از برادران دينيش به نزد او آيد و به جهت مشكلى كه برايش پيش آمده از او تقاضاى پناهندگى كند و او بتواند او را پناه دهد و در عين حال پناهش ندهد چنين كسى رابطه خود را با خدا گسيخته است». (بحار:74/318 و 75/181)


از امام باقر (ع) روايت شده كه: «روزگارى ، مرد مؤمنى در كشور حاكمى ستمگر و جبار مى زيست. مؤمن مورد خشم حاكم قرار گرفت. بناچار از آنجا بگريخت و به سرزمين كفر روى آورد و در آنجا به خانه مردى مشرك وارد شد، آن مشرك وى را در پناه حمايت خويش درآورد و به گرمى از او پذيرائى نمود و نوازشش كرد. چون آن مشرك را مرگ فرا رسيد خداوند عزوجل به وى فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه اگر در بهشتم جائى براى مشرك مى بود تو را در آن جاى مى دادم كه بهشت را بر مشرك حرام ساخته ام اما اى آتش او را بترسان ولى آزارش مده. و هر روزه غذاى او در آنجا تأمين مى شود». راوى عرض كرد: از بهشت؟ فرمود: «از هر جا كه خدا خود بخواهد». (بحار:8/314)


امام صادق (ع) فرمود: «كسى كه قاتلى را پناه دهد و سپس او را بكشد چون در قيامت به صحنه محشر آيد پرچم غدر (و خيانت) به دوش داشته باشد». (بحار:7/217)


از امام صادق (ع) روايت شده كه : «هر گاه پيغمبر (ص) سپاهى را به جنگ اعزام مى نمود از جمله سفارشات حضرت به فرمانده سپاه ، اين بود كه اگر مسلمانى يكى از مشركان را كه جزء سپاه دشمن است مهلت و پناه دهد وى در پناه آن مسلمان خواهد بود تا اينكه قرآن را بشنود، اگر اسلام آورد كه در اين صورت برادر شما باشد وگرنه او را به مأمن خودش برسانيد».

پناهگاه:

آنجا كه براى حفظ جان و سلامت پناه برند ; جاى استوار . ملجأ . معاذ . ملاذ. قرآن كريم: «و خداوند بر آن سه تن نيز بخشود كه از رفتن به تبوك تخلف ورزيدند ـ و در آن غزوه شركت ننمودند، (تا آنكه زمين با همه پهناوريش بر آنان تنگ شد بلكه وجود خودشان نيز بر آنان تنگى كرد (كه مسلمانان حتى خانواده هاشان از آنها دورى جستند)، و سر انجام به اين نتيجه رسيدند كه از خشم خدا جز خدا پناهگاهى نيست، در آن حال خداوند نظر لطف به آنها نمود ...» . (توبه: 118)

پنبه:

گياهى كه از غوزه آن ريسمان و پارچه كنند. به عربى قطن . كرسف. در حديث آمده كه لباس غالبى پيغمبر اسلام از پنبه بوده است. (بحار: 10/92)

پنج:

عدد پس از چهار و پيش از شش . به عربى خَمس . خَمسة. امام صادق (ع): «پنج چيز است كه اگر كسى داراى آن پنج نبود زندگى بر او گوارا نخواهد بود: سلامتى ، امنيت ، بى نيازى ، قانع بودن به آنچه كه دارد، يار همدم». (بحار: 1/83)


رسول خدا (ص): «پنج چيز است كه اگر سفرهاى دور و دراز نيز در طلب آنها بكنيد به گوهرهائى مانند آن دست نيابيد: بنده خدا جز از گناه خود از هيچ چيز نترسد، بنده خدا جز از خداى خويش به هيچ كس اميد نبندد، كسى كه به مطلبى آگاهى ندارد اگر درباره آن از او سؤال شد شرم نكند كه بگويد: (نميدانم و) خدا داناتر است، كسى كه نمى داند از پرسش و آموزش استنكاف نورزد، و صبر در سازمان ايمان به منزله سر است در ميان اعضاء بدن، و آنكس كه صبر ندارد ايمان ندارد». (بحار: 2 /11)


از حضرت رسول (ص) حديث آمده كه فرمود: «پنج چيز است كه اگر به شما روى آورد از آنها به خدا پناه بريد و در دفع آنها ملتمسانه به درگاه او ملتجى گرديد: هنگامى كه فحشاء در ميان قومى آشكار گردد ، طاعون و بيماريهاى بى سابقه ظهور كند، و چون كم فروشى رائج گردد آن مردم به قحطى و گرانى و ظلم حكومت دچار شوند، و چون از اداى زكات خوددارى كنند آسمان از بارش دريغ كند و اگر محض ترحم به بهائم نبود باران به كلى قطع مى شد، و چون مردمان ، پيمان خدا و رسول خدا را بشكستند ـ و به عهد بندگيشان به خدا و تسليم در برابر احكام رسول وفا نكنند ـ دشمن بر آنان چيره گشته بخشى از اموالشان را از آنان بستاند، و چون در ميان قومى به غير قانون خدا قضاوت شود ، به جان يكديگر بيفتند». (بحار: 73/327)


از امام صادق (ع) رسيده كه فرمود : «پنج حادثه پيش از ظهور قائم (عج) به وقوع پيوندد: خروج يمانى ، خروج سفيانى، نداى آسمانى ، فرورفتگى زمين در بيابان و كشتن نفس زكيه».


از حضرت رسول (ص) نقل است كه فرمود: «هر كسى كه پنج چيز به وى داده شد ديگر او را در انجام وظائف اخرويش عذر و بهانه اى نباشد: همسرى شايسته كه وى را در امر دنيا و آخرتش يارى دهد و فرزندانى نكوكار، و منبع درآمدى در محل زندگيش، و اخلاقى نيكو كه بتواند به درستى با مردم زندگى كند، و دوستى اهلبيت من».


در حديث است كه: «پنج كس خوابشان نبرد: كسى كه بدين تصميم بود كه خون كسى را بريزد، و كسى كه مال و ثروت فراوانى دارد و فرد امينى را ندارد كه آن را اداره كند، و كسى كه بر سر مال دنيا به مردم بهتان و افترا مى بندد، و كسى كه مال زيادى از او مطالبه كنند و وى تهيدست باشد، و كسى كه دلباخته كسى بود كه بيم فراق او را داشته باشد».


«پنج چيز است كه به هدر مى رود: چراغ در نور خورشيد و باران در شوره زار و غذا نزد سير و زن زيبا در خانه مرد عنّين (كسى كه از آميزش جنسى ناتوان بود) و احسان به ناسپاس».


امام صادق (ع) فرمود: «پنج چيز است كه اگر كسى فاقد يكى از آنها بود همواره در كمبود معيشت ، و عقلى از سر پريده ، و دلى به اندوه فرو رفته ، بسر بَرَد: سلامتى بدن، امنيت، فراخى روزى، انيس موافق كه آن عبارت است از همسر شايسته و فرزند صالح و دوست نيكو سيرت».


واز آن حضرت است كه فرمود: «پنج چيز از پنج كس محال است: خيرخواهى از حسود و مهربانى از دشمن و احترام از فاسق و وفا از زن و هيبت از فقير».


از حضرت رسول (ص) روايت شده كه فرمود : «از پنج كس مهما أمكن بايد دورى جست: جذامى و پيس و ديوانه و زنا زاده و بيابان نشين». (سفينة البحار)

پنج تن:

يا پنج تن آل عبا، يا پنج تن پاك . محمد و على و فاطمه و حسن و حسين ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ خمسه آل عبا . خمسه طيبه. به «خمسه» رجوع شود.

پنج شنبه:

يكى از ايام هفته، به عربى خميس، نام قديم آن نزد عرب مونس بوده.


در حديث آمده كه: رسول اكرم در دعاى خود مى گفت: «اللهم بارك لامتى فى بكورها يوم سبتها و خميسها ; خداوندا، در پگاه شنبه و پنج شنبه امتم را بركت ده». و نقل است كه آن حضرت روز پنج شنبه و دوشنبه را روزه مى داشت و مى فرمود: «اعمال در اين دو روز به آسمان مى رود، دوست دارم در حالى اعمالم منظور قرار گيرد كه روزه باشم». و از امام صادق (ع) رسيده كه فرمود: «آخرين پنج شنبه هر ماه اعمال به بالا مى رود». (سفينة البحار)

پنج نوبت:

نقاره اى است كه پنج وقت در شبانه روز بر در سراى پادشاهان نوازندى كه از جمله تشريفات ملوك بوده است ، و اين از عهد سلطان سنجر مقرر گرديد ، و پيش از آن سه نوبت مى زدند . كنايه از بانگ نماز پنجگانه نيز باشد . (غياث)

پَنجه:

پنج انگشت با كف دست و پا باشد از انسان و ديگر حيوانات . راحة .

پند:

اندرز . نصح . وعظ . ذكرى . تذكير.


به «اندرز» رجوع شود.

پندار:

تكبّر و خودبينى . گمان .

پند گرفتن:

عبرت گرفتن . اعتبار.


(هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لاول الحشر...) ; آن خدا بود كه كفار اهل كتاب (يهود بنى نضير) را براى اولين بار از ديارشان بيرون راند و هرگز شما مسلمانان ، گمان نمى برديد آنها بيرون روند و آنها قلاع محكم خويش را در برابر قهر خدا نگهبان خود مى پنداشتند تا اينكه عذاب خدا از آنجا كه گمان نمى بردند بدانها فرا رسيد و آنچنان رعبى به دلشان افكند كه خانه هاشان را به دست خود و به دست مؤمنان ويران ساختند. اى هوشياران از اين حادثه پند و عبرت گيريد . (حشر: 2)


(لقد كان فى قصصهم عبرة لأولى الابصار) ; در داستانهاى آنها (يعقوب و يوسف و برادران) براى اهل بينش پندى است . (يوسف:111)


اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «شما از پيشينيان پند گيريد پيش از آنكه پسينيان از شما پند گيرند» (غرر). و فرمود: «سعادتمند كسى است كه از ديگران پند گيرد و پند پذير بود» . (بحار:10/89)


به «عبرت» نيز رجوع شود.

پَِنهان:

پوشيده . مخفى . خفىّ . خافية. قرآن كريم: «آن روز كه در پيشگاه حساب شما را حاضر كنند هيچ از امور پنهانى شما پنهان نخواهد ماند». (حاقه:18)


يوشع بن نون ، وصى حضرت موسى(ع): «بدانيد كه بهترين بندگان خدا آنكس است كه پرهيزكار بوده و پنهان باشد، و بدترين بندگان خدا كسى است كه مشاراليه بالْبنان بود ...» . (بحار:13/37)


امام صادق (ع): «همانا شيعه راستين كسى است كه...از مردمان به كنار بوده، پنهان از آنان زندگى كند ...» . (بحار:68/179)


در حكمت آل داوود آمده: عافيت، سلطنت پنهانى است. (بحار:81/17)

پنهان داشتن:

مخفى كردن . پوشيده داشتن . اخفاء. قرآن كريم: «اگر آشكارا تصدق كنيد چه نيكو! و اگر صدقات خويش را پنهان داريد و به پنهانى به مستمندان دهيد اين كار براى شما بهتر است». (بقره:271)


امام صادق (ع): «خداوند سبحان مى فرمايد: هر يك از بندگانم كه وى را به بلا مبتلى كرده باشم و او رنج و درد خويش را تا سه روز از كسانى كه به ديدارش مى روند پنهان دارد، وى را گوشتى به از گوشتش و خونى به از خونش و پوستى به از پوستش دهم، و اگر او را از آن بيمارى زنده بدارم در حالى وى را زنده مى دارم كه دگر گناهى بر
او نباشد، و اگر بميرد به سوى رحمتم رهسپار گردد».


در حديث ديگر از آن حضرت آمده كه: «هر كه يك شب بيمار شود و در آن شب آن بيمارىرا به خود بپذيرد خداوند عبادت شصت سال در نامه عملش ثبت نمايد. راوى گويد: عرض كردم: چگونه آن را به خود بپذيرد؟ فرمود: «از درد خويش به نزد كسى شكايت ننمايد». (وسائل الشيعه: باب 3 از ابواب احتضار)


مرحوم طبرسى ذيل آيه (ادعوا ربكم تضرعا و خفية) (اعراف:55) ، از حسن (مفسر معروف) نقل مى كند كه ميان دعا كردن به پنهانى و دعا خواندن آشكارا هفتاد برابر است ـ كه دعا به پنهانى هفتاد برابر افضل است ـ سپس گفت: در گذشته كسانى بودند كه قرآن را جمع آورى مى كردند ـ و يا همه قرآن را از بر مى كردند ـ و همسايه از اين كار آنها خبردار نمى شد، و يا يكى مراحلى از فقه و فقاهت طى مى نمود و كسى از حال او آگاه نمى گشت، و يا يكى در خانه خود بسيار نماز مى خواند و زائرين و واردين بسيار مى داشت ولى خبردار نمى شدند. مسلمانان در دعا ، جدّ و جهد و كوشش فراوان مى نمودند و هيچكس صداى آنها را نمى شنيد و دعاى خويش را آهسته و آرام زمزمه مى كردند.


روايت شده كه حضرت ختمى مرتبت در يكى از غزوات، در بين راه بر منطقه دشمن اشراف يافتند، ناگهان صداى لشكريان به تهليل و تكبير بلند شد، حضرت فرمود: اى مردم! آرام باشيد، شما كسى را (خدائى را) مى خوانيد كه نه ناشنوا است و نه از شما غايب و پنهان است، شما شخصى را نام مى بريد كه شنوا و به شما نزديك و با شما همراه است». (مجمع البيان: 4/661)


اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «فقر و گرفتارى و درماندگى خويش را از مردم پنهان دار و با عزت نفس و تستّر آنها را به حساب خدا محسوب دار». (بحار:77/269)


حسن بصرى گويد: روزى در منى به خدمت امام باقر (ع) بودم ناگهان خبر رسيد كه يكى از بيت قريش مرده است. حضرت فرمود: «برخيز به تشييع جنازه اش رويم». چون به قبرستان رسيديم حضرت فرمود: «مى خواهى پنج خصلت به تو بياموزم كه همه آنها از صفات نيكند و معلوم است كه نيكى ، آدمى را به بهشت مى برد؟» عرض كردم: آرى. فرمود: «اگر مصيبتى به تو روى آورد آن را پنهان دار و از ديگران پوشيده دار
و همچنين صدقه اى را كه مى دهى آنچنان به پنهانى بده كه اگر به دست راست دادى دست چپت خبردار نشود ...» . (بحار:69/390)


از آن حضرت حديث شده كه فرمود : «هر صدقه يا نماز يا روزه و هر عمل خيرى كه مستحب باشد ، پنهان آن افضل است و هر يك از اينها كه واجب بود آشكار آن بهتر». (بحار: 96/24)


و نيز از آن حضرت آمده كه فرمود : «سه خصلت است كه اگر كسى فاقد آنها باشد بايستى براى هميشه از او نوميد بود: آنكه در پنهانى از خدا بيمناك نباشد و آنكه در پيرى از اعمال ناروايش دست برندارد و آنكه از عيب شرم نكند». (بحار 72/193)

پنير:

نانخورشى است از شير كلچيده، و آن چنان است كه شير را پس از نيم گرم كردن با مقدارى معلوم از مايه اى كه در شيردان بره است بياميزند و در كيسه اى كنند و آن شير ببندد و آب آن فرو چكد. به عربى «جُبُن» و «اِقِط» گويند.


عبدالله بن سليمان گويد: از امام باقر (ع) درباره پنير سؤال نمودم. حضرت فرمود: «مرا از غذائى پرسيدى كه آن را دوست دارم». در آن حال درهمى به غلامش داد و فرمود: برو پنير بخر. سپس دستور داد نهار آوردند و من نيز با حضرت به صرف طعام مشغول شدم، پنير نيز در ميان سفره بود و حضرت از آن تناول نمود و ما نيز از آن خورديم. (بحار: 46/304)


از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : «پنير در هنگام صبح ، زيان آور و در شام، سودمند است و آب كمر را زياد مى كند و چون با گردو توأم بوَد ، درمان ، و هر يك از آن دو به تنهائى مايه بيمارى است». (بحار:63 / 281)


محمد بن سماعه از پدرش نقل مى كند كه گفت: از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود: «پنير نيكو لقمه اى است ; دهان را گوارا مى سازد و غذاى پيش از خود را هضم مى كند و اشتها آور است، و هر كه بنا نهد اولِ هر ماه از آن بخورد ، مى توان گفت به چيز ديگرى (از درمان) نيازمند نباشد». (بحار:66/105)

پُود:

رشته اى كه در پهناى جامه بافته مى شود، مقابل تار كه به درازاى آن . به عربى «لحمه».

پودنه:

قسمى گياه معطر از احرار بُقُول شبيه به نعناع . پونه . پودينه . حبق . معرّب آن فودنج . فوتنج . بطنج .

پُور:

پسر . مقابل دختر . ابن .

پُوران:

جِ پور . ملكه ايران . پوران تروش : نام ساحرى معاصر زردشت . پوران دخت : دختر خسروپرويز بن هرمز بن انوشيروان و ملكه ايران پس از قتل شهريار، پادشاهى او هيجده ماه بوده است ، و او بيست و پنجمين از سلاطين ساسانى است .

پورياى ولى:

از معروفترين پهلوانان ايران زمين كه در ورزش باستانى و زورخانه اى ايران از مهمترين جايگاه ، برخوردار است. او را از جمله عارفان و عيّاران دانسته اند. با وجود معروفيت بسيار اين پهلوان، چنانكه بايد شرح زندگى او روشن نيست. او در جامعه ورزشكاران ايرانى در طى چند قرن گذشته از جايگاهى اسطوره اى برخوردار است. سروده هائى به او نسبت داده شده و او را از شاعران قرن هفتم و هشتم دانسته اند كه «قتالى» تخلص داشته است. برخى او را زاده خوارزم دانسته اند، برخى او را از مردم گنجه ]دهخدا [نوشته اند و در طومارى قديمى او را از مردم سلماس و خوى ذكر كرده اند. ولى سال درگذشت او را به طور مشخص 772 ق در شهر خيوه ثبت كرده اند. نام او محمود و لقب او پورياى ولى كه در متنهاى مختلف به صورتهاى: پوريا ، پوربا و پريار ضبط شده است. در تذكره مجالس العشاق كه نزديكترين نوشته به زمان پهلوان است از او با نام «پهلوان محمود پريار» ياد كرده و صاحب عرفات العاشقين او را «پهلوان محمود بن پرياى ولى» نام برده است.


درباره شرح زندگى و رويدادهاى مربوط به اين چهره، افسانه هاى بسيار به جاى مانده كه هر يك به گونه اى درباره شجاعت و توانمندى و قدرت بازو و تسلط او به فنون بسيار در كُشتى حكايت دارد. ولى مهمترين داستانهاى مربوط به اين چهره پهلوانى، داستانهائى است كه درباره شخصيت معنوى و توانائيهاى روحى و بزرگواريها و گذشتها و مردانگيهاى او نوشته شده است. چنانكه او براى نشكستن دل پيرزنى كه براى پيروزى پسرش در نبرد با پورياى ولى دست دعا برداشته بود، در صحنه نبرد و كشتى، به راحتى خود را تسليم آن پهلوان مى سازد تا دل مادر او را شاد كند.


در يك طومار قديمى دوازده اصل به عنوان اصلهاى اساسى پهلوانى و جوانمردى آمده كه از آنها به عنوان اصول مورد نظر پورياى ولى ياد شده است. به اعتبارى پورياى ولى ، اصول اخلاقى و منشى را كه بايد يك پهلوان بدان ارج نهد در اين دوازده اصل گنجانده بوده است:


احترام به پيش كسوت (كهنه سوار)، ندادن دشنام، فاسق نبودن، دروغ نگفتن، ترك نماز نكردن، محبت به مردم، دلگرم ساختن نوخاسته، اينكه از درآمد هر معركه بايد به كهنه سوار و دستياران سهم پرداخت كند. پهلوان در هر شهر نبايد بيش از چهار فصل بماند تا نوخاسته ها را مجال ابراز وجود بدهد.


در زمينه فنهاى كشتى، سيصد و شصت فن را به پورياى ولى نسبت مى دهند. در تذكره هاى مختلف برخى از سروده هاى پورياى ولى ثبت شده است، از آن جمله اند:

آنيم كه پيل برنتابد لت مابر چرخ زنند نوبت دولت ما

آنم كه دل از كون و مكان بركندموز خوان جهان به لقمه اى خرسندم

اشكم چو انار دانه مى بين و مپرسبر من ستم زمانه مى بين و مپرس


اثرى كه از او به جاى مانده مثنوى كنز الحقائق است كه به قول مؤلف رياض الشعراء: «دست قدرت افهام از ادراك حقايق آن عاجز است». (دائرة المعارف تشيع)

  next page

fehrest page

back page