back page fehrest page next page

ماحصل كلام آنكه فلاسفه هر يك با اختلاف خاصى كه در تعبيرات خود دارند گفته اند كه براى هر نوعى از انواع موجودات مادى جهان هستى فردى است عقلانى ونورانى وروحانى كه حافظ نوع خود ميباشد ودر معرض تحولات وتغييرات وكون وفساد نيست وافراد مادى تابع ومقهور پرتوى از آنها ميباشد وآنها را به نام ارباب انواع وغيره خوانده اند . به فرهنگ لغات واصطلاحات فلسفى آقاى دكتر سجادى وفهرست حكمت اشراق وايران باستان : 2500 و 249 و 2679 رجوع شود.

رِبح :

نفع وسود كه از تجارت حاصل آيد . مقابل خسر . (اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى فما ربحت تجارتهم). (بقره:16)

اميرالمؤمنين (ع) : «من حاسب نفسه ربح ، ومن غفل خسر» . (نهج : حكمت 208)

«لا تجارة كالعمل الصالح ولا ربح كالثواب» . (نهج : حكمت 113)

رَبد :

بازداشتن كسى را . اقامت كردن در جائى .

رَبَذة :

نام جائى بر چهار منزل از مدينه كه خاك ابوذر غفارى آنجا است .

رَبَض :

به زانو در آمدن گوسفند واسب وگاو وسگ ، چنان كه بروك براى شتر وجثوم براى مرغ .

رَبط :

بستن . سخت بربستن . (و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربّنا ربّ السموات و الارض) : و ما (خداوند رحمت خود را) بر دلهاشان بستيم ، چه آنها بپا خاستند و گفتند خداوند ما همان خداوند آسمانها و زمين است . (كهف:14)

رَبع :

توقف نمودن و باز ايستادن . «اربع عليك او على نفسك او على ظلعك : توقف» . (المنجد)

رِبع :

تب كه يك روز گيرد ودو روز گذارد . محمد بن ابراهيم الجعفى عن ابيه ، قال : دخلت على ابى عبدالله (ع) فقال لى : «مالى اراك شاحب الوجه» ؟! قلت : انا فى حمى الربع ، فقال: «اين انت عن المبارك الطيب ، اسحق السكّر ثم امخضه بالماء واشربه على الريق عند الحاجة الى الماء» ، قال : ففعلت ، فما عادت الىّ بعد . (بحار:62/100)

رُبع :

يك چهارم . در حديث ابن عباس از رسول خدا (ص) آمده كه فرمود : قرآن به چهار بخش نزول يافته : يك ربع آن در باره ما اهل بيت وربعى داستان ومثال وربعى فضائل (در بعضى نسخ فرائض) وبيم ميباشد وربعى احكام . وخداوند فضايل قرآن را در باره على (ع) نازل نمود . (بحار:35/356)

رَبع :

سراى ، منزل ، خانه . ج : رِباع و رُبوع .

رُبع مسكون :

قسمت معمور ومسكون از كره زمين .

رَبعَة :

مرد ميانه وَزن . مرد يا زن ميانه قامت وچهار شانه .

رُبَعىّ :

بن عبدالله بن جارود بن ابى سبرة بصرى هذلى مكنى به ابونعيم ، از اصحاب امام صادق وامام كاظم (ع) موثق است . (تنقيح المقال)

رِبق :

رسن كه داراى گوشه ها باشد و بر بره و بزغاله بندند .

رِبقَة :

هر گوشه وعروة از ربق . ج : رباق.

رُبَّما :

بسا . مركب است از ربّ حرف جر و ماء زايده كافّة . گاه به تشديد تلفظ شود . (ربما يودّ الذين كفروا لو كانوا مسلمين) : بسا كافران آرزو كنند كه اى كاش مسلمان بودند . (حجر:2)

رَبو :

پشته وبلندى . نفس بلند .

رُبوبيت :

الوهيت وخدائى . مقابل عبوديت .

ربودن :

به تردستى وچابكى وحيله از كسى چيزى را گرفتن . به عربى اختلاس .

اميرالمؤمنين (ع) : «الالتفات فى الصلاة اختلاس من الشيطان ، فاياكم والالتفات فى الصلاة» : روى به اين سوى و آن سوى كردن در نماز ربودگى شيطان است ، پس بپرهيزيد از روى به سوى ديگر گردانيدن در نماز ... (بحار:84/64)

ربوة

(به حركات ثلاث راء) :

پشته وجاى مرتفع : (كمثل جنة بربوة اصابها وابل فآتت اكلها ضعفين) (بقره:265) . ج : ربوات .

ربوات المقدسين ، كه در دعاء سمات آمده همان پشته هائى است كه در آنجا بر موسى (ع) وحى نازل ميشده . (بحار:90/123)

رُبَّة :

بسا . حرف جرّ ، لغتى است در «ربّ» .

رَبَّة :

مؤنث ربّ به معنى مالك و صاحب. هر بتى كه به شكل زن ساخته باشند مانند لات . ربّة الدار : كدبانوى خانه .

رُبى

(با الف آخر) :

جمع ديگر ربوة ، پشته ها .

رَبيئة :

طلايه ، ديده بان لشكر .

رَبيب :

پرورده . پسر زن مرد از غير او .

رَبيبة :

دختر زن از شوهر ديگر ، نادخترى . ج : ربائب . چنان دخترى بر شوهر مادر حرام است در صورتى كه دخول واقع شده باشد . (وربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم اللاتى دخلتم بهن). (نساء:23)

رَبيس :

دلير . مرد شجاع . گاو نر وقوچ آكنده گوشت .

رَبيض :

گوسفندان به آغل گرد آمده با شبانان . گله گوسفند .

رَبيع :

بهار . فصل معروف سال از فروردين تا آخر خرداد .

عن رسول الله (ص) : «اغتنموا برد الربيع، فانه يفعل بابدانكم ما يفعل باشجاركم ...» . (بحار:62/271)

استعارةً هر چيز مناسب چيزى را ربيع آن چيز گويند : اميرالمؤمنين (ع) : «تعلّموا القرآن ،

فانّه احسن الحديث ، و تفقّهوا فيه فانّه ربيع القلوب» . (بحار:2/36)

ابوعبدالله الصادق (ع) : «الشتاء ربيع المؤمن : يطول فيه ليله فيستعين به على قيامه» . (بحار:67/304)

ابوجعفر الباقر (ع) : «لكلّ شىء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان» . (بحار:92/213)

ربيع الاول :

ماه سوّم سال قمرى . چون وقت تسميه اين ماه در ابتداى فصل ربيع (بهار) واقع شده بود بنابر اين بدين اسم موسوم گشت .

مرحوم مفيد در حدايق الرياض آورده كه هجرت پيغمبر (ص) از مكه به مدينه روز اول اين ماه بوده است .

نيز در اين كتاب آمده كه ازدواج حضرت با خديجه در روز دهم اين ماه اتفاق افتاد .

در تاريخ مفيد آمده كه ولادت حضرت رسول (ص) در روز جمعه مقارن طلوع فجر هفدهم اين ماه به سال اول عام الفيل بوده . (بحار:98/189 ـ 357)

روز هشتم سال 260 وفات حضرت عكسرى (ع) واقع شده است . (مفاتيح الجنان)

روز چهارم آن مرگ يزيد بن معاويه در سال 64 هجرى . شب هفدهم شب معراج . روز هفدهم روز ولادت امام جعفر الصادق(ع) در سال 83 هجرى .

ربيع :

بن خثيم يا خيثم ثورى كوفى . مرحوم ميرزا عبدالله اصفهانى شاگرد مرحوم مجلسى در كتاب رياض العلماء گويد : ربيع بن خثيم نزد شيعه از موثّقين ستوده نيست زيرا در موارد بسيارى از او مذمّت شده از جمله آنچه سيد مرتضى داعى حسنى از بزرگان علماى شيعه در كتاب نزهة الكرام آورده كه وى در شمار كسانى است كه با على (ع) بيعت نكردند واز نظر ما وى در عداد مذمومين زهاد ثمانيه است .

وديگر آنچه شيخ بزرگوار نصر بن مزاحم در كتاب صفين آورده كه در آن اوان كه اميرالمؤمنين (ع) عازم صفين بود عدّه اى كه از آن جمله بود ربيع بن خثيم به نزد حضرت آمده گفتند : ما گرچه به فضيلت تو اعتراف داريم ولى در اين جنگ كه با مسلمانانست شك داريم ، ما را به جائى فرست كه با كفار روبرو باشيم . وحضرت وى را به سر حدّ رى فرستاد .

آرى وى نزد علماى سنّت به غايت ممدوح است و او را از بزرگان زهّاد وصوفيه سنى شمرده وبسيارى از محدثين آنان مانند بخارى ومسلم وترمذى ونسائى وابن ماجه از او حديث نقل نموده اند . قبر او در مشهد مقدس رضوى معروف است .

رَبيع :

بن ربيعة . معروف به سطيح . به «سطيح» رجوع شود .

ربيع :

(يا علاء) بن زياد بن انس بن ديان بن قطن بن زياد بن حارث حارثى از بنو ديّان ،

عهد پيغمبر (ص) را درك كرد ودر دوران خلفا به امور ولايتى اشتغال داشت وامور را به شايستگى اداره مينمود وگويند كه وى چنان ايمانى قوى وشخصيتى ثابت داشت كه در دوران رياستش گوئى رئيس نبود وهنگامى كه رئيس نبود گوئى رئيس بود .

وى مورد علاقه اميرالمؤمنين على (ع) بوده وحضرت او را بسيار دوست ميداشته ، و روزى على (ع) به عيادتش رفت چه وى بر اثر تيرى كه به پيشانيش اصابت كرده بود مجروح بود وهر ساله زخمش عود ميكرد و او را سخت آزار ميداد ، حضرت از او پرسيد، در چه حالى؟ عرض كرد : يا اميرالمؤمنين آنقدر اين زخم مرا رنج ميدهد كه راضيم چشمم را از دست بدهم واز اين درد برهم . فرمود : چشمت نزد تو چه قدر ارزش دارد ؟ عرض كرد : اگر همه دنيا از آن من بود فدايش ميكردم . فرمود : پس خداوند به همين اندازه به تو پاداش خواهد داد وبعلاوه به فضل خود فزونى زيادى نيز بر آن بيفزايد . ربيع عرض كرد : يا اميرالمؤمنين ميخواهم از برادرم عاصم نزد شما شكايت كنم . فرمود : مگر او چه كرده ؟! عرض كرد : وى لباسى زبر به تن كرده واز اجتماع كنار گرفته و زن وفرزندان خويش را غصّه دار ورنجور ساخته وبه خيال خود زهد ميورزد . حضرت فرمود : بگوئيد : نزد من بيايد .

چون آمد حضرت با روئى ترش وچهره اى به هم فشرده به وى نگريست وفرمود واى بر تو اى عاصم تو فكر ميكنى خداوندى كه لذّتها را برايت حلال نموده راضى نباشد كه از آنها بهره بردارى كنى ؟! خير ، تو نزد خدا حقيرتر از آنى ، مگر نشنيده اى كه خداوند فرمود : (مرج البحرين يلتقيان) وفرمود : (يخرج منها اللؤلؤ والمرجان) وفرمود : (ومن كلّ تاكلون لحما طريّا وتستخرجون حلية تلبسونها) (اين مرواريد ومرجان وآن گوشت تازه ماهى وآن ملبوسات فاخر را خداوند براى بندگانش آفريده واز آن نام ميبرد) بخدا قسم كه بهره گيرى از نعمتهاى خدا نزد خدا بهتر است از به زبان آوردن نعمت وتوصيف آن در صورتى كه ميفرمايد : «از نعمت پروردگارت سخن بگو» وفرمود : «چه كسى زينتى را كه براى بندگانش استخراج نموده ويا روزيهايى را كه به بندگانش ارزانى داشته حرام كرده است ؟!

خداوند همان خطابى را كه به پيامبران خود نموده مؤمنان را نيز بدان خطاب كرده وفرموده: (يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم) (اى مؤمنان از روزيهاى پاكيزه بخوريد) وفرمود : (يا ايها الرسل كلوا من الطيبات واعملوا صالحاً)وپيغمبر (ص) به يكى از همسرانش فرمود : چرا مويت ژوليده ونامرتب است وخضاب نكرده اى ؟! (بحار:70/121)

وى در سال 53 در حالى كه بر بخشى از خراسان حكومت داشت درگذشت .

ربيع الثانى :

ماه چهارم سال قمرى است .

به نقل مرحوم مفيد در روز دهم اين ماه به سال 232 ولادت حضرت عسكرى (ع) بوده .

ربيعة :

سنگ زور آزماى . خُود آهنين كه سوار در جنگ ، سر بدان پوشد . مرغزار .

ربيعة :

قبيله معروف پر جمعيت عرب عدنانى و از نسل ربيعة بن نزارند . ربيعه دو تيره دارد كه عبارتند از اسد وضبيعه ، سرزمين آنها جزيره فراتيه است وآنجا را ديار ربيعه گويند .

از حضرت رسول (ص) آمده كه خداوند اين دين را به وسيله يارانى از قبيله ربيعه نيرو دهد كه آنان به كرانه فرات زندگى ميكنند . (كنزالعمال)

از آن حضرت حديث شده كه فرمود : شيعيان مستمند على وخاندانش را كوچك مگيريد كه يكى از آنها بشمار قبيله ربيعه ومضر شفاعت كنند . (بحار:8/59)

ربيعة :

بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم مكنى به ابو اروى هاشمى از صحابه ، او از عموى خود عباس مسن تر بود . زبير گفته كه او در جنگ بدر شركت نكرد زيرا در آن تاريخ در شام بود . مادر وى عزة بنت قيس فهرية بود . در دوران جاهليت با عثمان شريك تجارت بود . ودر عهد خلافت عمر پيش از دو برادرش نوفل وابوسفيان به سال 23 ق در مدينه درگذشت. (دهخدا)

ربيعة :

بن كعب بن مالك بن يعمر اسلمى حجازى از ياران وخدمتكاران پيغمبر اسلام واز اصحاب صفّه بود . وى تا ايام حرّه زنده بود وبه سال 63 ايام حره درگذشت .

از او نقل شده كه روزى پيغمبر (ص) به من فرمود : اى ربيعه هفت سال مرا خدمت كرده اى از من حاجتى نميخواهى ؟ عرض كردم : يا رسول الله مرا مهلتى ده تا در اين باره فكرى كنم . فردا به خدمتش رفتم ، فرمود : اى ربيعه حاجتت بگوى . عرض كردم : از خدا بخواه كه در بهشت مرا به نزد تو جاى دهد . فرمود : چه كسى اين را به تو ياد داد ؟ گفتم : كسى به من ياد نداده بلكه خودم به خود انديشيدم ونزد خود گفتم : اگر مال دنيا بخواهم فانى است واگر عمر دراز يا اولاد بخواهم سرانجام مرگ است پس چيزى بخواهم كه دائم باشد . حضرت لختى سر به زير افكند وسپس فرمود : باشد ، چنين خواهم كرد ولى تو مرا به كثرت سجود يارى ده . (بحار:22/86)

ربيعة الرأى :

ابوعثمان ربيعة بن ابى عبدالرحمن فروخ فقيه معروف سنى معروف به فقيه مدينه در اصل ايرانى بوده واولين كسى بود كه در فتاوى به رأى عمل ميكرده و دوران اواخر عمر خود را در عراق به نزد ابوالعباس سفّاح گذرانده ودر سال 130 درگذشته است .

رِتاج :

در بزرگ كه بر آن در كوچك باشد . منه رتاج الكعبة . ج : رُتُج .

رِتاع :

جِ راتِع . شتران چرنده .

رُتَب :

جِ رُتبَة .

رُتبَة :

پايه ، مرتبة .

رَتع :

چريدن ستور و آب خوردن آن به فراخى وفراوانى .

اميرالمؤمنين (ع) ـ ضمن نامه اى به يكى از گماشتگان خود به دريافت صدقات ـ «ومن استهان بالامانة و رتع فى الخيانة ولم ينزّه نفسه و دينه عنها ، فقد احلّ بنفسه الذلّ و الخزى فى الدنيا وهو فى الآخرة اذلّ و اخرى» : آن كس كه امانت را كوچك و حقير شمارد و در چراگاه خيانت بچرد و خود و دينش را از خيانت منزّه ندارد ، وى خويشتن را به خوارى و رسوائى اين جهان درآورده و در آخرت ذليل تر و رسواتر خواهد بود . (نهج : نامه 26)

رُتَّع :

جِ راتِع به معنى شتر يا هر ستور چرنده .

عن ابى الحسن (ع) قال : «انّ لله عزّ و جلّ فى كلّ يوم و ليلة منادياً ينادى : مهلا مهلا عبادالله ! عن معاصى الله ، فلولا بهائم رُتّع و صبيةٌ رُضَّع و شيوخ رُكَّع لصبّ عليكم العذاب صبّا ترضّون رضّا» . (بحار:73/344)

رَتق :

بستن . ضد فَتق . اصلاح كردن وچسبانيدن دو سر شكافتگى .

رَتق :

بسته . (اولم ير الذين كفروا انّ السماوات والارض كانتا رتقاً ففتقناهما)(انبياء:30).

عمرو بن عبيد بصرى كه از فقهاى معروف سنّت بود روزى بر امام باقر (ع) وارد شد كه آن حضرت را از نظر علمى بيازمايد ، وجمعى از مريدان نيز با خود داشت ، سؤالاتى از حضرت كرد از جمله پرسيد كه مرا از رتق وفتق كه در آيه (اولم ير الذين كفروا انّ السماوات والارض كانتا رتقا ففتقناهما) آمده خبر ده . فرمود : زمين بسته بود كه گياه از آن نميروئيد (وآسمان بسته بود كه باران از آن نميباريد) پس خداوند آسمان را به باران وزمين را به روئيدن گياه بگشود . (بحار:46/354)

رَتَق :

چيزى بر دهان شيب زن ، خارج وزايد از آفرينش طبيعى از جنس عضله يا پوست پرده مانندى كه مانع از آميزش با وى باشد . آن يكى از عيوب زن است كه يكى از موجبات خيار فسخ عقد نكاح است .

رَتقاء :

زنى كه بر فم رحم او غشائى رسته باشد چنان كه مرد بدان سبب با وى نتواند مباشرت نمايد .

رَتم :

شكستن و ريزه وباريك گردانيدن چيزى را . يا خاص است به شكستن بينى .

رَتَم :

گياهى باريك ، كه ثمر آن مانند لوبيا ودانه اش مانند عدس است .

رُتم :

رشته هائى كه براى يادآورى چيزى بر انگشت بندند .

رُتَيل :

عنكبوت درشت وكوتاه پاى كه گويند قسمتى از آنها گزنده است وسمى مهلك دارد.

رَثّ :

كهنه وپوسيده . جامه كهنه . ج : رِثاث . بد حال وبد هيئت .

رِثاء :

گريستن بر مرده با نام بردن نيكوئيهاى او . ستايش مرده در شعر .

رَجاء :

اميد ، ضد يأس .

امام باقر (ع) : «ايّاك والرجاء الكاذب ، فانه يوقعك فى الخوف الصادق» . (بحار:78/162)

اميرالمؤمنين (ع) : «يدعى بزعمه انه يرجوالله ، كذب والعظيم ، ما باله لا يتبين رجاؤه فى عمله ، وكلّ رجاء ـ الاّ رجاء الله تعالى ـ فانه مدخول ، وكل خوف محقق الاّ خوف الله فانه معلول . يرجوالله فى الكبير ويرجوالعباد فى الصغير فيعطى العبد ما لا يعطى الرب ! فما بال الله جلّ ثنائه يقصر به عما يصنع به لعباده ؟ اتخاف ان تكون فى رجائك له كاذبا ؟ او تكون لا تراه للرجاء موضعا ؟ ...» . (نهج : خطبه 160)

رِجال :

جِ رَجُل ، مردان . رجال الغيب يا نجبا : هفت تن اند كه در عالم پراكنده و از ديد همگان پنهان اند . به «اوتاد» رجوع شود.

رَجّالَة :

مردمان پست وبى سرو سامان . جمع راجل به معنى پيادگان .

رِجام :

سنگى كه به ريسمان بندند ودر چاه آب اندازند تا آب را معلوم نمايند .

رَجَب :

ماه هفتم از سال قمرى ، آن را رجب مضر نيز گويند به سبب احترامى كه آن قبيله به آن ماه قائل بودند . رجب از ماههاى حرام است بدين سبب آن را رجب الفرد گويند زيرا سه ماه از ماههاى حرام به هم پيوسته اند واين ماه از آنها فرد است .

پيغمبر (ص) فرمود : رجب براى امّت من ماه استغفار است پس در اين ماه به محضر پروردگار از گناهان خويش پوزش طلبيد كه خداوند بخشنده اى مهربان است ورجب را شهر الله الاصب (ماه ريزاى خداوند) نامند كه رحمت خدا در آن بر امّت من ريزا است ، واصم (بى سر وصدا) نيز گويند كه در اين ماه از جنگ با مشركان نهى شده است .

نيز از آن حضرت آمده كه رجب نام جويى است در بهشت از عسل شيرين تر و از برف (وبه نسخه اى از شير) سفيدتر هر كه يك روز در اين ماه روزه دارد از آن جويش آب دهند .

امام صادق (ع) فرمود : روزه بيست وهفتم رجب را از دست مده كه آن روزى است كه مقام نبوّت به محمد (ص) داده شد وثواب آن براى شما به اندازه ثواب شصت ماه است .

از ثوبان غلام پيغمبر (ص) نقل شده كه گفت : ما جمعى در خدمت پيغمبر (ص) به بجائى ميرفتيم عبورمان به گورستانى افتاد ، حضرت لختى در ميان قبرها بايستاد وسپس به راه افتاد .

من عرض كردم : اين توقّف شما را در بين قبرستان چه سبب بود ؟ حضرت سخت بگريست وما نيز گريستيم ، سپس فرمود : اى ثوبان اينان در قبرستان معذّبند آنچنان كه من ناله آنها را شنيدم ودلم به حالشان به رحم آمد واز خدا خواستم عذابشان را تخفيف دهد وخداوند اجابت فرمود ، واگر اينها در ماه رجب روزه گرفته بودند در قبرشان عذاب نميشدند . عرض كردم : يا رسول الله روزه وعبادت در رجب از عذاب قبر ايمنى ميدهد ؟ فرمود : آرى سوگند به آنكه مرا به حق فرستاد هر مرد مسلمان يا زن مسلمان كه يك روز از رجب را روزه بدارد ويك شب آن را به عبادت برخيزد وجز رضاى خدا نظرى نداشته باشد عبادت هزار سال در نامه عملش ثبت گردد كه روزهايش را روزه وشبهايش را به عبادت گذرانده باشد و ...

از امام صادق (ع) آمده كه هر كس در روز اوّل رجب امام حسين (ع) را زيارت كند حتما آمرزيده گردد .

بزنطى گويد : از حضرت رضا (ع) پرسيدم : شما در چه ماهى امام حسين (ع) را زيارت ميكنيد ؟ فرمود : در نيمه رجب ونيمه شعبان .

از ابان بن تغلب معنى «العجب ثم العجب بين جمادى ورجب» را پرسيدند گفت : ملاقات زنده هاست (در زمان رجعت) با مردگان . (بحار:97/38 و 35/96 و 49/97 و 53/77) به قولى ولادت امام باقر (ع) در سال 57 روز اوّل اين ماه و ولادت امام على النقى به سال 212 در دوم آن وشهادت آن حضرت به سال 254 در سوم اين ماه نقل شده وبه نقل ابن عياش روز دهم آن ولادت امام جواد است . (مفاتيح الجنان)

رُجحان :

چربيدن ترازو ومايل گرديدن آن .

رجز

(به كسر يا ضم راء) :

پليدى . (والرجز فاهجر) (مدّثّر:5) . عذاب : (لان كشفت عنا الرجز لنؤمننّ لك)(اعراف:134) . اضطراب .

رَجَز :

بحرى از نوزده بحر شعر كه وزنش شش بار مستفعلن باشد .

رِجس :

پليدى . لعنت . (ويجعل الرجس على الذين لا يعقلون)(يونس:100) . (انما الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان) . (مائده:90)

رَجع :

بازگشتن وبازگردانيدن ، لازم ومتعدى هر دو استعمال شده . (فلما رجع موسى الى قومه) (طه:86) . (فان رجعك الله الى طائفة منهم) (توبه:83) . (ذلك رجع بعيد) (ق:3) . (انه على رجعه لقادر). (طارق:8)

رَجع :

باران وآب كبير . ج ، رجعان . (والسماء ذات الرجع) (طارق:11) . باران كه پس از باران آيد .

رَجعت :

رجعة : بازگشت . بازگشتن به سوى دنيا پس از انتقال به جهان ديگر . بازگشت حضرات معصومين وبعضى از پيروانشان پس از مرگ وهنگام ظهور حضرت مهدى (عج) يا پس از آن به طور اجمال از عقايد مسلمه شيعه است وآيات وروايات در اين باره بيش از حد شهرت وتواتر است چنانكه فرموده اند «از ما نيست كسى كه به رجعت ـ بازگشت ـ ما در اين جهان ايمان نداشته باشد» . (مجمع البحرين)

مرحوم سيد مرتضى رضوان الله عليه گويد : عقيده شيعه اماميّه بر اين كه خداى تعالى هنگام ظهور مهدى (عج) گروهى از شيعه كه در گذشته اند باز گرداند تا به يارى حضرت نائل شوند ودولت آن جناب را درك نمايند ونيز گروهى از دشمنانشان كه به انتقام رسند بر هيچ عاقلى پوشيده نيست كه آن نزد خدا مقدور وممكن است ، وچنانكه برخى از مخالفان ما گفته اند ، محال نيست ، وپس از اين كه ثبوت آن ممكن بود اثبات آن روشن است زيرا اجماع قطعى شيعه واتفاق آنها منعقد است وهيچگونه اختلافى در اين مسئله نداشته وندارند وحجّيت اجماع از مسلمات مذهب شيعه است . (سفينة البحار)

مرحوم شيخ صدوق (محمد بن على بن بابويه) در كتاب «اعتقادات» خود در اين باره چنين ميگويد : اعتقاد ما در مورد رجعت آن است كه آن حقيقت دارد و راست است ، چنان كه خداوند عز وجل در كتاب عزيزش ميفرمايد : ...

ـ آنگاه مرحوم شيخ به نقل چند داستان از قرآن ميپردازد كه در باره بازگشت كسانى يا اقوامى به اين جهان پس از مرگ آنها بيان شده ، از جمله : (الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم وهم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم) (بقره:243) كه اين داستان را در اين كتاب ذيل واژه «حزقيل» مييابيد . پس از آن ماجراى عُزَير پيغمبر را كه در آيه : (او كالذى مرّ على قرية ...)(بقره:259) ذكر شده نقل ميكند واين ماجرا ذيل كلمه «عُزَير» در اين كتاب مشاهده ميكنيد . وديگر خبر برگزيدگان از بنى اسرائيل ، قوم موسى (ع) را كه با حضرت موسى به كوه طور رفته به علت درخواستى ناسزاوار مورد خشم حضرت پروردگار قرار گرفته همه مردند ذكر ميكند كه قرآن در اين باره ميفرمايد : (ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون)(بقره:58)

ويكى دو داستان ديگر از اين قبيل ، وسپس شيخ ميگويد : به موجب فرموده رسول خدا (ص) : «يكون فى هذه الامة ما يكون فى الامم السابقة حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة» (بايستى در اين امت پيش بيايد هر آنچه در امتهاى پيشين رخ داده است بدون هيچگونه تفاوتى) ميبايست در اين امت نيز رجعت به وقوع بپيوندد چنان كه در امتهاى گذشته واقع شده .

(اعتقادات صدوق)

«روايات در باره رجعت»

چنانكه مرقوم شد روايات از حضرات معصومين سلام الله عليهم در اين باره فراوان است كه در اين مختصر به ذكر تعدادى از آنها اكتفا ميشود :

به اسناد صحيح از اميرالمؤمنين (ع) روايت است كه فرمود : سوگند به آنكه دانه شكافت وبشر را آفريد دنيائى كه تاكنون چهره اى زشت به ما نشان داده آنچنان به ما مهربان گردد وبه ما رو كند كه شتر چموش به فرزند خود . سپس اين آيه را تلاوت نمود (ونريد ان نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين) .

back page fehrest page next page