back page fehrest page next page

حمران بن اعين گويد : روزى در باره امور مهمّى چون رجعت وجز آن از امام صادق (ع) پرسيدم ، فرمود : اينكه از من مى پرسيد هنوز وقتش نرسيده چنانكه خداوند ميفرمايد : (بل كذّبوا بما لم يحيطوا علما) (بدين جهت تكذيب نمودند كه دانش آنان به آن نارسا بود وهنوز گاه پرده بردارى از آن نشده بود) .

جميل گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : مراد از آيه (انّا لننصر رسلنا والذين أمنوا فى الحيواة الدنيا ويوم يقوم الاشهاد)(ما پيامبرانمان ومؤمنين را در زندگانى دنيا و روز قيامت يارى خواهيم كرد) چيست ؟ فرمود : اين (يارى) به خدا قسم در رجعت است مگر نميدانى كه پيامبران زيادى در دنيا يارى نشدند وبه قتل رسيدند وهمچنين امامان پس از آنها يارى نشدند وكشته شدند واين (يارى خداوند در باره آنها) صورت نبندد جز در رجعت .

امام صادق (ع) فرمود : به خدا قسم اين دنيا سپرى نگردد تا اينكه خداوند مردگان را زنده سازد و زنده ها را بميراند وحق را به اهلش بازگرداند ودين خود را آنچنان كه ميخواهد برپا بدارد .

از امام صادق (ع) معنى آيه (ويوم نحشر من كلّ امّة فوجا) (روزى كه از هر امتى فوجى را زنده كنيم) سؤال شد ، فرمود : مردم چه ميگويند ؟ سائل گفت : مردم ميگويند : آن روز قيامتست . حضرت فرمود: مگر در قيامت از هر امّتى يك فوج را زنده كنند وبقيه را به حال خود گذارند ؟! خير ، اين آيه مربوط به رجعت است وآيه قيامت اينست (وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا)(همه را زنده كنيم ويك نفر را نيز از دست ندهيم) .

روزى مأمون از حضرت رضا (ع) پرسيد آيا شما در باره رجعت چه مى فرمائيد؟ فرمود : رجعت حقّست و در ميان امّتهاى گذشته نيز بوده وقرآن شاهد آنست وپيغمبر (ص) فرمود : هر چه در امتهاى گذشته بوده در اين امت نيز خواهد بود فرمود : چون مهدى فرزند من ظاهر شود

عيسى بن مريم از آسمان نازل گردد ونماز پشت سر او بخواند وفرمود : اسلام از غربت آغاز شده وبه غربت باز خواهد گشت پس خوش به حال غربا . به حضرت عرض شد : پس از آن چه خواهد شد ؟ فرمود : حق به اهلش باز ميگردد .

از امام باقر (ع) در باره جابر انصارى سؤال شد حضرت فرمود : خدا رحمت كند جابر را وى به مرتبه اى از فقه ودانش رسيد كه تأويل اين آيه را ميدانست (انّ الذى فرض عليك القرآن لرادّك الى معاد) كه مراد رجعت است . (بحار:24/167 و 2/70 و 11/27 و 53/102 ـ 51 و 24/135 و 22/99)

رَجعت

(اصطلاح فقهى) :

بازگرديدن مرد به سوى همسر مطلّقه خود واعاده نكاح است كما كان بدون تجديد عقد .

رجعت در طلاق باين تحقق نيابد چنان كه پس از انقضاء عده نيز صورت نبندد .

رجعت يا به گفتار است (به هر زبان كه باشد) چنان كه گويد : ترا به همسرى خويش بازگردانيدم . ويا به عمل ، چنان كه كارى با وى انجام دهد كه شوهر با زن خود انجام دهد ، مانند بوسه ودست زدن به بدن ويا نزديكى كردن با وى .

حلال بودن اين امور مشروط به رجعت قبلى وحتى مشروط به قصد رجعت نيز نميباشد ، چنان كه تحقق رجعت منوط به قصد نيست .

آرى اگر اين كارها از روى غفلت يا در حال خواب ويا بيهوشى ويا به قصد زن ديگر انجام شود اثرى ندارد .

واگر اين كارها در حالى انجام دهد كه قصد عدم رجوع دارد ، محل تامل است كه آيا اثر دارد يا ندارد .

اگر مرد در حال عده رجعية منكر طلاق گردد ، همان رجوع خواهد بود گرچه بدانيم وى دروغ ميگويد .

گواه گرفتن براى رجعت شرط صحت رجعت نيست گرچه اين كار مستحب است كه مبادا بعدا اختلاف وخصومتى پيش آيد .

چنان كه شرط نيست زوجه بر اين كار يعنى قصد رجوع شوى اطلاع حاصل كند . (تحريرالوسيله:2/347)

رَجعة :

بازگشت . اميرالمؤمنين (ع) : «بادروا العمل و خافوا بغتة الاجل ، فانّه لا يُرجى من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرزق ; ما فات اليوم من الرزق رُجِىَ غداً زيادته ، و ما فات امس من العمر لم يُرجَ اليوم رجعته» (نهج : خطبه 114) . «يا دنيا يا دنيا اليك عنّى ... غرّى غيرى ، لا

حاجة لى فيك ، قد طلّقتك ثلاثاً لا رجعة فيها» . (نهج : حكمت 77)

رِجعى :

طلاق رجعى ، طلاقى كه مُطَلِّق ميتواند در عده ، نكاح خويش را بدون عقد مجدد اعاده كند . مقابل طلاق بائن . طلاق رجعى در مورد طلاق زنى است كه يائسه نباشد وشوهر با او نزديكى كرده باشد ، طلاق خلع ومبارات نباشد كه در آن صورت وقتى شوهر حق رجوع مييابد كه زن به بذل خويش باز گردد . طلاق سوم نباشد ، كه در آن صورت جز به مُحَلِّل حتى با عقد مجدد نيز نتواند به آن زن باز گردد .

طلاق نهم نباشد ، كه در آن صورت آن زن بر شوى اول حرام مؤبّد ميگردد .

مطلقه رجعيه حكم زوجه را دارد ، لذا حليت نزديكى وبوسيدن ولمس در حال عدة ، متوقف بر رجعت قبلى ويا قصد رجوع نميباشد .

رَجف :

لرزيدن . لرزانيدن . (يوم ترجف الارض و كانت الجبال كثيبا مهيلا) . (مزّمّل:14)

رَجفة :

لرزه . زلزلة . يك لرزش .

رَجل

(مصدر) :

فرو هشتن مرد ، موى خود را ، ويا موى خود را ميان مجعّد وفروهشته گردانيدن .

رَجُل :

مرد ، مقابل زن . جنس نر از بنى آدم ، گرچه به سن بلوغ نرسيده باشد ، گرچه انصراف بدوى آن به مذكر بالغ است ، چه در قرآن بر مطلق انسان مذكر اطلاق شده : (وان كان رجل يورث كلالة) . (ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه) . ج : رجال ورجالات ورَجلَة ومَرجَل واَراجِل .

رَجِل :

پياده . ج : رجّالة . (و اجلب عليهم بخيلك و رجلك) . (اسراء:64)

رِجل :

پاى . ج : اَرجُل . پاى از بيخ ران تا جائى كه هنگام راه رفتن به زمين ميرسد .

رَجلان :

پياده .

رَجلى

(با الف آخر) :

زمين هموار و سنگريزه ناك . زن پياده .

رَجم :

سنگ زدن ، زدن كسى را به سنگ ، سنگسار نمودن . فحش ودشنام دادن به كسى . كسى را به فاحشه نسبت كردن . نشاندار ساختن وسنگ نهادن بر گور. به پندار سخن گفتن .

رجم به معنى سنگسار : (ولولا رهطك لرجمناك) (هود:91) . به معنى به گمان وپندار سخن گفتن : (ويقولون خمسة سادسهم كلبهم رجما بالغيب) . (كهف:22)

رَجم حدّ زناى محصنه است وعبارت از اين است كه به زانيه يا زانى آنقدر سنگ پرتاب كنند كه بميرد ، بدين معنى كه حاكم شرع پس از ثبوت با تشريفات خاصى حد رجم را اجرا كند . به «حد» وبه «زنا» رجوع شود .

رَجم :

چيزى كه پرتاب كنند . ج : رجوم. (وجعلناها رجوما للشياطين) . (ملك:5)

آياتى در قرآن هست مبنى بر اين كه شياطين مسترق سمع به وسيله ستارگان رانده ميشوند، ويكى از فوائد اختران در جو فضا راندن شياطين است : (ولقد زيّنّا السماء الدنيا بمصابيح وجعلناها رجوما للشياطين)(ملك:5) . (انّا زيّنّا السماء الدنيا بزينة الكواكب . وحفظاً من كل شيطان مارد . لا يسّمّعون الى الملأ الاعلى ويقذفون من كل جانب . دحورا ولهم عذاب واصب . الاّ من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب). (صافّات:6 ـ 10)

اين سلسله آيات از آيات متشابهاتند كه فراتر از حدود درك بشر باشند ، به لحاظ تشابه مفهومى ميان رجم وقذف وشهاب معهود ومتداول ، وقذف ورجم وشهابى كه در اينجا مراد ميباشند ، زيرا به نظر نميرسد مراد از رجم در اينجا سنگسار متعارف ، وقدف ، سنگپرانى متداول ، وشهاب همين جهشهاى نور باشد كه احياناً شبها در جوّ فضا ديده ميشوند .

چه شياطين اجسام كثيفه ـ در مقابل لطيف، ملموس ومحسوس ـ نباشند كه به وسيله اجسام كثيفه رانده شوند ، واين جهشهاى نور ، ستارگان نيستند بلكه سنگهاى سرگردانند كه به سرعت 48 هزار كيلومتر در ساعت وارد جو زمين شده در فضا پراكنده اند ودر اثر حرارت زيادى كه دارند با تماس به گازهاى جوّ آتش ميگيرند ونور مستطيلى در هوا تشكيل ميدهند .

در صورتى كه قرآن ميگويد : شياطين به وسيله ستارگان رجم ميگردند .

حال ، معنى استراق سمع در اينجا چه ؟ ورجمى كه به وسيله ستارگان صورت ميگيرد چگونه است ؟ از امورى است كه تاكنون بر ما روشن نگرديده است .

رُجوع :

بازگشتن . (لله غيب السماوات و الارض و اليه يرجع الامر كلّه). (هود:123)

رجوع شوهر به همسر مطلقه خود در عده رجعية ، به «رجعت» رجوع شود .

رُجوم :

جِ رَجم ، چيزهائى كه به سوى چيزى پرتاب كنند . به «رجم» رجوع شود .

رَجَّة :

آويختن به چيزى با دندان . جنبيدن و حركت كردن چيزى .

رَجيع :

سخن كه به سوى گوينده خود باز گردد . گفته ميشود : «اياك والرجيع من القول» (اقرب الموارد) . سرگين وپليدى . خرما بُن .

رَجيع :

آبى است از آن هذيل ميان مكه وطائف . از حوادث عجيبه تاريخ پيغمبر اسلام سريه رجيع است وآن چنان بود كه گروهى از مشركان به نزد پيغمبر (ص) آمده گفتند : مردم سرزمين ما اسلام آورده اند ولى به قوانين دين آگاهى ندارند كسانى بفرست كه آداب وشرايع دين به ما بياموزند . حضرت ده تن از ياران خود را از آن جمله : عاصم بن ثابت ومرثد بن ابى مرثد وعبدالله بن طارق وخبيب بن عدى وزيد بن دثنه وخالد بن بكير ومعقب بن عبيد بدين امر

اختصاص داد ومرثد را امير آنان كرد ، رفتند تا به رجيع كه يكى از آباديهاى قبيله هذيل بود رسيدند ، آنجا معلوم شد كه اين توطئه اى بوده ، ناگهان جماعتى از آن قبيله با شمشيرهاى برهنه بر آنها تاختند ، آنان نيز اسلحه خويش را بدست گرفته آماده نبرد شدند ، هذيليان گفتند : ما قصد قتل شما را نداريم بلكه ميخواهيم شما را بدست اهل مكه سپرده تا آنها هر چه خواهند بكنند ومتعهد ميشويم كه به جانتان تعرضى نكنيم . عاصم ومعقب ومرثد وخالد گفتند ما به عهد مشرك اعتماد نكنيم . پس با آنها جنگيدند تا به شهادت رسيدند ، واما زيد وخبيب وابن طارق اسير شدند واما عاصم كمان كشيد وبا هفت تير كه در تركش داشت هفت تن از بزرگان آنها را بكشت وسپس گفت خداوندا من در آغاز روز دين ترا حمايت كردم تو مرا در آخر روز بيامرز . آنگاه او را محاصره كردند وكشتند وخواستند سرش را به سلافه بنت سعد كه نذر كرده بود در كاسه سر او شراب بنوشد كه عاصم در بدر دو پسرش را كشته بود هديه كنند ولى مورچگان بر سر عاصم گرد آمدند آنچنان كه نتوانستند به آن نزديك آيند گفتند شب بيائيم وببريم شب سيلى بيامد وآنرا ببرد كه معروف شد به عاصم مورچه نگهبان .

واما آن سه كه اسير شدند آنها را به سوى مكه سوق دادند وچون به مرالظهران رسيدند عبدالله بن طارق بند دست خويش را بگسست وشمشير برداشت كه با آنها بجنگد نگهبانان از او فاصله گرفته و او را سنگ باران كردند تا به شهادت رسيد ودر همانجا به خاك سپرده شد ، وخبيب و زيد را به مكه رساندند وخبيب را حجير بن ابى اهاب به برادر زاده اش عقبة بن حارث فروخت كه به قصاص پدر او را بكشد ، وزيد را صفوان بن اميه خريد كه او را بجاى پدرش بكشد وآن دو را حبس نموده تا ماههاى حرام سپرى گردد وآنها را بكشند ، پس از اينكه ماههاى حرام بپايان رسيد آنها را از حرم بيرون برده در تنعيم به دارشان كشيدند ، در آن حال يكى به خبيب گفت : آيا دوست دارى كه تو اكنون در كنار خانواده ات بودى ومحمد به جاى تو بر چوبه دار ميبود ؟ خبيب گفت : بخدا سوگند من نخواهم خارى به پاى محمد بخلد ومن آسوده در كنار خانواده ام باشم . ابوسفيان گفت : بخدا سوگند هيچ گروهى نديدم كه به اندازه ياران محمد به رهبر خويش فداكار باشند .

گويند زمانى كه خبيب در آن خانه زندانى بود روزى كاردى از اهل آن خانه بستد كه ناخن خود را بگيرد ودر آن اثنا كودكى از آن خانه به نزد خبيب آمد ، او را به زانوى خود نشاند ، مادر كودك چون بديد هول زده كودك را برداشت ، خبيب گفت : ترسيدى او را بكشم ؟ نه ، من چنين نكنم كه غدر ومكر در شأن ما نيست . همان زن ميگفت : بخدا سوگند اسيرى مانند خبيب نديدم . روزى كه موسم انگور نبود خوشه انگورى بدست او ديديم كه همى خورد دانستم آن

مائده بود كه از غيب به دستش رسيده بود .

وچون خبيب را به پاى چوبه دار آوردند گفت : اجازت دهيد دو ركعت نماز گزارم آنگاه مرا بكشيد . آنها پذيرفتند . وى نمازش را تمام كرد وگفت : بخدا سوگند اگر فكر نميكرديد كه از مرگ بيم دارم نمازم را درازتر از اين ميخواندم وسپس اين دو بيت شعر را به زبان راند :

فلست ابالى حين اُقتَلُ مسلما ----- على اىّ جنب كان فى الله مصرعى

وذلك في ذات الاله وان يشأ ----- يبارك على اوصال شلو ممزّع

پس او را زنده به دار آويختند ، وى در آن حال گفت : خداوندا تو خود ميدانى كه من در اينجا كسى را ندارم كه سلام مرا به پيامبرت رساند ، تو خود سلام مرا به پيغمبرت برسان .

از آن سوى چون اين خبر به پيغمبر رسيد فرمود : چه كسى آماده است كه جسد خبيب را از چوبه دار به زير آرد و از دست آنها بستاند ؟ زبير ومقداد گفتند ما اينك آماده ايم . آن دو به سوى مكه شتافتند وشب هنگام به تنعيم رسيدند وچهل تن نگهبان جسد را خفته ومست يافته جسد را از چوبه دار به زير آوردند واو را عطر آگين يافتند آن را به دوش كشيده رفتند ، چون نگهبانان بيدار شدند جسد را نديدند به دنبال آنها تاختند تا به آنها رسيدند ، زبير ومقداد چون خود را در برابر هفتاد تن سواره ديدند جسد را بينداختند ودر حال زمين آن را ببلعيد ، زبير خود را آماده نبرد نشان داد ولى چون آنان زبير را شناختند برگشتند وزبير ومقداد باز سوى مدينه شدند . (بحار:20/154)

رَجِيم :

رانده شده . رانده از درگاه . اين صفت در قرآن كريم در باره شيطان آمده است ، كه بر اثر سرپيچى از فرمان ، رانده درگاه ايزد متعال گرديد . (فاخرج منها فانّك رجيم) . (ص:77)

رِحاب :

جِ رَحبَة ، فراخناهاى زمين . صحنهاى مسجد وجز آن . پيرامونهاى سراى.

رِحال :

جِ رَحل ، بارها . شدّ الرحال : بستن بارها ، كنايه از عزيمت به جائى و طىّ مسافتى . اليه يشدّ الرحال : كنايه از اين كه وى از موقعيتى برخوردار است كه از مسافتهاى دور قصد او كنند .

عن اميرالمؤمنين (ع) : «لا تُشَدُّ الرحال الاّ الى ثلاثة مساجد : المسجدالحرام و مسجد رسول الله و مسجد الكوفة» . (بحار:99/240)

عن الرضا (ع) : «لا تشدّ الرحال الى شىء من القبور الاّ الى قبورنا ...» . (بحار:102/36)

رَحّال :

نيك دانا وماهر در پالان نهادن. كسى كه به اين طرف وآن طرف سفر كند .

رَحب :

فراخ وگشاد . رحب الصدر : پر تحمل ، پر وقار . (وضاقت عليهم الارض بما رحبت) . (توبه:25)

رَحبة :

مؤنث رحب . ارض رحبة : زمين فراخ . گشادگى مسجد . پيش خانه . پيرامون سراى . رَحبةُ خُنَيس : محله اى در كوفه .

رَحض :

شستن جامه و جز آن .

و منه الحديث فى اوانى المشركين : «ان لم تجدوا غيرها فارحضوها بالماء» . (ناظم الاطباء)

اميرالمؤمنين (ع) : «انّ افضل ما توسّل به المتوسّلون الى الله سبحانه و تعالى : الايمان به و برسوله ... و حجّ البيت و اعتماره ، فانها ينفيان الفقر و يرحضان الذنب» . (نهج : خطبه 110)

رَحل :

ترك كردن شهرى را ، كوچ كردن. پالان نهادن بر شتر . بر اذيت صبر كردن .

عن رسول الله (ص) : «اذا دخل الرجل بلدةً فهو ضيف على من بها من اهل دينه حتّى يرحل عنهم» . (بحار:75/462)

رَحل :

چيزى كه براى كوچ مهيا باشد ، مانند خورجين وباردانهاى ديگر وپالان شتر . ج : رِحال و ارحل . (وقال لفتيانه اجعلوا بضاعتهم فى رحالهم) (يوسف:62) . (فلما جهّزهم بجهازهم جعل السقاية فى رحل اخيه) (يوسف:70) .

رِحلَة :

كوچ كردن . از جائى به جائى شدن . (لايلاف قريش * ايلافهم رحلة الشتاء والصيف) . (قريش:2 ـ 1)

رَحم :

مهربانى وعطوفت وشفقت ونرم دلى . (واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة)(اسراء:24) . (وما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين) (انبياء:107) . (وجعلنا فى قلوب الذين اتبعوه رأفة ورحمة) . (حديد:27)

از حضرت رسول (ص) حديث شده كه فرمود : كسى كه به ديگران رحم نكند به او رحم نشود .

خداوند تنها آن بندگانش را مورد رحم خويش قرار دهد كه به ديگران رحم كنند .

رحم كنيد تا خداوند شما را رحم كند ، وگذشت نمائيد تا خداوند از شما در گذرد . (كنزالعمال:3/164)

سوگند به آنكه جانم بدست او است كه به بهشت نرود جز كسى كه رحم داشته باشد. اصحاب گفتند : ما همه رحم داريم . فرمود : نه ، تا اينكه بر همه مردم رحم داشته باشى . (كنز : حديث 5989)

عيسى بن مريم فرمود : همواره در حلم وبردبارى مانند زمين باش كه به زير پاى همگانست ودر سخاوت بسان آب روان باش (كه عموم از آن بهره مندند) ودر رحم ومروت چون خورشيد باش كه بر نيك وبد ميتابد .

پيغمبر اكرم فرمود : در شب معراج مردى را در بهشت ديدم كه به خاطر سيراب نمودن سگى تشنه به بهشت رفته بود .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : به ناتوانان رحم آريد وبه وسيله رحم به آنان رحمت خداى را به خويش جلب نمائيد .

پيغمبر (ص) فرمود : به عزيزى كه خوار شده وتوانگرى كه تهيدست گشته ودانشمندى كه در جمع نادانان گرفتار آمده وضايع شده رحم آريد .

از امام باقر (ع) روايت شده كه پيغمبر(ص) فرمود : در قيامت شخصى را احضار كنند وخداوند به وى فرمايد : به چه دليل مرا معصيت نمودى ؟ گويد : خداوندا تو مرا آفريدى وهدايتم كردى ودر روزيم وسعت بخشيدى من نيز همواره در آنچه كه داشتم بر آفريدگانت توسعه دادم وبر آنها سخت نگرفتم كه در اين روز رحمتت را شامل حالم كنى وبر من آسان گيرى . خداوند فرمايد : بنده ام راست ميگويد او را به بهشت بريد .

از امام كاظم (ع) نقل شده كه فرمود : روزى پيغمبر (ص) از جائى ميگذشت ديد جمعى مرغ زنده اى را واداشته وآن را آماج تير كرده اند فرمود : اينها كيانند ؟خدا لعنتشان كند ... (بحار:14/326 و 8/316 و 10/89 و 2/41 و 7/288 و 64/268)

لقمان حكيم به فرزندش گفت : اى پسرم! به فقرا ومستمندان رحم كن به جهت كمى صبر آنها ، وبه توانگران رحم آور به جهت كم سياستى آنها ، وبه همه مردم رحم كن به جهت غفلتى كه سراسر عمرشان را فرا گرفته . (ربيع الابرار:4/314) به «مهربانى» نيز رجوع شود .

رَحِم :

جاى كودك در شكم و آن را زهدان گويند (از منتخب اللغات) . ج : ارحام.

(هوالذى يصوّركم فى الارحام كيف يشاء) خدا است كه شما را در رحمها چنانكه خود خواهد چهره نگارى كند (آل عمران:6) . در حديث امام باقر (ع) آمده كه چون خداوند بخواهد يكى از نفوس بشر را بيافريند مرد را به جماع تحريك نمايد ورحم را فرمايد كه دريچه خويش را بگشا تا آفريده ام به درون تو آيد وقضاء وقدرم انفاذ گردد . پس رحم دريچه خود را بگشايد ونطفه بدان در آيد وچهل روز در فضاى رحم آمد وشد كند تا به صورت خونى منجمد آويز رحم گردد وپس از چهل روز به شكل گوشتى جويده در آيد وچهل روز بر اين بگذرد كه قطعه گوشتى شود داراى رگهائى مشبّك وبه هم آميخته آنگاه خداوند دو ملك سازنده به رحم فرستد تا انسانى را بدانگونه كه خدا خواهد بيافرينند ، پس آن دو وارد رحم شوند ، روح قديمى كه از پشت پدران و رحم مادران يكى پس از ديگرى منتقل شده در رحم باشد وملائكه روح زندگى وبقاء را در آن بدمند وابزار و مايحتاج زندگى را از شنوائى وبينائى وسائر اعضاء وجوارح برونى ودرونى را در او بوجود آرند ... (صافى/84)

قوم وخويش را از آن جهت رحم گويند كه آنها از يك رحم بيرون آمده اند يعنى ريشه همه يك رحم است . (مفردات راغب)

از جمله پرسشهاى سلطان روم از امام مجتبى آن بود كه آن هفت چيزى كه خداوند آنها را بدون اينكه در رحم مادرى جاى دهد بيافريد چه بود ؟ فرمود : آدم وحوا وگوسفند ابراهيم وشتر صالح ومارى كه در بهشت با آدم برخورد نمود وزاغى كه قابيل را راهنما شد وابليس . (بحار:11/36)

رُحَماء :

جِ رحيم ، مهربانان . (اشداء على الكفار رحماء بينهم) . (فتح:29)

رَحمان :

بخشاينده . بسيار بخشاينده . صيغه مبالغه است از رحم . از اسماء حسنى وخاص بارى تعالى ميباشد . به خلاف رحيم . (قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن اياما تدعوا فله الاسماء الحسنى) . (اسراء:110)

در تفسير امام عسكرى (ع) آمده كه رحمن يعنى خداوند به بندگانش مهربان است كه روزى آنها را ميدهد وحتى اگر آنها از طاعتش سر بتابند او از روزى بخشيش دست برندارد . (بحار:4/183)

بعضى گفته اند : اين كلمه بايستى در رسم الخط بدون الف نوشت ، چه رحمن يكى از نامهاى مسيلمه كذاب نيز هست وآن كافرى بوده كه دعوى نبوت ميكرده ، پس نوشتن وننوشتن الف به جهت تميز وتفرقه باشد . ولى اين نظريه ، استحسانى بيش نيست وپايه استوارى ندارد . (نگارنده)

رَحمت

، رحمة :

مهربانى وشفقت . (ان رحمة الله قريب من المحسنين)(اعراف:56) . به «رحم» رجوع شود .

از امام صادق (ع) روايت است كه روزى شخصى بر پدرم وارد شد وگفت : شما خاندان رحمتيد كه خداوند خود اين ويژگى را به شما عطا كرده است . فرمود : آرى ما چنينيم وخدا را بر اين نعمت سپاس مى نهيم، كسى را به گمراهى نكشيديم و از راه هدايت كسى را به در نبرديم ، پناه ميبريم به خدا از اين كه باعث گمراهى كسى گرديم . (بحار:2/93)

رَحم خدا :

صفت رحم ومهربانى از صفات بارزه حق تعالى است كه خداوند خود عنايتى خاص در تكرار آن و خاطرنشان ساختن آن به ذهن بندگان داشته چنانكه مشاهده ميكنيد در هر يك از بسمله وسوره مباركه حمد كه دو بار در هر نماز واجب مى باشد به دو صيغه مبالغه رحمان ورحيم آورده ودر قرآن كريم به عناوين مختلف آمده تا بندگان همواره خود را در برابر

خداوندگارى مهربان بينند وهيچگاه حالت نوميدى به آنان دست ندهد .

(ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها ...) چون خداوند درى از رحمت به روى مردم بگشايد كس نتواند آن را ببندد وچون ببندد كس را جز او ياراى بازگشائى آن نبود . (فاطر:2)

(كتب ربكم على نفسه الرحمة انه من عمل منكم بجهالة ...)خداوندگارتان رحم را بر خود فرض ولازم كرده كه چون يكى از شما به نادانى كار بدى مرتكب شود وسپس توبه نموده واصلاح نمايد البته كه او بخشنده مهربان است . (انعام:54)

در حديث آمده كه روزى جمعى اسير به نزد پيغمبر (ص) آوردند در اين بين زنى از اسيران را ديدند كه دوان دوان وارد شد ، به اين سوى وآن سوى مجلس نگريست كودك خردسال خود را كه در جمع بود بديد وجستن نموده خود را بر او بيفكند و او را به آغوش كشيد وشيرش داد ، پيغمبر (ص) رو به ياران كرد وفرمود : اين زن را مى بينيد ؟ هيچ گمان ميبريد كه وى اين كودك خردسال خود را به آتش افكند ؟! اصحاب گفتند : نه ، تا بتواند چنين نخواهد كرد . فرمود : خداوند به بندگانش مهربان تر است از اين مادر نسبت به فرزندش . (كنزالعمال:3/273)

از حضرت رسول (ص) آمده كه فرمود : جز به رحمت خدا كسى به بهشت نرود . عرض شد : حتى تو يا رسول الله ؟! فرمود : آرى حتى من جز اينكه او خود مرا مستغرق رحم خويش سازد . (كنز حديث 10407)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : از دنيا بى رغبت شو تا رحمت حق بر تو فرود آيد . (غررالحكم)

امام باقر (ع) فرمود : در دوزخ كفار ومشركان ، گنهكاران موحّد را سرزنش كنند وگويند شما نيز مانند ما در آتشيد ، نمى بينيم يكتاپرستى شما برايتان چاره ساز باشد ؟! در آن حال خداوند بر سر غيرت آيد وبه ملائكه فرمايد وارد شفاعت شويد . آنان به شفاعت پردازند وتا جائى كه مأذون باشند شفاعت كنند . سپس پيغمبران را گويد شما نيز شفاعت كنيد . آنها نيز در حد اجازه شفاعت كنند . دستور دهد مؤمنان نيز شفاعت كنند . آنها نيز گروهى را در حدّ اجازه خويش از آتش بدر آورند . آنگاه خداوند فرمايد : من كه از همه مهربانترم ، همه تان به رحمتم از دوزخ بدر آئيد .

back page fehrest page next page