در حديث آمده كه پيغمبر (ص) در سال آخر عمر خود به على (ع) فرمود: در گذشته هر سال يك بار جبرئيل قرآن را بر من عرضه مى كرد و امسال دو بار، گمان دارم امسال آخر عمر من باشد. (بحار: 87 و 92 و 22)
از حديث اخير استفاده مى شود كه پيغمبر (ص) از نخست به مجموع قرآن آگاه بوده ولىبه اظهار و بيان آن مجاز نبوده چنانكه يكى از وجوه محتمله آيه 114 طه (ولا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه) همين است. (نگارنده)
سيوطى در اتقان گفته: در كيفيت نزول قرآن از لوح محفوظ به سه قول اختلاف كرده اند: قول نخست كه مشهورتر و درست تر است اين است كه قرآن در شب قدر يك مرتبه به آسمان دنيا فرود آمد و سپس در طول بيست سال يا بيست و سه سال يا بيست و پنج سال (بر حسب اختلاف در اقامت پيغمبر در مكه پس از بعثت) نجم نجم نازل گرديد.
قول دوم اين است كه قرآن در طول بيست يا بيست و سه يا بيست و پنج سال در شب قدر به آسمان دنيا فرو فرستاده شد و سپس در همه اوقات سال نجم نجم نازل گرديد. اين قولى است كه رازى به طريق احتمال ذكر كرده و سپس خود توقف نموده است در اين كه آيا اين قول بهتر است يا قول نخست.
قول سوم اين است كه آغاز فرو فرستادن قرآن در شب قدر بوده و سپس كم كم در اوقات مختلف نازل گرديده است. و اين گفته شعبى است. (پايان)
از امام كاظم (ع) روايت شده كه نخستين سوره اى كه نازل شد «اقرء بسم ربك» و آخرين سوره «اذا جاء نصرالله» بوده. (بحار: 92/39)
بيشتر مفسرين اولين سوره نازله را سوره اقرء مى دانند كه جبرئيل پنج آيه اول آن را در حراء بر پيغمبر نازل كرد، و بعضى گفته اند سوره مدّثّر و برخى سوره حمد گفته اند (بحار: 18/174). از على (ع) نقل شده كه نخستين سوره فاتحة الكتاب بوده و پس از آن اقرء.
مرحوم طبرسى در مجمع ذيل سوره هل اتى به مناسبتى ترتيب سور قرآن را طبق حديثى مسلسل كه به ابن عباس منتهى مى شود چنين آورده: اقرء، ن و القلم، مزّمّل، مدّثّر، تبّت، تكوير، اعلى، ليل، فجر، ضحى، الم نشرح، عصر، عاديات، كوثر، تكاثر، ماعون، كافرون، فيل، فلق، ناس، توحيد، نجم، عبس، قدر، شمس، بروج، والتين، قريش، قارعه، قيامه، همزه، مرسلات، ق، بلد، طارق، اقترب للناس، ص، اعراف، جنّ، يس، فرقان، فاطِر، مريم، طه، واقعه، شعراء، نمل، قصص، اسراء، يونس، هود، يوسف، حجر، انعام، صافات، لقمان، قمر، سبأ، زمر، حم مؤمن، حم سجده، حمعسق، زخرف، دخان، جاثيه، احقاف، ذاريات، غاشيه، كهف، نحل، نوح، ابراهيم، انبياء، مؤمنون، الم تنزيل، طور، ملك، حاقّه، معارج، نبأ، نازعات، انفطار، انشقاق، روم، عنكبوت، مطفّفين. اين هشتاد و پنج سوره است كه همه در مكه نازل شده.
بقره، انفال، آل عمران، احزاب، ممتحنه، نساء، زلزال، حديد، محمد، رعد، رحمن، هل اتى، طلاق، لم يكن، حشر، نصر، نور، حج، منافقون، مجادله، حجرات، تحريم، جمعه، تغابن، صفّ، فتح، مائده، توبه. و اين بيست و هشت سوره است كه در مدينه فرود آمده اند.
نيز از ابن عباس نقل شده كه هرگاه سوره اى در مكه آغاز مى شد آن را مكّيه مى خواندند هر چند پس از آن در مدينه يا جاى ديگر آياتى مى آمد كه حسب دستور بدان ضميمه مى گشت. (مجمع البيان)
«نويسندگان قرآن يا كتّاب وحى»
پيغمبر (ص) را نويسندگان و منشيانى بوده كه آنچه نازل مى شد مى نوشتند و به نام كاتبان وحى معروف شدند:
ابوعبدالله زنجانى در تاريخ قرآن ص 44 ترجمه سحاب، شمار نويسندگان وحى را كه با خط نسخ معمول آن زمان در مكه و مدينه بوده چهل و سه نفر ذكر كرده است، و 29 نفر از مشاهير آنها را نام برده از آن جمله: علىّ بن ابى طالب، زيد بن ثابت، زبير بن عوّام، عبدالله بن ارقم، عبدالله بن رواحة، ابىّ بن كعب، ثابت بن قيس، ابوسفيان، معاوية بن ابى سفيان، خالد بن وليد و عمرو بن عاص.
ابن سيرين، تميم دارى را بر آنان افزوده است. قرطبى عبادة بن صامت و ابوايوب را بر آنان اضافه كرده است.
«تحريف يا عدم تحريف قرآن»
از جمله امور شگفت آور كه گه گاه در برخى كتابها عنوان مى شود و تعدادى روايات ضعيف نيز بدان دلالت دارند، مسئله تحريف قرآن است، اين دعوى بسى واهى و بى منطق و بى پايه است كه به قول بعضى بزرگان، مدّعى آن را مى توان در عداد منكرين حسّ به شمار آورد، زيرا ـ چنان كه ذيل عنوان «نويسندگان قرآن» اشاره شد ـ دهها تن از كاتبان وحى متصدّى كتابت قرآن بوده، و خود پيغمبر (ص) و جمعى از اصحاب، آيات قرآن را و حتى بعضى همه قرآن را از بر داشته اند، و چنان كه مى دانيم آنان خويشتن را ملزم مى ديده اند كه در نمازهاى خود آن را تلاوت نمايند و در حوادث روزانه بدانها استناد جويند، آيا با چنين شرائط روا است كه كسى احتمال تحريف در آن بدهد؟!. كوتاه سخن اين كه: اهتمام مسلمين به حفظ و آموزش قرآن جاى اين را باقى نمى گذارد كه در ذهن كسى خطور كند چنين كتابى با قصد يا بدون قصد دستخوش تحريف گردد.
علاوه بر اين، آياتى از خود قرآن ـ كه از آيات محكمه قطعىّ النزول عند الكلّ مى باشند ـ به صيانت آن از هرگونه تغيير و خلل دلالت دارند، از جمله: (انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون) (حجر: 9). و (انّه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد). (فصّلت: 41 ـ 42)و ديگر حديث ثقلين كه ميان عامّه فرق اسلامى متواتر مى باشد: «انّى تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى اهل بيتى، ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا ابداً، انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض».
بديهى است كه قرآن تحريف شده هرگز نتواند مانع ضلالت باشد. به «تحريف» نيز رجوع شود.
«فضل قرآن»
فضيلت و شموخ و عظمت اين كتاب مقدس فوق آن است كه بشر محدود از عهده درك و بيان آن برآيد، چگونه ممكن به كنه كلام واجب تعالى دست يابد و يا مُحاط، فيض محيط را احاطه كند و يا قطره معلول، ژرفاى درياى بى انتهاى علت خويش را بپيمايد؟!
در عظمت قرآن همين بس كه كلام خدا و معجزه پيامبر عظيم الشأن او است، و اين كه آيات آن ضامن هدايت بشر در جميع شئون حيات وى، و ضامن سعادت و خوشبختى او در هر دو جهان خواهد بود.
(انّ هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم)(اسراء: 9). (كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد) (ابراهيم: 1). (هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين)(آل عمران: 138). (وانّك لتلقى القرآن من لدن حكيم عليم) (نمل: 6). (و انزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء). (نحل: 89)
رسول خدا (ص): «فضل كلام الله على سائر الكلام كفضل الله على خلقه»: برترى سخن خدا بر ديگر سخنها مانند برترى خداوند است بر آفريدگانش. (بحار: 19/6، صحيح ترمذى به شرح ابن عربى:11/47)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: تاريكيها (ى جهالت كه بر حقايق پرده شده) جز به قرآن به كنار نروند (نهج: خطبه 18) و فرمود: هيچ مطلبى نيست كه شما در صدد كشف آن باشيد جز اينكه در قرآن بيان شده، هر كه خواهد از من بپرسد. امام صادق (ع) فرمود: به خدا سوگند كه همه علوم قرآن در نزد ما است، به خدا سوگند كه علم قرآن همه اش در نزد ما است. (وسائل: 18/134)
يكى از امام صادق (ع) پرسيد: به چه سبب قرآن هر چه به درس و نشر آن تكرار مى شود تازگى و طراوت خود را از دست نمى دهد؟ فرمود: به جهت اينكه خداوند قرآن را براى زمانى محدود و گروهى خاص نازل ننموده لذا در هر زمان نو و براى هر نسلى تازه است تا قيامت.
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: زمانى بر امت من بيايد كه از قرآن جز خطش به جاى نماند. امام صادق (ع) فرمود: آن كس كه به حقيقت قرآن پى نبرد از فتنه نجات نيابد. رسول اكرم (ص) فرمود: قرآن بى نياز كننده اى است كه با وجود آن هيچ فقر و نيازى نباشد و بدون آن هيچ بى نيازى بدست نيايد. و فرمود: قرآن خوان گسترده خدا است تا بتوانيد از آن بهره بريد، اين قرآن ريسمان رابط ميان خدا و خلق او است، نور است و شفا است.
امام صادق (ع) فرمود: خداوند قرآن را بيانگر هر چيزى فرستاده تا جائى كه به خدا سوگند هر آنچه مورد نياز بندگان بود در قرآن آمده است تا كسى نگويد: اى كاش فلان مطلب را خداوند در قرآن آورده بود.
امام باقر (ع) فرمود: خداوند هر آنچه را كه مردم تا قيامت بدان نياز داشته اند در كتابش آورده و هيچ چيزى را فروگذار ننموده. حمّاد لحّام گويد: روزى امام صادق (ع) فرمود: به خدا سوگند كه ما بدانچه در آسمان و زمين باشد و هر آنچه كه در بهشت و دوزخ وجود دارد و آنچه كه در ميان اينها است آگاهيم. من از شنيدن اين سخن مبهوت گشتم و همى به چهره حضرت خيره مى شدم. حضرت فرمود: اى حمّاد اين (كه گفتم) در كتاب خدا است، اين در كتاب خدا است، اين در كتاب خدا است; آنگاه حضرت اين آيه تلاوت نمود (و يوم نبعث من كل امة شهيدا من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤلاء ونزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء...) اين از كتاب خدا است كه هر چيزى در آن بيان شده است.
نيز از آن حضرت است كه فرمود: هيچ مسئله اى نباشد كه دو نفر در آن اختلاف كنند مگر اينكه ريشه اى در كتاب خدا دارد ولى عقول مردم به آن نرسد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: قرآن را ظاهرى دل نواز و مسرت بخش و باطنى ژرف و عميق است، عجايبش تمام نشوند و غرايبش پايان نپذيرند و تاريكيها جز به آن برطرف نگردد.
و فرمود: اين قرآن نصيحت گرى است كه خيانت نكند و راهنمائى است كه به بيراهه نكشاند و سخنگوئى است كه دروغ نگويد.
«آموزش قرآن»
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: بهترين شما كسانى مى باشند كه قرآن را بياموزند و به ديگران تعليم كنند.
امام صادق (ع) فرمود: مؤمن را نسزد كه بميرد تا اينكه قرآن را بياموزد يا در حال فراگيرى آن بميرد.
در حديث آمده كه روزى عبدالله بن مسعود به نزد پيغمبر (ص) آمد و عرض كرد: فلان اعرابى شترى به من داده است. فرمود: بابت چه چيزى؟ گفت: در قبال اينكه من چهار سوره قرآن را به فرزندش ياد دادم. فرمود: اى ابن مسعود شترش را به وى برگردان كه مزد گرفتن بر قرآن حرام است. (بحار: 97 و 22 و 18 و 2 و 92 و 16 و 46 و 103)
«تفسير و تأويل قرآن»
تفسير: بيان و آشكار ساختن چيزى، تفسير سخن; روشن نمودن معنى آن است. تأويل در لغت به معنى رجوع است و تأويل كلام بيان كردن آنچه كلام بدان باز مى گردد و در اصطلاح گردانيدن كلام از ظاهر به سوى جهتى كه احتمال داشته باشد. در شرع باز گرداندن لفظ از معنى ظاهر به معنى احتمالى آن است به شرط آنكه محتمل را موافق كتاب و سنت بيابند مانند قول خداى تعالى (يخرج الحى من الميت) كه اگر بيرون آوردن پرنده از بيضه بدان اراده شود تفسير خوانند و اگر اخراج مؤمن از كافر يا عالم از جاهل بدان اراده شود تأويل گويند.
در مورد تفسير قرآن روايات متعدده اى در منع از تفسير به رأى آمده از قبيل: «من فسّر القرآن برأيه فقد اخطأ» و «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّء مقعده من النار» و «انّ تفسير القرآن لا يجوز الا بالاثر الصحيح و النص الصريح» و از طرفى آيات و رواياتى در امر به استفاده از آيات قرآن و انديشه و تفكر در معانى آن و كاوش مطالب عجيبه و حقايق مكنونه و استخراج درهاى گرانقدر از صدفهاى آيات كريمه اين كتاب آمده كه اين دو دسته به ظاهر با يكديگر تنافى دارند. محققين در جمع بين اين دو گفته اند: مراد از تفسير به رأى آن است كه كسى كه خود داراى رأى و عقيده اى خاص باشد بخواهد آيات قرآن را به رأى خاص خود تطبيق دهد و به هواى دل خويش آيات را تفسير كند.
و اينك برخى از روايات مربوطه:
از حضرت رسول (ص) آمده كه: هر كه قرآن را به رأى خويش تفسير نمايد گو اينكه به حق اصابت كرده باشد خطا كرده. از امام صادق (ع) رسيده: هر كه قرآن را به رأى خود تفسير نمايد اگر به حق اصابت كند اجرى به وى داده نشود و اگر به خطا رود از فراز آسمان به زمين پرتاب گردد و به هلاكت رسد.
از امام باقر (ع) آمده كه: هيچ چيزى به عقول مردان دورتر از تفسير قرآن نباشد زيرا آيه قرآن اولش درباره چيزى و ميانش در موضوع ديگر و آخرش راجع به چيز ديگرى است.
نيز از آن حضرت آمده كه: تفسير قرآن به هفت وجه است: بخشى از آن واقع شده و بخشى از آن هنوز نيامده كه پيشوايان معصوم بدان آگاهند. اسحق بن عمار گويد: از امام صادق (ع) شنيدم فرمود: همانا قرآن را تاويلى است كه برخى از آنها آمده و برخى هنوز نيامده و چون در عصر امامى آن واقعه تأويلى پيش آيد امام آن عصر بدان تاويل آگاه گردد. حميد بن صالح گويد: از امام باقر (ع) راجع به آيه (الم غلبت الروم)پرسيدم فرمود: اين آيه را تأويلى است كه جز خدا و مبرزين در دانش از آل محمد (ص) آن را نداند. (وسائل: 18/136 ـ 145)
عبدالله بن سنان گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: مراد از (ثم ليقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم) چيست؟ فرمود: (بخشى از اعمال حج مانند) چيدن سبيل و كوتاه كردن ناخن و از اين قبيل. عرض كردم: فدايت شوم ذريح محاربى از شما نقل كرده كه (ليقضوا تفثهم) ملاقات امام است، و (ليوفوا نذورهم) آن اعمال است (كه فرمودى). فرمود: ذريج راست مى گويد من هم راست مى گويم، قرآن ظاهرى دارد و باطنى... ابوبصير از امام صادق (ع) روايت مى كند كه فرمود: مائيم راسخون فى العلم پس مائيم كه به تأويل قرآن آگاه مى باشيم.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اگر بخواهم هفتاد شتر را از تفسير سوره فاتحه پر بار سازم. عبدالرحمن سلمى گويد: روش اصحاب پيغمبر (ص) چنين بود كه هر يك ده آيه ده آيه از پيغمبر (ص) مى گرفتند و تا همه علوم و مطالبى كه در آن ده آيه بود نمى آموختند و به آنها عمل نمى كردند ده آيه بعد را نمى گرفتند.
امام صادق (ع) فرمود: خداوند خود را در كتاب خويش به مردم نماياند ولى مردم نمى بينند.
شخصى به امام صادق (ع) گفت: از قول شما نقل شده كه مراد از خمر و ميسر و انصاب و ازلام (ظاهر اينها نيست بلكه) اشخاص معينى مى باشند (كه اين اسامى رمز آنها است). حضرت فرمود: خداوند آفريدگان خود را به سخنى كه معنى آن را ندانند خطاب نكند.
از آن حضرت آمده كه كتاب خداى عز و جل بر چهار امر استوار است: عبارت و اشارت و لطائف و حقايق; عبارت از آن عوام و اشارت از آن خواص است و لطايف اولياء را باشد و حقايق پيامبران را. (بحار: 24 و 92 و 79 و 78)
«تلاوت و حفظ قرآن»
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: قرآن را با اعراب بخوانيد و عجايب آن را درك كنيد. قرآن را به آوازتان زينت دهيد. قرآن را به لحن و آواز عرب تلاوت كنيد و از نواى فاسقان و پيروان دو كتاب (تورات و انجيل) بپرهيزيد، و پس از من كسانى بيايند كه قرآن را به آوازى با زير و بمى همچون زير و بم آواز غنا و سرود رهبانان و به طرز نوحه سرائى بخوانند، چنين كسانى قرآن از گلوگاهشان نگذرد (و به دلهاشان ننشيند)، دلهاى آن خوانندگان قرآن و همچنين كسانى كه تلاوت قرآن را بدين گونه مى پسندند آلوده به انحراف است.
علقمة بن قيس گويد: من به تلاوت قرآن خوش آواز بودم، عبدالله بن مسعود مرا به نزد خويش مى خواند و در حضورش قرآن مى خواندم و چون به پايان مى رسيدم مى گفت، بيشتر بخوان پدر و مادرم به فدايت، از پيغمبر (ص) شنيدم كه فرمود: آواز نيكو زيور قرآن است. انس بن مالك از حضرت رسول (ص) روايت كرده كه هر چيزى را زيورى باشد و زيور قرآن آواز نيكوست. (مجمع البيان)
معاوية بن عمار گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: كسانى هستند كه چون قرآن يا دعا مى خوانند تا صداى خود را بلند نسازند فكر مى كنند كه قرآن يا دعا نخوانده اند. فرمود: اشكالى ندارد، امام سجاد (ع) خوش آوازترين مردم بود به تلاوت قرآن و صداى خود را چنان بلند مى كرد كه اهل خانه مى شنيدند. و امام باقر (ع) در عصر خود خوش آوازترين مردم بود به تلاوت قرآن...
نيز از آن حضرت آمده كه امام سجاد (ع) آنچنان به خواندن قرآن خوش آواز بود كه هرگاه به تلاوت قرآن مى پرداخت سقايان كه از آنجا عبور مى كردند و آواز حضرت را مى شنيدند به درب خانه مى ايستادند و گوش مى دادند.
از امام كاظم (ع) روايت شده كه امام سجاد (ع) گاهى كه قرآن را به آواز مى خواند بسا عابرى از آنجا مى گذشت آنچنان آواز آن حضرت وى را از خود بيخود مى ساخت كه صيحه مى زد...
امام موسى بن جعفر (ع) در عصر خود از هر كسى در تلاوت قرآن خوش آوازتر بود و چون به تلاوت قرآن مى پرداخت شنونده را تحت تأثير قرار مى داد كه حالت گريه به وى دست مى داد. (بحار: 92 و 46 و 25 و 48)
پيغمبر (ص) فرمود: اگر بخواهيد به زندگى سعادتمندان زنده باشيد و به مرگ شهيدان بميريد و در روز حسرت و ندامت نجات يابيد و در گرماى قيامت به سايه خدا باشيد و روزى كه ديگران بى راه و سرگردانند شما در راه باشيد قرآن فرا گيريد كه آن سخن پروردگارى مهربان و پناهگاهى از خطر فريب شيطان و موجب سنگينى كفه ترازوى اعمال شما خواهد بود.
و از آن حضرت رسيده كه فرمود: خواندن قرآن در نماز افضل است از خواندن آن در غير نماز و تلاوت آن در غير نماز افضل است از ذكر خدا و ذكر خدا افضل است از صدقه و صدقه افضل است از روزه و روزه سپر است از آتش.
و فرمود: قرآن بخوانيد و آن را از بر كنيد كه خداى تعالى دلى را كه قرآن به خود جاى داده باشد عذاب ننمايد.
و فرمود: هر كه به يك آيه از قرآن گوش فرا دهد او را سودمندتر از آن بود كه به قدر كوه ثبير (كوهى بزرگ در يمن) طلا داشته باشد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خواندن از روى قرآن افضل است از خواندن از حفظ.
امام باقر (ع) فرمود: قاريان قرآن سه گروهند: يك گروه قرآن را سرمايه معيشت خويش كرده و از سردمداران زمان بهره هاى مالى برده و خود را از ديگران بهتر دانند.
گروه دوم آنانيند كه الفاظ قرآن را از بر نموده ولى حدود و مقررات آن را ناديده گيرند و ضايع سازند، دسته سوم كسانيند كه قرآن را دواى دردهاى (درونى) خويش نموده و خود را بدان درمان كنند و شب خود را به تلاوت قرآن و روز خود را به تشنگى روزه بسر برند و ساعات عمرشان را در مساجد به تلاوت قرآن گذرانند، اينانند كه خداوند به پرتو وجودشان دست قدرتمندان زمان را از سر مسلمانان قطع سازد و به بركت همينها باران ببارد. و به خدا سوگند كه چنين قرآن خوانانى از كبريت احمر نايابترند.
امام صادق (ع) فرمود: كسى كه حافظ قرآن بود و بدان عمل كند با سفراى بزرگ پروردگار همتراز باشد. و از آن حضرت رسيده كه هر كه حافظه اش ضعيف باشد و با رنج و زحمت قرآن را از بر كند اجرش دو چندان باشد.
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: خانه تان را سهمى از قرآن بدهيد زيرا خانه اى كه قرآن در آن تلاوت شود امر زندگى بر اهل آن خانه آسان گردد و خير آن فراوان شود و ساكنان آن خانه همواره در رشد و ترقى باشند، و خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود اهل آن در تنگى بسر برند و خيرش اندك بود و ساكنان او رو به كمبود باشند.
امام باقر (ع) فرمود: هر چيزى را بهارى (فصل مناسبى) باشد و بهار قرآن ماه رمضان است. امام مجتبى (ع) فرمود: كسى را كه قرآن تلاوت نمايد نزد خدا دعائى مستجاب باشد كه دير يا زود به اجابت رسد.
از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه خواندن قرآن در هفت مورد مكروه است: در ركوع و در سجود و در بيت الخلاء و در حمام و در حال جنابت و زن در حال نفاس و در حال حيض.
امام صادق (ع) فرمود: چه مانع است يك كاسب مسلمان را كه چون از بازار به خانه باز مى گردد پيش از آن كه به بستر رود سوره اى را از قرآن بخواند تا خداوند در ازاى هر آيه كه مى خواند ده حسنه در نامه عملش ثبت كند و ده گناه از او محو سازد. (بحار: 92/19 ـ 213 و 76/74)
«توسّل به قرآن»
پيغمبر (ص) فرمود: كسى كه از قرآن شفا نجويد هرگز شفا نيابد.
و فرمود: درمان واقعى قرآنست.
امام صادق (ع) فرمود: هر كه صد آيه از هر جاى قرآن بخواند و سپس هفت بار بگويد: «يا الله» اگر بر سنگى بخواند شكافته گردد.
امام كاظم (ع) فرمود: كسى كه جهت دفع شر (دشمن) به يك آيه از قرآن اكتفا نمايد او را كفايت كند گرچه از شرق تا غرب دشمن او باشند. و فرمود: در قرآن از هر بيمارى شفائى است. (بحار: 92/176)
«در خانه داشتن قرآن»
امام باقر (ع) فرمود: من دوست دارم قرآنى در خانه باشد كه خداوند به بركت آن شياطين را از خانه براند. امام صادق (ع) فرمود: قرآنى كه در خانه اى باشد و گرد و غبار بر آن نشسته باشد و در آن نخوانند نزد خدا شكايت كند. (بحار: 92/195)
«گوش دادن قرآن»
امام صادق (ع) فرمود: كسى كه به يك حرف از قرآن گوش دهد بى آنكه خود آن را بخواند حسنه اى در نامه عملش ثبت گردد و گناهى از او محو شود و درجه اى برايشبالا رود. (بحار: 92/201)
«مسّ قرآن»
امام باقر (ع) فرمود: جايز نيست كسى كه جنب يا حائض يا بى وضوء باشد قرآن را مس كند (جائى از بدن خود را به قرآن برساند) چنانكه در قرآن آمده: (لا يمسه الاّ المطهّرون). (بحار: 80/309)
«نوشتن قرآن»
على بن جعفر گويد: از امام كاظم (ع) پرسيدم آيا جايز است قرآن را به خط سرخ نوشت؟ فرمود: اشكالى ندارد.
در مناهى رسول (ص) آمده كه حضرت نهى نمود از اينكه چيزى را از خط قرآن به آب دهن پاك كنند يا به آب دهن آن را بنويسند. از زيد بن ثابت نقل شده كه پيغمبر (ص) فرمود: چون بسم الله مى نويسيد سين آن را مشخص كنيد. و از آن حضرت نقل شده كه در بسم الله «رحمن» را كشيده بنويسيد. نيز از آن حضرت آمده كه هر كه بسم الله الرحمن الرحيم را به احترام خدا زيبا و كامل بنويسد خداوند او را بيامرزد. در حديث آمده كه زيد بن ثابت نوشت «توراة» على (ع) به وى گفت: بنويس «تورات». (بحار: 92/34)
«قديم يا حادث بودن قرآن»
مسئله اى كه در اواخر قرن دوم ميان دانشمندان محل بحث و جدال بوده و در قرن سوم مخصوصاً در عهد مأمون خليفه عباسى به اوج خود رسيده است; و نيز مسئله خلق قرآن تفاصيل بحث را به كتب مفصله موكول مى كنيم و به ذكر دو روايت در اين باره اكتفا مى كنيم: ابوقرّه به حضرت رضا (ع) عرض كرد: چه مى فرمائيد درباره كتب آسمانى كه آيا حادثند يا قديم؟ فرمود: تورات و انجيل و زبور و فرقان و هر كتابى كه از جانب خدا نازل شده كلام خدا مى باشد كه جهت هدايت بشر نازل نموده و همه اينها حادثند و اينها خدا نيستند چه خداوند مى فرمايد: (او يحدث لهم ذكرا) و فرموده: (ما يأتيهم من ذكر من ربّهم محدث الا استمعوه وهم يلعبون) و خداوند هر كتابى را كه فرو فرستاده آن را احداث نموده است.
ابوهاشم جعفرى گويد: روزى در محضر امام عسكرى (ع) نشسته بودم به خاطرم خطور كرد كه آيا قرآن مخلوق است يا نه؟ حضرت بى آنكه من چيزى به زبان آورم فرمود: اى اباهاشم خداوند خالق هر چيزى است و جز او هر چه هست مخلوق است. (بحار: 10/344 و 50/258)
«اِعراب قرآن»
اعراب در اصل به معنى افصاح و ابانه است، يعنى نيكو و فصيح و بى غلط ادا نمودن كلام. چنان كه از رسول خدا (ص) روايت شده: «اعربوا القرآن و التمسوا غرائيه». (بحار: 92/106) و از امام صادق (ع): «اَعربوا حديثنا فانّا قوم فصحاء». (وسائل: 27/83)
و در تداول به معنى حركت گذارى حروف كلمه ويا تغيير آخر كلمه است به مقتضاى عامل.
و چنان كه از اتقان سيوطى از متقدمين و جرجى زيدان از متاخرين نقل مى شود: قرآن در عصر نزول، به خط كوفى، و به قولى به خط نسخى كه در آن زمان معمول بوده مى نوشته اند. آن خط داراى نقطه و حركت نبوده ولى عرب آن روز طبق آشنائى كه به لغت خويش داشته آيات را صحيح ادا مى نموده اند، و با نشر اسلام در ديگر ممالك، ديگران به اعراب گذارى نياز مى داشته و بدون اعراب نمى توانسته اند كلمات را درست بخوانند، لذا در عهد عبدالملك مروان توسط ابوالاسود دئلى كه اصول ادب لغت عرب را در دوران جوانى از على (ع) فرا گرفته بود، قرآن كريم نقطه گذارى و حركت گذارى شد، و به دست خليل بن احمد در نيمه قرن دوم، اشكالى از قبيل مدّ و تنوين وضع گرديد و كلمات قرآن با آنها علامت گذارى شد. و پيش از آن دورانى با نقطه به حركت الفاظ اشاره مى شد، مثلا به جاى فتحه بالاى حرف اول كلمه نقطه مى نهادند، وبه جاى كسره زير حرف اول، وبه جاى ضمه بالاى حرف طرف آخر. (نقل به معنى از قاموس قرآن)