back page fehrest page next page

از امام صادق (ع) آمده كه : «هر كه در حال روزه عمداً قى كند روزه خود را سبك شمرده

وبر اوست كه آن روز را قضا كند واگر بى اختيار قى كند چيزى بر او نيست» .

از آن حضرت است كه : «اگر كسى ندانسته پس از طلوع فجر غذايى بخورد يا جماع كند يا آب بنوشد وسپس متوجّه شود كه صبح شده بوده اگر پيش از آن كه اين كارها كند به سمت مشرق نگاه كرده بوده وچيزى به چشمش نيامده چيزى بر او نيست واگر نگاه نكرده اين كارها را انجام داده باشد روزه اش را تمام كند ويك روز قضاى آن را بگيرد» .

حقنه كردن در حال روزه در حديث نهى شده وآن را باطل كننده روزه شمرده .

احتلام در روز ماه رمضان مبطل روزه نمى باشد . از اميرالمؤمنين (ع) سؤال شد اگر كسى در ماه رمضان جنب شود وغسل را فراموش كند تا يك هفته ؟ فرمود : «نمازهايش را قضا كند ولى روزه هايش صحيح است» .

امام صادق (ع) فرمود : «سفر هشت فرسخى موجب شكسته شدن نماز است وهر جا نماز قصر باشد روزه افطار است» .

از آن حضرت آمده كه : ام سلمه در ماه رمضان به درد چشم مبتلى شد پيغمبر (ص) به وى فرمود : «روزه اش را بخورد ، وفرمود : شام خوردن چشمت را زيان مى رساند» .

زُراره گويد : از امام صادق (ع) پرسيدم بيمارى تا چه حدّى براى روزه دار عذر مى شود كه افطار كند ؟ فرمود : «انسان خودش مى داند كه تا چه حدّى تحمّل روزه دارد واين به خود او مربوط است» .

از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه زنى به نزد پيغمبر (ص) آمد وگفت : من باردارم واكنون ماه رمضان است وبر بچّه ام كه در رحمم مى باشد بيم دارم ؟ فرمود : برو وروزه ات را بخور واگر توانستى روزه بگير .

از امام صادق (ع) روايت شده كه : «هر كه پيش از ظهر سفر كند روزه آن روزش را افطار كند واگر بعد از ظهر بيرون رود روزه اش صحيح است ، واگر مسافر پيش از ظهر به خانه اش باز گردد ومفطرى به عمل نياورده باشد و از شب تصميم به روزه داشته روزه اش صحيح است ، واگر نيّت روزه را از شب نكرده ويا بعد از ظهر برگردد روزه اش را قضا كند» .

زن حائض روزه اش را بخورد وبعداً قضا كند . اگر كسى بميرد وبدهكار روزه ماه رمضان باشد بر ولىّ او است كه از جانب او روزه اش را قضا كند مگر اينكه آن روزه بر اثر بيماريى فوت شده باشد كه پيش از بهبودى از آن مرده باشد .

از اميرالمؤمنين (ع) آمده كه : «بدهكار روزه واجب تا آن را قضا نكرده نمى تواند روزه مستحب بگيرد» .

از آن حضرت رسيده كه : «روزه دار به روزه مستحب مى تواند روزه خود را افطار نمايد» . (بحار:96/267 ـ 333)

«ترك روزه»

امام صادق (ع) فرمود : «هر كه يك روز از ماه رمضان (بدون عذر) روزه خود را بخورد ايمان از او به كنار رود» .

از امام موسى بن جعفر (ع) روايت شده كه : «در ماه رمضان شخصى را به حضور اميرالمؤمنين (ع) آوردند كه بدون عذر روزه خود را افطار كرده بود حضرت سى ونه تازيانه به وى زد محض هتك حرمت ماه رمضان» . (بحار:96/240 ـ 282)

«روزه حرام»

كرّام (يكى از ياران امام صادق) گويد : «من نزد خود سوگند ياد كرده بودم كه تا قائم آل محمد (ص) قيام نكرده در روز غذائى نخورم (وهر روز روزه باشم) . اين را به حضور امام صادق (ع) عرضه داشتم» . فرمود: «اى كرّام (حال كه چنين قسم خورده اى) روزه بگير ولى در روز عيد فطر واضحى وايّام تشريق (يازده و دوازده وسيزده ذيحجّه در منى) ودر سفر افطار كن». (بحار:96/267)

«اجابت برادر دينى در

«افطار روزه مستحبى»

حسين بن حماد گويد به امام صادق (ع) گفتم : بسا شود كه در حال روزه ـ مستحبى ـ بر كسى وارد شوم و او مرا به افطار وخوردن روزه ام بخواند ؟ فرمود : اگر او را خوردن روزه تو خوشتر آيد بخور .

اسماعيل بن جابر گويد : به امام صادق(ع) گفتم : يكى از هم كيشانمان در روزى كه روزه ام مرا به خوردن مى خواند ؟ فرمود : او را اجابت نما و روزه ات را بخور .

عبدالله بن جندب از امام (ع) روايت كند كه فرمود : «هر كه بر برادر دينى خود درآيد وبراى ثواب روزه بوده وروزه اش را (جهت

خوشنودى دوستش) بخورد دو اجر نصيبش شده : اجر نيّت روزه واجر شاد نمودن برادر دينى» .

امام صادق (ع) فرمود : «هر كسى كه بر برادر دينى خود وارد شود و (مستحبّى) روزه باشد وبى آنكه بگويد روزه ام روزه خود را افطار كند كه منّتى بر او ننهاده باشد خداوند ثواب يكسال روزه در نامه عملش بنويسد» . (بحار:97/125)

روزى :

آنچه روز به روز به كسى داده شود وقسمت او گردد . (آنندراج)

عربى آن رزق است گرچه رزق وسيع تر از آن وبه معنى هر سودى است كه عايد شخص شود چنانكه متداول معنى روزى نيز همين مى باشد .

(وما من دابّة الاّ على الله رزقها) هيچ جنبنده در زمين نباشد جز اينكه روزى آن بر خدا بود (هود:6)

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : «تو را در توكّل اين بس كه روزى خويش را جز در دست خدا ندانى» . (غرر الحكم)

از حضرت رسول (ص) آمده كه : «آن روزى كه براى هر كسى مقرّر مى باشد بسان قطره باران بر آن كس مى بارد (اختيار آن بدست كسى جز خدا نيست) ولى خداى را فزونيها وتفضّلاتى است كه شما به وسيله كسب بدان دست مييابيد» .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : «روزى دو قسم است : روزيى كه بايستى تو در جستجوى آن باشى و روزى ديگر آن كه ترا مى جويد واگر تو بسوى آن نروى آن به سوى تو آيد ، پس غم روزى سالت را بر يك روز بار مكن كه هر روز روزى مقرّر خود را دارد واگر آن سال از عمر تو باشد هر روز آن روزى معيّنى دارد واگر از عمر تو نباشد چرا غم سالى بخورى كه از عمرت نمى باشد ...» ؟!

امام باقر (ع) فرمود : «هر فردى را خداوند روزى معيّنى مقرّر فرموده كه خواه ناخواه به وى مى رسد ، و از سوئى مال حرام نيز بر او عرضه مى شود ، اگر از حرام استفاده نمود در عوض از حلال او مى كاهد، و روزيهائى كلان اضافه بر روزى مقرر نيز نزد خداوند مى باشد (كه به كسب يا به دعا بدست آيد)» .

حسين بن مسلم گويد : به امام باقر (ع) عرض كردم : فدايت شوم مى گويند خواب بين الطلوعين مكروه است بدين سبب كه در آن وقت روزى قسمت مى شود ؟ فرمود : آرى روزى براى هر كسى سهمى مقرر شده ولى جز آن سهم مقرر اضافاتى هست كه آن ما بين طلوع فجر وطلوع آفتاب پخش مى شود چنانكه فرمود : «واسئلوا الله من فضله» . سپس فرمود : ذكر خدا پس از

طلوع فجر در امر روزى از سفرهاى تجارتى كارسازتر است .

اميرالمؤمنين (ع) فرمود : «بسيار استغفار كنيد وبدين وسيله روزى را به سوى خود جلب نمائيد» .

امام صادق (ع) فرمود : «از جمله آثار يقين آدمى به خدا اين است كه با به خشم آوردن خدا

مردم را از خود خوشنود نسازد ومردم را براى اين كه به مالى از اموال دنيا دست نيافته ومقامى كه بدان نائل نگشته مورد عتاب وخطاب قرار ندهد زيرا روزى به دلخواه كسى نيايد وبه ناخوشنودى كسى نرود واگر كسى از روزى خود بگريزد چنانكه از مرگ مى گريزد روزيش او را دريابد چنانكه مرگ او را در مى يابد» .

پيغمبر (ص) به على فرمود : «اى على هرگز غم روزى فردا را مخور كه هر فردائى روزى خود را به همراه دارد» .

نيز از آن حضرت است كه فرمود : «اى مردم روزى هر كسى نزد خداوند مقدر مى باشد وهر كس هر مقدار كه برايش مقرر شده بدستش خواهد رسيد پس در طلب روزى متين وآرام باشيد وآبروى خود را مبريد» .

امام عسكرى (ع) فرمود : «روزيهائى كه براى هر كسى نوشته شده به حرص فراهم نيايد» .

امام صادق (ع) فرمود : «خداوند روزى احمقان را زياد كرده تا عقلا پند گيرند وبدانند كه دنيا را به عقل وانديشه نتوان به چنگ آورد» .

پيغمبر (ص) فرمود : «خدا نخواسته روزى بنده اش را از راههاى معين تأمين كند چه اگر بنده روزى خويش را از راه معين نداند بيشتر دعا كند» .

امام صادق (ع) فرمود : «خداوند هرگز درى را از روزى كه به روى مسلمانى گشوده نبندد جز اينكه در ديگرى به رويش بگشايد گرچه آن را به حساب نمى آورده» . (بحار:5/145 و 10/89 و 70/171 و 77/67 و 103/26 ـ 34)

امام صادق (ع) فرمود : «چون خداوند روزى كسى را در سرزمينى مقرر كند كارى به پيش پايش افكند كه بدان سرزمين سفر كند» . (بحار:76/221)

در حديث آمده كه : «امام سجاد (ع) هر بامداد جهت كسب روزى از خانه بيرون مى شد ، روزى يكى از آن حضرت پرسيد به كجا مى روى ؟ فرمود : مى خواهيم بر خانواده ام صدقه كنم . وى گفت : صدقه ؟! فرمود : آرى هر كسى كه به دنبال روزى حلال باشد آن روزى از جانب خداوند عز وجل براى او صدقه است» . (بحار:46/67)

از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه : «جمع دو نماز وتعقيب پس از نماز صبح وعصر وصله رحم ونظافت خانه وهمدردى با برادران دينى وپگاه به دنبال كسب روزى رفتن واستغفار نمودن وامين بودن وحق گفتن وحكايت اذان (هر جمله كه مؤذن گويد تو نيز آهسته همان را بگوئى) ودر حال دست به آب سخن نگفتن وحرص را رها ساختن وسپاس نعمت بخش حقيقى بجاى آوردن و از سوگند دروغ اجتناب نمودن وپيش از غذا دست شستن وته مانده سفره (مانند

خرده نان) خوردن ، روزى را زياد مى كند» .

از حضرت رسول (ص) آمده كه : «خوراك دادن ، بسيار در ازدياد روزى مؤثر است» (بحار:76/314و74/362) . اميرالمؤمنين(ع) فرمود : «خداوند روزيهاى مردم را اندازه گيرى نموده وسهم بعضى را زياد وسهم برخى را اندك قرار داده و (در اين امر به فراخور حال هر كس) عدالت كرده تا هر كس را كه خواهد بر اثر سخت بدست آمدن وآسان فراهم شدن روزى در معرض آزمايش قرار دهد و (ديگر اينكه) شكر توانگران وصبر درويشان را بيازمايد» (بحار:5/148) . شخصى در حضور امام صادق (ع) گفت : «اللهم انى اسئلك رزقا طيبا» (خداوندا روزى حلال از تو ميخواهم) حضرت فرمود : هيهات هيهات اين (روزى حلال واقعى) غذاى پيامبران است ولى تو از خداوند روزيى بخواه كه در قيامت در باره آن ترا عذاب نكند . (بحار:11/58)

امام صادق (ع) فرمود : اينكه در قرآن آمده (وما يؤمن اكثرهم بالله الاّ وهم مشركون)(بيشتر مؤمنان به خدا مشركند) چنين است كه كسى بگويد : اگر فلان نبود هلاك مى شدم ، اگر فلان نبود به چنين وچنان منافعى دست نمى يافتم ، اگر فلان كس نبود عيالم از كفم مى رفت . مگر نمى بينى كه اين شخص در مملكت خدا براى خدا شريك روزى بخش ومدافع قرار داده است ؟! راوى گويد : عرض كردم : پس بگوئيم : اگر خداوند به من منت ننهاده بود به وسيله فلان ؟ فرمود : آرى چنين تعبيرى ضرر ندارد . (بحار:5/148)

رُؤَسا :

جِ رئيس ، سران ، بزرگان .

عن ابان ، قال : سمعت اباعبدالله (ع) يقول : «يا معشر الاحداث ! اتّقوا الله ولا تأتوا الرؤساء ، دعوهم حتّى يصيروا اذناباً ...» . (بحار:24/246)

عن عبدالله بن مسكان ، قال : سمعت اباعبدالله (ع) يقول : «ايّاكم و هؤلاء الرؤساء الذين يترأسون ، فوالله ما خفقت النعال خلف رجل الاّ هلك و اهلك» . (بحار:73/150 از كافى)

روستا :

ده . معرب آن رُستاق .

روستانشينى :

سكونت در روستا . در وصيتهاى پيغمبر اكرم (ص) به على (ع) آمده كه اى على در روستا سكونت مكن كه پيران روستا نادان وجوانانشان سرگشته وتباه وزنانشان مكشوف وبى پرده ، وعالم در ميان آنها به مردارى ماند كه در جمع سگان افتاده باشد .

از آن حضرت روايت شده : «هر آنكس در دين خود ورع وپرهيز نداشته باشد خداوند او را به سه چيز مبتلى سازد : يا جوانمرگش كند يا در خدمت حكومتش بگمارد يا روستانشينش كند» .

اميرالمؤمنين (ع) به حارث همدانى نوشت : «در شهرهاى بزرگ سكونت گزين كه آنجا مجمع مسلمانان است» .

از آن حضرت آمده كه : «خداوند شش گروه را به شش صفت عذاب كند : عرب را به عصبيت ودهبانان را به تكبر وزمامداران را به ظلم وعلما را به حسد وبازرگانان را به خيانت وروستائيان را به جهالت» . (بحار:76/156 و 2/108)

رَوِش :

طرز . طريقة . سنت . شيوه . به واژه هاى «زندگى» و «معاشر» و «آميزش» و «اخلاق» و «سيرت» رجوع شود .

روشن :

تابناك . نورانى . تابان . باهر .

روشنائى :

نور . سَنا . ضياء . مقابل تاريكى .

رَوض :

جِ روضة به معنى بوستان ومرغزار .

رَوضات :

جِ روضة . باغها ومرغزارها . (والذين آمنوا وعملوا الصالحات فى روضات الجنات ...) : آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دهند در باغهاى بهشتى منزل يابند ... (شورى:22)

رَوضة :

باغ ، مرغزار . ج : رَوض ، رياض ، ريضان ، رَوضات . (فامّا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فهم فى روضة يحبرون) . (روم:15)

حرم پيغمبر (ص) را روضه رسول خوانند مأخوذ از حديث معروف «بين بيتى ومنبرى روضة من رياض الجنة» (بين خانه ام ومنبرم باغى از باغهاى بهشت است) از حضرت صادق (ع) سؤال شد : حدود روضه تا كجا است ؟ فرمود : چهار ستون از منبر تا سايه بان ها . سؤال شد : از صحن مسجد نيز چيزى جزء روضه مى باشد ؟ فرمود : نه . سؤال شد خانه پيغمبر (ص) وخانه على (ع) جزء روضه است ؟ فرمود : آرى وافضل است .

از آن حضرت روايت شده : اينكه پيغمبر(ص) فرمود : «بين خانه ام ومنبرم باغى است از باغهاى بهشت بدين جهت است كه قبر فاطمه (ع) در آنجا مى باشد» . (بحار:100/146 ـ 192)

روضه :

نوحه سرائى بر مصائب اهلبيت رسول (ص) مأخوذ از روضة الشهداء تاليف ملا حسين واعظ كاشفى معاصر سلطان حسين بايقرا واميرعلى شيرنوائى در قرن دهم هجرى كه در مجالس سوگوارى حضرت سيدالشهداء عيناً آن كتاب خوانده مى شد وخوانندگان را روضه خوان مى گفتند و كم كم كلمه روضه را بر ذكر مصيبت اطلاق كردند . به نوحه سرائى در اين كتاب رجوع شود .

رَوع :

ترس . اضطراب . (فلما ذهب عن ابراهيم الروع وجائته البشرى يجادلنا فى قوم لوط) ; پس از آن كه حالت اضطراب از ابراهيم برفت (چه وى از اين كه مهمانان وى كه ملائكه بودند از غذاى او چيزى نخوردند به وحشت افتاد ، و پس از آن كه آنها را شناخت آرام گرفت) و پس از آن كه مژده آمدن فرزند به وى رسيد ، با ما در باره قوم لوط به گفتگو پرداخت . (هود:74)

رُوع :

عقل . قلب . رسول الله (ص) : ان الروح الامين نفث فى روعى انه لا تموت نفس حتى تستكمل رزقها : اى القى فى قلبى. (مجمع البحرين)

رَوغ :

ميل بر سبيل حيله . پنهان به سوى چيزى رفتن . (فراغ الى آلهتهم فقال الا تأكلون ... فراغ عليهم ضربا باليمين)(صافات:91 ـ 93) . (فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين). (ذاريات:26)

روغن :

مايع معروف كه از شير و دوغ حيوانات مانند گوسفند و گاو گيرند وگاه از نباتات . از امام صادق (ع) روايت شده كه : «روغن نيكو نان خورشى است» .

از آن حضرت آمده كه : «چيزى مانند روغن در اندرون (معده) وارد نشده ومن آن را براى بزرگسال شايسته نمى دانم» .

نيز از آن حضرت آمده كه : «خوردن روغن در تابستان بهتر از زمستان است» . (بحار:66/88)

از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه : «روغن نجس را اگر خواستند ميتوانند در ساختن صابون بكار برند». (بحار:103/71)

به واژه هاى «بنفشه» و «زيتون» و «كنجد» نيز رجوع شود .

روغن فروش دوست پيغمبر :

از حضرت صادق (ع) نقل است كه در عهد رسول خدا روغن فروشى بود كه پيغمبر(ص) را بسيار دوست مى داشت به حدّى كه چون ميخواست از خانه به سر كارش رود نخست آن حضرت را زيارت ميكرد وسپس ميرفت و او به اين صفت مشهور بود . روزى حسب عادت هميشگى آمد ونگاهى به حضرت كرد و رفت ،ديرى نشد كه دوباره آمد ; حضرت به وى فرمود : چه شد كه به اين زودى بازگشتى ؟! عرض كرد : به خدا سوگند محض اينكه از شما جدا شدم آنچنان دل خويش را مجذوب وشيفته شما يافتم كه پايم ياراى رفتن نداشت لذا برگشتم . پس از اين ماجرى چندى گذشت وآن مرد ديده نشد ، پيغمبر (ص) از حال او سؤال نمود گفتند : چند روزى است كه ما نيز او را نديده ايم . حضرت به اتفاق جمعى از ياران به سراغ او به بازار روغن فروشان رفت ، دكانش را بسته ديدند ، از همسايگان

پرسيدند گفتند : او مرده است ، وشروع كردند اوصاف نيك او را برشمردن كه وى مردى امين وراستگو وچنين وچنان بود جز اينكه به دنبال زنان نگاه ميكرد . حضرت فرمود : خداوند او را ميآمرزد، وى آنچنان مرا دوست ميداشت كه اگر كم فروش (وبه نسخه اى برده فروش) هم ميبود آمرزيده ميشد . (بحار:22/143)

روغن مالى :

تدهين ، دَهن . در حديث، بسى از آن مدح شده و در گذشته معمول ومتعارف بوده بيش از آنچه كه امروز استعمال كرم متداول است ، وحتى در مجامع ومجالس جزء مراسم پذيرائى بوده . از روغن بنفشه وروغن كندر در اين باره توصيف شده است . (وسائل:2/163 و 2/166)

پيغمبر (ص) روغن مالى را دوست وگرد آلودگى را ناپسند ميداشت وهنگامى كه به روغن مالى ميپرداخت از سر وريش شروع ميكرد و به روغن بنفشه تدهين مينمود وميفرمود : آن بهترين روغن (براى تدهين) ميباشد .

از اميرالمؤمنين (ع) رسيده كه : «روغن مالى پوست بدن را نرم ومغز را زياد ميكند ولكه هاى پوست را از ميان ميبرد ورنگ چهره را جلا ميدهد» . (بحار:16/247 و 10/89)

رَوق :

صاف وروشن گرديدن . صاف شدن آب . خوش آمدن . به شگفت آوردن كسى را جمال كسى يا چيزى . اميرالمؤمنين(ع) در صفت مال دنيا : «من راقه زبرجها اعقبت ناظريه كمهاً ، ومن استشعر الشغف بها ملأت ضميره اشجانا» : آن كس كه زر و زيور دنيا وى را به شگفت آورد ، بر اثر آن ، دلش (از ديدن حقايق) كور گشت ، و آن كس كه عشق آن را به دل بست درونش پر از غم و اندوه گرديد . (نهج: حكمت 367)

رَوم :

خواستن وجستن . نرمه گوش .

رُوم :

ملتى از تبار روم بن عيصو بن اسحاق پيغمبر كه سلاطين كشور روم از اينها بوده . ونام كشور معروف در آسياى صغير وبخشى از اروپا . اين كشور در عصر صدر اسلام وسيعترين كشور ودولت آن مقتدرترين دولت يا در عرض دولت فارس بوده .

(الم * غلبت الروم فى ادنى الارض وهم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين لله الامر من قبل ومن بعد ويومئذ يفرح المؤمنون بنصرالله ...) : روميان مغلوب (فارسيان) شدند در نزديكترين زمين (به مسلمانان ، يعنى بيت المقدس ، چه در آن جنگ ، فارسيان ، آن بخش را از دست روميان بستاندند ، ومسلمانان از اين حادثه سخت رنجيده خاطر گشتند ، چه روميان اهل كتاب وبه مسلمانان نزديك ، ولى فارسيان كافر ومنكر خدا بودند . قرآن با پيشگوئى پيروزى روميان ، مسلمانان را دلشاد ساخت ، كه فرمود) وآنان (يعنى روميان) پس از مغلوبيت ، در چند سال آينده پيروز ميشوند (تاريخ نگاران گويند پيروزى آنها در عهد خلافت خليفه دوم اتفاق افتاد) وآن روز مؤمنان شاد ميگردند ... (روم:1 ـ 4)

ابو عبيده گويد : از امام باقر (ع) تفسير (الم * غلبت الروم فى ادنى الارض) را پرسيدم فرمود : اين آيه را تأويلى است كه كسى جز ما نداند ، چون پيغمبر (ص) به مدينه هجرت نمود واسلام قوت گرفت نامه اى به پادشاه روم نوشت وتوسط پيكى به نزد او فرستاد ، ونامه وپيكى جهت پادشاه فارس گسيل داشت وآن دو را به اسلام دعوت نمود : چون نامه به سلطان روم رسيد نامه را تعظيم وپيك پيغبر را گرامى داشت ولى سلطان فارس نامه را پاره وپيك را توهين كرد ، وآن روز دو سلطان در جنگ بودند ، مسلمانان مايل بودند كه ملك روم پيروز گردد كه وى را به اسلام نزديكتر مى ديدند ولى اتفاقاً در آن نبرد پارسيان پيروز گشتند ، مسلمانان اندوهناك شدند ، پس خداوند اين آيه فرستاد كه پيروزى روميان را در آينده مژده مى داد . ابوعبيده گويد : عرض كردم : مگر نه خداوند وعده پيروزى روميان را در چند سال داد (كه فرموده بضع سنين وبضع حداكثر نُه مى باشد كه مى بايست از نُه سال نگذرد) ولى پيروزى روميان در عهد خلافت عمر بوده و از آن مدت گذشته است ؟ فرمود : خداوند در مشيت خود آزاد است مى تواند بر اثر اسباب وعواملى كه پيش آيد امرى را به جلو يا به عقب اندازد ، واين مطلب را مى توانى از (لله الامر من قبل ومن بعد)بيابى . (بحار:18/206 و 4/100)

رُوم :

سوره 30 از قرآن كريم ، مكيّة ومشتمل بر 60 آيه مى باشد . حديث مربوط به فضيلت اين سوره به «عنكبوت» رجوع شود.

رُومان :

گويند نام ملكى است . مرحوم مجلسى در بحار جلد سما والعالم در احوال ملائكه گويد : من در احاديث شيعه به ملكى بدين نام برنخورده ام جز در دعائى كه به حضرت سجاد(ع) منسوب است ، ولى در اخبار اهل سنت در حديثى از عبدالله بن سلام آمده كه گفت : از پيغمبر (ص) پرسيدم اولين ملك كه پيش از منكر ونكير بر ميت وارد ميشود كدام است ؟ فرمود : ملكى است به نام رومان ، كنار ميت مى نشيند وبه وى ميگويد : همه اعمال خويش را از نيك وبد بنويس . وى گويد : با چه ابزارى بنويسم ؟ گويد : با انگشت وآب دهانت . ميت گويد : بر چه بنويسم ؟ ملك قطعه اى از كفنش پاره كند وگويد بر اين بنويس . پس وى به نوشتن بپردازد وچون به گناهى برسد از شرم دست باز دارد ، ملك به وى گويد : آن روز تو از خدا شرم نكردى ومرتكب اين عمل شدى اكنون از من حيا ميكنى ؟ پس تمام اعمال خويش را بنويسد ، آن ملك به وى گويد : اكنون با ناخن خود آن را مهر كن . سپس آن را به گردنش آويزد وتا قيامت آويز گردنش باشد . (بحار:59/234)

رَونق :

آبكار ، نيكوئى و درخشش . رواج يافتن . جلا . صفا .

رُوى :

چهره . رخسار . وجه . به «رو» و «چهره» و «وجه» رجوع شود .

رَوِىّ :

آخرين حرف اصلى قافيه (يعنى كلمه آخر) شعر كه در آخر همه ابيات تكرار شود ، مانند حرف «ر» در قافيه «مدار وغَدّار» وحرف «ز» در «آغاز وآواز» . در ابيات زير :

يار ناپايدار دوست مدار ----- دوستى را نشايد اين غدّار

اى بر احديّتت زآغاز ----- خلق ازل وابد هم آواز

دنباله رو . آب بسيار وشيرين وسيراب كننده . شرب تمام ، يقال : شربت شربا رويّا . ابر بزرگ قطره سخت بار .

رُؤيا :

خواب ديدن . آنچه در خواب بينند . ج : رُؤى . (ناظم الاطباء)

الرؤيا ما يراه النائم ويرجع الى الاعتقاد ، ثم يكون على وجوه : منها ما يكون من الله تعالى وملائكته ، وهو الذى له تعبير وتأويل، ومنها ما يكون من الشيطان ولا تأويل له ، ومنها ما يكون من جهة النائم واعتقاداته ، او يكون بقية اعتقاد كان اعتقده . (مجمع البيان)

الرؤيا بالضمّ والقصر ومنع الصرف : ما يُرى فى المنام . وفى الخبر : من رآنى فقد رآنى . يعنى ان رُؤيته (ص) ليست اضغاث احلام ولا تخيلات شيطان .

وفى الحديث عن ابى الحسن الرضا (ع) قال : «حدّثنى ابى عن جدّى عن ابيه ان رسول الله (ص) قال : من رآنى فقد رآنى ، لانّ الشيطان لا يتمثل فى صورتى ، ولا فى صورة احد من اوصيائى ، ولا فى صورة احد من شيعتهم ، وان الرؤيا الصادقة جزء من سبعين جزء من النبوة» .

وفى الحديث ايضا : «رأى المؤمن ورؤياه فى آخر الزمان على سبعين جزء من اجزاء النبوة» .

وفى الخبر عنه (ص) انه قال : «الرؤيا ثلاثة : رؤيا بشرى من الله ، ورؤيا تحزين من الشيطان ، والذى يحدّث به الانسان نفسه فيراه فى منامه» . (مجمع البحرين)

ورُوِىَ : «لم يبق من مبشّرات النبوة الاّ الرؤيا» . (مفردات)

(لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق ...)(فتح:27) . (وما جعلنا الرؤيا التى اريناك الاّ فتنة للناس ...)(اسراء:60) . (فلمّأ اسلما وتلّه للجبين * وناديناه ان يا ابراهيم * قد صدّقت الرؤيا انّا كذلك نجزى المحسنين). (صافات:103 ـ 105)

back page fehrest page next page